همواره یکی از دلایلی که ما نمی توانیم اطلاعات کاملاً مربوط و جامعی در مورد کودکان و دانش آموزان استثنایی بدست بیاوریم اینست که معمولاً وقتی با کودک استثنایی مواجه می شویم ذهن ما بخاطر انباشته شدن ، از غیر عادی بودن ذهنی یا جسمی کودک پیشداوری می کند و غالباً ویژگیهای خاصی که کودکان استثنایی دارند ( نابینایی – ناشنوایی – عقب ماندگی و … ) مشخصه اصلی آنها می شود .
متاسفانه اکثر والدین از داشتن چنین فرزندانی احساس شرمندگی می کنند ودر قالب موارد سعی در مخفی کردن کودکشان در انظار عمومی دارند .
تعریف عقب ماندگی ذهنی : عقب ماندگی ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند .
اجتماع برای مصلحت ، تعجب یا سالم سازی ، بعضی از این افراد را تحمل می کرد عده ای را محبوس می ساخت و دسته ای را به مرگ محکوم می نمود.
پنیل که به حق باید او را بنیانگذار روانپزشکی جدید نامید اولین کسی بود که به دلجویی بیماران پرداخت و برای آنان برنامه های تفریح و گردش در نظر گرفت .
او بیماران روانی را به 4 دسته تقسیم کرد : 1.
ملانکولی یا مالیخولیا 2.
مانی یا جنون شور و شوق 3.
جنون 4.
عقب ماندگی ذهنی تعریف کودک استثنایی : کودک استثنایی اول یک کودک است ( انسان است با همه خصوصیات و صفات یک انسان ) و بعد کودکی است با خصوصیات و تفاوتهای استثنایی نسبت به سایر کودکان .
و همین ویژگیها و خصوصیات است که معلمان و اولیا باید خودشان را با آن سازگار کنند .
در واقع بین تمام خصوصیات روانی و جسمانی و تمام استعدادهای مختلف هر فرد تفاوتهای مشهودی موجود است پس می توان گفت که هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنایی است و کلمه استثنایی بطور اعم و به معنای دقیق علمی خود نمی تواند فقط به گروههای خاصی از افراد جامعه اطلاق شود .
بنابراین آنچه که ما اصطلاحاً « کودک استثنایی » می گوئیم بدین معناست که کودک از نظر هوشی و جسمی و روانی و اجتماعی بمیزان قابل توجهی نسبت به دیگر همسالان خود متفاوت می باشد و نمی تواند بنحو مطلوب حداکثر استفاده از برنامه های آموزش و پرورش عادی ببرد .
در اینگونه کودکان واکنشها ، ویژگیهای خاص دارد بدلیل اینکه کودک رشد فکری کامل ندارد و بدلیل اینکه نمی تواند بر رفتارهای خود کنترل داشته باشد و یا اگر عمل خلافی از او سر زد احساس گناه و تقصیر کند ، چون از نظر شخصیتی نارس و نابالغ است ، ناگزیر نیازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق العاده ای است .
عنوان کودکان استثنایی در مکاتب امریکا و انگلستان فرق می کند .
در امریکا به تمام کودکانی که بنحوی با کودکان طبیعی و همسن خود از نظر فکری ، جسمی ، عاطفی .
عقلانی ، رفتاری و … فرق داشته باشد استثنایی گفته می شود و مسلماً با قبول این تعریف یک کودک نابغه ، نابینا ، ناشنوا و عقب مانده ذهنی همه استثنایی هستند .
در انگلستان لغت استثنایی را محدود به تیزهوشی می کنند و سایر کودکانی را که به عللی تحت حجامت و آموزش خاص هستند کودکان ویژه ( Special childern ) می گویند .
بطور کلی این کودکان را باید از سه نظر مورد مطالعه قرار داد : · آنهایی که از بدو تولد به علت ناراحتیهای ارثی و اختلالات مادرزادی بیماری مشخصی دارند مانند منگولها ، هیدروسفالی و … · کسانی که از ابتدا با وسایل تشخیصی می توان به بیماری آنها پی برد .
مانند : اختلالات غدد مترشحه داخلی ، دررفتگی مادرزادی لگن و … · افرادی که نقص عضو و بیماری آنها در طول رشد مشخص می شود .
مانند : فج مغزی ، غقب ماندگی ذهنی ، ضایعات و آسیبهای مغزی مختصر که باعث اختلال در خواندن ، نوشتن و ….
کودک می شود .
نکته مهمی که در مورد آموزش کودکان استثنایی باید خاطر نشان شود این است که پیروزی و موفقیت بیمار فقط به میزان معلولیت بستگی ندارد بلکه میزان توانائیهای بیمار در به حرکت درآوردن اعضای سالم برای جبران قسمتهای معلول ، میزان فعالیت و پشتکار خودشان ، محیط خانواده و کاردانی مربیان نیز در این امر دخالت دارد .
طبقه بندی کودکان و نوجوانان استثنایی کلی ترین طبقه بندی ، که مورد قبول اکثریت متخصصان می باشد عبارت است از تقسیم این افراد به سه دسته بزرگ : 1.
کودکان و نوجوانان که به علت اختلافات هوشی و فعالیتهای ذهنی از کودکان عادی متمایزند .
در این دسته کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی و افراد تیز هوش قرار دارند .
2.
کودکان و نوجوانانی که به علت اختلالات و ضایعات مغزی یا اختلالات عملی مبتلا به اختلالات رفتاری هستند .
در این دسته کودکان و نوجوانان ناسازگار یا دشوار قرار دارند .
3.
کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالات و نقایص حسی و حرکتی و اختلالات عملی رشد ، در این دسته نابینایان و همچنین مبتلایان به اختلالات تکلمی ، اختلالات کنترل استنکترها و ناتوانیهای حرکتی قرار دارند .
× گروه اول ، بعضی از افراد مبتلا به نارسائی رشد قوای ذهنی و کمبود فعالیتهای ذهنی هستند لذا نمی توانند در شرایط عادی با محیط خانوادگی ، تحصیلی ، اجتماعی ، شغلی سازش نمایند و عده ای بر عکس به علت داشتن هوش سرشار و فعالیتهای ذهنی عالی توسط افراد عادی درک نمی شوند و در نتیجه مسائل و مشکلاتی در سازش آنها با محیط پیش می آید .
× دسته دوم را افرادی تشکیل می دهند که دچار اختلالات شخصیتی ، آشفتگیهای عاطفی و اخلاقی هستند و به همین علت قادر به سازگاری با محیط خود نیستند .
در این دسته فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی یا حتی ممکن است بیشتر از حد طبیعی باشد .
× گروه سوم افرادی هستند که به علت اختلالات و نقایص حسی و حرکتی یا اختلالات عملی رشد از سازگاری عادی با محیط محروم هستند .
در طبقه بندی فوق باید به شدت و اهمیت علائم و نوع اختلال رفتاری توجه کرد .
کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی : یک پزشک فرانسوی بنام ایتارد به تربیت کودکی وحشی پرداخت که در جنگلهای « آویرون » فرانسه پیدا شد .
کودک عقب ماندگی بسیار عمیقی داشت ایتارد تربیت کودک را بعهده گرفت و کوششهای بسیطی در این زمینه مبذول داشت تا موفق به پیدایش راه جدیدی در نحوه آموزش و پرورش افراد عادی عقب مانده و حتی معلولین گردید .
همکار ایتارد بنام سگن بدنیال زحمات وی و به منظور شکوفا کردن این کودکان مؤسسه ای برای عقب ماندگان ذهنی ایجاد کرد و روش حواس حرکتی را در آموزش کر و لالها به کار برد .
این پیشرفتها همچنان ادامه یافت تا اوائل قرن بیستم که توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور کار قرار گرفت و در امریکا به توصیه بخش اصلاح نژاد کمیته پژوهشی انجمن زاد و ولد امریکا ، نازا کردن عقب مانده ها به صورت قانون در آمد و بالاخره در قرن بیستم بود که دانشمندان و پژوهشگران عقب ماندگیهایی که به دلیل اختلالات متابولیکی ، نقصهای کروموزومی ، بیماریهای مادر در دوران بارداری و … ایجاد می شد را کشف کردند و راه را برای پژوهش و درمان این افراد هموار ساختند .
ترقیات روز افزون علوم پزشکی ، جراحی اعصاب و مغز و علوم ژنتیک علاوه بر علل عقب ماندگیها تدریجاً و تا اندازه ای باعث تخفیف و گاهی بهبودی نسبی و حتی پیشگیری از ابتلا به این ناراحتیهای وخیم شده است .
شرایط بهداشتی ، تغذیه کودکان ، پیدایش آنتی بیوتیکها و سایر داروها در درمان بیماریهای خاص که شایعترین علل عقب ماندگیهاست از مرگ و میر این افراد به میزان قابل توجهی کاسته است .
هوش : روانشناسان زیادی درباره هوش و آزمونهای آن کار کرده اند .
هوش یک صفت فرضی و یک مفهوم انتزاعی است پس آنچه مورد مطالعه قرار می گیرد آثار هوش است نه خود هوش .
هوش یک استعداد نیست بلکه مجموعه استعدادهاست.
حافظه ، دقت ، یادگیری و ادراک و … در آن اثر دارد و این وضعیت از فردی به فرد دیگر فرق می کند .
هر یک از روانشناسان با توجه به مکتب خاصی که مورد قبولشان است در مورد هوش و عقب ماندگی ، نظراتی ارائه داده اند که در اینجا مختصراً نگاهی به نظریه پیاژه می اندازیم .
پیاژه روان شناس سوئیسی تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند : هوش نتیجه تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود .
کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی دارد که از تصاویر ساده شروع شده و به تصاویر پیچیده تری می رسد .
بنظر وی گذشتن از این مراحل یعنی از مراحل پائین و رسیدن به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش ، ساختمان عصبی و بدنی روابط اجتماعی و تجارب زندگی فرد دارد .
اهمیت و ارزش نظریه پیاژه در هوش این است که پدیده های روانی و بخصوص هوش دارای الگوی مخصوص و از یک نظام کلی که اساس آن تجارب اولیه و عکس العملهای کودک از بدو تولد حتی قبل از آنکه قادر به تکلم باشد شروع می شود .
این عکس العملهای حسی و حرکتی هستند که موجب می شوند کودک بتواند روابط محسوس عینی و عملی بین اشیاء و حوادث را بطور منظم یکی بعد از دیگری کشف کرده و پاسخهای عملی و درست به وضعیتهای مختلف می دهد .
از همین جا پیاژه عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پائین رشد هوشی متوق می شوند و در آنها کشش های نهاد قوی و زیاد است .
عقب ماندگی ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند .
از همین جا پیاژه عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پائین رشد هوشی متوق می شوند و در آنها کششهای نهاد قوی و زیاد است .
بطور کلی معلوم می شود که عقب ماندگان ذهنی افرادی از جامعه هستند که از نظر فعالیتهای ذهنی نسبت به همسالان خود نارسائی داشته و در نتیجه از توانائی یادگیری ، همسازی با محیط ، بهره برداری از تجربیات ، درک مفاهیم قضاوت و استدلال صحیح به درجات مختلف محرومند و نارسایی فعالیتهای ذهنی آنها از بدو تولد یا مراحل اولیه کودکی وجود دارد در هر صورت هر عقب ماندگی و اختلال ذهنی یک مورد اختصاصی است و احتیاج به راه حل فردی دارد .
عقب ماندگی بعلت عوامل محیطی ، اجتماعی و فرهنگی شکی نیست که عوامل محیطی در ایجاد نارسایی رشد هوش سهمی بسزا دارد منتها اهمیتی که برای این عوامل قائل هستند یکسان نیست .
عوامل قطعی مؤثر در رشد هوش : 1) فقر انگیزه های محیطی : بدیهی است برای آنکه قوای ذهنی کودک به نحو احسن رشد کند احتیاج به محرکات طبیعی دارد و هر قدر شرایط محیطی از نظر ایجاد محرک نامناسب تر باشد قوای ذهنی کودک رشد کمتری خواهد داشت .
تقریباً همه بررسیها نشان داده اند که رشد قوای ذهنی با شرایط محیطی ارتباط مستقیم دارد ، یعنی کودکان محیطهای نامساعد با کودکان همسال خود در محیطهای مساعد از لحاظ هوشی در درجات پایینتری قرار دارند .
2) کمبودهای عاطفی : کودکانی که از نظر پیوندهای عاطفی با مادر یا اطرافیان دچار فقر شدید بوده اند اکثراً به اختلالات شخصیتی ، ناسازگاریهای اجتماعی و نارسائیهای هوش مبتلا شده اند .
این اختلالات در خانواده هایی که به عللی از هم پاشیده شده اند یا احیاناً روابط عاطفی والدین با کودک نامساعد بوده است زیاد دیده می شود .
آثار سوء اختلافات خانوادگی گاهی یا اکثراً بیشتر از خانواده های از هم گسسته است زیرا نزاع و مشاجره یا عدم توافق والدین احساس حقارت و حس ناایمنی شدیدی در کودک تولید می کند .
3) مسائل بهداشتی و پزشکی : همانطور که بیماریهای مختلف ، حوادث و تصادفات در خانواده های بی بضاعت فراوان است عقب ماندگیهای ذهنی نیز بعلت محدودیتهای بهداشتی و پزشکی در این خانواده ها زیاد به چشم می خورد .
از نظر آماری رابطه فقر و عقب ماندگی و همچنین عقب ماندگی و نواحی پر جمعیت ثابت شده است .
گروه بندی عقب ماندگی از نظر آموزشی ، تربیتی و درمانی از نظر آموزشی به کودکی مانده گفته می شود که بعلت استعداد محدود به روشهای خاص آموزشی آموزش درمانی نیاز داشته باشند .
آموزش درمانی عبارت از مجموعه اصول آموزش روانشناسی و پزشکی است که بتواند معلولین جسمانی یا ذهنی را تا حد امکان به عضو مفید جامعه تبدیل کند .
عقب مانده ها را از نظر درمانی ، تربیتی و آموزشی به دو گروه بزرگ تقسیم می کنیم : الف – عقب مانده های ذهنی درمان نا پذیر یا افراد پناهگاهی ب – عقب مانده های ذهنی درمان پذیر این دسته به نوبه خود به دو دسته دیگر تقسیم می شوند : 1 – گروه آموزش پذیر 2– گروه تربیت پذیر ( به کودکانی که از نظر آموزشی دیرآموز هستند عقب مانده ذهنی اطلاق نمی شود ) الف ) عقب مانده های درمان ناپذیر : عقب مانده های عمیق هوشی که بیشتر به علل ارثی و مادرزادی مبتلا به ناهنجاریهای متعدد شده اند در این گروه قرار می گیرند .
هوشبهر این افراد از 25 تجاوز نمی کند .
اغلب این افراد علاوه بر نارسایی عمیق هوشی نارسایی حسی ، حرکتی و نقایص عضوی نیز دارند .
و چون خانواده ها قادر به نگهداری این نوع کودکان نیستند و بعلت پیشرفتهای پزشکی هم از مرگ و میر آنان کاسته شده لذا در آسایشگاهها تحت حمایت خاص قرار می گیرند .
ب ) عقب مانده های درمان پذیر : این گروه که اکثریت بسیار زیاد عقب مانده ها را تشکیل می دهند درجات متفاوتی از نارسائیها و ناهنجاریهای هوشی را دارا هستند .
به کمک تدابیر پزشکی و روشهای تربیتی بهبود نسبی حاصل می شود .
این افراد به دو دسته آموزش پذیر و تربیت پذیر تقسیم می شوند .
1 – گروه آموزش پذیر : افرادی که هوشبهر آنان بین 51 تا 70 است آموزش پذیر خوانده می شوند .
این افراد از لحاظ دانستن لغات ضعیف اند و مفاهیم را خوب درک نمی کنند .
آموزش کلامی ندارند و از لحاظ عاطفی واکنشهای لازم را بدست نمی آورند .تمرکز دقت در آنها محدود است و برای یادگیری از خودشان انگیزه نشان نمی دهند ، که شاید بعلت شکستهایی بوده که در حین یادگیری با آن مواجه شده اند .
در این گروه ممکن است افرادی پیدا شوند که از لحاظ یادگیری در کارها عملی و غیر کلامی به حد متوسط کودکان عادی برسند ، مشروط بر اینکه در موسسات خاص و تحت نظارت مربیان کار آزموده فعالیت کنند .
گاهی شاهد هستیم که تعداد زیادی از افراد آموزش پذیر در مدارس عادی و با کودکان معمولی که خود موجب بروز اشکالاتی در تدریس و آموزش سایر دانش آموزان می شود به تحصیل مشغولند علت این نابسامانی یکی تعصب بیش از حد والدین است مبنی بر اینکه کودکشان در مدارس ویژه و با عقب ماندگان تحصیل نکنند و دیگر اینکه هزینه چنین موسساتی فوق العاده گران است و از عهده هر خانواده ای بر نمی آید .
تعداد زیادی از مربیان بر این عقیده اند که کودکان آموزش پذیر نباید جدا از دیگر همسالان خودشان و در مدارس ویژه تحصیل کنند ولی عیب این روش در این است که مدارس کشور ما واجد شرایط مطلوب برای این گونه کودکان نیست و چنین افرادی خیلی زود به کمبودهای خود پی می برند .
همکلاسانشان آنها را به بازی نمی گیرند و تمسخر می کنند و معلمانشان هم بدلیل عدم پیشرفت توجهی به آنها نمی کنند و عقده حقارت هم به کمبودها و نارسائیهایشان اضافه می شود .
کودکان دیرآموز از هوشبهر بالاتری نسبت به گروههای دیگر برخوردارند بیشتر در مدارس عادی تحصیل می کنند و کمتر اتفاق می افتد که به مدارس ویژه نیاز داشته باشند .
2 - گروه تربیت پذیر : این گروه هوشبهری بین 50-26 دارند و چون توانائیهای تحصیلی آنها از یک کودک 7 ساله تجاوز نمی کند پس از لحاظ آموزشی در سطح پائینتری قرار گرفته اند و امکانات محدودتری دارند و در مورد این دسته هدف این است که کودک بتواند از خود مراقبت کند و نیازهای اولیه خود مانند غذا خوردن ، لباس پوشیدن ، شانه کردن و … را رفع کند .
گر چه پیشرفت آموزش در این کودکان مأیوس کننده است ولی برای این دسته کلاسهای ویژه ای در مدارس مخصوص تشکیل می دهند .
دو نوع آموزش برای کودکان تربیت پذیر در نظر گرفته می شود : 1 ) آموزش برنامه ای : روشی است که مطالب و قسمتهای مختلف برنامه از ساده به مشکل با نظم و ترتیب معینی تعیین شده اند که گام به گام اجرا می شود .
2 ) آموزش آزاد و بدون درجه : در این روش برای آموزش از نظر زمانی حدی وجود ندارد و کودک هر درسی را یاد گرفت به درس بعدی می پردازد .
در این روش ، یادگیری به نحو مطلوبتری انجام می پذیرد .
ازدواج در میان نوجوانان مبتلا به نارسائیهای عاطفی و عقلی از نظر سنتی ، ازدواج به عنوان سنگ زیر بنا در زندگی هر فرد شناخته شده است و کسانی که نمی خواهند ازدواج کنند را معمولاً بعنوان افرادی غیر کامل تلقی می کنند و افراد چه استثنایی و چه طبیعی در اوایل زندگی خود در جامعه ای که در آن زندگی می کنند ازدواج را یک نهاد مهم در نظر می گیرند .
موضوع ازدواج موضوع مهمی است و باید در برنامه های آموزشی کودکان استثنایی مورد توجه قرار گیرد .
در غیر اینصورت کودک ممکن است بدون داشتن درکی از پیچیدگی و اهمیت تعهدات زناشویی به سن بلوغ برسد .
علاوه بر این ممکن است انتظاراتی غیر واقعی از توانایی خود در یک رابطه زناشویی در سر بپروراند .
از آنجا که تعداد زیادی از کودکان مبتلا به پریشانی عاطفی به خانواده هایی از هم پاشیده تعلق دارند و از آن جا که تعداد زیادی از کودکان عقب مانده ذهنی سالهای فراوانی از عمر خود را در مؤسسات پناهگاهی می گذرانند ، ممکن است چیزی درباره ارتباطهای روزانه بین زن و شوهر را ندانند.
برخی از کودکان استثنایی ممکن است در نقش همانند سازی با همجنسان خود با اشکال مواجه شوند ( مثلاً پسر ممکن است رفتارهای جنس مؤنث و نه جنس مذکر را تقلید کند ) یا ممکن است بداند مذکر و یا مؤنث می باشد اما ممکن است در شناسایی شغل ، مسئولیتها ، علایق و سرگرمیهای که از نظر سنتی برای جنسیت آنها مناسب تشخیص داده شده است با مشکلاتی روبرو گردد .
تعدادی ممکن است چنین استدلال کنند که ازدواج افراد عقب مانده ذهنی عملی غیر عاقلانه است اما مشاهده شده تعداد زیادی از عقب مانده های ذهنی توانسته اند در روابط زناشویی ، سعادت ، ثبات و رضایت شخصی داشته باشند .
آنها به صورتی عاقلانه مشاهده کردند که « محبت ورزیدن و دریافت آن » و نیز لذتهای جسمی مخصوص کسانی نست که بالاتر از سطح هوشی معینی می باشند .
ناتوانی در انجام وظایفی جز روابط ظاهری خصوصیت تفکیک ناپذیر افراد عقب مانده ذهنی نمی باشد و در برخی موارد ازدواج باعث افزایش قدرت اراده فرد برای کسب موفقیت شده بود ولی غالباً این همسران توانسته بودند بر ضعفهای فردی غلبه کنند .
کمپتون عقیده دارد که ازدواج افراد عقب مانده ذهنی باید از چهار زاویه مورد توجه قرار گیرد .
× از زاویه دید همسران عقب مانده × از زاویه دید والدین × از زاویه دید کودکی که هنوز متولد نشده است × از زوایه دید جامعه فواید چنین ازدواجهایی 1- همراه بودن با فردی که از توانایی عقلی مشابهی برخوردار است .
2- وسیعتر ساختن افقهای فردی از طریق معاشرت با فامیل و آشنایان همسر 3- نیازهای کمتر به سرپرستان 4- ارضای کامل نیازهای جنسی 5- امنیت و اعتماد شخصی 6- سهیم شدن در مسئولیتهایی که در اداره خانه باید به اشتراک انجام شود .
زیانهای چنین ازدواجهایی 1- مسائل مشترکی که ممکن است برای همسران طاقت فرسا باشد .
2- ارزیابی مداوم ثبات عاطفی که فرد ممکن است فاقد آن باشد .
3- ضعفهای فردی ( اعم از عاطفی یا جسمی ( 4- برای امرار معاش از چه محلی می توانند پول بدست آورند ؟
5- انجام کارهای منزل چگونه صورت گیرد ؟
6- اگر یکی از زوجین بیمار شود چه اتفاقی خواهد افتاد ؟
7- اگر زن باردار شود چه باید کرد ؟
8- چگونه می توان از بارداری جلوگیری کرد ؟
9- در صورت بارداری چگونه از فرزند نگهداری شود تردیدی نیست که نکته مهم در چنین ازدواجهایی این است که از طرف خانواده ها و جامعه بطور کامل حمایت شود .
ولی آیا واقعاً چنین ازدواجهایی عاقلانه است ؟
دیدگاهها درباره چنین ازدواجهایی چیست ؟
و آیا در صورت ازدواج بهترین روش همان نازا و عقیم کردن عقب ماندها نیست که چنانچه در صدد کسبت چنین فوایدی هستیم حداقل بتوانیم کمی از مضراتش کم کنیم .
منبع: http://asadikhameneh.blogfa.com/post-36.aspx