کودکان خیابانی یک مسئله جهانی است که به همه ما مربوط می شود.
برابر برآورد سازمان جهانی دفاع از حقوق بشر در حدود ۱۰۰ میلیون کودک در سراسر جهان در خیابان کار و زندگی می کنند.
آنها برای زنده ماندن به کارهای گوناگون از جمله : گدایی ، فروشندکی ( سیگار میوه ، گل و روزنامه و .....) بزه کاری و تن فروشی مشغول هستند.
بخشی از آنها با خانواده هایشان ارتباط دارند و بخش دیگر یا از خانه فرار کرده اند و یا اینکه توسط خانواده به دلیل مشکلات مالی رها شده اند.
این کودکان در پارکها ، خرابه ها و یا زیر پلها می خوابند.
تعداد زیادی از آنها به مواد مخدر معتاد هستند و گاهی از موادی استفاده می کنند که به آنها آسیب های مغزی ماندگار وارد می کند.
برابر کنوانسیون جهانی خقوق کودک تمامی کشورهایی که آن را امضا کرده اند وظیفه دارند سلامت فیزیکی ، روانی ، اخلاقی و اجتماعی کودکان را تضمین کنند.
متاسفانه در بیشتر کشورهای توسعه نیافته با وجود پذیرش کنوانسیون حقوق کودک دولتها در عمل از انجام وظیفه خود شانه خالی می کنند.
در بیشتر کشورهای توسعه نیافته نزدیک به نیمی از جمیعت را افراد زیر ۱۸ سال تشکیل می دهند و به دلیل رشد اختلاف طبقاتی و رشد ناموزون اجتماعی خانواده های تهیدست به تدریج به کناره شهر ها رانده می شوند.
تامین یک زندگی حداثل برای روستاییان نیز دشوار می گردد و آنها نیز به سوی شهر ها سرازیر می گردند.
در کشورهایی که دچار جنگ داخلی هستند و یا دگرگونیهای طبیعی مانند خشکسالی ، سیل و زلزله امکان زندگی را از آهالی محل آسیب دیده سلب کرده است آنها را به سوی شهر ها روانه می کند.
از آنجاکه تعداد فرزندان خانواده ها ی تهیدست معمولا زیاد است و خانواده ها توان پاسخ گویی به نیاز های آموزشی و بهداشتی فرزندانشان را ندارند این کودکان برای تامین نیازهای خود و خانواده از حاشیه شهر ها به سوی شهر ها سرازیر می شوند و زندگی نوین خود را در خیابان آغاز می کنند که آغازی است به مانگاری آنها در خیابان.
در طول ۳۰ سال گذشته فاصله طبقاتی بین ثروتمندان و تهیدستان افزایش یافته است ، پول دار ها پول دار تر و تهیدستان تهیدست تر شده اند.
بسیاری از کشور های توسعه نیافته به کشورهای توسعه یافته بدهکار هستند و برای باز پرداخت بدهی خود مجبور هستند هزینه های خود را کاهش دهند و این کاهش هزینه در نخستین گام در زمیته بهداشت و آموزش انجام می کیرد.
کاهش هزینه ها بیشتر ار همه به تهیدستان آسیب می رساند و زندگی را برای آنها دشوار می کند.
چه کسی کودک خیابانی است؟
توضیح دقیق اینکه چه کسی کودک خیابانی است کار ساده ای نیست.
بسیاری از آنها دارای خانواده و مسکن هستند.
آنها را نیز باید به عنوان کودک خیابانی در نظر گرفت چرا که خیابان را به عنوان محل کار خود برگزیده اند.
زمانی که در باره کودک خیابانی گفتگو می کنیم منظور کودکانی است که در خیابان کار می کنند و یا بی خانمان هستند.
تعداد کودکان بی خانمان در اقلیت قرار دارند و تعدادشان را بین ۱۵ ۱۰ در سد از مجموع ۱۰۰ ۸۰ میلیون کودکی است که در خیابان زندگی و یا کار می کنند.
تعدادی از کودکان وضعیت دوگانه دارند یعنی اینکه بین خانه و خیابان جابجا می شوند.آنها شبها و روز ها در خیابان هستند ولی با خانه نیز در ارتباط هستند وبه مادر ، خواهران و برادرنشان کمک مالی می کنند.کودکان خیابانی بین ۱۳ ۶ ساله هستند وقتی زندگی در خیابان را آغاز می کنند.اکثریت کودکان خیابانی را پسران تشکیل می دهند.
در بخشی از کشورها تعداد دختران در حال افزایش است.
دختران معمولا مورد تجاوز جنسی قرار می کیرند و اغلب کار خود را از دست می دهند به ویژه دخترانی که به عنوان خدمتکار در خانه ها کار می کنند.
بیشترین کودکان خیابانی کودکان کار هستند.
بخشی از آنها کار های گوناگون دارند .
تعدادی از آنها صاحب کار معمولی دارند و بیشتر به عنوان پادو در مغازه ها ، رستورانها ، هتل ها کار می کنند و اغلب توسط صاحب کار حقوقشان پایمال و یا نا دیده گرفته می شود.
پدیده کودکان خیابانی تنها ویژه کشورهای توسعه نیافته نیست بلکه این پدیده را در بعضی از کشورهای اروپایی و امریکای شمالی نیز می توان مشاهده کرد.
در طی دهه 90 پدیده کودکان خیابانی در کشورهای سوسیالیستی سابق در اروپای شرقی و روسیه با همان ویژه گی کشورهای توسعه نیافته در حال گسترش است.
کودکان خیابانی در ایران در کشور ما آمار رسمی در مورد کودکان خیابانی در دسترس نیست.
برابر آمارها و برآوردهای غیر رسمی حدود ۱۰۰۰۰۰۰ ۴۰۰۰۰۰ کودک خیابانی وجود دارد و افزایش آنها در شهر های بزرگ قابل مشاهده و غیر قابل انکار است.
برابر بعضی از برآوردها سالیانه حدود ۶۰۰۰۰ کودک خانه خود را ترک می کند.
شرایط زیستی کودکان خیابانی در ایران مشابه شزایطی است که کودکان خیابانی در دیگر کشورهای توسعه نیافته دارند.
کودکان خیابانی ، گلهای بدون باغبان می گویند اینروزها میوه فروشها سیبها را رنگ می کنند و علت وجود اینهمه سیبهای قرمز و خوش ظاهر در میوه فروشیها هم ناشی از همین رنگ آمیزی هنرمندانه است .
البته نه اینکه سیبها را رنگ کنند، فقط اندکی به رنگ و لعاب آن می افزایند ؛ یعنی با درست کردن یک پاتیل بزرگ از مخلوط پارافین مایع و آب ولرم و قرار دادن سیبها درون آن ، یا صرفا" با کشیدن یک دستمال آغشته به پارافین ،سیبها رابراق وخواستنی می کنند.سیبهایی که به این ترتیب خوش نما می شوند ، البته و صدالبته که دیرتر هم ظاهرشان را از دست می دهند ؛ یعنی لایه ی روغنی ای که پوست سیب را می پوشاند از لک دار شدن وبدمنظر شدن سیب جلوگیری کرده ظاهر آن را حفظ می کند هرچند متاسفانه این عمل باعث خراب شدن و گندیدن و فساد سیب از داخل می شود و نهایتا" سیبها تنها ظاهری نمایشی دارندودلبرانه خودنمایی می کنند اما نه تنها قابل خوردن نیستند و امکان مسمومیت دارند بلکه دریغ که حتی به درد « کرمهای اسطوره ای سیب » ها هم نمی خورند .
البته نباید از نظر دور داشت که سیبهای « ظاهرساخته » ی « از درون فروپاشیده » در روند توسعه و از منظر بازار یعنی مکان اول نظام سرمایه داری بسیار مفید است به چند دلیل : نخست آنکه بدلیل دیرتر از دست دادن ظاهر، زمان بیشتری در چرخه ی بازار و اقتصاد می ماند پس دلالهای بیشتری از آن منتفع می شوند.
دوم آنکه به همان دلیل گفته شده کارآفرین است و عده ای را سرکار می گذارد .سوم آنکه به زیباسازی شهر کمک شایانی می کند .
چهارم آنکه چون قابل خوردن نیست زودتر ازموعد به مصرف آشغال دانی رسیده و چرخه ی اقتصاد را پویاتر می کند .
پنجم آنکه چون روی آن کار تخصصی انجام گرفته ، میوه فروش به عنوان یک متخصص خود باور و خود جوش می تواند ادعا کند که بر روی سیب مذکور کار علمی و عملی انجام داده در اصطلاح جهان سرمایه داری تولید علم کرده و بنابراین از حق قانونی خود به عنوان مخترع یا مبتکر دفاع کند.
مهمتر از همه آنکه نه تنها این عمل فضای رشد انگلهای میوه را از بین برده به ریشه کنی آنها کمک می کند بلکه بدلیل خرابی پیش از رسیدن به ذباله دانی ، سیبهای فوق از دسترس آشغال جمع کنها و جویندگان ذباله که آفتهای اصلی و مخدوش کننده ی چهره ی زیبای جامعه ی سرمایه داری هستند دور مانده شاید بتواند از شمار انبوه این ضمایم همیشگی جوامع سرمایه داری اندکی بکاهد .
وموارد دیگری که بزرگان می دانند و ذکر آنها در حال حاضر به صلاح جامعه نیست.
البته تنها مشکل این است که این سیبها بدرد خوردن نمی خورد و کارکرد اصلی خود به عنوان یک ماده برطرف کننده نیاز انسانی به غذا را ندارد به عبارت دیگر تنها نام مجازی سیب را به دوش می کشد و بس .
بی شک سیبی که تنها پوسته ای زیبا دارد فقط به درد نمایش می خورد و هرگز کارکردی برای رفع نیازهای واقعی انسانها ندارد .
اما آیا این موضوع اساسا" مهم است ؟
آنچه تحت عنوان پسرک که چشمش به من افتاد خندید به قلم خانم مریام .د ، در شماره هیجده نشریه درج گردید و مهمتر از آن تماسها یی که پس از آن گرفته و در باره ی درج این مطلب اظهار نظر شد، نشان از اهمیت موضوع بچه های خیابانی از نقطه نظر بسیاری از دلسوزان جامعه دارد ؛دلسوزانی که هر چند قدرت در اختیار ندارند و تنها مجبور به خون دل خوردن و نگریستن یا گاهی کمکهایی که خود نیز بی اثر بودن آن را می دانند اما دل بدان خوش می دارند ، هستند لکن با دید عمیق ترو مسئولانه تر از صاحبان قدرت به این معضل می نگرند.
براستی چگونه است که ساعتها وقت صرف می گردد و میلیاردها خرج می شود تا مشکل ترافیک و فوتبال و ساخت و ساز و غیره و غیره اندکی بهبود یابد، اما برای مشکلات انسانی جامعه خصوصا" مشکلاتی که به بی پناهترین و محرومترین قشر جامعه یعنی کودکان بی سرپرست و محروم از هرگونه قدرت مربوط می شود ، به چند سرتکان دادن ، نچ نچ و آه کشیدن یا روبرگرداندن اکتفا می گردد .
نکند اینکه کودکان نه توان فریاد زدن دارند نه از نظر قانونی حق مالکیتِ دارایی اقتصادی و نه حتی حق رای و به راحتی صدایشان زیر مشت ولگدهای بیرحمانه ی صاحبان قلدرشان به ناله هاو هق هق ها و زنجموره های خاموش تبدیل می شود ،سبب اینهمه بی مهری ، کم لطفی و بی توجهی است .
« گیرم چند کودکی هم زیر بار ظلم و با رنج جان سپردند یا شب و روزشان ترس و بیزاری شد ، در این دوران وانفسا که هر کس درانبوه مشکلات خودش غرق شده ،صدا از چه کسی به پشتیبانی از آنان یا به اعتراض بلند خواهد شد » یا « بمانند که فردایی پر رنج تر را تجربه کنند!
بروند هم برای خودشان بهتر است هم برای کلّ جامعه » و افسوس که بسیاری از این کودکان سالها رنج می کشند و پس از آن با خاطره های روحی و بیماریهای روانی دست و پنجه نرم می کنند و در تمام این سالها در هرلحظه برای راحت شدن از رنجهای ناخواسته آرزوی مرگ می کنند ؛ اما گویی مرگ نیز آنها را فراموش کرده است .
سوال اینجاست ؛ آیا مشکلات انسانی که هر روز حادتر و حادتر می شود به اندازه ی آسفالت خیابانها و بازیهای بوندسلیگا هم ارزش ندارد .
نگاه کنید به صفحه ی روزنامه ها و مجلات چه اشکی برای ضعیف شدن تیم پیروزی ریخته می شود و چه فریاد وامصیبتا برای شکست تیم فوتبال سرداده می شود یا چگونه با جابجا شدن لاتاری دنیای سرمایه داری ،بورس ،این قمار مجاز سرمایه داری مالی شده همگان به تکاپو می افتند که ای وای شاخصها چند واحد کاهش یافت.
اما هیچکس را غم پرپر شدن و رنج هزاران کودک درحال استثمار شدن نیست .
آیا رنج کودکانی که از چند سالگی طعم تلخ تجاوزات و سوءاستفاده های جنسی رامی چشند و محروم از هر گونه پناه اند ، تن کسی را نمی لرزاند ؟
چگونه است که برای هر چیزی در این جامعه چندین دستگاه موازی متولی وجود دارد ، اما هیچ کس حاضر به تقبل تولیت این گلهای معصوم نیست ؟
کودکان و حتی نوزادانیکه همگان از رنجشان و از چگونگی سوءاستفاده های مختلف از آنها باخبرند و چقدر سکوت ؟
فراموش نکنیم در جامعه ای که تامین اجتماعی در آن فقط حرف است و بس ، یک حادثه می تواند کودکان وابسته به خود ما را در جایگاه این کودکان بنشاند .
از دست دادن سرپرست در جامعه ای که بسیاری از خانواده ها تنها پس اندازی به اندازه ی چند روز یا هفته دارند و نبود حمایتهای رسمی و مسئو لانه از کودکان و خانواده های بی سرپرست بسیار زودتر از آنچه حتی در تخیل می گنجد می تواند چنین افرادی را طعمه ی باندهای منسجم و سازمان یافته ی مخوف گرداند .
کودکان بی پناه در جامعه ی ما به اشکال مختلف طعم تلخ محرومیت و رنج ناشی از بی توجهی جامعه را می چشند .
نوزادانی که به فروش می رسند .
برای گدایی یا برای پوشش اعمال فساد همچون خودفروشی و نقل و انتقال مواد مخدر اجاره داده می شوند .
به عمد با قطع کردن اعضاء ، شکستن دست و پا و ایجاد زخم های شنیع بر صورت و بدن آنها به قصد جلب ترحم مردم ، معلول می شوند و سالها رنج معلولیت و فقر مضاعف را به دوش می کشند.
به اجبار لباسهای مسخره می پوشند و با صورتهای بزک شده یا سیاه لودگی می کنند و زخم عمیق حقارت و تحقیر شدن را در قلب و اعماق وجود خود تا دم مرگ یدک می کشند .
کودکانی بی آینده و بی خوابِ خوش برای آینده .
بی آینده ای که دل بدان خوش کنند و بی رویا، هرچند لااقل داشتن رویا کمترین حق مشروع هر کودکی است .
کودکانی که ناخواسته ماده ی خام بزهکاران آینده اند .
آژانسهای اجتماعی کردن همچون خانواده ، مدرسه ، جمع های گوناگون اوقات فراغت و رسانه ها کدامیک قدمی در راه اجتماعی کردن این کو دکان بر می دارند که بتوان از این کودکان پس از بلوغ انتظار رفتار اجتماعی را داشت به راستی از فردای کودکی که در خودفروشی مادر، اورا همراهی می کند یا با لباسهای نازک در سرمای گزنده و با شکم گرسنه و محروم از رفتن به مدرسه خوشبختی کودکان دیگر را نظاره می کند ، چه انتظاری می توان داشت ؟
آیا تنها به برگزاری چند جشن عاطفه ها و جمع آوری صدقه و امثالهم می توان بسنده کرد و دل خوش کرد ؟
کجایند آن همه داعیه داران حقوق مردم که واژه ی قشر آسیب پذیر ( که واژه ی مد امروز است ) از دهانشان نمی افتد اما همواره در مواجهه با این کودکان و صحنه های فجیع سوء استفاده استفاده از کودکان چشم فرو می بندند و زبان در کام می کشند و بر سرعت قدمها می افزایند که دیدن بعضی صحنه ها و دخالت در بعضی امور به صلاح نیست .
آیا درتدوین برنامه هایی چون چشم انداز بیست ساله و .
.
دیگر برنامه های عمرانی و توسعه ، در کنار هدف توسعه که متاسفانه همواره سینه ی محرومان را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار می دهد ، فکری برای این مظلوم ترین و معصوم ترین قشر جامعه می شود ؟
ایا متولی مسئولی که از خط حرف بگذرد و عمل موثری انجام دهد تعیین خواهد گردید ؟
چه بسیار کودکانی که گاه بدلیل محرومیت از داشتن پدرمشخص حتی از داشتن شناسنامه نیز محرومند .
گفته می شود کم نیستند کودکان ناخواسته ی زنان روسپی ای که فاقد شناسنامه اند و به همان دلیل محروم از حضور در مدرسه یا هر جمع آموزش دهند ه ی دیگر.
چه آینده ای در انتظار چنین کودکانی است و بالطبع با افزایش شماراین کودکان چه آینده ای در انتظار این جامعه خواهد بود ؟
آیا وقت آن نرسیده که در دستگاه عریض و طویل مدیریت جامعه ی امروز ما که همه نیز داعیه ی طرفداری از مظلومان و محرومان دارند ، کسی لحظه ای بر سر اولین چهارراه یا میدانی که از آن عبور می کند ، بایستد ، شیشه ی ماشین را پایین بکشد و لختی بر چهره ی معصوم و رنج کشیده ی این گلهای در حال پرپر شدن پیش از شکوفایی ، درنگ کند و بیندیشد آیا عدالت اجتماعی تنها برای اعضای رسمی و به ثبت رسیده ی جامعه مفهوم می یابد ؟
آیا اساسا" به عقوبت گناه یک زن و مرد می توان کودک معصومی را با سلب حق داشتن شناسنامه از تمامی حقوق قانونی خود محروم کرد ؟
و این محروم کردن آیا عدالت است یا عداوت ؟
لختی بیندیشیم !بی شک سیبی که تنها پوسته ای زیبا دارد فقط به کار نمایش می خورد و هرگز هرگز هرگز کارکردی برای رفع نیازهای واقعی انسانها ندارد.
ساماندهی کودکان خیابانی!؟
در ازدهام جمعیت رهگذران بی تفاوت به پیش می روند ؤ در گرمای تفتیده تابستان توان حمل سازرا هم ندارند آکاردئون در دست یکی و تنبک در دست برادر کوچکتر ، کودکی که آکاردئون می نوازد، عرق ریزان و با جثه ضعیفش صدایی خسته از حنجره تکیده اش بیرون می آید : خسته ام من ، خسته ام من ،مثل مرغ بال و پر شکسته ام من ، خسته ام من … بدون شک یکی از موضوعات اساسی در بررسی پدیده ها و مسائل اجتماعی ، طرح درست و واقع بینانه آنهاست .
بررسی مناقشات موجود بر سر تعاریف و مفهوم بندی پدیده کودکان خیابانی نشان می دهد که در چگونگی طرح و صورت بندی این مسئله ابهاماتی اساسی وجود دارد .
درواقع آنچه تحت عنوان پدیده کودکان خیابانی مطرح شده است دوری و جدایی جمعیتی از کودکان در وضعیت دشوار و آسیب پذیر از نهادهای اجتماعی تربیتی و حمایتی مانند مدرسه و نهادهای جایگزین خانواده و روی آوردن آنها به انحرافات اجتماعی است .
پیدایش این مسئله قبل از هرچیز به نحوه رابطه این کودکان با نهادهای اجتماعی کننده و فرآیند اجتماعی شدن آنها در درون این نهادها بستگی دارد .
یکی از نهادهای یاری رسان به آسب دیدگان اجتماعی و نیز برای کودکانی که به هر نحوی از خانواده قطع ارتباط کرده اند سازمان بهزیستی است اما با نگاهی گذرا به عملکرد و مصاحبه های مسئولان ارشد این سازمان متوجه می شویم که این نهاد نه در پی حل ریشه ای این معضل ، که فقط در اندیشه پاک کردن صورت مسئله است.
ساماندهی کودکان خیابانی توسط این سازمان صرفا با نگاه زیباسازی شهری انجام می گیرد .
از زماتی که این سازمان متولی تام الاختیار ساماندهی کودکان خیابانی در کشور شد حدود دوسالی می گذرد .
اما مشکل اینجاست که این سازمان عریض و طویل هنوز نتوانسته یک طرح جامع و قابل اجرا ارائه دهد و نیز هیچگاه تمایلی هم ندارد از تجربه کشورهای موفق در این زمینه استفاده کند و شاید به همین دلیل است که این سازمان درحال حاضر بادعوت از تشکل های غیر دولتی طرح ساماندهی را تصویب می کند .
طرحی که فقط به پیش نویس آن دهها ایراد حقوقی وارد است .
ساماندهی وا ژه نامفهومی است که تا قبل از این ، بیشتر برای اشیا بکار می رفت مثل ساماندهی معضل ترافیک و… و واقعا شاید نگاه مسئولان محترم به پدیده کودکان خیابانی نگاه شی گونه باشد و شاید اصولا به همین دلیل است که در مصاحبه هایشان بارها الفاظی نظیر ؛ جمع آوری و تفکیک ؛ را بکار می برند ، غافل از اینکه اینها هم انسانند و دارای فضیلت و کرامت انسانی می باشند و برابر مندرجات موجود در پیمان نامه جهانی حقوق کودک که کشور ما نیز در سال 73 آن را پذیرفته و متعهد به اجرای مفاد آن شده است از نظر حق برخورداری از آموزش و بهداشت و تغذیه و بازی و… هیچ تفاوتی با کودکان دیگر ندارند و وظیفه ماست که به آنها احترام بگذاریم .
آنچه مسلم است نگاه به این پدیده بدون توجه به نگاه همزمان به کودک وخانواده ، ره به جایی نمی برد .
اما آنچه تا بحال تحت عنوان ساماندهی کودکان خیابانی مطرح شده شامل : جمع آوری همراه با ارعاب و اجبار این کودکان از سطح شهر ( چه کودکان خیابانی و چه عادی ) و انتقال آنها به مراکز بهزیستی ، پر کردن فرم های آماری ، استحمام ، خوراندن چند وعده غذا ، و بعد آزادی کودکان وباز هم تکرار این چرخه، و البته به دنبال آن مصاحبه های گوناگون و اغلب متناقض مسئولان در این خصوص .
در حالی که در 5 خرداد 82 ریاست محترم سازمان بهزیستی خبر از توان این سازمان در ساماندهی سالانه 12 هزار کودک خیابانی در سراسر کشور می داد ( روزنامه رسالت ) شاید هیچگاه نمی دانست که در 30 اردیبهشت سال 83 مدیر کل بهزیستی استان تهران با خشنودی تمام خبر از ساماندهی 24 هزار کودک خیابانی در طی یکسال گذشته فقط در شهر تهران خواهد داد ( خبرگزاری مهر) و کمی بعد از آن ، روزنامه شرق ( روزنامه ای که در سال 82 در صفحه اجتماعی بیشترین انتقاد را به عملکرد بهزیستی در خصوص کودکان خیابانی داشت ) در هفته بهزیستی امسال آگهی های گران قیمت بهزیستی را در صفحه اول به چاپ رساند که یکی از افتخارات این سازمان، ساماندهی 33 هزار کودک خیابانی بود .
هرچند در سال 83 صفحه اجتماعی روزنامه یاد شده هیچ مطلبی درخصوص این سازمان و نیز کودکان خیابانی به چاپ نرساند اما مقایسه سه آمار ذکر شده خیلی چیزها را برای خوانندگان محترم می تواند ثابت کند .
علاوه بر این، دکتر راه چمنی در 13 خرداد 82 در مصاحبه ای با ایرنا خبر از اختصاص 3 میلیارد تومان از محل تبصره 4 برای ساماندهی کودکان خیابانی داد که البته گزارش مالی هزینه مبلغ فوق هنوز ارائه نشده است .
اما معاون امور اجتماعی وزارت کشور در تاریخ 23 تیرماه 82 طی مصاحبه ای با ایرنا خبر از تخصیص یک ملیارد تومان اعتبار عمرانی جهت ساخت مراکز نگهداری کودکان خیابانی داد ، ایشان در این مصاحبه با کمال تعجب اعلام کرد : چه کودکان خیابانی و چه متکدیان درصد کمی از جامعه را تشکیل می دهند و جزو مسایل اصلی جامعه محسوب نمی شوند اما به دلیل اینکه نماد بیرونی جامعه ما متاثر از این کودکان میشود ، دولت توجه ویژهای به آنها دارد !!!( همان نگاه زیباسازی و مبلمان شهری ) در حالی که معاون اجتماعی وزارت کشور خبر از اختصاص مبلغ ملیاردی برای بخش عمرانی می داد همتای ایشان در سازمان بهزیستی در آستانه روزجهانی کودک سال 82 اعلام کرد به رغم نبود اعتبار خاص ، این سازمان 32 مرکز کودکان خیابانی در سراسر کشور دایر کرده است .
کافی است همین الان سری به مرکز شهید رشوانلو پور متعلق به بهزیستی در میدان شوش بزنید متوجه خواهید شد که حتی 3 کودک هم در این مرکز حضور ندارند .
چندی پیش کودکی شهرستانی به مرکز متعلق به یک NGO در جنوب تهران مراجعه و درمانده و ناتوان درخواست کمک نمود .
مددکار مرکز فوق بلافاصله با تشکیل پرونده و مصاحبه ( به دلیل اینکه این مرکز توان نگهداری کودکان در شب را ندارد ) وی را به یکی از مراکز بهزیستی بنام مرکز یاسر برد ، کارمند مرکز فوق به محض دیدن کودک سیلی محکمی بر صورتش نواخت و گفت این … دیشب از اینجا فرار کرد .
اعتراض شدید مددکار آن تشکل به رفتار ناپسند کارمند فوق باعث دخالت رئیس مرکز شده و در نهایت از مددکار می خواهند که فراموش کند ، کودک معصوم در حالی که اشک می ریخت ملتمسانه به خانم مددکار متوسل شده که : نمی خواهم اینجا بمانم ، اذیتم می کنند .
( گزارش مکتوب مددکار، همراه با تاریخ و امضا موجود است ) معاون اجتماعی بهزیستی در مصاحبه دیگری اعلام کرد طرح حمایت از کودکان کارو خیابان و خانواده های آنها امسال با اعتباری معادل 2 ملیارد تومان در کشور اجرا می شود و اضافه کردند ، از این مبلغ تاکنون یک میلیارد و سیصد میلیون تومان به بهزیستی پرداخت شد که 500 ملیون تومان آن به منظور اجرای طرح توانمندسازی خانواده های این کودکان در نظر گرفته شده با این مبلغ 2000 خانواده را در مرحله اول اجرای این طرح توانمند میکنیم !!
( شرق 28 آذر ) وقتی عناوین روزنامه ها را نگاه می کنم از اینهمه تناقض سرم گیج می رود و پریشان میشوم .طبق اظهارات مسئولین محترم این سازمان ، وقتی آمار و ارقام را کنار هم می گذارم در طی 2 سال گذشته بنا به تعریف بهزیستی چیز حدود 60000 کودک خیابانی ساماندهی شدند ، ضمن اینکه قرار است 2000 خانواده هم توانمند شوند!!.
پس باید معضل کودکان خیابانی حد اقل در تهران حل شده باشد .اما آیا اینگونه است ؟
در طرح ملی واکسیناسیون کودکان ، کودکان خیابانی مثل تمام مواهب دیگرزندگی ، از این مهم نیز بی بهره بودند تا آنجا که مدیر کل دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعی این سازمان اعلام کرد : برنامه ای برای واکسیناسیون کودکان خیابانی نداریم .( خبرگزاری مهر 22/9/82 ) ایشان تاکید کرد فقط کودکانی که در مراکز بهزیستی هستند واکسینه می شوند هرچند وزارت بهداشت هیچگاه خود را ملزم به پاسخگویی در قبال مشکلات بی شمار بهداشتی و درمانی این کودکان نمی داند.
در تاریخ 2/10/82 معاون اجتماعی این سازمان اعلام کرد در طی 9 ماه گذشته بیش از چهارده هزار و سیصد وشصت و یک !
کودک خیابانی از سطح خیابانهای شهر جمع آوری شدند ، آقای دکتر علم الهدی سپس 25 درصد از این کودکان جمع آوری شده را مهمان ، 11 درصد کودکان فراری ،55 درصد برای یافتن کار ، 8 درصد د ستفروش و یک درصد از این کودکان را نیز آواره در خیابان اعلام کردند .( خبر گزاری مهر 2/10/82 ) .گذشته از اینکه این تقسیم بندی کل علم جامعه شناسی را زیر سؤال می برد نکته جالب توجهی هم دارد و آن اینکه ایشان درصدی از کودکان جمع آوری شده را ( مهمان ) اعلام کردند ، حالا کسی نیست تا توضیح دهد مهمان به چه نوع کودکانی اطلاق می گردد که این بخت برگشته ها در ردیف کودکان ساماندهی شده بهزیستی قرار گرفته اند ؟
شاید همان کودکانی باشند که در شوش موقع رفتن به منزل فامیل به دلیل ژنده پوش بودن دستگیر شده و بعد آزاد شدند ؟
نکته دیگر اینکه ایشان در این مصاحبه تا کید کرد 80 درصد کودکان خیابان کودک کار هستند و 20 درصد باقیمانده کودکان ولگرد !
هستند .
پس در تقسیم بندی این کودکان دسته ددیگری نیز شناسایی و به جامعه معرفی شدند: کودکان ولگرد .
اطلاق این نام از طرف معاون اجتماعی سازمان بهزیستی به کودکان معصومی که به دلایل مختلف ازجمله فقر و فلاکت حاصل از شکاف روز افزون طبقاتی ، بیکاری ، طلاق ، اعتیاد ، تفاوت بسیار بین امکانات رفاهی شهروروستاو…… از خانواده ومدرسه و جامعه رانده شده و آواره خیابان ها هستند وچشم به یاری ما دوخته اند ، واقعا جای تاسف وتاثر دارد .
در سال 83 نیز اظهار نظرهای گوناگون و اغلب متناقض این سازمان کماکان ادامه یافت .
مدیر کل دفتر آسیب دیدگان اجتماعی در حالی که چندی پیش تعداد کودکان خیابانی در کل کشور را 20 هزار نفر اعلام کرد ، در مصاحبه دیگری با یک تغییر موضع کامل و ناگهانی گفت : آمار کودکان خیابانی در کشور هر ساله 15 درصد افزایش می یابد و افزود در نه ماه گذشته حدود 24 هزار کودک خیابانی و کودک کار در سراسر کشور ساماندهی شده اند ( خبرگزاری مهر 24/2/83 ) در همین حال در تاریخ 30/2/83 مدیر کل بهزیستی استان تهران اعلام کرد در سال گذشته حدود 25 هزار کودک خیابانی فقط در تهران ساماندهی شده اند ( مقایسه کنید با آمارقبلی ).
ایشان سپس در تاریخ 31/3/83 اعلام کرد فقط در برابر 20 درصد از کودکان خیابانی مسئولیم .
ایشان افزودند سازمان بهزیستی تنها در برابر آن دسته از کودکانی که فرار کرده و بطور کامل از خانواده خود قطع ارتباط کرده اند مسئول است ( خبرگزاری مهر ) احیانا اینها همان کودکانی هستند که پیشتر معاون اجتماعی بهزیستی لقب ولگرد به آنها داده و گفته بود که بهزیستی در برابر این کودکان مسئول نیست .
کودکان خیابانی اما همچنان در خیابانهای این شهر به کارهای مشقت بار مشغولند ، تحقیر می شوند ، آزار می بینند .
بیماری های مختلف از زرد زخم و بیماری های پوستی دیگر گرفته تا هپاتیت و ایدز آزارشان می دهد ، کسی خود را مسئول درمان بیماری های مختلف این کودکان نمی داند ، علاوه بر این ، اعتیاد و غلتیدن در دام باندهای تبهکاری تهدیدشان می کند .
… هوا گرم است ، در جهت پیاده رو و به دنبال کودکان نوازنده می گردم ، آنها را گم کرده ام ، اما نوای خنیاگر خیابانها همچنان در گوش ها طنین انداز لست … سالها کنج قفس نشسته ام من ، خسته ام من .
آرزوهام توی سینه مردند ، مردند … درایران به مانند سراسر جهان وبخش وسیع جوامع پیرامونی، روز جهانى کودک درشرایطی فرا رسید که کودکان بسیارى همچنان در خیابانها و بر سر چهارراهها، کارگاههاى خانگى قالی بافی و کارگاههای تولیدی در زیر پوسته بازار، کوره پز خانه ها، علیرغم میل باطنى خویش در پی لقمه ای نان به کارهاى سخت و طاقت فرسا مشغول هستند.
در ایران با گسترش جمعیت شهری و روستایی ،افزایش فقرو تنگدستی درجامعه، ما شاهد وجود کودکان خیابانی و کودکان کار در سطح کلان شهر تهران هستیم .
مشخص است کودکان کار به کودکانی اطلاق می گردد که به دلیل نابسامانی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وغیره از آموزش، بهداشت، امنیت، تغذیه، بازی وبرابری در برخورداری ازنیازهای سنی خود نسبت به فرزندان طبقات دارا وبی نیاز و دیگر حقوق واقعی خود محروم مانده و ناگزیر به کاردر کارگاهها، خیابانها، منازل( کارخانگی )، بنادر، کوره پزخانه ها، مزارع، ترمینالها، پای دار قالی در زیر زمین های نموروحمل کالای قاچاق در مناطق مرزی وغیره به کار مشغول می گردند.
در تهران آنچه بیش ازهمه در کوچه پس کوچه های بازارمولوی، میدان ارک ومیادین وترمینالها، سرگذرگاهها، خرطومی جاده هاونقاط دیگر پیدا می شود؛ کودکان واکسی، کودکان قند شکن، کودکان فال فروش، کودکان زباله گرد،آدامس فروش، سیگار فروش، نمک فروش، مواد فروش، مشروب فروش، بادکنک فروش، پلاستیک جمع کن، چرخی بازاروباربر، کرکره روغن زن مغازه ها، گل فروش سرچهارراه هاوغیره ترسیم واقعی شکل های ناپایدار و تصادفی مشاغل کاذب یا پارازیت را برای فرزندان کارگران وزحمتکشان بنمایش می گذارد که در عمل وتا حدی کودکان خیابانی کار را از کودکان خیابانی جدا می سازند.
باید گفت : پدیده کودکان خیابانى در سالهاى اخیر دربیشترنقاط کشور رو به گسترش نهاده است یکى از معضلات اساسى اجتماعى است که جامعه ما هم اینک با آن روبه رواست و درصورت عدم پیشگیرى و مهار این پدیده به فاجعه اجتماعى تبدیل خواهد شد که در حال حاضر بر پایه آمارهای اعلام نشده تا حد زیادی با این فاجعه روبرو هستیم.
بطوری که مطبوعات مجبور به بازگویی این واقعیات شده اند.
در این رابطه روزنامه شرق گزارش کردند : « کودکان کار و خیابان به کودکانى گفته مى شود که در شهرهاى بزرگ براى ادامه بقاى خود مجبور به کار یا زندگى در خیابان ها باشند.
این کودکان به دلیل فقر، رها شدن یا آزاردیدگى از خانواده و مهاجرت به این کار روى مى آورند.
براساس مطالعات سازمان بهداشت جهانى اکثر کودکان خیابان مورد سوءاستفاده جنسى و اقتصادى قرار مى گیرند و بسیارى از آنها به بیمارى هاى غیرقابل درمان مبتلا مى شوند.
براساس گزارشى از یونیسف که در بین ۲۲۴۰ نفر از نوجوانان دبیرستانى ایران انجام شده است، ۶۰ درصد کودکان آزار دیده اند، ۶۱ درصد از آنها آزار جسمى، ۳۳ درصد آزار روانى و ۶/۶ درصد آزار جنسى را تجربه کرده اند.
در ۲۲ درصد موارد آزارگر عضو خانواده، ۳۱ درصد خویشاوند نزدیک و ۱۶ درصد آشناى خانوادگى بوده اند.
آمارهاى رسمى نشان مى دهد که حدود ۳/۱ درصد کودکان بین ۱۴-۶ سال به کار اشتغال دارند و به مدرسه نمى روند.
این رقم در مناطق شهرى ۵/۰ درصد و در مناطق روستایى ۴/۲ درصد است.» ( روزنامه شرق یکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۴ - ۹ اکتبر ۲۰۰۵ سال سوم – شماره۵۹۶ )علیرغم واقعیت بیان شده در فوق، می توان نوشت: در ایران آمار رسمی جهت بر شماری وضعیت دقیق این کودکان وجود ندارد .
ولی « مطابق با آمارهاى غیررسمى یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر کودک در سن مدرسه در کشور وجود دارند که به مدرسه نمى روند و بیش از ۷۰۰ هزار نفر در سن ابتدایى از تحصیل محرومند.
گفته مى شود ۱۸ میلیون کودک در سنمدرسه در کشور وجود دارد در حالى که پس از شروع سال تحصیلى ۸۵ - ۸۴ آمارهاى رسمى کشور خبر از ۱۳ میلیون دانش آموز بازمانده از تحصیل در دوره راهنمایى و متوسطه در گروه سنى ۵ - ۱۱ ساله را مى دهند.
کودکان خیابان را به چهار گروه تقسیم مى کنند: کودکان مهاجر، کودکانى که در خانواده هاى پرتنش زندگى مى کنند و یا کودکان طلاق، کودکان خانواده هاى فقیر و کودکان بى سرپرست» ( همان ماخذ پیشین ) بدین ترتیب از سرنوشت نزدیک به۵میلیون نفر، خبر دقیقی در دست نیست!
قبلاً تصور کودک کار وجود نداشت.
همه، همان کودکان خیابانی بودند و انجمن های غیردولتی، هیچ وجه تمایزی برای کودک کاروکودک خیابانی قایل نمی شدند.
ترکیب واژه های کودک وکار را مطبوعات و رسانه ها به فرهنگ لغت آوردند واسمش را گذاشتند کودکان کارولی با توجه به تفاوت مضمونی کودکان کار با کودکان خیابانی که درمجموع از گسترش خط فقردر جامعه پدیدار می آیند.
در مرداد ماه امسال پس از ماهها بررسی کارشناسانه ، خط فقر مطلق در کشور در مناطق شهری و روستایی، در سطح مطبوعات اعلام شد.
اسحاق صلاحى کجور، معاون هدفمندى یارانهها و رفاه اجتماعى وزارت رفاه در گفت وگویى با خبرنگاراجتماعى ایسنا گفت : « خط فقر شدید بر اساس تکلیف آییننامه چتر ایمنى تعیین شده است و۷ میلیون و۴۶۵هزار ایرانی زیر خط مطلق بسر می برند» ( ایسنا۴ مرداد ۱۳۸۵) این در حالی ایستکه پیشتر غلامرضا رضاییفر، معاون مرکز امور آسیب دیدگان اجتماعى بهزیستى، در نشست خبرى در خصوص کودکان کاربه خبرگزارى کار ایران - ایلنا گفت: « طبق برآوردها، ۳۰۸ هزار کودک ۱۰ تا ۱۴ ساله در کشور کار ثابت داشته و۷۳۰ هزار نفر نیز کارگر فصلى هستند.» وی بلا فاصله ، با اشاره به آمار وجود کودکان کار در کارهاى سیاه، گفت: « متاسفانه هیچ آمارى در این خصوص نداریم...
با اشاره به جمعآورى ۷ هزار کودک کار در سال گذشته گفت:« ۷۹ درصد این افراد پسر بودند و میانگین سنى آنها ۱۱ تا ۱۴ سال بوده است و همینطور ۹۵ درصد کودکان کار و خیابانى جمع آورى شده سابقه کیفرى نداشته و۸۰ درصد آنها در خانوارهایى بالاى ۵ نفر زندگى میکنند.
» ( ایلنا۳ تیر۱۳۸۵) مدیر کل سیاستگذارى حمایتى و امدادى وزارت رفاه و تامین اجتماعى فرهاد صدر در گفت وگو با خبرنگار اجتماعى فارس در ۴ دی سال پیش اعلام داشت: « حدود۱۱ درصد کودکان خیابانى تهران دختر و حدود۸۹ درصد آنها پسر هستند.
» محمد هادى ساعى آسیب شناس اجتماعى در گفتگو با خبرنگار اجتماعى فارس با تاکید بر اینکه فقر مهم ترین عامل حضور کودکان خیابانى است، مى گوید:« کودکان خیابانى خانواده هاى به سامانى ندارند و۹۸ درصد آنها از مشکلات معیشتى به تکدیگرى و کار درخیابانها روى آورده اند.»