انرژی در جهان امروز یک عامل راهبردی است و اغلب کشورهای جهان به خصوص آنها که به دنبال اعمال اراده و قدرت خود بر دیگر کشورها می باشند از همین دریچه به مقوله انرژی می نگرند.
همان طوری که این نگاه را می توانیم از زمان های گذشته یعنی دوران استعمار کهنه تا به امروز دنبال کنیم.
در این میان کشور ما ایران، علاوه بر اینکه دارای ذخایر ویژه و عمده ای از منابع انرژی بخصوص نفت و گاز می باشد، در منطقه ای از جهان واقع است که یکی از اصلی ترین منابع انرژی در سطح جهان به شمار می رود.
بنابراین با توجه به اینکه مقوله انرژی برای کشورهای سلطه طلب، نقش موتور محرکه اقتصاد و تولید ملی و تعیین کننده جایگاه آنها در نظام سرمایه داری جهان را دارد و همچنین تضمین کننده منافع و امنیت ملی آنها است، برای کشور ما نیز چگونگی سامان دهی به سیاستهای بخش انرژی، نقش کلیدی در فرآیند تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را داراست و لذا ضروری است که برای انرژی و بخصوص نفت و گاز و به دنبال اینها انرژی هسته ای، برنامه و استراتژی اندیشیده و متناسب با شرایط واقعی موجود داخلی و جهانی داشته باشیم.
نگرش استراتژیک دارای دو مشخصه میان رشته ای یا فرابخشی بودن (جامع بودن) و طولانی مدت بودن است، که در سایر نگرش ها اعم از نگرش اقتصادی و فنی صرف کمتر به آنها توجه می شود.
در این نگرش منافع و مضرات بخش انرژی تنها در محدوده بخش مذکور مورد لحاظ قرار نمی گیرد بلکه در کل چارچوب نظام و با توجه به رعایت و حفظ امنیت ملی لحاظ می شود و منافع نظام اجتماعی را حداکثر و مضرات آن را به حداقل می رساند.
البته باید توجه داشت که این نگرش لزوماً با نگرش های اقتصادی و فنی در تناقض نیست اما ممکن است سیاستهایی را بطلبد که از منظر اقتصادی صرف، غیراقتصادی انگاشته شود.
در نگاه استراتژیک، بهینگی بلند مدت در سطح همه اجزاء نظام اجتماعی مورد توجه است، برعکس نگاه اقتصادی صرف که منافع کوتاه مدت و یک بعدی را در نظر می گیرد.
این برنامه استراتژیک، باید از سویی با توجه به توانایی های واقعی همان بخش مورد نظر و از سوی دیگر در چارچوب استراتژیهای کلان کشور سامان پذیرد: یعنی در تعامل با سایر حوزه ها طراحی شود.
با توجه به مقدمه فوق باید اذعان داشت که دغدغه اصلی جهان عادت کرده به مصرف انرژی، در دو دهه آینده، تولید انرژی و ساخت نیروگاه اتمی به عنوان تنها راه خروج از بحران انرژی در دهه های آینده است.
در این بین از آن جا که ساخت یک نیروگاه اتمی اغلب علوم و فنون را به کار می گیرد، این کاربری به مفهوم توسعه و پیشرفت در همه علوم و فنون است.
از طرفی هم می توان ادعا کرد که نیروگاه برق اتمی، اقتصادی ترین نیروگاهی است که امروز در دنیا احداث می شود که دلایل آن در ادامه بحث خواهد آمد.
دلایل دیگری هم برای استفاده از نیروگاه اتمی برای تولید برق وجود دارد که از مهم ترین آنها می توان به پاکیزه بودن این روش، عدم تولید گاز گلخانه ای و دیگر آلاینده های زیست محیطی اشاره کرد.
سوخت های فسیلی مانند ذغال سنگ، مقدار قابل توجهی از انواع آلاینده ها همانند ترکیبات کربن و گوگرد را وارد محیط زیست می سازند که برای سلامت انسان زیانبار است.
از سوی دیگر با توجه به افزایش مصرف برق و پایان پذیر بودن منابع سوخت فسیلی به نظر می رسد استفاده از انرژی هسته ای بهترین گزینه موجود باشد.
شاید هنوز افرادی هستند که ادعا می کنند با توجه به ذخایر نفت و گاز ایران، آیا ایران نیازی به انرژی هسته ای دارد یا خیر؟
پاسخ صحیح به این سؤال مستلزم مطالعه دقیق علمی است.
این مطالعه به کمک یک سری نرم افزارهای خاص، هم در سازمان انرژی اتمی ایران و هم در دانشگاه صنعتی شریف انجام گرفته و این گونه نیست که براساس برداشت های عمومی و محدود گفته شود، مثلاً ما که این قدر گاز داریم چرا سراغ انرژی اتمی برویم؟
موضوع به این سادگی نیست، بلکه برای امکان سنجی و مطالعه همین موضوع تحت عنوان انرژی میکس یا ترکیب منابع انرژی نرم افزارهای بزرگ خاصی وجود دارد و این فرآیند تحت عنوان The merits of energy mix نام گذاری شده است؛ «یعنی فواید انرژی های ترکیبی».
برهمین اساس هیچ کشوری سعی نمی کند از لحاظ استراتژیک، انرژی مورد نیازش را فقط از یک منبع تأمین کند، ولو آنکه در آن کشور به فراوانی یافت شود.
مثلاً اگر در کشوری منابع آبی زیاد است، به این سمت نمی رود که انرژی برق خودش را فقط از آب تأمین کند، اما اینکه باید چه سهمی به انرژی میکس اختصاص داده شود نیاز به محاسباتی دارد که باید انجام شود.
در ایران هم این محاسبات، سال های سال صورت گرفته و چیز جدیدی نیست.
برای انجام این محاسبات باید پارامترهای متعددی در نظر گرفته شود که اکثر آنها متغیر است.
مثلاً قیمت گاز طبیعی قیمتی متغیر است.
و الان که نقش زیادی در سوخت جهانی ندارد، قیمت چندانی هم ندارد، اما گفته می شود در ۱۵ سال آینده، سهم قابل توجهی از سوخت را به خود اختصاص خواهد داد و مسلماً قیمت سوخت در آن شرایط با الان بسیار متفاوت خواهد بود؛ ضمن اینکه اگر همین الان این محاسبات انجام شود و ما تصمیم بگیریم مثلاً ۷۰۰۰ مگاوات برق از انرژی هسته ای تأمین کنیم، حتی اگر این کار به صورت فاینانس انجام شود دست کم ۱۲ سال طول خواهد کشید و این هم خود یک متغیر است.
به هر حال یکی از سخت ترین کارها در پروژه های داخلی و خارجی همین بحث فاینانسینگ است.
با ذکر چند پارامتر مؤثر در مورد ضرورت نیروگاه هسته ای از لحاظ اقتصادی می توان بحث را روشن تر نمود، البته همه پارامترها را باید به نرم افزار داد تا در مورد صرفه اقتصادی آن نظر بدهد.
نخستین درس در اقتصاد انرژی در مورد Energy mix این است که فرق بین انرژی هسته ای و انرژی های کلاسیک، در سرمایه گذاری اولیه بالا و هزینه های پایین راهبری و تعمیرات است.
به عنوان مثال یک نیروگاه ۱۰۰۰ مگاواتی فسیلی؛ به۱۰ میلیون بشکه نفت یا معادل انرژی آن از سوخت های فسیلی دیگر مثل گاز در طول یک سال نیاز دارد.
با در نظر گرفتن قیمت اوپک که بین ۲۲ دلار و ۲۸ دلار و خارج کردن هزینه های استخراج که حدود ۲ دلار است، قیمت پایه نفت حدوداً بشکه ای ۲۴ دلار خواهد شد وبرای یک نیروگاه ۱۰۰۰ مگاوات الکتریکی چیزی حدود۲۴۰ میلیون دلار در سال خواهد شد.
در مورد گاز در حد ۲ میلیارد فوت مکعب در سال خواهد شد.
البته گاز بحث دیگری است، چون قیمت آن بسیار متغیر است.
چیزی که فعلاً می توان با اطمینان بیشتر در مورد آن صحبت کرد، نفت است که با در نظر گرفتن۲۴۰ میلیون دلار قیمت سوخت و۶۰ میلیون دلار هزینه تعمیرات و نگهداری، در مجموع حدوداً ۳۰۰ میلیون دلار هزینه راهبری یک نیروگاه فسیلی ۱۰۰۰ مگاواتی در سال می شود.
در شرایط عادی هزینه ساخت یک نیروگاه فسیلی، بسیار پاپین خواهد بود؛ یعنی عددی بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ میلیون دلار برای یک نیروگاه ۱۰۰۰ مگاواتی.
اما اگر قیمت ترجیحی در نظر گرفته شود، هزینه از این هم کمتر خواهد شد.
ولی در شرایط غیرعادی سیاسی با خارج، این هزینه افزایش می یابد.
این مبلغ در ساخت نیروگاه هسته ای بسیار بالاتر است.
هزینه نصب هر مگاوات آن حدود ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۰ دلار است، چون هزینه هایی مانند برچیدن نیروگاه هم در نظر گرفته می شود و به اصطلاح قیمت سرشکن گفته می شود.
یعنی در واقع هزینه ساخت یک نیروگاه هسته ای ۱۰۰۰ مگاواتی ۵/۱ تا ۵/۲ میلیارد دلار خواهد بود.
اما سوخت هسته ای مورد نیاز یک نیروگاه هسته ای ۱۰۰۰ مگاواتی، حدوداً۳۰ تن اورانیوم غنی شده در سال است که هزینه آن در شرایط سیاسی و اقتصادی مناسب، ۱۰ میلیون دلار و در بدترین شرایط ۲۵ میلیون دلار می باشد.
با توجه به محاسبات فوق، در بدبینانه ترین شرایط یعنی اگر قیمت نفت بشکه ای ۲۴ دلار فرض شود، هزینه سوخت مورد نیاز یک نیروگاه هسته ای، ۱۰ درصد هزینه سوخت یک نیروگاه فسیلی مشابه است که با احتساب ۵۰ سال عمر یک نیروگاه اتمی، تفاوت این هزینه به قیمت های امروز، بیش از۱۰ میلیارد دلار خواهد شد که اختلاف حدود یک و نیم میلیارد دلاری در هزینه ساخت آنها را کاملاً پوشش می دهد.
بنابراین، این نظر که نیروگاههای هسته ای در مقایسه با نیروگاههای فسیلی توجیه اقتصادی ندارد، درست نیست.
اما بحث دوم، به قرارداد کیوتو مربوط می شود، که متأسفانه آمریکایی ها زیر بار آن نرفته اند.
این قرارداد مربوط به تولید گازهای گلخانه ای در جهان بوده که روال طبیعی جهان را از لحاظ زیست محیطی به هم ریخته است.
در همین شرایط ایران ۳۰ هزار مگاوات نیروگاه دارد و در ده سال آینده، احتمالاً به۶۰ هزار مگاوات خواهد رسید.
بالا رفتن حجم تولید گازهای گلخانه ای، هزینه های اجتماعی خاصی را ایجاد می کند که بالطبع باید جلوی تولید گازهای گلخانه ای را در نیروگاههای فسیلی گرفت، یا به اصطلاح، هزینه زیادی را برای Scrape (۱) اختصاص داد.
حداقل هزینه ای که پیش بینی می شود حدوداً ۲۵ درصد کل هزینه تمام شده برق تولیدی است، اما برق هسته ای این هزینه را ندارد و فقط زباله های اتمی در اثر آن تولید می شود.
اگر سالی ۳۰ تن سوخت مصرف شود و۵۰ سال عمر برای نیروگاه در نظر گرفته شود، چیزی حدوداً ۱۵۰۰ تن زباله اتمی در عرض۵۰ سال تولید می شود که بعد از تفکیک و فشرده سازی آن، بیش از چند تن زباله باقی نخواهد ماند (البته با حجم کم).
این زباله ها باید در جاهای خاص حفاظت شده قرار بگیرند تا محیط زیست را آلوده نکنند.
مانند زیرزمین و جاهایی که آب از آن عبور نکند.
بعضی کشورها مثل روسیه زباله های اتمی دیگران را می گیرند و آن را با هزینه نسبتاً پایین دفع می کنند.
پس از لحاظ زیست محیطی هم نیروگاه هسته ای بر نیروگاه فسیلی اولویت اقتصادی خواهد داشت.
اما موضوع سوم، جنبه تکنولوژیک قضیه است که بسیار مهم است.
بشر به سمتی می رود که یک انرژی لایزال پیدا کند (حتی اورانیوم هم لایزال نیست).
دنیا به فکر گداخت (Fusion) (۲) است، یعنی انرژی لایزال و پاک.
ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
علم و تکنولوژی و فن آوری، مراحلی دارد که باید حتماً گذرانده شود.
تکنولوژی و فن آوری هم به همین صورت است، پروسه ای است که باید گذرانده شود.
دنیا به هر حال در آینده از شکافت- تولید انرژی با شکافت هسته ای- یعنی همین انرژی هسته ای پا را فراتر خواهد گذاشت و به دنبال گداخت- تولید انرژی با هم جوشی هسته ای- خواهد رفت.
تکنولوژی گداخت ممکن است تا۳۰ سال دیگر صنعتی شود.
اگر کشور ما با گداخت دست و پنجه نرم نکند و نیرو تربیت نکند و در یک کلام به بلوغ و فناوری و تکنولوژی این مرحله نرسد، نمی تواند از آن عبور کند و وقتی گداخت وارد عرصه صنعت می شود، باز دوباره جزو کشورهای عقب مانده خواهیم بود.
در حال حاضر روسیه ۸ میلیون بشکه نفت در روز تولید و حدود ۵ میلیون از آن را صادر می کند.
۳۰ نیروگاه هسته ای دارد و به سرعت هم به نیروگاههای خود اضافه می کند، در حالی که اولین کشور در ذخایر گازی است و جمعیت آن هم تنها کمی بیشتر از دو برابر ماست.
فرض شود، تولید نفت روسیه با ایران برابر باشد، چرا با اینکه ذخایر گازی این کشور از ایران بیشتر است، باز به دنبال انرژی هسته ای است؟
مگر صرفه اقتصادی دارد؟
در مورد مکزیک چطور؟
در این شرایط آمریکا هم ۱۰۵ نیروگاه هسته ای دارد، لذا فقط معیارهای اقتصادی هم مطرح نیست و معیارهای مختلف فن آوری تأثیر گذار خواهد بود.
در واقع تکنولوژی هسته ای، میعاد گاه تکنولوژی های دیگر است.
مثل صنعت خودرو که اگر در یک کشور رونق خوبی داشته باشد، تقریباً بخش عمده ای از تکنولوژی را جلو می برد، چرا که بیشتر علوم و تکنولوژی ها مثل مکانیک، شیمی، مواد، برق و...
در آن است.
به همین صورت اگر صنعت هسته ای کشور هم رشد معنادار، واقعی و همه جانبه داشته باشد، با توجه به اینکه بالاترین محدودیت ها و استانداردهای مهندسی در آن وجود دارد، صنعت کشور در سطح بالایی رشد خواهد کرد.
صنعت غنی سازی هم عمر کمی ندارد و دست کم ۴۰ سال است که این کار شروع شده است.
مثلاً سانتریفوژ حدوداً ۴۰ سال پیش توسط استادی به نام زیپر آلمانی طراحی شد.
اما سانتریفوژ امروز با آن سانتریفوژ در حالی که اصول یکسانی دارند، تفاوت هایی هم دارند.
حال اگر کشوری بتواند یک دستگاه سانتریفوژ بسازد، در واقع آن کشور در عرصه تکنولوژی یک گام جلو افتاده است.
چون در غنی سازی اورانیوم جهت استفاده در راکتورهای هسته ای از علوم مختلف مهندسی، مکانیک، شیمی و...
با نهایت دقت و قدرت استفاده می شود.
به طور کلی تعریف جدید مهندسی براساس میزان دقت است و کشوری پیشرفته نامیده می شود که میزان خطای مهندسی آن کم باشد.
لذا برای رسیدن به استقلال واقعی، باید به سمت تولید فن آوری و علم رفت.
البته این روند بالطبع هزینه دارد.
همه جای دنیا هم، این گونه است.
به هر حال هزینه رسیدن به تکنولوژی هسته ای با این همه عظمت، کار و فعالیت همه جانبه متخصصین ایرانی و استفاده از تجربه کشورهای دارنده این صنعت را طلب می کند.
بحران انرژی هسته ای و جمهوری اسلامی تردیدی نیست که در جمهوری اسلامی به دلیل گرایش قاطع مردم به اسلام و وقوع انقلاب اسلامی، دین و مفاهیم دینی در سیاست جایگاه ویژه ای داشته و دارد.
و از آنجا که صف آرایی جدیدی در صحنه بین المللی علیه منافع این ملت شکل گرفته و عامل مذهب بار دیگر می رود تا قدرت خود را در مقاومت، بسیج، اراده و برنامه ریزی ملت ایران به آزمایش بگذارد، بی مناسبت نیست که مقاطعی را که در تاریخ اسلام نقطه عطف و با اهمیت محسوب گردیده را به صورت بسیار گذرا مورد بررسی قرار دهیم: ۱ محاصره مسلمانان در شعب ابی طالب؛ شورای امنیت آن زمان برای تسلیم اراده ملت مسلمان تحریم هایی را بر آن ها اعمال کرد.
در این دوران مسلمانان محکوم به پذیرش قواید و مقررات قدرت هژمون گردیده و پیشرفت و بروز ظاهری اسلام متوقف گردید.
۲ صلح حدیبیه؛ در این مرحله مسلمانان به دلیل عدم وجود قدرت تعیین کننده مجبور به پذیرش صلح شدند و از گسترش و توسعه باز ماندند.
۳ غزوه احد؛ در این جنگ که بیشترین خسارات انسانی به لشکر اسلام وارد شد و نیروهای درگیر تا مرحله نابودی کامل پیش رفتند.
۴ فتح مکه؛ نیروهای مسلمان با داشتن قدرت اقتصادی و نظامی و سیاسی لازم پیروزی چشمگیری را به خود اختصاص دادند و گسترش اسلام به سوی ایران و رم آغاز گردید.
۵ فوت پیامبر و شورای ثقیفه؛ اولین شکست سیاسی شیعه که نتوانست نظر افراد ذینفوذ و ساختار سیاسی موجود را به نفع خود جلب کند.
۶ انتخاب حضرت علی(ع) به عنوان خلیفه؛ پیروزی سیاسی شیعه ۷ جنگ صفین؛ شکست دیپلماتیک نظامی شیعه از قدرت فراگیر وقت ۸ صلح امام حسن(ع)؛ نتیجه عدم توانایی شیعه به تشکیل یک انسجام تیوریک در مجموعه مسلمانان ۹ عاشورا؛ مقابله تمامیت اسلام با تمامیت کفر و شکست نظامی قطعی شیعه و آغاز فصلی جدید در مبارزات سیاسی اجتماعی و فرهنگی ۱۰ حکومت های شیعی؛ حکومت هایی که به نام حمایت از اهل بیت تشکیل شدند از جمله صفویان در ایران و فاطمیان در مصر نمودی از استفاده روحانیت شیعه از قدرت با واسطه برای توسعه تفکر و نفوذ عقیده ۱۱ انقلاب اسلامی ایران؛اولین نمود منسجم تیوریک سیاسی شیعه و جهان اسلام برای کسب قدرت سیاسی که با مخالفت و عدم علاقه غرب به رهبری آمریکا در مرحله اول و سپس شوروی در مراحل بعدی روبرو شد.
اگرچه هر یک به دلیل عدم شناخت اولیه از ماهیت آن سعی در به کارگیری ابزاری از آن به صورت دیگری داشتند.
۱۲ جنگ ایران و عراق؛ تعبیری از امام خمینی برای این جنگ که امروز تمامی کفر در مقابل تمامی اسلام ایستاده است .
به عبارت دیگر ایتلاف کلیه قدرت های جهانی به صورت آشکار و پنهان علیه این انقلاب و رهبری آن و تصمیم قاطع به جلوگیری از دستاوردهای آشکار برای انقلاب اسلامی که نهایتاً باید گفت که در محدوده جنگ توانستند خسارات بسیار زیادی بر ایران وارد آورند، و قدرت نظامی ایران را که می توانست عاملی برای تحکیم سیاست ها باشد را کاهش دادند.
۱۳ فوت امام خمینی؛ مارگارت تاچر طی مصاحبه ای در آن روز گفت: با مرگ خمینی بنیادگرایی اسلامی مرد .
اما چنین نشد و بیداری اسلامی از ایران گذر کرد و هم اکنون قدرت در حال رشد جهان سیاست با هر نوع شاخصی که در نظر بگیریم است.
با این مقدمه و تاریخ به ارزیابی شرایط ناشی از قطعنامه فوریه 2006 شورای حکام که دومین صف آرایی کشورهای پرقدرت جهان علیه یکی از سیاست های جمهوری اسلامی ایران است می پردازیم.
با این نگرش که هر شکست دلایلی دارد و باید با آسیب شناسی آن ها را مورد بررسی قرار داد و برطرف نمود و هر پیروزی عواملی دارد که باید آن ها را تقویت کرد و در نظر داشت که اگر عوامل لازم برای پیروزی به بلوغ خود نرسد آن پیروزی محقق نخواهد شد.
در فاصله سپتامبر 2005 تا فوریه 2006 در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی دو قطعنامه علیه ایران صادر شد که اگرچه در ماهیت همان جلوگیری از فعالیت های هسته ای ایران را دنبال می کرد اما در ظاهر تهدیدهای بیشتری را متوجه جمهوری اسلامی نموده و به اصطلاح شرایطی را آماده می کرد که ایران به عنوان اخلال گر عرصه امنیت بین المللی به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع گردد.
قطعاً این دو بیانیه و همگونی نظرات چین و روسیه با کشورهای غربی و آمریکا برای ایران پیروزی محسوب نمی شود و بررسی نقاط ضعف سیاست خارجی و علت عدم دستیابی به اهداف مشخص شده حتماً باید در دستور کار قرار گیرد.
جبهه مخالف ما چه می گوید آن ها می گویند مخالف استفاده از تکنولوژی اتمی برای مقاصد صلح آمیز نیستند.
امّا ایران اعتبار امنیتی قابل قبول برای داشتن چنین تکنولوژی حساسی ندارد.
صاحب نظران و روشنفکران عمده آمریکایی و اروپایی طی یک بیانیه سرگشاده برای تأثیرگذاری بر جامعه روشنفکر جهانی نظرات خود را این گونه دسته بندی کرده اند: با توجه به سوابق مخفی کاری ایران در برنامه هسته ای خود، اگر ایران اجازه یابد که به تکنولوژی غنی سازی، حتی تحت کنترل بازرسان بین المللی، دست یابد کار پرخطری خواهد بود.
زیرا ایران یک گام کوتاه تا دستیابی به تسلیحات اتمی فاصله دارد و پس از اینکه ظرفیت خود را تکمیل کرد از مقررات NPT خارج و به بازرسان نیز دستور خواهد داد از ایران خارج شوند.
ایران مسلح به تکنولوژی تسلیحات اتمی بسیار خطرناک و بی ثبات کننده است و باعث خواهد شد که کشورهایی چون عربستان، مصر و ترکیه (نظریه پردازان اسراییلی می گویند حتی الجزایر و دوباره لیبی) به روند دستیابی به تسلیحات اتمی بپیوندند.
ایران اتمی سیاست خارجی تهاجمی تر اتخاذ خواهد کرد و از گروه های تروریستی حمایت نموده و حتی احتمال تجاوز نظامی به کشورهای همسایه خود را نیز در سر خواهد داشت و در نهایت تنها مقررات خلع سلاح کنونی (NPT) در معرض خطر جدی نابودی قرار می گیرد.
صاحبنظران فوق معتقدند که آمریکا و اروپا می بایست در یک اتحاد کاملاً مشخص به دنبال جلب نظر چین و روسیه باشند اما اگر این توافق صورت نگرفت موضوع تحریم ایران باید با همکاری ژاپن پیگیری شود.
ایران باید در صورت دست زدن به غنی سازی یا خروج از پروتکل الحاقی و یا خروج از NPT مورد تحریم قرار گیرد.
(نامه 60 روشنفکر اروپایی و آمریکایی در فوریه 2006) این تعابیر عیناً در نامه سرگشاده سه وزیر خارجه آلمان فرانسه و انگلستان که در 22 سپتامبر 2005 در مطبوعات بین المللی انتشار یافت آورده شده است.
آن ها می گویند: اگر ایران اجازه یابد که به این تکنولوژی دست پیدا کند، آسیای مرکزی و خاورمیانه که مناطق پرتحول جهان محسوب می شوند بی ثبات خواهند شد و کشورهای دیگر نیز در رقابت با ایران سعی می کنند تا به چنین تکنولوژی دست یابند و مقررات (NPT) صدمه خورده و هدف خاورمیانه عاری از تسلیحات کشتار جمعی که ما همگی به آن اعتقاد داریم کم رنگ خواهد شد.
آژانس بین المللی انرژی از سال 2002 تا سپتامبر 2005 شش قطعنامه متوالی با اجماع صادر نمود که همگی از ایران خواسته اند هر نوع فعالیت اتمی خود را متوقف کند.
در سپتامبر 2005 اجماع در قطعنامه ها شکسته شد و در 24 سپتامبر قطعنامه ای با همان محتوای سابق اما این بار با 22 رأی موافق و 12 رأی ممتنع و یک رأی مخالف تصویب شد.
اهمیت این قطعنامه در آنجا بود که روسیه و چین رأی ممتنع و هند به آن رأی مثبت داد.
در فوریه 2006 بار دیگر قطعنامه ای با 27 رأی موافق و 5 رأی ممتنع و 3 رأی مخالف تصویب شد.
نکته حایز اهمیت در این قطعنامه آن بود که چین و روسیه که وزرای خارجه آن ها در اجلاسی در لندن به همراه قدرت های غربی توافق کرده بودند که در قطعنامه فوریه آژانس از وضعیت ممتنع به موافق قطعنامه تغییر موقعیت دهند چنین کردند و ایران که احتمال کمی می داد این دو کشور با قدرت های غربی همراهی کنند و روی حمایت آن ها حساب باز کرده بود با شرایط جدیدتری مواجه شد.
محتوای همه این قطعنامه ها بدون ورود به جزییات آن در واقع درخواست از ایران برای متوقّف ساختن و صرف نظر از کلیه فعالیت های هسته ای خود حتی آن ها که در چارچوب مقررات NPT و پروتکل الحاقی مشروع و قانونی هستند، است.
با این حساب بار دیگر جمهوری اسلامی به دلیل پیگیری یک مشی استقلال طلبانه، با مخالفت اکثریت کشورهای قدرتمند جهان مواجه شده است، و اگر کشوری نیز با سیاست ایران موافق یا با آن مخالفتی نداشته باشد به دلیل فشار همان کشورهای ذینفوذ مجبور به سکوت یا همراهی با سیاست آن ها می شود.
و این تعبیری است از نظام بین الملل.
نظام بین المللی از آنجا که در بسیاری اوقات نظراتی در مورد احتمال و نحوه همراهی روسیه و چین و هند با ایران در مقابل خواست و اراده آمریکا ارایه می شود مناسب است قدری به نظام بین الملل و این مفهوم که در عصر حاضر روابط بین کشورها بر چه مبنایی استوار است و قدرت در جهان چگونه توزیع شده است پرداخته شود، اما قبل از ورود به بحث تیوریک گزیده مقاله ای از روزنامه نوویه وریبا چاپ مسکو مورخ 17 ژانویه 1904 از نظرتان می گذرد.
دولتین روس و انگلیس در چین و عثمانی و در ایران رقابت دارند و منافع طرفین در ممالک مزبور مخالف یکدیگر است.
اما در چین و در عثمانی این رقابت به سختی نخواهد انجامید به دلیل اینکه در چین منافع روسیه منحصر است به ممالک شمالی چین و حال آنکه منافع انگلیس محدود است به ممالک جنوبی چین.
پس مخاطره انحطاط از این جهت در میان نیست، در مملکت عثمانی هم دولت انگلیس که نفوذ قدیم خود را ندارد بلکه آن نفوذ از انگلیس به آلمان منتقل گردیده و در آسیای صغیر آلمان با ما (روس) طرف خواهد بود نه انگلیس.
اما مسیله ایران از این قرار نیست.
در مدت قرون متمادیه اهتمامات کثیره دولت روس همیشه مصروف بوده است به اینکه از راهی به دریای محیط برسد.
یکی از نتایج پیشرفت روس در آسیای مرکزی این است که ایران به کلی تحت نفوذ همسایه شمالی خود آمده است و به این وسیله ممکن شده است که دولت روس راهی به خلیج فارس یعنی به اقیانوس هند به هم برساند.
مسیله ایران برای دولت روس مهم ترین مسیله خواهد بود و در این باب هیچ گذشتی جایز نیست و مادامی که این مسیله حل نگردد دولت روس به هیچ وجه نمی تواند اتفاق و اتحادی با انگلیس به هم برساند.
دولت روس هیچ ضرری برای هندوستان نخواهد داشت و منافع دولتین روس و انگلیس به قدری با هم مخالف نیست که نتوانند اتفاق به هم برسانند و دولت انگلیس به خوبی می تواند در مسیله ایران گذشت نماید.
بزرگترین دشمن انگلیس دولت روس نیست بلکه آلمان است.
در هر مسیله که دولت آلمان غلبه بر انگلیس نماید این علیه نظرهای روس خواهد بود.
اتفاق روس و انگلیس اسباب تسهیل پیشرفت روس در ایران گردیده و از طرف دیگر انگلیس قادر بر مقاومت آلمان خواهد شد.
این نحوه تقسیم جهان به دو جنگ منجر گردید و با تشکیل سازمان ملل جهان نظامی پیدا کرد که به آن نظام دوقطبی اطلاق گردید.
رقابت تسلیحاتی بین دو بلوک غرب به رهبری آمریکا و شرق به رهبری شوروی و تلاش برای جذب هر چه بیشتر کشورهای جهان سوم رقابت اصلی دوران موسوم به جنگ سرد را تشکیل داد.
تلاش خروشچف برای بهبود روابط با آمریکا، چین را به شوروی بدبین ساخت و جدایی اتحاد شوروی و چین اولین شکاف را در نظام دوقطبی به وجود آورد.
گرایش چین به آمریکا توازن قدرت را در جهان تحت تأثیر جدی قرار داد، پیروزی انقلاب اسلامی با هویتی مستقل و تأثیر بسیار واضح آن بر جنبش های رهایی بخش و خروج ایران از بلوک متحد آمریکا در خاورمیانه به تعارض در درون ساختار نظام دوقطبی دامن زد.
اسلام گرایی ناشی از انقلاب اسلامی به بحران هویت در خاورمیانه دامن زد حتی بخش های مسلمان نشین شوروی تحت تأثیر قرار گرفت.
تعارضات درون نظام بین الملل تشدید شد و نظام دوقطبی نتوانست دوام بیاورد.
در تعریف نظام بین المللی گفته می شود که: محیطی است که در آن همه کشورهای جهان با نظرات و عقاید و تأثیراتی که دارند در حال تعامل با یکدیگر هستند.
نظام بین الملل بر اساس تفاوت درجه قدرت اعضاء آن پایه گذاری می شود و ثبات آن نیز بستگی به توان و مدیریت قدرت و نیز رضایت بازیگران اصلی به وضع موجود و قواعدی است که دارند.
به عبارت دیگر نظام بین الملل بر پایه وضع موجود و توزیع قدرت در آن شکل می گیرد.
حال جمهوری اسلامی در محیطی زیست می کند که نظام دوقطبی به دلایلی که گذشت فرو پاشیده است اما نظام فعلی جهان بر چه پایه ای استوار استی کلیه نظریه پردازان روابط بین الملل معتقدند که نظام جدید در مرحله ابتدایی شکل گیری خود قرار دارد.
نقش ها و رفتارهای کشورها هنوز حالت الگو و سازمان یافته به خود نگرفته است.
به عبارت تخصصی تر بازیگران از آزادی عمل وسیعی برخوردارند و رفتار متفاوتی از خود نشان می دهند.
اما رفته رفته با شکل گیری ساختار این آزادی ها محدود می شود.
از سال 1991 و با فروپاشی شوروی، نظام دوقطبی پایان یافت و نظام بین الملل در دوران انتقال به دوران جدید به سر می برد.
اینکه چه اصول و قواعدی حاکم خواهد شدی بازیگران اصلی چه کسانی خواهند بودی و نقش هر بازیگر به عنوان قطب قدرت یا آنگونه که آمریکا می خواهد در سلسله مراتب قدرت چه خواهد بودی همه موضوع اصلی و با اهمیت هستند.
یکی از نظریه پردازان روابط بین الملل به نام "استانلی هافمن" اعتقاد دارد که جهان کنونی با جهان دوران سرد هیچ شباهتی ندارد.
در این جهان بازیگران انواع مختلفی از قدرت را دارا خواهند بود.
از نظر نظامی روسیه، از نظر اقتصادی و مالی ژاپن و آلمان، از نظر جمعیتی چین و هند، از نظر اقتصادی و نظامی آمریکا بازیگران نظام را تشکیل می دهند.
"کیسینجر" نظام بین الملل را در دوران انتقال خود متشکل از شش قدرت عمده می داند: آمریکا، اروپا، چین، ژاپن، روسیه و هند.
که همگی مقهور قدرت نظامی و اقتصادی و رهبری آمریکا هستند.
بر همین مبنا جرج بوش (پدر) نظام جهان را به صورت سلسله مراتب تعریف کرده که بر آن اساس آمریکا با داشتن قدرت نظامی و اقتصادی کاملاً فایق بر دیگران و توانایی رهبری شایسته و طیف وسیعی از محققان و دانشمندان قدرت هژمونیک بوده و کشورهای دیگر بر مبنای سیاست های اتخاذ شده وی و چالش های تعریف شده توسط او باید تنظیم شوند.
این تعابیر از سال 1991 تاکنون توسط دولت مردان آمریکایی به دفعات بیان شده و در بسیاری موارد آن را اعمال کرده اند.
طرح تروریسم به عنوان چالش اصلی نظام بین الملل، حمله به افغانستان و عراق و یا اعمال نظر در سازمان تجارت جهانی را می توان از نمونه های بارز این تفکر دانست.
اما بر خلاف آمریکا قدرت های دیگر جهانی علاقه ای به سلطه کامل آمریکا نداشته و در تلاش برای تأثیرگذاری بر این روند هستند.
مثلاً "ژاک شیراک" رییس جمهور فرانسه قبل از حمله آمریکا به عراق می گوید: جهان دوقطبی که ما قبلاً می شناختیم از میان نرفته و جهان آینده یک دنیای چند قطبی است .
یا بنا به گفته "لی پنگ" نخست وزیر چین در سال 1998: زمان قدرت طلبی یک ابر قدرت بر دیگر کشورها خاتمه یافته است و جهان در حال پیشرفت به سوی چند قطبی شدن است و ظرف 15 سال یا بیشتر یک ساختار قدرت چند قطبی در جهان شکل خواهد گرفت.
در مورد چین علی رغم نظریه پردازی ها باید توجه داشت که چین اعتقاد دارد که برای تبدیل شدن به یک قدرت مؤثر و اول جهانی باید توان ملی را بالا برد و به این منظور باید محیط مسالمت آمیز واقعی در اطراف سرزمین خود به وجود آورد.
آن ها می دانند که رشد اقتصادی آن ها دارای مضامین سیاسی و قدرت طلبانه است به همین دلیل توجه به رشد علمی و فن آوری نکته اتکاء سیاست های آن هاست.
فدراسیون روسیه نیز که خود را میراث دار شوروی سابق می داند در تلاش است تا در رده بندی نظام بین الملل و ساختار آن نقش و جایگاه درجه اول به دست آورد.
اما وجود معضلات اقتصادی، وابستگی به کمک های اقتصادی غرب تا حدود زیادی جلوی این کشور را گرفته است.
روسیه بعد از شکست سیاست استفاده از سرمایه غرب برای بازسازی در دوران یلتسین تغییرات قابل توجهی در روابط خود با غرب در دوران پوتین به وجود آورد و سعی کرد تا برای فایق شدن به مشکلات خود در داخل و محیط بین الملل به ایتلاف هایی با چین و هند روی بیاورد و از تک قطبی شدن ساختار نظام بین المللی به وسیله آمریکا جلوگیری کند.
از میان صاحبنظران با نفوذ ترین فردی که در تقسیم بندی جهان مسایل ایدیولوژیکی را نیز دخالت داده باید به "برژینسکی" اشاره کرد.
وی معتقد است: شش منظومه قدرت در جهان در دوران انتقال وجود دارد که گاهی با یکدیگر سازش و همکاری می کنند و گاه در چارچوب روند سیاسی مستقل و در عین حال بی ثبات با یکدیگر به رقابت می پردازند.
این شش منظومه عبارتند از: آمریکای شمالی، اروپا، آسیای شرقی، آسیای جنوبی، اوراسیا و مجموعه مسلمانان.
وی معتقد است که به جای ظهور یک نظم نوین جهانی کشورهای صاحب قدرت و ثروت گرد هم تشکیل می شوند تا بتوانند با رقبای خود بهتر مبارزه و از منافع خود بهتر محافظت کنند.