مقدمه بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم .
به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود .
بی تردید یکی از مهم ترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است .
به نظر می رسد در جامعه ی امروزی سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد ( عشق ، هم نشینی ، تحقق انتظار ها ) خشنودی در خانواده و عوامل موثر درآن واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد .
در کل ، عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند .
افراد با هدف هم نشینی نیز ازدواج می کنند .
عشق مربوط به هم نشینی ، محبتی است که نسبت به افرادی احساس می کنیم که زندگیمان به طور عمیق با آنها پیوند خورده است .
این همان عشقی است که بر شراکت در تجربه استوار است .
عشقی که در آن می دانیم طرف مقابل همیشه در کنار ماست .
عشقی که با آن می دانیم همیشه به خاطر آنچه هستیم پذیرفته می شویم .
زوج های امروزی با هدف تحقق انتظاراتشان ازدواج می کنند .
شناخت انتظارات ، بیان آنها و تلاش برای تحقق آن در حد اعتدال چیزی است که خشنودی را در روابط زناشویی محقق می سازد .
افراد انتظار دارندکه از همسرانشان به طور خاص و از ازدواج به طور عام ، سود مطمئنی عایدشان شود .
در مجموع می توان گفت که در عصر حاضر باورهای غلط متعددی توسط زوج ها پذیرفته شده اند .
زوج ها این عقیده را پذیرفته اند که ازدواج ارضای هر نیاز روان شناختی را به همراه دارد و همین عقیده غیر واقع بینانه است که دامی برای سرخوردگی زناشویی خواهد بود .
انتظار همیشه شاد بودن ، رفع نیاز ها و تحت حمایت و تایید بودن همیشگی از جمله همین عقاید است .
شاد بودن به عنوان یک فرد یا یک زوج پیوسته و در تمام عمر ، کار سختی است .
هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها طبیعی است که دوره هایی از نا شادی ، کشمکش یا فشار را تجربه کنند .
تصویری که می توان از ازدواج ارائه داد خوشی و سعادت پیوسته زناشویی است .
واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند ، شاد نگه نمی دارد ، یا به وی کمک نمی کند که از زحمت و سختی دور شود .
به طور قطع کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است ، محکوم به شکست است .
گر چه در ازدواج های موفق الگو ها متنوع اند ولی قواعد مشترکی وجود دارد .
بعضی از قواعد مشترک در ازدواج های موفق با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند .
همسران در یک زندگی زناشویی موفق ، با دوام و توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند .
هر یک از همسران بعضی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد ، مثل : همسر خوبی بودن ، تامین مخارج کردن ، طبع و ذوق هنری داشتن و...
هر چه میدان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی زناشویی رضایت مندانه تر خواهد بود .
این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهند و به طور پیوسته کارهایی انجام می دهند و مطالبی بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را به یکدیگر نشان می دهد و کلمات واعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را حمایت و تایید می کند ، انتخاب می کنند .
همسران نسبت به یکدیگر بردبارند .آن ها درک میکنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن خودشان نیز وجود دارد .
انسان را آسیب پذیرمی بینند وبه این ترتیب می توانند قصوروکوتاهی دیگری را بپذیرند .
آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگی شان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد .به همین دلیل از سرزنش و انتقاد یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض آنچه را در مورد همسرشان درست است تایید می کنند.
با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عواملی اند که در روابط آنها تاثیر مثبت به جا می گذارد .
همسران بر پایه ی اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند .
آن ها آزادند که نه تنها فقط از یکدیگر ، بلکه از هر آنچه ممکن است یعنی شرکت در فعالیت ها و کار های فرعی خارج از محیط زناشویی همراه همدیگر و یا به طور فردی لذت ببرند .
در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند به راحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار می گیرد که با هم به دنبال راه حلی بگردند که مورد تایید هر دو قرار گیرد .
زوج های خشنود و راضی از مهارت های ارتباطی خود به نحو احسن در زندگی مشترک استفاده می کنند رفتار و حالات یکی از زوج ها همیشه محرک نوع خاصی از واکنش های طرف دیگر است .
چون این حالات اعمال ناشی از آن بسیاری ازاوقات ازسطح ناخود آگاه فرد ناشی می شود، همسران خشنود تلاش می کنند رفتاروحالات خودرا بازشناسی کنند ونسبت به محرک های یکدیگر،چه به صورت کلامی وچه غیر کلامی ،آگاهانه واکنش نشان دهند.
زوج هایی که نقص مهارت های ارتباطی دارند در معرض خطر نقص عملکرد زناشویی وبروزاختلافات منجر به طلاق و جدایی قراردارند .
ناخشنودی و طلاق در خانواده وعلل آن در مقابل مفهوم رضایت زناشویی ، ناخشنودی و احتمالا یکی از نتایج آن ، یعنی طلاق وجود دارد .
طلاق را می توان از مهم ترین پدیده های حیات انسانی تلقی کرد .
این پدیده دارای ابعادی به تعداد تمامی جوانب و ابعاد جامعه ی انسانی است و تاثیرات متفاوت روانی ، اقتصادی ، و اجتماعی دارد .طلاق نخست یک پدیده یروانی است ،زیرا بر تعادل روانی نه تنها دو انسان ،بلکه فرزندان ،بستگان،دوستان و نزدیکان انها اثر می نهد.دوم این که طلاق پدیده ای است اقتصادی ،زیرا به گسست خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی می انجامد و با بر هم زدن تعادل روانی انسان ها موجبات بروز اثر های سهمگین در حیات اقتصادی آنها را نیز فراهم می سازد .
سوم اینکه طلاق پدیده ای است موثر بر تمامی جوانب جمعیت در یک جامعه ،زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد،چون تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد و از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت اثر دارد چون موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در راه احراز مقام شهروندی یک جامعه اند .
پس می توان گفت جامعه ای که در آن طلاق از حدی متعارف تجاوز کند ، هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود .
در مقابل مفهوم رضایت زناشویی ، ناخشنودی و احتمالا یکی از نتایج آن ، یعنی طلاق وجود دارد .
در ازدواج سنتی ، افراد از جایگاه خود آگاه بودند .
شوهر اقتدار و حمایت اقتصادی را فراهم می کرد و زن مسئولیت منزل و تربیت کودکان را بر عهده داشت؛ ولی اکنون مسئولیت ها یا تقسیم میشوند یا بر مبنای اهداف فردی تعیین می گردند .
نتیجه ی این تغییر فرهنگی کاملا روشن است .
چنان چه نیازها و اهداف فرد بر آورده نشود ، می پرسد : چرا باید این رابطه را حفظ کنم در حالی که بهای زیادی می پردازم و در عوض سود کمی به دست می آورم ؟!
این احساس وقتی شدت می یابد که زن و شوهر علاوه بر این تغییرات سریع فرهنگی از ابتدا نیز پیوندشان با تفاوت های فرهنگی بسیار آغاز شده باشد .
این تفاوت های فرهنگی در تمام زمینه های رفتاری تأثیر گذار است ، از جمله رفتارهای غیر کلامی که برای افراد برخاسته از دو فرهنگ متفاوت ، معانی متفاوت و گاه متضاد دارد ، و می تواند منشأ بروز اختلافات در زمینه ی درک متقابل باشد .
عوامل شخصی فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل باشند و آن را تشدید کنند .
ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که در درون زندگی زناشویی رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند .
تا زمانی که جامعه به پروراندن آرمان های شاعرانه و انتظارهای خیالی ادامه می دهد و افراد نیز آن را می پذیرند ، سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت .
سلیمانیان (1374) باورهای غیر منطقی را در میان زناشویی های ناخشنود بیش تر از باورهای غیر منطقی در میان زوج های خشنود یافته است .
در همین زمینه سهرابی (1377) دوازده باور و انتظار مخرب را نام می برد : 1- عشق ما ( یعنی احساست عاشقانه و هیجانی ) با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت .
2- همسرم باید بتواند افکار ، احساسات ، و نیازهای مرا پیش بینی کند .
3- همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت .
4- اگر همسرم واقعا عاشق من باشد باید همیشه سعی کند که مرا خوشحال کند ( یعنی هر نیاز و خواست مرا بر آورده سازد ) .
5- عشق یعنی این که هرگز نسبت به همسرت خشمگین یا عصبانی نشوی .
6- همیشه با هم بودن را نشانه ی عشق پنداشتن .
7- علایق ، اهداف و ارزش های شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود .
8- همسرم همیشه با من صادق و صریح خواهد بود .
9- چون ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذاشت ، مرا درک خواهد کرد ، و با من موافق خواهد بود ، بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم .
10- بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند .
11- سطح علاقه مندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد .
12- ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم .
هر کدام از موارد فوق همانند امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه فقط زوج ها را به سمت یأس ، دلسردی ، ناکامی و خشم سوق می دهد .
همان طور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید .
هنگامی که همسران علاقه ها ، فعالیت ها و ارزش های همپوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرایند کناره گیری را آغاز خواهند کرد .
شوهرانی که از همسران خود راضی اند ، بیش تر می توانند حالت های غیر کلامی همسرشان را درک کنند .
در حالی که شوهران ناراضی کم تر قادر به انجام این کارند .
زوج های درمانده و تحت فشار معمولا مشکلاتی را در حیطه ی ارتباط های خود تجربه می کنند .
آن ها به ویژه شدیدا گرفتار الگوهای ارتباطی بی حاصل اند ، یا در ارتباط های خود بیش تر به نیت عمل به جای نتیجه ی آن توجه می کنند .
وقتی افراد در فرد مقابل خود احساس فریبکاری می کنند رفتار های کلامی و غیر کلامی شان تغییر می کند و ارتباطشان در ابهام بیش تری فرو می رود ، همچنین وقتی افراد در موقعیت تهدید آمیز قرار می گیرند بیش تر به تفسیر غیر مستقیم می پردازند و پاسخ های غیر مستقیم ارائه می دهند و بدین ترتیب ارتباط را در لایه ای از ابهام می پوشانند .
از پژوهش های دو دهه ی اخیر به نقل از سهرابی (1377) می توان به نتایج زیر اشاره کرد : 1- زوج های درمانده و غیر درمانده در " نیت " ارتباط هایشان با یکدیگر تفاوت ندارند .
با وجود این همسران درمانده کم تر از همسران غیر درمانده گفته های همسرشان را به درستی ادراک می کنند .
2- نسبت میزان توافق به میزان عدم توافق در زوج های درمانده کم تر از زوج های غیر درمانده است .
3- رفتار غیر کلامی شاخصی قوی برای تمایز زوج های در مانده و غیر درمانده است .
زوج های درمانده رفتارهای غیر کلامی منفی تری را نسبت به زوج های غیر درمانده بروز می دهند .
خانواده هایی که قادر ند احساساتشان را بهتر تعریف و بیان کنند ، وقتی برای آنها برانگیختگی هیجانی ایجاد می شود سریع تر فشار خونشان به وضعیت عادی بر می گردد .
در حالی که افراد ناتوان در بیان احساسات ، فشار خونشان مدت طولانی تری متغیر باقی می ماند .
عوامل تنش زا در تعامل زناشویی با ارزیابی و واکنش های نامناسب مربوط اند که تأثیری مستقیم برخود – سودمندی و تأثیری غیر مستقیم بر عزت نفس دارد و این دو تأثیری مستقیم بر افسردگی دارند .
پژوهش ها هم چنین گویای آن اند که دشواری های ارتباطی منابع اصلی مشکل های میان فردی اند .
بدنه ی بیش تر مشکلات خانوادگی و زناشویی ، بدفهمی ناشی از ارتباط غیر موثر است که نتیجه اش محرومیت و خشم است .
درمانگران خانواده چنین ارزیابی می کنند که دلیل اصلی آشفتگی خانواده ها فقدان مهارت ها در بخشی از زندگی زناشویی زوج هاست .
مهارت ارتباط به طور مستقیم قابل مشاهده نیست بلکه باید از مشاهده ی رفتار درک شود .
رفتار ارتباطی به فعالیت های کلامی و غیر کلامی مشاهده پذیری که سخنگویان به طور واقعی بروز می دهند ، اشاره دارد .
نتایج این تحقیقات نشان می دهند که مهارت ها و رفتارهای ارتباطی به طور مثبت با زناشویی غیر آشفته مرتبط است ، به این معنا که زوج های آشفته ، گرچه احتمالا مهارت کم تری نسبت به زوج های غیر آشفته ندارند ، اما در رفتار تمایل منفی بیش تری به یکدیگر نشان می دهند .
چنین نتایجی این ضرورت را که آموزش می تواند نقش بسیار موثری در بهبود مهارت های ارتباطی و خشنودی زناشویی داشته باشد به اثبات می رساند ، و برای هر یک از زوج ها لازم و ضروری است که قبل از پیوند زناشویی یا در سال های اولیه ی زندگی با مهارت آموزی در این زمینه مانع بروز بسیاری از اختلافات و مشکلات رفتاری ناشی از بدفهمی یکدیگر یا ارضا نشدن نیازها و خواست های معمول زندگی مشترک شوند .
اخلاق زناشویی از دیدگاه احادیث حرکات زن و شوهر نسبت به یکدیگر باید محصول ادب و وقار، دوستى و رفاقت، تعاون و همکارى، عشق و علاقه، و تواضع و فروتنى باشد.
کردار زن و شوهر نسبت به هم باید بر اساس احترام متقابل، و ارج نهادن به شخصیت یکدیگر باشد.
مرد باید بداند زن از نظر خلقت و آفرینش ظریف، لطیف، کانون مهر و عاطفه، و منبع عشق و علاقه و حیا و شرم است، در رفتار با او لازم است تمام این خصوصیات را لحاظ کند.
زن باید بداند مرد از نظر خلقت موجودى است قوى، مقاوم، و داراى حالات و احوالاتى سنگین تر از زن، وخلاصه ساختمانى که قوام زندگى متکى بهوجوداوست.
الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم.
مردان قوام زندگى زنانند، به واسطه برترى، که خدا بعضى را بر بعض دیگر مقرّر داشته و به خاطر آنکه از اموال و ثروت خود براى زندگى خانواده و گذران امور همسر و فرزندان خرج مى کنند.
روى این حساب همسران باکرامت، و زنان بزرگوار، باید در رفتار خود نسبت به شوهران این معانى را رعایت نمایند، که تحقق اصل عالى توافق و همزیستى مسالمت آمیز در سایه رعایت این واقعیات از جانب دو طرف امکان پذیر است.
سعى کنیم عمل و کردار و رفتار هر یک نسبت به دیگرى مصداق حقیقى عمل صالح و کردار شایسته باشد، تا هم امور زندگى را بگذرانیم، و هم از اجر و ثواب اخروى به خاطر عمل صالح و جلب رضایت یکدیگر بهره مند شویم.
زن و شوهر سخن و کلامشان با یکدیگر باید آمیخته به عشق و محبت و بیان عاطفه و احساس، و جلوه شعور و عقل، و وجدان و انصاف باشد.
باید در سخن گفتن با یکدیگر از قول عدل، قول حسن، قول لیّن، قول میسور، قول احسن، استفاده نمایند.
سخن وقتى رنگ خدائى داشته باشد، قضاوت وقتى صحیح باشد، کلام وقتى نرم و ساده و سهل باشد، گفتار وقتى ریشه در عدالت و انصاف داشته باشد، به زندگى، گرمى، استحکام، عشق و سلامت مى بخشد.
سخن وقتى سخن حق باشد، و لحن آن لحنى گرم و همراه با عاطفه و محبت باشد، مزدش باز شدن چشم بصیرت، و شنیدن آواى حق است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : لَوْ لا تَکْثیرٌ فى کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فى قُلُوبِکُمْ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ وَ لَرَأَیْتُمْ ما اَرى.[ اگر کثرت کلام شما نبود، و سرزمین قلب شما چراگاه شیطان قرار نمى گرفت هر آینه مى شنیدید آنچه را من مى شنوم، و مى دیدید آنچه را من مى بینم!
از سخن زیاد و کثرت کلام و اضافه گفتن، و بیان آنچه که سود دنیائى و آخرتى ندارد بپرهیزید.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یَعْنیهِ.[ از نیکوئى اسلام مرد، ترک سخن در چیزى است که براى او فایده ندارد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر مردى پرگو گذشت به او فرمود: اى مرد پرونده اى را بدست حافظان عمل از سخن اضافى پر مى کنى، که آن پرونده به حق عرضه مى شود، سخن در امور فایده دار بگو، و از بیان آنچه سودمند نیست بپرهیز.
ابوذر فرمود : اِجْعَلِ الدُّنْیا کَلِمَتَیْنِ : کَلِمَهً فى طَلَبِ الْحَلالِ، وَ کَلِمَهً لِلاْخِرَهِ وَ الثّالِثَهُ تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ فَلا تَرِدْها.[ دنیا را دو کلمه قرار بده، سخنى در طلب حلال در تمام زمینه ها، و سخنى در طلب آخرت، سخن سوم زیانبار و بى منفعت است، در آن وارد مشو.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : کُلُّ کَلامِ اِبْنِ آدَمَ عَلَیْهِ لا لَهُ اِلاّ اَمْرٌ بِمَعْرُوف اَوْ نَهْیٌ عَنْ مُنْکَر، اَوْ ذِکْرُ اللّهِ.[ تمام سخن فرزند آدم به زیان اوست نه به سودش، مگر امر به معروف یا نهى از منکر، یا ذکر خدا.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطاؤُهُ، وَ مَنْ کَثُرَ خَطاؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ.[ کسى که سخن و کلامش زیاد شود، خطا و اشتباهش فراوان مى شود، و آنکه خطایش زیاد گردد، حیا و شرمش اندک مى گردد، و آنکه حیاءاش اندک شود، پارسائى اش کم مى شود، و هر که پارسائى اش و ورعش کم شود دلش مى میرد، و آنکه دلش بمیرد وارد آتش جهنم مى شود!!
زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگویند، از مایحتاج خانه و نیاز یکدیگر و فرزندان حرف بزنند، نسبت به هم اظهار علاقه و محبت کنند، یکدیگر را به حق و صبر توصیه نمایند، اسرار یکدیگر را حفظ کرده و حرف خانه را به خانه پدر و مادر و اقوام و دوستان نبرند، خانه را محل کلام حق، نماز، قرآن و پرهیز از دروغ، غیبت، و فحش و ناسزا، و تحقیر یکدیگر قرار دهند، که از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود دروغ، غیبت، تهمت، ناسزا و فحش و تمسخر و تحقیر، انسان را از رحمت خدا دور، و مستحق عقاب الهى مى کند.
مرد از آوردن اهل گناه به خانه، و تشکیل مجالس خلاف حق در منزل بپرهیزد که ابتدا زیان و ضررش به خود و زن و بچه اش باز مى گردد، آنگاه آخرت او و اهل بیت وى را به باد مى دهد.
زن از اسراف در امور حیات، و مخارج بیهوده، و خرج اضافى به بار آوردن که گاهى محصول تلخ چشم همچشمى است بپرهیزد، که هر دینار آن در قیامت حساب دارد.
مرد و زن با روش و اخلاق و گفتار و کردار خود، وقار و ادب، و دیندارى، و سلامت نفس را عملاً به فرزندان و اطرافیان خود سرایت دهند، که ثواب هدایت یک انسان گرچه فرزند خود آدم باشد بمانند هدایت تمام انسانهاى آفریده شده است.
رابطه سالم زن و شوهر از نگاه روانپزشکان : دکتر محمدولی مجد، روانپزشک و کارشناس مسائل و مشکلات خانواده است که معمولا آموزههایش را با زبانی ساده و درآمیخته با طنز و لطیفه به عموم مردم ارائه میدهد.
آنچه پیش رو دارید، خلاصهای از سخنرانی گذشته او در بیمارستان میلاد است که با نام ارائه شده است.
زنان و مردان زیادی به من شکایت میکنند که همسر من با دیگران صحبت میکند اما با من حرف نمیزند.
من به آنها میگویم علت این است که شما شنونده خوبی نیستید.
وقتی همسرتان حرف میزند یا به دیوار نگاه میکنید، یا غذایتان را سرخ میکنید.
وقتی جوک میگوید شما نمیخندید، پس مجبور میشود برای کسی جوک بگوید که بخندد.
وقتی همسرتان کنار شما میآید با توجه به این رفتار شما مجبور میشود ساکت باقی بماند.
همین سکوت موقعیت مناسبی را برای حرفهای تلخ فراهم میکند.
دستور بعدی این است که هیچ وقت نباید وقتی شب به خانه برمیگردید، گزارش روز ارائه کنید که مثلا در اداره چه گذشت.
گزارش را باید به رئیس داد.
مگر همسر شما رئیس شماست؟
پس هیچ صحبتی از اطلاعات روز نمیکنید و هیچ ضرورتی برای این کار ندارید.
خبردهنده حوادث بد نباشید.
تمام مردمی که اخبار بد میدهند، هوش کمی دارند.
مثلا تلویزیون منزل شما را به سرقت بردهاند، هنوز شوهر بدبخت پایش را از در داخل نگذاشته این خبر را به او میدهید، خب مسلما ناراحت و عصبانی میشود.
اصلا به او نگویید.
بگذارید مدتی بعد خبر بدهید.
سعی کنید از کلمات خوب استفاده کنید.
سعی کنید دو تا کلمه حرف خوب یاد بگیرید.
مثلا بگویید وقتی از در تو میآیی خانه روشن میشود.
این یعنی به او میفهمانید که وجود او محسوس است.
از این کلمات یاد بگیرید و استفاده کنید.
اما ما از آنها استفاده نمیکنیم.
شوهر که وارد خانه میشود به جای این قبیل حرفها میگوییم که تلویزیون را دزدیدهاند خوب معلوم است که همان جلوی در، غش میکند.
دادن اطلاعات خوب و قطع اطلاعات بد از توصیههای مهم در زندگی زناشویی است.
اگر خدای ناکرده در بدن شما یک توموری یا بیماری ایجاد شد، خبر دادن این مسئله به همسر یک ترفند خاصی میخواهد مطمئن باشید بدترین و نامهربانترین همسرها هم وقتی این خبر را میشنوند به آنها شوک و استرس بزرگی دست میدهد.
مثلا خوب است به او بگوییم که فکر میکنم بد نیست برای یک مشاوره پیش یک متخصص برویم.
موضوع را بیندازید توی کانال پزشکی، در کانال خبری نیندازید چون فقط باعث ناراحتی طرف مقابل میشود.
در عقدنامه ننوشتهاند که حرف نزنید، نگاه نکنید یا نخندید.
ما همگی به عنوان انسان حدود مشخصی از آزادی داریم.
البته آزادی بیحد و حصر و بدون حساب و کتاب را هیچکدام از ما قبول نداریم.
اما حدود خاصی از آزادی را داریم و نباید آن را از یکدیگر بگیریم.
ما وقتی مهمانی میرویم همه خوشحالیم اما وقتی از مهمانی بازمیگردیم اغلب عصبانی و در حال دعوا هستیم.
، ، ، این کارها درست نیست مگر باید کور بود؟
کر بود؟
چرا باید آزادیهای مشروع همدیگر را از بین ببریم.
درخواستهای ما در زندگی زناشویی باید در حدی باشد که از عهده طرف مقابل بربیاید.
اگر از زندگی زناشویی این احساس را داشته باشید که اول همسرم بعد من، یعنی ما نفر دوم خانه هستیم.
احساس ما باید همیشه این طوری باشد.
یعنی همسر ما باید همیشه نفر اول خانه باشد خودبهخود وقتی این طور فکر میکنید انتظارات پایین میآیند.
بعضی از مردم اصولا زیاد درخواست میکنند.
هر کاری برای آنها بکنید کافی نیست و باز هم درخواست دارند.
اگر این درخواستها در چهار چوبی باشد که طرف مقابل از پس آن بربیاید مشکلی نیست.
اما زمان درخواست هم مهم است.
مثلا بعضی درخواستها را باید در 5 ساله اول زندگی مطرح کرد، برخی را در 5 ساله دوم و برخی را هیچوقت نباید اظهار کرد.
ما میتوانیم درخواستهایمان را با هم تطبیق بدهیم.
گاهی زنان شکایت دارند که شوهر ما به ما توجه نمیکند.
مثلا نمیداند که من الان حالم خوب نیست.
وقتی من حالم خوب نیست نباید بیرون برود و باید در خانه بماند و به من برسد مثلا شکایت میکنند که من رنگ ابروهایم را عوض کردم اما او نفهمید.
رنگ دیوار را عوض کردم باز هم نفهمید.
یعنی از ما مردان شکایت میکنند که بیتوجه هستیم، البته مردان بهطور معمول بیتوجه نیستند چرا که در یک آشنایی جدید بسیار بادقت و باتوجه هم هستند.
مردها به کسی بیتوجهی میکنند که از او دلخور هستند.
برخی وقتها هم بیتوجهی ناشی از بیماریها و افسردگی ما است.
گاهی اوقات بیتوجهیها ناشی از تناقضات است.
برعکس مردها اظهار میکنند که زنان ما بسیار زیاد به ما توجه میکنند.
معمولا درخواستهای ما باید در افقهای مشترک باشند.
یعنی در جهتی باشند که همسرمان بتواند آن را برآورده سازد.
برخی از مردم اصلا هیچ وقت درخواستی ندارند که البته اینها هم ایراد دارند و درست نیست.
اگر مردی احساس کند که همسرش هیچ درخواستی از او ندارد به این مسئله عادت میکند و هیچ وقت چیزی برای او نمیخرد.
پس همیشه باید تا حدود معقولی درخواست داشته باشیم.
اگر از همسرتان چیزی نخواهید این ایراد شماست، از مردها بخواهید.
مردها هم از این که از آنها درخواست شود خوششان میآید خیال میکنند که آقا شدهاند.
اگر نخواهید فکر میکنند آنها را تحویل نمیگیرید.
بعضی از خانمها میگویند اگر به شوهرمان ابراز علاقه کنیم لوس میشود، این حرفها یعنی چه؟
اگر این کار را کردید و ایشان متقابلا جواب ندادند خوب شما هم دیگر ادامه ندهید.
مدیریت این کار باشماست.
بعد از چند وقت خودش میگوید مدتی است که شما از من تعریف نمیکنید.
حالا جواب دارید.
بگویید برای اینکه شما متقابلا جواب نمیدهید.
اگر دیدید لوس شده است خوب ولش کنید و دیگر چیزی نگویید.
یک معامله پایاپای است.
اگر دیدید نتیجه مثبت دارد به کارتان ادامه بدهید و هرچه میتوانید بیشتر بگویید.
هم باید تعریف کنید و هم تعریف بشنوید.
یک ماجرای دوطرفه است.
ایراد گرفتن و پشتسر هم از همسران هم کار درستی نیست چون نتیجه منفی دارد.
ایرادها باحرفهای شما درست نمیشود.
فقط خودتان و روابط را خراب میکنید.
بگذارید ایرادها را یک غریبه بگوید.
اثرش بیشتر است.
از همسرتان انتقاد نکنید، مشاوره کنید.
ما اول در مشاورهها بررسی میکنیم میبینیم آیا ایرادی که شما گرفتهاید وارد هست یا نه.
چون بعضی وقتها ایرادات وارد نیستند.
شما نسبت به خودتان و از دید خودتان سنجیدهاید، به نظر من این مشکلات در مشاوره حل میشود.
باید بعد از ازدواج به همسر حق داد که با دوستان دوران مجردی خود ارتباطش را حفظ کند.
خیلی زیاد.
مثلا 5 تا دوست نازنین از دوران دبیرستان داشتهایم.
ما موجود زندهایم و باید از این قبیل ارتباطات داشته باشیم.
البته به شرطی که زمان مشخص داشته باشند و مزاحم زندگی زناشویی ما نشوند.
اگر این ویژگیها را داشته باشند مشکلی ندارد.
شوهرانتان را پرهیز ندهید که با این یا آن نگرد.
ما وقتی با دوستانمان هستیم خوشحال و خندان میشویم اما وقتی به خانه برمیگردیم از ما سوال میکنند که چرا میخندی؟
با کی بودی که میخندی؟
این سوالات از همان سوالاتی هستند که گفتم پرسیدنشان ممنوع است.
شما هم با دوستهای خودتان باشید.
اصلا بعضی وقتها لازم است که خانمها ما را رها کنند.
بروید 4 ساعت با آنها بگردید البته به شرطی که آدمهای درست و حسابی باشند.
هیچوقت خواستههای شخصی ما نباید اجرا شود.
اگر خواستههای شخصی ما اجرا شد یعنی ما دیکتاتور هستیم.
خانوادههایی که در آنها دیکتاتوری هست خودبهخود متلاشی میشوند.
بسیاری از مردم ما عادت کردهاند که خودشان را به دیگران تحمیل کنند.
اجرای خواستههای شخصی ما دیکتاتوری است.
یعنی ما داریم حقوق شخصی اعضای خانوادهمان را میگیریم که بهخواستههای خودمان برسیم.
خواستهها در زندگی زناشویی به طور مشترک و با توافق انجام میشوند و برخی خواستهها هم اصلا اجرا نمیشوند.
هیچ اصراری نمیتوان به این کار کرد.
مردان معمولا باید ترجیح بدهند که اول خواستههای بچه و همسرشان اجرا شود.
معمولا زنان هم باید ترجیح بدهند که اول خواستههای شوهرشان و بچه انجام شود.
وقتی عقد میکنیم احساس میکنیم طرف مقابل در مالکیت ماست.
زندگی آمرانه بدترین مدل زندگی است.
اینکه به دیگری امر کنیم چگونه زندگی کند بسیار بد است و این یکی از شایعترین مدلهای زندگی در ایران است.
مردان به زنان امر میکنند و زنان به مردان.
اما این کار درست نیست.
باید به جای این، از همدیگر خواهش کنیم.
البته ما معمولا در یک دورهای این طوری زندگی میکنیم اما بعدها کمکم به سمت زندگی آمرانه میرویم.
ما باید در جمع زندگی کنیم.
یعنی خانوادهها با هم ارتباط داشته باشند.
مثلا خانواده خانم با آقا در ارتباط باشد و نیز خانواده آقا با خانم.
اگر زن و شوهری تنها زندگی کنند به مرور با همدیگر دعوا میکنند.
ما اصولا با چهار گروه از مردم ارتباط داریم.
گروه یک، کسانی هستند که با آنها ارتباط خونی داریم مثل پدر و مادر.
البته در گروه شماره یک ما دوستهای قدیمی خودمان را هم گذاشتهایم.
این افراد گاهی بسیار به ما نزدیک هستند.
با گروه یک، هر 15 تا 30 روز یک بار یک شام و یک مهمانی رسمی داشته باشید.
در ضمن ما میتوانیم با اعضای محرم گروه یک تنها و بدون همسرمان هم ملاقات داشته باشیم.
چون به هر حال با آنها ارتباط ژنتیک خونی داریم.
مردم گروه دو، افرادی هستند که با آنها ارتباط یک جانبه داریم.
یعنی کسانی که ما دوست داریم با آنها در ارتباط باشیم اما آنها دوست ندارند.
با این گروه هر 2 تا 3 ماه یک بار آن هم برای 2 تا 3 ساعت رابطه داشته باشید.
گروه سوم مردمی هستند که آنها دوست دارند با ما ارتباط داشته باشند اما ما نمیخواهیم.
با اینها هم هر 2 تا 3 ماه یک بار برای 2 تا 3 ساعت باید ارتباط وجود داشته باشد.
این ملاقاتها خیلی قشنگ است.
گروه چهارم افرادی هستند که نه ما و نه آنها هیچ علاقهای به دیدن یکدیگر نداریم.
با اینها هم هر 6 ماه تا یکسال یکبار آن هم برای یک ساعت ملاقات داشته باشید.
یعنی همه چیز مدون است.
اما برای تدوین چنین برنامهای وقت لازم است.
منافع و مضرات ازدواج در سلامت جسمی و روانی همسران اگه سکّهای کدوم رو؟
هزاران هزار دختر و پسر مجرد هستند که بعضی از آنها از تجرد کاملا رضایت دارند و حتی تا سالیان سال هم به ازدواج علاقه نشان نمیدهند و حتی طوری از تحصیل، پیشرفت شغلی و آزادی حرف میزنند که انگار ازدواج فقط یک مانع است.
جالب اینکه تحقیقات نشان میدهد 60 درصد همین آدمها هم در نهایت ازدواج میکنند.
و هزاران هزار زن و شوهر هستند که دائم از وضع زندگی و بچهداری و مشغله زیاد مینالند و آرزو میکنند که ای کاش اصلا ازدواج نمیکردند.
گهگاه اخبار متفاوتی هم در مورد فواید ازدواج و یا فواید مجرد بودن منتشر میشود و آدم حیران و سرگردان میشود که آیا بالاخره برای سلامت جسم و روانمان ازدواج خوبست یا بد؟!