مقدمه :
به طور طبیعی در زندگی خود باافرادی مواجه شده اید ویا خود دچار این حالت شده اید که در مقابل دیگران ودر زمان مشکلات و برخورد با موانع، خیلی سریع از کوره در رفته وخشمگین وعصبی شده اید و آن حالت را به صورت رفتار لفظی یافیزیکی بروز داده اید.
(پرخاشگری، رفتاری است که هدف آن صدمه زدن به خود و یا به دیگری است و آنچه در این تعریف حائز اهمیت است، قصد و نیت رفتار کننده است؛ یعنی یک رفتار آسیب زا، در صورتی پرخاشگری محسوب می شود که از روی عمد وبه منظور صدمه زدن به دیگری یا به خود انجام گرفته باشد).
خشونت یا پرخاشگری به صورت کلامی، عاطفی یا روانی )ترور شخصیت افراد، بی توجهی به دیگران، ریر پوسش بردن شخصیت دیگران و...)،رفتاری وعملی یا فیزیکی (کتک زدن، هول دادن، پرت کردن اشیا و...) ویا حتی رفتارهای سیاسی مذهبی و فردی تقسیم بندی می شود.
وقتی من به عنوان فردی که درجامعه و خانواده مثل سایرین حق حیات وزندگی دارم ونیاز به توجه و رشد از سوی والدین دارم ولی در دوران کودکی پدر ومادری که روابط سالم ورفتارهای صحیح را به من آموزش بدهند از زیر بار مسؤولیت خود شانه خالی کرده اند، در نتیجه یاد نگرفته ام که چگونه احساسات درونی، افکار، خواسته ها ونیازها، اعتقادها و... خود را به طور صحیح بروز دهم واین مشکل ریشه های تربیتی دارد وناشی از پرورش یافتن ما توسط والدین بسیار سختگیر است که فرزندان خود را می بینند اما حرف های آنها را نمی شنوند، در نتیجه درتمام مراحل زندگی فردی واجتماعی ام دچار مشکل خواهم شد، ازجمله: در دوران بزرگسالی یا مجبور می شوم رفتارهای نامناسب اطرافیان را بیش از اندازه تحمل کنم و هیچ اعتراضی ننمایم و یا آن را با خشم وعصبانیت پاسخ دهم و به صورت فردی زود رنج، حساس عصبی وناسازگار به نظر برسم. این گونه افراد به مرور دچار حالتی می شوند که احساس های درونی خود را فراموش کرده وفکر کنند که اصلا ً احساسی در وجودشان نیست که بخواهند آن را ابراز دارند.
به هیمن جهت ما و آنها در روابط مان با دیگران، در عشق ورزیدن و محبت کردن، در درک وتفاهم اطرافیان وحتی گاهی به اندازه ای رفتار های ناسالم خود را باور می کنیم و آنها را صحیح می پنداریم که متوجه نمی شویم رفتارهای بیرونی مان برای دیگران وکسانی که با آنها تعامل داریم چقدر سنگین و آزار دهنده است و به علت نداشتن اعتماد به نفس و خودباوری، در ابراز وجود صحصح ومناسب، کنترل عواطف واحساسات، برقراری رابطه سالم با دیگران دچار یک جور سر درگُمی در درونمان می شویم و برای پاسخ به این سردرگُمی وپنهان کردن ضعف های درونی خود دست به واکنش های گوناگونی از جمله پرخاشگری می زنیم.
وجود انسان به مشابه کوه یخ است. همچنان که وقتی در اقیانوس قله های کوه یخی را نظاره می کنیم در واقع فقط آن قسمتی از کوه یخ را می بینیم که خارج از آب است. رفتارهای انسانی نیز هیمن گونه است وریشه ومنشا آن در عمق وجود فرد و در دوران کودکی و زمان رشد او نهفته است.
بدین منظور که ناراحتی ها، ناآرامی ها، اضطراب ها* ترس های پنهان (ترس از طردشدن* مقبول نبودن* حسادت ها، عدم اعتماد به خود و دیگران و ...) نیمه اصلی کوه یخ است که در عمق وجود افراد قرار دارد ودیده نمی شود و واکنش هایی مانند: وسواس ها، بیماری های روانی، اعتیاد، افسردگی،پرخاشگری و ... قله کوه یخ هستند که خارج از وجود فرد است و خود را نمایان و آشکار می سازد.
روانکاوان معتقدند: هنگامی که ما نمی توانیم حرف مان را به کرسی بنشانیم، از راه خشونت آن را اعمال می کنیم و این یعنی کسی که اقتدار درونی اش از بین رفته یا کم رنگ شده، مجبور است از راه خشونت خواسته اش را محقق کند.
ریشه ماجرا این است که وقتی احترام به خودم را یاد نگرفته ام و از کودکی تا به حال با همین احساس زندگی کرده ام، بنابراین به دیگری نیز احترام نمی گذارم و این بی احترامی را به فردی که از من ضعیف تر است تحمیل می کنم.
این بی احترامی هیچ وقت حل نشده و مثل یک خوره درون فرد است و هنگامی که فرد تحریک می شود (زمانی که مورد بی احترامی قرار می گیرد) آن را به شکل پرخاشگری بیرون می ریزد.
وقتی نمی توانم بر محیط کنترل داشته باشم بنابراین این گونه تعبیر می کنم که من ضعیف هستم، دوست نداشتنی وغیر قابل احترامم. در چنین حالتی احساس شرم نهفته افزایش می یابد و اگر نتوانم این شرم را حلا کرده، کنترل کنم، این مساله را مساله کسی می دانم که آن را زنده کرده است.
بنابراین کسی که این خشم را در من به وجود آورده سرکوب می کنم، تا شرم درونی ام کم تر شود. در این حالت با کوچک کردن وتضعیف فرد، احساس سمی درونیم را کاهش داده و به اصطلاح دلم خنک می شود. خشم، مکانیزم فوق العاده قدرت مندی است. تخلیه کردن شرم به وسیله کتک زدن وتحقیر کردن از آنجایی که فوق العاده ارضا کننده وتخلیه کننده است، بنابر این زیاد تکرار می شود. شاید در دوران کودکی به خاطر رفتارهای ناشایست توسط والدین تنبیه بدنی شده باشید وکتک خورده باشید و این تجربه تلخ را کسب کرده اید، در این حالت کودک به تنها چیزی که فکر نمی کند کار اشتباهی است که انجام داده، به دلیلی که پدر ومادر به خاطر آن وی را کتک زده اند. یعنی (اصلاح رفتار) اصلا ً فکر نمی کند. تنها چیزی که کودک به آن فکر می کند این است که مورد توهین و تحقیر قرار گرفته است و به دنبال چنین فکری، اعتماد به والدین از بین رفته و صمیمیت به کم ترین حد خود می رسد.
تاثیرات طولانی مدت خشونت به واقع عمق فاجعه را در بر می گیرد که از آن جمله اعتماد به نفس پایین و احساس شرم می باشد و مهم ترین تاثیر آن این است که چنین کودکی در بزرگسالی تبدیل به یک پدر یا مادر مهاجم، خشن و آزار دهنده شده و کودک خود را مورد آسیب قرار می دهد و گاهی حتی اطرافیان خود را آزار داده و با آنها با خشونت رفتار خواهد کرد.
در واقع قربانیان خشونت، خودشان در اعمال آن نقش بسیار مهمی دارند و پدر و مادری که خود شیوه خشونت دارند، به فرزند خود این پیام را می دهند که چون تو رفتاری کرده ای که ما را ناراحت کرده، ما خوشحال نیستیم و تو هم اگر خوشحال نبودی می توانی دیگران را بزنی. کودک ضمن اینکه پیام را دریافت کرده است، یاد هم می گیرد و تقلید می کند و آموزش می بیند.
گفتنی است که: برای کنترل احساسات درونی وخشم خود سعی کنیم محبت و علاقه خویش را به دیگران متناسب با میزان وقوع محبت در نهایت و قادر در عمل ابراز کنیم. در ایفای نقش های خویش در زندگی عمل کنیم. زمان رو به رو شدن با مسایل و مشکلات زندگی با اشتیاق و تلاش به حل و فصل آنها بپردازیم. موانعی را که سد راه پیشرفت و ترقی ما می شوند به خوبی بشناسیم و بعد از اطیمنان از اینکه آن موانع واقعی یا تخیلی هستند به رفع آنها اقدام کنیم. در حالت های تعارض، ناراحتی و نگرانی و ناکامی سعی کنیم بر احساسات و هیجان های خود غلبه کنیم تا بتوانیم تصمیم های درست بگیریم و در دفاع از حقوق خویش، خشم خود را در حد معقول نگه داریم و بر هیجانات خود غلبه کنیم تا بتوانیم تصمیمات درست اتخاذ نماییم و در دفاع از حقوق خویش خشم خود را در حد معقول و اجتماع پسند ابراز داریم.
پرخاشگری.. موضوع ناآشنائیبرای هیچ کدام از ما نیست..همه ما هر روز با انسان هائی برخورد میکنیم که پرخاشگر هستند دعوا میکنند و برای همه ما پیش آمده که عصبانی شویم و برخوردی لفظی و فیزیکی داشته باشیم..
دکتر رضا دولت یار روان شناس و استاد دانشگاه میگوید: ما طبق یک دسته بندی سه دسته شخصیت داریم.. سلطه پذیر ابراز وجود کننده و پرخاشگر. شخصیت های سلطه پذیر شخصیت هائی هستند که همیشه یا در اکثر مواقع منافع دیگران را به منافع خودشان ترجیح میدهند و س تعظیم فرود می آورند. شخصیت های ابراز وجود کننده نیز شخصیت هائی هستند که به دیگران احترام می گذارند ولی در عین حال خواسته های خودشان را هم محترم میشمرند.. یهنی نه باج میدهند و نه باج میگیرند.در دسته سوم شخصیت هائ پرخاشگر.. افرادی هستند که به دیگران احترام نمیگذارند و تنها خواسته خودشان مطرح است. همیشه یا غالبا خودشان را به دیگران ترجیح میدهند و در پی ارضای نیاز های خودشان هستند و از نگاه این افراد انسان ها دو تیپ هستند یا چشم میگویند و برده و زید دست محسوب میشوند و یا درمقابلشان می ایستند و دشمن محسوب میشوند. این آدم ها همیشه رفتار توام با پر خاشگری دارند..چه با بردگان و چه با دشمنان.
دکتر مصطفی اقلیما.. مددکار اجتماعی و رئیس انجمن علمی مددکاری ایران در مورد پرخاشگری می گوید: پرخاشگری خواسته های برآورده نشده افراد است . ناشی از قوانینی است که بطور یکسان پیاده نشده است.. ما نمیتوانیم بگوییم از ابتدا پرخاشگر بوده ایم.. بلکه پرخاشگر شده ایم.. برای مثال در کشور های پیشرفته کمتر در خیابان دعوای دو نفر را شاهد هستیم.. و این به خاطر قوانینی است که در جامعه اجرا میشود. پرخاشگری قانون جنگل است.. یعنی یاد میگیریم چیزی را که میخواهیم با زور بگیریم. پرخاشگری یک نوع بیماری است چرا که با وجود قانون و منطق نیاز به پرخاشگری نیست. اما در جهان سوم پرخاشگری یک قدرت است. در زمانی که منطق پائئین می آید و وقتی اصول منطقی حاکم نباشد.. برای گرفتن حق مشتت را بالا میبری.
دکتر دولت یار در مورد عوامل پرخاشگری می گوید: عوامل پرخاشگری بیشتر متاثر از محیط است.. تا عوامل زنتیک. زمانی که در دوران کودکی یاد میگیریم به خواسته های ما هنگاهی توجه می شود که داد بزنیم.. در را بکوبیم و غیره.. دیگر خواسته هایمان را ساده مطرح نمیکنیم.. و رفته رفته در سنین بالا در جامعه این نگرش تثبیت میشود.
زمانی که کودک هستیم پرخاشگری جلوه نمیکند.. وبیرون از کانون خانواده نمی رود ولی در دوران نوجوانی هم نمود اجنماعی و هم تاثیرات اجنماعی دارد و مردم احساس میکنند که نوجوانان پرخاشگر تر هستند و بزرگسالان هم به خاطر منافعشان که در آینده پیش بینی می کنند پرخاشگری کمتری میکنند. در نوجوانی نه ملاحظه کاری بزرگسالان و نه رفتار قابل گذشت کودکانه معنادارد پس نمود بیشتری دارد.
برای مقابله با این مسئله باید رفتاری داشته باشیم که افراد با پرخاشگری به اهداف خود نرسند.. تا یاد بگیرند.. رفتار دیگری را جایگزینپرخاشگری کنند ولی متاسفانه در جامعه ما امروزه به پرخاشگر ها بها داده میشود.. و چه در خانواده و چه در جامعه افرادی که سر به زیر و قانع هستند.. آدم های ببو ... پپه... و نالایق جلوه میکنند وکسانی به حق خودشان میرسند که داد و فریاد راه می اندازند و مردم بعضا به خاطردوری از تنش و درگیری به آنها باج میدهند و باعث تقویت پرخاشگری میشوند. علاوه بر این در جوامعی که سطح عمومی زندگی پائئین تر و محرومیت بیشتری وجود دارد پرخاشگری بیشتر است.
دکتر اقلیما در مورد نقش خانواده در پرخاشگری افراد می گوید: اولین اجتماع سازنده و تولید کننده که میتواند افراد را آموزش و تربیت کند خانواده است. در خانواده امروزی بهداشت روانی وجود ندارد ازدواج ها اجباری است.. برای فرار از خانواده و رسیدن به استقلال ازدواج میکنیم چون باید ازدواج کرد. برای ازش و احترام جامعه بایدازدواج کرد..وقتی این خانواده با اجبار تشکیل شود از سوی دیگر از نظر مالی امکانات وجود ندارد مثلا مشکل مسکن وجود دارد.. هر فرد مجبور است 10-12 ساعت کار کند.. و این مشکلات و فشار ها بر خانواده خالی میشود.. و هر کسی با داد و فریاد حرف خود را میگوید.. چرا که در این موقعیت توانائی پذیرش حرق حق را نداری و حالا فرزند هم در این خانواده با جار و جنجال رشد میکند.. و وارد مدرسه میشود..