گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و به طور کلی جایگاه شایستهء رسانه ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه های پویایی و تحرک هر جامعه است.
بدیهی است که توسعهء فرهنگی – به معنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است.
البته این همه زمانی میسر و محقق می گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به رسانه های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به ویژه، رسانه های گروهی را به عنوان رکنی اساسی در جامعه باور کنند و به رسمیت بشناسند.
از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانی درست و ترویج تفاهم و تبلیغ و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از هتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند و در جهت تثبیت پایه های نظام اسلامی و حکومت مردمی و دولت خدمتگذار تلاش نمایند .
این هشدار بی شک در وهلهء اول متوجه رسانه های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه ها و نشریه های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش ها و تجزیه و تحلیل ها و پیام های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، می تواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود.
یکی از کارکردهای اساسی رسانه ها اطلاع رسانی از وقایع است که در محیط اجتماعی واقع می شود.
پیشرفت بهت انگیز وسائل ارتباط جمعی درقرن حاضر جهان را به دهکده کوچکی تبدیل کرده است که انسان ها امکان اطلاع یابی از همه وقایع و حوادث جهان را به طور سریع و جامع دارند.
در عصر ارتباطات هیچ حادثه ای هر چند در دورترین مناطق جهانی باشد- منحصر به یک منطقه جغرافیایی نیست و از این رو سه ویژگی ، فرا زمانی، فرا مکانی و سرعت فوق العاده از خصیصه های وسائل ارتباط جمعی است.
امروزه تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان ها در رسانه ها رسوخ کرده و از خصوصی ترین رفتار انسان ها تا بزرگترین تغییرات نهادهای اجتماعی وساختارهای فرهنگی و سیاسی از طریق رسانه ها ارائه می شود.
- رسانه های جمعی اعم از روزنامه ها، مجلات، رادیو و تلویزیون، گاه از انحرافات اجتماعی، نظیر تجاوز، خشونت، قتل و...پرده برمی دارند و با اطلاع رسانی به موقع و مناسب برای اعضای جامعه، در پیشگیری از انحرافات اجتماعی نقش مؤثری ایفا می کنند.
- وسائل ارتباط جمعی می توانند با بهره گیری از شگردهای تبلیغی و آفرینش های هنری، نفرت و زشتی تزلزل باورها و ارزش های ملی و دینی را به مخاطبان خود القا کنند.
بر این اساس، یکی از وظایف و کارکردهای مهم رسانه ها ، آگاه سازی و اطلاع رسانی عمومی است.
- کارگزاران رسانه های جمعی می بایست با حساسیت ویژه ای، از ارزش های عام و هنجارهای نهادینه شده اجتماعی پاسداری نمایند و برای تحقق عینی آن با سیر نهادهای فرهنگی هماهنگی کرده و تمام امکانات را برای حفظ کرامت انسانی بکار گیرند.
طبیعی است، هر گاه که ارزش ها و باورهای جامعه مصون بماند، وفاق و همبستگی اجتماعی بیشتر تضمین خواهد شد، زیرا ارزش ها و باورها از مهم ترین عوامل همبستگی اجتماعی کنش گران اجتماعی محسوب می شوند و چنانچه هر روز، به بهانه ای خاص یکی از ارزش های عام به طور بی رحمانه از سوی خرده فرهنگ های کجرو مورد هجوم قرار گیرد، بنیان های وفاق و همبستگی اجتماعی تضعیف شده و جامعه تا هنگامه شکل گیری هنجارها و ارزش های نوین، آسیب های فراوانی خواهد دید.
- وسائل ارتباط جمعی می بایست با ارائه فوائد و منافع قانون، روحیه قانون گرایی را ترویج نمایند و نشان دهند که به عنوان ایدئولوژی توجیه گرا برای عملکرد قدرتمندان و حاکمان عمل نمی کنند، بلکه تذکرات قانونی را به عنوان مبنای نظم اجتماعی مطرح می نمایند.
- رسانه های جمعی از طریق تبیین قانون و مقررات می کوشند تا رفتارهای افراد را در مسیر هنجارهای تعریف شده جامعه رهبری نمایند و به افراد بیاموزند که هر گاه فرد رفتارهای خود را بر اساس هنجارها و قواعد اجتماعی تنظیم نماید، از طرف جامعه پاداش داده می شود؛ بالطبع کنش گران اجتماعی نیز در می یابند برای رسیدن به خواسته های خود می بایست به رفتارها و هنجارهایی روی بیاورند که قانون معین کرده است.
رویه آموزش غیرمستقیم قانون، همچنین می تواند احترام درونی به قانون و احساس تقدس نسبت به قانون را در بین اعضای جامعه ایجاد کند، به طوری که قانون را به عنوان امری مقدس و غیرقابل تخلف تصور نمایند.
به عبارت دیگر رسانه ها، ازطریق اقناع و رسوخ به ذهن انسان ها، به درونی سازی، جذب و پذیرش قلبی هنجارها می پردازند.
- امر به معروف و نهی از منکر در اسلام یکی از مهم ترین ابزارهای کنترل اجتماعی می باشد .
با این نگاه جامعه شناختی، رسانه های همگانی از جمله مطبوعات نیز، دارای کارکرد کنترل اجتماعی هستند.
رسانه ها با درج و انعکاس نابهنجارهای اجتماعی و عواقب شومی که در انتظار افراد کجرو قرار دارد، به طور غیرمحسوس، اقدام به کنترل و پیشگیری از نابهنجاری ها در جامعه می کنند .
رسانه ها عمدتاً ازطریق اقناع پذیری بهتر می توانند در کنترل اجتماعی مؤثر باشند تاثیر رسانه ها بر روابط خانوادگی خانواده ، یک گروه پویا ست.
گروه تنها مجموعه ای ازافرادنیست ، بلکه نشان دهنده نوع وشکل روابط میان اعضای آن نیز هست.
گروه را می توان مجموعه ای ازافراد دانست که با برقراری ارتباط با یکدیگر و انجام کار وفعالیت مشترک ، هدف مشترکی را نیز دنبال می کنند (بورمان ، 1969، به نقل از فرهنگی ،1382).
درتقسیم بندی گروه ها ، خانواده را می توان جزو گروه های کوچک به حساب آورد که با اندکی تفاوت ، ازقوانین گروههای بزرگ تبعیت می کنند.
ازمهمترین قواعد این گروهها تحولی بودن آنهاست.
خانواده ، یک گروه پویا ست.
تحول گروه گروه به عنوان یک نظام جمعی، همواره درحال تحول وتغییر می باشد.
خانواده نیزکم وبیش ازآغاز شکل گیری خود از مراحلی گذر می کند.
گذرازاین مراحل درجهت هدفمندی نظام (سیستم) می باشد.
هدف اصلی گروه خانواده ، رسیدن به سطحی است که بتواند ثبات و تداوم خودراحفظ نماید.
این هدف را می توان با عنوان انسجام خانواده نام برد که به آن گروه ، شخصیتی پایدار می دهد.
به عبارت دیگر، انسجام گروه را می توان به عنوان سطح بالای گروه (خانواده ) مطرح نمود.
وقتی اعضای گروه بتوانند نیازهای همدیگر را درجهت هدف فردی وجمعی خود تامین نمایند ، درواقع موجد انسجام گروه می شوند.
به عبارتی انسجام گروه به عنوان سطح بالای تحول ، درگرو مشارکت ، هدفمندی و عملکرد متناسب با تامین تعامل نیازهای اعضای گروه می باشد.
براین اساس ، انسجام خانواده را می توان به عنوان مهمترین مولفه پویایی وحفظ آن قلمداد نمود.
پیوندعاطفی اگر انسجام گروه به عنوان عامل پایداری خانواده ، طبعا واجد مشخصه هایی خواهد بود که تضمین کننده شخصیت پایدارگروه می باشد.
در روی آورد روانشناختی ، پیوند عاطفی مشخصه ای است که فضای روانی گروه را برای وصول به اهداف تعیین شده وانسجام ، تسهیل می کند.
دلیل آن ، وجود نیروی انگیزشی پیوند عاطفی است که موجب می شود اعضای گروه درتامین نیازهای یکدیگر به صورت فعال مشارکت کنند.
پیوند عاطفی به دلایل گوناگونی پدیدارشده و گسترش می یابد.
یکی ازمهمترین زمینه های ایجاداین پیوند ، وجود زمینه ارتباطات صحیح بین فردی است.
این ارتباط به درستی انجام نمی پذیرد مگرآنکه اعضای گروه با نوعی تفهیم وتفاهم و درک متقابل با یکدیگر تعامل داشته باشند.
یکی ازاین عوامل که ارتقادهنده پیوندعاطفی می باشد ، گفت وگو است که عبارت از برقراری ارتباط وتعامل کلامی با یک یاچندنفر می باشد.
درفضای ارتباطاتی بویژه ارتباطات بین فردی ، گفت و گو صرفا یک رفتارعادی نیست بلکه الگویی است که فضای عاطفی وهیجانی حاکم بر مناسبات افراد را شکل می دهد.
گفت وگویی که واجد منظور ارتباطی وتعامل می باشد، دارای دومولفه وبه عبارتی دارای دو مهارت می باشد : یکی ، مهارت گوش دادن ودیگری مهارت همدلی.
با بهره گیری مناسب ازاین دومهارت می توان جریان ارتباطی گفت وگو را درجهت تفاهم ودرک متقابل براه انداخت.
گوش دادن ، با شنیدن متفاوت است.
شنیدن یک عمل زیستی است که شامل دریافت یک پیام ازطریق کانالهای حسی است ، شنیدن ، تنها بخشی ازفرایندگوش دادن است.
اما گوش دادن فرایندی است که عناصری چون دریافت ، درک ، توجه ، معناگذاری وپاسخگویی توسط شنونده را درخود دارد(برکو وهمکاران ،1953، ترجمه دکتر اعرابی وهمکاران ،1378).
نکته دیگر آن است که فرایند گوش دادن همواره با ارتباط چشمی همراه است.
تجربیات روانشناختی گواه این یافته مهم هستند که هنرگوش دادن که می تواند کارکرد درمانگری نیزداشته باشد ، به وسیله ارتباط چشمی براه می افتد.
همچنین یافته ها نشان می دهند که ارتباط چشمی به عنوان یکی ازمولفه های اساسی ایجاد امنیت و توجه مطرح می شود.
وقتی درمناسبات کلامی ، گوش دادن با ارتباط چشمی همراه شود ، طرفین ازیکدیگر احساس احترام وتوجه دریافت می کنند ، واین امر به همدلی ودرک متقابل آنها کمک می کند.
پس گوش دادن بدون ارتباط چشمی ، بکار نمی افتد و به مرتبه شنیدن ، به عنوان یک عمل زیستی ، نزول می کند.
این دو مولفه را نمی توان ازهم تفکیک نمود.
براین اساس ، خانواده هایی که با یکدیگر ارتیاط چشمی برقرار وحرفهای همدیگر را خوب گوش می کنند ، واجد پیوند عمیق تری نسبت به خانواده های دیگر می باشند.
همدلی ، فرایند عاطفی شناختی است که طی آن یک شخص ازعواطف ، احساسات وشناخت طرف دیگر آگاهی می یابد.
برخی آن را به معنی تجربه مشترک یک هیجانی در دونفر می دانند.
کارل راجرز ، همدلی را توانایی همراهی فرد بافردی دیگر به جایی که احساسات آن شخص اورا رهنمون گردیده است ، می داند ( پورافکاری ، 1373).
وقتی دراثر گفت وگو ، با عنایت به مولفه های گوش دادن و همدلی ، پیوندعاطفی درخانواده شکل می گیرد ، تاثیر آن به صورت متقابل ، موجب ارتقای فضای گفت و گو و انسجام می شود واین سیکل همچنان رو به تکامل ادامه می یابد، مگرآنکه اختلالی در روند تحول گروه بوجود آید.
به پاس استمرار فضای گفت وگو ، تعاطی افکار و تبادل نظر میان اعضای خانواده شکل می گیرد.
براین اساس ، گفت وگو ، پیوند عاطفی و انسجام خانواده ، به عنوان متغیرهایی مطرح می شوند که با یکدیگر همبستگی مثبت و بالایی دارند و همدیگر را تسهیل می کنند.
آسیبهای خانواده درمقابل ، عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده شده و مآلا انسجام آن را به مخاطره می اندازند.
یکی ازاین عوامل ، عامل تفرد است که به صورت واگرایی اعضای خانواده ، عمل می کند.
دردنیای پرشتاب فناوری امروز ، ابزارهایی وجود دارند که افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده وآنهارا از تعامل با دیگران باز می دارند.
رسانه های جمعی ازاین دسته ابزارها به شمار می روند.
البته این موضوع نافی منافع ابزارهای تکنولوژیکی نیست ، اما نوع بهره برداری غیرفرهنگی ازابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتا درجهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند.
به عبارتی ، اگرجریان فرهنگی شدن ابزارهای رسانه ای تحقق بیابد ، مضرات آنها به شدت کاهش می یابد وکارکرد اصلی خودرا پیدا می کنند.
گرچه برخی نظریه ها بیانگر این مطلب هستند که ذات ابزارهای الکترونیکی به دلیل استفاده از عنصر تغییر ، نمی تواند موجد آرامش باشند ، بلکه مخل آن می باشند.
برخی دیگر این نظریه را افراطی و یک سویه می دانند.
البته وارسی این دو نظریه در این نوشته مقدورنیست وطرح این مطلب دراین نوشته برای بیان لزوم رعایت احتیاط درجهت استفاده از ابزارهای رسانه ای می باشد.
کارکرد رسانه های جمعی بویژه رسانه های شنیداری وغیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته ، به تدریج جای ارتباط بین فردی ازنوع چهره به چهره را گرفته وموجب شده اند فضای انفرادی ، بجای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود ، بطوری که گسترش تکنیکی رسانه های شنیداری و رایانه ای ، ارتباط مستقیمی با فردگرایی ودوری از فضای روانی وعاطفی خانواده را نشان می دهد.
به عبارت دیگر ، این ابزارها ، به تدریج فضای روانی ومحیطی گفت وگو را دریک ارتباط بین فردی ، خدشه دارمی کنند و اعضای گروه را به جای همگرایی، به واگرایی سوق می دهند ، تاجایی که هرعضو خانواده صرفا دریک فضای فیزیکی مشترک زندگی کرده ، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت.
در ادامه ، متاسفانه ، اهداف آنها نیز به تدریج نسبت به هم ، واگرا شده و منفک می شوند.
دراین مسیر ، تعامل واقعی فرد بجای آنکه با افراد دیگری در محیط انسانی سامان بیابد ، با رسانه های الکترونیکی ، شکل می گیرد وبه دلیل برتری تکنولوژیکی وتجهیزات خیره کننده رسانه ای ، نوعی رعب فرهنگی وانفعال شخصیتی درفرد ایجاد می گردد.
نتیجه این می شود که افراد خانواده به جای گفت وگوی صمیمی با یکدیگر که می تواند به تقویت پیوندهای عاطفی وانسجام اعضای خانواده منجرشود ، با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار می کنند ، ارتباطی که فاقد بارعاطفی ، احساسی وهیجانی است.
به تعبیر فوکویاما به دلیل تحدید اخلاق و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود.
این فروپاشی درزمینه های اخلاقی ودرنهاد ها ، بیشتر درزمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد.
آسیب ارتباطی ، بیشتر دردو نوع ارتباط ، بروز می کند.
یکی ، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری ، ارتباط بین زن وشوهر می باشد.
تجربیات نشان می دهند که هراندازه ارتباط میان فرزندان و والدین وهمچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد ، پیوند عاطفی وهیجانی و همچنین همگونی شناختی میان اعضاء خانواده نیزکاهش می یابد که این موضوع ، انسجام گروه را به مخاطره می اندازد.
فضاهای الکترونیکی و فردگرایی آمارهای رسمی نشان می دهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت ونیم در روز است.
این میزان درکشورهای دیگر به شش ساعت می رسد.
میزان استفاده ازاینترنت و اتاقهای چت نیز در برخی کشورها بیشترازاین گزارش شده است.
بطوری که ورود مردان وزنان در اتاقهای چت به عنوان " زندگی دوم" مطرح که زندگی اول را به مخاطره انداخته است.
طبیعی است که زندگی دوم (اتاقهای چت) میزان زیادی از انرژی و وقت گفتگو را به خود اختصاص می دهد.
مک گایر ورود ابزارهای رسانه ای را به ورود بیگانه تعبیر کرده است و می گوید : " به طورمتوسط شش روز درهفته ، بیگانه ای درخانه شما حضوردارد.
بیگانه ای که آزادانه درهمه جای خانه سرمی زند وتاثیر می گذارد.
این بیگانه وظیفه ساده ای دارد وآن محدود کردن توانایی ما وبچه ها درتشخیص رویا ازواقعیت می باشد.
ما به اواجازه می دهیم که درهرساعتی وارد خانه مان شود.
اگر ما درباره بیگانگان وغریبه ها به بچه هایمان هشدارمی دهیم ، متاسفانه درباره این بیگانه هیچ هشداری به بچه ها نمی دهیم.
این بیگانه یکسره حرف می زند وهرچه می خواهد می گوید ودیگران هم سراپا گوش می شوند ".
جان تیلور گاتر (1999) درباره وسعت دنیای مجازی می گوید : " تلویزیون ورسانه ها با صرف وقت کودکان به دنیای مجازی ، فرصت تجربه دنیای حقیقی وآشنا شدن با واقعیتهای جذاب ، نشاط آور وحتی مخاطره آمیز را ازآنان سلب می کند واین امرآنان را بی حوصله ، حسود و...
بارمی آورد.
" گاتر برای جبران این موضوع ، اعتقاد دارد که کودک را بادنیای واقعی آشنا کنید ، طبیعت ، مابقی کارها را انجام می دهد.
در گزارش ان وای تی (NYT) ، زنان درامریکا بیشترازاینکه به فکرمراقبت ازکودکان خودباشند ، تلویزیون تماشا می کنند.
دراین گزارش آمده است که این زنان درمرتبه اول تلویزیون تماشا می کنند و خریدخانه وصحبت با تلفن در رده های بعدی ارتباط قرار دارند.
مراقبت ازکودکان وصحبت کردن با آنها درمراتب پایین تر قرار دارند.
همانطورکه ملاحظه می شود ، صرف وقت زیاد برای رسانه ها بمنزله کاهش میزان ارتباطهای انسانی بویژه با کودکان می باشد.
این روند ، به افزایش فردگرایی وکاهش جمع گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده قلمداد می شود.
روانشناسان درحوزه روانشناسی شخصیت و اجتماعی برای آنکه بتوانند مطالعات بین فرهنگی را بویژه درباره خود و هویت سامان دهند ؛ مقیاس فردگرایی ـ جمع گرایی رابه عنوان یک شاخص بکار می برند.
واتس لوند وآرچر (2001) این مقیاس را بهترین موضوع روانشناختی و بین فرهنگی برای مطالعه هویت دانسته اند.
همچنین اسمیت وباند (1996؛ به نقل ازهمان) این مفاهیم را درمطالعه اجتماع وروانشناسی سازمانی و گروه به کار برده اند.
تریاندیس (1980) بیان می کند که تفرد از تجمع و اجتماع کسب می شود و اجتماع نیز مطابقت وهمسان سازی با دیگران را شکل می دهد.
گرایش به هر کدام ازجنبه های این شاخص ، آثار و نتایجی را درپی دارد که هافستید (1984) و تریاندیس (1998 )آنها را مطابق جدول، فهرست می کنند : فرد گرائی جمع گرائی علایق و نیازها و اهداف فردی ترجیح دارند ارزشها و هنجارها ، مبنای فردی دارند کسب لذت فردی در اولویت است.
باورهای فردی ، متمایز کننده فرد از گروه است استقلال و هویت فردی اهمیت دارند راهبردهای مستقیم و مواجه رو در رو ترجیح دارد ارتباط بین اعضاء متکی به افراد است، رابطه اعضاء با فاصله زیاد صورت می گیرد روابط اجتماعی در بین اعضاء داوطلبانه بوده و اندازه گروه کوچکتر است ورود و خروج به گروه براحتی صورت می گیرد دوستی ها رنگ کمتری داشته ، رفاقتها و وفاداری به گروه و شخص دیگر کمتر است اهداف گروهی مهم هستند هنجارها و ارزشها از طریق گروه مرجع تعیین می شوند رضایت گروه و اکثریت اهمیت دارد باورهای فرد توسط جمع تعیین می شوند وابستگی بین اعضاء ، علقه های بین فردی و تجانس گروهی مهم هستند از راهبردهای غیر مستقیم و اصل حفظ ظاهر در شرائط بحرانی استفاده می شود رابطه اعضاء تنگاتنگ است روابط اجتماعی بین اعضاء اجباری بوده و اندازه گروه بزرگتر است ورود و خروج به گروه به سادگی انجام نمی گیرد دوستی ها و رفاقتها از عمق و استحکام بیشتری برخورداراست مارکوز وکیتایاما (1991) نشان داده اند که فرهنگ اروپایی وغربی ، هویت فردی را درجهت فردیت گرایی وفرهنگ آسیایی وشرقی ونیز آمریکای جنوبی ، فرد را به سوی تعلق به گروه سوق می دهند.
همچنین بوچنر ،1994؛ داون وهمکاران،1995؛ مارکوز وکیتایاما ،1991؛به نقل ازمایر (1999) مشخص کرده اند که افراد مالایی ، هندی ، ژاپنی وماسایی ، بیشتر از افراد استرالیایی ، آمریکایی وانگلیسی ، جمله “ من 000 هستم “ را با هویت گروهی وجمعی بیان می کنند.
دلیل آن این است که فردیت گرایی به دلیل تجربیات فراوان ، تحرک و ویژگیهای شتابدار شهر نشینی بوجود می آید (فری من ،2001 ومایر،1999 ).
درجوامع آسیایی که جمع گرایی ترجیح دارد ؛ خودِ متکی به دیگران معمولا احساس تعلق را بوجود می آورد.
دراین جوامع ، بریدن از خانواده وگسستگی از دوستان و خانواده آسیب آفرین است وبه عنوان نابهنجاری اجتماعی قلمداد می گردد.
دلیل آن این است که دراین فرهنگها ، تعداد خودها بیشتر است.
هرفرد دارای یک خودنیست بلکه دارای چندین خود است ؛ همانند : خود با والدین ، خود در کار و خود با دوستان.
خود با والدین و فرزندان در این فرهنگها دارای اهمیت بیشتری می باشد.
درکل یافته های تحقیقی نشان می دهندکه میان کشورهای غربی و شرقی تفاوتهای قابل ملاحظه ای درباره شاخص فردگرایی ـ جمع گرایی مشاهده می شود که دلیل آن تفاوت درنوع نگرش ، رفتار وفرهنگهای متفاوت وازجمله به چگونگی گسترش رسانه های جمعی درمتن خانواده ها می باشد.
پهناوری جهان ، مسایل پیچیده اقتصادی ، فناوری الکترونیکی ووضعیت اجتماعی اقتصادی بویژه فشار جهانی شدن ، تعییراتی را ایجاد می کنند که در زمینه تحول شخصیتی فرد ونیز هویت جمعی آنها درمحیط اجتماعی و خانواده تاثیرات بسزایی دارند (بانهام وهمکاران، 2000).
علت اصلی کاهش جمع گرایی وافزایش فردگرایی رابه تجربیات فراوان شهرنشینی ، شتاب فناوری وویژگیهای زندگی پر تنش وکاهش ارتباطات بین فردی نسبت می دهند.
کاهش فرهنگ گفتگو وتعامل عاطفی بدلیل کیفیت جدید زندگی ، بیش از همه ، هویت فردی وجمعی ملتها را تحت تاثیر قرارداده وبتدریج آنها را به سوی فردگرایی سوق می دهد.
تاثیر رسانه ها بر کودکان کودکان تا سن 12 سالگی مهارت های اصلی زندگی مانند راه رفتن، سخن گفتن، مراقبت از خود و ...
را فرا گرفته اند.
پژوهش ها نشان می دهد که رسانه در کنار عواملی مانند خانواده، دوستان و مدرسه، می تواند نقش مهمی در جامعه پذیری و آموزش کودک داشته باشد؛ اما این فرایند از طریق همگرایی سطح رشد کودک و منابع، محتوای رسانه و شرایط محیط صورت می گیرد.
استفاده از رسانه و رشد اجتماعی رشد اجنماعی فرایندی است که در آن کودکان مهارت های انجام مسئولیت را به دست میاورند، از انگیزه و نتایج رفتارها آگاه می شوند و به روابط انسانی در اجتماع پی می برند.
پژوهش ها نشان می دهد که تاثیر رسانه بر رشد اجتماعی به عواملی مانند تعامل با خانواده، همسالان، مدرسه و شبکه های ارتباطی بستگی دارد.
برای مثال هنگامی که رابطه کودک با خانواده اش رضایت بخش نباشد، به تلویزیون پناه می برد و درباره آنچه می بیند به تخیل می پردازد.
به گونه ای مشابه، پژوهش های کنونی نشان می دهد که استفاده از کامپیوتر می تواند به درک کودک از خود و جامعه پذیری وی کمک نماید.
برای مثال استفاده از شبکه کامپیوتری در مدارس منجر به تسهیل تعاملات گروهی، همکاری و شکل گیری دوستی ها شده است.
در مکان هایی مانند کلوب های کامپیوتری نیز کودکان به مبادله افکار و ایجادروایط می پردازند که باعث ایجاد موقعیت اجنماعی برای آنان و به دست آمدن عزت نفس می شود.
کاربرد کامپیوتر در خانه نیز موقعیت های مخصوص خود را دارد.
قرار دادن کامپیوتر در اتاق شخصی به جای گذاشتن آن در یک مکان عمومی منجر به انزوای اجتماعی می شود.
هم چنین استفاده از اینترنت در خانه منجر به بالا رفتن سطح تنهایی و افسردگی می شود، هر چند تحقیقات در این زمینه مبهم است.
مشخصا ایمیل و اتاق های چت نحوه ارتباط افراد با یکدیگر را تغییر داده است همانطور که بازیهای کامپیوتری امروزه تبدیل به روش برای تعامل و گفتگو شده است.
منابع: سایت اینترنتی www.google.com سایت ویکی پدیا کودکان و رسانههای جمعی وسایل ارتباط جمعی مهمترین شاخصه جامعه مدرن به شمار میآید و شامل رادیو، تلویزیون، نشریات و...
میباشد.
در این میان نقش رسانههای تصویری به خصوص تلویزیون نسبت به سایر رسانهها برجستهتر است و در مقایسه با دیگر رسانهها از مطلوبیت بیشتری برخوردار است، این امر به خصوص، بیشتر آنجا تحقق مییابد که کودکان به عنوان متقاضیان جدی برنامههای تلویزیون مطرح باشند.
البته رسانههای نوشتاری هم در اطلاعرسانی و رشد استعداد کودکان مؤثر و مفید میباشند.
یکی از مهمترین کارکرد رسانهها، کمک به روند فرهنگپذیری است.
فرهنگپذیری، عبارت است از، جریان انتقال اندیشهها، هنجارها، باورها، معیارها و نمونههای رفتاری موجود در فرهنگ جامعه به افراد آن.
نهاد خانواده و سپس نهاد تعلیم و تربیت، اولین مراکز انتقال مفاهیم فرهنگی به کودکان میباشند.
با توجه به اهمیت و نقش رسانهها، روانشناسان هر یک از جنبهای مختلف، محتوای رسانهها را مورد مطالعه قرار دادهاند.
با تأثیرهای شناختی رسانهها، میتوان گفت که رسانه بر الگوهای رفتاری افراد به شدت تأثیر میگذارد و در رابطه با سلامت روانی و اخلاقی فرد و سازگاری وی با جامعه اثرگذار است.
تبادل اطلاعات بدون محدودیت و قلمرو جغرافیای و فرهنگ ملت، امروز به شدت اعمال میشود و این مسئله در رابطه با تربیت کودکان نگرانیهایی را پدید آورده است و محتوای تولیدات رسانهها نیز سؤالهای مهمی را بر میانگیزد.
پخش یک سلسله برنامههای تلویزیونی ممکن است بزهکاری را در کودکان رشد بدهد، به جای اینکه باعث شکوفائی و رشد استعدادهای واقعی آنان شود، موانع گوناگون دیگری از قبیل تقلید رفتاری و نا به هنجاری را به وجود آورد.
پیمان جهانی مللمتحد در مورد حقوق کودک که در سال 1989 منعقد شد در ماده 17 خود چهارچوب بینالمللی را در ارتباط با رسانههای جمعی در نظر گرفته است.
این ماده به محافظت از کودک، در برابر اطلاعات و مطالب زیانآور برای سلامت (اخلاق) او سخن میگوید.
امروز از چهار گوشه جهان خواستار اتخاذ تدابیری بر مبنای همین اصل شدهاند.
برای دستیابی به اهداف، جلب توجه جهانی به مسئله خشونت در رسانههای تصویری و نقش آن در زندگی کودکان و نوجوانان، تشویق به مبارزه با خشونت و کمک به شکلگیری پایههای بهتر برای تنظیم سیاستهای مربوط در زندگی سیاسی و اجتماعی کودکان نقش اساسی دارد.
برای دستیابی به یک هدف مشترک، یونسکو و تحلیلگران موارد زیر را پیشنهاد کردند: ـ پژوهشهای جدی در زمینه کودکان و برنامههای خشونتآمیز در رسانههای تصویری.
ـ دسترسی کودکان به رسانههای گروهی و بهرهبرداری آنان از این رسانهها.
ـ دورههای آموزشی و مطالعاتی در زمینه کودکان و رسانهها.
ـ جایگزینهای مثبت برای خشونت رسانهای.
ـ تدابیر و فعالیتهایی که با هدف محدود کودکان خشونت نامعقول از طریق رسانهها صورت میپذیرد.
ـ برای تحقیق این اصول و اهداف لازم است که مراحل ذیل عملی شود.
رسانههای ویژه کودکان کودکان مانند بزرگان علاقه به مطالعه، دیدن و شنیدن دارند، تقدیم برنامههای جالب و مطابق با استعداد کودکان زمینهساز توسعه، به وسیله رسانههای مربوط به کودکان است، تا آنان علاقمندی بیشتری پیدا کنند.
کودکان به مشاهده تلویزیون علاقه زیاد داشته و وقت زیادی را صرف برنامههای تلویزیون میکنند، پخش برنامههای آموزشی زمینهساز رشد، آموزش و پرورش کودکان میباشد.
مشاهده، خواندن و دسترسی کودکان به رسانهها جزء حقوقشان میباشد که دولت باید به آن توجه نموده و زمینههای لازم را مساعد نماید.
چنانچه در ماده «17» پیمان مللمتحد در مورد حقوق کودک آمده است که: کشورهای عضو به کارکرد ارزشمند رسانههای جمعی واقف هستند و تعهد میکنند که کودک به اطلاعات و مطالب منابع مختلف ملی و بینالمللی دسترسی داشته باشند، به خصوص آن دسته از منابع که هدفشان ارتقای سلامت اجتماعی، معنوی و اخلاقی کودک و صحت جسمی و روانی او باشد.
به این ترتیب وظیفه دولت تضمین دسترسی کودکان به اطلاعات و ترویج ابعاد مثبتی مانند انتشار آن دست از اطلاعاتی است که سبب ارتقای درک و شناخت مقابل جمع، برای زن و مرد و دوستی میان انسانها، گروههای قومی، ملی و مذهبی، در مناطق مختلف میشود.
وضعیت کنونی رسانههای کودک در عرصه جهانی توجه به این نکته که کودکان یک گروه کوچک اقلیت و در حاشیه نیستند، ضروری است.
حدود دو میلیارد کودک در جهان، حدود 13 فیصد در کشورهای غنیتر و حدود 87 فیصد در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند.
دسترسی کودکان به تلویزیون و سایر رسانههای گروهی نیز از پراکندگی ناهمگن برخوردار است.
این ناهمگنی کاملاً واضح و بسیار عمیق است، رسوم و عنعنات تماشاکنندگان در هر نقطه از جهان فرق میکند، در کشورهای اسلامی، کودکان دوست دارند مطابق به فرهنگ حاکم در جامعه، خواست و نیازمندی خانواده، برنامههای سازنده و آموزشی را تماشا کنند.
در کشور ما از جمله برنامههایی که به آن کمتر توجه صورت گرفته برنامههای کودکان میباشد، در حالی که کودکان گروه بزرگ جمعیت ما را تشکیل داده، که باید به آن توجه نمود.
پس باید وضعیت کنونی رسانههای کودک را خوب درک نمود و در جهت بهتر شدن آن باید تلاش کرد.
تنوع برنامهها و تماشاگران: یقیناً نباید تمام صحنههایی را که در برنامههای تلویزیونی نمایش داده میشوند، یکسان انگاشت و تمام کودکان را نیز یکی گرفت.
نتیجه آن که فراگیری اتخاذ رفتارها و گرایشهای پرخاشجویان از تلویزیون بستگی به ماهیت نمایشها و شرایط فردی تماشاگر دارد.
در تماشای برنامهها، بزرگان به این فکرند که کودکان شاید برنامههای تفریحی، سریالهای خانوادگی و داستانهای کوتاه را تماشا کنند، در حالی که بسیاری از کودکان به اخبار، مصاحبه و گفتگوهای تلویزیونی علاقه دارند، که روی همین دلیل ما نتوانستهایم برنامه دلخواه آنان را در نظر گیریم، پس در تماشای تلویزیون و خواندن سایر رسانهها باید علاقه کودکان را در نظر گیریم.