پرخاشگری
لفظ پرخاشگری[1] و خشونت [2] چنان بر مقاصد گوناگون بکار می رود که نمی توان از اشتراک مفهوم آن در اذهان کسانی که آنها را به کار می برند مطمئن شد. شاید شما مطالبی درباره فروشندگان پرخاشگر یا برخی از نهادهای اجتماعی که علیه سیاهپوستان خشونت بکار می برند شنیده باشید. خشونت فروشندگان چه معنایی دارد؟ آیا پرخاشگری فروشندگان شبیه پرخاشگری دو فرد است که به هنگام دعوا به سر و روی یکدیگر مشت می زنند ؟ آیا خشونت علیه سیاهان یا قتل یا تهدید مترادف است. در اینجا مفهوم پرخاشگری و خشونت را چنان جامع و مانع در نظر می گیریم که موارد مزبور را نیز دربرگیرد. با چنین تعریفی است که می توان پرخاشگری فروشندگان، متعصبان نژادی و مدیران را دریافته شیوه های کنترل آنها را نیز بیان کرد.
وقتی انسانها کنشهای متفاوتی را تحت یک عنوان کلی بکار می برند، به این معنا است که فرض کرده اید آن کنشها تابع انگیزش ها، هدفها، و نیات مشترکی نیز هستند. اما مدرکی علمی در دست نیست که نشان دهد این رفتار تابع مبانی و هدفها و نیات مشترکی هستند از این رو باید این تمایزات در مفهوم خشونت نیزبررسی گردد.
تعریف ما بسیار ساده است؛ پرخاشگری یعنی عملی که به آسیب رسانی عمدی به دیگران منتهی گردد. البته ممکن است این نوع آسیب رسانی به حالت های گوناگون انجام گردیده و حتی آزارهای روانی نظیر تحقیر، توهین، فحاشی، را نیز به همراه داشته باشد. اما، در هر حال مفهوم آسیب به تعارض رفتارها برمی گردد. از این رو، خشونت تنها یکی از عوامل پرخاشگری محسوب می گردد. بدین لحاظ، خشونت را کاری عمدی که هدف آن ایجاد آسیب های جسمانی به دیگران باشد تلقی می کنیم.
پرخاشگری عمدی می تواند از سایر انگیزش های غیرپاخشگرانه متمایز گردد. یک سرباز دشمنش را می کشد – که این کار عملی پرخاشگرانه است – اما کنش او ممکن است برای حفظ زندگی خود، تأمین منافع کشورش یا کسب تأئیدهای سازمانی و گروهی باشد. اما یک قاتل دلایل دیگری برای کشتن قربانیانش دارد. در این موارد آسیب عمدی،نوعی پرخاشگری محسوب شده، اما نیاتی متفاوت دارند.
آیا پرخاشگری، غریزی است؟
افکار فروید و لورنز از دیدگاههای مختلف نظری و تجربی و بوسیله رفتارشناسان حیوانی و متخصصان اجتماعی کاملاً مورد آزمون و بررسی قرار گرفته است. اما بیشتر این پژوهشها مبانی ذاتی پرخاشگری کنشی را در ارتباط با سیستم نوروزها مورد تردید قرار داده و تأکید نموده اند که تمایل درونی به آسیب رسانی عموماً تابع واکنش به شرایط محیطی است. انسانها مستعد پرخاشگری متولد شده و از طریق اکتساب می توانند این زمینه را رشد داده یا دفع کنند.
در اینجا باید وقوع پرخاشگری بواسطه تحریک برخی از مکانیزم های درونی مورود تأکید خاص قرار گیرد. اما این مکانیزم در تمام انواع پرخاشگری متبلور نمی شود. یکی از این فرضیه های نادرست این است که فرض می کند پرخاشگری غریزی ، منبعی واحد دارد. اما عملاً انواع مختلفی از پرخاشگری وجود داشته و به همین دلیل میان پرخاشگری ابزاری و عاطفی خشم آلود تمایز قایل می شویم. حتی یک تحقیق از هفت نوع متفاوت پرخاشگری – یعنی: غارت، مردانگی، ایجاد اضطراب، غضب، دفاع از میهن، مادرانه و ابزاری- که هر یک دارای منبع و مکانیزمهای روانشناختی خاص هستند بحث می کند. پژوهشهای انجام شده در خصوص نقش سیستم عصبی بر رفتار پرخاشگرانه تأثیر متفاوت اشکال پرخاشگری بر سیستم عصبی است.
گاهی پرخاشگری ناشی از نقایص و نارسائیهای مغزی است. این قضیه در مورد حادثه چارلز وایتمن صادق است. او در یک شب تابستانی سال 1977 همسر و ماردش را به قتل رساند و صبح فردا با یک تفنگ قوی از بالای برج دانشگاه تگزس به سوی عابران تیراندازی نمود. به این ترتیب 38 نفر مجروح و 14 نفر کشته برجای نهاد و سپس بی درنگ خودش را به قتل رسانید. در کالبد شکافی یک غده بزرگ در مغزش یافت گردید.
هرچند خشوونت وایتمن افراطی بود اما چنین خشونتی تنها ناشی از نقایص مغزی نیست. بر طبق برخی از پژوهشهای بخش مهمی از افراد عصبانی وخشن دارای بی نظمی در سیستم نوروزی هستند( مارک و اروین [3]1970) اما این امر چگونه به پرخاشگری منجر می شود؟ شواهد نشان می دهد که خشونت در نتیجه تعامل پیچیده شرایط محیطی و مسایل مغزی رخ می دهد( لویسان و فلاین[4] لإ1955)در زمینه ماهیت درونی می تون اشاره کرد که مثلاً پرخاشگری عاطفی خشم آلود برحسب وجود یک قربانی قابل تعقیب یا دیگر محرک های خاص بروز می کند. اما نمی دانیم چه نوع محرکهایی کنش افراطی وایتمن را جهت بخشید، اما بدیهی است برخی از مسایل محیطی سبب شد تا نقایص مغزی وی دیگران را بعنوان دشمن تلقی نموده و حمله وحشتناک به آنها را دامن زند.