«مقدمه» «رهایی کامل از تنیدگی، مرگ است» هانس سلیه آیا تنیدگی یا استرس «بیماری جدید تمدن» است؟
انتشار بیش از صد هزار مقاله و کتاب در سالهای اخیر در قلمرو تنیدگی، ما را بر آن داشت تا چنین پرسشی را مطرح کنیم.
غنای معنایی این مفهوم که در محدوده فلز شناسی، روانشناسی، روانپزشکی، عصب- فیزیولوژی، عصب- شیمیایی، همه گیری شناسی، روان جامعه شناسی، روان تحلیل گری، روان- تنی و جز آن قرار گرفته، نمی تواند یک پژوهشگر را بی تفاوت باقی گذارد، چرا که تنیدگی دارای ویژگی خاصی است که تقریباً به بارورسازی همه علوم منتهی شده است.
(استورا، 1377، ص25) اصطلاح تنیدگی یا استرس از کلمه لاتین stringere مشتق شده که به معنای درآغوش گرفتن، فشردن و باز فشردن است؛ رفتارهایی که می توانند با احساسات متضاد همراه باشند.
برای مثال می توان کسی را در آغوش گرفت اما در همین حال، وی را دچار اختناق کرد.
فشرده شدن یا زیر فشار قرار گرفتن به اختناق منتهی میشود و احساس درماندگی و اضطرابی را به وجود می آورد که قلب و روح را در بر میگیرد.
بدین ترتیب، دماندگی یا استیصال نیز اصطلاح دیگری است که از stringere مشتق شده است و بیانگر احساس رهاشدگی، انزوا، ناتوانی و جز آن است که در یک موقعیت حاد (نیاز، خطر، رنج) در فرد ایجاد می شود.
(استورا، 1377، ص25) قبل از قرن بیستم از اصطلاح تنیدگی در زبان فرانسه استفاده نشد، در حالیکه در زبان انگلیسی از قرن هفدهم به بعد، به صورت گسترده ای از آن سود جسته اند و رنج، محرومیت، گرفتاری، ناراحتی و ناملایمات یعنی همه پیامدهای یک زندگی دشوار را با این کلمه بیان کرده اند.
(استورا، 1377، ص25) در قرن هجدهم با یک تحول معنایی مواجه می شویم چه گذار از نتایج هیجانی تنیدگی به عامل ایجاد کننده آن، یعنی نیرو، فشار و باری که به ایجاد تنش و در مدت زمانی کم و بیش طولانی، به تغییر شکل «شیء» (در فلزشناسی) منجر می شود، مشاهده می گردد.
و از این پس، غالباً اصطلاح تنیدگی با اصطلاح strain یعنی تنش مفرطی که به تغییر شکل و یا به انقطاع منتهی می شود، همراه است.
پس از این مرحله بود که استدلال براساس مشابهت، گذار از یک مفهوم فیزیکی به یک مفهوم روانشناختی را امکان پذیر ساخت یعنی این نکته پذیرفته شد که اگر تنیدگی یا استرس به تغییر شکل فلزات می انجامد، تداوم آن نیز می تواند به مرور زمان بیماریهای جسمانی یا روانی را در پی داشته باشد.
(استورا، 1377، ص26) بخش اول: «تنیدگی و زندگی حرفه ای» اغلب پژوهشهای 30 سال اخیر به بررسی تنیدگی حرفه ای اختصاص یافته اند.
برای قانع کردن موسسات خصوصی و سازمانهای دولتی درباره پیامدهای این پدیده بر بهداشت روانی و جسمانی افراد، هزاران پژوهشگر کوشش کرده اند تا «هزینه تنیدگی» را در موسسات و همچنین در سطح جامعه بطور کلی، تخمین زنند.
آنها نخست مشاغلی با «خطر بالا» را به عنوان موضوع بررسی انتخاب کردند تا سودمندی چنین پژوهشهایی را ثابت کنند.
و سپس بتدریج توجه خود را به سوی حرفه های دیگر معطوف کردند.
با در نظر گرفتن نقش فزاینده زنان در اقتصاد جوامع پیشرفته صنعتی، بعد زنانه نمی توانست در این تحقیقات از نظر دور بماند.
در واقع، مساله بنیادی همه این پژوهشها، بررسی «هزینه انسانی» موفقیت و بازدهی این جوامع بوده است، ضمن آنکه همه آنها در نهایت مساله روش شناختی و قابلیت اعتماد خود را نیز مطرح کرده اند.
(استورا، 1377، ص63) بخش دوم: «هزینه تنیدگی» تنیدگی دارای هزینه ای است که تا کنون جوامع صنعتی نسبت به آن توجهی نکردهاند یا فقط هزینه پاره ای از بیماریهایی که متخصصان تنیدگی آنها را زیر عنوان کلی «بیماریهای ناشی از تنیدگی» جای داده اند، در جدول کلی هزینه های بهداشت و درمان منظور شده است.
مهمترین این بیماریها از لحاظ جسمانی، اعتیاد به الکل و بیماریهای عروقی و از زاویه روانی، افسردگی و اضطراب اند.
براساس برآورد «مرکز اقتصادی بهداشت» انگلستان در سال 1986، هر ساله در بخش صنعت، 8/1 میلیارد پوند به مخارج ناشی از اعتیاد به الکل، 51/641 میلیون پوند به غیبت ناشی از بیماری، 70/567 میلیون پوند به مرگهای زودرس و مانند آن اختصاص داده می شود.
(استورا، 1377، ص63) براساس آمار منتشر شده توسط سازمان بهداشت جهانی، انگلستان، فنلاند، اسکاتلند و ایرلند، از لحاظ مرگ و میر به علت بیماریهای قلبی در راس کشورهای دیگر قرار دارند.
نرخ مرگ و میر ناشی از این بیماریها، در ایالات متحده امریکا، ژاپن، اطریش و نروژ، برای نخستین بار از آغاز قرن سیر نزولی خود را آغاز کرده است و این کاهش بطور عمده به علت اجرای برنامه های پیشگیری از تنیدگی است که اخیراً در قلمرو صنعت به کار بسته شده اند.
(استورا، 1377، ص63) در حدود 3 درصد از بودجه ملی ایالت متحده امریکا صرف هزینه تنیدگی می شود و در نظر گرفتن این هزینه که معادل کسری بودجه سالیانه پرداخت هاست، مدیران موسسات را وادار به اقداماتی کرده است.
براساس بررسی جدول این هزینه ها چند نکته، آشکارا به چشم می خورند: در وهله نخست، هزینه درمانی کارمندان بخش صنعتی به صورت مخروط بالا رونده ای است.
در وهله دوم، در دو دهه اخیر، با افزایش 50 درصد هزینه بیمه های شخصی و 140 درصد مشارکت کارفرمایان، مواجه هستیم.
افزون بر این، کارفرمایان برای جانشین کردن دویست هزار نفر از افرادی که بین 45 تا 65 سالگی بر اثر بیماری قلبی می میرند و یا در پی چنین بیماریهایی دچار معلولیت میشوند، تقریباً 700 هزار دلار در سال هزینه می کنند و تردیدی نیست که در کشورهایی که نظام ملی بیمه های اجتماعی حاکم است، هزینه تنیدگی را در نهایت مالیات دهندگان می پردازند.
(استورا، 1377، ص63) منبع دیگر افزایش هزینه شرکتهای امریکای شمالی، شکایتهایی است که توسط کارمندان دچار تنیدگی علیه کارفرمایان مطرح می شوند.
نخستین شکایتها در سال 1970 طرح شدند و در حال حاضر، تعداد آنها به 3000 در سال رسیده است.
لازم به ذکر است که براساس قانون کار ایالت کالیفرنیا، هر کارمند یا کارگری می تواند در صورت ابتلا به بیماریهای ناشی از «فعالیتهای ضربه آمیز جسمانی یا روانی» خسارتهایی را دریافت کند.
(استورا، 1377، ص63) هزینه تنیدگی ناشی از کار برای کارمندان و خانواده هایشان نیز بسیار سنگین است.
در ایالات متحده امریکا، 12 درصد از مرخصیهای استعلاجی، ناشی از بیماریهای قلبی- عروقی هستند.
وزارت بهداشت و درمان انگلستان در گزارشی (1986) نشان می دهد که تقریباً 8/22 میلیون روز کار به دلیل اختلالهای روانپزشکی یا روانشناختی از دست رفته است.
در حال حاضر، سوانح و اتفاقات فنی ناشی از کار، موجب از دست رفتن 4 درصد از درآمد صنایع سنگین فرانسه می شود.
(استورا، 1377، ص63) در این کشور، هزینه بیمه ها را متناسب با آمار سوانح هر کارخانه نسبت به میانگین آمار سوانح کارخانه های همان شاخه صنعتی محاسبه می کنند و آمارهای مختلف نشان می دهند که خسارتهای مادی ناشی از سوانح، ده بار بیشتر از خسارتهای ناشی از جراحتهای شخصی است.
(استورا، 1377، ص63) بطور کلی، تمامی بررسیها درباره غیبتها، مرخصی های استعلاجی و یا خسارتهای مادی و جراحتهای شخصی، نشان دهنده بار سنگین هزینه آنها در جوامع صنعتی است؛ هزینه ای که در حدود 3 درصد از بودجه کلی کشورها را به خود اختصاص داده است (به عقیده پاره ای از محققان، هزینه واقعی بیش از این رقم است).
با این حال به نظر می رسد که هنوز توجه برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان نسبت به این هزینه ها معطوف نشده است.
(استورا، 1377، ص63) بطور خلاصه می توان گفت که در مقیاس اقتصاد کلان ملی، هنگامی که کارگران و کارمندان به علت بیکاری، بیماری و جز آن، فعالیتی ندارند، مالیات بر درآمد بودجه ملی باید زیانهای ناشی از پرداخت بیمه های اجتماعی را جبران کند.
ای هزینه های قابل ملاحظه به کاهش تولید خالص ملی منجر می شوند، بر قیمتها و قدرت خرید اثر می کنند و در دراز مدت، توانایی رقابت بین شرکتها و موسسات را کاهش می دهند.
هزینه های درمانی و پیامدهای آنها بر درآمد کلی، مبنای بررسیهای متعددی درباره تنیدگی حرفه ای بسیاری از مشاغل بوده اند.
اما باید متذکر شد که تا کنون، بیش از 90 درصد این بررسیها در کشورهای انگلیسی زبان انجام گرفته اند.
(استورا، 1377، ص66) تنیدگی خلبانهای خطوط تجاری اغلب پژوهشهایی که تا کنون در قلمرو تنیدگی خلبانها انجام شده اند بر عوامل محیط کار آنان متمرکز بوده اند.
در دهه 1960، آیتکن (1969) به وجود تنیدگی در 71 درصد از خلبانهای ارتشی پی برده بود.
در پژوهشهای اخیر، آمادگی شخصیت نسبت به تنیدگی و رویدادهای زندگی مورد بررسی قرار گرفته است.
برای مثال، الکو و بورووسکی (1980) بر این نکته تاکید کرده اند که آن گروه از خلبانهای نظامی بیشتر در معرض سوانح قرار دارند که از تظاهرات زندگی عاطفی خود فاصله می گیرند؛ تظاهراتی که به منزله بازتاب تعارضهای روانی حل نشده می توانند در نهایت آنها را به سوی یک رفتار خود ویرانگر توام با افسردگی سوق دهند.
پژوهش کوپر و اسلن (1985) که جدیدترین پژوهش در این زمینه است با هدف شناخت منابع حرفه ای و خانوادگی تنیدگی در خلبانها انجام شده است.
این پژوهشگران به بررسی تاثیر عواملی مانند رویدادهای زندگی شخصی (تولد، ازدواج، عزا و جز آن)، شیوه های مقابله با تنیدگی، عوامل پیش بینی کننده نارضایی از کار، نارسایی سلامت روانی و کارآمدی خلبانها پرداخته اند.
(استورا، 1377، ص66) رین هارد (1986) نتیجه می گیرد که آن گروه از خلبانهایی بیشتر در معرض سانحه قرار دارند که به جای بیان سرخوردگیها و تعارضهای خود، به آسانی وارد عمل میشوند و شکست و اشتباه بر همه جنبه های زندگی شخصی، اجتماعی و خانوادگی آنها سایه افکنده است.
(استورا، 1377، ص66) تحقیقات دیگر نیز نشان داده اند که 45 درصد از مجموع سوانح هوایی ناشی از اشتباهات خلبان هاست که به چهار عامل نسبت دادنی هستند: خستگی، شرایط محیط کار، افراط در کار، (که باید ساعات طولانی پروازهای شبا نه، بی نظمی ساعات خواب و جز آن را نیز در این چهارچوب قرار داد) و بالاخره، مسایل خانوادگی.
(استورا، 1377، ص66) تنیدگی کارگران سکوهای صنایع تصفیه نفت و گاز در حالیکه تنیدگی کارمندان اداری و مشاغل آزاد غالباً مورد بررسی قرار گرفته، درباره تنیدگی کارگران صنایع در معرض خطر بالا، پژوهشهای اندکی انجام شده اند.
کارگران سکوهای نفتی، نمونه بارزی از گروه اخیرند.
محیط کار آنها خطرناک، ایجاد کننده انزوای اجتماعی و عامل آسیب پذیری روانی است.
تقریباً 34000 نفر در سکوهای نفتی دریای شمال مشغول به کارند.
گرچه نتایج این شیوه زندگی هنوز مورد بررسی قرار نگرفته اما تعداد سوانح و درماندگی روانی چنین کارگرانی، دل مشغولی مدیران را برانگیخته است.
(استورا، 1377، ص66) وجود رفتار ریختA به منزله یک عامل آسیبپذیری کارگران، یکی از دستاوردهای پژوهش ها بوده است.
اگرچه محققان نتوانسته اند مشخص کنند که آیا ریخت شخصیتA به سوی این نوع صنعت جذب می شود یا آنکه چنین صنعتی به علت جو سازمانی خود، باعث ایجاد شخصیت ریخت A یا تقویت پاره ای از رگه های پیشین شخصیت می گردد.
افزون بر این، پژوهشگران براساس یافته های تحقیق، پیشنهاد کردند که مدیران این صنعت، اهمیت بیشتری برای شرایط زندگی و محل سکونت روی سکو (اطاق های انفرادی برای مثال) و ریتم کار (تغییر ریتم و دوره های چرخش کار) قایل شوند.
(استورا، 1377، ص70) تنیدگی کارمندان مراکز هسته ای کارمندانی که در آزمایشگاههای «گرم» یا به عبارت دیگر در نواحی کنترل شده یا در نواحی فعالی به کار اشتغل دارند که مستلزم محدودیت مدت زمان کار و پوشید لباسهای خاص است، تحت تاثیر عوامل غیر رادیواکتیوی که وابسته به محیط کار (گرما، نور، تهویه مصنوعی، فشار آتمسفر، سر و صدا، لرزش) یا مرتبط با ماهیت وظایف (لزوم استفاده از دستکش و لباس های غیر قابل نفوذ) آنهاست، قرار میگیرند.
خستگی ناشی از چنین شرایطی در واقع بهایی است که آنها باید برای حمایت از خود علیه اشعه ها و سرایت رادیواکتیو بپردازند.
بوگار (1974) در اثری تحت عنوان «تنیدگی، خستگی و افسردگی» به تحقیقات مهمی که در مرکز «کاراداش» در این زمینه انجام شده اند، اشاره کرده است.
گرچه این تحقیقات قدیمی هستند و برخلاف پژوهشهایی که در کشورهای انگلیسی زبان انجام شده اند امکان گروهبندی کارمندان در معرض خطر بالا را فراهم نمی کنند اما براساس آنها توانسته اند به نتایجی که در پی می آیند، دست یابند: از بین 1421 نفر کارمند این مرکز هسته ای حومه پاریس، 415 نفر در بخش کنترل شده به کار اشتغال دارند.
میانگین بیماری این کارمندان (با در نظر گرفتن بیماریها و سوانح ناشی از کار) در خلال 4 سال، تقریباً 12 روز بوده است.
اما به رغم آنکه به نظر می رسد که اتخاذ شیوههای حمایتی در کاهش بیماریها و سوانح موثرند، با اینحال کار در آزمایشگاههای هسته ای، مساله خستگی را مطرح می کند.
زیانهای واقعی فیزیکی و شیمیایی مانند سطوح بالای صدا و حرارت و همچنین کاهش رطوبت آتمسفر) در مکانهای کاملاً بسته و زندگی در یک محیط مصنوعی و ساختگی، خستگی توام با اضطراب را به وجود می آورند؛ خستگی ای که به عوامل ناشی از کار و محیط کار مانند آنچه در پی می آید، نسبت دادنی است: محبوس شدن در یک محوطه بسته؛ تحریک شدگی مخاط بینی و مجرای تنفسی؛ درجه حرارت بسیار بالا (30 درجه سانتیگراد)؛ ناراحتی چشم؛ زیانهای ناشی از سر و صدا (گاهی تا حد 900 دسی بل)؛ بوها؛ کار در جعبه با دستکش و دستکاری از راه دور که در تصویر بدنی کارمندان ایجاد اختلال می کند؛ دستکاری مواد خطرناک و گران قیمت و… انجام کار در محیط های بسته نیز کارمندان این موسسات را به خیالپردازی درباره طبیعت وا می دارد: آنها می خواهند «وضع هوا را بدانند» و «پنجره داشته باشند».
برای فضای سبز، آب نماها و محوطه باز محیط کار خود ارزش زیادی قایلند و به دنبال فعالیتهایی در فضای باز هستند.
همچنین تماس با یک محیط هسته ای.
ترسهای گسترده ای را در باب به وجود آوردن فرزندان ناقص الخلقه یا ایجاد سوانح وحشتناک در کارمندان این مراکز برمی انگیزد.
به نظر می رسد که خستگی خاص کارمندان مراکز هسته ای به نوعی، نشانگر علایم مرضی جوامع آینده است و پژوهشهای گسترده تر و عمیق تری را می طلبد.
(استورا، 1377، ص71) بخش سوم: «تنیدگی در پاره ای از حرفه های پزشکی و پیراپزشکی» الف- تنیدگی دندانپزشکان پژوهشهای مختلفی که بین سالهای 1970 تا 1980 در ایالات متحده توسط انجمن دندانپزشکان امریکا تحقق یافتند، نشان دادند که بیماریهای قلبی و به خصوص عروقی (که نرخ آن در این جامعه بیش از میانگین کل جامعه است)، بیماریهای تنفسی و بالاخره خودکشی (مرتبه سوم در جامعه های با خطر بالا)، از علل اصلی مرگ و میر دندانپزشکان بوده اند.
در بین منابع مختلف تنیدگی، باید بر انتقادهای دایمی که این متخصصان با آنها مواجه هستند، تاکید شود (کیمل، 1974) و به خصوص باید این نکته خاطر نشان شود که به دندانپزشک به عنوان شخصی نگریسته می شود که عامل ایجاد درد و رنج است و پذیرفتن این نقش آزارگر برای وی آسان نیست.
(استورا، 1377، ص71) در پی داده های مضطرب کننده ای که توسط انجمن دندانپزشکان امریکا عنوان شدند پژوهشی درباره تنیدگی دندانپزشکان کالیفرنیا نیز صورت گرفت.
در این پژوهش، با 150 دندانپزشک 27 تا 73 ساله مصاحبه شد.
نتایج این تحقیق نشان دادند که برقراری رابطه با بیماری دشوار و تنشهایی که به دلیل افراط در کار ایجاد می شوند از عوامل اصلی ایجاد تنیدگی در این حرفه هستند؛ و آن گروه از دندانپزشکانی در معرض خطر بالا قرار دارند که واجد ریخت مضطرب و ناپایداری هیجانی می باشند و همین خصیصه ها آنها را در برابر بیماران دشوار آسیب پذیر می سازند و با گذشت زمان، باعث کاهش فعالیت آنان می شوند.
به نظر می رسد این داده ها که «نقاط ضعف» پاره ای از دندانپزشکان را برجسته ساخته اند، مورد پذیرش هشیارانه آنان قرار نگرفته اند و این پزشکان متوجه نیستند (سرکوب گری)که روابط با بیماران دشوار و نقش آنها به عنوان عامل ایجاد درد و رنج، تنشهای هیجانی گسترده ای را در آنها برمیانگیزند.
(استورا، 1377، ص71) حاصل این پژوهش برخلاف نتایج تحقیقات پیشین (فریدمن و اولمر، 1984)، وجود خصیصه های رفتاری ریخت A (یعنی شخصیتهایی که در معرض بیماریهای عروقی هستند) را در دندانپزشکان تایید نمی کند و بالعکس، موید این امر است که این گروه از پزشکان دارای ناپایداری هیجانی و اضطرابند.
و افزون بر این، وهله های کاهش درآمد به عنوان یک عامل تنیدگی پر اهمیت که در عین حال زندگی خانوادگی و حرفه ای آنها را تحت قرار می دهد در نظر گرفته شده است.
(استورا، 1377، ص73) ب- تنیدگی پرستاران اعتصابهای مکرر پرستاران در اغلب کشورهای غربی مبین حرفه ای هستند که در معرض سطح بالایی از تنیدگی قرار دارد.
نامتجانس بودن موقعیتهای تنیدگی زا که حاصل تنوع بیمارستانها و در نتیجه تفاوت نوع کار پرستاران است، روی آورد نسبت به این مساله را با دشواریهایی مواجه می سازد و به این ابعاد، باید این نکته نیز افزوده شود که اکثریت این جامعه حرفه ای را زنان تشکیل می دهند که اغلب به علت انجام وظایف حرفه ای خود دچار بحرانهای اضطراب می شوند و همین امر، کاهش سطح خدماتی را که به بیماران ارائه می دهند در پی دارد.
البته مسلم است که با اشاره به این نکات کلی نمی توان یک موقعیت حرفه ای را توصیف کرد و بررسی منابع تنیدگی در این حرفه و پیامدهای حاصل از آنها الزامی به نظر می رسد: به علت کافی نبود تعداد پرستاران و در نتیجه فشار کار، حرفه پرستاری به خودی خود به منزله نخستین منبع تنیدگی محسوب می شود.
ماهیت وظایف یک پرستار نیز نامطبوع است چه وی با بدن بیماران (خون، ادرار، استفراغ، بو…) در جوی که غم و رنج بر فضای آن سایه افکنده، سر و کار دارد.
نقص تجهیزات در پاره ای از بخشها، کم بودن یا نایاب بودن داروها، ساعات و چرخش زمان کار که پرستاران را از ریتم زندگی جامعه جدا می کند، و همچنین کم بودن دستمزد از عواملی هستند که به افزایش تنش در پرستاران منتهی می شوند.
نامشخص بودن موقعیتهایی که باید با آنها مقابله کنند (موقعیتهای اضطراری و جز آن) و مسوولیت در قبال بیماران (برای مثال در خلال کار شبانه) از علل غیبتهای مکرر پرستاران محسوب می شوند.
رابطه بیا بیماران نیز یکی دیگر از منابع اضطراب پرستاران است.
(استورا، 1377، ص73) آنچه در این رابطه اهمیت دارد تفاوتهای فرهنگی، محلی و رگه های خلقی (بیماران کم و بیش ملایم) هستند که فشار خانواده ها و دوستان بیمار برای ایجاد بهبود در کیفیت مراقبتها نیز باید به آنها افزوده شوند.
در صورتی که وهله های مختلف بیماری و به خصوص وهله نهایی آن یعنی مرگ در نظر گرفته شود، پیچیدگی مساله بازهم افزایش می یابد.
پژوهشهای کوبلر- راس (1969) نشان داده اند که بیماران پنج وهله انکار و انزوا، خشم، درگیری با مساله، افسردگی و پذیرش موقعیت را طی می کنند که هر یک از این وهله ها به منزله منبع بالقوه تنیدگی برای پرستاران به شمار می آیند.
اوبر (1989) در اثری تحت عنوان «تنیدگی حرفه ای» از پرستاری به نام سیمون که در بخش مراقبتهای ویژه، به کار اشتغال داشته، یاد می کند: «در بخشهای معمولی، بیماران در حال احتضار در اتاقهای خود هستند… در حالیکه در بخش مراقبتهای ویژه (باز زنده سازی)، شما محبوس هستید و همه چیز در برابر چشمانتان جریان دارد… و مرگ همواره حاضر است».
این حضور مداوم مرگ، به علت تهاجم پیوسته و روزمره خود، یک تنیدگی دایم را در پرستار ایجاد می کند.
و بالاخره به کلیه این منابع تنیدگی در حرفه پرستاری باید رابطه با جامعه پزشکی (برای مثال، آگاه نکردن پرستاران از تشخیص)، برخوردار نبودن از کمک والدین و دوستان، اختلاف نظر با پزشک در مورد شیوه درمانگری و جز آن نیز افزوده شوند.
(استورا، 1377، ص73) بطور کلی می توان گفت که منزلت حرفه ای و اجتماعی این گروه از کارمندان که در معرض تنیدگی قابل ملاحظهای قرار دارند باید به گونه ای جدی در سالهای آینده مورد تجدید نظر قرار گیرد چه در غیر این صورت با انحطاط کامل خدمات پرستاری مواجه خواهیم شد.
(استورا، 1377، ص74) تنیدگی مدیران موسسات مدیران موسسات یک گروه حرفه ای بسیار آسیب پذیر را تشکیل می دهند.
این گروه، بهای گزافی را برای موفقیت سازمان ا داری خود می پردازند.
پژوهش استورا (1985) در فرانسه در مورد مدیران موسساتی که باید با رقابتهای گسترده ای مقابله کند نشان داد که 46 درصد (از نمونه 700 نفری) از مصاحبه شوندگان دارای تنیدگی زیادی بودند.
بالاترین سطح تنیدگی در مسوولان موسسات بخش خصوصی مشاهده شد که 501 تا 1000 کارمند داشتند و تاثیر موقعیت تجرد نیز به منزله یک عامل تشدید کننده به اثبات رسید.
جدول نشانه شناسی، غلبه اختلالهای قلبی- عروقی، دستگاه هاضمه و خواب را نشان می داد که همگی آنها با ضعف روانی نیز همراه بودند.
مدیران موسسات برای مبارزه علیه سرخوردگیها و تنشهای دایم که باعث اضطراب و یا بدنی سازی می شوند به نوشابه های الکلی (15/43 درصد از نمونه مورد بررسی) و به خصوص داروهای خواب آور (4/17 درصد) و آرامبخش ها (5/14 درصد) متوسل می شدند.
لازم به ذکر است که در مقایسه با مدیران موسسات ده کشور دیگر (کوپر، 1984) مقدار مصرف این مواد در نمونه این تحقیق بیشتر بوده است.
(استورا، 1377، ص74) منابع تنیدگی، مولفه های فعالیت راهبردی این مدیران را آشکار می سازند: - راهبردهایی که برای مقابله با بحرانها، غلبه بر مقاومتهای ناشی از تغییرات، ایفای نقش واسطه به هنگام اختلاف نظر مدیران، متقاعد کردن خود در باب اتخاذ تصمیم به تنهایی و… به کار گرفته می شدند؛ - بحث و متقاعد کردن دیگران، قبول مسوولیت ترفیع کارمندان و نظارت بر جریان حرفه ای؛ به خصوص در پاره ای از سطوح سلسله مراتبی مدیریت، با در نظر گرفتن رقابت بین همکاران برای دستیابی به قدرت؛ - حفظ احساس ارزش شخصی خویشتن در سطح برتر و جز آن.
بطور خلاصه می توان این نوع تنیدگی را ناشی از اقتدار و اعمال قدرت دانست و بر این نکته تاکید کرد که ماهیت خاص جو حرفه ای این مدیران می تواند به تسهیل و تقویت رگه های خلقی ریخت A که افزایش آماری اختلالهای قلبی- عروقی نیز مبین آن هستند، منتهی شود.
براساس تحقیقی که ذکر آن رفت، محققان توانستند دو نیمرخ اصلی را در مدیران موسسات متمایز کنند.
1) مدیرانی که دارای سطح پایینی از تنیدگی هستند چرا که موقعیت حرفهایشان ارضای خود دوستداری و افزایش سطح ارزشی آنها را در پی دارد و بدین ترتیب، سدی حمایتی در برابر سرخوردگیها یا ناکامیها وابسته به فعالیت هایشان به وجود میآورد.
2) مدیرانی که به شدت تنیده اند و روزمره با قدرت سلسله مراتبی مدیران سطوح بالاتر درگیرند و همین امر به افزایش سرخوردگیهای آنها منجر می شود، تعارضهای ادیپی دیرینه ای را از نو فعال می سازد و یک احساس ناتوانی را در آنها گسترش میدهد.
(استورا، 1377، ص76) بخش چهارم: «تعامل سیستمها، و شکل گیری پاسخهای ارگانیزم نسبت به تنیدگی» الف- نقش هورمونها در وهله نخست پژوهشگران به شناخت روابط بین دو بخش غدد فوق کلیوی دست یافتند.
به نظر می رسد که تولید آدرنالین ناشی از مجاورت سلولهای کرومافین با سلولهای مترشحه کورتیکوئید است و در نتیجه با قسمت مرکزی غدد فوق کلیوی مرتبط می باشد.
آدرنالین موثرترین عاملی است که می تواند تغییرات زیست شناختی را برای مقابله با تنیدگی به راه اندازد.
اگر خواسته محیطی، جنبه اضطراری کمتری داشته باشد نورادرنالین کاملاً کفایت می کند.
مکانیزمهای ترکیب آدرنالین بر مبنای تیروزین و اسید آمینه که در غذاهای متعددی وجود دارند.
نقش TH به هنگام تنیدگی کوتاه مدت، اساسی است.
بدین معنا که تاثیر تنیدگی بر سلولهای کرومافین به فعال سازی مولکولهای TH که در درون آن ذخیره شده اند، منتهی می شود.
اما تنیدگی تداوم یابد، با افزایش مولکولهای TH مواجه می شویم و در این صورت، مجدداً آنزیم ساخته می شود.
(استورا، 1377، ص126) ب- محور هیپوفیز- غدد فوق کلیوی سیستم عصبی مرکزی به دو طریق در دفاع ارگانیزم علیه تنیدگی مشارکت دارد: 1) ادراک تنیدگی به وسیله سلولهای هیپوتالاموس، عامل به اندازنده کورتیکوئیدها یا CRF (که زنجیره 41 اسید آمینه آن در سال 1981 در امریکا کشف شد) را فعال میسازد.
CRF به نوبه خود ترشح هورمون ACTH توسط هیپوفیز خلفی را برمیانگیزد؛ هورمونی که وارد خون شده به قسمت قشری فوق کلیوی می رسد و تولید کورتیکوئیدها را فعال می کند.
سپس کورتیکوئیدها توسط قسمت مرکزی غدد فوق کلیوی موجب تولید کاتکول آمین ها می شوند.
2) علت تنیدگی هرچه باشد، افزایش نورادرنالینی را که توسط نورونهای مغز تولید میشود، در پی دارد.
آنزیم PNMT این نورادرنالین را به آدرنالین، که فرمانهای هیپوتالاموس را تحت تاثیر قرار می دهد تبدیل می کند.
آدرنالین مغزی، فعالیت هیپوفیزی- غدد فوق کلیوی را دچار بازداری می سازد و همین امر به تسهیل ترشح کاتکول آمین توسط غدد مرکزی فوق کلیوی منتهی می شود.
هر اندازه تنیدگی شدیدتر باشد آدرنالین بیشتری توسط مغز تولید می شود و پیآمد آن، یک عمل بازدارنده ترشحات CRF و به تبع آن، کورتیکوئیدهاست.
بنابراین بخوبی دیده می شود که مجموعه عوامل پیچیده ای تولید آدرنالین را تحتن تاثیر خود قرار می دهند و اخیراً توانسته اند براساس فنون جدید تحقیق، به مکانیزمهای حاکم بر ترشح ACTH یا هورمون تنیدگی دست یابند.
این اکتشافها نشان داده اند که سلولهای واجد ACTH نه فقط نسبت به کاتکول آمینها و CRFها حساس هستند بلکه در برابر پپتیدهای عروق روده (VIP) که در هیپوتالاموس و روده وجود دارند نیز واکنش نشان می دهند.
ج- مکانیزمهای تسریع کننده و بازدارنده ترشحات پیشتر دیدیم که شکلگیری پاسخهای ارگانیزم نسبت بهتنیدگی براساس مکانیزمهای تسریع کننده و بازدارنده تولید کورتیکوئیدها صورت می گیرد.
نخستین سیستم بازدارنده، سیستم پس- کنترل منفی کورتیکوئیدهاست: بوسیله دگزامتازون، فعالیت ARN که پیام آور ACTH است کند شده و سپس تولید این هورمون قطع می شود.
حساسیت این مکانیزم نه تنها تولید، بلکه ترشح ACTH را نیز متوقف می سازد.
دومین سیستم بازدارنده از طریق سوماتواستاتین، پیتیدهیپوتالاموس که مسوول متوقف کردن هورمونهایی مانند هورمون رشد، پرولاکتین و جز آن است، وارد عمل می شود وتولید ACTH را با توسل به یک مکانیزم بازدارنده متفاوت متوقف می سازد.
بطور کلی باید گفت که گرچه کشف مکانیزمهای زیست- شیمیایی تنیدگی به طیف گسترده پاسخهای ارگانیزم انسانی در برابر تنیدگیهای ادراک شده توسط سلسله اعصاب مرکزی، وضوح بیشتری بخشیده اند اما هنوز بسیاری از مسایل در سطح نظا غدد مترشحه و در سطح سیستم اعصاب مرکزی، ناشناخته مانده اند.
فرضیه ما اینست که باید برنامه های نزیست روانی ای که در حد اتصال مکانیزمهای غدد مترشحه و کنش وری دستگاه روانی قرار دارند، شناخته شوند.
در کنار مکانیزمهای بازدارنده و تحریک کننده (برونریزی یا تالیف ACTH)، مکانیزم شکل دهنده دیگری نیز وجود دارد که تحت عنوان «مکانیزم حساسیت زدایی» شهرت یافته است این سخن بدین معناست که همانند پاره ای از داروها که بعد از مدتی اثر خود را از دست می دهند، سلول های ACTH نیز پس از گذشت زمان، در برابر ترشحات برانگیزاننده خود، مقاوم می شوند.
(استورا، 1377، ص126) بیماریهای تنیدگی امروزه این نکته آشکار شده است که بسیاری از بیماریهای متداول، بیش از آنکه ناشی از میکربها، ویروسها، مواد زیان آور یا هر عامل برونی دیگر باشند، از فقدان سازش با تنیدگی به وجود می آیند (سلیه).
از دیدگاه سلیه، بیماریهای سازشی مبین تضاد هورمونی بین مینرالو کورتیکوئیدها و گلوکوکورتیکوئیدها هستند.
به عبارت دیگر، بروز هر نوع اختلال در قلمرو مینرالوکورتیکوئیدها زمینه بروز بیماریهای سازشی را فراهم می کند.
(استورا، 1377، ص126) بیماریهای ناشی از کم- سازش یافتگی یا فزون- سازش یافتگی رومانی در سال 1951، فهرست پاره ای از بیماریها را که به دنبال بی نظمیهای فیزیولوژیکی مبتنی بر بی نظمی هورمونی بروز می کنند و تداوم تنیدگی به حساب میآیند، فراهم کرد.
نارسایی کورتیکوئیدها به بیماریهای موسوم به بیماریهای کم- سازش یافتگی منجر میشود و اختلالهایی که در پی می آیند در چهارچوب آن قرار می گیرند: آسیب دیدگی پس- ضربهای، شوک های ناشی از عمل جراحی، بیماری پس از عمل جراحی، بیماری اشعه x، نشانگان سمی سوختگیها، گرمازدگی، اختلالهای بازداری ناشی از سقط مکرر و عمدی جنین و جز آن.
بیماریهای فزون- سازش یافتگی که از مینرالوکورتیکوئیدها بوجود می آیند به قرار زیرند: فشار خون، تصلب کلیوی، آنژین قفسه صدری، مسمومیت بارداری، بیماران کولاژن، حساسیتها، نفریت حاد و جز آن.
و بالاخره در قلمرو بیماریهای فزون- سازش یافتگی که ناشی از گلوکورتیکوئیدها هستند می توا به این بیماریها اشاره کرد: آپاندیسیت، تورم لوزه، پاره ای از انواع بیماری قند و برخی از بیماریها که در آن زمان بیماریهای روان تنی نامیده می شدند مانند زخم معده، پرکاری تیروئید بعد از ضربه هیجانی و غیره.
(استورا، 1377، ص126) بخش پنجم: «زنان در برابر تنیدگی» در اکثر کشورهای غربی با تغییرات بنیادی نقش زن مواجه هستیم.
ضرورتهای اقتصادی همراه با جنبشهای دفاع از حقوق زنان، آنها را در جهت انتخاب یک زندگی فعال حرفه ای سوق داده است و جاه طلبی طی سلسله مراتب سازمانی و برعهده گرفتن حرفه ای مستقل (و نه تنها دریافت دستمزدی به منزله مکمل دستمزد شوهرانشان) را در آنان برانگیخته است.
زنان جوان بیش از پیش وارد بازار کار میشوند.
برای مثال در ایالات متحده امریکا، 6/23 درصد از مدیران و کارمندان را زنان تشکیل میدهند و در انگلستان اداره 8/18 درصد از بخشهای حرفه ای مانند تجارت (جزئی فروشی)، تغذیه و خدمات دیگر برعهده زنان است.
اما هرچه بیشتر در سلسله مراتب سازمانی بالا می رویم تعداد زنان کمتر می شود.
در انگلستان فقط 3/8 درصد از پستهای مدیریت توسط زنان اشغال شده است.
همه بررسیهایی که در ده سال اخیر انجام شده اند نشان داده اند که زنان هنوز بر این باورند که مشکلات زیادی در راه ایفای نقش مدیریت برای آنان وجود دارد.
کار در محیطی که اکثریت با مردان است موجب می شود تا مدیران زن، تابع فشارها و تنشهایی به مراتب بیشتر از مردان همکار خود باشند.
افزون بر تنیدگیهای ناشی از خانه و خانواده، زنانی که در موسسات به کار اشتغال دارند با مسایل خاص تری مانند تنشهایی که براساس احساس انزوا، تعصبهای جنسی همکاران مرد و بطور کلی سرخوردگیهایی که به دلیل جو و فرهنگ سازمانی بوجود می آیند، نیز مواجهند.
قبل از آنکه به بررسی این نکات بپردازیم طرح انواع تنیدگیهایی که به خصوص با جنبه فیزیولوژیکی زنان در ارتباط است و پیچیدگی مساله و بار سنگینی را که زنان در جوامع پیشرفته صنعتی تحمل می کنند، آشکارتر می سازد لازم به نظر می رسد.
(استورا، 1377، ص79) نشانگان (سندرم) تنیدگی زنان در بین پژوهشهای متعددی که درباره تنیدگی زنان انجام شده اند تحقیقی که توسط ویتکین- له نویل (1985) صورت گرفته از اهمیت خاصی برخوردار است.
این محقق در یک روی آورد کلی نسبت به مساله تنیدگی زنان، نشانه هایی را که در پی می آیند، خاطر نشان می سازد: قاعدگی و تنشهای قبل از آن، سردردها، افسردگی بعد از زایمان، مالیخولیا و افسردگی یائسگی، سردمزاجی و ناتوانی در ارضای جنسی، عقیم شدن و جز آن.
به این اختلالها می توان پاره ای از اختلالهای دیگر را که در زنان فراوان ترند، افزود: روان- بی اشتهایی، پرخوری، روان آزردگی اضطراب و روان گسستگی افسرده وار.
بنابراین می توان گفت که زنان در معرض دو گروه بزرگ از تنیدگیها قرار دارند: تنیدگیهایی که از هویت زیست شناختی آنها ناشی می شوند و تنیدگیهایی که با مسوولیت حرفه ای آنان در ارتباط است.