سینمای اوانگارد سینمای کلاسیک تعریفی خاص دارد.سینمایی است با خط داستانی مشخص ,فراز و فرودهای سناریو ,گره فیلمنامه و نتیجه گیری نهایی با شخصیت پردازی و قهرمان سازی و....اما در دهه های 20 و 30 هنرمندان آوانگارد مانند دادائیستها , نوع جدیدی از سینما را تعریف می کنند.این سینما که سینمای آوانگارد نامیده شده دارای مشخصاتی چند است: - نزدیکی سینما به طبیعت و زندگی عادی - حذف داستانگویی صرف کلاسیک - در هم ریختن فرمولهای کلاسیک هنری - تکرار بعضی المانها - حذف قهرمانهای انسانی در سینما - ارتباط ریتمهای موسیقی با ریتم تصاویر - فقدان فرمولهای فیلمسازی کلاسیک مانند اوج و فرود و قهرمان سا هنرمندان آوانگارد سینمای داستانگو را تاتر درون قوطی می دانستند!از جمله هنرمندان آوانگارد می توان«مارسل دوشان » را نام برد .
anemic cinema فیلم کوتاهی است که او ساخته و بنوعی در نامش نیز با در هم ریختن کلمات سینما سعی در تصحیح تعریف ما از سینما دارد .در این فیلم یک رینگ گونه که صفحه موسیقی می باشد می چرخد و بر روی آن کلماتی فرانسوی عیان می شود در حالی که جمله ای که این کلمات ساخته اند بی معنا می باشد.
«فرنان لژه »دیگر هنرمند سینمای آوانگارد است .فیلم «باله مکانیکی »اثر او ماشینی شدن انسان را در اثر تکرار نشان می دهد یعنی اساس فیلم در تکرار است.شاتshut های لژه در فیلم بنوعی قطع شدن بدن افراد را در جنگ تداعی می کند.
Entract :اثر رنه کلر دیگر فیلم آوانگارد است که بعنوان آنتراکت بین فیلمها در سینما ساخته شده است.همچنین است فیلم« پاسیفیک 231 »اثر جان میتری که در آن سعی در ارتباط ریتمهای موسیقی با ریتم تصاویر شده است.
« قلوب زمان»:اورسون ولز _ 1934 .........اورسون ولز 19 ساله به همراه همسر 17 ساله اش این فیلم آوانگارد را ساخته و بازی می کنند.ولز بعدها فارغ از فرمولهای سینمایی آوانگارد و اسیر در سینمای هالیوودی شاهکارش همشهری کین را می سازد.
باوجود اینکه در آمریکا , سینمای آوانگارد باز داشته می شود اما کارگردانان زیادی تحت تاثیر آن بوده اند و در کارهای کارگردانان معروفی چون هال هارتلی و یا اسکورسیزی و.....در برخی لحظات از تکنیکهای آوانگارد استفاده شده است.
« ماریا درن» و «کنت انگرن » از پیشتازان آوانگاردیسم در امریکا می باشند .دهه 60 اوج آوانگاردیسم در امریکا است و این به علت خلا پس از سینمای کلاسیک پس از دهه 50 میباشد.چون سینماگران کلاسیک کم کم پیر می شدند و از دور خارج می شدند و بعد از آنها نوعی خلا ایجاد می شود.
« تمرین سینمایی شماره 4» اثر جان و جینز وینی از آثار این دوره است که در آن یادآور می شود که لازم نیست سینما شبیه طبیعت باشد.
در هر حال سلاطین سینمای جهان هر چند از سینمای آوانگارد به علت عدم استقبال تماشاچی عام عمدتا پرهیز کرده اند اما برخی از شاهکارهای سینمایی دارای صحنه هایی آوانگارد می باشد مثل صحنه هایی از «ادیسه فضایی 2001 »کوبریک و یا افتتاحیه فیلم «رقصنده در تاریکی » لارس فون تریر که با تبعیت از سینمای آوانگارد شکل گرفته اند.......
سینمای کلاسیک تعریفی خاص دارد.سینمایی است با خط داستانی مشخص ,فراز و فرودهای سناریو ,گره فیلمنامه و نتیجه گیری نهایی با شخصیت پردازی و قهرمان سازی و....اما در دهه های 20 و 30 هنرمندان آوانگارد مانند دادائیستها , نوع جدیدی از سینما را تعریف می کنند.این سینما که سینمای آوانگارد نامیده شده دارای مشخصاتی چند است: - نزدیکی سینما به طبیعت و زندگی عادی - حذف داستانگویی صرف کلاسیک - در هم ریختن فرمولهای کلاسیک هنری - تکرار بعضی المانها - حذف قهرمانهای انسانی در سینما - ارتباط ریتم های موسیقی با ریتم تصاویر - فقدان فرمولهای فیلمسازی کلاسیک مانند اوج و فرود و قهرمان سازی هنرمندان آوانگارد سینمای داستانگو را تاتر درون قوطی می دانستند!از جمله هنرمندان آوانگارد می توان«مارسل دوشان » را نام برد .
« قلوب زمان»:اورسون ولز _ 1934 .........اورسون ولز 19 ساله به همراه همسر 17 ساله اش این فیلم آوانگارد را ساخته و بازی می کنند.ولز بعدها فارغ از فرمول های سینمایی آوانگارد و اسیر در سینمای هالیوودی شاهکارش همشهری کین را می سازد.
سینمای کلاسیک تعریفی خاص دارد.سینمایی است با خط داستانی مشخص ,فراز و فرودهای سناریو ,گره فیلمنامه و نتیجه گیری نهایی با شخصیت پردازی و قهرمان سازی و....اما در دهه های 20 و 30 هنرمندان آوانگارد مانند دادائیستها , نوع جدیدی از سینما را تعریف می کنند.این سینما که سینمای آوانگارد نامیده شده دارای مشخصاتی چند است: - نزدیکی سینما به طبیعت و زندگی عادی - حذف داستانگویی صرف کلاسیک - در هم ریختن فرمولهای کلاسیک هنری - تکرار بعضی المانها - حذف قهرمانهای انسانی در سینما - ارتباط ریتمهای موسیقی با ریتم تصاویر - فقدان فرمولهای فیلمسازی کلاسیک مانند اوج و فرود و قهرمان سازی هنرمندان آوانگارد سینمای داستانگو را تاتر درون قوطی می دانستند!از جمله هنرمندان آوانگارد می توان«مارسل دوشان » را نام برد .
در هر حال سلاطین سینمای جهان هر چند از سینمای آوانگارد به علت عدم استقبال تماشاچی عام عمدتا پرهیز کرده اند اما برخی از شاهکارهای سینمایی دارای صحنه هایی آوانگارد می باشد مثل صحنه هایی از«ادیسه فضایی 2001» کوبریک و یا افتتاحیه فیلم «رقصنده در تاریکی » لارس فون تریر که با تبعیت از سینمای آوانگارد شکل گرفته اند.......
درام، تئاتر و سینما مارتین اسلین در تعریف درام و در پاسخ به این سوال که "درام چیست و مرز آن کدام است؟"، تعاریفی ارائه میدهد که طبق گفته ی خودش تعاریف دقیقی نیست و در نهایت می گوید که برای درام تعریف جامع و مانعی نمی توان ارائه داد.
اما یک نکته ی جالب که شاید به نظر ما بدیهی و روشن برسه، اما اسلین با وسواس و محافظه کاری زیاد عنوان می کنه اینه که "هر دو هنر سینما و تئاتر زیر بنای مشترکی دارند و آن درام است." و در اثبات نظرش مثالهایی میاره که بگه: "در جهان واقعی، درام نویسان هیچ گاه به چنین جدایی خشک و نرمش ناپذیری باور نداشته اند"(جدایی بین تئاتر و سینما) و " متنهای یکسانی با تغییرهایی کم یا زیاد در رسانه های دراماتیک به نمایش در می آید." و اما مثالهاش: " چاپلین، کیتون،سی.فیلدز و برادران مارکس از سالنهای موسیقی و نمایشهای وودویل سربرآوردند(یعنی از تئاتر مردم پسند) اورسن ولز از تئاتر پیشرو به سینما آمد.
آرتو فیلمنامه نویسی بلند پرواز بود، ژان کوکتو نمایشنامه و باله می نوشت و نیز فیلمنامه نویس و کارگردان بود.
لارنس الیویه کارش را از تئاتر آغاز کرد و بسیاری از بهترین بازیگران سینما اینگونه اند.
ساموئل بکت نمایشنامه های تلویزیونی (و رادیویی) می نوشت.
برتولد برشت فیلمنامه نویس هالیوود بود.
هرولد پینتر یکی از بهترین فیلمنامه نویسان(و درام نویسان رادیو) است.
اینگمار برگمان یکی از بهترین فیلمهایش، مهر هفتم، را بر پایه ی یک نمایشنامه ی رادیویی خودش ساخت.
راینر ورنر فاسبیندر هم نویسنده و کارگردان نمایشنامه هایی در تئاتر پیشرو مونیخ بود و هم فیلمهای چند میلیون دلاری می ساخت." از کتاب دنیای درام ،مارتین اسلین ترجمه ی محمد شهبا نشر هرمس (ضمناً من شنیدم که این کتاب یکی از بهترین کتابهای نشر هرمسه هنر تئاتر مجموعه مقالات تئاتر پرفرمنس آرت واژه انگلیسی پرفرمنس در اصل به معنای اجرا، نمایش و یا قبل از اجرا است و نه تنها برای اجرای موسیقی وتئاتر بکار می رود، بلکه اصولا به عملکرد یک انسان برای انجام کارهایش در حضور جمع اطلاق می گردد.
از اوایل دهه شصت به بعد واژه پرفرمنس به کار هنرمندانی گفته می شد که با هنرهای نمایشی تجربی با تماشاگران و یا حتی بدون تماشاگران در ارتباط بود.
هدف اصلی آن، فقط اجرای یک اثر، خاصه هنر نمایش نبود بلکه روند و تکامل خلق یک اثر هنری از درجه اهمیت بیشتری برخوردار بود.
بدین خاطر قبل از به تحقق در آوردن خلق یک اثر هنری، هنرمند نیازمند به یک کارگاه نمایش بود تا در یک پروسه بتواند با کارمایه و ماتریالهای موضوعی اش از لحاظ زیباشناسی و با در دست داشتن عناصر آزمایشگاهی اش از طریق آزمون و خطا به نتیجه برسد.
از اواخر دهه هفتاد تئاتر به بارومتر های دیگری دست می یابد که بی تاثیر از جنبشهای پر التهاب ۱۹۶۸ دانشجویی در اروپا خاصه برلین، پاریس، رم و لندن ...
نمی تواند باشد.
تئاتر سعی بر این دارد از صحنه های بسته و متحجر خود به میان تماشاگران بیاید و حتی در معابر و خیابانها اشکالی معترضانه به خود بگیرد.
در این راستا مبحث پرفرمنس در میان موج مترقی آن دوران به نوعی دیگر از بازیگری زنده تر می رسد که به الان و همین جا معروف می شود.
به این معنا که کنشها در محیطهای خارج از تئاتر شکل می گرفت و برخاسته از موضوعات روز بود.
تئاتر جدید، زبان دیگری در پایان قرن نوزدهم کشف نمود.
به بیانی دیگر تئاتری که در این دوران شکل گرفت با دوری گزیدن هر چه بیشتر از روانشناسی ناب و تئاتر تحت سیطره روانشناسی به تاکید جسمانی و فیزیکی بر حرکت هنرمند و نوع دیگری از بازیگری می پردازد.
بازیگر پرفرمنس به عبارتی پرفرمر تنها یک نقش را از بر نکرده است بلکه خود دخیل در نقش می شود و کلنجارهایش با نقش، با سلوک روحی و رفتارهای خود هنرمند پیوند می خورد و در بیشتر اوقات بیوگرافی خود آن هنرمند در یک بافت انسجام یافته تر در دراماتورگی منطبق با منطق کار آمیخته می گردد و هنرمند از وجود فیزیکی و هنر بدنی و زبان بدنی اش بهتر و بیشتر استفاده می کند و مرزهای شخصی گری شخصیت هنرمند روی صحنه با نقشی که هنرمند با آن زندگی می کند، ادغام شده و هنرمند پرفرمر نه از آنجا و در گذشته بلکه از اینجا و الان گفتگو دارد.
روند و پیشرفت سریع رقصهای مدرن، بویژه تئاتر رقص صحنه های نیویورک، توکیو، پاریس و...
تاثیرات بسزایی در هنر پرفرمنس گذاشته است.
در این هنر، خطوط کلاسیک داستانی دگرگون شده و تماشاگر دیگر با کنسروهای بسته بندی شده روبرو نیست، بلکه فعالتر شده و به نتایج و برآیندی دیگر می رسد که شاید حتی گروه اجرایی و یا کارگردان به آن هرگز نرسد.
منبع: بولتن بیست ویکمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر، بخش مقاله،مقاله:استاد محسن حسینی پرفرمنس(قسمت اول) آنتونی هاول معتقد است سه کنش اصلی در پرفرمنس آرت وجود داردکه مانند سه رنگ اصلی در نقاشی هستندکه عبارتند از سکون، تکرار و عدم تداوم.
پرفرمنس آرت: (فرهنگ وبستر): شکلی از هنر که از ترکیب عناصر تشکیل دهنده هنرهای گوناگون مانند نقاشی، فیلم، رقص ونمایشنامه پدید می آید.
هنرمند پرفرمنس، معمولا با بدنبال هم آوردن تصاویری که موضوعات متفاوت و غیر مرتبط دارند، نظراتش را به گونه ای غیر روایی بیان می کند.
(فرهنگ دندم هاوس): پرفرمنس آرت هنری ست ترکیبی که در سالهای 1970 از پیوستگی چند رسانه هنری گوناگون مانند نثاشی، فیلم، ویدیو، درام و رقص پدید آمد.
شکل اجرایی آن نیز تا حدود زیادی از نمایش گونه هایی که در سالهای 1960 به نام Happening (اتفاقهای دیدنی) معروف شده بودند، نشات گرفته است.
(فرهنگ کمبریج): ؤ آرت عناصری از هنرهای تصویری، شنیداری، اجرایی، فرهنگ عامه و زندگی روزمره را با یکدیگر ترکیب می کند تا آن را به وسیله بدن هنرمند- که صرفا یک ابزار هنری ست و ذهن وی که دارای ساختاری ایدئولوژیک است-ارائه می دهد...
اجرای پرفرمنس می تواند در هر مکانی و در هرمدتی از زمان نشان داده شود.
همچنین می توان بطور کامل هنری مفهومی ، که هستی آن فقط در ذهن اجرا کننده است باشد.
واژه پرفرمنس آرت اگرچه از تئاتر به عاریت گرفته شده است اما در ابتدا در ارتباط مستقیم با تئاتر نبوده و بیشتر متاثر از نقاشی و مجسمه سازی آغاز گشته و سپس به تئاتر راه یافته است.
به عنوان مثال برخی از نقاشان آوانگارد در اواخر دهه ی 1960 با دور انداختن قلمو و بوم، بدن خود را به رنگ آغشته می کردند و با علتیدن روی یک سطح طرحی رنگین ایجاد می نمودند.
و یا عده ای بدن خود را به عنوان مجسمه ای ثابت (مجسمه ی زنده) در معرض دید تماشاگران قرار می دادند.
نام این نوع برخورد جدید را پرفرمنس آرت نهادند.(البته اینها جزء دسته بادی آرت یا هنر بدن هم قرار می گیرند) عدها مراسم آیینی، مذهبی و قومی هنرمندان نیز در این نوع اجراها با قدرت زیاد به کار گرفته شد و آنچه به وجود آمد پرفرمنس نامیده شد.
در مراحل بعدی به هم ریختن زمان و فضای متداول برای اجرا، یکی از ویژگی های پرفرمنس آرت شد.
برای مثال اولین اجرای عمومی ویتو آکنسی در سال 1979، با عنوان افشای رازها، در اولین ساعات پس از نیمه شب- ساعت یک تا دوی بامداد- در کلبه دور افتاده ی تاریکی در یک نیمه شب زمستانی، اجرا شد.
در این اجرا تنها صداهایی به صورت زمزمه ای آرام و شعرگون که اندیشه های خصوصی و آزاردنهده ی یک انسان را بازگو می کرد، به گوش شرکت کنندگان می رسید.
در اجرای دیگری در سال 1977 در موزه شهر نیواورلئان ارایه شد، اجرا کنندگان، با کشیدن نوارهای پارچه ای بر روی محوطه ورودی اصلی موزه آن را به چهار قسمت تقسیم می کردند، که یک قسمت برای حیوانات ، یک قسمت برای سبزیجات ، یک قسمت برای مواد معدنی و یک قسمت برای انسانها در نظر گرفته شده بود.
سپس برگذار کنندگان به تدریج و طی مراسمی خاص پارچه های بافته شده و وسایلی را که به هر قسمت مربوط می شد در آن قرار می دادند تا سرانجام به شکلی در می آمد که از نظر آنها تصویری از الگوی اصلی جهان بود.
با گذشت زمان و ورود نسل جوان به عرصه هنر، که با موسیقی راک و سریالهای سرگرم کننده تلوزیونی بزرگ شده بودند، سرشت اعتراف گونه اوتوبیوگرافی بعضی از هنرمندان پرفرمنس نیز دچار دگرگونی شد.
این گروه از هنرمندان بطور عمده به دنبال افزودن عناصر تفریحی و سرگرم کننده به پرفرمنس بودند.
آنان به دکور، نورپردازی صحنه و لباس توجه بیشتری نشان می دادند و عناصری از تئاتر و اپرا را به اجراهای خود افزودند.
در حقیقت به کار گرفتن برخی از عناصر تئاتر .
آمیختن آنها با تکنولوژی جدید، که به آنها اجازه می داد از رقص ، ویدیو پروژکشن، اسلاید، فیلم و امثال آن استفاده کنند، پرفرمنس آرت را وارد تئاترهای بزرگ نیویورک و لندن کرد که با موفقیت تجاری نیز همراه شد.