عامل 1) هوش درون فردی ( Intelligence Intrapersonal ) به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی, بیان احساسات, عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به روشی غیر مخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق می شود .
و خود آگاهی هیجانی ( باز شناسی و فهم احساسات خود) , جرات ( ابراز احساسات , عقاید , تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده ) , خود تنظیمی ( آگاهی , فهم, پذیرش و احترام به خویش ) , خودشکوفایی( تحقق بخشیدن به ایتعدادهای بالقوه خویشتن) و استقلال ( خود فرمانی و خود کنبرلی در تفکر و عمل شخص و رهایی از وابستگی هیجانی) را در برمی گیرد.
عامل 2) هوش بین فردی ( Intelligence Interpersonal ) به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی, درک و ارزیابی احساسات دیگران است.
ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو طرفه ( شامل ابراز و دریافت محبت) است.
همچنین هوش بین فردی بالا , مسئولیت پذیری اجتماعی بالارا هم به دنبال دارد.
عامل 3) قابلیت انطباق( Abaptadility ) : انطباق یا سازگاری شامل مساله گشایی ( تشخیص و تعریف مسایل , همچنین ایجادی راهکارهای موثر) , آزمون واقعیت( ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی تجربه می شود ) و انعطاف ( تنظیم هیجان, تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط ) می باشد.
عامل 4) کنترل استرس ( Control Stress ) : شامل توان تحمل حوادث ناخوشایند و شرایط استرس زا و نیز مقاومت , به تاخیر انداختن یا انکار یک تکانه, سائق یا وسوسه برای عمل کردن است.
عامل5) خلق عمومی ( Moob General ) : توانایی رضایت از زندگی , شاد بودن و داشتن نگرش مثبت یا مشخص در همه شرایط حتی در زمان بد شانسی.
خرده مقیاسهای پانزده گانه نیز عبارتند از : 1) خودآگاهی هیجانی (Awareness Self Emotional ): توانایی شناخت احساسات خود, تفکیک آنها, آگاهی از احساس خود و دلایل ظهور این احساسات.
2) قاطعیت( Assertiveness ) : توانایی بیان احساسات , عقاید و افکار خود و دفاع از حقوق خود به روش منطقی , غیر مخرب و بدون فحاشی که شامل 3 بعد است: توانایی بیان احساسات ( پذیرش خشم, صمیمیت و ...
و ابزار آن ) توانایی بیان آشکار عقاید، افکار و باورهای خود ( خوش آیند و ناخوشایند) و اتخاذ تصمیم راسخ و روشن , حتی اگر با محروم شدن از بعضی امتیازات همراه باشد.
توانایی پایداری و مداومت برای احقاق خق خود , افراد قاطع و جرات مند کمرو و خجالتی نیستند.
آنها می توانند احساسات خود را واضح , روشن , مستقیم و بدون خشونت و پرخاشگری ( فیزیکی یا کلامی ) ابراز کنند.
3) حرمت نفس( Regarb Self ) : حرمت نفس در واقع توانایی احترام به خود و پذیرش خود به عنوان فردی ارزشمند, احترام به هود و دوست داشتن خود آنگونه که هستیم و پذیرش جنبه های مثبت و منفی قابلیت ها و محدودیتهای خود است.
در بخث هوش هیجانی با مفاهیمی چون امنیت, اعتماد به نفس , خود باوری و احساس ارزشمندی نسبت به خود سروکار داریم .
اعتماد به نفس و عزت نفس با خود باوری و هویت رشد یافته ارتباط کامل دارند.
بنابراین شخص صاحب حرمت نفس, احساس خشنودی و رضایت از خود داشته و فرد فاقد آن احساس بی لیاقتی و حقارت می کند.
4) خود شکوفایی ( Actuali selfzation) : خود شکوفایی مستلزم شناخت توانمندی های بالقوه در فرد و سپس رشد و شکوفایی انهاست.
این بعد از هوش هیجانی , راهی برای غنا و معنی بخشیدن به زندگی فرد است.
تلاش برای شکوفا کردن استعدادهای بالقوه از طریق اهداف شخص و با گذشت عمر قابل دستیابی است.
خود شکوفایی فرایندی مستمر و پویا برای کسب حداکثر رشد توانایی ها , قابلیت ها و استعدادهاست.
خود شکوفایی رسیدن از خود واقعی به خود ایده آل است.
شناخت خود, پذیرش و رضایت از خود وخود باوری و آنگاه تلاش برای رسیدن به آنچه باید باشیم مسیر ما در رسیدن به خود شکوفایی است.
5) استقلال (Inbepenbence ) : استقلال یعنی توانایی خود هدایتگری و خود کنترلی در فکر و عمل و عدم وابستگی عاطفی افراد مستقل در برنامه ریزیها و تصمیم گیریهای مهم متکی به خود هستند البته پیش از تصمیم گیری , در جستجوی نقطه نظرات دیگران نیز هستند و در تصمیم گیری نهایی به آنها توجه می کنند ولی تصمیم نهایی با خود آنهاست.
افراد مستقل از اتکا به دیگران برای برآوردن نیازهای عاطفی خود پرهیز می کنند.
مستقل بودن برمیزان اعتماد به نفس, انگیزه درونی , تمایل به برآوردن انتظارات و تعهدات خود, بدون آنکه اسیر آن شوند مبتنی است .
افراد مستقل در عین حال که از دلبستگی هایی برخوردارند به لحاظ عاطفی به دیگران وابسته نمی شوند.
6) همدلی ( Empathy) : توانایی فهم و درک احساسات دیگران, و حساس بودن به چگونگی و چرایی این احساسات است.
هم دل بودن یعنی شناخت احساسات دیگران, افراد هم دل نگران دیگرانند و نسبت به نگرانی های دیگران همدردی می کنند.
همدلی بر پایه خود آگاهی بنا می شود.
هرقدر نسبت به احساسات خود اگاهتر باشیم, در دریافت احساسات دیگران ماهرتریم.
7) روابط بین فردی ( Relationship Interpersonal) : توانایی برقراری و حفظ روابط متقابل است و صمیمیت و تبادل از ویژگی های ان است.
مهارت در برقراری روابط بین فردی نوعی صلاحیت اجتماعی است که در کنار آمدن با دیگران بسیار موثر است.
این مهارت به فرد امکان می دهد که احساسات دیگران را برانگیزد, افراد را قانع کند, بر آنها تاثیر بگذارد, در دیگران اطمینان خاطر ایجاد کند و ارتباط صمیمی و مداوم را با دیگران حفظ کند.
این مهارت نیاز مند مهارتهایی تکمیلی دیگری مانند : خویشتن داری, همدلی, و مهارت ابراز احساسات نیز می باشد.
8) مسئولیت پذیری اجتماعی ( Responsidility Social) : توانایی فرد برای ابراز خود به عنوان فردی همکار, کمک رسان و سازنده در گروههای اجتماعی را مسئولیت پذیری اجتماعی می گوئیم .
چنین فردی دارای وجدان اجتماعی است و رفتارش با پذیرش مسئولیتهای اجتماعی مشخص می شود.
افراد مسئول در روابط بین فردی خود حساس هستند , می توانند دیگران را بپذیرند و از استعدادهای خود به نفع جمع ( نه تنها خودشان ) بهره گیرند.
9) حل مسئله ( Solving Prodlem): توانایی شناسایی و تعریف مشکلات و یافتن راه حل های موثر برای آن شامل چند مرحله است: 1) پذیرش مشکل و داشتن حس کفایت و انگیزه لازم برای مقابله موثر با آن 2) تعریف مشکل 3) یافتن راه های متعدد برای رفع مشکل 4) تصمیم گیری و بکارگیری راه حل ها 10) واقعیت سنجی ( Testing Reality) : یعنی توانایی ارتباط میان آنچه تجربه می شود با آن چه عینا وجود دارد .
سنجش میزان ارتباط میان تجربه و واقعیت , شامل تحقیق در مورد شواهد عینی برای تائید , توجیه و اثبات احساسات , ادراکات واندیشه ها, واقعیت سنجی شامل درک موقعیت کنونی , تلاش برای حفظ شرایط درست و تجربه رویدادها به شکلی که واقعا هستند و به دور از خیالبافی است.
11) انعطاف پذیری ( Flexidility) : توانایی انطباق عواطف , افکار و رفتار با موقعیتها و شرایط گوناگون از ابعاد مهم هوش هیجانی است.
افراد منعطف , فعال , سازگار و پذیرا هستند و ا ز تعصب و پیش داوری پرهیز می کنند.
12) تحمل فشار روانی ( Tolerance Stress ) : توانایی مقاومت در برابر رویدادهای فشارزا , بدون توقف و همراه با سازگاری فعال و مثبت که نیازمند توانایی های تکمیلی زیر است : 1) توانایی انتخاب روشها یا برای سازگاری با فشار روانی و یافتن راه حلهای مناسب 2) نگرش خوش بینانه نسبت به توانایی خود برای مواجهه با موقعیت جدید در جهت غلبه بر مشکلات موجود.
3) حفظ آرامش خود برای کنترل موقعیت فشارزا خرده مقیاسهای پانزده گانه نیز عبارتند از : 1) خودآگاهی هیجانی (Awareness Self Emotional ): توانایی شناخت احساسات خود, تفکیک آنها, آگاهی از احساس خود و دلایل ظهور این احساسات.
12) تحمل فشارروانی ( Tolerance Stress ) : توانایی مقاومت در برابر رویدادهای فشارزا , بدون توقف و همراه با سازگاری فعال و مثبت که نیازمند توانایی های تکمیلی زیر است : 1) توانایی انتخاب روشها یا برای سازگاری با فشار روانی و یافتن راه حلهای مناسب 2) نگرش خوش بینانه نسبت به توانایی خود برای مواجهه با موقعیت جدید در جهت غلبه بر مشکلات موجود.
3) حفظ آرامش خود برای کنترل موقعیت فشارزا اهمیت هوش هیجانی در چیست؟
دانشمندان زیادی عقیده دارند که می توان هوش هیجانی را در کودکان و حتی بزرگسالان پرورش و افزایش داد.
اما چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟
به چند دلیل: 1- بمنظور برخورد با موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک: کودک 3 ساله ای را درنظر بگیرید که در معرض خطر دزیده شدن توسط یک سارق کودک است.
بچه ها معمولا به طور غریزی و از راه هیجانات خود متوجه خطرناک بودن موقعیت می شوند.
اگر سارق به زور متوسل گردد ، او شروع به داد و فریاد و دست و پا زدن می کند ( کاری که شاید در موقعیتهای دیگر برای شما خوشایند نباشد) که باعث می شود احتمال نجات خود را افزایش دهد.
تحقیقات نشان می دهد کودکان دارای هوش هیجانی بیشتر، موقعیتهای خطرناک را سریعتر تشخیص داده و عکس العمل نشان می دهند.
و در نوجوانی نیز احتمال کمتری وجود دارد که جذب دوستان ناباب و انحرافات اجتماعی شوند.
2- به منظور خشنودی و شادی: اگر هدف فرزندپروری، ارتقاء سطح سلامتی کودکان باشد، بنابراین باید برای افزایش یکی از عوامل مهم در سلامتی آنان ، یعنی شادی و خوشحالی در فرزندان تلاش کنیم.
مطالعات نشان داده کودکان شاد و سالم در جامعه متمدن ،انسانهایی مسئولیت پذیر و شهروندانی خوب خواهند بود.
هر چه هوش هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما کمک می کند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی ، یعنی شادی را جمع آوری کرده ، اولویت بندی و پردازش کنیم تا به نحو احسن از آن استفاده گردد.
کودکان دارای هوش هیجانی با توسل به مهارت خودشناسی می توانند به ریشه های پنهان شادی و یا غم خود آگاه شده ، و آن را مدیریت کنند.
3- برای کمک به دیگران: حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک می کند تا نیاز های دیگران را درک کرده و حداقل با همدلی به آنان کمک کنند.
با پیروی از هوش هیجانی ، بچه ها می آموزند که احساسات و هیجانات، نیازها و تمایلات همه انسانها به یکدیگر شبیه نیست.
رسیدن به چنین درکی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر می گردد که این خود اساس همدلی (یکی از مهارتهای هوش هیجانی) می باشد.
با پرورش هوش هیجانی فزندان ما پی می برند انسانها زمانی کامل می شوند و احساسات بهتری خواهند داشت که با یکدیگر همکاری کنند.
4- به منظور ایجاد حس مسئولیت پذیری: هوش هیجانی به ما کمک می کند تا از دو طریق فرزندانی با مسئولیت پذیری بیشتر داشته باشیم.
ابتدا با آموزش کودکان مبتنی بر اینکه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرند، به جای اینکه بر این باور باشند که دیگران احساسات آنان را همچون عروسکی تحت کنترل دارند.
مثال: به جای اینکه بگوید ” او باعث عصبانیت من شد“ ، بگوید:” من عصبانی شدم“.
می توانیم به آنان بیاموزیم ، وقتی احساسات منفی دارند، حق انتخاب نیز دارند، انتخابهایی مثل اقدام کردن، تغییر دادن، ابراز وجود به شکل کلامی یا نوشتاری، یادگیری و اتخاذ دیدگاه های متفاوت.
به یاد داشته باشیم هیچکدام از ما بر روی محیط خود صد در صد کنترل نداریم (بچه ها که خیلی کمتر)، ولی بر روی هیجانات خود می توانیم کنترل داشته باشیم.
با توسل به مهارتهای هوش هیجانی می توانند بیاموزیند با استفاده از افکار خود هیجانات مثبت تری را تجربه کرده و در نتیجه رفتار مناسبتری از خود نشان دهند.
رفتار مناسبتر دو نتیجه دارد، الف- از اینکه خوب عمل کرده اند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت( که به اعتماد به نفس بیشتر کمک می کند).
ب- در دیگران احساس خوبی را ایجاد می کنند (که در روابط اجتماعی آنان مؤثر بوده و این نیز خود عزت نفس را ارتقاء می دهد).
طریق دوم برای مسئولیت پذیری بیشتر این است که به آنان بیاموزیم با استفاده از احساسات خود با روشهای اجتماع پسندتری اقدام کنند، با دو پرسش از خود که راهنمای اقدام مناسب خواهد شد: 1- ” الآن چه احساسی دارم؟“ 2- ” او یا آنان چه احساسی دارند؟“ - تحقیقات نشان داده کودکانی که از نظر هیجانی سالم تر و باهوش تر هستند، ویژگیهای زیر را دارند: 1- یادگیرندگان بهتری هستند.
2- مشکلات رفتاری کمتری دارند.
3- درباره دیگران احساسات بهتری دارند.
4- در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت می کنند.
5- خشونت کمتری دارند و قادر به همدلی بیشتری هستند.
6- در حل مشکلات و تعارضها بهتر عمل می کنند.
7- رفتارهای خود تخریبی (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الکلی، ...) کمتری دارند.
8- دوستان بهتر و بیشتری دارند.
9- بیشتر از دیگران قادرند هیجانات و تکانه های خود را کنترل کنند.
10- خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از دیگران هستند.
چگونه هوش هیجانی فرزندان را افزایش دهیم؟
- قبل از هر چیز والدین خود باید درباره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتر و ملموس تری پیدا کنند.
توصیه می شود در جلسات گروهی درباره انواع هیجانات مثل شادی و غم، عشق و تنفر، ترس و شجاعت و ...
صحبتهای سازنده و اکتشافی داشته باشید.
- برای بچه های خیلی کوچک کمک کنید تا لغات و عباراتی که در برگیرنده هیجانات و احساسات می باشد را بیاموزند.
والدین هم بهتر است احساسات خود را بیان کنند، مثال: ” احساس بی قراری می کنم“ ، ” احساس ناامیدی می کنم“ ،” احساس شادی می کنم“.
- احساسات آنان را نام گذاری کنید: ” به نظر می رسد ناامید شده ای!
“ - احساسات و هیجانات دیگران را نام گذاری کنید( در خیابان ، تلوزیون و کتابهای داستان): ” مثل اینکه آن خانم در فیلم احساس حسادت می کند“.
- از بچه ها بخواهید احساسات خود را نقاشی کنند: ” می تونی خشم خودت را نقاشی کنی؟“ یا ” وقتی خیلی می ترسی قیافه ات چه شکلی میشه؟
آن را برایم نقاشی کن!“ - محیط و فضایی سرشار از احساس امنیت خاطر و حمایت فراهم سازید: برای احساسات ارزش قایل شده و آنها را مورد شناسایی قرار دهید.
درباره احساسات به راحتی صحبت کنید.
از داد زدن و رفتارهای خشن برای سرکوب احساسات منفی بچه ها اجتناب کنید.
صداقت هیجانی را از طریق عشق بدون قید و شرط تشویق کنید.
- وقتی بچه ها بزرگتر می شوند برایشان توضیح دهید که مثلا چرا خشم معمولا یک احساس ثانویه است( قبل از خشم یک احساس دیگر وجود دارد: وقتی با کارنامه خراب فرزندمان روبرو می شویم ، اول احساس ناامیدی می کنیم ، سپس عصبانی می شویم، یا وقتی یک ماشین با سرعت جلوی اتومبیل ما می پیچد، اول می ترسیم بعد عصبانی می شویم و به او ناسزا می گوییم).
یا توضیح دهید که هیجانات منفی ما از جمع شدن نیازهای هیجانی برآورده نشده بوجود می آید.
همچنین درباره جنبه های مثبت هیجانات ظاهراٌ منفی مثل خشم ، گفتگو کنید.
- بجای نام گذاری بر روی فرزندان با صفات گوناگون ( دست و پا چلفتی، دیوانه، ترسو...) احساسات آنان را نام گذاری کنید (الآن احساس خجالت می کنی، مثل اینکه خشمگین هستی، به نظر میرسه کمی احساس ترس می کنی...) - برای اینکه فرزندان خود را بهتر بشناسید ، دستور دان، تنبیه، قضاوت، سخنرانی، نصیحت و تهدید کارساز نیست، بلکه گوش دادن به آنان و دقیق شدن به زبان بدن (حالات و حرکات اعضای بدن و صورت) می تواند در این راه مؤثر باشد.
- والدین خود مهمترین الگوی رفتاری و هیجانی فرزندان هستند، اگر تصور می کنید از نظر احساسی و هیجانی احتیاج به کمک و تقویت بیشتر دارید ، حتما از دوستان با تجربه و یا روانشناس و مشاور بهره بگیرد.
به یاد داشته باشید که بزه و جرم و جنایت از احساس ضعف ،احساس ناکامی، احساس تحت کنترل بودن و احساس مغبون شدن بوجود می آید.
اسلحه و چاقو ، آتش و سنگ و یا مواد مخدر، جانشین احساس محترم بودن می گردد.
بچه هایی که مورد احترام قرار می گیرند نیازی به اسلحه و چاقو برای قدرتمند شدن و یا سیگار برای احساس بزرگی ندارند.