مقدمه:
یکی از انواع خشونت ها در جامعه انسانی خشونت در عرصه خانواده است.
در خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی ، همخونی یا پذیرش
(به عنوان فرزند) با یکدیگر به عنوان شوهر ، زن ، مادر ، پدر ، خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می کنند (ساروخانی – باقر مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده ص 136-135)
«خشونت خانوادگی مبحث جدیدی است که جامعه شناسان و سایر محققان علوم اجتماعی به آن پرداخته اند تا سی سال پیش خشونت در خانواده امری استثنایی تلقی میشد اما بررسی هایی که در سه دهه اخیر انجام شد به این نتیجه ختم شد که خشونت رواج چندانی در میان خانواده ها دارد.نتایج این تحقیقات مشخص کرد که خشونت در خانواده هم در طبقات پایین ، متوسط ، بالا وهم در میان افراد با سواد و کم سواد هم در میان خانواده های دچار بحران و خانواده هایی که به ظاهر شرایط مطلوبی دارند دیده میشود»
(خشونت خانوادگی-بازتاب ساختار جامعه – دکتر شهلا اعزازی – فرهنگ واندیشه – مجله زنان ش 50)
یکی از جامع ترین تعاریف در مورد خشونت خانوادگی را سوزان شکتروگنلی ارائه داده اند.
خشونت خانوادگی عبارت است از رفتارهای تهاجمی و سرکوبگرانه از جمله حملات فیزیکی ، جنسی ، روانی ونیز اعمال فشار اقتصادی توسط افراد بالغ وجوان نسبت به شخصی که بات او ارتباط نزدیک وتنگاتنگی دارد (فنی ، زهره ، علل خشونت نسبت به زنان ص 31-30)
در جامعه آنچه در بحث خشونت بیشتر مد نظر قرار میگیرد خشونت تهاجمی است .در حالی که خشونت های جنسی وروانی و به مراتب آزار دهنده و شیوع آن بیشتر است به دلیل اینکه بخش عمده ای از خشونت های جنسی به دلیل قالب بودن این مسائل مکتوم می ماند.
خشونت را می توان عملی آسیب رسان دانست که مرد برای پیشبرد مقاصد خویش انجام می دهد و صرفاً جنبه فیزیکی (بدنی) ندارد بلکه ممکن است ابعاد روانی (فحاشی ، تحقیر ، منزوی کردن مرد ، داد و فریاد)، جنسی (آزار ومزاحمت جنسی وتجاوز) و اقتصادی (شکستن وسائل خانواده و ...) هم به خود بگیرد» (مهرداد داریوش پور – چرا مردان به اعمال خشونت علیه زنان ترغیب میشوند مجله زنان – شماره 50).اما خانم دکتر اعزازی از نوع دیگری خشونت به نام خشونت اجتماعی نام می برد که عبارتست از هرگونه ایجاد محدودیت در برقراری روابط اجتماعی ، افراد دیگر.
اشکال ارتکاب به جرم خشونت های خانگی که تبدیل به معضلی فراگیر گشته با توجه به نوع جوامع و ساختار فرهنگی و اجتماعی آنها متفاوت است و تغییر وتحولات اجتماعی می تواند بستری برای خشونت های خانگی بشاد در نتایج آمارگیری از کشورهای مختلف نشان می دهد که بیش از یک سوم زنان درون خانواده خودشان ا زنظر جسمی و روحی مورد آزار و اذیت قرار می گیرد.این در حالی است که گزارش خشونت خانگی معمولاً به دلایل فرهنگی و اجتماعی ناقض است. غلامحسین فرمانبر روان شناس خانواده روح فرهنگ مرد سالاری ومحدود کردن بانوان ، عدم آشنایی زنان نسبت به حقوق خود و سوء ظن های بی مورد برخی مردان به زنان خود را از جمله عوامل خشونت خانگی در ایران می داند: «با توجه به اینکه پژوهش وتحقیقات جامعی در کشور صورت نگرفته آمارهای حاکی از افزایش این معضل در سطح کشور است. بررسیهای مرکز پژوهشهای پزشکی قانونی نشان می دهد در سالهای 78 تا 81 از مجموع دومیلیون و سیصد وپنجاه و سه هزار مراجعه به پزشکی قانونی در که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند ، بیش از نیم میلیون نفر از آنان قربانی خشونت بوده اند. این معضل به حدی گسترش یافته که جوامع بین المللی را به صحنه کشاند. به طوری که نماینده صندوق کودکان سازمان ملل در ایران بر اساس برآوردهای جهانی اظهار داشته که میزان مرگ و معلولیت حاصل از خشونت ها علیه زنان ، با مرگ و ناتوانی ازز سرطان برابر با بود واز عوارض ناشی از سوانح و رانندگی نیز بیشتر است.» (رفع خشونت علیه زنان از حرف تا عمل شبکه خبری 2/9/1382)
قربانیان جدی خشونت علیه زنان را می توان بالاخص در برخی مناطق از جمله خوزستان وکردستان مشاهده کرد. معاون سازمان بهزیستی در گفتگویی اعلام کرده است که « با مراجعه و تماس زنان آسیب دیده کردستان پایه واسطه تحقیق ، مشخص شده است که توهین ، تحقیر زندانی شدن ومحرومیت از برقراری ارتباط با خانواده ، اهانت ، ضرب و شتم ، کبودی ، شکستگی ، وجراحت های شدید، محرومیت های اجتماعی ، عدم رفع نیازهای مادی و عاطفی ، معنوی و نیز ازدواج مجدد شوهر از دیگر خشونت هایی است که زنان استان کردستان با آن مواجه هستند همچنین خودسوزی از نوع خودکشی های شایع میان زنان آسیب پذیر استان های نظیر گلستان ، ایلام ، کردستان است ،(لیلی صدر بر اسا س گزارش خبرنگاری دانشجویان ایران خشونت علیه زنان google)
می توان آزار واذیت های زنان در خیابانهای تهران ، اتوبوس ها ، و مکانهای عمومی ، جوکهای جنسی که زنان را هدف تحقیر قرار می دهند همه را مصداق هایی از عجین بودن فرهنگ ها با زن ستیزی دانست.حتی اخیراً نوع خاصی از موارد اعمال خشونت علیه زنان با ظهور جهان مجازی وتاثیر آن بر بازیگران این جهان که کمتر از تاثیر ان در جهان واقعی نیست انجام گیرد. شکل مدرن زن آزاری را در وبلاگها و وب سایت های اینترنتی میتوان دید. از زنان وبلاگ نویس اگر بپرسید حتما به شما خواهند گفت که حداقل یکبار ایمیلی با مضمون توهین جنسی دریافت کرده اند. در بین وبلاگ های فارسی نمونه هایی می توانید پیدا کنید که نویسندگانشان زنان را مورد حمله و بیجای خود قرار می دهند و با نوشتن یادداشتهای سرشار از تحقیر جنسی زنان سعی میکنند آنها را از میدان به در کنند.» (شبکه خبری --)
در ابتدای مقدمه ذکر شد که معمولی ترین انواع خشونت علیه زنان ، خشونت جنسی ، جسمی وکلامی است.خشونت جسمی شدید به دلیل نمود بیرونی اش به شکلهای از قبیل جراحات ، کبودی ، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، طبق قانون هر انسانی که مورد ضرب و شتم قرار می گیرد می تواند به پزشکی قانونی برد و پس از صدور گواهی مربوط به علیه شخص ضارب به مراجع قانونی شکایت کند اما آنچه که در دادگاه ها مشهود است این است که معمولاً این نوع آزار واذیتهای جسمی با تعیین دیه والزام شخص ضارب به پرداخت آن فیصله پیدا می کند. خشونت جنسی نیز انواع متفاوت رابطه های نامتعارف و عدم گزارش خشونت جنسی را در بر میگیرد.زنان بخصوص در مناطق غیر شهری وغیر پیشرفته از فقر اطلاعاتی در این زمینه رنج می برند و به دلیل وجود زمینه های تربیتی نادرست از صحبت کردن درباره این مشائل خوددداری می کنند.اما آنچه را که میتوان شایعترین نوع خشونت در ایران محسوب کرد خشونت کلامی است.
بسیاری از زنان ما هر روز در معرض این خشونت قرار دارند اما بنابر ملاحظات یا ترسهایشان به ندرت در برابر این نوع خشونت کاری انجام می دهد مصادیق خشونت کلامی بسیار وسیع است وبه علت بودن غیر قابل اثبات هستند»
(خشونت علیه زنان یک دقیقه دیگر هم نه صنم دولتشاهی سایت Google)
در متن اصلی بحث نظری ، بیشتر به موانع حقوقی حل این معضل در ایران پرداخته خواهد شد.
البته شکل های اعمال خشونت علیه زنان تنها محدود به خشونت خانوادگی نمیگردد.
شکل های خاص از خشونت مرتبط با درگیری های مساحتنه و مهاجرت ها وجود دارد.
« در زطول نزاع مسلحانه ومهاجرت ها ، اشکال گوناگون خشونت جنسی و وابسته به جنسیت مکن است بدتر شود.فشار ناشی از درگیری ، ناامیدی و ناتوانی و کاهش نقش سنتی مردان و و ضعیت مرتبط با مهاجرت ممکن است به شکل شیوع افزایش یافته ای از خشونت خانگی علیه زنان منعکس شود.در این شرایط ، سوء مصرف الکل ، خشونت خانگی را تشدید می کند.در طی درگیری های مسلحانه ومهاجرت ها شکل های خاصی از خشونت جنسی اعمال می شود که از سایر مواقع متفاوت است مانند تجاوز جنسی گروهی ، اردوگاههای تجاوز جنسی ، فحشای اجباری ، ازدواج و حاملگی اجباری ، تعداد زیادی از زنان بر اثر این تجاوزات جان خوند را از دست می دهند.
(خشونت علیه زنان ، مولف سازمان جهانی بهداشت مترجم شهرام رفیع پور نشر تندیس 1380)
اما در این تحقیق بیشتر به خشونت های خانگی پرداخته خواهد شد و در بخش پرسشنامه به روی « اثر تحصیلات مردان بر نگرش آنها نسبت به اعمال خشونت علیه زنان متمرکز خواهد شد. متغیر وابسته یعنی میزان اعمال خشونت علیه زنان را می توان همراه بسیاری از متغیرهای دیگر همچون شغل ، طبقه اجتماعی ، سن ، وضعیت خانوادگی یا حتی میزان پایبندی شخص به مذهب ، نوع اعتقادات مذهبی (سنتی یا متجدد) مورد ارزیابی و سنجش قرار داد. به منظور محدود کردن موضوع تحقیق تنها متغیر تحصیلات مد نظر قرار گرفته است. و میزان اعمال خشونت نیز در سه رده پایین ، متوسط ، و بالا اندازه گیری خواهد شد.
فرضیات:
رابطه مستقیمی میان میزان تحصیلات مردان واعمال خشونت علیه زنان وجود ندارد.
متغیر تحصیلات در کنار کتغیرهای دیگری چون پیشینه خانوادگی ، شغل ، سن ، نوع تربیت اجتماعی و نگرش مذهبی می تواند در نوع نگرش مردان نسبت به اعمال خشونت علیه زنان تاثیر بگذارد
تا حدود زیادی همبستگی میان رده تحصیلای مرد و نگرش او راجع به زنان وجود دارد.
هر چه تحصیلات مرد در سطوح بالاتری باشد میزان اعمال خشونت یا حداقل نگرش مثبت به خشونت علیه زنان کمتر خواهد شد.
« نظریه های مرتبط با اعمال خشونت علیه زنان »
نظریه های متفاوتی در رابطه با بحث خشونت خانوادگی وریشه خشونت مردان وجود دارد.نظریه تضاد معتقد است که ریشه خشونت در خانواده اساسا در تضاد منافع وجود دارد واساسا خشونت بدون تضاد منافع که منجر به تضاد علایق و در نتیجه تضاد اخلاقی و رفتاری گردد ، کاربردی در خانواده پیدا نمی کند.جامعه شناس نوین نشان می دهد ، تضاد علایق در خانواده بخشی از ساختار خشونت است بنابراین خشونت در خانواده امری اجتناب ناپذیر است زیرا تضاد علایق امری اجتناب ناپذیر است.زیرا تضاد علایق امری اجتناب ناپذیر محسوب می شود.
طبق تعریف زیر از قدرت در خانواده هایی که مرد قدرت کافی برای تابع نمودن دیگری ندارد و می خواهد سلطه خویش را اعمال کند که تضاد در درگیری بیشتری وجود دارد.
اما شاید تئوری تضاد برای روشن شدن مکانیسم خشونت کاف ینباشد زیرا در تحقیقات مری اشتراوس ودیگران نشان می دهد که به رغم بیشتر بودن تضاد و کشمکش در خانواده هایی که اعضای آن برابری بیشتری دارند ، اعمال خشونت ، کمتر رایج است و آنها معمولاً تضادهایشان را با گفتگو حل وفصل می کنند.همچنین تحقیقات اشتراوس نشان می دهد که در خانواده هایی که مرد بر دیگرمنابع قدرت تسلط ندارد خشونت به عنوان آخرین ابزار قدرت بکار میرود.شاید به همین دلیل است که خشونت در طبقات پایین اجتماعی به دلیل وجود تنش ها و سختی های بیشتر زندگی رایج تر است . زیرا آنها در قیاس با مردان دیگر منابع قدرت کمتری برای پیشبرد خواسته ها وایجاد توازن در زندگی خانوادگی در اختیار دارند »
(چرا مردان، اعمال خشونت بر علیه زنان ترغیب می شوند. مهرداد داریوش پور-زنان ش 6)
نظریه دیگری که به تبیین خشونت در خانواده می پردازد نظریه ساختار قدرت است که بر طبق آن «میان ساختار اجتماعی و شکل گیری روابط ونقش ها در خانواده ارتباط مستقیمی وجود دارد"
(جرج ریترز ، نظریه جامعه شناسی در دوران حاضر ترجمه محسن تلاشی)
بر طبق این نظریه ساختار قدرت در اجتماع وسازمان سلسله مراتبی حاکم بر آن که به تنظیم روابط ونقش ها در جامعه منجر می شود ، مردان را اعضای فرا دست و زنان و کودکان را اعضای فرودست جامعه فرض می کند. همچنین ایدئولوژی وسنت های تشبیت شده اجتماعی نیز توجیه گرایی این نوع از تبعیض های ناشی از ساختار قدرت می گردند بر طبق این نظریه ساختار اجتماعی وایدئولوژی مشروع کننده آن بازتاب مستقیمی در درون خانواده خواهد داشت.اینکه در این بحث از کلمه ایدئولوژی استفاده شد شاید بی ارتباط با نظریه مارکس در رابطه با ایدئولوژی ومعنای آن نبوده باشد.ایدئولوژی از نظر مارکس همان آگاهی کاذب است و آگاهی کاذب دستاویز و ابزاری است در دست طبقه بوژرو در جهت استثمار و در نتیجه استثمار طبقه کارگر واینکه آنان فکر کنند تامین شدن منافع طبقه ای خاص در جامعه و آنچه بر سر آنها می آید یا به عبارتی تسلط طبقه ای که صاحب ابزار تولید است وتسلیم شدن عده ای که جز نیروی انسانی چز دیگری در اختیار ندارند ، طبیعی است واین طبیعی جلوه دادن امور به نفع طبقه بورژوا طبیعتاً به تامین منافع و تثبیت امتداد حاکمیت وجایگاه طبقاتی شان منجر خواهد شد به نظر می رسد آنچه که در ساختار جوامع مرد سالار ونیز در رابطه با مسئله ایدئولوژی مرد سالارانه رخ می دهد نیزهمینگونه باشد.