یکی از حیطه های بزرگ کیفیت زندگی، کیفیت زندگی زناشویی است، از مفاهیم بسیاری از قبیل تعهد برای کیفیت زناشویی به کار رفته است (لویس و اسپانیز، 1979، به نقل از الیس 2004).
در مورد معنای هر یک از این مفاهیم توافق وجود ندارد.
علت آن به نبود یک نظریه ی واحد در مورد چیستی کیفیت زناشویی باز می گردد (گلن، 1990؛ به نقل از الیس، 2004).
کُل و اسپانیر (1976) کیفیت زناشویی را به عنوان موفقیت و عملکرد یک ازدواج توصیف کرده اند.
(هارپر و همکاران، 2000).
لارسون و هولمان (1994) بیان کردند کیفیت زناشویی یک مفهوم پویا است زیرا ماهیت و کیفیت روابط میان افراد در خلال زمان تغییر می یابد که این مطلب امکان شناسایی عوامل تأثیرگذار بر کیفیت یک رابطه را فراهم می نماید.
هرچند ممکن است که این قبیل روابط پیچیده بوده و حاوی تعاملات میان متغیرهای بسیار باشند.
از عوامل مؤثر در کیفیت زندگی زناشویی می توان به عوامل فردی، عوامل ارتباطی و عوامل خارجی اشاره کرد.
عوامل فردی عبارتند از: 1- جنسیت: بین دیدگاه مردان و زنان نسبت به کیفیت زناشویی چند تفاوت مشاهده شده است.
مثلاً لاکسلی (1980) گزارش کرده است که خانمها نارضایتی و ناکامی بیشتری را در قبال رابطه گزارش می کنند، و معتقدند که بیش از همسرانشان مورد سوء تفاهم واقع می شوند.
(الیس، 2004) هیتون و بلیک (1999) معتقدند که از آنجایی که مردان و زنان از نقشهای متفاوتی برخوردارند و دید متفاوتی نسبت به ابعاد گوناگون رابطه (از قبیل تقسیم وظایف، فرزندپروری و جمعیت جنسی) دارند به شکل متفاوتی به ارزیابی رابطه می پردازند.
آنها همچنین معتقدند که ارزیابی زنان از رابطه دقیق تر از مردان است چون آنها بر رابطه تأکید بیشتری می ورزند.
2- سلامتی: ممکن است نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زناشویی رابطه داشته باشد که تحت تأثیر عواملی همچون کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیتهای مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار می گیرد (بوث و جانسون، 1994؛ به نقل از الیس، 2004).
همچنین ممکن است اثرات کیفیت زناشویی برای همسری که سالم است قوی تر باشد و کیفیت زناشویی زنان ممکن است نسبت به بیماری مزمن همسر حساس تر باشد (الیس، 2004).
بررسی تحقیقات مختلف نشان می دهد که کیفیت پایین زندگی زناشوئی، آشفتگی زناشویی و طلاق، با افزایش آشفتگی روانشناختی و کاهش سلامتی کلی همبستگی دارد و تأثیرات بسیار مخربی بر بهزیستی کلی ایجاد می کند (هاوکینز و بوث، 2005) 3- نحوه فرزندپروری: فرزندپروری ضعیف می تواند از طریق میانجیگری عوامل دیگر نظیر تعارض زناشویی بر کارکرد رابطه تأثیر بنهد.
اثرات فرزندپروری ضعیف ظاهراً به جنسیت، شدت سوء استفاده و بعد خاص کیفیت زناشویی بستگی پیدا می کند (بلت و آبیدین، 1996).
به عنوان مثال کلی و کونلی (1987) گزارش کرده اند که ابعاد محیط اجتماعی اولیه همانند عدم ثبات روانی اجتماعی و نزدیکی هیجانی پیش بینی های قوی تری برای کیفیت زناشویی زنان محسوب می شوند.
(الیس، 2004) 4- وضعیت اقتصادی اجتماعی: شرایط اقتصادی اجتماعی مطلق از اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زناشویی برخوردارند تا انتظارات و ادراکات مربوطه.
از این رو رضایت از سبک زندگی و وضعیت شغلی و اقتصادی اجتماعی می تواند به سطوح بالای رضایت زناشویی بینجامد (لویس و اسپانیر، 1979؛ به نقل از الیس، 2004).
لارسون و همکارانش (1994) دریافتند که استرس عدم امنیت شغلی، رابطه ای منفی با تعدادی از کارکردهای زناشویی دارد.
بیکاری از رابطه ای قوی با رضایت زناشویی برخوردار نیست اما با افسردگی و روابط استرس آور که پیش بینی کننده کیفیت زناشویی نامطلوب هستند رابطه دارد (کینون و پولکین، 1998؛ به نقل از الیس، 2004).
همچنین ممکن است اثرات استرس شغلی یکی از همسران به دیگری تسرّی پیدا کند.
به عنوان مثال، بولگر و همکاران (1989) دریافتند که بین استرسهای کاری یکی از زوجین و استرسهای خانگی همسر دیگر رابطه وجود دارد.
(الیس، 2004) عوامل ارتباطی: 1- مدت ازدواج: این یافته که کیفیت زناشویی با گذشت زمان کاهش می یابد یافته ای متدول محسوب می شود (استتس، 1993؛ به نقل از الیس، 2004).
اکثر پژوهشها بر سالهای اولیه ازدواج تمرکز حاصل کرده اند.
به عنوان مثال کارنی و برادبوری (1997) دریافتند که نمرات رضایت زناشویی در خلال چهار سال اول ازدواج کاهش یافته و سپس افزایش می یابند.
(الیس، 2004) ادعاهای اولیه مبنی بر این که ازدواجها بعدها در طی سالهای آتی بهبود می یابند توسط پژوهشهای اخیر تأیید نشده اند.
مقایسه میان مطالعات بیانگر آن است که کیفیت زناشویی در وهله اول به سرعت کاهش یافته و سپس افزایش می یابد (گلن، 1998؛ به نقل از الیس، 2004).
2- تعاملات: ممکن است ویژگی تعاملات میان زوجین برای کیفیت زناشویی مهم تر از صفات اجتماعی یا فردی باشد (جانسون و بوث، 1998؛ به نقل از الیس، 2004) مثلاً لویس و اسپانیر (1979) گزارش کرده اند که احترام مثبت، ارتباطات اثربخش، نبودن تعارض نقش و رضایتمندی به کیفیت زناشویی بالاتر می انجامند.
3- روابط قبل از ازدواج: روابط قبل از ازدواج با فردی به جز همسر فعلی از رابطه ای منفی با رضایت و ثبات زناشویی برخوردار است.
(استتس، 1993؛ به نقل از الیس 2004).
و همچنین کیفیت زناشویی در ازدواجهای اول بالاتر از ازدواجهای بعدی است (گلن، 1990؛ به نقل از الیس، 2004).
روابط قبل از ازدواج رابطه ای منفی با کیفیت زناشویی دارد (گلن، 1990؛ به نقل از الیس، 2004).
4- حضور کودکان: زوجین با فرزند رضایت زناشویی بیشتری را در قیاس با زوجین بدون فرزند گزارش می کنند (گلن و مک لاناهان، 1982؛ به نقل از الیس، 2004).
و کاهش کیفیت زناشویی در آنها کمتر است (کوردک، 1991؛ به نقل از الیس، 2004).
این که فرزندان چگونه در طی دوران بارداری و طفولیت بر کیفیت زناشویی تأثیر می گذارند بین زوجین متفاوت است و ممکن است در این بین سبکهای تعاملی و فرزندپروری در تعیین اثرات تولد فرزندان بر کیفیت زناشویی حائز اهمیت تر باشند.
(برادبوری و همکاران، 2000).
همچنین پس از تولد فرزندان رابطه زناشویی بیشتر بر کارکردهای ابزاری و کمتر بر ابراز هیجان متمرکز می شود بویژه برای زنان (بلسکی و همکاران، 1985؛ به نقل از الیس 2004).
تولد یک نوزاد از رابطه معنادار با اختلافات زناشویی ادراک برخوردار است (راجرز، 1999؛ به نقل از الیس 2004).
5- تقسیم وظایف: عدم توافق بر سر تقسیم وظایف در منزل یک منبع نارضایتی محسوب می شود.
ویلکی و همکارانش (1998) دریافته اند که شوهران دارای نگرشهای سنتی در هنگامی که همسرانشان شاغل هستند از سطوح رضایت زناشویی پایین تری برخوردار هستند.
(الیس، 2004) ظاهراً ادراک از عدالت، اثرات ترجیحات تقسیم وظایف و ترجیحات نقش بر رضایت زناشویی را متعادل می کند.
(الیس، 2004) رضایت زناشویی همچنین متأثر از انتظارات نقش در بافت طبقه اجتماعی می گردد، مثلاً در طبقات پایین تر ممکن است زنان به خاطر احتیاج روی به کار بیاورند و از زنان دارای تحصیلات بالا انتظار کار کردن برود.
بنابراین در اینجا دیگر این خود استخدام نخواهد بود که برای کیفیت زناشویی حائز اهمیت است بلکه مسئله مهم میزان تطابق تجارب خانواده با استخدام خواهد بود (هاسکن چت و ماکی، 1981؛ به نقل از الیس، 2004).
پرسشنامه رضایت زناشویی ENRICH مقیاس این پرسشنامه به شرح زیر توصیف شده است: پاسخ قراردادی: این مقیاس تمایل شخص برای پاسخ متعارف به سؤالات پرسشنامه را اندازه گیری می کند.
رضایت زناشویی: این مقیاس رضایت و انطباق با 10 جنبه رابطه زناشویی را که در زیر آمده است، اندازه گیری می کند.
موضوعات شخصیتی: این مقیاس درک شخص را از همسرش با توجه به رفتارها و ویژگیها و سطح رضایت یا عدم، که مربوط به این موضوع ها می شود ارزیابی می کند.
نمره بالا نشان دهنده یک سطح پایین از پذیرش یا فقدان راحتی با شخصیت و رفتار همسر است و نمره پایین نشان دهنده سازگاری با همسر و رضایت از شخصیت همسر است.
ارتباط زناشویی: این مقیاس به احساسات، اعتقادات و نگرشهای شخص، نسبت به نقش ارتباط در تداوم روابط زناشویی مربوط می شود.
نمره پایین نشان دهنده آگاهی زن و شوهر و رضایت از سطح و نوع ارتباط در روابطشان و نمره بالا نشان دهنده فقدان رضایت در ارتباطشان است.
حل تعارض: این مقیاس نگرشها، احساسات و اعتقادات شخصی همسر را در به وجود آوردن یا حل تعارض ارزیابی می کند.
موضوع ها بر روی روشهایی برای خاتمه دادن به بحث تمرکز دارند.
نمره پایین نشان دهنده نگرشهای واقع گرایانه درباره تعارضات اجتماعی در روابط زناشویی است و نمره بالا نشان دهنده عدم رضایت از روشی است که تعارضات حل می شوند.
نظارت مالی: این مقیاس تمرکز دارد روی علائق و نگرشهای مربوط به روش اقتصادی و مسائلی که در روابط زن و شوهر اداره می شوند.
نمره پایین نشان دهنده رضایت از اداره مالی و نگرش واقع بینانه نسبت به موضوعات مالی است و نمره بالا نشان دهنده نگرانیهای مختلف در زمینه اداره مالی در روابط زناشویی است.
فعالیتهای مربوط به اوقات فراغت: این مقیاس ترجیحات شخصی هر زوج را برای گذراندن اوقات فراغت ارزیابی می کند.
نمره پایین نشان دهنده انطباق، انعطاف پذیری و توافق درباره استفاده از زمانهای فعال اوقات فراغت است و نمره بالا نشان دهنده نارضایتی از این که چگونه اوقات فراغت در روابط زن و شوهر مورد استفاده قرار گیرد.
روابط جنسی: این طبقه احساسات و نگرانیهای شخصی را درباره روابط جنسی و عاطفی با همسر ارزیابی می کند.
آیتمها منعکس کننده رضایت از ابراز عواطف و میزان احساس راحتی در بحثهای مربوط به موضوعهای جنسی و آمیزش جنسی است.
نمره پایین نشان دهنده رضایت از ابراز عواطف و نگرش مثبت درباره نقش مسائل جنسی در ازدواج و یا عدم توافق درباره تصمیمات مربوط به جلوگیری از حاملگی است.
ازدواج و بچه ها: این مقیاس نگرشها و احساسات شخصی را درباره داشتن بچه و توافق روی تعداد بچه ها ارزیابی می کند.
نمره پایین نشان دهنده توافق در مورد بچه داشتن و تعداد بچه هاست و همچنین نشان دهنده درک واقع گرایانه از تأثیری که بچه ها از روابط زناشویی می بینند و رضایت از نحوه مشخص شدن نقشها و مسئولیتهای والدینی است.
نمره بالا نشان دهنده عدم رضایت از تصمیمات مربوط به بچه داشتن و یا تعداد بچه هایی که خانواده ترجیح می دهند.
بستگان و دوستان: این مقیاس به ارزیابی احساسات و علائق مربوط به روابط با خویشاوندان، اقوام همسر و دوستان می پردازد.
آیتمها نشان دهنده نگرش دوستان و بستگان نسبت به ازدواج و انتظارات مربوط به میزان صرف وقت با دوستان و بستگان است.
نمره پایین نشان دهنده ناسازگاری روابط خانواده و دوستان می باشد و دلالت بر وجود زمینه هایی از تعارض دارد.
نقشهای مربوط به برابری زن و مرد: این مقیاس نگرشها، احساسات و اعتقادات شخص را درباره نقشهای مختلف زناشویی ارزیابی می کند.
نمره پایین نشان دهنده ارزشهای برابرنگرانه است.
جهت گیری عقیدتی: این مقیاس نگرشها، احساسات و علائق شخص را درباره اعتقادات و اعمال مذهبی در زندگی زناشویی ارزیابی می کند.
نمره پایین نشان دهنده این دیدگاه است که مذهب یک بخش بیش از اندازه مهم در ازدواج است و نمره بالا نشان دهنده بی اهمیت دانستن مذهب در ازدواج است.
روایی و اعتبار پرسشنامـه آقای علی اکبر سلیمانیان در پژوهشی تحت عنوان «بررسی تفکرات غیرمنطقی بر نارضایتی زناشویی» درباره روایی و اعتبار این پرسشنامه اظهار می دارد که برای استفاده پرسشنامه در تحقیق ابتدا پرسشنامه ترجمه گردید.
پس از ترجمه، سؤالات به رؤیت متخصصین روان شناسی، خانم دکتر نوابی نژاد و آقای دکتر نادری رسانده شد و روایی محتوایی پرسشنامه مورد تأیید قرار گرفت.
در مرحله بعد پرسشنامه بر روی یک گروه 11 نفری اجرا گردید و ضریب اعتبار آن از طریق ضریب آلفا محاسبه شد که عدد 93% به دست آمد.
با توجه به زیاد بودن سؤالهای پرسشنامه (115 سؤال) که موجب خستگی بیش از اندازه آزمودنیها می شد، تصمیم گرفته شد فرم کوتاهی از آن تهیه شد.
برای این منظور ابتدا همبستگی هر یک از سؤالات با کل پرسشنامه از طریق ضریب همبستگی محاسبه گردید.
سپس 47 سؤال که از همبستگی نسبتاً بالایی برخوردار بودند انتخاب شدند.
این انتخاب به طور مساوی از مقیاسهای مختلف پرسشنامه صورت گرفت و بدین ترتیب در مجموع 47 سؤال انتخاب شد که مجدداً ضریب اعتبار فرم 47 سؤالی بر روی یک گروه 11 نفری با استفاده از ضریب آلفا محاسبه گردید که ضریب اعتبار 95% به دست آمد.
روش محاسبه اعتبار و روایی پرسشنامه مزبور به استاد راهنمای پژوهش (پس از بررسی و نگرش کامل) ارائه گردید.
پس از بررسی و مطالعه اصل پرسشنامه و طریقه محاسبه اعتبار و روایی آن، روش مذکور از نظر ایشان مورد تأیید قرار گرفت و از پرسشنامه رضایت زناشویی ENRICH جهت برآورد میزان رضایت زناشویی در گروههای مطالعه و مقایسه ازدواجها، استفاده شد.
روش ارائه و نمره گذاری پرسشنامـه برای پرسشنامه مورد استفاده یک برگه به عنوان راهنما و یک برگه نیز جهت توجیه و دریافت مشخصات مورد نیاز افراد مورد نظر جامعه پژوهشی در نظر گرفته شده است.
در برگه توجیه خانواده ها نگاهی در خصوص اهمیت و ضرورت دستیابی به ویژگیهای همسران در جوامع و توصیه به پاسخگویی واقع بینانه و از روی صداقت و همچنین اطمینان دادن به ایشان در مورد محرمانه بودن اطلاعات دریافت شده، بیان شد.
در برگه راهنما نیز به نحوه پاسخگویی و اظهار نظر در مورد جملات بیان شده در پرسشنامه اشاره شده است.
پرسشنامه به صورت پنج گزینه ای (که در اصل یک نگرش سنج از نوع لیکرت است) در نظر گرفته شده است که به هر گزینه آن از یک تا پنج امتیاز داده می شود.
جدول نرم پرسشنامه رضایت زناشـویی ENRICH 41/26 = S 71/697 = S2 82/175 = M 95/0 = 5 = i نمره های محاسبه شده برای نرم از نوع مقیاس t است که در آن میانگین برابر 50 و انحراف معیار 10 می باشد.
نمره های کمتر از 30 نشانگر نارضایتی شدید همسران از روابط زناشویی است.
نمره های بین 30 تا 40 نشانگر عدم رضایت از روابط زناشویی همسران است.
نمره های بین 40 تا 60 نشانگر رضایت نسبی و متوسط از روابط زناشویی همسران است.
نمره های بین 60 تا 70 نشانگر رضایت زیاد همسران از روابط زناشویی است.
نمره های بالاتر از 70 نشانگر رضایت فوق العاده از روابط زناشویی بین همسران است.
عوامل مؤثر بر زنـدگی زناشویی بررسیها نشان داده اند افزایش احساس رضایت افراد از زندگی زناشویی منوط به وجود متغیرهای متعددی است که می توان آنها را به دو مقوله اصلی تقسیم کرد: عواملی که پیش از ازدواج شکل گرفته اند و از آغاز زندگی مشترک سطح رضایت فرد را از ازدواج تحت تأثیر قرار می دهند؛ عواملی که در خلال زندگی مشترک مطرح می شوند و مستلزم برقراری سازش مجدد با شرایط جدید هستند.
در مقوله نخست عواملی مانند ویژگیهای شخصیت، نژاد، اعتقادات مذهبی، چگونگی گذراندن اوقات فراغت، ازدواج پیشین همراه با وجود فرزند خوانده ها و آشنایی پیش از ازدواج قرار دارند.
تحقیقات نشان داده اند افراد نه تنها تمایل دارند با کسانی ازدواج کنند که از لحاظ خصوصیات جسمانی، تواناییهای شناختی و ویژگیهای شخصیتی با آنها همانند هستند، بلکه ازدواجهایی از پایداری و سلامت برخورداند که هنگام شروع زندگی مشترک، ویژگیهای شخصیتی زوجها مشابه باشند (کاسپی و هربنر، 1990).
برخی از این ویژگیها مانند خودافشاگری و پنهان کاری با تأثیر بر روابط بین فردی پیش بینی کننده های مهمی برای تعیین میزان احساس رضایت از ازدواج به حساب می آیند (سوکلسکی، 1996؛ فو و هری، 1997؛ فینک نور و هازان، 2000).
به هر حال، ارزیابی زوجها از ویژگیهای شخصیتی یکدیگر مبین تأثیر این خصوصیات بر میزان رضایت آنان از زندگی مشترک است (ویسمن، ابلاکر و وینستک، 2004).
نتایج بررسیهای به عمل آمده در مورد نژاد نیز، حاکی از پایداری بیشتر ازدواج بین هم نژادهاست.
افزون بر این، پژوهشها نشان داده اند در بین اقوام مختلف، متغیرهای تشکیل دهنده احساس رضایت کلی از ازدواج است (گارسیا، 1999؛ ساستری، 1999).
از دیگر عواملی که پیش از ازدواج شکل می گیرد، اعتقادهای مذهبی است.
تحقیقات نشان داده اند افزایش فعالیتهای مذهبی اگر چه روابط زناشویی را بهبود نمی بخشد و بر میزان شادی زندگی زناشویی، بهبود تعامل بین زوجها، کاهش تعارضها و مشکلات روزمره تأثیر نمی گذارد، اما می تواند با افزایش تعهد اخلاقی، احتمال توجه به طلاق را کاهش دهد (ناکونزنی، شول و راجرز، 1995؛ فاکس و کلی، 1995؛ برنن، 2004).
مشابهت علائق اوقات فراغت نیز بر میزان سازش یافتگی زناشویی مؤثر است (بنی اسدی شهر بابک، 1375).
بررسی تأثیر ازدواج پیشین و وجود فرزند خوانده ها نیز نشان داده است زوجهایی که برای نخستین بار ازدواج می کنند و افرادی که به دلیل از دست دادن همسر برای بار دوم ازدواج می کنند، بیش از زوجهایی که در آن یکی از همسران مطلقه است، احساس رضایت می کنند.
با آن که میزان رضایت قبلی از زندگی زناشویی با رضایت فعلی افراد مرتبط نیست و هیچ گونه همبستگی معناداری بین وقایع زندگی تنیدگی زای قبلی و رضایت از زندگی فعلی وجود ندارد.
اما در صورتی که یکی از زوجها صاحب فرزندی از زندگی پیشین خود باشد، وجود فرزند خوانده، امکان بروز مشکلات زناشویی را افزایش می دهد (فاورز و السن، 1989؛ هارلی، 1996؛ وایت و پترسن، 1996).
شادمانی، یکی از متغیرهایی است که در سالهای اخیر در حوزه شخصیت و روان شناسی سلامت مورد توجه قرار گرفته است و یکی از مهمترین نیازهای روانی بشر است که تأثیر عمده ای بر شکل گیری شخصیت و سلامت روان دارد.
قبل از این در مطالعات روان شناسی بیشتر احساسات منفی انسان؛ مثل افسردگی، غم، عصبانیت، خشم و اضطراب مورد مطالعه قرار می گرفتند، ولی در سالهای اخیر مطالعات مربوط به شادمانی افزایش یافته است.
اهمیت مطالعه شادمانی به حدی است که برخی از پژوهشگران و نظریه پردازان افسردگی از جمله سلیگمن (1999) معتقدند، بهتر است به جای توجه به افسردگی به شادمانی توجه شود.
این توجه باعث شده است که پژوهشگران مختلف ضمن تعریف شادمانی پژوهش هایی را در مورد عوامل مؤثر بر شیوه های افزایش آن، انجام دهند.
مقوله های تشکیل دهنده شادمانی را عواملی مثل رضایت کلی از زندگی، رضایت از مقوله های خاص زندگی، وجود عواطف مثبت فراوان (خلق و عواطف خوشایند) و فقدان نسبی عواطف منفی (خلق و عواطف ناخوشایند) تشکیل می دهد.
عواطف مثبت را می توان به مفاهیمی مانند خوشی، وجد، رضایت، غرور، محبت و شور تقسیم بندی کرد.
عواطف منفی را نیز می توان به مفاهیمی مانند احساس گناه، شرم، غمگینی، اضطراب، نگرانی، خشم، استرس، افسردگی و حسادت طبقه بندی کرد (ادینگتون و شومن، 2004).
به اعتقاد آرگیل و همکاران (1990) شادمانی سه جزء اساسی دارد: «هیجان مثبت»، «رضایت از زندگی» و «نبود هیجانات منفی از جمله افسردگی و اضطراب».
آنها دریافتند که روابط مثبت با دیگران، هدفمند بودن زندگی، رشد شخصیتی، دوست داشتن دیگران و زندگی از اجزای شادمانی هستند.
آرگیل (2001) معتقد است شادمانی متضاد افسردگی نیست، اما نبود افسردگی شرط لازم برای رسیدن به شادمانی است.
اگر شادمانی فقط متضاد افسردگی باشد نیازی به اندازه گیری و بررسی آن نیست، زیرا افسردگی به خوبی شناخته شده است.
جنسیت نیز موضوع پژوهش های زیادی در ارتباط با شادمانی بوده است.
داینر و همکاران (1999) معتقدند که میزان شادمانی زنان و مردان برابر است، اما هنگامی که افسردگی را در نظر می گیریم موضوع تا حدی پیچیده می شود، به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان افسردگی در زنان بیشتر از مردان است، زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی و هم عاطفه مثبت بیشتری را تجربه می کنند و بر آن اند که این دو عاطفه، شادی مردان و زنان را یکسان می سازد.
اولین مطالعات در مورد شادمانی در سال 1912 میلادی در بین دانش آموزان انگلیسی انجام شد.
در سالهای بعد از آن چند مطالعه دیگر در امریکا در مورد سطح لذت بردن دانش آموزان انجام گرفت، ولی مطالعات مربوط به شادمانی به دلیل جنگ جهانی اول و دوم به دست فراموشی سپرده شد.
بعد از جنگ جهانی دوم دوباره مطالعات آغاز شد و در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است.
در برخی از کشورهای دنیا شادمانی به عنوان یکی از ملاکهای کیفیت زندگی است و بنابراین سالانه میزان شادمانی اندازه گیری می شود (عابدی، 1384).
شادمانی در بزرگسالان ارتباط زیادی با وضعیت تأهل دارد.
داینر و همکاران (1999) معتقدند که افراد متأهل نسبت به کسانی که هرگز ازدواج نکرده یا جدا شده اند و یا همسر خود را از دست داده اند بیشتر احساس شادی و شادمانی می کنند.
علاوه بر این افرادی که هنوز ازدواج نکرده اند اما با نامزد مورد علاقه خود زندگی می کنند از کسانی که تنها زندگی می کنند شادمان تر هستند.
فوردایس (1977، 1983) یکی از صاحبنظران روان شناسی شادی است که طی پژوهش های زیادی مجموعه ای را با عنوان برنامه افزایش شادی فردی ارائه کرده است که ترکیبی از نظریات شناختی و رفتاری است.
وی همچنین ضمن این که معتقد است عوامل مختلفی از جمله ژنتیک، شخصیت، میزان درآمد، موقعیت اجتماعی و اقتصادی، تحصیلات و غیره در میزان نشاط افراد مؤثر هستند، به این امر اشاره می کند که ویژگیهای خاصی وجود دارند که پژوهش ها نشان داده اند وجود آنها در شخص موجب شادمانی می گردد.
زیربنای برنامه فوردایس این است که اگر شخص بخواهد می تواند همانند افراد شاد، شاد باشد.
چهارده عنصر شناختی رفتاری فوردایس که 8 مورد آن شناختی و 6 مورد آن رفتاری است و برای افزایش شادمانی برنامه ریزی شده است عبارت اند از: افزایش فعالیت، افزایش روابط اجتماعی، افزایش خلاقیت، برنامه ریزی و سازماندهی، دورکردن نگرانی، کاهش توقعات و انتظارات، افزایش تفکر مثبت و خوش بینی، زندگی در زمان حال، پرورش شخصیت سالم، پرورش شخصیت اجتماعی، خود بودن، از بین بردن احساسات منفی، تقویت روابط نزدیک و صمیمانه، اولویت دادن به شادی.
اگرچه پژوهش های مربوط به آموزش شادمانی کمتر انجام گرفته است و بیشتر مطالعات در زمینه رابطه شادمانی متغیری است که بر روی شخصیت انسان تأثیر می گذارد.
تعریف: دینر و دینر (1995) و آرجیل (2001) در تعریف شادکامی معتقدند که شادکامی، شامل حالت خوشحالی یا سرور (هیجانات مثبت)، راضی بودن از زندگی و فقدان افسردگی و اضطراب (عواطف منفی) است.
این تعریف، شاید جامع تر از سایر تعاریف باشد زیرا، مجموعه ی عواطف مثبت و منفی که امر درونی هستند را در نظر گرفته و در بعد بیرونی نیز، به رضایت از زندگی اشاره دارد.
سلیگمن (2002)، هیجانات مثبت را به سه طبقه تقسیم می کند.
اگر هیجانات مثبت همراه با زمان آینده بیایند دربرگیرنده ی خوش بینی، امید، اطمینان، وفا، سلامتی و داشتن دورنمای خوب است.
اگر با زمان گذشته بیایند شامل رضایتمندی، خشنودی، کمال سرافرازی و آرامش اند که هیجانهای مثبت اصلی هستند اما، اگر با زمان حال همراه شوند، به دو حالت لذت های زودگذر و خشنودی بادوام پدید می آیند.
ارتباط شادمانی و شخصیت توسط دنیو و کوپر (1998)؛ آرجیل و همکاران (1995)؛ کاستا (1981)؛ فرانسیس و همکاران (1998) و ارتباط آن با عزت نفس (وارت، 2001؛ آرجیل 2001، دانیر، 1984؛ بنتال، 1992) و اعتقادات مذهبی (مایرز، 2000؛ گریلی، 1975؛ هیلز و آرجیل 1998؛ هالمان و همکاران (1987)؛ سرمایه ای اجتماعی یا همبستگی اجتماعی (هوپکه، 2001) اوقات فراغت (هیلز و آرجیل، 1998)، وضعیت اقتصادی (داینر و همکاران، 1999)؛ و سلامت (علیپور، نوربالا، اژه های و مطیعیان، 1379؛ سالوی و همکاران، 2000؛ وینهوون، 1998) نشان داده شده است.
داینر و لوکاس (1999) عناصر سلامت ذهنی و روانی را در حوزه های شناختی و عاطفی، مورد بررسی قرار دادند و نقش عواطف مثبت و منفی را در آنها آشکار ساختند.
کاواماتو (1999) افزایش شادمانی را، در ارتباط مستقیم با افزایش وضعیت سلامت اشتها، خواب، حافظه، روابط خانوادگی، دوستی، وضعیت خانوادگی و در نهایت سلامت روان می داند.
پرنگار (2004) معتقد است که ارتباطی قوی، بین شادکامی و سلامت روانی وجود دارد.
آلبرکتسن (2003) معتقد است که تجربه ی استرس، احساس شادکامی را کاهش می دهد، یعنی هر چه فرد استرس بیشتری را تجربه کند، از میزان شادکامی او کاسته می شود و سلامت روانی او مورد تهدید قرار می گیرد.
در واقع، چون لذت و رضایتمندی به عنوان عناصر اصلی عاطفی و شناختی در احساس شادکامی، از سایر مواد مستقل اند و نظر به آن که عاطفه ی مثبت و منفی دارای ساختارها و سیستمهای جدا از هم می باشند، بدیهی است که نحوه ی ارتباط آنها با یکدیگر می تواند بهداشت روانی فرد را تبیین کند و از آنجاییکه، احساس شادکامی، وابسته به ارزیابی شناختی از رضایتمندی در حوزه های گوناگون زندگی، همچون خانواده و شرایط کاری و تجارب ناشی از ارتباط با دیگران است، این موضوع می تواند، به نمادی از بهداشت روانی فرد بدل گردد.
تحلیل سازگاری نشان می دهد که این موضوع از عوامل مهم شخصیتی است و خود، به نوعی می تواند به عنوان اجزای رضایتمندی و شادکامی مدنظر قرار بگیرد.
در مطالعه ی دیگر، لیبورمیرسکی و راس (1997) در مورد چگونگی برخورد افراد شاد و ناشاد با موقعیتهایی که در طی آن به اهداف دلخواه می رسیدند، شکست می خوردند و یا با مانع مواجه می شدند، پژوهشی انجام داده و نشان دادند که افراد شادی که در کالج پذیرفته شده بودند، اعتقاد داشتند که آنجا برای آنها بهترین مکان است و اگر مردود شده بودند فکر می کردند شاید انتخاب آنها درست نبوده است اما، در مورد افراد ناشاد، به نظر می آمد که در دنیایی از انتخابهای ناخواسته زندگی می کنند و برای آنها اهمیتی ندارد که انتخابشان چیست.
تحلیل این پژوهش، نشان دهنده ی رابطه ی شادکامی با سلامت روانی بود.
ازدواج پیمان مقدسی است که در تمام اقوام و ملل در تمامی زمان ها و مکان ها وجود داشته است.
سنت دیرینه ای که در آن زن و مرد زندگی مشترکی را آغاز می کنند و پیمان می بندند که یار و غم خوار یکدیگر باشند، یکدیگر را بهتر بشناسند و همدیگر را خوشبخت کنند، به یکدیگر عشق بورزند و با ازدواج بر تنهایی خویش پایان دهند.
این مهم نخست نیاز به مجموعه ای از آگاهی ها، اطلاعات و بینش هایی در جهت شناخت دختر و پسر از خود و طرف مقابل ازدواج دارد (نوابی نژاد، 1379).
ازدواج موجب آرامش و آسایش، پیشرفت فردی و اجتماعی، تأمین نیازهای جنسی، بقای نسل و تأمین نیازهای روانی می گردد که پیامد آن سلامت فردی و اجتماعی است.
عدم برآورده شدن صحیح و به موقع این نیازها، ضررهای جبران ناپذیری را به فرد و اجتماع وارد می نماید.
رضایت زناشویی به احساس عینی از خوشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و مرد است وقتی که همه جنبه های مشترک زندگی شان را در نظر بگیرد (رابل، 2004).
رضایتمندی همسران از رابطه جنسی، عشق و شور و شوق زندگی به این بستگی دارد که چقدر نسبت به هم صمیمی و دوستان خوبی می باشند (برک؛ ترجمه سید محمدی، 1382).
عشق و رضایتی که دست مایه رضایت و غنای روابط زناشویی است به مرور تغییر شکل می دهد، اغلب زوج ها در اوایل آشنایی و دوران شیدایی عشق و روابط آتشین خود را ابدی می پندارند که این عشق و محبت تخفیف یافته و فروکش می کند (بک، 1988؛ ترجمه قراچه داغی، 1380).
امروزه ازدواج به سادگی گذشته نیست، زیرا هیچ چیز، مانند گذشته سر جای خودش نیست.
در ازدواج سنتی هر کسی جایگاه خود را می دانست بعلاوه، پیچیدگی و شخصیت زدایی کل جامعه، به احساس از خودبیگانگی، انزوا و بی اعتمادی فراگیر فرد دامن می زند.
در این دوره دگرگونی های سریع ارزش ها، رسم ها و باورهایمان از هر سو مورد تردید و تهدید قرار گرفته است و این امر بیش از هر چیز در زمینه روابط زناشویی و خانوادگی آشکار است (برنشتاین؛ ترجمه پورعابدی، 1380).
یکی از جوانب بسیار مهم یک نظام زناشویی رضایتی است که همسران در ازدواج تجربه می کنند (تانی گوچی و همکاران،ل 2006)، ولیکن آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است (هالفورد، 1384).
نشانگر آن است که رضایت زناشویی به آسانی قابل دستیابی نیست (رزن گراندن و همکاران، 2004).
قطع نظر از همه ازدواج هایی که به طلاق ختم می گردند، بسیاری از ازدواج های ناموفق نیز وجود دارد که همسران به دلایل گوناگون طلاق نمی گیرند (گریف و مالهرب، 2001) یکی از دلایل بروز تعارضات زناشویی و عدم رضایت مندی زناشویی و در نهایت وقوع طلاق، عدم توانمندی های ضروری برای ایجاد محیط امن و توأم با آرامش و صمیمیت می باشد.
در دهه 90 مطالعات علمی پیرامون رضایت زناشویی توجه زیادی را به خود جلب کرد و در مقایسه با یافته های علمی دهه های گذشته در دهه 90، حجم زیادی از مطالعات به جنبه های مختلف رضایت زناشویی اختصاص داشته است (برادبری، و دیگران 2000).
درک کیفیت و ارزش ازدواج وسیله ای برای درک اثرات آن بر روی تمام فرایندهای درون و بیرون خانواده است.
دلایل معقول و منطقی مطالعه بر روی جزئیات رضایت زناشویی، درک محوریت آن در سلامت خانواده و اشخاص (استاک و اشلمان، 1998) اهمیت آن برای جامعه در حالتی که ازدواج های موفق شکل می گیرد، دست کشیدن از جرم (لاپ، ناگین و سمپسون، 1998)، و نیاز به گسترش مداخلات تجربی برای زوجین به منظور جلوگیری یا کم کردن فشارهای زناشویی و طلاق است (بوکام، شوهام، میزر، دیرتو و استیکل، 1998).
در مطالعاتی که درباره نقش و تأثیر فرزندان بر رضایت زناشویی انجام شده مشخص شده است که فرزندان تأثیرات متناقضی بر کیفیت روابط زوجین می گذارند (وایت و لیلارد، 1991).
زندگی مشترک با این باور که تنها مرگ می تواند ما را از یکدیگر جدا کند شروع می شود و زوجین هم حداقل در آغاز زندگی مشترک خود نسبت به آن اعتقاد کامل دارند، اما واقعیت چیز دیگری است، زندگی مشترک تحت تأثیر عوامل متعددی قرار می گیرد که پاره ای از آنها ممکن است زوجین را به سمت اختلاف و درگیری، جدایی روانی و حتی طلاق سوق دهد.
تحقیقات مختلف نشان داده است که یکی از مهمترین عوامل مشکل ساز، اختلال در ارتباط یا به عبارتی اختلال در فرایند تفاهم است.
در گزارشی که توسط یک آژانس مشاوره خانواده در سال 1970 تهیه شده است 87 درصد زوج های شرکت کننده در پژوهش نشان دادند که مشکل اصلی آنها مشکل ارتباطی است.
(جکوبسون، والدرون و مور، 1980).
همچنین نتایج پژوهشی که توسط محققین دانشگاه اوهایو انجام شده نشان می دهد که 84 درصد از پرونده های طلاق مربوط به عدم تفاهم و تفهیم بوده است.
به طوری که اغلب زوجین اظهار کرده اند که «همسرم به حرفهای من توجهی ندارد و یا من هر چه می گویم او فقط حرف خود را می زند و یا او همیشه از کاه کوه می سازد (فرهنگی، 1379).
در ایران نیز نتایج یک نظرسنجی که از 657 نفر از افراد 18 تا 20 ساله تهرانی درباره موانع و مشکلات ازدواج و زناشویی شده است نشان داد که شرکت کنندگان یکی از موانع مهم را عدم تفاهم اخلاقی ذکر کرده اند (رمضانیان، 1376).
با ارتباط درست می توان پیوندهای بین فردی را افزایش داد.
امکان اتخاذ تصمیم درست تر را فراهم نمود، نگرش ها و باورهای طرف مقابل را در جهت رسیدن به همدلی بیشتر هدایت کرد و تغییرات و دگرگونی ها را توجیه نمود.
عواملی وجود دارند که می توانند اثربخشی یک ارتباط را تضعیف کرده و موجب عدم درک درست پیام فرستاده شده یا به عبارتی رمز گشایش صحیح آن شوند که به عنوان مثال می توان به باورهای غلط، پیش داوری ها و نگرش های منفی اشاره کرد.