یکی از موارد آموزنده که باید مورد توجه قرار بگیرد سوءاستفاده جنسی از کودکان است.
در آمریکا هر ساله در حدود دویستهزار مورد سوءاستفاده جنسی گزارش میشود که هر ساله 10درصد به آن اضافه میشود.
بیشتر کارشناسان معتقدند که بین 20 تا 30 درصد از این تعداد را دختران و تقریبا نیمی از آن را قربانیان پسر تشکیل میدهد.
با توجه به این خطر، بسیاری از مدارس برنامههایی را برای جلوگیری از سوءاستفادههای جنسی از کودکان تنظیم کردهاند.
در بیشتر این برنامهها آموزشهای مختلفی درباره سوء استفاده جنسی به بچهها آموخته میشود، برای نمونه آگاه کردن آنها در مورد تفاوت بین لمس «خوب و محترمانه» و لمس «بد و زشت»، هوشیار کردن آنها نسبت به خطرات وتشویق کردن آنها برای گزارش کردن این اعمال خلاف به افراد بزرگسال.
تحقیقات نشان داده است که این آموزشها در کاهش جرایم بیتاثیر نبوده است اما بچههایی که تحت آموزشهای جامع و گسترده شامل تقویت قابلیتهای اجتماعی و عاطفی مربوطه قرار داشتهاند بهتر توانستهاند از خود در برابر تهدیدات جنسی محافظت کنند.
آنها بهتر از بچههای دیگر میتوانند از فرد خطاکار بخواهند که آنها را رها کند، داد و هوار راه بیاندازند و با فرد خلافکار گلاویز شوند، یا او را تهدید به لو دادن کنند، و هنگامی که رفتار ناشایستی با آنها شد عملا آن را به والدین خود بگویند.
ویژگی اخیر ( گزارش کردن عمل خلافکار) یکی از بهترین راههای پیشگیریکننده است.
در تحقیقی که بر روی تعدادی کودکآزار چهلساله صورت گرفت هریک از آنها به طور متوسط در هر ماه ( از دوران نوجوانی خود به بعد) یک قربانی داشتهاند.
گزارشی درباره یک راننده اتوبوس و یک معلم کامپیوتر نشان داد که آنها هر ساله سیصد بچه را مورد آزار قرار دادهاند ولی حتی یک بچه از سوءاستفاده جنسی آنها گزارش نداد تا اینکه یکی از پسرهایی که توسط معلمش مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بود همان عمل را با خواهرش انجام داد و بدین ترتیب راز خلافکاران برملا شد.
بچههایی که تحت آموزش برنامههای جامع و مفصلتر قرار داشتند سه برابر بیشتر از بچههایی که برنامههای کوتاه مدت را پشت سر گذاشته بودند احتمال داشت که سوء رفتارهای جنسی را گزارش دهند.
مجریان این برنامها آموزشهای مختلفی در مورد بهداشت و مسایل جنسی به بچهها میدهند و از والدین میخواهند تا آنچه در مدرسه آموزش داده میشود در خانه نیز برای بچهها تکرار کنند.
بچههایی که والدینشان چنین کردهاند خیلی بهتر از دیگران در مقابل تهدید به سوءرفتار جنسی مقاومت کردهاند.
علاوه بر آن قابلیتهای اجتماعی و عاطفی تاثیر قاطعی در این زمینه دارند.
برای بچه کافی نیست که فقط چیزهایی دربارهی لمس «بد» و «خوب» بداند بلکه او نیاز به خودآگاهی دارد تا بفهمد چه زمانی در موقعیت نامناسب یا ناراحت کننده قرار دارد.
او باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشد که بتواند حتی در مقابل فرد بزرگسالی که سعی دارد از او سوءاستفاده کند جسورانه بایستد و از خود محافظت کند.
یک بچه همچنین نیاز به روشهایی برای جلوگیری از سوء رفتار فرد خلافکار دارد، هرگونه عملی اعم از فرار تا تهدید به لو دادن او.
براساس همین دلایل، برنامههای مفصل آموزشی به بچهها یاد میدهند که چگونه بر خواستههای خود تاکید ورزند و به جای کنارهگیری، بر احقاق حقوق خود پافشاری کنند و حد و مرز خود را بشناسند و از آنها دفاع کنند.
بنابراین موثرترین برنامهها علاوه بر ارائه اطلاعات جامع در مورد سوءرفتار جنسی، شامل آموزش مهارتهای اجتماعی و عاطفی اساسی است.
این برنامهها به کودک یاد میدهد که روشهای مثبتتری را برای حل کشمکشهای درونی خود بیابد، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشد، اگر اتفاقی برایش رخ داد خودش را سرزنش نکند، و احساس کند که در حمایت والدین و معلمان خود قرار دارد و میتواند به آنها رجوع کند و اگر اتفاق ناخوشایندی برایش اتفاق افتاد بتواند آن را به دیگران بگوید.
افسانه خودارضایی در کودکان گریه کودک در مهد کودک دکتر نادر آماده سازی کودک برای ورود به مهدکودک اول باید کودک را با محیط مهد آشنا کرده و برای او توضیح داد که میتواند در مهد بازی کند، دوست پیدا کند و کارهای جدید یاد بگیرد و در ضمن به او توضیح داد، در آنجا مربیانی هستند که آنها هم او را دوست دارند و به طور مداوم به او اطمینان داد که بعد از یک ساعت مشخص، پدر و مادر حتما دنبال او خواهند آمد.
در روزهای اول بهتر است حدود نیم ساعت همراه کودکان در مهدکودک ماند و سعی کرد او را با دیگران آشنا کرد تا کمکم حس امنیت و اعتماد به دیگر کودکان و مربیان مهد در او ایجاد شود.
از روزهای بعد میتوان او را در حدود 1تا2 ساعت در مهد گذاشته و به او قول داد که برای مثال در عرض 2 ساعت حتما دنبالش خواهیم آمد و حتما آنرا اجرا کنیم.
اگر کمی دیر شود، کودک حتما مهدکودک را جای امنی نمیداند و آن را موجب جدایی خود از مادر میبیند، پس با دیدن مادر به او میچسبد و دیگر علاقهای به رفتن به مهد نخواهد داشت؛ به همین دلیل است که ایجاد امنیت درکودک اهمیت مییابد و حتما باید به آن توجه کرد.
کمکم میتوان زمان باقیماندن کودک در مهد را بیشتر کرد ولی نباید بدین گونه باشد که کودک را از ساعت 7 صبح تا 4 بعدازظهر در مهد بگذاریم، زیرا در صورتی که کودک ساعاتی طولانی تحت مراقبت کسی غیر از مادر خودش باشد، از لحاظ وابستگی به مادر دچار مشکل خواهد شد و نسبت به مراقبان مهدکودک علاقه پیدا کرده و جدا شدن از آنها هم برایش سخت خواهد بود.
فرضیهای که روانشناسان آنرا فرضیه تک مادری مینامند، موید این مطلب است که کودک بهتر است بیشترین ساعات روز را تحت مراقبت یک نفر به خصوص مادر باشد نه اینکه بیشترین زمان خود را در مهد کودک بگذراند.
ایران سلامت تعریف خودارضائی یک رفتار خود تحریکی است که به منظور کسب لذت صورت میپذیرد.
کودکان ممکن است خود را با دست یا شئی دیگری مالش دهند.
آنها هنگام انجام این عمل معمولاً مشغول، برافروخته و مبهوت به نظر می رسند.
ممکن است یک کودک این عمل را چندین بار در روز یا فقط یک بار در هفته انجام دهد.
خودارضایی به طور شایع زمانی رخ میدهد که کودک خوابآلود، خسته و تحت فشار است یا مشغول دیدن تلویزیون میباشد.
علل: بروز خودارضایی به صورت گهگاه رفتاری طبیعی در بسیاری از نوپایان و کودکان پیشدبستانی است.
قریب به یک سوم کودکان در این محدوده سنی وقتی مشغول کاوش درباره اندام خویش هستند پدیده خودارضایی را کشف میکنند و اغلب این عمل را ادامه میدهند چون احساس خوبی نسبت به آن پیدا میکنند.
برخی از کودکان به کرات خود را ارضا میکنند چرا که از چیزی ناراحت هستند، مثل وقتی که پستانک از آنها گرفته شده است.
برخی دیگر در واکنش به تنبیه یا فشار برای متوقف کردن کامل خودارضایی، آن را ادامه میدهند.
خودارضایی هیچ دلیل پزشکی مشخصی ندارد.
تحریک نواحی تناسلی (مثلاً در اثر عفونت) منجر به درد یا خارش میشود، نه خودارضایی.
سیر قابل انتظار: وقتی کودک شما به پدیده خودارضایی پی میبرد، به ندرت آن را به صورت کامل کنار میگذارد و ممکن است هر زمان ناراحتی یا منازعهای در منزل رخ دهد به آن روی آورد.
تا سن 5 یا 6 سالگی،اکثر کودکان برخی ملاحظات را درنظر میگیرند و ممکن است فقط در خلوت خود به آن اقدام نمایند.
در زمان بلوغ در پاسخ به جهش ناگهانی هورمونها و سائقهای جنسی خودارضایی به شکل پدیدهای عمومی در میآید.
سوء تعبیرهای رایج: خودارضائی به هیچ نوع آسیب یا صدمه جسمی منجر نمیگردد.
این پدیده غیرطبیعی یا شدید محسوب نمیشود مگر آنکه به شکل ارادی و پس از 5 یا 6 سالگی در ملاء عام انجام شود.
به خاطر داشته باشید خودارضایی بدین معنی نیست که کودک شما انحراف جنسی دارد، بیمبالات است یا میل جنسی در او بیش از حد افزایش یافته است.
فقط در مواردی که بزرگسالان در پاسخ به خودارضایی یک کودک واکنش شدید نشان دهند و آن را پدیدهای کثیف یا پلید معرفی نمایند، ممکن است کودک از نظر هیجانی لطمه ببیند و مثلاً دچار احساس گناه شود.
نکاتی را درباره خودارضایی کودکان مرور کنیم: 1- اهداف و نگرش واقعی داشته باشید، خاتمه بخشیدن به خودارضایی غیرممکن است.
این واقعیت را بپذیرید که کودک شما این عمل را فرا گرفته است.
2- خودارضایی را در هنگام چرت زدن و خوابیدن نادیده بگیرید.
در چنین زمانهایی کودک خود را تنها بگذارید.
کودک را از دمر خوابیدن منع نکنید و اگر دستانش میان پاهایش است از او پرس و جو نکنید.
3- در سایر وضعیتها توجه کودک خود را به امر دیگری منعطف سازید یا در مورد او انضباط مقرر را انجام دهید.
ابتدا سعی کنید حواس او را به یک وسیله بازی یا فعالیت دیگر معطوف نمایید.
4- این روش را با پرستار یا مربی مهد کودکتان در میان بگذارید.
از مراقب یا مربی کودکتان بخواهید مانند شما ابتدا سعی کنند حواس کودک را پرت نمایند.
اگر این مسئله کارساز نبود، آنها باید با گفتن توصیههایی مانند تو باید الان به ما ملحق شوی،توجه او را به خودشان جلب نمایند.
خودارضایی در مهد فقط در زمان خواب قابل چشمپوشی میباشد.
5- تماس فیزیکی خود را با کودکان افزایش دهید.
برخی کودکان وقتی در طول روز بیشتر در آغوش گرفته میشوند و مورد نوازش قرار میگیرند کمتر دست به خودارضایی میزنند.
سعی کنید مطمئن شوید کودکتان حداقل یک ساعت از زمان اختصاصی برای بودن با شما و دریافت عواطف به شکل تماس جسمی برخوردار میباشد.
6- اشتباهات شایع.
شایعترین اشتباهی که والدین انجام میدهند سعی در خاتمه بخشیدن کامل به خودارضایی است.
این امر منجر به جنگ قدرتی میگردد که در نهایت والدین بازنده آن خواهند بود.
کودکان نباید به خاطر خودارضایی کتک بخورند، سخنرانی بشنوند یا مورد عتاب قرار بگیرند.
خودارضایی را با صفاتی مانند بد، کثیف، شیطانی یا گناهآلود ملقب نفرمایید.
دستان کودک را نبندید، هیچ نوع بند و بستی به کار نبرید.
تمام این روشها تنها به مقاومت کودک و احتمالاً به مهار جنسی او در آینده منجر خواهد گشت.
انجمن روانپزشکـی کـودک و نـوجوان ایــران نه بافی کودکان دکتر علی قائمی مقدمــــــــه بحثی مختصر در زمینه خیالبافی کودکان داشتیم و فواید و عوارض آن را برشمردیم و به این نتیجه رسیدیم که این حالت نباید در کودکان تداوم یابد بدان خاطر که آنها را از واقعیت ها، پذیرش مسئولیت ها و موفقیت در امور بعدی حیات دور می سازد.
و در این مقاله که به گونه ای مختصرتر مطرح خواهد شد جلوه ای از خیالبافی کودکان را که به افسانه بافی منجر شده است عرضه خواهیم داشت.
این حالت نیز از مشکلاتی است که دامنگیر والدین و مربیان کودک است و زمینه را برای بسیاری از سقوط ها و عدم موفقیت ها فراهم می سازد.
حالتی است که در بسیاری از کودکان خیالباف و حتی گروهی از آنها که دچار بیماری های روانی هستند و در سنین گوناگون می باشند به عیان دیده می شود.
معـــــــرفی این حالت افسانه بافی را عبارت می دانیم از حالتی که در آن فرد با سر هم کردن مقداری از مسائل بی سر و ته و روی هم کردن توهمات و خیالات سعی دارد چیزهائی را که واقعیت ندارند ساخته و به صورت قصه و داستانی آن را مطرح نماید.
آنچه را که او می گوید زائیده تخیل و اوهام و حتی شبیه نوعی هذیاناست.
ولی او آنها را به عنوان امور واقعی و جدی عرضه داشته و به خورد دیگران می دهد.
او گاهی خود را در ورای محیط و منطقه خود می بیند و زمانی در حال پرواز در آسمانهاست و هر چه که به صورت غیر عقلانی و غیر ارادی در ذهنش خطور کند عرضه می دارد.
آنها در وضع و شرایطی هستند که بین واقعیت و خیال را فرق نمی گذارند و در صورت های حاد چنان به نظر می رسند که گوئی دیوانگانی هستند که هذیان گوئی عادتشان شده است.
کسانی که برای اولین بار با آنها برخورد دارند شاید متوجه حالات شان نشوند ولی در همان دقایق و ساعات اول برخورد متوجه این امر می شوند که با فردی غیر عادی تماس دارند.
جلـــــوه های آن افسانه بافی در کودکان جلوه هائی دارد که جنبه های مشهود آن به قرار زیر است: ــ پرحرفند و پرسخن و دائما" در حال قصه سازی و شرح آن هستند.
برای هر مسئله ای که بشنوند شروع به خیالبافی کرده و سعی دارند آن را با شرح و بسط عرضه بدارند.
ــ تحریک پذیرند به گونه ای که هر پدیده موجود در دور و بر می تواند آنها را به راه اندازد و خیالبافی شان را تقویت کند.
بر اساس آن سعی دارند مسئله ای را در ذهن پرورده و با الفاظ و در قالب های خاص آن را بیان دارند و نمونه این تحریک روحی در دیوانگان مشاهده می شود و حاصل آن بی اختیاری در سخن است.
ــ کوششی در آنها ملاحضه می شود که گفته های خود را منطقی نشان می دهند و این در جدی نشان دادن داستان کوئی های او کاملا" به چشم می خورد.
ــ اگر صحنه ای را ببینند برای آن شاخ و بالی درست کرده و بزرگش می سازند و شروع به بافتن کرده و می کوشند آن را به گونه ای که فرد در ماهیت صدقش تردیدی روا ندارد عرضه دارند و در این کار برخی از کودکان ماهرند.
ــ در عالم خیال می سازند، ویران می کنند، انرژی مصرف می کنند و همین امر و حالت را با لذت عرضه دارند و به آن دلخوش می شوند.
ــ تفسیرهایشان به زندگی و مباحث آن فانتزی است، اسنادی را که او عرضه می دارد مخدوش است ولی افراد ظاهربین و ساده اندیش کمتر از آن سر در می آورند.
ــ در عالم خیال گاهی بر خود دوستانی تصور کرده و یا نقش جن و پری را برای خود تصور می نمایند و آنگاه در آن خیالات غرق شده و شروع به بیان و معرفی آن می کنند و زمانی هم ممکن است در ضمن شرح آن در میان افسانه ها گیر کنند و نیاز به بافتنی جدید داشته باشند.
ــ قضاوت و داوری آنها هم شدیدا" تخیلی است به جای حقیقت گوئی خیالبافی دارند تا حدی که ممکن است به دروغ و اتهام متهم گردند و حقایق را وارونه نشان دهند.
ــ در لابه لای افسانه سازی خود می کوشند دلاوری خویش را نشان دهند و چنان وانمود کنند که فردی مهم هستند و غرق در شاهکارها و ابداعات خود گردند.
ــ در کل اینان به دور خود خط غیر قابل تغییری می کشند و بر اساس آن شروع به بافتن می کنند و تا جائی در این راه به پیش می روند که به اختلال در نظم نظام فکری منجر گردد.
در جنبــــه فکـــــری کودکان افسانه باف و هم بزرگتران تعادل فکری ندارند، فعالیت فکری شان بی ثمر و انباشته از آرزوها و اهواء است.
تصورشان این است که بر آنها ستم رفته و مظلوم واقع شده اند، حق خود را بسی فراتر از آن می دانند که در اختیار آنهاست.
بی توجهی ممتد، محرومیت های شدید، وجود تضادها و تعارض ها در زندگی سبب شده اند که او نتواند درست بیندیشد و یا او هرگز وقت اندیشیدن و تمرکز فکری را نداشته.
هر آنگاه که گرفتاری و مشکلی برای او پدید آمده برای خود آسان تر آن دیده است که به خیالبافی پناه برده و برای عقده گشائی افسانه ببافد.
خرد و اندیشه شان زیر سؤال رفته و تعادل عقلی هم برایشان نیست زیرا بین تخیل اختراعی با خیالبافی و بین حقیقت و مجاز فرقی قائل نیستند.
در شرایطی نیستند که دریابند نامتعادلانه می اندیشند و یا نیازهای ارضاء نشده آنان چنان وضعیتی را برایشان پدید آورده است.
دقت کافی ندارند و نوع توجه شان از گونه توجهات غیر ارادی است.
به همین نظر هر لحظه از این شاخ به آن شاخ می پرند و نظم و انسجامی در گفته ها و افسانه های آنان نیست.
به زحمت می توانند بین اول و آخر قضیه ای را که مطرح می کنند پیوند ایجاد کنند.
مــــاهیت افســــانه بافـــــی همان گونه که ذکر شد اساس آن خیالبافی است، ولی آن گونه خیالبافی که در آن میل به عرضه و ارائه هم مطرح باشد به عبارت دیگر بیمار آنچه را که در درون دارد، از هذیانها و توهمات، سعی دارد آنها را بیرون بریزد و بر این اساس برای خود آرامشی پدید آورد.
ماهیت آن عملی دفاعی برای پرکردن خلاءهای حافظه است و آدمی در سایه آن تجربه و خیالات واهی خود را که اغلب پیچیده و مبهم است طوری با آب و تاب بیان می دارد که گوئی مقرون به حقیقت است.
برخی آن را نوعی مکانیسم روانی برای جبران کمبودها و نارسائی ها می دانند و می گویند گرسنگی، فقر، تهیدستی عامل و منشأ آن است.
گروهی آن را صورت مرضی خیالپردازی می دانند که در کودکان شایع است و نمونه آن را در افرادی می بینیم که دچار اختلالات حافظه اند.
برخی آن را عبارت از نوعی جنون می دانند که زمینه ساز آن دوری از واقعیت های جامعه است.
افسانه بافی بر اساس تحلیل روانپزشکان ماهیت جنون و حتی اضطراب و نابهنجاری ندارد گواینکه گروهی آن را از نوع بیماری روانی از نوع میتومانی ذکر کرده اند.
می گویند عبارت از نوع تکاپو برای گریز از واقعیت های تلخ است.
او با افسانه سازی و تصویر رؤیاهای شیرین سعی دارد فکر و وقت خویش را مصروف اموری دیگر سازد و از اصل مسئله خود را دور و برکنار دارد.
اســــــاس آن اساس و معنای آنرا عقاید نادرست و مهمی می دانند که در فرد تشدید شده و ریشه دوانده است.
آن ریشه ها که منشأ نامرادی و محرومیت دارند صورتهای ذهنی برای او ایجاد می کنند که از ارضای تایملات حاصل می شود و هوسهائی که با بن بست و محرومیت ایجاد شده اند آنرا حدت می بخشند.
و نیز گفته اند اساس آن تداخل و اشتباه در خاطرات و توهم پدیده های گوناگون است.
بیماران در طول مدت زمان مشکلات و دشواری هائی داشته اند که برایشان غیر قابل حل و تبیین بوده و اینک سعی دارند شرح حال شخصی خود را به صورت تحریف شده ای به صورت افسانه درآورند و بیان کنند.
احساس گناهانی که به نظر نابخشودنی هستند ممکن است جنجالهائی را در ذهن پدید آورد و موجب نگرانی ها و وحشت هائی شود و آدمی را بیقرار سازد.
فرد برای رهائی از این حالات دست به دامن افسانه بافی ها شود و از این طریق برای خویش آرامش نسبی پدید آورد.
انــــواع افسانـــــه بافــــی برای افسانه بافی انسان انواعی ذکر کرده اند که هر نوع آن در تیپی خاص ملاحضه می شود.
دانشمندی به نام دوپره در تحقیق عمیقی که راجع به این مسئله کرده چهار نوع افسانه بافی را ذکر می کند: ۱- افسانه باف خودنما که سعی دارد از راه لاف زدن، ریا کردن، فریبکاری و ...
مباحثی را مطرح کرده و توجهاتی را به سوی خود معطوف دارد.
۲- افسانه باف موذی که سعی دارد از راه افسانه بافی و داستان سرائی موجباتی برای آزار دیگران فراهم کرده از این طریق خود را مقضی المرام بیابد.
۳- افسانه باف فسادانگیز که همه داستان ها و افسانه هایش در زمینه ارضای تمایلات شهوانی و خواسته هاو اهوائی است که در جامعه پذیرفته شده نیست و به فساد و آلودگی از آنها تعبیر می شود.
۴- افسانه باف هذیانی که در سخنان او نظم و رابطه ای به چشم نمی خورد و مجموعه ای از خیالات و توقعات خود را به صورت داستانی عرضه داشته و به جلب نظر دیگران و آرامش خود می پردازد.
صورت شدید و خطرناک آن همین قسم اخیر است که نشانه ای از انحطاط فکری و عقلانی است و آدمی در سایه چنان حالی تعادل و اعتدال خود را از دست داده و در وضع و شرایط نابهنجاری قرار می گیرد.
در بین جمع به چنین حالتی مشهور شده و همگان درباره او به جنون و دیوانگی، پرت و پلا گوئی قضاوت می کنند و این خود از عوامل تشدید مرض و نابهنجاری است.
مــــوارد بــــروز آن ممکن است این حالت سالها در آدمی باشد ولی بروز نکند و یا بروزش در حد و سطحی باشد که چندان چشمگیر و دشواری آفرین نیست.
ولی مواردی هستند که اگر بروز کنند آن حالت هم خود را بروز داده و متجلی می شود آن موارد بسیار و از آن جمله اند: ــ غلبه احساسات و هیجانات بر فرد بر اثر تحریک در برابر یک جریان یا واقعه.
ــ لطمه دیدن عواطف در جریان یک شوخی یا مسخرگی که برای فرد پیش آمده و او قادر به طرد آن نیست.
ــ به هنگامی که کودک در شرایط موجود هیچ مایه دلخوشی برای خود ندارد، همه راههای امید را به روی خود بسته می بیند و شدیدا" ناراحت است.
ــ زمانی که خاطرات فرد دچار فراموشی شوند که در آن صورت توهم نیرو گرفته و او را به خیالبافی و افسانه بافی می کشاند.
ــ در مواردی که طفل به عللی به یاد یادگارهای گذشته زندگی بیفتد و به پناه آن بخواهد تلخی های کنونی زندگی را طرد کند.
ــ زمانی که احساسات او در زمینه ای مفـــرط بوده و اندیشه و عقل او را تحت الشعاع قرار دهد.
ــ و بالاخره هنگامی که تحت هر شرایطی او تصورات را به جای ادراکات حسی بنشاند و این راه و شیوه را ادامه دهد.
افسانه بافــــی در سنین کـــودکـــی افسانه بافی در کودکان بیش یا کم وجود دارد ولی در سنین نوجوانی و بلوغ ممکن است حالت شدیدتری پیدا کند و گاهی هم به صورت اختلال روانی در بزرگسالان هم به چشم می خورد.
این حالت در کودکان مختلف وجود دارد ولی با شدت و ضعف، اصولا" کمتر کودکی را می شناسیم که میتونن نباشد و از این بابت این حالت عمومی به حساب می آید.
ولی به تدریج که با واقعیت ارتباط پیدا می کند از خطای آن در امان می ماند.
کودکان از سنین چهار سالگی تدریجا" این توان را می یابند که در ذهن خود چیزهای خارق العاده ای بسازند.
شروع به قصه سازی و پرداختن داستانهای ساختگی می پردازند و البته آنچه را که می گویند حقیقت پنداشته و جدا" از آن دفاع می کنند و این امری عادی و طبیعی در آنهاست.
در سنین 6 کودکان به شنیدن افسانه ها بیشتر رغبت نشان می دهند تا گفتن آن ولی باز هم در سر همان حال و هوا را دارند.
ولی معمولا" داستانهائی را می پذیرند که با محتوایش با شرایط او و با اوضاع شخصی او قابل مقایسه و تطبیق باشد.
در سنین 8 ـ 12 اگر مخصوصا" مشکلاتی در زندگی خانوادگی داشته باشند افسانه سازی را دوست پیدا کرده و تدریجا" می کوشند خود را با افکار مجرد هم پرواز سازند.
هر آنچه ناکامی و محرومیت در ذهن خود دارند آن را در قالب افسانه عرضه می کنند.
در سنین نــــوجوانــــی و بلــــوغ در سنین نوجوانی و بلوغ فرد وارد دنیای جدیدی می شود، دنیای رؤیاها و تخیلات، تحولات جسمی و روانی که در فرد پدید می آید خود کشاننده فرد است به سوئی که در آن واقعیت ها همه گاه در ذهن او متجلی نیستند.
نوجوان در مرحله سنی خود بلندپرواز، جاه طلب، مقام دوست و خواستار نام و عنوان است طبیعی است که شرایط آن برای او مهیا نباشد و ناچار از خیالبافی و در اثر تداوم و کثرت از افسانه سازی سر در می آورد.
آنها ممکن است به خاطر شرایط سنی خوابی لذتبخش ببینند و محتوای خواب هم بسیار اندک و همچون جرقه ای باشد در ذهن، ولی کثرت شوق به تکرار صحنه های آن سبب می شود که او در این رابطه داستانهای ساختگی تهیه کرده و مدتها خود را با آن سرخوش دارد.
کلا" افراد نوجوان و بلوغ اگر سالم و عادی باشند باز رؤیائی و تخیلاتی هستند تا چه رسد که عامل تحریکی هم برای عواطف و احساس آنها پدید آید.
در آن صورت خواهیم دید او در وادی و ورطه ای خواهد افتاد که برای او بین حقیقت و مجاز فاصله ای وجود ندارد و او هم مانند کودک نمی تواند مرزی برای این دو قائل شود.
تیپ آنهـــــــا این هم سؤالی است که مبتلایان به افسانه بافی، از کودک و نوجوان و بالغ از چه تیپ و گروهی و از چه تیپ و سنخی هستند؟
در پاسخ ناگزیریم که افراد را به پاسخ همین سؤال در بحث خیالبافی ارجاع دهیم.
زیرا یادآور شدیم که افسانه بافی جلوه ای دیگر از خیالبافی است.
در عین حال باز هم برای تکمیل بحث جنبه هائی را به شرح زیر عرضه می داریم: ــ افسانه بافان اغلب از تیپ درونگرا هستند و یونگ درباره آنها گفته است کسانی هستند که دائما" در خود فرو رفته اند و سر در لاک خویش دارند.
زندگی شان در انزوا و عزلت و برخی از آنها گرفتار افسردگی می باشند.
ــ برخلاف خیالبافان اغلب آنها کسانی هستند که از درجه هوش پائین تری برخوردارند و در دسته بندی های هوشی آنها را کوته خرد و یا باهوش ضعیف می خوانند.
ــ اغلب قریب به اتفاق آنان کسانی هستند که در زندگی شخصی مسئله دارند و از این بابت مورد توجه والدین و مربیان خویش قرار نمی گیرند.
ــ زندگی شان آشفته و درهم است.
نگرانی های عاطفی، حساسیت ها و زودرنجی های به همراه ناکامی ها و محرومیت ها دمار از روزگارشان برآورده است.
ــ بسیاری از اینان اختلال روانی دارند و به هذیان های تخیل گرفتارند و به همین نظر به جعل دروغ و اکاذیب پرداخته و آن را حقیقت می پندارند ( البته گروهی از روانپزشکان بر پای این نظریه صحه نمی گذارند).
ــ از کسانی هستند که در حل مسائل و دشواری ها ضعیف به نظر می رسند، ره به جائی ندارند تا در آن زمینه برای خود پناهی بیابند، از پدر و مادر و مربی سرخورده اند و تصورشان این است هر چه جفت بزنند طاق به عمل می آید.
ــ این حالت در تیپ زنان و دختران بیشتر وجود دارد و ظاهرا" وضع عاطفی آنان چنین حالتی را ایجاب کرده و یا لااقل پر و بال می دهد.
ــ در عالم بزرگسالان بیشتر رواج دارد تا در کودکان، و در نوجوانان و نوبالغان بیشتر است تا در جوانان و دیگر گروههای سنی.
ــ تیپی هستند رازدار که نمی خواهند اسرارشان کشف و برملا شود.
و در این راه حتی ممکن است خود را نیز متهم سازند مثلا" زنی متهم به نازائی ممکن است مدعی شود بچه اش را سقط کرد و یا کشته و دفن کرده است.
حتی حاضر است عقوبت سقط را تحمل کند تا این اتهام را از خود بزداید.
ــ و بد نیست یادآور شویم این حالت در تیپ معتادان (به همه اشکال و انواعش بیشتر وجود دارد تا دیگر گروهها و دستجات).
عــــــوارض همــــــــراه افسانه بافی با عوارضی همراه است از جمله ناپختگی های عاطفی است.
مثلا" ممکن است در عالم خیال فردی را بسازد و او را در ذهن خود مجسم کرده و نامزد خویش به حساب آورد و برای او نامه ای عاشقانه تنظیم کرده و درباره عشق و عاشقی برایتان قصه بسازد بدون اینکه او اصلا" در سن و سالی باشد که لایق چنین وضع و سخنی باشد.
گاهی به همراه آن حسادت است و بدخواهی آنها از اینکه دیگران آبروئی دارند و برایشان حسابی باز می شود ناراحتند و بدون اینکه چیزی از آنها کمو کسر شده باشد بدخواهی و حسادت دارند.
در جنب آن گاهی دروغگوئی است که البته در مواردی خود فرد بدان هشیار است و میداند چه می گوید و چه میکند ولی در حین سخن در روالی افتاده است که به نظر او چاره ای جزء سر هم کردن دروغ ساختن ندارد.
اینان بی اراده دروغ می گویند ولی برخی از آنها در حین بیان بدان آگاهند.
آنچه در ذهن دارند بیان می کنند.
به هر میزان که آرزوها بیشتر باشند دروغها بزرگتر و به اصطلاح عوام شاخدارتر است.
خطـــــــر و عارضــــــه آن افسانه بافی اگر شدید شود و صورت مزمن به خود بگیرد ممکن است فرد را به هذیان بکشاند این حالت مخصوصا" برای آنها که بر احساسات خود غلبه ای ندارند بیشتر ملاحظه می شود.
این حالت خود موجب صدمه بر قوه تخیل است.
عدم تعادل روانی، گرفتاری در توهم، نابسامانی کیفیات نفسانی از دیگر عوارضی است که خطر آن را کمتر از خطر افسانه بافی هذیانی نیست، پایه های حیات و شخصیت افراد بر اساس چنین وضع و حالتی لرزان شده و زندگی در خلاف مسیر واقعیت می افتد.
همچنین به این نکته باید توجه داشت که افسانه بافی به کودک قدرت گریز از حقایق می دهد و این حالت آدمی را به دنیای نامطلوبی می کشاند و قدرت تحمل را از آدمی سلب کرده و کار به جائی می رسد که گاهی از شدت پرت و پلاگوئی خود را رسوا می سازد.
گاهی این چنین افراد دچار وسوسه ایذاء و آزار رسانی می شوند.
افسانه هائی می بافند که دیگران را به دام اندازند و خود را به تماشای آن پردازند و این خود زمینه ساز نگرانی های بسیاری است زیرا در آن تنها خود را خوب و مهم نشان دادن مهم نیست بلکه صدمه زدن به دیگران هم مطرح است.
ریشـــــه ها و منشأ آن قبلا" هم گفتیم که ریشه و منشأ اصلی افسانه بافی همانهائی هستند که در مبحث خیالبافی از آن سخن به میان آمده است.
آنچه در این مبحث به عنوان تکمیل و تشریح می توان افزود مواردی است که بخشی از آنها بدین قرارند: ــ عدم رشد روانی و عدم توان تجربه و عقل توسط فرد جبری پدید می آورد که جلوه آن به صورت افسانه بافی است.
ــ عده ای از روانشناسان بخش مهمی از علل افسانه بافی را به عواطف و خواسته ها و آرزوهای کودکان می دانند که ناشی از عدم توجه والدین به آن امر بوده و زندگی او را نابسامان کرده است.
ــ وجود بیماریها و مخصوصا" بیماریهای مربوط به ادراکات حسی ممکن است زمینه ساز توهمات گوناگون شده و بیمار را به صورت جنون افسانه باف و میتومن درآورد.
ــ افسانه سازی در مواردی ناشی از مشاهده فیلم ها، پرونده ها، مطالعه کتبی است که توان تخیل افراد را بالا برده و او را در شرایط نامساعدی قرار می دهد و در کل امری بی ریشه و بی اصالت است.
ــ وضع پریشان و نابسامان خانواده ها تا حدودی در این امر مؤثرند و نیز گرایش به عدم تشخیص نتایج تخیل اختراعی از تخیل حضوری در این رابطه مؤثر است.
کودکانی که احساس وابستگی شان به خانه بسیار است در اثر دیدن کمترین دگرگونی و درهمی در محیط خانواده خود را در معرض خطر دیده و بی پناه احساس می کنند.
چنین احساسی است که او را به خیالبافی و هذیان و جلوه ای از آن که افسانه بافی است می کشاند.
زن و شوهر در حین درگیری ممکن است از قبل برای خود اندیشه ای و برنامه ریزی خاصی در زمینه بی پناهی داشته اند این کودک است که در این رابطه خود را بی پناه تر از هر کس احساس خواهد کرد.