رفتار درمانی و تغییر و اصلاح رفتار تاریخچه :تاریخچه به کارگیری رویکرد رفتاری را می توان به سه بخش تقسیم کرد.
جزء اصلی رویکرد رفتاری شرطی سازی کلاسیک [1]یا شرطی سازی پاسخگو نام دارد که بر پایه کارهای پاولف (1940) و هال ( 1943) مبتنی است (ساعتچی ، 1379) کاربرد اصلی شرطی سازی کلاسیک در روان درمانی اصطلاحاً رفتار درمانی نامیده می شود (شفیع آبادی 1378) و پیگیری جریان رشد رفتار درمانی و یا تاریخچه آن شبیه تعقیب رودخانهای است با انشعابات فراوان که از پایین به طرف سرمنشأ در حرکت است .
چون جریانهای زیادی به این رودخانه ملحق می شوند.
بعد از مدتی تشخیص اینکه کدام جریان اصلی رودخانه است مشکل می شود ( کورسینی 1973، ترجمه شفیع آبادی 1378).ذیلا به چند مورد از این جریانها اشاره شود.
یکی از این جریانها انزجار درمانی نام دارد.
کانترویچ [2] (1929) اغلب بعنوان اولین استفاده کننده از این رویکرد مبتنی بر یافته های آزمایشگاهی معروف است .
او با بکارگیری مدل شرطی سازی متقابلی بیمار الکلی را درمان کرد.
بدین ترتیب که الکل را با شوک قوی الکتریکی همراه کرد و موجب ایجاد بازتابهای امتناع بدنی و تنفر از الکل شد (کورسینی ، 1973).
دومین جریان بوسیله کسانی شکل گرفت که تلاش کردند تا سیستم های گسترده نظریه شخصیت و رواندرمانی را در چارچوب نظریه یادگیری بیان کنند.
برجسته ترین تلاشها در این حیطه بوسیله دولارد میلر ( 1950) صورت گرفت (کورسینی ، 1973) آنها که سعی کرده اند نظریه روانکاوی را در قالب واژه های یادگیری به کار گیرند معتقدند که رفتار نوروتیک بریک کشمکش عاطفی ناآگاه مبتنی است که معمولا از دوران کودکی سرچشمه می گیرد .
به اعتقاد آنها کشمکشهای روان نژندی به وسیله والدین و در موقعیتهای تغذیه ،آموزش نظافت ، آموزش جنسی و … آموزش داده می شود و کودکان آن را فرا می گیرند ( شفیع آبادی ، 1378).
جریان دیگری که بنظر می رسد بطور مستقیم به توسعه درمان مبتنی بر نظریه یادگیری منجر شده است «نوروز تجربی »[3] نام دارد.
این امر اولین بار بوسیله بارلوف ( 1927) و در آزمایشات انجام شده بوسیله وی بر روی سگها گزارش شده است که در نتیجه ایجاد مشکل برای تمییز محرکهای شرطی آزار دهنده و خوشایند ، رفتارهای عجیب و غریبی مانند امتناع از ورود به آزمایشگاه یا رفتارهای تهاجمی در سگها بوجود آمد.
دیگر روشهایی که موجب بوجود آمدن رفتار آشفته می شود عبارتند از : تاخیر تقویت (گات،1944) ،تغییر سریع محرکهای شرطی منفی و مثبت (لیدل ،1934 ) .
محرک آزار دهنده ای که رفتار شرطی شده را متوقف می کند ( دیمینک و دیگران ، 1939) و محرک آزار دهنده که به تنهایی بکار می رود ( ولپی ، 1958) ؛ (مایر ، 1949) (کورسینی ، 1973).
چهارمین جریانی که در تاریخچه رفتار درمانی اهمیت خاصی دارد ( به کار ولپی (1958) بر میگردد که با بکارگیری شیوه های شرطی سازی تقابلی یک رویکرد جدید به درمان ایجاد کرد.
براساس شرطی سازی تقابلی ، ولپی سعی کرد پاسخ هایی را در انسان بیابد که بتواند از آنها برای بازداری اضطراب استفاده کند .
برهمین اساس استفاده از آرمیدگی عمیق برای جلوگیری از اضطراب مبنای حساسیت زدایی منظم شد ؛ استفاده از پاسخ های جسورانه برای جلوگیری اضطراب اجتماعی مبنای جرات آموزی شد و استفاده از انگیختگی جنسی برای جلوگیری از اضطراب مبنای رویکردهای جدید به درمان جنسی شد ( پروچاسکا و نورکراس 1999، ترجمه سید محمدی ؛ 1381).
دومین جزء رویکرد رفتاری ، شرطی شدن عامل ( کنش گر) نام دارد.
این جزء مبتنی بر کارهای اسکینر (1953) است و در مواردی که آن را در عمل بکار می گیریم به آن تغییر و اصلاح رفتار گفته می شود (ساعتچی ، 1379) .اسکینر که کارهایش بیشتر در زمینه قانون اثرثرندایک است .
از مهمترین پیشروان رفتارگرایی است .
او در سال 1930 پیش فرضیهایی را مطرح کرد که تا چهل سال بعد افکارش را به خود مشغول داشت .اسکنیر اصول شرطی شدن فعال ، یا وسیله ای را که در قالب قانون اثرثرندایک مطرح شده بود توسعه داد و باردیگر براثرات پاسخ تاکید کرد (شفیع آبادی ، 1378) .
سومین و تازه ترین جزء رویکرد رفتاری که پیشینه و رهبری چندان روشنی ندارد ، آن دسته از رفتارگرایانی را معرفی می کند که بسیار مایل هستند برای ایجاد تغییر در رفتار از تبیین ها و فنون شناختی استفاده کنند.
این درمانگران که به رفتارگرایان شناختی معروف هستند از روشهای گوناگونی چون توقف فکر ، بازسازی شناختی ، و مسئله گشایی منظم استفاده می کنند.
البته مرز مشخصی برای متمایز کردن درمان شناختی – رفتاری از درمان شناختی وجود ندارد و این تمایز در حقیقت نوعی تمایز نظری است ( پروچاسکا و نورکراس ، 1999؛ ترجمه سید محمدی ، 1381).
رفتار درمانی کاربرد و اصول نظریه های یادگیری برای تغییر یا اصلاح رفتار است که در این بحث فقط نظریه های شرطی سازی کلاسیک ( پاولفی ) و شرطی سازی عامل ( اسکینری ) مدنظر خواهد بود.
مفاهیم بنیادی نظریه رفتار درمانی الف ) نظریه شخصیت رفتار درمانگران توجه چندانی به ارایه نظریه ای در زمینه شخصیت نداشته اند آنان در درجه اول این فرض را پذیرفته اند که اکثر رفتارهای انسان آموخته شده است و بنابراین می توان با استفاده از اصول یادگیری رفتارها را تعدیل کرد ویا کلا تغییر داد.
از این رو می توان گفت که همان اصول و قواعدی که در شیوه های یادگیری انسان مطرح است در تدوین وتکوین شخصیت و یا اضمحلال آن نیز موثر است و پایه و اساس رشد شخصیت به حساب می آید .
الگویی که رفتارگرایان برآن اساس شخصیت را توجیه می کنند همان الگوی یادگیری محرک - پاسخ ( و یا الگوی محرک – ارگانیزم – پاسخ ( S-O-R ) است .
در الگوی اول فرد را صرفا زاده نوع پاسخهایی می دانند که فرد در قبال محرکهای مختلف محیطی از خود بروز می دهد .
در الگوی دوم نوع پاسخهایی میدانند که فرد در قبال محرکهای مختلف محیطی از خود بروز می دهد .
در الگوی دوم نوع تعبیر و تفسیر و برداشت فرد از محرکها عامل مهمی در تعیین نوع پاسخها و چگونگی رفتار و شخصیت او به حساب می آید .
در قالب نظریه رفتاری محرکها و عوامل محیطی نقش قاطع و تعیین کنندهای در تغییر و تکوین شخصیت دارند و شخصیت افراد تابع محیطی قرار می گیرد که در آن رشد می یابند ( شفیع آبادی ، 1378).
دیدگاه رفتاری در مورد وجود آمادگیهای ذاتی در فرد برای رفتار به شیوه ای خاص اصراری ندارد .
به علاوه روان شناسان یادگیری برخلاف تاکید نظریه های روان پویایی و صفات بر ویژگیها یا صفاتی که در موقعیتهای مختلفی به کار می روند.
معتقدند که همسانی در رفتار افراد به دلیل شباهتی است که در شرایط محیطی است و موجب برانگیختن این رفتار های شود ( پروین ، 1989؛ ترجمه کدیور،- ).
ب ) ماهیت انسان در نظر رفتار درمانگران و رفتارگرایان انسان ذاتا نه خوب است و نه بد، بلکه یک ارگانیسم تجربه گر است که استعداد بالقوه ای برای همه نوع رفتار دارد.
به اعتقاد این گروه ، انسان در بدو تولد همانند صفحه سفیدی است که هیچ چیزی برآن نوشته نشده است و به منزله یک موجود واکنشگر به حساب می آید که در قبال محرکهای محیطی پاسخ می دهد .
به اعتقاد رفتارگرایان انسان رفتاری قانونمند و پیچیده دارد که به شدت تحت تاثیر محیط قرار دارد و اصولا انسان تا حدود زیادی ماحصل محیطش است (شفیع آبادی ، 1378).
در نظریه اسکینر و پیروان نظریه او که به مهندسان رفتار معروفند به مسئله وجود هدف نهایی و ضروری در زندگی پرداخته نشده است .
در نظام آنها هیچگونه اشاره ای به رانده شدن ما برای غلبه براحساس حقارت یاکاهش تعارضها و اضطرابها یا کشیده شدن به وسیله سایقی به سوی بعضی حالتها از قبیل خودشکوفایی نشده است .
به نظر آنها افراد به همین طریق رفتار می کنند که ماشینها عمل می کنند.
یعنی به شیوه ای قانونمند، نظامدار و از پیش تعیین شده ، و کلیه اندیشه های وجود یک شخص درونی ، یعنی یک خود یا خویشتن خود مختار را که تعیین کننده مسیرماست می تواند عمل کردن به طور آزادانه و خود به خودی را انتخاب کند قویا رد می کنند ( شولش ، 1990؛ ترجمه گروه مترجمین ، 1377).
برطبق نظر رفتارگرایان عادات ، نگرشها، آمادگیها و استعدادها ذاتی نیستند و از طبیعت انسان نشات نمی گیرند .
بلکه در نتیجه تماس انسان با محیط و به خصوص در نتیجه تعامل او بادیگران تحصیل می شوند.
همینطور محبتها و نفرتها ، ترجیهات و تعصبات ، ترسها و اضطرابها ، تمایلها و علایق، هدفها و نیازها خویشتن پنداری و طرحهای سازگاری ، خصوصیات شخصیتی و منش ها، رفتارغیراجتماعی و اجتماعی ، رفتارهای نوروتیک و پیسکوتیک و اشکال مطلوب و پسندیده رفتار انسان همگی پاسخها و واکنشهای یادگرفته شده .
هستند و فقط از راه کاربرد اصول و قوانین یادگیری می توان در آنها تغییراتی ایجاد کرد .
رفتار درمانگران گرچه نقش وراثت را انکار نمی کنند، ولی چون تغییر محیط را بسیار ساده تر از تغییر وراثت می رانند در درمان برتغییر رفتار از راه دگرگون سازی محیط تاکید می ورزند (شفیع آبادی ،1378).
ج ) مفهوم اضطراب و بیماری روانی از دیدگاه شرطی سازی عامل آدمی رفتار ناسازگار را برای افزایش تقویت مثبت یا کاهش یک محرک آزاردهنده یاد می گیرد.
از نظر اسکینر ( 1953) بیشتر مشکلات عاطفی فرد در نتیجه واکنشهای او نسبت به محیط هایی به وجود می آید که در آن کنترل و تنبیه به حد افراطی می رسد.
اضطراب نتیجه شرطی شدن نسبت به محیط ، مثل احساس گناه افسردگی یا خشم است ( ساعتچی ، 1379).
از دیدگاه شرطی سازی عامل آدمی رفتار ناسازگار را برای افزایش تقویت مثبت یا کاهش یک محرک آزاردهنده یاد می گیرد.
از دیدگاه شرطی سازی پاسخگر یادگیری اضطراب در صورتی روی می دهد که پاسخ در مجاورت زمانی با یک محرک معین فرا خوانده شود و در ادامه مشخص شود که این محرک می تواند آن پاسخ را فراخواند ؛ در حالی که قبلا قادر به این کار نبود .
بنابراین افراد می توانند یادبگیرند به هرمحرکی ،ازجمله سگ ، آدمها، میل جنسی ، آسانسور و کثافت با اضطراب پاسخ دهند، حتی اگر این محرکها قبلا اضطراب را در آنها فراخوانی نکرده باشند.
همچنین محرکهایی که از نظر ظاهری شبیه محرک اصلی هستند از طریق فرآیند تعمیم محرک نخستین می توانند موجب اضطراب شوند ( پروچاسکا و نورکراس 1957؛ ترجمه سیدمحمدی ، 1381).
در رفتار درمانی و تغییر و اصلاح رفتار، درمانگر مستقیما با رفتار ناسازگار خود سروکار دارد و به دلایل زیر بنایی این نوع رفتار کاری ندارد و توجه اصلی درمانگر معطوف تغییر رفتار ناسازگار است و برای او اهمیت ندارد که مراجع نسبت به آن بینش پیدا کند ( ساعتچی ، 1379) .
روی این اصل رفع علایم مرضی معادل با بهبودی است (شفیع آبادی ، 1378).
ماهیت روان درمانی در رفتار درمانی : رفتار درمانی کاربرد اصول تجربی یادگیری برای تغییر رفتار ناسازگارانه و نامطلوب است .
از این رو رفتار درمانگران دقیقا با این مسئله مواجهند که مراجع چگونه یاد گرفته است یا چگونه یاد می گیرد ، چه عواملی یادگیری او را تقویت می کند و تداوم میبخشد و چگونه می توان فرآیند یادگیری او را تغییر داد تا چیزهای بهتری را جایگزین رفتارهای نامطلوب خویش کند ( شفیع آبادی ، 1378).
در رفتار درمانی فرض براین است که نوروز ، رفتار یادگرفته شده ناسازگارند (شامل احساسات ، افکار و فعالیتهای حرکتی ) است و اصلاح این رفتار ناسازگار مبتنی بر کاربرد تکنیکهای برآمده از قوانین یادگیری است (کورسینی ، 1973) .
بنظر ولپی چون اضطراب از طریق شرطی سازی آموخته می شود ، از طریق شرطی سازی تقابلی می توان آن را یادگیری زدایی کرد.
ولپی در پژوهش خود با گربه های روان رنجور دریافت که در شرطی سازی تقابلی باید دو کار مهم انجام داد.
کار اول یافتن پاسخی است که با اضطراب مغایر باشد و می توان آن را با محرک فراخوان اضطراب همایند کرد .
اصل بازداری تقابلی می گوید :«اگر بتوانیم کاری کنیم که پاسخ بازدارنده اضطراب در حضور محرکهای اضطراب آور رخ دهد.
این پاسخ پیوند بین این محرکها و اضطراب را ضعیف خواهد کرد.
در اثر همایندی های کافی پاسخ بازدارنده اضطراب بامحرک فراخوان اضطراب ، بالاخره پاسخ جدید و سازگارانه تر ، جایگزین پاسخ اضطراب ناسازگارانه می شود .
به زبان ساده برخلاف مشکل عمل کنید ، آن مشکل ناپدید خواهد شد گرچه پاسخ های متعددی می توانند مانع از اضطراب شوند ، پاسخ هایی که رفتار درمانگران معمولا بکار می گیرند عبارتند از آرمیدگی ، جسارت ، تمرین و انگیختگی جنسی .
(پروچاسکاونورکراس.1999- ترجمه سید محمدی ، 1381) رفتاردرمانی تلاشی برای تسهیل فرآیند یادگیری در زمینه های حرکتی ، شناختی و عاطفی به حساب می آید.
درمانگر رفتاری فرآیند مشاوره و یا روان درمانی را به مثابه موقعیتی مرکب از معلم و یادگیرنده می نگرد و نه به مثابه موقعیتی مرکب از بیمار و دکتر؛ نقش مشاور یادرمانگر کمک به مراجع است تا آن رفتارهایی را یادبگیرد که برای حل مشکل مراجع لازم هستند ( شفیع آبادی ، 1378).
فرآیند درمان : شیوه های رفتار درمانی در این چند وجه مشترک هستند : 1)شناسایی رفتاری که باید دگرگون شود ، 2) بررسی و شناسایی شرایطی که رفتار را موجب شده اند : 3) شناخت عواملی که به نوعی موجبات ابقاء و ادامه رفتار را فراهم می آورند و 4) تهیه و ارایه برنامه هایی به منظور دگرگون سازی و نیز یادگیری رفتارهای جدید.
این وجوه مشترک تمام آن چیزی است که در فرآیند درمان دیده می شود.
درجریان درمان فرضیه های رفتاری چندی مدنظر هستند.
مشاور یادرمانگر مشکلات رفتاری را به منزله بیماریهایی که ریشه در رشد شخصیتی معیوب اولیه دارند نمینگرد و رفتار نامطلوب را نشانه ای از یک بیماری ریشه دار نمی داند، بلکه پاسخ یادگرفته شده ای است که باید تغییر داده شود.
به نظر هاسفورد ( 1974) مشاوره رفتاری یک فرآیند نظامدار است که در این فرآیند اکثر رفتارهای مراجع رفتارهای آموخته شده به حساب می آیند و بنابراین مشاوره یک فرآیند آموزشی – یادگیری تلقی می شود.
مصاحبه مشاوره ای فقط روشی برای کمک به مراجع در فراگیری شیوه حل مسئله به شمار می آید و نتایج مشاوره به صورت تغییرات عینی خاص در رفتار مراجع ارزیابی و تبیین می شود .
او اساس مشاوره رفتاری را روش علمیی می داند که در آن مشاهده منظم تشخیص مشکل ، کنترل دقیق رفتار مراجع و محیط ، کمی سازی داده ها و ارزیابی نتایج از اجزای لایتجزای عمل مشاوره به حساب می آیند .
نظامدار بدون فرآیند مشاوره در نظر هاسفورد ، بدین معنی است که مشاور یادرمانگر برای نیل به اهداف مشاوره از یک شیوه گام به گام تبعیت می کند.
گامهای فرآیند مشاوره رفتاری که بوسیله هاسفورد بیان شده است شامل 5 مرحله است .
در مرحله اول مشاور باید مشکل مراجع و علت مراجعه او را مشخص کند.
در این مرحله مشاور یا درمانگر رفتاری می کوشد تا مراجع را یاری دهد که به بررسی و شناخت طرحهای رفتاری خاصی که به تغییر نیاز دارند موفق شود ، در جلسات اولیه معمولا مشخصات مراجع ، نوع مشکل و علایم مرضی آن ، سابقه مشکل یا بیماری ، انگیزه ها و وقایع تسریع کننده ، شرایط زندگی مراجع و نحوه ارتباط او بااطرافیان، محیط تحصیلی و تجارب آموزشی مراجع ، محیط شغلی و تجارب مربوط به آن وخلاصه ، محیط فیزیکی ، فرهنگی و اجتماعی مراجع مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.
در مشاورهرفتاری نیز ایجاد فضای مبتنی بر احترام و اعتماد متقابل ، پذیرش مراجع و درک و تفاهم متقابل از اهمیت خاصی برخوردار است ، چون توسل زودرس و بی موقع به تکنیک این احساس را در مراجع بوجود می آورد که او در خور توجه و احترام نیست و به درستی درکش نکرده اند .
در مرحله دوم مشاور به کمک مراجع هدفهای مشاوره را تعیین و تنظیم می کند.
این مرحله مهمترین بخش فرآیند مشاوره محسوب می شود.
در گام اول این سؤال برای مشاور مطرح است که : مراجع چه می کند ؟
امادرگام دوم این سؤال مطرح است که :مراجع چه می خواهد بکند؟
مشاور برای نیل به این مقصود می تواند از مراجع بخواهد که رفتارهای مختلفی را که در نظر دارد پیشنهاد دهد و خود مشاور نیز آنچه را به ذهنش می رسد پیشنهاد می کند و سرانجام با بررسی سود و زیان احتمالی حاصل از انجام هر رفتار، رفتار ترجیح داده شده به مرحله اجرا و عمل می آید .
اگر مشاور و مراجع نتوانند روی هدف خاص و قابل قبولی توافق کنند، باید مجددا به گام اول برگردند و مسئله مراجع را از نو بررسی و مشخص کنند.
درگام سوم باید معلوم شود که مراجع باتوجه به اهداف تعیین شده در چه مرحله ای است و چه رفتارهایی را باید یادبگیرد و یا فراموش کند در این مرحله رفتار جاری مراجع و چگونگی دوری و نزدیکی آن با اهداف تعیین شده مورد بررسی قرار گرفته و عوامل مسئله ساز یا تداوم بخش رفتارهای نامناسب صراحتا با مراجع در میان گذاشته می شود و قوانین زیربنایی رفتار و چگونگی نیل به اهداف برای مراجع تشریح می شوند.
درگام چهارم مشاور رفتارگرا استراتژی مشاوره را تعیین می کند و در صدد اجرای آن برمی آید .
این کار مستلزم انتخاب تکنیکها و شیوه های خاص یادگیری و اجرای آنهاست تا مراجع را در آموزش رفتارهای مثبت و نیل به اهداف تعیین شده یاری دهد .
چون هدف اصلی حل مشکلات رفتاری مراجع است .
از فنون و تکنیکهای رفتاری و یادگیری و آزمونها و حتی داروهای محرک و آرام بخش به وفور استفاده می شود .
در این شیوه انتخاب تکنیک از احساسات ،اعتقادات و شخصیت مشاور مستقل است و تکنیکها شیوه های عملی و مکانیکی هستند که به منظور نیل به اهداف اعمال می شوند.
مشاور رفتاری معتقد است که تغییرات مهم در رفتار فقط در جلسات مشاوره به وقوع نمی پیوندد، بلکه زندگی واقعی و شرایط محیطی نیز در آن سهیمند و باید اصلاحات لازم محیطی به موقع صورت گیرد.
درگام پنجم فرآیند مشاوره مسئله بسیار دشوار تشخیص و تعیین کارآیی تکنیکهای مورد استفاده و میزان نیل به اهداف قرار دارد.
چون اهداف مشاوره به صورت رفتاری و عینی تعیین و تعریف می شوند ، ارزشیابی میزان حصول اهداف هم برحسب تعیین فراوانی رفتارهای بارزمطلوب صورت می گیرد .
چنانچه اهداف مشاوره حاصل شده باشد و مراجع رفتاری مطلوب راعملا بروز دهد و طرح زندگی خود را برآن اساس نهاده باشد باید مشاوره را پایان داد و امیدوار به زندگی طبیعی و سالم از طرف مراجع بود.
اما اگر اهداف برآورده نشوند و مراجع در انجام رفتارهای مورد نظر دشواریهایی داشته باشد ، مشاور باید به مراحل اولیه برگردد و مسئله را از نو بررسی کند ( شفیع آبادی ، 1378).
متغیرهای نیازمند ارزیابی در رفتار درمانی متغیرهای مرتبط با رفتار ناسازگار: الف ) پیشایندهای محرک : در هنگام برخورد با پاسخهای هیجانی ناسازگار از قبیل اضطراب یا افسردگی ، رفتار درمانگر براساس این فرض عمل می کند که وجود وضعیت بیرونی خاص موجب بروز چنین رفتاری می شود .
به هنگام سنجش این وضعیت و محرکهای افتراقی که زمینه ساز رفتارهای ناسازگارند، رفتار درمانگر باید اطلاعات دقیقی را دربارهماهیت دقیق آن موقعیت از قبیل زمان، مکان و بسامد بروز آن کسب کند.
میشل ( 1968) به صورت متقاعد کننده ای استدلال کرده است که پاسخ فرد ، خواه انحرافی یا غیرانحرافی بیش از همه تحت تاثیر ماهیت خاص موقعیتی است که رفتار در آن بروز می کند.
ب ) متغیرهای ارگانیسمی : این مفهوم که بیشتر بوسیله رفتاردرمانگران شناختی مطرح شده است .
آمایه یا انتظارات مراجع در قبال برخی از موقعیتهاست و همچنین به معاینه کامل جسمانی مراجع در صورت داشتن مشکلاتی از قبیل سردرد، فراموشی ، ناتوانی جنسی و سایرمشکلات زیستی مربوط می شود.
ج ) متغیرهای مربوط به پاسخ : در تحلیل رفتاری بیشتر برآنچه شخص در موقعیت های مختلف انجام می دهد تاکید می شود نه بر استنباطهای ما درباره اینکه او بطور کلی چه ویژگیهایی دارد .
درارزیابی متغیرهای مربوط به پاسخ باید نمونه های موقعیتی مشخص از رفتار ناسازگار مورد نظر باشد که اطلاعاتی درباره طول زمانی ، بسامد بروز ، فراگیری و شدت پاسخ را دربردارد.
د) متغیرهای پیایند : در ارزیابی متغیرهای پیایند، نوع پیامدها و زمان آنها باید مورد بررسی قرار گیرد.
متغیرهای مربوط به انتخاب تکنیکها: در انتخاب تکنیک باید به این موارد دقت کرد : الف ) تکنیک باید مبتنی بر رفتاری باشد که نیازمند اصلاح است که این امر بعد از سنجش دقیق متغیرهای مرتبط با رفتار ناسازگار مشخص می شود.
ب) در انتخاب تکنیک باید برخی متغیرهای محیطی مد نظر قرار گیرند.
که شامل در نظر گرفتن عواملی از قبیل وجود الگوهای مناسب در زندگی مراجع و یا میزان احتمالی دسترسی به تقویت کننده های خاص برای برخی رفتارهاست (دیویسون و گلافرید ، 1976 ؛ترجمه احمدی ، 1371).
تکنیکهای رفتاردرمانی روشها و فنون برخاسته از شرطی سازی و خاموشی پاسخگر حساسیت زدایی منظم : روش حساسیت زدایی منظم اولین بار به وسیله ولپی (1958) برای درمان فوبیها ابداع شد.
در این روش بنابه اصل شرطی سازی تقابلی ابتدا پاسخهایی که باترس مغایر یا ناهمساز هستند شناسایی می شوند و بعد از مراجع خواسته می شود تا در موقعیتهایی که ترس تولید می کند این پاسخهای مغایر با ترس را از خود بروز دهد.
روش حساسیت زدایی منظم که عمدتا برای رفع مشکل ترس مراجعان فوبیایی بکار می رود شامل سه مرحله است .
در مرحله اول یک سلسله مراتب اضطراب درست می شود .
برای این منظور یک توالی از رویدادهای اضطراب زا در نظر گرفته می شوند، بعد آنها را به ترتیب از خفیف ترین تاشدیدترین مرتب می کنند.
در مرحلهدوم ، درمانگر به مراجع آموزش می دهد تابه حالت آرامش کامل درآید و حالت بی اضطرابی را تجربه کند.در سومین مرحله مراجع ابتدا آرامش عمیق را تجربه می کند و بعد از او خواسته می شود تا ضعیف ترین رویداد از سلسله مراتب را تجسم کند.
سپس از او خواسته می شود تا رویدادهای بعدی را تجسم کند و این کار را ادامه دهد تا تمام رویدادهای فهرست را به ترتیب تجسم کند.
ولپی معتقد است که هر زمان یکی از رویدادهای فهرست همراه با آرامش ( نبودن اضطراب ) به وسیله مراجع تجربه شود ، مقداری از پاسخ اضطرابی وابسته به رویداد نهایی فهرست اضطراب خاموش می گردد ( سیف ، 1378).
معمولا در هرجلسه مراجع با چهار محرک یا صحنه اضطرابزا ازجدول سلسله مراتب اضطراب مواجهه داده می شوند.
مدت زمان مواجهه با یک صحنه اضطرابزا معمولاً پنج تا هفت ثانیه است .
هر جلسه حساسیت زدایی معمولا 15 تا30 دقیقه طول می کشد ، زیرا برای اغلب درمانجویان تحمل تمرکز و آرمیدگی برای مدت بیش از 30 دقیقه دشوار است ( شفیع آبادی ، 1378).
آموزش جرأت کشاوزی : ولپی آموزش جرأت کشاورزی را برای برطرف کردن اضطراب ناشی از اشخاص پیشنهاد کرده است .
پیشنهاد ولپی برای استفاده از رفتار جرأت کشاورزی برد و فرض زیر استوار است : الف ) اضطراب همواره با میزانی از احساس تحقیر همراه است و ب ) وقتی که مراجع هنگام مضطرب شدن با جرأت رفتار می کند احساس تحقیر خود را سرکوب می نماید و در نتیجه به طور متقابل اضطراب را منع می کند ( سیف ، 1378).ولپی رفتار جسورانه را به این صورت تعریف می کند: «ابراز مناسب هرگونه هیجانی نسبت به طرف مقابل بدون احساس اضطراب ».بنابراین افرادی که در موقعیت های میان فردی منفعل یا پرخاشگر هستند.
موردهای مناسبی برای جرأت آموزی تلقی می شوند.
فنون جرأت آموزی گوناگون هستند اما تقریبا بدون استثناء همه آنها به درمانجویان یاد می دهند به موقعیت های اجتماعی خاص ، پاسخ های کلامی مستقیم و موثر بدهند.
بیماران می توانند اظهارات کلامی و غیرکلامی جسورانه ای را که از اضطراب ممانعت می کنند یادبگیرند.
سالتر ( 1949) از صحبت کردن چهره ای سخن می گوید که وقتی جسارت به خرج می دهیم ، هیجان مناسب را در سیمای ما نشان می دهد ، مثل لبخند زدن در زمانی که به همسرمان می گوییم «تو امروز چقدر جذاب به نظر می رسی ».
نگاه کردن مستقیم به چشم در زمانی که به کسی تاکید می کنیم به موقع سر قرار حاضر شود ، به صورت غیرکلامی نشان می دهد ما به این موضوع اعتقاد راسخ داریم که او حق ندارد به حقوق دیگران تجاوز کند و آن را نادیده بگیرد.
لبخند مناسب تماس چشمی و تن صدا پاسخ های غیرکلامی هستند که می توانند در تعامل های اجتماعی بازدارنده اضطراب باشند ( پروچاسکا و نورکراس ، 1999؛ترجمه سیدمحمدی ، 1381).
مشاور از طریق گوش دادن به توصیفهای مراجع از خودش و نحوه تعاملش بادیگران و نیز از راه بررسی روابط اجتماعی او ،نیاز او به آموزش جرأت کشاورزی را تشخیص می دهد .
این تکنیک فرد را قادر می کند که محیط را به طریق بهتر و مثبت تری زیر نفوذ و کنترل بگیرد و مانع اضطرابهای بی دلیل خویش شود.
البته اگر محرکهای اضطرابزا خیلی قوی باشند ، ضرورت دارد که قبلا از تکنیک حساسیت زدایی منظم استفاده شود ( شفیع آبادی ، 1378).
مواجهه تدریجی : در استفاده از روش مواجه تدریجی محرک اضطراب زا به صورت ضعیفی به شخص ارائه می شود به نحوی که بتواند آن را بدون اضطراب زیاد تحمل کند.
پس از آنکه در حضور محرک ضعیف خاموشی رخ داد.
در مرحله بعد برشدت محرک افزوده می شود و این کار ادامه می یابد تا اینکه محرک به شدیدترین حالت برای شخص قابل تحمل باشد ( سیف ، 1378) .
این تکنیک تقریبا همانند حساسیت زدایی منظم است با این تفاوتها که در این تکنیک آرمیدگی عضلانی وجود ندارد و مراجع به جای مراجعه با محرکهای اضطراب آورخیالی با محرکهای واقعی روبرو می شود.
غرقه سازی : غرقه سازی به تعدادی روش گفته می شود که هدف تمامی آنها ایجاد خاموشی به طور اجباری است .
ویژگی مشترک همهاین روشها آن است که شخص را برای مدتی نسبتا طولانی در معرض محرک ترس آور یا اضطرابزا (محرک شرطی) با شدت تمام قرار می دهند.
اما این محرک درغیاب محرک غیرشرطی ظاهر می شود .
همچنین در این روشها تدابیری به کار می روند که شخص نتواند از موقعیت محرک اجتناب کند:یعنی مجبور می شود با محرک اضطرابزا که با شدت تمام ارائه می شود ، روبه رو گردد.
بنابرای اصطلاح غرقه سازی را باید برای آن دسته از اشکال رویارویی به کار برد که هیجان شدید تولید می کنند.
این رویارویی بامحرک اضطرابزا می تواند بصورت واقعی باشد یا اینکه شخص آن را بطور خیالی تجسم کند از این رو روشهای غرقه سازی را می توان به دو دسته غرقه سازی واقعی و غرقه سازی خیالی تقسیم کرد.
الف : غرقه سازی واقعی : روش غرقه سازی واقعی هم برای درمان هراسها و هم برای درمان اختلالات وسواسی به کار می رود.
هرچند که ما در اینجا غرقه سازی واقعی را بعنوان روش برخاسته از خاموشی پاسخگر (پاولفی ) به حساب آوریم .
اما حقیقت امر این است که در این روش ترکیبی از خاموشی پاسخگر و خاموشی کنشگر دخالت دارد، چون یادگیری پاسخهای اجتنابی آمیزه ای از شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن کنشگر است که در نظریه دو عاملی ماور به آن اشاره شده است .
ب : غرقه سازی خیالی یا تجسمی : یکی از مشکلات روش غرقه سازی واقعی این است که در بعضی موارد، رویارویی مستقیم مراجع با محرک اضطرابزا به عوض اینکه ترس او را کاهش دهد ، موجب افزایش ترس می شود.
دراین روش از مراجع خواسته می شود تا به عرض روبه رو شدن با محرک اضطراب آور بطور واقعی ، آن را در پیش خود بطور خیالی تجسم کند.
مثلا به شخصی که از مار می ترسد گفته می شود تصور کند ماری را از زمین بلند کرده به دست می گیرد.
می بیند که مار به دور دستش می پیچد و به پشت آن دست می کشد .
عامل مهمی که در کاربرد این روش باید مورد توجه قرار گیرد طول مدت تجسم محرک اضطراابزاست .
چنانچه این مدت خیلی کوتاه باشد .
اضطراب به جای کاهش یافتن افزایش می یابد.
پژوهشهای انجام شده دراین باره نشان داده اند که هر چه محرک اضطرابزا شدیدتر باشد به همان نسبت جلسات درمانی با روش غرقه سازی خیالی نیز باید زیادتر باشند.
پ :غرقه سازی خیالی اغراق آمیز: این تکنیک شباهت زیادی به غرقه سازی خیالی که قبلا توضیح داده شد دارد.
اما تفاوت این دو روش در آن است که در روش غرقه سازی خیالی از مراجع خواسته می شود تا صحنه های واقعی مربوط به اضطراب را تجسم کند.
در حالی که در روش غرقه سازی خیالی اغراق آمیز مراجع وادار می شود تا صحنه های غیرواقعی را مجسم کند که در آنها موقعیت ترس آور تاحد وحشتناکی اغراق آمیز ، جلوه داده شده است .
استامپفل ولویس (1967) که روش غرقه سازی خیالی اغراق آمیز را ابداع کرده اند آن را شکل خاصی از خاموشی پاسخگر میدانند.
در این روش مراجع درحد بالایی از اضطراب نگه داشته می شود تا اینکه یک کاهش خودبخودی در خواص اضطرابزایی صحنه های تخیلی ایجاد شود ( سیف ، 1378).
5)انزجار درمانی : انزجار درمانی یا درمان اجتنابی به نوعی کاربرد اصل منع متقابل است به منظور از بین بردن عادات شرطی در زمینه تفکر و حرکات .
این تکنیک همراه کردن یک محرک نامطبوع است با پاسخهای ناسازگار و غیرعادی .
انزجار درمانی تکنیکی نیست که حتما به منزله اولین انتخاب درمانگر مورد استفاده قرار گیرد.
معمولا هنگامی که نتوان مشکلی را با استفاده از تکنیکهای دیگر حل کرد باید به این تکنیک متوسل شد ( شفیع آبادی ، 1378).
انزجاردرمانی یکی از روشهای درمانی است که عمدتا برای درمان الکلیسم ، سیگار کشیدن اعتیاد به مواد مخدر، انحرافات جنسی و پرخوری بکار می رود.
در درمان معتادان به الکل ، محرکهای تهوع آور بعنوان محرک آزاردهنده ارائه می شود.
در حالیکه برای اصلاح رفتار پرخوری محرک آزاردهنده ، بوهای نامطبوع و در درمان انحرافات جنسی محرک آزار دهنده شوک برقی است ( سیف ، 1278).
روشها و فنون برخاسته از شرطی سازی کنشگر: الف ) روشهای افزایش رفتارهای مطلوب موجود: روش تقویت مثبت : هرمحرکی که به دنبال رفتاری بیاید و نسبت افزایش و تکرار آن رفتار شود تقویت کننده و عمل تقویت کننده تقویت نامیده می شود ( کرومبولتز و کرومبولتز؛ ترجمه کریمی 1376) که اگر ایده این عمل، ارائه محرک خوشایند بعد از وقوع رفتار باشد تقویت مثبت و اگر حذف محرک ناخوشایند بعد از وقوع رفتار باشد تقویت منفی نام دارد.
استفاده از تقویت مثبت در زندگی روزانه امری کاملا طبیعی است و نباید آن را از ابداعات تغییر دهندگان رفتار و رفتار درمانگران دانست.
اما آنچه کاربرد روش تقویت مثبت را در تغییر رفتار و رفتار درمانی از کاربردهای متداول آن توسط مردم عادی متمایز می سازد این است که در تغییر رفتار و رفتاردرمانی روش تقویت مثبت بطور نظامدار به کار می رود و دقت می شود که درست و بجا از آن استفاده شود تا حداکثر تأثیر را بر رفتاری که این روش به منظور نیرومند کردن آن مورد استفاده قرار می گیرد داشته باشد ( سیف ، 1378).