دیده بر هم گذارم تو را می دیدم که از درد و رنج به خود می پیچی؛ تا سحر خواب به چشمم راه نیافت، معلوم است که عاشق بی خواب جز محبوب به چیزی نمی اندیشد، تمام مدت در رختخواب به فکر تو دردانه عزیز و بی همتا بودم اگر می توانستم در کنار تو محبوب باشم، بدبختی و حوادث شوم را فراموش می کردم و نوش داروی عشق به کامت می ریختم.
در بلایا باید عاشق و معشوق شریک درد هم باشند، می دانم از دست مرض چه میکشی.
به خدا یک دنیا متأسفم حاضرم هرچه که از دستم برمی آید کوتاهی نکنم امّا افسوس، که در برابر طبیعت غدار دستم کوتاه است، به خدا تو مایه حیات و روشنی بخش عمر منی، در این دنیا جز تو بود و نبود همه یکسان است.
از تصوّر حال تو همه شب تا صبح در شکنجه و عذابم، گوئی بهشت مهر و محبّت را دوزخی سوزنده و دردآلود کرده اند و من دوزخی گناهکار آنم!
اکنون چون تو زیبائی ها و دلربائی های طبیعت را نمی بینم و آهنگ های دلکش افلاک را نمی شنوم از درد تو وامانده و شور بختم و از خدا می خواهم هر چه زودتر شفای عاجل نصیبت گردد و مرا از این همه درد برهاند.آری آری با توام ای عدالت .
سالهاست که زیر چکمه های استبداد لگد کوب شده ای دیر زمانیست که ترنم آوای مظلوم پسندت در گوش جهانیان غریب است اما: الیس الصبح بقریب؟
مسئله عدالت با وجود اینکه یک مسئله اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، ولی از نظر مکتب شیعه آنقدر مهم است که در کنار پنج اصل اعتقادی یعنی توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت قرار گرفته است.
به همین دلیل عدالت باید یک مسئله فراگیری باشد و نمیتوان عدالت را فقط اختصاص به یک بعد از زندگی اجتماعی مردم تلقی کرد.
اینکه در کنار اصول اعتقادی مسلمانها قرار گرفته، مانند همه اصول اعتقادی باید فراگیر باشد.عدالت آنقدر مهم و فراگیر است که در اعتقاد شیعه، عدالت از خداوند شروع میشود، در نظر شیعه رأس حکومت باید عادل باشد، امام باید عادل باشد، مرجعتقلید و قاضی باید عادل باشند.
هیچ کسی نیست که در حکومت قرار بگیرد و از عدالت برخوردار نباشد، اگر عادل نباشد مشروعیتش را از دست میدهد.
پس در حقیقت ارکان جامعه به عدالت بستگی دارد.
حضرت امیرالمومنین در سال چهارم حکومت خویش، خطاب به جمع فرمودند؛ آیا فقیری در حکومت من میبینید؟
همه اعلام میکنند که ما فقیری سراغ نداریم.
حضرت امام میفرماید؛ شاید یکی از دلایل توجه به قرضالحسنه این است که اسلام با گداپروری مخالف است.
اگر قرضی میگیرید باید آن را برگردانید.
یعنی باید کار کرد، تولید کرد تا بتوان قرض را پرداخت.
پس عدالت اقتصادی تنها یک جنبه توزیعی ندارد، بلکه در تولید هم است یعنی دادن فرصتهای برابر به همه.
امروز کسانی در شهرهای کوچک و روستاها هستند و علیرغم استعداد فوق العادهای که دارند و میتوانند تولید کنند؛ فرصتی برای ظهور و بروز در تولید و سرمایهگذاری پیدا نمیکنند و لذا یک محرومیت تاریخی را در روستاها شاهد هستیم عدالت اجتماعى را مى توان به عنوان بزرگترین هدف از تشکیل حکومت اسلامى تلقى کرد.
بعثت پیامبران و تشریع ادیان به منظور تحقق قسط و عدل، با مفهوم وسیع کلمه در نظام حیات انسان بوده است، تا آنجا که از رسول خدا(ص) نقل شده که «کشور با کفر مى ماند اما با ظلم ماندنى نیست.» *تعریف عدالت در تعریف عدالت گفتهاند بخش کردن چیزی است، به طور یکسان و یا برابر داشتن همه را در یک چیز و با موازنه و برابری میان همه، خواه در امری مادی و خواه معنوی و از نمونه دوم است آنچه از رسول (ص) روایت شده است «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمَواتُ وَ الْأرْضُ» یعنی همه اجزای جهان با موازنه نهاده شده است چنانکه اگر جزیی از آن نابجا و نامتناسب بود نظم جهانی به هم میخورد.
از دیدگاه شهید مطهری کلمه «عدل» در مجموع چهار معنا و یا چهار مورد استعمال دارد: الف) موزون بودن; که نقطه مقابل ظلم نیست بلکه بى تناسبى است.
ب) تساوى و نفى هر گونه تبعیض ج) رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذى حق، حق خودش را د) رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن چه امکان یا کمال وجود دارد.بنابراین، «عدل» معنا و مفهوم وسیعى دارد.
به عقیده استاد مطهری عدالت در مفهوم وسیعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هیچ تبعیضى میان آنها.اگر حق هیچ صاحب حقى ادا نشود بر خلاف عدالت است، همچنانکه اگر تبعیض شده و حق بعضى داده شود و حق بعضى دیگر داده نشود باز برخلاف عدالت است.
عدالت از یک نظر ملازم است با مساوات.مساوات یعنى به همه به چشم مساوى نگریستن و تبعیض قائل نشدن.لازمه این گونه مساوات، عدالت است، یعنى این است که به هر کسى هر اندازه استحقاق دارد به او داده شود، اگر زیاد استحقاق دارد زیاد داده شود و اگر کم استحقاق دارد کم داده شود و در این جهت تبعیضى صورت نگیرد.اما اگر مساوات را مساوات در «اعطاء» فرض کنیم که بدون رعایت استحقاقها و درجه استحقاقها به همه افراد برابر یکدیگر داده شود، این گونه مساوات برخلاف عدالت است و ملازم با ظلم است، همچنانکه مساوات در منع نیز ظلم است، یعنى اینکه همه مانند هم و بدون هیچ تبعیضى نسبت به آنچه استحقاق دارند محروم و ممنوع بمانند.
بنا بر این عدل الهى به این معنى است که موجودات جهان هر کدام در درجهاى از هستى و در درجهاى از قابلیت فیض گیرى از خداوندند.از طرف خداوند نسبت به هیچ موجودى تا آن اندازه که امکان و قابلیت دارد از فیض دریغ نمىشود.هر موجودى هر چیزى را که ندارد به این دلیل است که در مجموع شرایطى که قرار دارد امکان و قابلیت داشتن آن چیز را ندارد.
ج) مفهوم عدالت مفهوم عدالت را بعضی فیلسوفان سیاسی از جمله چهار ارزش عمده جوامع بشری میدانند که کمتر بر سر آنها عدم توافق وجود دارد; یعنی از جمله مفاهیم ارزشمندی است که درباره ارزش آنها برای جوامع انسانی توافق عام وجود دارد.
همین خصلت پذیرش عمومی مفهوم عدالت، سبب شده است که این مفهوم از ویژگی معرفت شناختی خاصی برخوردار باشد و از دیرباز مورد توجه اندیشمندان در حوزههای فکری مختلف قرار گیرد و هنوز هم دارای جاذبههای فراوان باشد.
براین اساس، ردپای آن را حداقل در نه حوزه معرفتی میتوان پیگرفت.
حقوق، اقتصاد، روانشناسی، مردمشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی از جمله حوزههایی است که به مطالعه در زمینه عدالت میپردازد; ضمن اینکه جایگاه عدالت در حوزه معرفت دینی نیز سابقهای دیرینه دارد; به گونهای که یک برداشت خاص از عدالت یعنی مساوات طلبی را عدهای برخاسته از اندیشههای دینی میدانند.
افزون براین، واژه عدالت از کلمات مورد علاقه سیاستمداران نیز محسوب میگردد و در مواقعی که نیاز آنها به مردم، اعم از رای یا حمایتهای دیگر، زیاد میشود به کارگیری مفهوم عدالت بسیار فراوان مشاهده میشود.
مفهوم عدالت را بعضی فیلسوفان سیاسی از جمله چهار ارزش عمده جوامع بشری میدانند که کمتر بر سر آنها عدم توافق وجود دارد; یعنی از جمله مفاهیم ارزشمندی است که درباره ارزش آنها برای جوامع انسانی توافق عام وجود دارد.
حقوق، اقتصاد، روانشناسی، مردمشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی از جمله حوزههایی است که به مطالعه در زمینه عدالت میپردازد; ضمن اینکه جایگاه عدالت در حوزه معرفت دینی نیز سابقهای دیرینه دارد; به گونهای که یک برداشت خاص از عدالت یعنی مساواتطلبی را عدهای برخاسته از اندیشههای دینی میدانند.
عدالت از جمله کلمههایی است که در اصطلاح واژهشناسی به آنها اسم معنی (Abstract noun) میگویند.
اسم معنی به نامهایی گفته میشود که مفهومی تصوری از آنها در ذهن وجود دارد در مقابل اسم ذات (Concrete noun) که به مفاهیمی اطلاق میشود که مبتنی بر آن میتوان یک شی مادی را از طریق حواس درک کرد.
در تقسیمبندی دیگری که معمولا" صورت میپذیرد (عینی ـ ذهنی) (Objective- Subjective)، عدالت را باید در ردیف مفاهیم ذهنی قرار داد; چرا که به طور عینی و مشهود قابل رویت نیست، بلکه در اثر انتزاع بخشی از پدیده اجتماعی میتوان به آن صفت عادلانه بودن یا ناعادلانه بودن را اطلاق کرد; به عبارت دیگر اطلاق عدالت، نوعی ارزشگذاری بر یک وضعیت، و از این رو مفهومی اخلاقی است.
درباره معنا و تقسیمبندی مفهومی عدالت، بیشترین تلاشها در حوزه فلسفه سیاسی صورت پذیرفته است; چرا که از قدیم یکی از ارزشهای بنیانی علوم سیاسی بوده است; بهگونهای که تمایل اصلی «جمهوری» افلاطون و «سیاست» ارسطو به همین مفهوم معطوف بوده است.
در یک تقسیمبندی این مفهوم را به دو جنبه تقسیم میکنند: عدالت رویهای (Procedural justice) یااجرایی و عدالت ذاتی (Substantive justice) یا عدالت اجتماعی.
از نظر رابرتسون عدالت رویهای یا اجرایی عبارتست از فرایند حق، محاکمه منصفانه و برابر نزد قانون است که به طور قابل ملاحظهای سادهتر و قابل فهمتر از عدالت ذاتی یا اجتماعی است.
د) عدالت اجتماعی بحث عدالت اجتماعى، سابقهاى طولانى دارد و چون در حکومت اسلامى، از اهمّیّت فراوانى برخوردار است، بهطورى که اهمّ وظایف حاکم به شمار مىآید، بحث از عدالت اجتماعى را بر سایر وظایف حاکم، مقدَّم داشتیم و چون این بحث، داراى اَبعاد متنوعى است، با تفصیل بیشترى بدان مىپردازیم.
هر چند در مکاتب مختلف، از عدالت سخن گفته مىشود، امّا از عدالت، برداشتهاى متفاوتى وجود دارد.
طرفداران «اصالت فرد»، در غرب، آنرا صرفاً به معناى «برابرى سود و زیان ناشى از معاملات» دانستهاند و متقابلاً، طرفداران «اصالت اجتماع»، آنرا به عدالت توزیعى، که در حوزه ارتباط فرد با حکومت مطرح مىشود، منحصر ساختهاند و از عدالت تعویضى که در حوزه ارتباط افراد با هم مطرح مىشود صرفنظر کردهاند و نقش افراد و حقوق آنان را فارغ از اجتماع، به کلّى، نادیده گرفتهاند.
عدالت اجتماعى گویاى توزیع عادلانه امکانات و ثروت میان افرادى است که طبق تعریف داراى حقوق برابرند.
مسأله اینجاست که چه معیارى براى عدالت در توزیع وجود دارد؟
واضح است که تقسیم علىالسویه میان همه افراد، راه حل نیست؛ زیرا شایستگى، توانایى، تلاش، نیاز و ذائقه هر فردى با فرد دیگر متفاوت است.
پس توزیع عادلانه مستلزم شناسایى ویژگىهاى فرد فرد آحاد جامعه است.
اما در جوامع گسترده امروزى چنین کارى ناممکن است.
از این گذشته رسیدن به معیارى واحد در توزیع، با توجه به تفاوت سلایق و ارزشها و خلقیات ممکن نیست.
بنابراین مفهوم عدالت اجتماعى، بر خلاف تصور رایج، مفهومى بهغایت ذهنى و سیال است؛ به طورى که مضمونى عینى، مشخص و قابل قبول براى همگان نمىتوان براى آن تصور کرد.
* سازوکارهاى اقتصادى در وهله اول آنچه از عدالت اقتصادى به ذهن مىآید، توزیع عادلانه ثروت در جامعه است.
سادهترین راه کسب ثروت، کار و فعالیت تولیدى است؛ به این معنا که کار، شخص را مالک حاصل آن کار مىکند.
اما این رابطه ساده و منطقى میان فعالیت فرد و تعلق گرفتن ثروت به او، تصویر متفاوتى در واقعیت مىیابد و جامعه در عرصه اقتصاد از ظلم و ستمها، استثمار، تبعیضها و نابرابرى لبریز مىگردد.
علت این امر مىتواند در بخش کار و تولید باشد؛ یعنى همه افراد از شغلى که با آن امرار معاش مىکنند برخوردار نباشند، یا ممکن است اِشکال به سازمان توزیع برگردد؛ یعنى مزد متناسب با فعالیت افراد به آنان تعلق نگیرد و یا در توزیع درآمدهاى عمومى به شهروندان، انصاف و برابرى لحاظ نشود و یا ممکن است مصرف به طور صحیح انجام نشود و استفاده نادرست گروهى سبب شود قشرى دیگر از جامعه از نعمتهاى موجود بىبهره بمانند.
علاوه بر ناهماهنگى و اِشکال در تولید، توزیع و مصرف، مسایلى همچون ناتوانىهاى جسمى یا حوادث طبیعى نیز مىتواند فرد را از کار و فعالیت و در نتیجه، از بهرهمندى از ثروت محروم سازد، همچنین برخى افراد یا گروهها راههایى را براى کسب ثروت به کار مىگیرند که در عمل موجب محرومیت افراد بسیارى از حقشان مىشود.
احتکار و گرانفروشى، ربا، استثمار افراد از طریق پرداخت دستمزد پایینتر از حد معمول، سرقت از بیت المال، ارتشا، عدم پرداخت وجوهى که باید به دولت پرداخته شود، اسراف و تبذیر و ...
سبب ایجاد بىعدالتى و نابرابرى و پیدایش فاصله طبقاتى میان افراد مىگردد.
به طور کلى، سوء تدبیرهاى دولت و رفتارهاى خلاف قانون و ناعادلانه برخى افراد جامعه، از اسباب اصلى تأمین نشدن عدالت اقتصادى در جامعه به شمار مىروند، بنابراین ایجاد عدالت در گروِ اصلاح این دو و مشارکت آنها با یکدیگر است.
افراد جامعه باید مشارکت اقتصادى مفید و فعال داشته باشند و دولت را در حل معضلات اقتصادى یارى رسانند و در مقابل، دولت نیز با تمام امکانات خود باید مشکلات مطرح شده در سه عرصه تولید، توزیع و مصرف را حل کند و با افراد و گروههاى مخل عدالت اقتصادى، به شدت برخورد نماید از طرفى هم موظف به تأمین زندگى مناسب و متعادل براى ناتوانان و نیازمندان است، لذا فعالیتهاى دولت دو جنبه سلبى و ایجابى مىیابد.
* سازوکارهاى فرهنگى فرهنگ عبارت است از: ارزشهایى که اعضاى یک گروه معین دارند، هنجارهایى که از آن پیروى مىکنند و کالاهاى مادى که تولید مىنمایند.
فرهنگ، محتواى باطنى و چارچوب ذهنى افراد یک جامعه را تشکیل مىدهد.
شخصیت افراد متأثر از فرهنگ خاص جامعهاى است که در آن زندگى مىکنند و تظاهرات خارجى افراد که به صورت آداب و سنن و هنجارهاى اجتماعى آنان نمود مىیابد، برگرفته از مایهها و باورهاى درونى آنان است.
لذا، فرهنگ داراى دو سطح ذهنى و مادى مىباشد و سطح ذهنى آن به صورت زیر بنا عمل نموده و با تغییر خود، در سطح مادى تغییر و تحول ایجاد مىکند.
بنابراین، فرهنگ مشخص کننده شیوه نگرش ما به مسایل است؛ براى مثال، دیدگاه و عملکرد ما نسبت به اقتصاد، فرهنگ اقتصادى ما را مىسازد و نسبت به حکومت و سیاست و سیاستمداران، فرهنگ سیاسى ما را شکل مىدهد، تا آن جا که حتى از فرهنگ گفت و گو، فرهنگ کتابخوانى، فرهنگ ورزش و ...
نیز صحبت مىشود.
عدالت فرهنگى به دنبال یافتن راههایى است که در شکلگیرى ذهنیتها و تغییر آنها و در نتیجه، در نوع رفتار افراد عدالت برقرار گردد.
اما در این که چه عواملى بر ذهن و عمل افراد تأثیر مىگذارد، آنچه در وهله اول به ذهن مىرسد این است که علم و معرفت و کسب آگاهىهاى تازه، ذهنیت فرد را شکل مىدهد و تفاوت آگاهىها، باعث تمایز انسانها از یکدیگر مىشود.
بنابراین، یکى از زمینههاى تحقق عدالت فرهنگى، برابرى افراد در بهرهمندى از علم و معرفت مطابق با طبع و ذوق و علاقه آنها مىباشد.
اساس استبداد، استعمار، ظلم و بىعدالتى بر جهل بنا شده است.
جاهلان از حقوق خویش بىاطلاعند نه از حقى که بر گردن خود دارند، آگاهاند و نه از حقى که بر گردن دیگران دارند، لذا اصلىترین عامل شکلگیرى انواع بىعدالتىها، از جمله حکومتهاى مستبد مىباشند و این حکومتها نیز عملاً تا زمانى تداوم مىیابند که جهل مردم تداوم داشته باشد.
بنابراین، مبارزه با جهل و ناآگاهى گامى در راه تحقق عدالت به شمار مىرود.
آگاهى، به دو طریق رسمى و غیر رسمى انجام مىپذیرد و اصلىترین راه غیر رسمى آن، خانواده است: فرد در خانه با فرهنگ جامعه آشنا مىشود، از مشاهده رفتار والدین متوجه این حقیقت مىشود که آیا پدر و مادر و سایر اعضاى خانواده او از میزانهاى خاصى پیروى مىکنند یا رفتار آنها تابع هیچ قاعده و اصلى نیست؟
آیا این میزانها موافق یکدیگر هستند، یا متضاد مىباشند؟
آیا پدر و مادر او همیشه در مقابل دیگران گذشت و اغماض روا مىدارند یا در یک مورد گذشت مىکنند و در مورد دیگر سختگیر هستند؟
بنابراین، اعتدال روحى و روانى فرد در خانواده نضج مىگیرد.
داشتن شخصیتى ثابت، متعادل و میانهروـ نه جزمى و دگمـ در نتیجه زندگى در خانوادهاى با چنین ویژگىهایى تحقق مىیابد.
برخوردارى از روحیه و منش متعادل، زمانى میسر است که با محیط پیرامون همواره تبادل فکر و اطلاعات برقرار کنیم و از تحولات جدید مطلع باشیم، در غیر این صورت اعتدال روانى جاى خود را به رکود و تحجر خواهد داد.
یکى دیگر از ابزارهاى مهم انتقال اطلاعات به افراد، مدرسه است.
مدرسه نهادى رسمى است که بیشتر اطلاعات فرد از محیط پیرامون را به او مىرساند و او را براى نقشهاى مختلف موجود در جامعه آماده کرده، با هنجارها و قواعد اجتماعى آشنا مىسازد.
فرد شیوه صحیح زندگى اجتماعى را مىآموزد و از حقوق خود و سایرین اطلاع مىیابد، هم چنین آمادگى شرکت فعالانه در زندگى سیاسى و پذیرش مسئولیت در جامعه را مىیابد.
* ساز و کارهای عدالت آموزشی عدالت اجتماعی نه در توزیع امکانات، بلکه در توانمندسازی احاد جامعه و ارایه امکان مشارکت در توسعه برای کلیه احاد جامعه است که این امر از طریق توانمندسازی و ظرفیتسازی امکانپذیر میباشد.امروزه نیازمند نیروی علمی متخصص اندیشهورز، اندیشهساز، خلاق، نوآور، کارآفرین با ظرفیتهای بالا برای ایجاد تحول در آموزش، پژوهش و فناوری در نظام علمی کشور هستیم.
بنابراین در این راستا انسانها به میزان نوآوری در نظام علمی کشور ارزش پیدا میکنند.
دولت های پس ازانقلاب،باوجود موانع بزرگی مثل کم تجربگی،محدودیت امکانات،کسری بودجه، پراکندگی مناطق روستایی، جنگ و محاصره اقتصادی، تلاش قابل توجهی کردند تا تبعیض های آموزشی قبل از انقلاب را رفع کنند و به نظر من با توجه به مشکلات موجود، تا حدود زیادی موفق بودند.
مقایسه تعداد دانش آموزان، دانشجویان و دانشگاه های قبل از انقلاب با سال های بعد از انقلاب برای اثبات این توفیق کافی است.
امروز کمتر شهر یا استانی را می توان یافت که چند دانشکده یا دانشگاه نداشته باشد.
تقریباً هیچ روستایی نیست که مدرسه و معلم نداشته باشد.
در حالی که قبل از انقلاب چنین نبود.
خدمات دولت های بعد از انقلاب تنها به حوزه های آموزشی محدود نمی شود و شامل آب و برق و گاز و تلفن و بهداشت و جاده هم می شود.
طبیعی است که در همه این حوزه ها ایراد و اشکال و نارسایی هم باشد، اما در اصل احداث این تأسیسات و گسترش امکانات، تردید نمی توان کرد.
کشور ما سرزمین کم آبی است و قبل از انقلاب فقط هفت یا هشت سد در آن ساخته شده بود.
بعدازانقلاب تنهادرچندسال پس از جنگ،هفتادسد ساخته شده و ده ها سد دیگر هم در حال ساخت است.
دقت در نتایج این کارها (گسترش آب و برق و...)، کارایی، آینده نگری و عدالت محوری انقلاب اسلامی رانشان می دهد.
اینکه آن چند سد را خارجی ها ساخته بودند و این هفتاد سد را متخصصان ایرانی ساخته اند هم فضیلت دیگری است که نشان از رشد آموزش های ملّی دارد.
در همه زمینه ها این مقایسه می تواند جهت گیری عدالت محور دولت های بعد از انقلاب را نشان بدهد.
رشدسینما، مطبوعات، پست، تلفن، بزرگراه ها و...
نمونه های دیگری از تلاش دولت برای رفع این کاستی هاست.امروزه نگاه به علم، نگاه تولید ثروت، رفاه و تأمین اجتماعی است بنابراین نظام علمی کشور باید به نظام اقتصادی بیش از پیش نزدیک شود که در این راستا امروزه صحبت از تجاری سازی نتایج تحقیقات و تولید دانش فنی است.
همچنین در حوزه کیفیت نیز شاهد استقرار نظامهای تضمین کیفیت هستیم.
کارشناسان معتقدندبرای اجرای شدن عدالت آموزشی دو نظر وجوددارد:نخست عدهای معتقد به عدالت رابطهای هستند منظور اینست، عدالت آموزشی تنها زمانی حاصل میشود که ساختار و نظام اقتصادی اجتماعی تغییر کند و هر اصلاحی غیر از این به مثابه مسکنی بیش نیست.
همچنین عدهای نیز معتقد به عدالت توزیعی هستند و بر تقدم عدالت توزیعی بر عدالت رابطهای تاکید دارندومعتقدندبا سازوکارهایی میتوان به اصلاح توزیع فرصتهای آموزشی بین افراد پرداخت».
امیدواریم دولت خدمتگزار که عدالت یکی از شعارهای اصلی انتخاباتیش بوده و درصدد اجرای این آرمان است به مفهوم عدالت آموزشی نیز توجه ویژهای را مبذول نماید.
بدیهی است راهکارهای اجرایی باید با بررسی همه جوانب و کارشناسی دقیق تدوین شود.
حیطه آموزشی یکی از مهم ترین مناطقی است که استقرار عدالت اجتماعی در ایران، به آن بستگی کامل دارد.
سهمیه هایی که برای ورود به دانشگاه در نظر گرفته شده است؛ از مثال های تضییع عدالت اجتماعی است.
مثلاً بر طبق آن، استادان می توانند فرزندان خود را در دانشگاه های دولتی از رشته ای به رشته دیگر یا از شهری به شهر دیگر انتقال دهند.
بنابراین ممکن است فردی که در رشته دام پزشکی در مامازند ورامین قبول شده است، به صرف آن که پدر وی عضو هیأت علمی دانشگاه است، در رشته پزشکی اصفهان ثبت نام کند و مشغول به تحصیل شود.
بنابراین دیده می شود که حتی اگر توزیع کامل ثروت در جامعه انجام پذیرفته شده باشد اما به الزامات عدالت اجتماعی از جمله در محیط آموزشی توجه نشود، در آن صورت مجدداً با استفاده از قوانین نا برابر، افراد جایگاه های اجتماعی نا متناسبی را به دست خواهند آورد.
پدیده ای که در نظام آموزشی ایران کاملاً بر عدالت اجتماعی تأثیر گذاشته است، مدارس منتخب است.
مدارسی که در رأس آن ها مجموعه ای از مدارس تیز هوشان قرار دارد که رواج این گونه مدارس در ایران منحصر به فرد می نماید.
تقریباً در کم تر نقطه ای از جهان، دانش آموزان تیز هوش را در مجموعه جداگانه ای سازماندهی می کنند؛ زیرا حضور این دانش آموزان در کلاس های عادی سبب می شود که دیگران نیز از وجود آن ها در کلاس بهره مند شوند و ثبات آموزشی به وسیله آن ها غنی سازی شود.
طرفداران وجود این مدارس معتقدند که مدارس عادی برای دانش آموزان تیز هوش چالش آور نیست، زیرا مطالبی که در این مدارس به آن ها ارایه می شود، از سطح واقعی استعدادهای آن ها پایین تر است.
بعضی ها تأکید دارند که وجود این نوع مدارس ناقض عدالت اجتماعی است و باید در جهت حذف آن تلاش کرد.
بیش تر روان شناسان تربیتی مشهور اعتقاد دارند که وجود این نوع مدارس به دلیل تأثیرات روان شناختی که بر خود این دانش آموزان می گذارد نا مطلوب است.
مجموعه ای از پژوهش ها نشان می دهد که مدارس منتخب در بیست و شش کشور جهان سبب شده است که خود پندارِه تحصیلی دانش آموزانی که در این گونه مدارس به تحصیل اشتغال داشته اند، به شدت کاهش یابد، هر چند بازتاب پذیرفته شدن دانش آموزان در این مدارس که اثر بازتابی افتخار آمیز نامیده می شود، سبب افزایش عزت نفس آنان می شود.
اما بعداً در حین تحصیل در این مدارس، به دلیل این که نوعاً دانش آموزان در میان مجموعه ای از دانش آموزانی قرار می گیرند که در توانایی ها و شایستگی ها به طور نسبی از آن ها برتر هستند، این امر سبب کاهش عزت نفس آن ها و به تبع آن، کاهش خودپندارِه تحصیلی آنان می شود.
این در حالی است که اگر این دانش آموزان در مدارس عادی به تحصیل می پرداختند، با این حس رو به رو نمی شدند؛ حسی که به "اثر ماهی بزرگ در استخر کوچک" مشهور است.
مارش، در استعاره خود این نکته را بیان می کند که دانش آموزان تیز هوش در مدارس عادی به ماهی بزرگ در استخر کوچک می مانند.
با انتقال آن ها به مدارس تیزهوشان، از آن پس دیگر آن ماهی بزرگ نیستند بلکه ماهی بزرگی در بین دیگر ماهی های بزرگ به شمار می روند.
در نهایت هر چه چه نگرش نسبت به مدارس غیر انتفاعی در بعد اجتماعی منطقی تر باشد، دیدگاه ها نسبت به رویکرد برابری در عدالت اجتماعی مثبت تر است و بر عکس.
فوچس و فوچس (1994) معتقدند تمایلات اجتماعی در مورد جامعیت دسترسی و برابری فرصت های آموزشی و اجتماعی، مفاهیمی است که دارای مبانی فلسفی کهن و گرایش های علمی نوین است و تعیین حدود و ثغور آن ها به طور کامل بسیار دشوار است.
دست کم در سطح فلسفی شاید بتوان گفت که مفهومی نظیر جامعیت دسترسی به آموزش و پرورش، دارای این بار ضمنی است که فرصت هایی مانند تحصیل در مدارس منتخب، باید به صورتی برابر در اختیار تمام اقشار جامعه اعم از ناتوان و توانا یا پولدار و فقیر و ...
قرار گیرد.
باید دانش آموزانی را که در مدارس تیزهوشان به تحصیل مشغولند، با احتیاط دانش آموزان تیز هوش نامید و چه بسا آن ها به دلایل دیگری از قبیل وضعیت اجتماعی – اقتصادی بهتر، از امکانات مناسب تری برای تحصیل برخوردار شده و به این مدارس راه یافته اند.
یکی از ملاک های مهم عدالت اجتماعی در جوامع، برابری فرصت های آموزشی و اجتماعی است که در مدارس منتخب نقض می شود.
بحث بعدی در زمینه عدالت آموزشی به نظر ما اول تربیت معلم است و بعد تربیت محصل.
این ها هم امکان ندارد، مگر این که بارهای اضافی را از شانه های وزارت آموزش و پرورش برداریم و او را به سمت وظایف اصلی اش سوق بدهیم.
اولاً آموزش و پرورش وسیع تر از آن است که یک وزیر بتواند اداره اش کند.
به عقیده ما آموزش و پرورش می باید به دو وزارتخانه آموزش عمومی (تا سوم راهنمایی و به صورت رایگان) و آموزش شغلی یا حرفه ای (یعنی دوره متوسط با شرط و شروط مربوط به هزینه ها) تقسیم شود و هیچ کاری هم به ساختن مدرسه و تعمیر و نگه داری و تجهیز آن ها نداشته باشد.
این ها کار وزارت مسکن یا شهرداری و امثال آن است.
مگر 17میلیون بچه، متعلق به آموزش و پرورش هستند که درگیر همه چیز آن ها بشود؟
ساختن مدرسه و تجهیز و تعمیر و نگه داری آن را به شهرداری ها بدهند و بهداشت و ورزش مدارس را هم وزارت بهداشت و درمان و سازمان تربیت بدنی به عهده بگیرد تا مسئولان آموزش و پرورش فارغ از این دغدغه ها به تربیت معلم و تأمین مواد درسی و آموزشی صحیح بچه ها بپردازند..
تأمین خانه برای معلم هم به عهده همان کسانی ست که توقع دارند معلم، بچه هایشان را تربیت کند.
آن وقت شهرداری ها و وزارت مسکن می توانند در کنار هر چند مجتمع مسکونی، یک مدرسه و در کنار هر مدرسه، چند واحد خانه سازمانی برای معلمان بسازند و ابتدایی ترین نیاز مربیان جامعه را فراهم کنند.
در این صورت سازمان عریض و طویل و کم تحرک آموزش و پرورش، سبک می شود و قدرت حرکت پیدا می کند.
چه کسی گفته است یک سوم جمعیت کشور را بدهیم به یک وزیر یا وزارتخانه و بعد نتوانیم کمکش کنیم و مدام بگوییم شما زیاد هستید و نمی توانیم تغذیه تان کنیم!
مدیر بیچاره نمی تواند با سرانه سه تا پنج هزار تومان، مدرسه اش را اداره کند و پول آب و برق و تلفن و گاز مدرسه اش را هم تأمین کند تا چه رسد به تعمیر و نگهداری مدرسه، پس مجبور است که به عناوین مختلف از اولیای دانش آموزان پول بگیرد!
آموزش و پرورش برای کاهش هزینه هایش اولین باری را که به زمین گذاشت، تربیت معلم بود.
یعنی اصلی ترین کارش را!
تعداد مراکز تربیت معلم در این ده سال به یک سوم کاهش پیدا کرد تا مسئولان آموزش و پرورش بتوانند دنبال آجرو سیمان و گچ و تخته بدوند!
آموزش و پرورش فقط باید به تربیت و تأمین معلم خوب، برنامه درسی و حداکثر مواد آموزشی مناسب بپردازد و لاغیر.
تا این مسئله محقق نشود، قافله آموزشی ما تا به حشر لنگ خواهد بود و رفع بی عدالتی از آن ممکن نخواهد شد.
واز سوی دیگر در معلمانمان علاقه ایجاد کنیم و آنها را از نظر مالی تامین کنیم تا تنها دغدغه معلم بشود آموزش ، اصلاً خود اینکه مسئولیت یک سوم جمعیت کشور را به یک وزیر و وزارتخانه کم درآمد و بی پول بدهیم و توقع انسان سازی و تربیت نیروهای کارآمد داشته باشیم، خود عین بی عدالتی است.
* برخی از آیات قرآنی در مورد عدالت وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ "سوره الانبیاء آیه 47 " روز قیامت ترازوهای عدل را تعبیه می کنیم ، و به هیچ کس ستم نمی شود، اگر عملی به سنگینی یک خردل هم باشد به حسابش می آوریم ، که ما حساب کردن را بسنده ایم.
************ وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ .
"سوره اعراف آیه 181 " از آفریدگان ما گروهی هستند که به حق راه می نمایند و به عدالت رفتار، می کنند *********** وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ "سوره انعام آیه 152 " به مال یتیم نزدیک مشوید مگر به نیکوترین وجهی که به صلاح او باشد تا، به سن بلوغ رسد و پیمانه و وزن را از روی عدل تمام کنید ما به کسی جز به اندازه توانش تکلیف نمی کنیم و هر گاه سخن گویید عادلانه گویید هر چند در باره خویشاوندان باشد و به عهد خدا وفا کنید اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند ، باشد که پند گیرید.
************** وَلَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُواْ کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَهِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا "سوره نسا آیه 135 " هر چند بکوشید هرگز نتوانید که در میان زنان به عدالت رفتار کنید، لکن یکباره به سوی یکی میل نکنید تا دیگری را سرگشته کرده باشید اگر از درآشتی درآیید و پرهیزگاری کنید خدا آمرزنده و مهربان است .
************ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ " سوره حدید آیه 25 " البته ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و کتاب و وسیله سنجش حق و باطل را با آنان نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند .
************ وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ .
" سوره انعام آیه 115 " ( و مشیت پروردگار تو با صدق و عدل به جریان افتاده است ، هیچ عامل تبدیل کنندهاى براى مشیتهاى او وجود ندارد ) .
************** لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى اَلاَّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ .
"سوره مائده آیه 8 " عداوت گروهى شما را وادار نکند که عدالت ننمایید .
عدالت بورزید ، که نزدیکتر به تقوى است و براى خداوند تقوى بورزید ، قطعا خداوند بکردار شما دانا است .
* عدالت در نهج البلاغه امام علی(ع) صدای عدالت انسانی است و این گفته جرج جرداق نویسنده مشهور مسیحی بود که در وصف مولای متقیان این چنین جمله زیبایی را به رشته تحریر درآورده و کتابی را نیز در این راستا نگاشته است، آری علی(ع) الگویی تمام عیار برای همه بشریت است با هر دین و مذهب و آئین، علی(ع) می خواهد انسان فسرده از جهل و نادانی را به نور دانایی رهنمون سازد.
علی(ع) می خواهد آفریدگان خداوند بر عدالت از آنچه که پروردگار برای یک زندگی با شرافت مهیا ساخته است بهره مند باشند، علی(ع) می خواهد پاکان و خوبان با عزت و سربلند زندگی کنند و هیچ انسانی برای آنکه فقیر است یا از مظاهر تمدن امروزین برخوردار نیست کوچک و حقیر شمرده نشود.
علی(ع) می خواهد آن صدایی را که هزاران پیامبر خدا برای استماع فراگیر آن زجرها و مصائب زیادی را تحمل نمودند در گستره هستی تکرار نماید، علی(ع) یکی از آخرین راهنمایانی است که انسان مغرور از پیشرفت های انسان محور و خداستیز را به راه علم حقیقی رهنمون کند، علی(ع) فریادی بود از جهل نوع بشر، فراری بود از سیطره ظلمت، حضوری بود در غیبت راه حقیقت ، انتظاری بود منتهی به فرج،خورشیدی بود عالم تاب تر از آفتاب، زمینی ای بود که هفت آسمان افتخار خدمت گذاری اش را می کرد و به حقیقت علی(ع) خدا نبود ولی از خدا نیز جدا نبود.
قلم های زیادی در وصف او بر صفحه کاغذ فرود آمد و قدمهای زیادی در راه شناخت او برداشته شد.
ولی باید به این نکته اذعان نماییم که علی(ع) هنوز هم ناشناخته ترین است و گرد و غبار غربت بر روی الگوهای تمام عیار انسانی او جا خوش کرده است.
آنجا که پیامبر اکرم(ص) در وصف برادر و وصی خود فرمود: که من شهر علمم و علی(ع) باب آن، پیام مهمی برای همه دانشمندان و اندیشمندان داشت که علم واقعی بدون ولایت و راهبری علی(ع) علم نیست و چیزی از جهل و نادانی کم ندارد، اسباب خودخواهی و تکبر است.
لکن آن علمی که امیرالمومنین(ع) نماینده تفکر آن بود، هر چه بیشتر از زلال دانش بهره مند می شد سجده و رکوعش طولانی تر می شد و محبتش نسبت به مردم فزونی می گرفت.
راستی اگر علی(ع) نبود آیا معیاری هم برای حقیقت دانش بشر امروزین وجود داشت؟
آیا معیاری برای آنکه عدالت را آنگونه که هست بفهمیم و بدان عمل کنیم موجود بود؟
به راستی اگر علی(ع) نبود فضیلت در کشاکش اندیشه های پست و زبون حکام دنیاپرست گم می شد و خدا و حق معرفت او شناخته نمی شد.
به راستی اگر علی(ع) نبود اخلاق بعثت نمی یافت و صدای پیامبر(ص) در غار حراء باقی می ماند.
آری علی(ع) بود که ایثارگرانه صدای خدا را از زبان پیامبرش همه جا تکرار می کرد و یک لحظه نیز در برابر پیامبر(ص) سخن از مقام و مرتبه خویش پیش خدا نمی گفت.
امام همان علی(ع) وقتی خدا می خواست تفضلش را بر سایر مومنین نمایان سازد در بستری خوابید که لبه تیز شمشیرهای نادانان و جاهلان به فکر خام خویش می خواستند پیامبر را هدف گیرند و محمد(ص) را نابود سازند و خدا، علی (ع) را جلوه گر کرد تا از آن شب روزی را پدید آورد که در تاریخ اسلام بلکه در تاریخ بشریت، انسان برای همیشه مدیون او و خاندان طاهرینش باقی بماند.
آری این چند کلام مانند دست بردن به اقیانوس و قطره ای از آن آب بی انتها، مواج و پرتلاطم بهره یافتن است و علی(ع) را فقط خدا می شناسد و به اذن خدا، پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت معصومینش.
باشد که در ایام ولادت پادشاه عدالت گستر جهان مولای متقیان همه ما پاسدار اندیشه های بلند و کلام الهی او باشیم .