تاثیر وسایل کمک آموزشی
درعصری که دوران انفجاردانش واطلاعات لقب گرفته است و توسعه علم ودانش وتکنولوژی رشد شتابانی یافته است، آموزش و پرورش این عصرنمی تواند نسبت به این تحولات بی تفاوت مانده و رویکرد مناسبی نداشته باشد. متأسفانه نظام آموزشی بیشتر مدارس ما سنتی و ناکارآمد است وبا این پیشرفت علم بشری، که درهر ثانیه مطالبی به اطلاعات قبلی آن افزوده می شود، طولی نمی کشد که اطلاعات پرزرق وبرق دیروز را باید در موزه های کهنه ی امروز جستجو کرد . حال برای بهتر وپویا تر شدن نظام آموزش بویژه روشهای تدریس باید نظام سنتی را کنار بگذاریم و نظام آموزشی نوین را جایگزین آن کنیم . در نظام سنتی مطالب به صورت کلیشه ای و یک سویه از طرف معلم به شاگرد منتقل می شود, در این روش هیچ زمینه ای برای خلاقیت فراگیروجود ندارد، قدرت فکر او محدود می گردد، تنهامنبع یادگیری، معلم است, دانش آموز در جریان یادگیری مشارکت نمی کند واعتماد به نفس از او سلب می گردد . ولی در آموزش نوین، فراگیر، به مدرسه می رود تا مهارتهاوتواناییهای بالقوه خود را به فعلیت درآورد و در این نوع یادگیری، فعال ودرگیر است .
تجربه نشان داده است که از سنین کودکی گرفته تا کهولت و پیری هر گاه آموختن با عمل توأم باشد منجربه یادگیری عمیق، مؤثر و پایدار می گردد به عنوان مثال هرچقدر که کودکی شناکردن دیگران را تماشا کند، شنا را نمی آموزد مگراین که در آب بیفتد، دست وپا بزند و در حالی که مربی نیز کنار او بوده و دست و پا زدن اوراجهت صحیح هدایت می کند، شناکردن را بیاموزد . همین گونه است یادگرفتن هرمطلب درسی، تا زمانی که معلم آزمایش می کند ویا این که توضیح می دهد، ودرکل تنهاخود درفرایندتدریس فعال است و فراگیر فقط یک نظاره گر است، بازدهی آموزشی مطلوب ومؤثری نخواهیم داشت. اما وقتی دانش آموز خودش آزمایش می کند دست به آزمون و خطا می زند ودر یادگیری مشارکت مداوم دارد، دقیق تر و عمیق تر یاد می گیرد .
مشکل چه بود؟
وقتی بعنوان دبیر منطق و فلسفه، در یکی از مدارس دخترانه خرمشهر مشغول به تدریس شدم، با توجه به انتزاعی بودن مفاهیم درس منطق و همچنین عدم بکارگیری محتوای تصویری ، نموداری و .... در این کتاب که درک و یادگیری آن را صرفاً در قالب ذهنی ممکن می سازد، مشاهده کردم در انتقال موضوعات و مفاهیم منطقی توفیق چندانی ندارم و تدریسم فاقد کارایی و اثربخشی مطلوب است. اگر تدریس معلم موفقیّت آمیز نباشد در اعمال و رفتار دانش آموزان پدیدار می گردد، و من این عدم موفقیت را بخوبی دریافته بودم . هر روز بر شمار غایبین ذهنیِ کلاس افزوده می شد، برخی پنهانی درس ساعت بعد را حاضر می کردند، تعدادی سر بر روی میز گذاشته و چرت می زدند،چند نفری هم با بغل دستی هایشان پچ پچ می کردند. نگاه های پی در پی آنها به ساعت هم، نشان از ملال آور بودن کلاس داشت. گذشته از این مورد، اغلب برای ارائه مطالب وقت کم می آوردم به طوری که مجبور بودم از زنگ تفریح استفاده کنم . گاهی برای تفهیم یک مطلب آنقدر توضیح می دادم که حنجره ام درد می گرفت و صدایم دورگه می شد، اما چه فایده, هر چه بیشتر انرژی مصرف می کردم کمتر نتیجه می گرفتم زیرا نمرات دلسرد کننده اولین امتحان کلاسی این را ثابت می کرد.
حسابی دلخور و خسته بودم، می دانستم این وضعیت برای دانش آموزان هم خوشایند نیست.روزی خیلی دوستانه دلیل بی توجهی وعدم پیشرفت در درس منطق را پرسیدم از آنان خواستم خوب راجع به آن فکر کنند و نظراتشان را روی کاغذ بنویسند, خلاصه نظرات آنها به این شرح بود: 1- منطق درس جدیدی است و ما هیچ آشنایی قبلی با این کتاب نداریم ما با اکثر دروس از زمان ابتدایی و راهنمایی همراه بوده ایم ولی مطالب این درس خیلی نا آشناست. 2- موضوعات آن ذهنی و غیر قابل فهم هستند 3- کتاب درسی منطق هیچ گونه تنوع و جذابیتی ندارد 4- حفظ کردن مطالب واقعاً وقت زیادی می برد و در عین حال بسیار فرّار هستند 5- کلاس درس خشک و کسالت آور است. 6- در مقایسه با دروس دیگر،( مثل زبان, ریاضی,....) منطق، اهمیت و کاربرد چندانی در زندگی ندارد.
برای پیدا کردن راه حل مناسب، موضوع را در زنگ تفریح در دفتر دبیران مطرح کردم. چند تن از همکاران مشکل مشابه مرا داشتند، و از پایین بودن سطح نمرات بچه ها و اینکه برای تدریس انرژی زیادی را صرف می کردند، بدون این که نتیجه دلخواه را بدست آورند، می نالیدند, برخی، نظرشان این بود که چون امروزه شاگردسالاری مرسوم شده است و نقش ترس وتنبیه کمرنگ گردیده، دیگر بچه ها از معلم حساب نمی برند و بی خیال درس و مدرسه شدند, باید سخت گیری بیشتری کرد( همانند قدیم) تا آنان وادار به درس خواندن شوند. یکی دو نفر معتقد بودند که باید بر سؤالهای اصلی که در رسیدن به هدف درس کمک می کنند تأکید بیشتری شود، و به طور مستمردر هر جلسه پرسیده و تکرار و تمرین شود تا ملکه ی ذهنشان شود. عده ای بر این باور بودند که با تشکیل کلاسهای جبرانی و فوق العاده می توان برخی نواقص و کمبودها را رفع کرد. در این بین حرفهای یکی از دبیران با سابقه زیست شناسی خیلی به دلم نشست او گفت: شاید بکار بستن برخی از این پیشنهادات بتواند موقتاً سطح نمرات بچه ها را به حد معقول برساند اما به تنهایی نمی تواند یادگیری عمیق ایجاد کند زیرا ما مهمترین مهره ی فرایند یادگیری یعنی دانش آموزان را کنار گذاشته ایم, یادگیری واقعی زمانی صورت می گیرد که ما بتوانیم آنان را درگیر این کار کنیم و بخشی از فرایند آموزش را به خود آنها واگذار کنیم یعنی از حالت انفعالی صرف آنان را خارج سازیم, توجه به نقش معلم و دانش آموز در کنار هم، سبب می شود که از معلم محوری پرهیز شده و بستری مناسب برای ایجاد علاقه و انگیزه و تحرک خود جوش در فراگیران می باشد، همچنین از میزان خستگی معلم هم کاسته می شود.سپس سعی کردم نظر یک روان شناس( برادرم ) را هم در این زمینه بپرسم, او گفت: برای آموزش، هر چقدر تعداد حواس انسانی بیشتر درگیرشوند به همان نسبت میزان یادگیری بالاتر خواهد رفت از این رو بهره گیری از ابزارهای آموزشی که می تواند این امر را محقق کند، ضرورت پیدا می کند. درست است که بیشتر، در دوران ابتدایی و راهنمایی یادگیری بر مشاهده و لمس اتکا دارد ولی باید تفاوتهای فردی دانش آموزان را در نظر بگیریم، گاهی حتی در سنین بالاتر هم باید درس را برای دانش آموزان عینیت بخشید شاید برخی از آنان قدرت تجزیه و تحلیلِ لازم را نداشته باشند پس نیاز است تا جایی که امکان دارد مطلب را قابل لمس تر و عینی تر، ارائه کرد. مثلاً برای تدریسِ اجزاء و کارکرد قلب، یقیناً استفاده از مولاژِ قلب خیلی مفیدتر از توضیحات خشک و خسته کننده می باشد، تازه از این طریق ما تنوع ایجاد کرده و درس را جذاب تر نیز می کنیم.
بعد از بررسی دقیقِ نظرات و پیشنهادات مختلف، و تجزیه و تحلیل اطلاعات حاصله، نقایص و اشکالات کار تا حدودی مشخص شد. خلاصه نتایج بدست آمده از این بررسی به این شرح بود:
1- عدم فعالیت و مشارکت دانش آموزان در فرایند تدریس.
2- نا آشنا بودن دانش آموزان نسبت به نقش و اهمیت منطق در زندگی روزمره.
3- تنوع نداشتن منطق برای بچه ها بخاطر مطالب صرفاً انتزاعی آن.
4- فقدان وسایل کمک آموزشی برای تدریس بهتر این درس.
5- عدم بکارگیری محتوای متنوع (تصویری,... )در تدوین منطق.
انتخاب یک راه موقتی و مراحل اجرای آن
قبل از هر اقدامی سعی کردم ذهنیت منفی و غلطی که نسبت به درس منطق در تصور دانش آموزان وجود داشت را پاک کنم. بخاطر همین چند دقیقه قبل از زنگ تفریح، این سؤال را روی تخته نوشتم : برای ادامه تحصیل چه رشته ای را بیشتر می پسندید؟ دلایل خود را ذکر کنید. بعضی از بچه ها از این سؤال من متعجب شده بودند, عده ای پرسش را خیلی جدی نگرفتند, یکی از آن میان گفت، حتماً انتظار دارید که بگوییم رشته ی فلسفه و منطق را می پسندیم، و بدین ترتیب بچه ها را خنداند. اما من مصرانه از آنها خواستم که یکی یکی نظر خود را بیان کنند حتی پیشنهاد دادم: افراد هم عقیده می توانند یک گروه تشکیل دهند و با هم مشورت کنند. بلافاصله اعضاء هم فکر همدیگر را پیدا کردند و گروه تشکیل دادند و با مشورت با هم، دلایل متعددی در اهمیت و ضرورتِ رشته مورد علاقه شان ردیف کردند. سپس ازنمایندگان آنان خواستم که به دفاع از رشته مورد نظرشان بپردازند. هر دسته سعی می کرد دلایل منطقی تری را بیان کند تا عده ی بیشتری را با خود هم سو گردانند, برخی وسط حرف آنها می پریدند و می خواستند با لفاظی و سرو صدا کردن دیگران را متقاعد سازند که دلایلشان نادرست است, ولی من از آنان می خواستم که به صورت مستدل، بطلان عقاید طرف مقابل را ثابت کنند.خلاصه زنگ خورده بود و کلاس در جدال میان گروه ها بد جوری شلوغ شده بود. آنان را دعوت به آرامش کردم سپس برایشان توضیح دادم که هدف من از ترتیب دادن این گفتگو، یافتن پاسخ این سؤال نبود بلکه می خواستم، شمه ای از کاربرد منطق در زندگی روزمره را به صورت عملی نشان دهم. در این جا ما شاهد بودیم گروهی که قواعد منطقی را بهتر بکار می گرفت به راحتی پرده از مغالطه های گروه مقابل برمی داشت و دیگران را نیز موافق و دمساز عقاید خود می کرد. آدمی برای تشخیص فکر صحیح از ناصحیح، حق از باطل، احتیاج به وسیله ای دارد که او را در کشف حقیقت کمک کند و آن وسیله منطق است. منطق ابزار درست اندیشیدن است. همه ما، در طول روز بدون این که متوجه باشیم, بارها و بارها با موضوعات و مباحث منطقی برخور می کنیم و از آنها استفاده می کنیم. ما حتی قبل از آمدن به مدرسه از زمان کودکی، با استدلال های ساده آشنا بودیم و بکار می گرفتیم پس می بینیم که از نظر زمانی منطق خیلی زودتر از دروس دیگر با ما همراه بوده است ولی ما به این مسئله واقف نبودیم. از نگاههای راضی و مجاب شده ی بچه ها در یافتم که این قسمت از کارم را خوب انجام داده ام.