چکیده
یکی از عمدهترین مکاتب جامعه شناسی نظریه کنش متقابل نمادی با نظریات جرج هربرت مید (1931- 1863) پایهریزی و توسط هربرتبلومر (1986- 1900) تکمیل و تدوین گردید که در دوزمینه بازنمودن نکات و مفاهیم پوشیده و گسترش مبانی تئوریک خودکار بلومر قابل توجهاست. بلومر از چهرههای برجسته جامعهشناسی آمریکا که دارای برجستهترین پستها و سمت دانشگاهی ودر نهایت استاد برجسته جامعهشناسی مطرح بودهاست وی شاگرد خاص مید و بنیانگذار نحله جدید کنشمتقابل نمادی میباشد که مخالف با جامعهشناسان عواملی جامعهشناسی تفسیری را وارد محیط دانشگاهی کرد.
وی کتاب چشمانداز و روش کنش متقابل نمادی را در سال 1969 منتشر ساخت ودر آن به تشریح قضایای بنیادین خویش که شامل سه قضیه اعیان، منشاء اعیان و وجه تفسیری پرداخت. باورهای ریشهای کنش متقابل نمادین را بلومر 1 ماهیت یا طبیعت جامعه بشری و زندگی گروه اجتماعی 2 ماهیت کنش متقابل اجتماعی 3 ماهیت اعیان
4 انسان موجودی کنشگر 5 ماهیت کنش انسان 6 بهم پیوستگی کنش یا کنش پیوسته میداند. استاد بلومر بعنوان نماینده مکتب شیکاگو در مقابل مکتب آیوا و مانفوردکون قرار میگیرد که نگرشهای پوزیتویستی را عامل انشعاب آنها میدانند. اولین قضیه در روششناسی بلومر بررسی جهان تجربی است که برای بررسی آن باید دو فرایند کشف ووارسی را پیشنهاد میکند. بلومر در انجام پژوهش مراحل 1 منظر و تصویر پیشین جهان تجربی 2 ساختن مسأله 3 شناخت دادههای متناسب و گردآوری آنها
4 تعیین روابط میان دادهها و تحلیل 5 تفسیر کردن نتایج 6 آزمون نهایی مفهوم را در نظر دارد . عمدهترین مفاهیم که به آن پرداختهایم عبارتند از خود رهاسازی ، اجتماعی شدن ، رفتار جمعی، مراحل تاریخی است و در نهایت نگاهی به آراء منتقدین و جوابهای داهشده را در حد بضاعت آوردهایم.
مقدمه:
یکی از عمدهترین مکاتبی که در سده بیستم در جامعهشناسی آمریکا رشد و گسترشیافت و توسط « جرج هربرت مید»1 پایهریزی شد. دکتر تنهایی (1371) علل متفاوتی را به عنوان زمینههای مساعد رشد این مکتب جامعهشناسی نام برد به خلاصهای از آنها اشارهمیکنیم :
1 اعتراض که بر علیه رشد روزافزون مکتب رفتارگرایی در روانشناسی شده بود و لازمبود تا نظام تجربی و مستدلی را پیریزی کرد تا بتوان ضعف تئوریک نهضت رفتارگرایی را جبران نمود .
2 رشد روزافزون جامعه جمعگرای2 آمریکایی بود که با توجه به نیازجامعه به گسترشهای پیدرپی و نیز، با توجه به مهاجرت سیلآسا ، نیاز به موفقیتی بود که سعهصدر اجتماعی را در پذیرشاستعدادهای جدید بر تاریخ نژادپرست و قومگرای آمریکا مسلط نماید.
مید دو پاسخ عمده جامعهشناسی به این وضعیت داد: (همان منبع)
1 ارائه تئوری معروف در باب « خود» بود که با ابعاد و عناصر مربوط به آن تصویر جدیدی را از یک جامعه پویا و جمعگرای انسان گرایانه عنوان مینمود
2 طرح تئوریک و فلسفی « فلسفه حال»1 بود. در فلسفه حال مید سعی میکرد توجه انسان جدید واز دنیای ظلمت زده گذشته و نیز بندگی به خیالهای خام و تجربه نشده فردا را آزاد کند و این مکانیسم فلسفی و نیز روانشناختی « مشاوره با خویشتن خویش» را فراهم کرد.
مید طرحی نو درانداختهبود که توانمند و رشدپذیر بود وبه نسل جدید جامعهشناسی آمریکا ارائه داد وآن مکتب رفتارگرایی اجتماعی بود و پیشزمینه نظریه کنش متقابل نمادی شد.
نظریه کنش متقابل نمادین2 مانند دیگر نظریههای عمده جامعهشناسی چشمانداز بسیار گستردهای را بازمینماید (ریترز، 1989 ، ترجمه محسن ثلاثی،1374)
این نظریه با نظریههای جرج هربرت مید شکل گرفت وبا افکار چارلز هورتونکولی ، دبلیو آی. تامس شیرازههای اصلی آن نضجگرفت ولی چشماندازهای متفاوتتری در سالهای اخیر به این نظریه راهیافتهاند. (همان منبع)
نظریه سنتی کنش متقابل نمادین با افکار هربرت بلومر مشخص میشود .(ریترز، 1989 ترجمه محسن ثلاثی، 1374 ؛ اسکیدمور، 1979 ترجمه حاضری و همکاران، 1375 ؛ توسلی ، 1373 تنهایی، 1371و1372 و1374؛ ترنر ، 1977 ترجمه رهسائیزاده ، 1373و...)
آنچه در مکتب کنشمتقابل نمادی بویژه به رهبری و هدایت هربرت بلومر انجامشد تلاش در دوزمینه عمده بود:
1 – باز نمودن نکات و مفاهیم پوشیده در نظریه رفتارگرایی اجتماعی
2 گسترش مبانی تئوریک و تجربی نظام جامعهشناختی مورد پذیرش وی
زمینه اول مربوط به ارتباط میان بلومر و مید بود که بلومر به عنوان شاگرد و سخنگوی مکتب استاد خود مید مطرح شد و زمینه دوم فرایندهای تاریخ اجتماعی آمریکا و لزوم کنش این مکتب در مقابل نظریات دیگران بود.
آمریکای زمان بلومر متفاوت از زمان مید بود بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا دیگر آن جامعه نسبتاً سالم و آرام اوایل قرن بیستم بود نمیباشد. رشد تضادهای طبقاتی و نگرش فزاینده جامعه سلطهگرای آمریکا و شوروی بلومر را در برابر هرگونه ساختار ایستانگرانه به اعتراض وامیداشت. دو چیزی جزء مردم و روابط متقابل اجتماعی و تفاسیر آنها را مهمتر از ساختارها قلمداد میکرد و به این اعتقاد بود که کنش متقابل نمادین انسانی است که نبض تاریخ و جامعه را شکل میدهد. (تنهایی، 1374)
نکته دیگری اینکه بلومر اعتقاد داشت که مید تنها جامعه سالم را میبیند ولی جامعه معاصر وی به سراشیبی ارزشها و سقوط انسان نیز میانجامد و سعی در برخورد با نکات اساسی و بنیادین آسیبهای اجتماعی و انحرافات مرضی در جامعه بادیدن تازه برآمد.
زندگی و اندیشه بلومر
بلومر پس از فارغالتحصیلی عملاً از سال 1930 وارد عرصه جامعهشناسی شد و یکی از مهمترین چهرههای جامعهشناسی آمریکا به شمار میرود عمدهترین سمتهایی که وی در طول حیات علمی خویش داشت عبارتند از :
رئیس گروه جامعهشناسی دانشگاه برکلی در کالیفرنیا
رئیس انجمن جامعهشناسان آمریکایی رئیس انجمن بینالمللی جامعهشناسان
کسب اخرین مدارج و رتبه علمی یعنی « استاد برجسته» 1
کرسی استادی در دانشگاه شیکاگو و برکلی
ریاست مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه برکلی
استاد مدعو دانشگاههای میشیگان، ایووا، هاوایی و کالیفرنیا
وی در سال 1939 طی یک سخنرانی برای اولین بار مکتب خویش را با نامگذاری جدید کنشمتقابلگرایی نمادی پایهگذاری و معرفی نمود. آنچه وی مطرح کرد وجوه تکمیلی و اضافاتی بر کار میر است بلومر تا سال 1980 بیش از هفتاد مقاله علمی متفاوت در زمینه جامعهشناسی منتشر میکند ودر سال 1969 مهمترین کتاب خود را تحت عنوان « چشمانداز و روش کنش متقابل نمادی»2 به چاپ میرساند.
او سخنگوی و شاگرد خاص جرج هربرت مید تا سال 1930 بود که بعد از آن مکتب خاص خود را بنیان نهاد.
استاد بلومر اولین کس است که رسماً در پهنه جامعهشناسی با جامعهشناسان عواملی به مخالفت پرداخت وی تمام کارهای جامعهشناسان قرون اخیر در خصوص تحلیل متغیرها انجامدادهاند ناقص و ناتوان از درک کامل واقعیت میداند. مثلاً در مطالعات پیرامون اعتیاد محققین با ارائه جداول و آمارهایی به نتیجه رسیدهاند، منجمله اینکه برخی عدم وجود امکانات تفریحی را علت رویآوردن فرد به مواد مخدر میدانند و برخی به وجود مرزهای آزاد و بازار و... اشاره میکنند که هیچکدام تحلیل جامعهشناختی نیست باید فهمید مشکل اعتیاد چیست؟ چرا تقریباً در تمام اقشار رخنه میکند و هر لحظه از جایی تازه سربدرمیآورد چرا اعتیاد در خانهها رشد میکند؟ باید جامعهشناس بفهمد درد از کجاست؟ مطالعه از نزدیک را توصیه میکند و نباید ساخت جامعه و تأثیرات آن را به عنوان عاملی جبری تلقی نمود.
با آنچه که بلومر مطرح کرد مفاهیم تفسیری در جامعهشناسی آمریکا و اروپا جان تازهای گرفت و هدف و مسیر خود را باز یابد و راههای تازهای فراسوی خود پیدا نماید. این بویژه به نوع تفسیر وی از تجزبه باز میگردد بدین ترتیب بلومر تجربهگرایی و آزمون عینی را از شرایط تحقیق در علوم اجتماعی برمیشمارد. که در بررسی حوزههای روش تحقیق و روششناسی بطور مشروح به آنها میپردازیم .
قضایای بنیادین
بلومر در کتاب خود مفاهیم هستیشناسی و بنیادی خویش در سه قضیه از هم تفکیک میکند:
قضیه اول: جهانی که انسان با آن در رابطه است و جهان اعیان1 است که به سه دسته تقسیم میشوند:
1 اعیان فیزیکی3 : مثل کوه، اطاق ، ساختمان، تخته، میز، ...
2 اعیان اجتماعی4: شامل روابط اجتماعی ، ساخت اجتماعی ، طبقات اجتماعی، خانواده، دوست، معلّم
3 اعیان مجرد5: مفاهیم ذهنی؛ آزادی ، دموکراسی، نفرت، عشق، مفاهیم اسطورهای
بنابر قضیه اول بلومر به همه چیز میتوان در جهان (اشاره 2(نمود بنابراین ما به همه چیز تعریف و درک جمعی و مشترک نسبت به آنها داریم.
قضیه دوّم : در این قضیه بلومر به این سوال جواب میدهد که منشاء اعیان کجاست؟ آیا از ذات اشیاء تراوش میکند یا از ذهن انسان؟ آیا انسان از بدو تولد حامل معانی است؟ انسان موجودی نادان و ناقص در بدو تولد است و به تدریج آموختنیها را میآموزد. پس آیا معانی در ذات اشیاء نهفته است؟ مثلاً تخته سیاه برای همه یک معنی را میدهد خیر این معنی برای یک دانشآموز با یک پیرزن روستایی متفاوت است.
انسان هر آنچه میآموزد و برایش معنادار میشود در روابط متقابل اخذ میکند. کامپیوتر، تختهسیاه ، میز و هرآنچه که هست. اشاره به خودآزاری تلقی شدن مراسم سینهزنی یا زنجیر شیعیان توسط غربیها زیرا هنجارها و ارزشهای ما برایشان قابلهضم نیست همانطوریکه برای ما عادات و روشهای ایشان قابل فهم و هضم نیست.
قضیه سوم: این قضیه وجه تفسیرگرایی بلومر را نشان میدهد . بنابه اعتقاد عوامل گرایان انسان تحت شرایط خاصی رفتار خاص از خود نشان میدهد مثل موش که اگر شوک به ان وارد شود رفتار خاص نشان میدهد در حالیکه تفسیرگرایان، بر این باور دارند که انسان چیزی در درونش دارد که به برکت آن وقایع و پدیدهها را تفسیر میکند. آنان انسان را موجودی تفسیرگرا و معنا کننده میدانند در واقع انسان با خود مشاوره و مباحثه میکند که کاری را انجام دهم یا ندهم. و بهترین مثال را دکتر تنهایی برخورد و جسارت عمرابنعبدود بر حضرت امیرالمؤمنین (ع) میدانند.
باورهای ریشهای :
بلومر در شرح اصول نظری و مفروضات مسلم کنش متقابلگرایی نمادی، و یا آنچه که خود وی میخواند: « باورهای ریشهای» 1 شش مفهوم و یا باورهای ریشهای را مسلم فرضمینمود که دکتر تنهایی (1374 و 1371) در سه جستار روششناسی، ایستاییشناسی و پویاشناسی به انها به طور مشروح پرداخته است ما در این فرصت به شرح مختصر هرکدام از آنها میپردازیم:
1 ماهیت یا طبیعت جامعه بشری و زندگی گروهاجتماعی(Nature of Humans societr) همانطوریکه میدانید زندگی گروههای اجتماعی در هر مکتبی با اصطلاحی خاص عنوان میشود، فرهنگ جامعه سازمان اجتماعی ، ساخت اجتماعی و غیره بلومر ار این مسئله غافل نیست ولی آنچه برای وی مهم است نه این اشکال بلکه محتوای واقعی این اشکال یعنی کنش اجتماعی است. پس مکتب به مطالعه همین محتوا یعنی کنش متقابل انسان که جوهر اساسی میداند میپردازد.
2 ماهیت کنش متقابل اجتماعی (Nature of social Interaction) گرچه واژه فوق توسط جامعهشناسان دیگر نیز بکار برده شده است ولی آنرا تحت و احاطه ساختهای دیگر میدانند. در نظر بلومر کنش متقابل اجتماعی عبارت از فرایندی است که انسان در آن به مدد قوه تفسیر ، رفتار و سلوک خویش را در برابر دیگران شکل میدهد و یا سلوک خود را در برابر دیگران و یا موقعیت اجتماعی میسازد . پس کنشمتقابل فرایندی است که فرد با آگاهی و تفسیر و دخالت کرده و با توجه به کنشدیگران و تفسیر خویش عمل میکند بلومر آن دسته از سلوک اجتماعی که مبتنی بر تفسیر و یا بهرهگیری از قضیه سوم وی نبود را کنش متقابل نانمادی میداند که بیش از وی مید آنها را گفتگوی ایماها میخواند.یانکرایب (1998 ترجمه عباس مخبر، 1378) با مثال نوع برخوردهای دو سگ و دو انسان مقایسه میکند وقتی سگی از ترس سگ دیگر عقبنشینی میکند هیچگونه درک متقابل در کار نیست ولی وقتی به به یک نفر اخطار دادهمیشود معمولاً لزومی به نشان دادن دندان و غرغرکردن نیست.
3 ماهیت اعیان (Nature of object)
از نظر بلومر این جهان است که برای بشر موجود است و نه عکس آن بنابراین محیط از نظر بلومر عبارت از دنیای شناختهشده و معرفی شده در قالب نمادین و زبانی است که معانی آنها از طریق کنش متقابل اجتماعی تعیین شده است. پس محیط محض بدون انسان موجود میباشد ولی چنانچه به دریافت و تفسیر انسان نرسیده باشد در کنش متقابل نقشی نخواهد داشت
4 انسان موجودی کنشگر (The Human Being As An acting organism)
انسان در نظر بلومر با ساخت ویژه خویش که از دیگر موجودات متمایز است میتواند به تشکیل « خود» موفق شده و به جای واکنش و یا پاسخ به انگیزهها و یا عوامل درونی و بیرونی در برابر آنها کنش کند . و این همان معنای داشتن « خود یا Self » است که بلومر از مید گرفته است و کشف آن توسط وی انقلابی در علوم اجتماعی خوانده میشود (تنهایی، 1373)
5 ماهیت کنش انسان (Nature of Human Action)
به دلیل ساخت وجودی انسان ، انسان دارای توانایی خاصی است که ویژه انسان است . از این رو انسان میتواند از حد واکنش ویا پاسخ ساده به محیط در گذشته و در برابر دنیای اعیان کنش کند . و اگر از این غافل شود همان تعبیر اولئک کالانعام بل هم اضل خواهدبود.
6 بهم پیوستگی کنش یا کنش پیوسته (Interlinkage of Action)
کنش پیوسته نهاد یا سازمانهایی است که میتواند بدون مراجعه به اجزاء کنش تشکیل دهنده آن مورد توجه و مطالعه قرار میگیرد نهادهایی از قبیل خانواده، جنگ، شرکتهای تجاری، کلیسا و مسجد، دانشگاه ، قوم و طبقه در واقع بلومر به جای استفاده از مفهوم ساخت و نهاد و با نظام اجتماعی به مفهوم کنش پیوسته روی میآورد.
روششناسی
قبل از پرداختن به روششناسی بلومر لازم میدانم اشارهای گذرا به تقابل مکتب شیکاگو و ایوا که بلومر یکی از قطبهای اصلی این تقابل تلقی میشود اشارهای مختصر داشته باشیم، بلومر اصول اساسی خویش را از میر گرفت که در حوزهای معروف به شیکاگو تدوین گردید و چندین جناح متفاوت را برمیگرفت که معروفترین شاخهها مربوط به رابرت ازرا پارک در جامعهشناسی شهری بود. اما گروه دیگر که به افکار میر نزدیکتر بودند بتدریج مکتب کنش متقابل نمادی را بوجود آوردند و دو مکتب روش شناختی یکس مکتب شیکاگو به رهبری هربرت بلومر و دیگری مکتب ایوا به رهبری مانفوردکون بوجود آمد.
مهمترین تفاوت از دیدگاه شاگردان بلومر ومکتب ایوا این است که شاگردان مکتب بلومر آنطور که باید و شاید تأکیدات اصلی رفتارگرایی اجتماعی مید را رها نکردند . (تنهایی ، 1373)
بنیادیترین اختلاف نظرهای میان بلومر و کون اختلاف نظرهای روششناختی هستند. رملستر و رینولدز، 1975 به نقل از ریترز ترجمه محسن ثلاثی)
تأکید بلومر بر تفسیر معانی توسط کنشگر میباشد پس بنابراین در نگاه به مسئله و موضوع باید از دید خود کنشگر و مردم نسبت به آن نگریست به جای اینکه از دید پژوهشگر به فرایندهای اجتماعی نگاه کرد و این تأکید قطعاً به روش درونی اهمیتی بسزا میدهد و به روش دروننگری همدلانه معروف است . و این روش قاعدتاً با ابراز پوزیتویستی ممکن نمیبود.
اما کون تحت تأثیر تعریف علم از دیدگاه پوزیتویستی بود او از جامعهشناسان میخواهد به جای روش همدلانه که غیرعلمی میدانست برای فهم آنچه در سر کنشگران میگذرد از نشانههای رفتاری آشکارشان بهرهگیرند. کون بر وحدت در روش علمی تأکید داشت که همه رشتههای علمی از جمله جامعهشناسی باید به دنبال تعمیم و کشف قوانین باشند.
ارائه نظریات بلومر در نظرات لائر و هندل و سپس آنسلم استراس، تاموتسوشی بوتانی واروینگ گافمن و ابوالحسن حسن تنهایی را میتوانیم مشاهده کنیم.
روش شناسی بلومر
اولین و مهمترین قضیه در روششناسی بلومر بررسی و مطالعه « جهان تجربی» است ولی نه آنگونه که پوزتیویستها بدنبال آن هستند بلکه بدنبال واقعیت موجود بودن میباشد، و روشی که بلومر بکارمیگیرد روش طبیعت گرایانه نام دارد، روشی که نظریات بلومر را به نظریات داروین نزدیک میکند، روش طبیعت گرایانه به این معناست که طبیعت جهان تجربی را به گونهای که در جهان خارج است بشناسیم و نه برمبنایی که در مفاهیم تجربی ما متبلور شده است و نه به شیوهای که در ستون و شاخصها پژوهشگران قبلی منعکسشده بلکه بصورت مفاهیمی که در خود واقعیت موجود است و حیات دارند و دائماً در فرایندشدن و بازآفرینی مورد توجه قرارمیگیرند در فرآیند روششناسی بلومر دو فرایند متمایز از هم در فرایندی تکوینی دیدهمیشود:
1 فرآیند کشف: آغاز مطالعه از واقعیت عینی بدون نسخه یا دستورالعمل قلبی و تنها با مراجعه مستقیم به واقعیت است که در دو مرحله آشنایی با واقعیت و درک همه جانبه آن که طریق مصاحبه و کنش متقابل با واقعیت صورت میگیرد و دوم وارسی دقیق راههای رسیدن ورسش کار و بررسی روابط میان دادههای نوپدیدار را تشکیل میدهد.
2 فرآیند وارسی: هدف علم تنها گزارش ساده واقع نیست بلکه باید به مفهوم سازی پرداختهشود و آنها را پس از بررسی و آزمون لازم در قالبی نظری یا تئوریک برای گامنهادن به مراحل بعدی و طرح قضایای راهبر آماده کند و این با کنترل دقیق یافتهها و روابط آنها مشخص میشود پس وارسی عبارت از آزمون سرسختانه از همه جوانب و کنترلهای مکرر آن در برابر واقعیت است.
مراحل انجام پژوهش از نظر بلومر
1 منظر و تصویر پیشین جهان تجربی؛
ابتدا باید قوالب مفهومی و علمی خاصی را از آغاز داشتهباشیم این قوالب عبارتند از تخیل و تصوری از واقعیت مورد مطالعه یا تصور و شناخت و معرفتی که نسبت به واقعیت داریم و آن عبارت است از مشخص کردن مسئله خاص و ابزار و راهها و تکنیکهای خاص میباشد یعنی با ذهن خالی نمیتوان به طرف واقعیت رفت.
2 ساختن مسأله
در این رابطه باید دید چه چیزی موردسؤال است . برای مثال داروین مدام از خود سؤال میکند که این چیست؟ سؤالات ممکن است خندهآور و مضحک و یا حتی مربوط به فرضیه باشد. مسأله چیزی است که ما نمیدانیم پاسخ آن چیست؟به نظر بلومر باید به توافقهای مبتذل و بردگی به اصول جزئی را کنار نهاد.
3 شناخت دادههای متناسب و راه و فن گردآوری آنها؛
مهمترین مسأله این است که با توجه به ماهیّت مسئله دادههای مربوط به آن باید گزینش شوند و با تناسب به دادهها و مسأله مورد تحقیق بهترین روش گردآوری توسط پژوهشگرانتخاب شود. موضوع تحقیق تعیین کنندهمیباشد. نه روش پیش فرضی که از آغاز تدوین وبه عنوان الگویی غیرقابل تغییر در پیشبگیریم
4 تعیین و تحلیل روابط میان دادهها
این تنها به معنای شناخت روابط آماری و همبستگی با متغیرها نیست . بلکه باید ببینیم که دادهها و عناصری که یافتهایم تا چه اندازه با معنا بوده و به همدیگر مربوط هستند و به قول بلومر باید مفاهیم معین به مفاهیم حساس تبدیل شوند به مفاهیم جدید میرسیم. و این امکان هیچگاه برای پژوهشگران عواملگرایی که تنها به تعیین روابط بین تغیرهای فرضیههای که از پیش ساختهاند محدود میشوند عملی نخواهد بود.
5 تفسیرکردن نتایج ؛
عبارت از کنترل کردن یافتهها با نظریه و تئوری است که بر اساس آن اولین گام تحقیق را برداشتهایم بنابراین پس از یافتن و تفسیر دادهها ممکن است نظریه قبلی تأیید و یا مردود اعلام شود. بدین معنا پژوهشگر در این مرحله از حد مسأله نخستی و نظریههای مقدماتی احتمالاً فراتر خواهد رفت.
6 آزمون نهایی مفهوم:
به اعتقاد بلومر علم بدون مفاهیم ممکن نیست فرایند پژوهش به پژوهشگر توان حرکت از مفاهیم معین به مفاهیم حساس را عطا میکند. به نحوی که از آغاز راه با زیر سؤال قرار دادن مفاهیم معین شروع به مسألهسازی میکند و اکنون در مرحله پایانی کار مجدداً مفاهیمی را که از دیگر مفاهیم حساستر هستند را وارسی و تحتآزمونی سخت قرارمیدهد، تا بتواند مفاهیم واقعیتری درباره واقعیت و جهان تجربی بسازد.