چکیده
در مقاله زیر روند سست شدن ارکان خانواده در غرب بخصوص آمریکا بازکاوی شده و عوامل منجر به تغییر در این نهاد اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. مینتز و کلوگ در این مقاله، افول الگوهای سنّتی خانواده، کنار رفتن ارزش های خانوادگی، تغییر در وظایف اعضا و شاغل شدن مادران، آزادی در روابط جنسی و معمول شدن طلاق را ناشی از تغییر در ارزش ها و هنجارهای اجتماعی دانسته اند که سرمنشأ این تغییر عبارت است از: رشد اقتصادی و ظهور نحله های فلسفی که بر خود تأکید می کردند. این دو عامل ابتدا در ادبیات و رمان ها و مجلّات و سپس در سینما و فیلم ها تأثیر گذاشته و آنها نیز به نوبه خود ارزش های خانوادگی را مورد هدف قرار دادند.
کلیدواژه ها: خانواده، خانواده سنّتی، تغییرات در خانواده، ارزش های خانوادگی، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی، پیوندهای خانوادگی، روابط جنسی نامشروع، فلسفه های خودمحور.
پی درآمد
نهاد «خانواده» یکی از اصیل ترین و قدیمی ترین نهادهایی است که اجتماع بشری آن را تجربه کرده. اگر سرمنشأ و فلسفه وجودی تشکیل نهادها را نیازهای «ساخت یافته» بدانیم به یقین، خانواده نهادی است که یکی از طبیعی ترین و پایدارترین نیازهای انسان را به صورتی ساخت یافته و تعریف شده تأمین می کند. نیاز به آرامش و سکون و استراحت یکی از مهم ترین نیازهای انسان است که خداوند متعال با آفرینش زوج و جفتی در کنار انسان، این نیاز او را برآورده کرد و برای اینکه سازوکار ارضای این نیاز قاعده مند باشد یک راه را مجاز دانست و آن نهاد «خانواده» است; (وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّه ً وَرَحْمَه ً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ) (روم: 21) خداوند همسری در کنارتان قرار داد تا بدان وسیله، آرامش یابید.
آنچه گفته شد تنها یکی از کارکردهای خانواده است که می توان از متون دینی استنباط کرد. در این میان، به تولید نسل، کارکردهای پرورشی و تربیتی، مراقبت و کنترل و سایر کارکردهای خانواده نیز می توان اشاره کرد. در دنیای متغیّر امروز، که گویی کمتر چیزی را می توان یافت که بدون دگرگونی بماند، تغییرْ خانواده را هم دربرگرفته و تغییرات عمده ای در آن ایجاد شده است، تا جایی که اندیشمندان اجتماعی با توسّل به تقلیل گرایی،3ابتدا کارکردهای خانواده را به یکی دو مورد تقلیل دادند و به تعریف مجدد4 «خانه» و «خانواده» پرداختند. این وضعیت جامعه شناسی موجود است که به اصطلاح فارغ از ارزش5 بحث می کند. نگاه به نهاد خانواده از منظر جامعه شناسی تغییرات، ما را به حقایق زیادی رهنمون می کند که می توانیم هم اصالت های دینی خود را
بیابیم و بدان ها پایبند باشیم و هم وضعیت موجود را بشناسیم.
مقاله حاضر از منظر «جامعه شناسی تغییرات»، تغییر اجتماعی6 نهاد خانواده غربی را بررسی کرده و عوامل عمده تغییر در این نهاد را ذکر کرده است. اهمیت این مقاله از آن رو دو چندان می شود که از نگاه خود غربیان و بیان خود آنهاست و در نهایت، نتیجه می گیرد از «خانواده» چیزی جز اسم آن و از کارکردهایش جز رسم آن باقی نمانده است.
به سوی جدایی; تغییرات شدید از سال 1960
در فاصله کوتاه سه دهه، خانواده سنّتی تقریباً ناپدید شد. امروزه خانواده هایی با پدر نان آور و مادر خانه دار با یک یا چند فرزند، فقط یک ششم خانواده ها را تشکیل می دهند. مینتز و کلوگ این تغییر شگرف را به تحوّل عظیم در ارزش های فرهنگی نسبت می دهند. آنها معتقدند: نظام اخلاقی جدید، انقلابی در ارزش ها و رفتارهای خانواده به پا کرده است.
یک نسل قبل، اُزی، هاریت، دیوید، و ریکی نلسون مظهر خانواده آمریکایی بودند. بیش از 70 درصد تمام خانواده های آمریکایی در سال 1960 مانند خانواده نلسون بودند: یک پدر نان آور، مادر خانه دار و فرزندانشان; اما امروز تنها کمتر از سه دهه بعد، خانواده های سنّتی تشکیل شده از پدر نان آور مادر خانه دار و یک یا چند فرزند وابسته تنها کمتر از 15 درصد خانواده های کشور ]آمریکا[ را تشکیل می دهند. به موازات اینکه خانواده های آمریکایی تغییر کرده اند، تصویر به نمایش درآمده از آنها نیز در برنامه های تلویزیونی تغییر یافته است. نویسندگان نام چند اثر سینمایی و تلویزیونی را در اینجا به عنوان نمونه ذکر می کنند که شکل زندگی خانوادگی در آنها تغییر یافته، ولی به دلیل شناخته شده نبودن آنها در ایران از ذکر آنها خودداری می کنیم. از سال 1960 خانواده های آمریکایی دگرگونی تاریخی را متحمّل شده اند; به همان اندازه چشمگیر و دوررس که در ابتدای قرن نوزدهم اتفاق افتاد، به گونه ای که حتی یک آشنایی سطحی با آمارهای سرشماری، عمق تغییراتی را که در زندگی خانواده رخ داده است نشان می دهد. نرخ موالید کاهش پیدا کرده، امروزه تعداد متوسط فرزند در هر خانواده، از 8/3 در اوج رونق بچه داری به کمتر از 2 فرزند تنزل یافته است. در عین حال، نرخ طلاق به شدت افزایش پیدا کرده است. امروزه تعداد طلاق ها در هر سال، دو برابرِ بالاترین تعداد در سال 1966 و سه برابر بیش از سال 1950 شده است. جهش ناگهانی میزان طلاق در افزایش چشمگیر تعداد خانوارهای تک سرپرست یا آنچه به «خانواده های از هم پاشیده»7 شناخته می شد، دخیل بوده است. تعداد خانوارهای تشکیل شده از یک زن و بچه هایش از سال 1960 تاکنون دو برابر شده است. رشد ناگهانی خانوارهای زن سرپرست با افزایش سریع تعداد زوج هایی که با زندگی توافقی به سر می برند همراه شده، و تعداد آنها از سال 1960 تاکنون چهار برابر گردیده است.
تقریباً همه جوانب زندگی خانواده در مقابل چشمانمان تغییر یافته، آداب جنسی از اساس مورد بازبینی قرار گرفته است. در مقایسه با قریب نیمی از مردم در سال 1960، که آمیزش جنسی را تا پس از ازدواج به تأخیر می انداختند، امروزه فقط قریب یک پنجم زنان آمریکایی فعالیت جنسی را به پس از ازدواج موکول می کنند. در این میان، سهم موالید رخ داده میان زنان مجرّد چهار برابر شده است. در عین حال، میلیون ها همسر وارد نیروی کار شده اند و با افزایش تعداد همسران شاغل، تصویر قدیمی پدرِ نان آور و مادر خانه دار فرو شکسته است. در سال 1950 بیست و پنج درصد زنان ازدواج کرده، که با همسرانشان زندگی می کردند، در خارج از خانه کار می کردند. در اواخر دهه 1980 این رقم قریب شصت درصد شد. هجوم زنان متأهّل، که وارد نیروی کار می شدند، بخصوص در میان مادران دارای فرزند کم سن و سال، سریع تر بود. اکنون بیش از نیمی از تمام مادرانِ بچه مدرسه ای ها، شاغل هستند. در نتیجه، تنها اندکی از فرزندان کم سن می توانند خواستار توجه انحصاری مادرانشان باشند. آنچه آمریکاییان در سال 1960 شاهد بودند چالش های بنیادی بود در شکل ها، آرمان ها و انتظارات نقشی که خانواده را طی یک و نیم قرن تعریف کرده است.
تغییرات عمیق و گسترده در خانواده آمریکایی، رفتار و ارزش های آن رخ داده است. آمریکاییان معاصر بیش از اسلاف خود به تأخیر یا خودداری از ازدواج، به زندگی تنها و بیرون از واحدهای خانوادگی، به وارد شدن در روابط جنسی فراتر از ازدواج، به خاتمه دادن ازدواج ها با طلاق، به اجازه دادن مادران بچه های کم سن و سال برای کار بیرون از خانه، و به اجازه دادن به زندگی فرزندان در خانواده های تکوالدوبدون حضورمردبزرگ سال،علاقه دارند.
واژه «خانواده» به تدریج، بازتعریف شده تا هر جمعی را که با هم زندگی می کنند، دربر گیرد; اشکال گوناگونی همچون مادرانِ تنها و فرزندان زوج های ازدواج نکرده و زوج های همجنس باز.
همه این تغییرات، حسّی عمیق از بی اطمینانی و تزلزل پدید آورده است. بسیاری از آمریکاییان از کاهش سریع میزان موالید، رشد چشمگیر میزان طلاق و ازدیاد روابط جنسی هرزه و بدون قرارداد، که همه نشانه هایی از خودبینی و خودخواهی فزاینده مغایر با پیوندهای قوی خانوادگی است، در هراسند. آنها همچنین واهمه دارند از اینکه این میزان افزایش یافته، مادران شاغل که موجب شده اند تا فرزندان بیشتری مورد بی توجهی قرار گیرند، میزان بارداری در نوجوانی، بزه کاری، خودکشی، استعمال مواد مخدّر و الکلی و شکست در تحصیل بیشتر شوند.
امروزه ترس از آینده خانواده، وسعت یافته است. در سال 1978 یک نویسنده، ک. ب. لوسی، به اجمال هراس ها درباره شکنندگی خانواده را خلاصه کرد که هنوز ذهن آمریکاییان را آزار می دهد:
امروزه پنجاه درصد کل ازدواج ها به طلاق، جدایی، یا ترک خانه ختم می شود. میزان ازدواج و میزان تولّد در حال کاهش است. تعداد خانواده های تکوالد و تک فرزند افزایش می یابد. جوانان بیش از پیش، به زندگی با هم بدون ازدواج روی می آورند...
روابط جنسی پیش از ازدواج و نامشروع دیگر موجب خشم والدین یا همسران نمی شود. میزان گزارش شده زنای با محارم، هتک عرض کودکان، تجاوز و سوء استفاده از همسر و فرزند بیوفقه صعود می کند. کودکان فراری، روسپی گری نوجوانان، اعتیاد به مواد مخدّر و الکلی در بین جوانان پدیده هایی بزرگ و ناخوشایند شده اند.
نیروهایی که در پس این تغییرات در زندگی خانواده هستند کدامند و لوازم این دگرگونی ها چیست؟
نظام اخلاقی جدید
کلید فهم دگرگونی های اخیر در زندگی خانواده را باید در دگرگونی عمیق ارزش های فرهنگی جستوجو کرد. سه دهه قبل، بیشتر آمریکاییان در نگرش های قوی و مطمئن درباره خانواده سهیم بودند. نظرسنجی های عمومی نشان دادند که آنها ازدواج را به عنوان پیش نیازی برای رفاه، سازگاری اجتماعی و بلوغ می دانند و روی نقش مناسب زن و شوهر اتفاق نظر داشتند. مردان و زنانی که موفق به ازدواج نشده بودند یا از نقش خانوادگی خود ناراحت بودند، با عناوین «ناسازگار» یا «عصبی» تحقیر می شدند. فرهنگ وسیع تر حامل این پیام بود که خوش بختی تنها پیامد جنبی «زندگی با ارزش های مقبول، کار سخت و تعهد خانوادگی» است.
ارزش ها و هنجارها تغییر یافته، شعارهای جامعه کنونی رشد خودمحوری و رضایت فردی هستند. انتظارات برای خوش بختی شخصی بیشتر شده و با نگرانی (و از خود گذشتگی) برای خانواده هایی، که بیشتر سنّتی بوده اند، همراه شده است. در عین حال، خانواده علاوه بر کارکرد سنّتی اش مانند مراقبت از کودکان، تأمین اقتصادی و برآوردن نیازهای عاطفی اعضای خود، کانون انتظارات جدیدی مانند ارضای جنسی، صمیمیت و مصاحبت شده است.
امروزه طیف گسترده ای از هنجار های خانواده، که طی دهه 1950 و اوایل 1960 غالب بودند، دیگر به طور وسیع پذیرفته نیستند. طلاق دیگر مانند گذشته، شرم آور نیست. اکثریت عظیمی از عموم مردم اکنون منکر این نظر هستند که زوج ناراضی از زناشویی باید به خاطر فرزندانشان به زندگی ادامه دهند. به همین شکل، دیدگاه قدیمی تر، که هر کس ازدواج را منکر شود بیمار، عصبی یا غیر اخلاقی است، به شدت رد شده; چنان که این عقیده که افراد بدون فرزند خودخواهند رد شده است. نگرش سنجی ها نشان می دهند که بیشتر آمریکاییان دیگر معتقد نیستند زنی که شوهری برای حمایت از خود دارد نباید کار کند، و اینکه دختر وقتی ازدواج می کند باید باکره باشد، یا اینکه رابطه جنسی پیش از ازدواج غلط است.