و او همان است که آسمان ها و زمین را در حالی که تخت [سلطنت] او بر آب بود در شش روز بیافرید...
هود:7 عرش به معنای سقف و کنایه از قدرت و سلطنت است؛ و منظور از شش روز شش دوره است که هر دوره ممکن است میلیون ها و یا میلیاردها سال باشد؛ و شاید این شیوه خلقتْ علم و حکمت و قدرت و عظمت پروردگار را بهتر بنمایاند.
درباره خلقت عالم چند مطلب مهم از قرآن فهمیده می شود: 1) منشأ آفرینش آب بوده است.
اما باقر علیه السلام می فرماید: «همه چیز آب بود و عرش خدا بر آب بود.
پس خداوند به آب فرمان داد، آتشی شعله ور شد.
سپس آتش خاموش شد و از آن دودی برخاست؛ و آسمان ها را از آن دود آفرید وزمین را از خاکستر آن آتش خلق کرد.» 2) خداوند عالم را به نیکوترین وجه و صورت آفریده است.
3) توحید در خالقیت یعنی این که خدای تعالی به هیچ سبب در آفرینش موجودات نیازمند نبوده است.
البته این مطلبی است که حتی مشرکان هم غالباً به آن معترف اند؛ چنان که قرآن می فرماید: «اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟
می گویند: اَلله.» 4) خداوند خالق و حافظ همه چیز و ناظر بر همه اشیاست: «اَللهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ و هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ وَکیل.» 5) خلقت خداوند دایم و مستمر است؛ و لحظه به لحظه فیض وجود از ناحیه خداوند به ممکنات می رسد و اگر یک دم رابطه ما با او قطع شود، همه نابود می شویم، مانند خورشیدی که آفتابش دایماً فیض بخش است و اگر لحظه ای قطع شود، عالم ظلمانی می شود.
پس نه تنها در اصل وجود به او محتاجیم، بلکه در بقا نیز متکی به اوییم.
جهان به کجا می رود؟
ملکیت حقیقی و مالکیت آسمان ها و زمین از آنِ اوست؛ و همه کارها [ی هستی و سلسله معلولات] به سوی او [که علّه العلل است] بازگردانده می شود.
جمله «وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمورُ» شش بار در قرآن آمده است؛ و معنای آن این است که همه موجودات در مسیر تکامل اند: ابتدا از نیستی و عدم به هستی آمدند و حال به سوی بی نهایت، که ذات پاک ربوبی است، در حرکت اند؛ و این سیر تکاملی هرگز متوقف نمی شود و با مرگ و ورود به عالم برزخ، ادامه پیدا می کند تا این که در رستاخیز به حیاتی عالی و دایمی برسد.
استفاده از تعبیر«امور» ،که صیغه جمع است، بیانگر این است که نه تنها انسان، بلکه سایر موجودات نیز همین حرکت کمالی را بی وقفه طی می کنند؛ و حقاً نیز باید چنین باشد؛ زیرا او خود خالق و رازق و مالک و حاکم و مدبر است و در هر حال و هر مکان با ماست و بازگشت همه ما و همه کارها و همه موجودات نیز جز به سوی او نیست.
این اصل مهم حرکت عالم به سوی خداوند در ده ها آیه قرآن با عبارات «اِنَّ اِلی رَبِّکَ الرُّجْعی» و «اِنّا اِلَیْهِ راجِعونَ» و «اَنَّ اِلی رَبِّکَ المُنْتَهی» و مانند آن ها آمده است.
پس آفرینش هدف دار است و ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است بیهوده [و بی هدف] نیافریده ایم.
ما آن دو را جز به حق [و برای هدفی والا و عقلانی] نیافریده ایم...
دخان: 38-39 حق در لغت یعنی ثابت، مطابقت و موافقت، وقوع شیء در محل خویش؛ وضدِ حق باطل است.
در قرآن، گاهی حق درباره خدا به کار رفته و گاهی منظور از آن اعتقادِ حق است و گاهی کلام حق و گاهی وعده حق و درست است و در برخی موارد، منظور حقوقی است که برای کسانی در اجتماع ثابت می شود.
در این آیه شریفه، منظور از حق این است که این کار، یعنی خلقت، هدف صحیحی دارد.
در قرآن، در مقابلِ حق، چند واژه به کار رفته است که عبارت است از: 1) باطل، که درست در مقابلِ حق است؛ 2) عَبَث، کار بی هدف و بیهوده؛ 3) لَعْب، کاری که منظم و هدف دار باشد، اما هدف آن خیالی باشد نه واقعی و عقلی، مثل بازی بچه ها؛ 4) لَهْو، به معنای سرگرمی و از آن جهت به آن لهو گفته شده است که انسان را از کارِ شایسته تر باز می دارد.
اساساً یکی از اسمهای الهی حکیم است که 97 بار در قرآن بر آن تأکید شده است؛ یعنی تمام افعال خدا حکیمانه است و غرضِ عقل پسند و هدف صحیح دارد.
همه کاره اوست.
کجا می روید؟
همانا خداوند شکافند، دانه و هسته است.
زنده را از مرده بیرون می آورد و بیرون آورنده مرده از زنده است.
این است خداوند [توانای دانا].
پس به کجا و چگونه [از حق] بازگردانده می شوید؟
انعام: 95 از نظر قرآن، موحّد کسی است که معتقد باشد به این که ذات خداوند متعال یکتاست و شریکی در ذات برای او نیست، نه ترکیبی در ذاتش وجود دارد و نه خدای دیگری خارج از ذاتش هست (توحید ذاتی)؛ و نیز موحّد باید معتقد باشد که صفات منتسب به خدای متعال چیزی غیر از ذات او نیست، نه این که اموری خارج از ذات باشند که به ذات ملحق می شوند (توحید صفاتی)؛ و همچنین معتقد باشد که خدا در هر کاری مستقل و یگانه است و نیازی به کمک و یار و یاور ندارد و اگر کاری با وسیله ای انجام می گیرد، آن وسیله را هم خدا می آفریند و آن را سبب قرار می دهد (توحید افعالی).
هیچ چیز از او پنهان نیست ...
و از علم او، به قدر ذره ای، نه در آسمان ها و نه در زمین، پنهان نیست؛ و چیزی کوچک تر از آن و بزرگتر از آن نیست، جز آن که در کتاب آشکار [(لوح محفوظ)] ثبت است.
سبأ:3 یَعزُبُ از مادّه عزوب به معنای غیبت و پنهانی است.
ذرّه هم به معنی جسم بسیار کوچک است، و تعبیر کتاب مبین اشاره به علم وسیع پروردگار است که از آن به لوح محفوظ نیز تعبیر شده است.
چند نکته مهم درباره علم خداوند: 1) خداوند به افکار و گفتار و اعمال انسان ها عالم است؛ و هیچ چیز در عالم بر خداوند پوشیده و مخفی نمی ماند؛ حتی به آنچه در ضمیر و قلب ماست آگاه است؛ و او به تمام قطره های باران و امواج سیلاب ها و دانه های گیاهان و ریشه های درختان، که در اعماق زمین در جستجوی آب و غذایند، و از انواع معادن و ذخایر و...
آگاهی دارد، و علم خدا حتی جنین هایی را که هر انسان و حیوان ماده ای حمل می کند شامل می شود.
1) خداوند به افکار و گفتار و اعمال انسان ها عالم است؛ و هیچ چیز در عالم بر خداوند پوشیده و مخفی نمی ماند؛ حتی به آنچه در ضمیر و قلب ماست آگاه است؛ و او به تمام قطره های باران و امواج سیلاب ها و دانه های گیاهان و ریشه های درختان، که در اعماق زمین در جستجوی آب و غذایند، و از انواع معادن و ذخایر و...
2) اگر ذرات بدن انسان ها و سایر موجودات در زمین پراکنده شود ویا با موجودات دیگر آمیخته شود و یا حتی این اجزا به جسم سایر موجودات و انسان ها منتقل شود، خداوند با علم کامل و فراگیرش می تواند دوباره آن ها را برگرداند.
3) علم او عینِ ذات اوست، نه چیزی زاید بر ذات؛ یعنی علمش همچون ذاتش ازلی و ابدی است.
4) علم خداوند حضوری است؛ زیرا خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و وجودش نامحدود است و به همه چیز احاطه دارد.
پس همه چیز در محضر اوست.
پدیده های آفرینش زمانی معین دارند ما آسمان ها و زمین و آنچه را در میان آن دو هست جز به حق و تا مدتی معین نیافریدیم...
احقاف:3 در بسیاری از آیات بیان شده است که هرچه در این جهان هست اجلی دارد.
اجل یعنی مدت معین؛ و دربار، انسان، یعنی مدت مقرر شده برای زندگی او.
از این رو به مرگ اجل می گویند که بر دو قسم است: اجل معلق و مبهم؛ اجل مسمّی و حتمی، که در نزد خدا معین است و عبارت است از پایان استعداد جسم برای بقا؛ اما اجل معلق مشروط به چیزی است که اگر آن چیز تحقق یابد، اجل در آن زمان فرا می رسد.
قرآن در این باره می فرماید: ایمان به دعوت انبیا و عمل به برنامه های آن ها جلوی اجل معلق را می گیرد و سبب ادامه یافتن زندگی انسان تا اجل مسمّی می شود.
اما صادق علیه السلام فرمودند: «گاهی انسان گناه می کند و از اعمال نیکی همچون نماز شب باز می ماند.» آن گاه گفتند: «بدانید که کار بد در فنای انسان از کارد در گوشت سریع تر اثر می کند.» در روایت دیگری از امام باقر علیه السلام آمده است: «نیکوکاری و انفاق پنهانی فقر را برطرف و عمر را افزون می کند و مانع هفتادگونه مرگ و میر بد می شود.» پس این که در روایات فراوانی آمده است که انفاق یا صله رحم عمر را طولانی و بلاها را برطرف می کند بدین معناست که اجل معلق را مانع می شود.
و برای هر چیز، قدر و اندازه ای معین کرد.
...
و هر چیز را بیافریده است؛ و آن را به اندازه آفریده است.
فرقان:2 قَدْر و قَدَر و تقدیر به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد حد و اندازه در شیء و یا سنجش آن است.
این آیه شریفه از تقدیر عام خداوند، که شامل همه مخلوقات می شود، سخن می گوید، مانند آیه 49 سوره قمر؛ اما در بسیاری از آیات، خداوند تقدیرات خاص را بیان کرده است؛ مثلاً درباره خورشید و ماه و نزول آب از آسمان.
برای توضیح بیش تر باید گفت که قدر چیزی است که به وسیله آن هر موجود متعین و متمایز از غیرِ خود می شود؛ مثلاً در حَسن، که خود شیء و غیر از حسین است، حقیقتی هست که آن را از دیگر افراد انسانی جدا می سازد.
اوصافِ او نیز هر یک چنین قدر و اندازه ای دارند: دید او و کارهای او و قوت و آثار او مخصوص خود است.
بنابراین قدر عبارت است از: خصوصیت وجودی و کیفیت خلقت هر موجود.
آیه 3 سوره اعلی و 51 طه نیز بر این معنا تصریح دارند.
راوی از امام علی علیه السلام درباره علم خداوند پرسید.
امام فرمود: «اول می داند، بعد مشیّتش تعلق می گیرد، بعد اراده می کند، آن گاه تقدیر می کند، سپس قضا می راند و در آخر، امضا می کند.» آفرینش هماهنگ و هم نواست همان که هفت آسمان را طبقه هایی [بر روی هم] آفرید.
هرگز در آفرینش خدای رحمان [که از نظر زیبایی و استواری و اتقان صنع] تفاوت و ناهمگونی نمی بینی.
پس بار دیگر بنگر.
آیا [در خلق اشیا] هیچ خلل و شکاف و [خلاف حکمت] می بینی؟
ملک:3 فطور از ماده فَطْر به معنای شکافتن و شکستن و اختلال و فساد است.
یکی از شگفتی های بزرگ آفرینش این است که با تمام عظمتِ عالم هستی، هرچه هست نظم است و استحکام و انسجام و ترکیبات حساب شده و قوانین دقیق؛ و هرچه انسان در جهان آفرینش دقت کند، کم ترین خلل و ناموزونی در آن نمی بیند؛ و اجزای عالم همه به هم متصل و مربوط اند؛ و اتصال آن اجزا به حدی است که همه به صورت یک موجود درآمده اند و نظام واحدی بر آن ها حکم فرماست؛ و همین اتصال برهانی است بر وحدت و توحید مدبّر و خالق و گرداننده عالم که برهانِ اتصالِ تدبیر نامیده شده است.
این چنین میناگری ها کار توست این چنین اکسیرها ز اسرار تو است آب را و خاک را بر هم زدی ز آب و گل نقش تنِ آدم زدی