دوران پیغمبری عیسی
عیسی مانند کودکان دیگر نشو و نما کرد و همچون پسران دیگر بحدجوابی رسید ، ذولی نور فضیلت در سیمایش میدرخشید ، و آثار نبوت در رفتار و کردارش نمودار بود ، از جمله آنکه چون با همسایگان و همگنان خود ببازی می پرداخت ایشان را از آنچه می خورند و در خانه های خود ذخیره می کنند خبر می داد ، و چون نزد معلم دهکده می رفت و در حضورش می نشست سلوکش با شاگردان دیگر متفاوت بود ، بلکه با توجه مخصوص و اهتمام تمام بسخنش گوش فرا می داد و پیش از آنکه معلم درسی را آغاز کند درباره آن درس سخن می گفت ، و مسائلی در آن خصوص از او می پرسید ، و هیچ نکته را از یاد نمی برد و هیچ مسئله را از نظر دور نمی داشت .
عیسی هنوز از سن دوازده ، یالگی در نگذشته بود که همراه مادرش به بیت المقدس رهسپار شد . ولی اوضاع شهر و جمعیتهای گوناگون و مناظر با شکوه ، و اوضاع فریبنده اجتماع او را شیفته و مفتون نمی ساخت ، و با وجود آنکه حد عمرش بر حسب عادات مستلزم بازی و کارهای کودکانه بود ، از بازی چشم می پوشید ، و در حوزه های درس و علم وارد می شد و از سر چشمه معرفت و منبع حکمت می نوشید و پیوسته وقت خود را با دانشمندان ، و بشنیدن سخنان ایشان می گذرانید .
عیسی چون بحلقه علماء بنی اسرائیل در آمد ، با دقت تمام سخنان کاهنان را ضبط می کرد ، و آراء افکارشان را بخاطر می سپرد همچنین ایشان نیز در سخنان و آراء افکار او توجه و دقت می کردند ، تا کار بجائی کشید که چون عیسی لب بگفتار می گشود ، سخنش را تصدیق می کردند و با افکار و آرائش میگرویدند و در حضورش چنان ساکت می نشستند که گوئی مژه بر هم نمی زنند .
طلولی نکشید که عیسی با قوم بحتجاج پرداخت و در برابر عقائد باطلشان تیغ حق از نیام بر آورد . و این جرات و شجاعت ، کینه و خشم بعضی از قوم را برانگیخت و علماء بنی اسرائیل چون در برابر دانش و حجتش فروماندند بدشمنی و آزارش برخاستند زیرا پیش از آن سابقه نداشت که احدی بمناظره و احتجاجشان اقدام کند یا شنونده ای در حضورشان لب بچون و چرا بگشاید .
عیسی از خشم و کینه قوم نیندیشید بلکه سوالات مشکل ومسائل معضل خود را مانند باران بر سرشان می بارید و عرصه را برایشان تنگ می ساخت یکروز احتجاج و مناظره عیسی با علمای بنی اسرائیل چنان او را سر گرم و شیفته کرد که او را از یاد صرف طعام و نوشیدن آب منصرف ساخت مادرش مدتی در انتظار بماند ولی عیسی برنگشت پس در همه جا از او جستجو کرد ولی اثری از او ندید و سرانجام با یاس و نومیدی بقرگشت .
چون مریم از زحمت جستجو خسته و آزرده شد فکر کرد که شاید عیسی همراه یکی از خویشن و آشنایان بدهکده باز گشته ، پس در پی او بدهکده رفت ، وهر سو بتفحص پرداخت و از حال و کارش جستجو کرد ولی هیچ خبر و اثری از او نیافت ، پس بناچار به بیت المقدس بازگشت تا دوباره در آنجا کاوش و تفحص کند ، و با دقت بیشتری بجستجو پردازد .
این دفعه مریم کار تحقیق و تفحص را کامل ساخت و از همه جا خبر گرفت و در همان حال که از اینسو به آن سو و از این کو به آن کو به سراغ فرزندش می رفت ، او را بدید که در سلک علماء و زمره دانشمندان در آمده و در دریای بحث و احتجاج و مناظره و محاوره غوطه ور است و قوم را زیر ساعقه بیان و در میان طوفان حجت و برهان خود قرار داده است مریم از دیدن آن منظره مدهوش و متعجب شد ، و او را پیش خود خواند و از علت بخانه نیامدنش بپرسید و بر غیبت بیسابقه توبیخش کرد ، و شرح پریشانی خود را برایش توضیح داد ، و چون توبیخ و مواخذه را بپایان برد عیسی در جواب گفت : من شیفته مناظره و سرگرم مجادله با علماء بودم و از تو پوزش می طلبم .
پس از آن همراه مادرش بناصره برگشت ، و چون سی سال از عمرش بگذشت ، فرشته وحی بر او نازل شد ، و دوره نبوت و مرحله رسالتش آغاز گشت . سپس انجیل را که مصدق تورات بود از پروردگار دریافت کرد ، و پیغمبری خود را بر مردم اعلام نمود و ایشان را بشریعت خود بخواند ، و کوشید تا یهود را از گمراهی باز آرد و براه راستشان هدایت کند زیرا ایشان از راه مستقیم منحرف شده و تورات را تحریف کرده بودند و جز جمع مال و اندوختن سیم و زر هدف و مقصودی نداشتند و از این جهت مردم فقیر و بینوا را وارد می کردند که صدقات و نذرهای خئد را تقدیم معبد کنند و هدایا و تحفه های خود را بایشان بسپارند ، تاسیل طلا بجیب و صندوق ایشان سرازیر شود ، هر چند مردم بیچاره در کمال فقر و شدت اجتیاج باشند و پدران درمانده و فرزندان بینوایشان از قوت لایموت و ضرو ریات زندگی بی نصیب و محروم بمانند و لقمه نان و ساتر عورتی نداشته باشند .
در میان یهود جماعتی بودند که رستاخیز را انکار می کردند و زندگی پس از مرگ را بعید می شمردند و حساب و عقاب را تکذیب می کردند و گروهی دیگر شیفته لذتهای فانی و زروزیور این جهانی بودند و در گرداب شهوات و منجلاب منکرات و منهیات فرو رفته بودند و سوء اعمال خود را از مردم مستور می داشتند ولی از خدا شرم نمی کردند و برای فریفتن و شکار کردن عوام تظاهر و ریا را پیشه می ساختند .
حال مردم بر اینمنوال بود که ستاره دعوت و آفتاب شریعت مسیح بدرخشید ، و خدا او را مبعوث کرد تا ایشان را از منجلاب رذائل و پرتگاه شهوات برهاند پس عیسی برای نجات و هدایت قوم از هر دری وارد شد ، و بهر وسیله ای متوسل گشت .
عالم نمایان و مدعیان روحانیت بنی اسرائیل احساس کردند که موجی مهیب وسیلی غریب بسوی ایشان رو می آورد و بنیاد حیات و حیثیاتشان را تهدید می کند .
اینک عیسی است که شهوترانیهاشان را بباد انتقاد گرفته ، و زراندوزی و دنیا پرستی هاشان را بشدت نکوهش و توبیخ می کند و پرده از اسرارشان بر می دارد و ریا کاری هاشان را بمردم نشان می دهد پس ناچار جبهه نیرومندی در برابرش آراستند و یکباره با شدت هر چه تمامتر بتکذیبش برخاستند .
عیسی باجتماع و هجوم قوم اعتنایی نکرد و از مقابل ایشان گاهی واپس ننهاد بلکه در مبارزه پافشاری کرد ، و از ترویج حق و صدوق باز نایستاد و در میان قصبات و قراء گردش کرد و همه جا بدعوت مردم پرداخت و روسادیهای قوم راعلنی ساخت .
مردم دهکده ها بر صحت دعوت و حقیقت نبوتش نشان و اعجازی خواستند پس خدا او را بمعجزه با هروحجت ظاهر تایید فرمود ، چنانکه مرغانی از گل می ساخت و خداوند بآنها جان می بخشید تا بپرواز می آمدند و کور مادر زاد و مبتلا یان ببرص را معالجعه می کرد و مردگان را باذن خدا زنده می ساخت .
شک نیست که اینگونه امور از حدود توانائی بشر بپروست و هیچکس جز بتایید الهی قادر بر چنین اعمال نیست ولی قوم با وجود مشاه9ده این آیات بطغیان و عصیان ادامه دادند و در گمراهی اصرار ورزیدند و کافران گفتند : این اعمال جز سحر و شعبده نیست .
پس از آن دعوت عیسی با گوشهائی حق نیوش و دلهائی هدایت جوی تصادف کرد و بسیاری از مردمی که دنیا ایشان را نفریفته بود و چشم و دل را بمتاع فانی وزایل آن ندوخته بودند بدعوتش گرویدند و غیرت و حمیت دینی عیسی را بر آن داشت که بر قلعه نیرومند روحانی نمایان حمله ای سخت برد پس بسوی بیت المقدس رهسپار شد ، و از فرصت روز عید و موقع اجتماع قوم استفاده کرد و دعوت خود را بر زائرین و مسافرینی که از اطراف شهرها و دهکده ها در بیت المقدس اجتماع کرده بودند اعلام کرد . جمع زیادی کرد او فراهم شدند و دل بمنطق نافذ و آسمانیش باختند و از این رهگذر اتباع و انصارش فراوان شدند .
این پیش آمد ، کینه کاهنان را برانگیخت و آتش خشمشان را مشتعل ساخت و ایشان را بچاره جوئی و جستجوی خلاص از فشار او تحریک کرد ولی با وجود این موفق با آزارش نشدند زیرا خدا او را بحفظ و حراست و تایید و نصرت خود وعده داده بود از اینرو مکرکاهنان در برابر اراده نیرومند الهی تاب معارضه و مقاومت نیاورد .
مائده
عیسی در میان قصاب و قراء براه افتاد و بدعوت مردم تژادامه میداد و می خواست که قصرها ی ظلم و بیداد را ویران سازد و آثار شرک و فساد را ناپدید کند . و در این سفر حواریون همراه او بودند و او را کومک میدادند و در غم و شادی و رنج و راحت با او شریک و سهیم بودند ، و غم و اندوهش را تخفیف می داند و در تجمل مشکلات سفر و سختی زندگی با او همدردی می کردند و او را از چشم رقیبان - که مانند سایه در پیش روان بودند - محفوظ می داشتند و البته ایت تعاون و مددکاری از حواریون بسیار موثر و پر ارزش بود ، زیرا عیسی از خاندانی بود که یاران و اعوان کم داشت و شعله عصبیت خانوادگی در آن فرو مرده و افسرده بود و پیداست که عصبیت خانوادگی در رفع تعدی و مبارزه با ستمکاران بسیار موثر است همانطور که قوم شعیب به پیغمبر خود می گفتند اگر قبیله یا خویشات نمیبودند هر آینه تراسنگشار میکردم زیرا تو به تنهائی در برابر ما نیرو و قدرتی نداری !
عیسی و یارانش چندی در دهکده ای اقامت می کردند آنگاه بدهکده دیگر کوچ می کردند و در منزل سوم کمی می ماندند و بجانب قریه دیگر رهسپار می شدند تا سرانجام روزی به بیابانی پهناور رسیدند که خشکی و بی آبی سراسر آنرا فرا گرفته بود و گرسنگی ایشان را از پا در آورده و کاههاشان از تشنگی خشکیده و خستگی نیروی بدنشان را فرو کاشته بود پس بدون آب و غذا در آنجا منزل کردند ، و درباره وضع حال و طرز دعوت خود بگفتگو و مشاوره پرداختند تا مگر بهترین راه را برای نشر دعوت و غلبه بر مشکلات و شدائدی که در پیش داشتند بیابند .
و برای افراد از دامها و مکرهای دشمنان که در کمین ایشان بودند اندیشه ای کنند عیسی در همه این احوال روح امیدواریشان را تقویت می کرد و آتش اراده و عزمشان را مشتعل می ساخت آلام و رنجهاشان را تخفیف میداد و با غمدید گانشان همدردی و مواسات می کرد ، و آن گاه بحل مشکلات و تسهیل معضلاتشان می پرداخت .
حواریون اگر چه برسالتش گواهی داده و به پیغمبریش گرویده بودند و زیر پرچمش اجتماع کرده و در راه یاریش فداکاری می کردند ولی باز بکسسی که ایمانشان را تقویت کند و بریقینشان بیفزاید احتیاج داشتند پس این خواهش در دلهاشان بهیجان آمد ، تا آنجا که پرده از کار برداشتند و گفتند : ای عیسی ، آیا پروردگارت می تواند که خوانی از آسمان بر ما نازل کند ؟
البته این خواهش حواریون از جهت شک در قدرت خدا یا طعن در نبوت عیسی نبود ، بلکه مانند خواهش ابراهیم در خصوص احیاء مردگان برای اطمینان خاطر و آرامش دل بود .
عیسی با حال تعجب از سوال و بیم از مال کار ایشان گفت : اگر ایمان دارید از خدا بپرهیزید و از پیشنهاد اینگونه معجزات و تقدیم این قبیل اقتراحات اجتناب کنید تا کارتان بفساد نکشد آیا دیدن آنهمه معجزات دلهاتان را اطمینان نبخشید ؟
و بیماریهای روحتان را اعلاج نکرد ؟
همانا که این سخن حاکی از عناد و مکابره است .
حواریون روح افروخته عیسی را تسکین دادند و حقیقت امر را بر او آشکار ساختند و گفتند : ما در ایمان خود صادق و در عقیده خود مخلصیم و منکر آیات و معجزات تو نیستم و هیچگونه شک و تردید در پیغمبریت نداریم ، و این خواهش را از آنجهت کردیم که برای ما متضمن فضل و رحمتی است و می خواهیم از آن خوان استفاده کنیم زیرا و خود از گرسنگی شدید ما با خبری ، و میدانی که ما وسیله فرونشاندن سوز معده و رنج گرسنگی نداریم .