خانواده یک سازمان کوچک و بسیار دقیق و حساس است که به حضور کامل زن و مرد به عنوان دو فرد کامل که دارای رشد فکری و شخصیتی باشند نیازمند است.
هرگز مفهوم ازدواج و زندگی مشترک ، پنهان شدن یکی در ذیل عنوان و مشخصات و اهداف دیگری نیست.
آنچه که لازمه یک زندگی زناشویی موفق است احترام متقابل و تساوی حقوق زندگی بین زن و مرد است.
حال اگر زنی بخواهد در هر مورد شانه از زیر بار مسئولیت ها خالی کند هر گونه امکان رشد و پرورش فکری را از خود سلب کرده است.
گروهی دیگر از زنان هم همواره مردان را مورد ستایش قرار می دهند.
آنچه که لازم است در اینجا یادآور شویم این است که ستایش کردن مردی برای محاسن اخلاقی وی ، هم منطقی است و هم زیبا.
اما اگر بخواهیم مردان را مورد ستایش قرار دهیم فقط به این دلیل که آنها موجوداتی از نوع مخالف ما هستند نه تنها منطقی و پسندیده نیست بلکه کاری بس احمقانه می باشد.
اینگونه رفتارها یک وابستگی مداوم و سلطه کامل را برای ما می آفریند و سبب می شود همانند یک کودک در انتظار شنیدن یک کلمه ستایش آمیز او بمانیم که شاید او هرگز به زبان هم نیاورد.
اگر زنی بدون علت و بی هیچ شناخت شخصیتی زبان به ستایش یک مرد گشود دیگر نمی تواند از حقوق مساوی و آزادی و سازندگی شخصیتی برای خودش دم بزند.
لازم است بدانید مردان هم موجوداتی معادل زنان هستند، با کمی اختلافات جسمی که لازمه تکامل زندگی بشر است.
همانطور که برای مردان لازم است قبل ازدواج کاملاً رشد فکری و شخصیتی پیدا کنند و تخصصی را کاملاً بیاموزند ، برای زنان هم لازم است قبل از ازدواج کاملاً رشد فکری و شخصیتی پیدا کنند و یک تخصص را بیاموزند.
عده ای از زنان همواره می پندارند که هر آنچه در زندگی کم دارند یک مرد قادر است به راحتی به آنها بدهد.
گاهی کمبود مادی است از قبیل ماشین، مسکن، یا لوازم زندگی که مرد می تواند به راحتی برای زن فراهم نماید.
اما کمبودهای شخصیتی از قبیل قاطعیت ، قدرت انتخاب ، قدرت قضاوت ، صلاحیت زندگی ، لیاقت شخصی و موارد دیگر را هرگز یک مرد نمی تواند یک جا به زن بدهد.
اگر مرد ، شایسته و فداکار باشد تنها در مواردی قادر است زن را یاری دهد.
اگر به دختران بیاموزند که از هر فرصتی برای پرورش فکری و شخصیتی خود استفاده نمایند و زمانی که کاملاً آمادگی قبول مسئولیت را داشتند اقدام به ازدواج نمایند دیگر این چنین مشکلات و ناهنجاری ها برایشان پیش نخواهد آمد.
این گروه از دختران قطعاً در انتخاب همسر موفق تر بوده و بعد از قبول مسئولیت هم به نحو احسن از عهده انجام آن برمی آیند.
ازدواج ، بنا نهادن یک خانواده است و خانواده یک سازمان بسیار دقیق و حساس است و به افراد بالیاقتی احتیاج دارد تا اموراتش را سازمان دهند.
گروهی از زنان ازدواج را وسیله ای برای فرار از ماهیت وجودی خود می دانند و اغلب می پندارند ازدواج سبب می شود تا همه چیز باب میل آنها پیش رود.
این گروه از زنان همیشه به دنبال مردی هستند که آنها را در همه مسائل و مشکلات حمایت کند.
گاهی هم از شوهر در ذهن خود یک قهرمان افسانه ای می سازند.
می پندارند شوهر فردی است که می تواند یک معشوق و یک محبوب کامل باشد که با بازوهای آهنین مشکلات را یکی پس از دیگری از میان بردارد و جاده خوشبختی را برای آنان همواز سازد.
متأسفانه اینگونه زنان هرگز نمی توانند فردی را به عنوان یک همسر واقعی بپذیرند.
زیرا توقعات بیش از حد آنان همسرانشان را تبدیل به ماشین یا ابزاری می کند که باید دائماً در پی برآوردن خواسته های آنان باشند و در بسیاری از موارد مشاهده شده است که این گونه رفتارهای غلط زنان موجب از هم پاشیدن پیوند مقدس ازدواج می شود و هرگز نمی تواند سبب شادی و ایجاد کانون گرم پر از محبت در خانواده شود.
گروهی دیگر از زنان ، خود را حقیر و کوچک شمرده و دائماً فکر می کنند که در چرخه زندگی ، مرد است که کمان بزرگتر و اساسی تر را تشکیل می دهد و این احساس حقارت و بی شخصیتی و بی اهمیتی نه تنها قبل از ازدواج ، بلکه بعد از ازدواج هم دائماً آنها را همراهی می کند و پس از گذشت چند ماهی از ازدواج ، از خود می پرسند، چه اتفاقی افتاد؟
چرا ازدواج هم نتوانست مرا خوشبخت کند؟
چگونه این بدبختی برای من پیش آمد؟
کدام قسمت مسئله غلط بود؟
اگر شما هم جزء این گروه از زنها هستید، چند لحظه مکث کنید و خود را بررسی کنید.
هر چقدر درصد این توانایی در شما بیشتر باشد کارآیی و استقلال شخصیتی شما بیشتر خواهد بود و راحت تر درک خواهید کرد که هیچکس سبب ساز شادی و کامل کننده شخصیت شما نیست غیر از خود شما .
هر چه بیشتر به خود متکی باشید راحت تر می توانید درک کنید که یک مرد شاید بعضی از احتیاجات شما را رفع کند ولی هرگز قادر نیست تمامی مشکلات شما را پاسخگو باشد.
اگر فکر می کنید حتماً یک مرد باید کامل کننده شخصیتتان باشد با همه سعی و کوشش فردی خود قادر نیستید این تکامل شخصیتی را برای خودتان پیش آورید؛ زیرا محال است مردی علاوه بر شخصیت فردی خودش نیمه دیگر شخصیت زنی را یدک بکشد تا پس از ازدواج به او دهد و کاملش کند.
اگر زنی این چنین راجع به خود و مردان فکر کند هرگز نمی تواند انتخابی صحیح و منطقی داشته باشد.
زیرا مردی با ظاهری آراسته و اطو کشیده، یک دسته گل ، یک انگشتری الماس و با لاف زدن از رشادت و مردانگی خود به راحتی می تواند او را مجذوب خود نموده و خیلی سهل و آسان با احساسات او بازی کند و پس از مدتی او را همانند کالای دست دوم رها کرده و منجلاب زندگی را برایش عمیق تر و دامنه بدبختی را وسیع تر کند.
بیکاری و اشتغال زنان رشد روز افزون عرضه نیروی کار طی سالهای اخیر، یکی از ویژگیهای بازار کار کشور بوده است.
بروز این مسأله به رشد قابل توجه نرخ بیکاری، بهویژه در میان جوانان، زنان و افراد تحصیلکرده منجر شده است.
اگر چه افزایش جمعیت تحولات چشمگیر جمعیتی ایران در دهه 60 به عنوان اصلیترین دلیل بالارفتن نرخ بیکاری مطرح میشود، اما افزایش سطح تحصیلات زنان و ورود آنان به بازارکار نیز عامل موثر دیگری است که به عنوان مقوله تأثیرگذار در افزایش عرضه نیروی کار زنان مطرح شده است.
بر همین اساس در حال حاضر نیز مانند پنج سال گذشته با افزایش نرخ بیکاری زنان تحصیلکرده در جامعه روبهرو هستیم.
بررسی آمارهای نسبتاً جدیدی که در سال 80 از سوی مرکز آمار ایران درباره توزیع کل زنان بیکار دارای تحصیلات عالی و متوسطه در جوامع شهری و روستایی منتشر شده است، از سهم 7/ 88 درصدی این نرخ در شهرها و نیز سهم 4/ 59 درصدی در روستا خبر میدهد که این امر بیانگر حضور بخش بزرگی از جمعیت بیکار دارای تحصیلات متوسطه و عالی در شهرها و روستاهاست.
مهندس لادن نوروزی رئیس گروه جمعیت دفتر اقتصاد کلان سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، جدیدترین تحقیق خود که به بررسی روند تحولات بازار کار زنان در سالهای 76 تا 80 پرداخته است، در گفتوگو با فرهنگ و پژوهش از 4 برابر شدن نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات عالی طی این پنج سال خبر میدهد.
وی همچنین معتقد است که با توجه به میزان روز افزون حجم جمعیت زنان دارای تحصیلات بالا، این رقم در حال افزایش است زیرا شرایط حضور این جمعیت، در ساختارهای اقتصادی - اجتماعی فراهم نشده است.
فاصله میان نرخ بیکاری زنان و مردان نیز یکی از مواردی است که در تحقیق نوروزی به آن پرداخته شده است.
براساس این پژوهش، نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات عالی و تحصیلکرده از 7/4 درصد در سال 75 به 22 درصد در سال 80 رسیده است در حالی که این نرخ در همان سال برای مردان 7/3 درصد و در سال 80 به 10 درصد رسیده است.
دوبرابر شدن نرخ بیکاری میان زنان و مردان دارای وضعیت مشابه از نظر تحصیلات حاکی از چیست؟
آیا جامعه فضایی مناسب برای حضور زنان ایجاد نکرده است یا زنان فقط میل به تحصیل دارند؟
نوروزی در پاسخ به این سؤال فرهنگ و پژوهش، دو عامل بسیار اساسی را به عنوان مانعی برای تحقق دسترسی و دستیابی زنان به کار مطرح میکند.
وی از گرایش بیشتر زنان نسبت به کسب تحصیلات از سویی و محدودبودن تنوع شغلی از سوی دیگر، به عنوان دو مانع یاد شده نام میبرد.
به اعتقاد نوروزی در جامعه کنونی، بخش عمدهای از جمعیت کل زنان تحصیلکرده در بخشهای آموزش و بهداشت اشتغال داشته و دارند، اما دراغلب زمینههای دیگر، فعال نیستند.
آمارهای موجود مرکز آمار ایران بیانگر یک نکته بسیار اساسی و قابل تأمل در بررسی وضعیت زنان است: سهم اشتغال زنان در سال 55 به مراتب بیشتر از میزان این سهم در سالهای پس از انقلاب است.
آیا دلیل این امر چیزی جز توزیع نادرست مشاغل است؟
در شرایطی که مشاغل به دو گروه زنانه و مردانه تعریف و اجرا میشود، چه انتظاری میتوان داشت که زنان بدون سرمایه بتوانند به جز بخش آموزش و بهداشت - که بیشتر دولتی است - و بخش کشاورزی، در حوزههای دیگر از جمله زمینه فنی فعالیت کنند؟
از سوی دیگر، تصمیم برای کاهش حجم دولت و خصوص سازی نیز، از دیگر عواملی است که اشتغال و فرصت شغلی زنان را با محدودیت روبهرو کرده است درحالیکه رشد زنان تحصیلکرده بسیار بالاست.
اگر چه کارشناسان معتقدند که تغییرات عرضه نیروی کار مردان که 75 درصد کل تغییرات عرضه نیروی کار را تشکیل میدهند بیشتر تحت تأثیر تحولات جمعیتی بوده و در دهههای آتی رشد عرضه نیروی کار مردان محدود خواهد شد، اما سیاستهای موثری مانند خروج مردان مسن از بازار کار و کاهش نرخ مشارکت مردان زیر 15 سال به دلیل پوشش تحصیلی نیز از عوامل کنترل کننده افزایش عرضه نیروی کار مردان بوده است.
از سوی دیگر، تصمیم برای کاهش حجم دولت و خصوصسازی نیز، از دیگر عواملی است که اشتغال و فرصت شغلی زنان را با محدودیت روبهرو کرده است درحالیکه رشد زنان تحصیلکرده بسیار بالاست.
سهم زنان دیپلمه در اشتغال 79 درصد کل زنان شاغل دیپلمه به بالا در بخشهای عمده اشتغال دارند اما در پنج سال اخیر این نسبت برای زنان دیپلمه به 70 درصد رسیده است که گویای کاهش جذب زنان تحصیلکرده به وسیله بخش عمومی است؛ اگر چه این بخش هنوز عمدهترین متقاضی نیروی کار زنان تحصیلکرده است.
همچنین 2/40 درصد از کل فرصتهای شغلی ایجاد شده برای افراد دارای تحصیلات عالی و 36 درصد از فرصتهای شغلی ایجاد شده برای افراد دارای تحصیلات ابتدایی و پائین، به زنان تعلق گرفته است.
این مسأله نیز نشان دهنده بازار دوگانه کار زنان در ایران و کمبود فرصتهای شغلی برای زنان دارای تحصیلات میانی است.
همچنین نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات متوسطه و عالی در جامعه روستایی، برابر 2/43 درصد و نرخ بیکاری بقیه زنان 3/5 درصد است.
در جامعه شهری نیز نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات متوسطه به بالا 5/31 درصد و نرخ بیکاری بقیه زنان 1/18 درصد است که باز هم مشکل عمده در بخش شهری و روستایی، متعلق به زنان تحصیلکرده است که در سالهای آینده شدت خواهد یافت.
نرخ بیکاری بالاتر است از آنجا که بسیاری از زنان بیکار به دلیل خطای آماری در زمره زنان خانهدار طبقهبندی میشوند، لذا نرخ بیکاری و مشارکت واقعی آنان را در کشور باید به مراتب بیشتر از مقادیر رسمی اعلام شده دانست.
نکته قابل توجه دیگر در این زمینه، رابطه میان افزایش تحصیلات و اشتغال است.
براساس پژوهشهای صورتگرفته، نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات متوسطه در میان اقشار مختلف جمعیت در بالاترین سطح خود قرار دارد و به 3/44 درصد رسیده است.
اما مسأله دیگر این است که با افزایش سطح تحصیلات، از بی سواد به متوسطه، نرخ بیکاری زنان و مردان افزایش مییابد ولی با افزایش سطح تحصیلات از متوسطه به عالی، نرخ بیکاری کاهش مییابد.
اما با توجه به تأثیر افزایش سطح تحصیلات بر بالا رفتن نرخ بیکاری در مناطق روستایی، مشکل بیکاری زنان در مناطق شهری بهویژه روستایی بیشتر متوجه زنان تحصیلکرده است.
تعداد زنان جویای کار بیشتر از زنان بیکار در حالیکه 3/48 درصد زنان شاغل تازه کار، قبل از اشتغال محصل و 5/33 درصد نیز خانهدار بودهاند، فقط 4/6 درصد از این زنان بیکار بودهاند که این امر نیز بیانگر تعداد بیشتر زنان جویای کار به نسبت زنان بیکار است.
ماندگاری زنان در بیکاری و اشتغال اگر سابقههای کار بالای 35 سال را در نظر نیاوریم، در مجموع، مدت اشتغال زنان در شغل فعلی خود به مراتب بیشتر از مردان است.
این امر نیز بیانگر ماندگاری بیشتر زنان در شغل خود به نسبت مردان است.
در حالیاست که زنان در بیکاری نیز ماندگارترند و مدت بیکاری آنان به نسبت مدت بیکاری مردان طولانیتر است.
دلیل این امر را برخی از کارشناسان به عوامل فرهنگی و نوع نگرش زنان و مردان به مقوله کار نسبت میدهند زیرا اغلب زنان در جستوجوی دستیابی به ثبات و امنیت مالی و شغلی هستند، در حالیکه بیشتر مردان به اثرگذاری و نیز موثر بودن در شغل و کیفیت آن فکر میکنند.
کار زنان در کافیشاپ، ممنوع!
در شرایطی که سهم اشتغال زنان از بخش عمومی در حال کاهش است و این روند طی سالهای آتی نیز ادامه خواهد داشت باید با اصلاح نگرش و تغییر قوانین، زمینه اشتغال بیشتر زنان به ویژه در سطوح دارای تحصیلات متوسطه را به سوی بخش خدمات سوق داد.
تجربه بیشتر کشورهای دنیا نشان میدهد که زنان در فروشندگی، اشتغال در رستوران و هتلداری و نیز برخی دیگر از خدمات میتوانند بسیار مؤثر باشند و این در حالی است که مقاله به قلم محمد هاشمی که در شماره 107 فصلنامه زنان به چاپ رسیده است، به درستی موانع فرهنگی و نگرشی این کار را بررسی کرده است.
در شرایطی که منع قانون برای اینگونه مشاغل وجود ندارد، اما متأسفانه نگرش عرف و نیز فرهنگ جامعه، کار زنان در این گونه مشاغل را نپذیرفته و از سوی برخی از ارگانها منع شده است.
در حال حاضر بررسی وضعیت زنان که طی 5 سال اخیر شاغل شدهاند نشان میدهد که این دسته از زنان به ترتیب بیشترین تعداد را در وضعیتهای کارکنان فامیلی بدون مزد،مزد و حقوق بگیران بخش عمومی، کارکنان مستقل و مزد و حقوق بگیران بخش خصوصی داشتهاند.
همچنین بیشترین نرخ اشتغال زنان نیز در وضعیت مزد و حقوقبگیران بخش خصوصی و کمترین نرخ رشد اشتغال آنان در وضعیت مزد و حقوق بگیران بخش عمومی دیده میشود که این مسأله نیز به دلیل سیاست خصوصیسازی و محدودیت رشد بخش عمومی اتفاق افتاده است.
یافتههای تحقیقات نشان می دهد که سهم زنان در کل اشتغال بخش عمومی روبه افزایش و در کارکنان فامیلی بدون مزد رو به کاهش است اما این مسأله در وضعیت اشتغال مردان کاملاً برعکس است بهطوریکه آنان به دلیل سطح پائین دستمزد و درآمد در بخش عمومی نسبت به بخش خصوصی، غالباً این بخش را به زنان واگذار کردهاند.
مشاغل انتخابی زنان با توجه به گسترش روز افزون تحصیلات عالی در میان دختران، محدودیت تنوع شغلی در این گروه بسیار مورد توجه قرار میگیرد.
در حال حاضر 6/68 درصد زنان دارای آموزش عالی در بخش آموزش و 6/12 درصد نیز در بخش بهداشت، مددکاری اجتماعی و فقط 8/18 درصد در سایر بخشها به کار اشتغال دارند.
این در حالی است که 5/34 درصد از مردان دارای تحصیلات عالی، در بخش آموزش، 9/5 درصد در بخش بهداشت و مددکاری اجتماعی و 7/59 درصد در سایر بخشها فعالیت میکنند.
اگر چه محدودیت شغلی، عامل پائین بودن تقاضا برای نیروی کار زنانی است که در سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 75، به صورت افقی در نمودارها مشخص شده است، اما بخشهای عمده فعالیت زنان در جوامع شهری و روستایی، شامل کشاورزی، تولید منسوجات ( بیشتر قالیبافی)، آموزش، بهداشت و مددکاری اجتماعی است.
آمارهای موجود حاکی است که 3/28 درصد زنان شاغل در بخش تولید منسوجات، 26 درصد در بخش آموزش، 6/16 درصد در بخش کشاورزی و 7/6 درصد نیز در بخش بهداشت و مددکاری اجتماعی به کار مشغول هستند.
در حالیکه فقط 3/2 درصد از زنان در سایر بخشها فعالیت دارند، مردان 16درصد مشاغل گروههای مذکور را اشغال کرده و 84 درصد باقی مانده، در سایر بخشها فعالیت میکنند.
این نتایج علاوه بر محدودیت تنوع شغلی، بیان کننده وجود بازار کار دوگانه برای زنان است.
در حالیکه شاغلان بخش منسوجات و کشاورزی بیشتر بیسواد یا دارای تحصیلات ابتدایی هستند، زنان شاغل بخشآموزش و بهداشت از تحصیلات عالی برخوردارند اما زمینه اشتغال برای زنان دارای سطوح تحصیلی میانی چندان فراهم نیست.
نتایج سرشماری سال 1375 بیانگر این است که 22 درصد زنان شاغل دارای تحصیلات عالی بودهاند در حالیکه فقط 9/7 درصد مردان شاغل از این آموزشها بهرهمند بودهاند.
اگرچه کسب مهارت و تحصیلاتی بالاتر از مردان، زنان را موفق به ایجاد اشتغال در زمینههای مختلف خواهد کرد.
نکته دیگر، احتمال دستیابی زنان به مشاغل بالای مدیریتی است.
اگر چه این احتمال به نسبت مردان بسیار کمتر است اما باز هم زنان در صورتی میتوانند به پستهای مدیریتی دست یابند که سطح تحصیلات خود را نسبت به مردان افزایش دهند.
براساس سرشماری نفوس و مسکن سال 75، در حالیکه 12 درصد شاغلان مرد که دارای آموزش عالی بودهاند، در گروه قانونگذاران مقامات عالی رتبه مدیران قرار گرفته بودند، فقط 4/6 درصد شاغلان زن دارای تحصیلات عالی، به این گروه تعلق داشتهاند.
اما در میان این سهم اندک، بیش از 96 درصد زنان شاغل این گروه را مدیران مؤسسات تشکیل میدهند، نه قانونگذاران، مقامات عالی رتبه، سایر روِسا و مدیران.
بدون در نظر گرفتن مدیران مؤسسات آموزشی، نسبت زنان شاغل در گروه قانونگذاران، مقامات عالی رتبه و مدیران، حتی از 6/0 درصد هم کمتر است.
این مسأله، نشان دهنده چه مسألهای جز وجود تبعیض عمودی در بازار کار زنان میتواند باشد، در حالیکه نسبت تحصیلات و دارای آموزش عالی میان زنان و مردان دراین گروه 1/60 درصد به 8/42 درصد است.
از دیگرچالشهای پیشروی بازار کار زنان، تمایل نداشتن بخش خصوصی به استفاده از این حجم نیروی کار موجود در جامعه است، آمارهای سرشماری سال 75 نشان میدهد که کمتر از 10 درصد این نیرو کارفرما یا کارکن مستقل بودهاند و بخش خصوصی در زمینه ایجاد شغل برای زنان تحصیلکرده ناموفق بوده است.
اگرچه بخش خصوصی معتقد است با جذب نیروی کار زنان، باید هزینهای بیشتر نسبت به نیروی کار مردان بپردازد و برخی قوانین نیز در این زمینه دست و پاگیر هستند اما میتوان با اصلاح برخی از قوانین و کاهش مالیاتها و یا تقابل پارهای از هزینههای بخش خصوصی از سوی دولت، این موانع را برطرف و زمینه اشتغال زنان در بخش خصوصی را نیز فراهم ساخت.
با توجه به سیاستهای برنامههای اول، دوم و سوم توسعه در جهت خصوصیسازی و کاهش تمرکز زایی و تصدیگری دولت، همچنین بهبود قابل توجه شاخصهای بهداشتی و آموزشی در جامعه، همراه با کاهش رشد جمعیت که نیاز به گسترش این بخشها را کاهش میدهد، گسترش اشتغال زنان در آینده، به ویژه زنان تحصیلکرده را نمیتوان مطابق سالهای گذشته تصور کرد زیرا این امر، نیازمند اتخاذ روشها و سیاستهای جدید است.
دسترسی کمتر زنان به سرمایه اولین گزارش ملی توسعه انسانی جمهوری اسلامی ایران که در سال 78 به وسیله سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور منتشر شده، درآمد نسبی در سال 76 را کمتر از 10 درصد کل جامعه عنوان کرده است.
دسترسی کمتر زنان به نسبت مردان به سرمایه و اعتبار، یکی از چالشهای جدی پیشروی اشتغال زنان است.
این مسأله تحت تأثیر نرخ مشارکت پائین زنان در بازارکار، پائین بودن سطح دستمزد زنان نسبت به مردان، قوانین ارث در کشور، تبعیض در دستیابی به مناصب بالاتر شغلی، حجم زیاد زنان کارکن فامیلی بدون مزد و دسترسی کمتر به انواع سرمایه و اعتبار روی داده است.
بیشتر زنان به دلیل نداشتن وثیقه، ضامن، نرخ بالای بهره و احساس ناتوانی در بازپرداخت وام و پیچیدگی فرآیند دریافت وام، کمتر موفق به دریافت اعتبار از سیستم بانکی میشوند.
دسترسی کمتر زنان به سرمایه، اعتبار و مهارتهای کارآفرینی کمتر آنان، موجب شده است که کمتر از یک درصد زنان شاغل در سال 1375 به عنوان کارفرما محسوب شوند در حالی که این نسبت برای مردان 4 درصد بوده است.
به دلیل تحرک شغلی کمتر زنان که یکی از ویژگیهای بازار کار زنان محسوب میشود، این مسأله از نرخ بیکاری بالا، مدت بیکاری طولانی و ریسکگریزی و کمبود خود باوری زنان ناشی میشود، به همین دلیل امنیت موجود در بخشهای دولتی سبب جذب شاغلان زن در این بخش شده است.
متغیرها و شاخصهای بازار کار کشور وضعیت نیروی کار و اشتغال، مدتهاست که به یکی از دغدغههای اصلی کشور تبدیل شده است.
نرخ مشارکت نیروی کار از 1/46 درصد در سال 1345 به 6/42 درصد در سال 1355 کاهش یافته است که روند کاهشی این شاخص تا سال 1375 ادامه داشته و در این سال به پایینترین سطح یعنی 3/53 درصد میرسد که عمدهترین دلایل آن گسترش، پوشش تحصیلی و کاهش نرخ مشارکت نیروی کار زنان بوده است.
اما پس از روند کاهشی نرخ مشارکت در دوره قبل، شاهد روند افزایشی نرخ مشارکت نیروی کار هستیم به طوری که در سال 1380 این نرخ به 5/36 درصد افزایش یافته است که از دلایل اصلی آن میتوان به ورود زنان به جهت بالا رفتن سطح تحصیلات به بازار کار، کوچک شدن بعد خانوار، بالا رفتن سن ازدواج و تغییر نگرش جامعه نسبت به حضور زنان در بازار کار اشاره کرد.
افزایش نرخ مشارکت نیروی کار از یک سو و افزایش رشد جمعیت درسن فعالیت در دوره پنجساله منتهی به سال 1380 از سوی دیگر، سبب شده است که رشد عرضه نیروی کار در پنج سال آخر دوره یاد شده به 6/3 درصد یعنی دو برابر دوره مشابه قبل افزایش یابد.
اما رشد شاغلان در هر دو دوره پنج ساله (75- 1370 و 80- 1375) برابر حدود 2 درصد بوده است.
بنابراین در دوره پنج ساله اخیر شاهد رشد فزاینده نرخ بیکاری از 1/9 درصد در سال 1375 به 6/16 درصد در سال 1380 هستیم.
به این ترتیب نرخ بیکاری سال 1380 نسبت به سال 1355، 6/4 برابر شده و این در حالی است که نرخ مشارکت نیروی کار در طول این دوره نزدیک به 6 درصد کاهش یافته است.
به عبارت دیگر، اگر نرخ مشارکت نیروی کار مشابه سال 1355 بود و از آنجا که ظرفیت اشتغالزایی کل اقتصاد به مشاغل ایجاد شده محدود شده است، نرخ بیکاری به بیش از 6/16 درصد میرسید.
اگر این مسأله با کاهش بهرهوری نیروی کار (که گویایی رشد بیکاری پنهان است) به طور یکجا مورد مطالعه قرار گیرد، شکنندگی بازار کار به خوبی مشخص میشود.
تغییرات روند اشتغالزایی در دو سال 1379 و 1380 نشان میدهد که طی دو سال یاد شده، به طور خالص 871 هزار نفر بر حجم جمعیت شاغل افزوده شده است که 36/2 برابر تعداد افزایش شاغلان در دو سال قبل از آن است.
تغییرات شاخص بهرهوری نیز گویای بهبود این شاخص طی دو سال منتهی به سال 1380 است.
بنابراین، در صورتی که روند افزایشی مذکور ادامه یابد، امید است از شکنندگی بازار کار و عواقب بد ناشی از آن کاسته شود ولی تحقق این امر نیازمند الزامهایی خاص است.
نرخ مشارکت ایران از سطح جهانی پایینتر است مطالعات تطبیقی نشان میدهد، روند تغییرات نرخ مشارکت در ایران با 30 کشور منتخب جهان در طی دوره (97- 1980) میلادی گویای این است که روند تغییرات در ایران با روند کلی تغییرات این شاخص در کشورهای مذکور به ویژه در کشورهای توسعه یافته، هم جهت نیست و میزان این شاخص در ایران در مقایسه با این کشورها بسیار پایینتر است.
حداقل نرخ مشارکت نیروی کار در بین کشورهای مذکور در سال 1995 متعلق به کشور عراق برابر 46 است که در مقایسه با ایران، بیشتر است.
نرخ مشارکت نیروی کار 15 ساله به بالا در ایران در سال 1375 برابر 43 درصد بوده است.
پایین بودن نرخ مشارکت زنان از مقایسه نرخ مشارکت نیروی کار مردان با زنان در مییابیم که یکی از علل پایین بودن این شاخص برای کل نیروی کار در ایران، پایین بودن نرخ مشارکت نیروی کار زنان در کشور است و در حالی که این شاخص برای مردان در سال 1375 برابر 7/74 درصد است، برای زنان 6/10 درصد ذکر شده است، به عبارت دیگر مردان در این سال حدود 7/6 برابر بیشتر از زنان در بازار کار حضور داشتهاند که در مقایسه با 30 کشور مذکور، بیشترین اختلاف متعلق به ایران است.
نرخ بیکاری کمتر زنان نسبت به مردان تا سال 55 از مقایسه نرخ بیکاری در سطح کشورهای مورد مطالعه در جهان ملاحظه میشود، نرخ بیکاری زنان و مردان در کشورهای صنعتی غیر اروپایی و کشورهای در آستانه توسعه همچون سنگاپور و کرهجنوبی تقریباً برابر یکدیگر است ولی در سایر کشورها غیر از مجارستان این رابطه بر عکس است.
نرخ بیکاری زنان تقریباً بیشتر از مردان است.
نرخ بیکاری زنان در ایران تا سال 1355 کمتر از نرخ بیکاری مردان بوده است ولی بعد از آن نرخ بیکاری مردان از زنان کمتر شده اما در سالهای اخیر این فاصله زیاد شده است.
به این ترتیب نگاه جنسیتی و برنامهریزی بازار کار ایران در جهت کاهش فاصله و تبعیض، اجتنابناپذیر مینماید.
جور دیگر باید دید تورم اقتصادی و کاهش قدرت خرید خانوادهها، زنان را در شرایط کنونی ناگزیر از ورود به بازار کار کرده است.
آنان همزمان با وظایف چندگانه خانهداری و بچهداری کار بیرون را نیز عموماً به تنهایی تقبل میکنند که فشار فراوانی را بر آنان تحمیل میکند، ضمن آنکه با وجود تمامی این مشکلات در بازار کار هم با شرایط نامساعد زیادی مواجه هستند.
وجود تبعیضهای مختلفی که بر مبنای قوانین وضع شده یا عرف و سنت اجتماعی بر اشتغال زنان سایه افکنده است، وجه تمایز اشتغال مردان از زنان در بسیاری از جوامع است.
در ایران نیز بیشتر قوانین رسمی در جهت تساوی میان زن و مرد در زمینه اشتغال نوشته شده است حتی در قانون کار نیز بحثی با عنوان شرایط کار زنان، در ماده 38 قانون کار جمهوری اسلامی ایران حمایتهای خاصی برای زنان کارگر تعیین شده است، اما ماده 1117 قانون مدنی کشور، مرد را به عنوان رئیس اصولی خانواده عنوان میکند که به گونهای تساوی اشتغال زن و مرد را تحتالشعاع قرار میدهد.
براساس این قانون، شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیت خود زن باشد منع کند.
به این ترتیب این قانون حیطه اختیار و قدرت مردان را قویتر و گستردهتر میکند و زنان را در استیفای حقوق قانونی اشتغال، محدود میسازد که این امر را میتوان نوعی نابرابری تلقی کرد.
خوشبختانه در حال حاضر، براساس قانون جدیدی که تصویب شده است، در صورتی اختیار جلوگیری از کار زن در بیرون از خانه به مرد واگذار میشود که اختلالی در معیشت خانواده پدید نیاید.
به نظر میرسد بیشترین چالشهای موجود در زمینه اشتغال زنان، ناشی از نگرش و باورهای فرهنگی - اجتماعی و سنن گذشته باشد که متأسفانه به کاهش خودباوری زنان و نیز تضعیف موقعیت آنان در جامعه منجر شده است.
در حال حاضر مقاومت در برابر تغییر نگرشها به دلیل ریشه گرفتن از فرهنگ، و داشتن حالت جمعی، بسیار شدید است و نمیتوان تغییرپذیری سریعی را انتظار داشت بدیهی است که از میان بردن این مسأله نیازمند یک برنامهریزی بلند مدت و همه جانبه است.
شاید افزایش سهم زنان در مجموعه فعالیتهای صنعتی، یکی از راهکارهای برون رفت از نرخ بالای تورم و نیز افزایش مشارکت زنان در امور تولیدی باشد.
ضمن آنکه میتوان اشتغال مولدی به ویژه برای زنان تحصیلکرده ایجاد کرد و با استفاده از فنآوری و ابزار مدرن، از آنان در بخش صنعت نیز بهره گرفت.
همچنین میتوان با تشویق کارفرمایانی که به وسیله مراکز خدمات اشتغال وزارت کار و امور اجتماعی، تعداد بیشتری از زنان را به استخدام در میآورند، شرایط مطلوبتری برای اشتغال این بخش ارزشمند جامعه، ایجاد کرد.
دوره میانسالی و نقش روابط اجتماعی و محیط های شغلی پژوهشگران معتقدند که علت بروز افسردگی در زنان ، آسیب پذیرتر بودن آنان نیست بلکه بیشتر بستگی به فشاری دارد که با آن روبه رو می شوند .
مسئولیت بیش از حد در محیط کار یا در منزل ، جدا شدن از همسر و به تنهایی مسئولیت پرورش فرزند یا فرزندان را به عهده گرفتن ، مراقبت از والدین یا فرزندان از جمله فشارهایی هستند که زنان را متأثر می سازد .
کیفیت زندگی مشترک نیز تأثیر قابل توجهی بر ابتلا به این بیماری دارد .
اگر زن و شوهر روابط دوستانه ، محکم و همراه با اعتماد دو جانبه نداشته باشند ، از زندگی مشترک خود احساس رضایت نمی کنند و در نتیجه میزان خطر ابتلا به افسردگی افزایش خواهد یافت.
دوره های تولید مثل دوره های تولید مثل زنان مانند تخمک گذاری ، دوره قاعد گی ، دوره بعد از وضع حمل ، یائسگی و حتی عقیم شدن ، نوسان هایی را در روحیه و خُلق زنان ایجاد می کند و ممکن است در دوره های کوتاه مدت به بروز افسردگی منجر شود .
بنا به نظر محققین ، هورمون ها بر مغز اثر گذاشته ، روحیه و احساسات فرد را تغییـر می دهد و رابط های شیمیایی مغز تحت تأثیر هورمون ها قرار می گیرند .
بیشتر زنان در دوره قاعد گی با تغییرهای جسمی و رفتاری زیادی مواجه می شوند که گاه به صورت احساس افسردگی و تحریک پذیری بروز می کنند .
این تغییرها پس از تخمک گذاری ایجاد شده و تا زمان شروع قاعد گی شدیدتر می شوند .
تغییر روحیه ، پس از وضع حمل نیز به صورت گذرا بروز می کند .
علاوه بر این ، دوره نگهداری از فرزند به دلیل دشواری ها و استرس های خاص خود می تواند خطر ابتلا به بیماری را افزایش دهد ، به ویژه در افرادی که سابقه ابتلا به دوره های کوتاه مدت افسردگی را ذکر می کنند .
نقش عوامل نژادی ، اجتماعی و فرهنگی نژادهای مختلف از نظر ابتلا به افسردگی متفاوت اند .
از نظر اجتماعی و فرهنگی ، زنانی که در دوره ی کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند ، بیش از سایرین به افسردگی مبتلا می شوند چنانچه این آزارها باعث تخریب اعتماد به نفس شده و احساس پوچی در فرد ایجاد می کند .
به علاوه احساس گناه ، سرزنش خویشتن و انزوای اجتماعی را نیز به دنبال دارد .
پرورش یافتن در یک خانواده بی کفایت نیز از جمله عوامل مهم ابتلا به افسردگی در سالهای بعدی عمر به حساب می آید .
فقر و پائین بودن سطح زندگی نیز دستاوردهایی جز فشارهای روانی ، انزوا طلبی ، عدم دستیابی به منابع جدید را به همراه نخواهد داشت .
در بین افراد کم درآمد ناامیدی ، ناراحتی و نارضایتی به ویژه کسانی که مورد حمایت اجتماعی قرار نگرفته اند ، رواج دارد .
زنان در عرصه مدیریت در این مقاله به اشتغال زنان به عنوان مدیر در کشور پرداخته شده است.
برخی اطلاعات آماری در این زمینه ارائه میشود و دو پرسش در خصوص اشتغال زنان در عرصه مدیریت مطرح میگردد و براساس پژوهشهای انجام شده به آنها پاسخ داده میشود.
در پایان تعدادی راهکار برای فراهم آوردن زمینه اشتغال زنان در پستهای مدیریتی ارائه میشود.