-1 طرح های مارپیچی : بافت مارپیچ : اساساً یک مفهوم ساده در بافت چوب(برای مثال آنچه که در بیرون کنده درخت دیده می شود.) است که خطهای اطراف آن در یک پیچیدگی موازی با محور هستند.
حتی مشاهدات تصادفی زیادی نشانه های مارپیچی را در حرکت شکافهای اطراف درختان پیرمرده، یا اطراف تیرهایی که خوب آفتاب خورده و پخش اند، دیرکهای حصار و مانند اینها نشان می دهد.
هنوز مسائل فنی بسیاری در استفاده از چوبهای خمیده و قوس دار، الوارهای اره شده و روکشهای ساخته شده از درختان دارای بافت مارپیچ اتفاق می افتد که برخی دانشمندان چوب(چوب شناسان) نظر داده اند که تنها نقص بزرگ جدی در رشد درختزارهای سوزنی برگ است (deuilliers 1974, Banks 1953, 1969 Rault and marsh 1952) نقص های فنی که برای استفاده الوار از نظر بافت مارپیچ روی می دهد اخیراً دلایل عمده ای هستند که توجه موضوعات نوشته شده بسیاری را جلب کرده اند، اما همچنین کارگران بسیاری راههای متفاوت در اینکه چگونه ممکن است بافت چوب از محور مشخص خود منحرف شود دیده بودند.
آنها مشاهدات دیگری از ویژگی چوب بدست آوردند (اغلب دارای ارزش بالا)، از قبیل بافتهای بهم وابسته و بافت موج دار و روی دادهای کالبد شناسانه و تشریحی در راههای یکسان، پس بنابراین به عنوان قسمتی از پدیده های خارق العاده مشابه دانسته شده است.
در این مفهوم کلی از مجموعه انحراف های بافت، هر مارپیچی ساده تنها یک عضو است، که می تواند تخته های اره شده تقریباً کم ارزش را ارائه دهد، یا ارزش آن را به طور فوق العاده بالا ببرد.
در نتیجه جنگلبانان، کالبد شناسان چوب، ژنتیک شناسان، و فیزیولوژی دان ها (متخصصین فیزیولوژی) همه برای یافتن علت این الگوها و طرح های بافت و در نتیجه اغلب رخدادها در مطالعه ی ظاهر «انحراف ها» تحریک شده اند، کار آنها ترقی بزرگی کرده است.
این نتایج در قسمتهای دیگر ارائه خواهد شد، اما پرسش اساسی هنوز باقی مانده که چگونه بافت مارپیچ ممکن است مشخص باشد.
چه توجیهی برای در برداشتن این چنین پدیده های خارق العاده همچون بافت های موج دار در این مقوله ی اساسی است؟
براستی ما باید همچنین، داشته های دیگران را سوال کنیم.
(priestlevn945- vite1967).
که آیا همه پیشنهادهای ظاهراً مساوی مارپیچ های ساده در ساقه انواع گوناگون درخت شبیه هستند یا اینکه یک شکلی تنها اختلاف معنایی را در بر دارد.
در این قسمت این سوالها ما را به رسیدن در یک پاسخ قطعی هدایت نخواهد کرد، اما تنها تلاش می کند که نمونه های خیالی، تزئینی بافت که در چوب با آنها مواجه می شویم در دانسته های مارپیچی ما شرکت کند.
در طول دوره آشکار می شود که یک مارپیچ (درجه اول) ساده یا به تعبیر دیگر مارپیچی که کاملاً در هدایتش سازگار است و در سراسر ساقه در شرایط عادی، کم است.
جایی که مارپیچ های ساده توصیف شده بودند به سطح مقطع کنده درخت بر می گردد.
با این همه مارپیچ های ساده به عنوان یک هدف آغازی برای بررسی جزئیات مناسب تر خواهند بود.
مارپیچ ساده (درجه اول): یک مارپیچ از لحاظ ضخامت معین در دوره ی هدایتش از چرخش و زاویه آن با محور استوانه ای که آن را احاطه کرده اند تعریف می شود.
1-1-1-1 جهت مارپیچ : آن کاربرد رایج است که جهت مارپیچ گونه را بطوریکه بافت مارپیچ چپگرد (LH) بودند تعریف می کند هنگامی که در انتهای بالای محور قطب جغرافیایی از یک درخت اره شده، مشاهده شود که انحراف به چپ است.
و بافت مارپیچ راست گرد هنگامی که انحراف به راست است.
در مفهوم مشابه بافت چپ و زاویه راست بیان هایی هستند که درجه انحراف را توصیف می کنند.
بعضی نویسنده ها نیز حروف Z,S را برای جهت بافتها به کار برده اند، مخصوصاً برای نشان دادن جهت یابی بافت سلولی در مطالعات تشریحی، جهت حرکت مایل در نمونه های استفاده شده دیگر، بر شیب غیر مستقیم چپ و راست اشاره می کند.
نظریه های بیشمار دیگری در توصیف جهت مارپیچ ها به کار رفته اند.
انعکاس اشکال آشکار چنین کاری بدون چرخش بازوها و انحراف مچ ها انجام می شود، در مطبوعات آلمانی با عبارات (Sonnig) و (widersonnig) زیاد مواجه می شویم.
معنای آنها «با خورشید » و «در برابر خورشید » است و بنابراین (در نیمکره شمالی) آنها به ترتیب به بافت مارپیچ چپ گرد (LH) و راستگرد (RH) منعکس می شوند.
عبارات انگلیسی جهت حرکت عقربه های ساعت و خلاف جهت عقربه های ساعت به صورت مشابه به کاربرده شده نظریه مشاهده ساقه از بالا است که پایین می آید، و (1939 Misr) خاطرنشان کرد که این شاید ناشی از سیستم استفاده شده باشد که برش رشته های پیچانده شده را توصیف می کند.
در این مقاله لذت بخش در مشاهدات ادبی و سنتی بافت مارپیچ (1949)Meyer عقیده چپگردی قبل از راست گردی را که بیانهایی چون پیچیدن از چپ به راست تمایل به چپ و در طرف چپ یا استفاده از راستگرد پیش از چپ گرد را در بر داشت.
همچنین پیچیدن از راست به چپ، تمایل به راست و در طرف راست از شروع اولیه را دنبال کرد.
در آغاز از مصر باستان (مبدأ از سانسکریت)، سرتاسر لاتین و بعد سرتاسر ایتالیا و فرانسه و انگلیس، او مثالهای بسیاری از پیروی سبکهای کلاسیک و بیشتر ادبیاتی اخیر بیان کرد.
متأسفانه با وجود سابقه ی تاریخی وسیع برای مفاهیم، درست نفهمیدن در گذشته ناشی شده، و لازم است از این آگاه باشد که نتایج معین بوسیله نویسنده ی مختلف مقایسه می شود.
اطلاعات گسترده از (1845) Braun که بوسیله مولفان و گرد آورنده های بیشتر معیارهای قرن 19 کتابهای درسی گیاهشناسی و جنگلبانی مورد استفاده بودند، (1924 Champion) همچنین جهتهای مارپیچ را نشان داد که معکوس آنها در عرف رایج بودند.
لغت آلمانی (Drehwachs) به معنی «رشد گردش» مفهوم را هدایت می کند، چیزی که اکنون ما بافت مارپیچ چپگرد (LH) می نامیم «گردش» به راست بود همچنان که ساقه بالا می رفت.
پس (Rechtsdrehun) پیچ راست در این نتیجه های اولیه به یک مارپیچ چپگرد (LH) ارجاع داده می شود همانگونه که در بالا تعریف شده بود، و بیشتر نویسنده های اخیر (مثلاً Lohr) (1966) در رجوع به آن پافشاری کرده اند آنچنان که یک پیشنهاد مناسب تر «در گیاهشناسی» است.
ازمشاهدات آغازین دیده شده که بعضی گونه ها،همچون گونه های Betula perdula تقریباً بافت مستقیم یکنواخت دارند، در حالی که بافت مارپیچ چپ گرد (LH) (مثل domestica Malus) یا بافت مارپیچ راست گرد (RH) (مثل Pyrus communis) جداً بر جسته است.
(Buler 1946) 2-1-1-1 درجه مارپیچی مرسوم است که زاویه بافت همان مقدار که از محور جغرافیایی منحرف شده اندازه گیری می شود.
و روش اندازه گیری در فصل دوم شرح داده خواهد شد.
هر چند در نمونه های کمی "فراز روی زاویه " (آلمانی "steigungswinkel") استفاده شده بود، در چنین موردی ارزشهای داده شده مکمل زاویه بافت هستند اعم از چپ یا راست.
بعضی انواع برای تولید بافت مارپیچ بی نهایت انگشت نما شده بودند.
مرسوم است که زاویه بافت همان مقدار که از محور جغرافیایی منحرف شده اندازه گیری می شود.
Pinus roxburghii ، نوعی کاج (chir) هندی، هم در زیستگاه محلی شان و هم هر جا که رشد کرده بودند به عنوان یک محل غیر بومی، توجه گزارشات را به خود جلب کرده بودند.(Banks kadambi,Dabral 1955, cannin 1915)،(Nikhs and smith .
1969 (champon 1924, 1927 a, 1930,1931,1945 Champion (1924) عکسهایی آماده کرد که نشانگر این بودند که چگونه منتها الیه بافت مارپیچ چپ گرد (LH) ممکن است در نواحی اساسی از ساقه های کاج Chir بومی به سطح افق نزدیک شوند.
Smythies (1915) یک توصیف تند ارائه داد: "در چنین درختهایی پیچ خوردگی به شاخه ها برده شده، و در آنها به طور مکرر، پیچ های خارق العاده و عجیب هم در ساقه اصلی و هم در شاخه های شکل گرفته در گره های شگفت انگیز دیده می شود، یک حدس که درختان مدام در پیچ و تاب خوردن و رنج عظیم بودند." (1854) Braun در مشاهدات ابتدایی بعضی نمونه های بی نهایت بافت مارپیچ را در انواع پهن برگان شامل زاویه بالای 45 درجه در punica granatum زاویه تقریباً بزرگ در qusyringa vulgaris, sorbus oucuparia aesculus hippocastanum.
مشاهده کرد.
(1895) Hartig یک تنه ی کاج جنگلی را توصیف کرد که زاویه مارپیچ به 90 درجه نزدیک شده بود، و (1963) jones یک نمونه مشابه در یک قسمت از pseudtsuga menziesii با ضخامت کمتر از 100 میلی متر نشان داد.
(شکل 1-1) بافت مارپیچ بی نهایت را نشان می دهد، در حال نزدیک شدن به 90 درجه در بیرون از یک شاخه افتاده از کاج جنگلی است.
3-1-1-1 رشد نرمال یا ناقص مارپیچ بی نهایت، چگونگی تماس بافت افقی، تقریباً برای هیچ چیز بلا استفاده نیست، اما فراورده های چوب را ترکیب می کند، سوالات زیادی در کالبد شناسی چوب و فیزیولوژی درخت (مثلاً چگونگی هدایت آب در طول ساقه) را مطرح می کند.
این موضوعات در فصلهای دیگر بحث خواهد شد، اما در روابط بسیاری، همچون نمونه های زیادی که از یک الگوی رشد که کنترل بیرونی داشت نمود داشته در بیشتر پدیده های زیستی، اغلب سخت است که دریافت مرز بین نرمال و ناقص چیست.
استثناء ها با همه ظواهر «احکام» مارپیچی و اظهارات متناقض به صورت مکرر مواجه هستند.
آنچنان که به طور معتبر یافت مستقیم Betula perdula (زاویه بافت کمی بیشتر از 3درجه) یا اجتناب ناپذیری بافت مارپیچ راست گرد RH جایی که در Aesculus hippocastanum اتفاق می افتد،پس استثناء ها گزارش شده هستند برای مثال Loher 1966 این یک دلیل است که چرا بیشتر نویسنده ها امنیت در عضوها را جستجو کرده اند، و مشاهداتی از صدها یا گاهی هزارها درخت گزارش شده است.
جدول (1-1) یک ترتیب معروف از نتایج منتشر شده مبنی بر شمار زیادی از درختان آماده کرده است.
(بعضی از اینها مشاهدات ساده ای از معتقدان غیر حرفه ای هستند و بعضی را دانشمندانی که پذیرفته بوده اند نیاز برای یک زمینه شمارشی دقیق برای مطالعات ژنتیکی و غیره است جمع آوری کردند.
در تمامینشان، آنها به وضوح بعضی درجات بافت مارپیچ را نشان دادند که بوسیله بی اعتدالی های یک ترکیب غیر عادی شکل چوب در درختان است.
برای فرآورده های چوب استفاده شده بوسیله بافت مارپیچ اصلی ممکن است که به خوبی یک "نقص " باشد، اما اگر آن در توسعه و ابقاء درخت یک نقص باشد سخت است که معتقد بود که فرآیندهای طبیعی گزینش کرده باشند.
بافت مارپیچ در درختان فسیلی دارای قدمت بالا نمایان شده است، و این معنی را دارد که یک شکل که برای میلیون ها سال ایستادگی و مداومت می کند (champion 1924).
به علاوه آن غیر عادی نمی باشد که در درختانی که یافته شده اند زاویه ی بی نهایت مارپیچ توسعه یافته است، برای مثال در pinusroxburghii .
اگر بافت مارپیچ مفرط دشواری های ادراکی را در ذهن دانشمندان آشکار می سازد، درختان خودشان مشکلات کمی در وفق دادن به آنها دارند.
حقیقتاً بسامد و توسعه ی قوی آن در بعضی گونه ها در نواحی خاص مسئله ی امکان سود رقابتی را باز آفریده است.
از طرف دیگر شرایط محیطی هستند که اظهار می کنند مارپیچ گاهی اوقات یک تفکیک در کنترل محض قطبش در ساقه ها را منعکس کند.
(sect .5) از طرف دیگر، شرایط محیطی هستند که اشاره می کند بر مارپیچ که گاهی اوقات یک تفکیک را در کنترل سخت از تقارن در حدود ساقه ها منعکس کند.
برای مثال، در توسعه محلی یا گاهی اوقات الگوهای بافت کاملاً مایل بعد از آسیب، یا به طور مکرر ترقی زاویه های مارپیچ سراسر درخت، پیری مشاهده شده، هنگامی که پایان رأس فعال رشد ممکن است موجب تغییر متابولیسم زیادی شود.
به طور معمول نویسنده های بسیاری، (1957) Natheot , (1956) mayer- weyelin به استنتاج اینکه، بافت مارپیچ یک بیماری نیست، اما یک نشان عادی از درختان بسیاری است به بررسی آن می پردازند.
2-1-1 تغییر در مسیر و زاویه مارپیچ : آنچه که در بالا گفته شد، خیلی از نویسنده ها اثبات های مشابهی داشتند از قسمت خارجی درختان ایستاده.
بعضی مشاهدات نشان می دهد که درختانی که شعاع کوچک دارند تمایل به جهت مارپیچ مخالفت از آنهایی که بزرگ قطرند دارند، و بعضی به سن درخت وابسته اند.
اگرچه به ارزش زاویه مارپیچ و جهت آن پی نبرده اند ممکن است آشکارا در سراسر زندگی یک درخت تغییر کند، در حقیقت به روشنی بوسیله اولین نویسنده ها ثبت شده است.
(Braun 1854 , Hartig 1895) همچنین تغییر در زاویه بافت، مشاهدات کافی بودند که استاد کاران کسانی که با چوب کار می کردند داشتند، ولی با وجود اینکه معمولاً مردم کسانی که تکنیک های کاغذ را نوشته بودند اثبات کردند یک کمبود ارتباط قابل تأسف بین دو گروه که متأسفانه تا امروز شناخته شده نیستند.
در اروپا، برای مثال، صنعتگران همچون ریگ سازها و پیت سازها و کسانی که از هم جدا می کند اظهار کردند که اره نمونه های اصلی کارشان از تنه هایی که بافت راست بودند یا تنها مارپیچ چپگرد (LH) داشتند بهتر از آنهایی که مارپیچ راستگرد (RH) داشتند از هم جدا می شدند.
(BURGER 1941 ) به طور عادی بافت چپگرد (LH) بر گردان به بافت راستگرد (RH) بعدها در زندگی درخت توسعه یافته است.
این مشکل است که به کلی درباره گونه های تنه بافت مارپیچ است، (1959,1963) Noskowiak نمونه ای درست کردند از یک الگو بسیار مکرر که در سوزنی برگان زیادی اتفاق می افتد و آن، اگرچه در سخت چوب ها عظیم تر است، گرایش گونه ها که برگشته بود در نرم چوب ها.
21-1-1 الگو یا طرح ساقه در سوزنی برگها : در عبارات و اصطلاحات ساده چوب، در سوزنی برگان بلافاصله مجاور مغز ساقه گیاه بافتهای مستقیم است، اما مارپیچ چپگرد (LH) خیلی سریع توسعه پیدا می کند و رشد آن تا مراحل بعدی ادامه پیدا می کند، و در مرحله بعدی از زندگی درخت ممکن است به راستگرد (RH) تغییر جهت دهد، به ازای آن زاویه به بافتها در این جهت به آرامی افزایش پیدا کرده، به اندازه رشد تنه طویلی آن ادامه دارد.
بنیاد و آغاز مارپیچ در آوند چوب، نخستین و اولین شکل گیری آوند چوب فرعی بوده است، استفاده از عبارات و تعبیراتی همچون مارپیچی ابتدایی زیاد و مثل این، به طور مکرر اشاره شده است.
در بعضی موارد ممکن است، تماماً از وابستگی آن با مارپیچ آرایش برگی (Northcott 1957) یا بوسیله رشد پیچ خوردگی ها، در رویش شاخه اصلی ناشی شود.
در حقیقت (1969) joblanczy حدود 45 درجه از پیچ خوردگی در هیپوکویتل جوانه ی (نهال تخمی) picea abies شرح داد.
و مسلماً بیان کرد، آغاز مارپیچ پیش تر از آن، سخت است.
بهرحال آزمایش بسته روی انواع زیادی نشان داد درجه قابل توجه مارپیچ امکان دارد که از پایان اولین سال رشد توسعه یافته باشد که این نشان میدهد چوب بلافاصله مجاور مغز(ساقه گیاه) دارای بافت راست است.
Oh kura 1958 Brazier 1965T , Hams1965, krempl 1970 Mikomil 1973, ozawa 1973, kawaguchiet a(1979) حتی جوانه های نوعی کاج (pinus rozburghii) به تولید بافت مارپیچ سخت در رشد بعدی مقدر شده بود، توسط champion (1924) گزارش شده بود که بافت راست در پایان اولین سال رشد بوده است.
مارپیچی ابتدایی زیاد اغلب در آزمایشات بسته ثابت کرد که زاویه های بافت در دومین یا سومین سال رشد لایه از مغز بر می گردد، (برای مثال kromhout and toon 1977) کالبد شکافی بیرونی و سنجش زاویه مارپیچ در لایه های کم رشد کرده با یک درجه بالای خمیدگی به سختی قابل انعکاس است.
به تعبیر دیگر حضور آثار سوزن (روابط اکزیلاری (exylary) در برگ های ساقه) به علت آوندهای ناقص به مغز مسدود شده که یک مسیر موجی کمتر یا بیشتر را بین مارپیچ های آرایش برگی پیروی می کند، که پیچیدن به هیچ اندازه از زاویه بافت حتی هنگامی که سراسر مسیر انحراف نداشته باشد همیشه از محور تنه ی آن است.
به محض اینکه بافت مارپیچ بنیاد نهاده شده بود، زمانی که برای رسیدن به یک مقدار ماکزیمم مارپیچ چپ گرد (LH) گرفته شده است، بین گونه ها به شدت متغیر است، هم چنین زمان گرفته شده در سراسر مارپیچ راستگرد (یا RH).
در روشن ساختن این اطلاعات، مثالهایی از 3 گونه به کار خواهند رفت که اطلاعات زیادی از آن بدست آمده بود: این سه گونه : 1-pseudosuga menziesii 2- larix kaempferi (leptolepis) 3- pinus Radiata Northcott (1957)، گونه ی pseudosga mentiesi را از 10 مکان متفاوت در میانگین زمانی گرفته شده در رسیدن به ماکزیمم مارپیچ چپ گرد (LH) از 20 تا بیشتر از 200 سال و میانگین زمانی گرفته شده در تغییر به مارپیچ راستگرد (RH) را از 100 تا 300 سال شرح داد.
از درختان مورد آزمایش قرار گرفته، 64 درصد از الگوی خاص مارپیچ چپ گرد (LH) در تغییرات جوانی به مارپیچ راستگرد (RH) در پیری، پیروی می کردند، در 19 درصد، مارپیچ چپگرد (LH) افزایش بی وقفه داشتند یا به طور قابل ملاحظه ای بیشترین مقدار آنها نزول پیدا می کرد، و 17 درصد ترکیب مسیر دیگری ارائه دادند.
در گونه Larix kaempfari ، ماکزیمم مارپیچ چپگرد (LH) بین دومین و نهمین سال رشد لایه ها از مغز تا 80 درصد از زمان اتفاق می افتد (azawa 1972).
تغییر از مارپیچ چپگرد (LH) به مارپیچ راست گرد (RH) در 53 درصد از جمعیتشان و بین پنج تا چهاردهمین سال رشد لایه ها اتفاق افتاد.
51 درصد از درختان مارپیچ چپ گرد (LH) را تا بالای 40 سال حفظ کردند و 6 درصد بیشتر یا کمتر بافت های راست هستند.
(Nakagawa1972 , mikami1973) .
در کاج رادیاتا (pinus radiata) ماکزیمم مقدار اغلب به بالای دومین یا سومین سال رشد لایه ها رسیده است، اگرچه مقدارها ممکن است برای 12 سال یا بیشتر افزایش پیدا کند.
(chattaway 1959) اعلام کرد که تبدیل از چپگرد (LH) به راستگرد (RH) ممکن است به زودی در 8 لایه ی رشد کرده از مغز اتفاق بیفتد، اما بعضی درختان ممکن است مارپیچ چپگرد (LH) را تا پایان 50 سالگی حفظ کنند.
سازگاری الگوها و طرح های مارپیچ توسعه یافته در ارتفاعات مختلف در طول تنه های منحصر به فرد در قسمت دوم واقع خواهد بود.
چون آن به روشنی یک جهت قابل اطمینان با طرحهای اندازه گرفته شده در یک برش عرضی تنه است می تواند شامل یک تنه سالم باشد.
در اینجا تنها لازم است گفته شود در صورتی که انواع بافت ممکن است که کاملاً سازگار نشان دهد، اجازه برون یابی در بعضی گونه ها، مخصوصاً در میان سوزنی برگان دست کاشت بودند، آن یک ترکیب است که هرگز نباید برای مزرعه گرفته باشد.
یک استثنا آشکار است که در میان کاج های گرمسیر پیدا شده بود.
بنابراین رسیدن به این گونه ها به طور وابسته متأخر است، ثابت شده که بافت مارپیچ در یک سبک غیر قابل پیشگویی مرتفع درانواع کاج (pinus caribaea) (wiggins1979 , white et al.1980, cownetal 1983) و pikesiya (Burly and Andrew 1970) .
P.markusii, (haukal 1982)P.
oocarpa(Andrew and Burley 1973) می تواند عوض شود.
این نتایج معنای کمی خواهند داشت، اگرچه زاویه بافت کوچک بود، اما این موقعیت نسبت به نتایج ارائه شده توسط Cownelal (1983) نسبتاً عادی هستند: 1- 79 درصد از همه زوایای اندازه گیری شده مارپیچ چپگرد (LH) بودند.
2- 28 درصد از زوایا از 5 درجه و 3 درصد از 10 درجه تجاوز کردند.
3- جهت محوری سازگار در هیچ ارتفاعی در تنه آشکار نبود.
4- توسعه مارپیچ ها که به طور مشخص در ارتفاعات مختلف در طول تنه های منحصر به فرد تفاوت داشتند.
متأسفانه ارزیابی های گرفته شده زیادی از بافت مارپیچ مبنی بر یک نمونه واحد از هر درخت در ارتفاعات برابر (b.H=1.4M) بوده است.
استثناء های دیگر که در طرح تنه برای نرم چوب ها مشترک اند، اینها گونه ای از این الگوها هستند که برگشته است.
به این معنی که مارپیچ نخستین راست گرد (RH) است و برگشت به چپ گرد (LH) در تنه های پیرتر و کهنه تر اتفاق می افتد.
(1958) Ohkura خاطر نشان کرد که اینها با روشی عادی در میان گونه های ژاپنی شامل انواع کاج ها: P.
pumila , P.
parviflora , P.
koaiensis و دیگر ژاپنی با مارپیچ راست گرد نخستین یا اصلی هستند.
Podocarpus macrohylla, cryptomeria gaponica , thuya standishii , thuyopsis dol a brata.
نتایج ohkara از کشورهای بیرون ژاپن، او را بر آن داشت تا تلاش کند و بیان کرد که سوزنی برگان با مارپیچ راستگرد (RH) نخستین در نیمکره جنوبی بیشتر از نیمکره شمالی دیده می شوند.
این مشاهدات بوسیله smith, smart (1972) پشتیبانی شد، کسانی که گزارش کردند، مارپیچ راستگرد (RH) بیشتر در سوزنی برگان بومی استرالیا یافت نشده اند.
هنوز هیچ مفهوم زیستی در این گرایش جغرافیایی بیان نشده است.
(در جواب یک سوال اغلب بوسیله دانشمندان، نیمکره شمالی پاسخ داده شده، ممکن است در این نکته اختصاص داشته باشد، که آنها مطمئن هستند که درختهای شمالی، جهت بافت مارپیچ نخستین آنها هنگامی که در زیر خط استوار شد کرده اند بر نمی گردند.
) فهرست 1،2 بعضی از بیشترین نتایج مهم را خلاصه کرده (اساساً در کمتر از 3 نمونه) برای الگوهای تنه ی بافت مارپیچ سوزنی برگان جایی که بیشتر گزارشها نشان داد که گونه ها بیشتر از یک بازگشت از جهت بافت دارند.
بافت بهم پیوسته مشخص آنچنان که در قسمت 1،2 شرح داده شد.
2-2-1-1 الگو ساقه در پهن برگان : الگوهای بافت در پهن برگان کمتر قابل پیشگویی و کاملتر از سوزنی برگها است.
در الگوهای پیچیده خاص بافت موج دار و بهم پیوسته که در مبحث 1،2 و 1،3 توضیح داده شده است، با وضوح بیشتری در پهن برگان رو به رو شده است.
در اعلام شخصی (1959) Noskowiak "اعلامیه محتاط (هوشیار)"، که به الگوی تنه در پهن برگها گرایش دارند به اینکه به گردانده شوند در نرم چوب ها اشاره داشت، او موافقت کرد که آن بر مبنای مطالعات بسیار کمی بوده است.
به مراتب، همکاری بیشتری که از یک منبع آمده بود (1958) ohkura الگوهای برش مقطع تنه برای بیشتر از 40 گونه از پهن برگان را توضیح داد.
این نتیجه و نتایج دیگر در فهرست 13 به طور خلاصه آمده است.
در این فهرست تنها اطلاعات اساسی در بیشتر از دو نمونه از میان گونه ها را شامل می شدند، و گونه ها لیست شده اند آنچنان که بافت راست در بیشتر نمونه ها زاویه هایی کمتر از 2 درجه دارد.
دیده می شود که تغییر مسیر بافت مارپیچ، (مراجعه شود، به استثنای بافت به هم پیوسته) در پهن برگان وضوح کمتری از سوزنی برگان دارد و سخت می توان گفت بافت مارپیچ در پهن برگان در همه عمومیت دارد.
اگرچه فهرست 1،3 معرف همه سخت چوبها نیست به علت اینکه همه به طور مساوی مطالعه نشده بودند.
سخت چوبهای تجاری زیادی از اینکه بافت مستقیم بودند شهرت دارند، و این شاید یک دلیل است که چرا بافت مارپیچ در پهن برگان مانند سوزنی برگان رسیدگی نشده است.
مطالعاتی که انجام شده بود، در استفاده شمار بسیاری از تنه ها اغلب اظهار شده که بافت مارپیچ بیشتر جنبه ی یک "انحراف " در پهن برگان داشت نسبت به سوزنی برگها اغلب نرمال ظاهر می شود، و حقیقتاً ناگزیر الگو توسعه یافته اند.
توضیحات (1950) fagus syus sylvatica, (1947) Q.sessilifora , Quercus robur نشان داد که 70 تا 80 درصد از همه درختان در هر یک از این نمونه ها ماکزیمم بافت مارپیچی کمتر از 3 درجه داشت.
به طور مشابه، مطالعات Fraxinus an gustifolia بوسیله (1957) Erdesi بافت مارپیچی را در تنها 17 درصد از تنه های آزمایش شده یافت، البته بعضی گونه ها مانند (Kennedy and Elliott 1957) Alnus و درختانی که مارپیچ راست غیر عادی هستند، و در آن گونه های تنه که نقص آن در نرم چوب ها بیشتر به هم مربوط است.
نویسنده هایی چون priestley 195 اعلام کردند که بافت مارپیچ پهن برگها از بافت مارپیچ سوزنی برگها متفاوت اند، در مطالعه (castaneasativa , syringavulagalis, sambucus nigra) priestlay یافت که اگر بافت، در اولین سال رشد یک دوره منحرف را پیروی کند، این توسعه موفقیت آمیزی را در جهت هندسی ارائه می کند.
همان گونه که افزایش زاویه بافت، حقیقتاً نتیجه آن افزایش ابعاد تنه است (شکل1،2) این از جهت مارپیچ آشکار است، که در پهن برگان مثل سوزنی برگها اتفاق می افتد، که افزایش جغرافیایی در درخواست عمومی در سخت چوب ها نیست.
با وجود این، دو سوال کاملاً ابتدایی و بسیار جالب توجه عمومی را بالا می برد.
اولین ارتباط ، استعمال هندسه در توسعه تنه های چوبی که، روی هم رفته، به طور پی در پی تهیه شده اند، و در یک معنی مستقل، تقسیمات سلول همچون شماری از سلولهای اطراف یک محیط دایره.
بوسیله تقسیمات سلولی در کامبیوم که نیازمند رشد ابعاد است افزایش می یابد.
بنابراین چه چیز جدایی برای فرض کردن سلولهای متوالی تهیه شده بوسیله کامبیوم نخستین درباره جهت یابی هندسی که رابطه ی موقعیت را وابسته نگه می دارد است؟
اندازه گیری های priestly نشان داد که کتانژانت زاویه بافت رابطه طولی با محیط در درخت sambacas nigra دارد حتماً بعضی گزارشات برای مفهومی در این نمونه توسعه یافته است.
سوال دوم، نتیجه ای فرعی از اولی است، راجع به گونه هایی که بافت راست به صورت برجسته است یا در بافت هایی که در مسیر محوری بعد از اینکه به طور موقت مورب می شود است.
پیچ خوردگی کوچک و انحراف بافت باید به ناچار در زندگی هر درخت اتفاق بیفتد، که طبیعی از فرآیندی که بافت مستقیم را ترسیم می کند (به عنوان مثال، بعد از انسداد لوله های شاخه دار) است.
از فهرست 103 می توان استنباط کرد که در اکثریت گونه های پهن برگها بافت مارپیچ به طور هندسی با افزایش قطر دایره ساقه افزایش پیدا نمی کند و برخی گونه های دیگر را تحت نفوذ خود قرار داده است.
آن ممکن است که ناتوانی کاهش دادن بافت اریب باشد که بوسیله ی اتفاق افتادن در انشعاب فرعی ناشی می شود، ویژگی غیر عادی گونه هایی همچون sambucusnigra است.
اگر این چنین است بنابراین، آن سزاوار رسیدگی بوده است که در رعایت این مارپیچ ها کنترل عادی مسیر بافت دریافت شده است.
Ohkura (1958) گزارش کرده است که : Sambucussieboldiana بوسیله مسیر بافت چپگرد (RH) تهیه می شود، ظاهراً در تصادف، از میان اینها او مثال زد در 10 نمونه که از 2 درجه تجاوز کرده است.
در حال حاضر تنها لازم است مشخص شده باشد که بعضی درختان قدرتی پایین در برگرداندن انحراف بافت تصادفی ظاهر می شود که مسیر مارپیچ متداول است.
تهیه سر لوله یک مثال فوق العاده از نتایج این نوع از (مارپیچ تصادفی) در یک برش ساقه از Hebesp ، یک دسته که اتفاقاً اشعه های چوب ندارد.
3-2-1-1 یک نگاه سه- بعدی از بافت مارپیچ ضمن اینکه درباره ماهیت متغیر جنبه های مختلف بافت مارپیچ، اختصاص دارد به آزمایشات ذکر شده که حرکت افشاندن را مطالعه می کند می پردازد.
رنگ کردن طول تنه ها Greenidye vite, Radinsky1959, vite, Hendrickson 1958, vite1958, 1955,1958, 1959, 1907, Hendrickson, vite 1960, Rudingky, vite1959, Kozlowski kpozlowski, winget 1963, kozlowski 1961 و دیگران .1965,1964 این آزمایشات اهداف جدی داشت، شامل مطالعات فراتر مسیر آب در درختان و توزیع حشره کش با سیستم سوزن زدن.
کار قبلی از سال 1901 به بعد که این آزمایشات را هدایت می کرد بوسیله (1959)vite شرح داده شده بود.
اهمیت فیزیولوژی و محیطی از کارهای این افراد در قسمت های 4و7 توضیح داده خواهد شد، اما الگوهای انتقال آب که از بافت مارپیچ بالا می رود از ارتباط اینجا و یک بینش خاص در مارپیچ ها همچون یک سیستم سه بعدی توسعه یافته است.
روش های زیادی در تزریق رنگ و اسید فاکسین در یک محلول الکلی یا آبی 3/0 تا 1 درصد به طور معمولی مورد استفاده بود.
بعد از چند روز، توزیع رنگ در درخت بوسیله برش متقاطع کنده درخت در حرکت منظم نمونه های افشاندن، مطالعه شده است.
در پهن برگان خلل و فرج دار حلقه ای حرکت رو به بالای آب محدودتر شده است.
به استوانه ی برونچوب، اما در پهن برگان خلل و فرج دار پراکنده و در نرم چوب ها یک تناسب بسیار بزرگ از برونچوب درگیر شده است.
(kozlowski 1967) و دیگران.
اولین اثر به دست آمده این است که رنگ معمولا ٌ از الگوی بافت پیروی می کند، و الگوهای رنگی فراهم کرده اند، بنابراین کاملاً برابر با طرح آوندی در یک تنه است.
(vite1959, 1959) (1967)vite مدرکی ارائه کرده بود که انحراف می تواند در اثر کمبود آب فراتروش و فشار شیب ها اتفاق بیفتد، یا در حضور مارپیچ های بی نهایت هنگامی که بصورت غیر عادی تکرار می شوند حاشیه مغزها ممکن است تشویق شوند که در تراکئید جاری شود.
(Hartig 1895, Liese and Ammer1962) اما برای زوایای بافت آرام، در تنه های سالم، در حالت غیر عادی از نفوذ آن می تواند الگوهای بدقت رنگ شده، منعکس باشد که نتایج بافت مارپیچ را منعکس می کند (kozlowske 1967 و دیگران) الگوهای رنگ شده نشان داده شده که به 5 نوع از سیستم هدایت ساقه در رأس قرار دارند دیده شده اند.
جایی که آب از میان یک طول قابل توجه خاک رس کوتاه، حرکت می کند، تعویض مسیر فیبر و برگشت مسیر مارپیچ می تواند سیستم اساسی مورد رسیدگی در اینجا را بپوشاند.
به تعبیر دیگر درختان جوان و ناحیه رأس فعال درختان میان سال نتایج روشنی را توسعه می دهند.
بنابراین، برخی تراوش ها ممکن است که با یک نمونه تنها مواجه شده باشد، یک تمایل برای الگوی رنگ است که توافق هر دو در یک گونه و در گونه های گروههای وابسته بود.
هرچند (1967)vite تأئید کرد که بعضی گونه ها شامل، pinus banksiana ,pinus onophylla, taxus brevifolia خط مسیر نفوذی داشتند که در هیچ یک از 5 سیستم پایه واقع نمی شد.
گروه گونه هایی که به این سیستم ها وابسته اند همانگونه که بوسیله (1967)vite تنظیم شده است، هستند : (A صعود مستقیم برش ch amaecyparis, thmja رنگ مستقیماً به نقطه پاشش بیشتر صعود کرد یا کمتر با محور تنه در همه لایه های برونچوب مطابقت داشت.
(B صعود مارپیچی برش :Tsuga heterophylla, pseudotsuga Henziesil و T.mertensiana اگرچه (1903) kozlowski, winget گزارش کرده بودند که T.canadensis الگوی تغییر بیشتری دارد در این سیستم یک بخش منقوش انحنادار در اطراف درخت به فاصله ی بالاتر از رأس پاشش صعود می کنند.
(C صعود بهم پیچیده: Libocodrus, Taxodiurn, sequaio و jumperus و همچنین عموماً در پهن برگان (magnolia, liquidombar ، و شمار زیادی از سخت چوبهای نواحی گرمسیری با، بافت بهم پیوسته).
Vite ذکر کرد که زاویه مارپیچ ممکن است اطراف محیط دایره ای تنه تا درجه زیادی تغییر کند، که یافته های (1959)schulz, knigge را تصدیق کرد.
(D افزایش و صعود مارپیچ در چرخش به چپ: در کاج های سفید، pinws iambertiana, P.monti cola, P.sttrobus هنگامی که در یک فاصله از رأس تزریق کاملاً توسعه یافته است، گونه های رنگی بالاتر از یک افزایش اریب به شکل یک (مسطح) دسته مارپیچ که در خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت به طرف مرکز تنه می پیچد.
(E افزایش یا صعود مارپیچ در چرخش به راست: larix, Abies, P.resinosa, P.teada, pinus ponderosa, picea و بسیاری از کاج های سخت دیگر.