-آل جلایر :بغداد (حدود 84-730/82-1330) هر نوع ارزیابی از هنر نگارگری کهن ایران را باید با گزارش دوست محمد شروع کرد که در سال 951/1544 آلبومی برای ابراهیم میرزا شاهزاده صفوی ترتیب داد و مقئمه ای بر آن نگاشت ؛این آلبوم امروزه در موزه کتابخانه توپ قاپی در استانبول (2154.ﻫ)محفوظ است .
خود دوست محمد برای مدتی نقاش ثابت دربار شاه طهماسب بود و در تهیه صفحات پایانی شاهنامه هاتن ارشد (روچیلد سابق) دست داشت .
بنابراین وی یکی از صاحبان سنن سینه به سینه ای هنر نگار گری بوده که از نسلی به نسل دیگر نقاشان درباری مکتقل می شده است و از اینجاست که گزارش و گفته های وی از اعتماد و اطمینان ویژه ای برخوردار است .
او درباره نقاشانی که از نظر زمانی چندان فاصله با هاگارث( )و سرجاشوا رینولدز ( )نقاشان انگلیسی نداشت و با توجه به تاریخ طولانی هنر مقطع وسیعی را در بر نمی گرفت.
دوست محمد پس از یک مقدمه افسانه گونه که در آن هنر نقاشی را به دانیال نبی نسبت داده و سپس به مانی و شاپور در دوره ساسانی پرداخته ، به بررسی نقاشی سده عشتم / چهاردهم همت گماشته است: «هنر نقاشی تا سلطنت ابوسعید (34-717/34-1317) در کشور ختا ودر دیار فرنگ شکوفا شد .
سپس استاد احمد موسوی صنعت نقتشی را از پدرش آموخت و حجاب از چهره نقاشی بر گرفت و نوعی از آن را که تا به زمان ما ادامه یافته ،بوجود آورد .
ابوسعید نامه ،کلیله و دمنه و معراجنامه که به وسیله مولانا عبدالله مثنی برداری شده ، از رشحه قلم این نقاش است؛ و تاریخ چنگیز که در کتابخانه سلطان حسین میرزا (912-872/1506-1468) موجود است نیز از آثار اوست...دز میان شاگردان استاد احمد موسوی ،یکی استاد شمس الدین بود که هنر خود را در زمان سلطان اویس (75-757/74 – 1356) یاد گرفت از آثار او شاهنامه ای بود که خواجه امیر علی آنرا مثنی برداری کرده است .
هنگامی که سلطان اویس در گذشت ،شمس الدین برای ارباب دیگری کار نکرد .
خواجه عبدالحی شاگرد شمس الدین ،در وضع فلاکت باری می زیست ولی شمس الدین او را از این وضع نجات داد و به تعلیم او پرداخت .
عبداحی در زمان سلطنت سلطان احمد بغدادی (812-784 / 1410-1382) بر همه پیشی گرفت .
او نقاشی را به سلطان تعلیم داد وسلطان یک موضوع قلم سیاهی از ابوسعید نامه پرداخت .
زمانیکه سپاه ظفر نمون تیمور بغداد را فتح کرد (791/1389) تیمور عبدالحی را به خدمت گرفت و وی را همراه خود به سمرقند برد .
خواجه عبدالحی در سمرقند در گذشت .پس از مرگ او همه استادان از آثار او تقلید کردند .
یکی دیگر از شاگردان شمس الدین ،استاد جنید بغدادی بود » بعید نیست که دست کم پاره ای از نسخ خطی فوق الذکر باقی مانده باشد .
مرحوم اریک شرویدر () همه این مسائل را در مقاله استادانه ای در مجله () بررسی کرده و نتیجه گیریهای او بسیار استوار و محکم و قابل قبول به نظر می رسد .
او درباره دوست محمد می گوید :«آنچه از این دوره در دست داریم همانهایی است که گزارش وی با اعتماد کامل موید آنست.
لذا دلیلی ندارد که درباره گزارش وی چون چرا بکنیم و یا در مورد داوریهای او تردید روا داریم.» با فلسفه اوخامی ()که شرویدر مقاله خود را با آن آغاز کرده، به هویت های زیر می توان اشاره کرد : الف : آثار احمد موسوی 1- ابوسعیدنامه .
تا کنون به قطع شناخته نشده است ، اما احتمال دارد که بعضی از صحنه های جنگ و سایر نگاره های تاریخی و آلبوم های استانبول و برلین از آن تقلید شده است .
2-کلیله و دمنه .
مجموعه استادانه ای از نگاره های آلبوم شماره 1422.ف در کتابخانه دانشگاه استانبول (نگاره شماره یک) 3- معراج نامه .
مجموعه از نگاره های آلبوم بهرام میرزا (2154.ﻫ)در کتابخانه توپ قاپی .
4- تاریخ چنگیز.
شبیه ابوسعید نامه فوق الذکر است .
تعدادی دیگر از نگاره های آلبوم های توپ قاپی منسوب به احمد موسوی است و بایستی در این زمینه در نظر گرفته شود.
ب: آثار شمس الدین شاه نامه ای که خواجه امیر علی از روی آن مثنی برداری کرده است .
شرویدر نتیجه می گیرد که نگاره ای این شاهنامه شبیه نگاره های شاهنامه دموت() است ،ولی در آلبوم های توپ قاپی تعدادی از نگاره های مستقل شاهنامه وجود دارد که از نظر تاریخ و سبک شبیه هم است .
ج: آثار عید الحی یک نگاره تراز اول (آلبوم شماره 2154.ﻫ و ب.2.
ف توپ قاپی) که جوان خوابیده ای را نشان می دهد و فرشتگان به دیدار او آمده اند .
انتساب این نگاره و سایر نگاره های آلبوم بهرام میرزا به عبدالحی از روی گزارش دوست محمد است که خوش نویسی ظیف قرن دهم / شانزدهم در داخل قاببندیهای تذهیب شده ،همراه است .
وی این نگاره ها را طوری انتخاب کرده که گزارش تاریخی اش را تصوید سازد و از اینجاست که این انتساب را باید با اطمینان و اعتماد کامل پذیرفت .
د : آل جنید مجموعه برجسته ای ازنگاره هایی که اشعار و دیوان خواجوی کرمانی را به تصویر کشیده و در نسخ خطی شماره18113اد کتابخانه بریتانیا به تاریخ 798/1396 موجود است (به مطالب زیر رجوع کنید) .
و اما با توجه به گزارش دوست محمد و نقاشیهای باقیمانده مرتبط بدان ، تصویر کلی نگارگری ایران در دوره شکل گیری خود چه بود ؟بدیهی است که آغاز مطلوب و مساعد آن و پیشرفت سریع اش در نتیجه حمایت سلسله آل جلایر بوده و طبق گزارش دوست محمد و همه شاهان این سلسله تعلق خاطری ویژه به نگار گری داشته اند (البته تیمور یک استثنا است ) .
در این دوره پایتخت آل جلایر ، بغداد بود .
از طرف دیگر علت دیکر پیشرفت سریع نگار گری ایران ، نبوغ هنری احمد موسی بوده است .
نگاره ای کلیله و دمنه اودر میان نگاره های دیگر ایران و در تاریخ نگار گری آن از درخشندگی و پیچیدگی خاصی برخوردار است .
توجه ویژه نگارگران نسل های بعدی ایران به نگاره های احمد موسی از نقطه ای با شکوه ( در حدود دوره دوست محمد ) معلوم می شود که نگاره های اصلی او را با زیبا ئی و امانت کامل باز نمایی کرده است ؛این نسخه مثنی برداری شده در کتابخانه دولتی رامپور هند محفوظ است.
آن حس وحالی که احمد موسی با آن « نقاب از چهره نقاشی به یک سو نهاد و نوعی از نقاشی را بوجود آورد که تا به روز گار ما ( منظور روزگار دخست محمد ) رواج دارد » از نقایسه نگاره های کلیله و دمنه و معراجنامه وی با نگاره های آثار نسل پیشین نظیر نسخ خطی مرگان بستی یری() از سال 695/1295 و رشیدالدین در لندن و ادینبورو(705/1306و714/1314 ، نگاه کنید به کتاب شناسی کامل رشیدالدین) معلوم می شود .
در ان نگاره ها عناصر چینی و بیگانه جذب و با دقت تمام هضم شده است ؛ تکنیک آن بسیار گسترش و صیقل یافته است؛ طراحی آن به طرز با شکوهی پر احساس و حس پذیر گردیده و هیچ یک از توانائیهای سابق خود را از دست نداده ؛ رنگ پردازی آن ، غنی و موزون و همساز شده است ؛و ترکیب بندیها ابعاد تازه و وسیع تری پدا کرده است .
سبکی را که احمد موسی به شاگردانش القاء کرد یک چنین شکوه و عظمت داشت و به گفته شرویدر ما باید در لابلای برگهای پراکنده شاهنامه سترگ دموت به دنبال آثار آنها باشیم.
دموت دلال کعروف این نسخه از شاهنامه را در سالهای نخستین قرن بیستم از ایران به دست آورد و این دوره ، دوره ای بود که تعدادی از نسخ خطی کتابخانه سلطنتی ایران وارد بازارهای غربی شده بود .
مارتین می نوسد (در کتاب نسخه های خطی نظامی در کتابخانه شاه ایران ، وینه، 1927 م .
ص8 ) هنگامی که محمد علی شاه در تنگنای مالی قرار گرفت این نسخه های نفیس را به زنان خود بخشید تا با فروختن آنها عطر لباس برای خود تهیه کنند ؛ مارتین گزارش فراموش نشدنی از دیدار صبحگاهی خود با یک نفر تاجر ارمنی نیمه عریان در اتاق زیر شیروانی یکی از هتل های وا رفته پاریس ارائه می دهد که در طی آن یکی از زیباترین نسخ سلطنتی صفوی را از چمدان کهنه و پاره اوره ای بیرون آورده است.
دموت شاهنامه خود را به موزه هنری متروپولیتن در نیویورک ارائه اما قیمت بسیار بالا بود و پیشنهاد رد شد ( گو اینکه امروزه حتی برای یکی از نگاره های کوچک باز پرداخته و یا صدمه دیده این مجموعه چیزی پرداخت نشده است ).
پس از آن ، نگاره های شاهنامه بالاجبار کنده و بطور جداگانه در جاهای مختلف پراکنده شد .
روشن است که برای نگار گری این نسخه از چندین نقاش استفاده کرده اند و تکمیل این نسخه سترگ دست کم ده سال یا بیشتر طول کشیده است .
برخی از نگاره ها یادآور سبک متقدم رشیدیه است و احتمالا از آثار هنرمند سالخورده ای است که یک نسل قبل تربیت شده است .اما بیشتر نگاره ها با سبک توسعه یافته ای کار شده که به وسیله احمد موسی به اوج رسیده است .
تاثیری که این نگاره ها دارند بسیار شدید ، وسیعغ و جسورانه است ؛ لباسها و نوع پیکره های انسانی آْن دقیقا مغولی است و تاثیرات چینی به خصوص در جزئیات منظره پردازی هنوز به چشم می خورد .
شرویدر ، سچوکین() و سایر پژوهشگران ، این نگاره ها را از آثار قلمی تعدادی از هنرمندان بیشتر فرضی دانسته اند؛در اینجا بدون اینکه جزئیات این انتسابها و اسناد را پیگیری کنیم ( که هیچگونه هم خوانی با هم ندارند ) بهترین نگاره های این نسخه را نظیر نگاره بهرام گور و اژدها سوارگان آهنی اسکندر از آن شمس الدین می دانیم .
نسخه شاهنامه ای که در اختیار دموت است ، نسخه کامل آن نیست و احتمال آن می رود که تعدادی از نگاره های شاهنامه موجود در آلبوم توپ قاپی با همان سبک و سیاق ، اصلا از آن شاهنامه دموت باشد که احتمالا آنرا کامل می کرده است .
2-آل اینجو :شیراز (54-725/53-1325) در اینجا بحث مان را ادامه می دهیم و به گروهی دیگر از نگاره ها که در شهر جنوبی ایران ،شیراز، تولید شده است ، توجه می کنیم .
در میان خاندان های محلی که پس از فرو پاشی تدریجی امپراتوری ایلخانی به استقلال واقعی رسیدند ،خاندان اینجو بود که از سال 725/1325 تا سال 754/1353 در شیراز حکومت کرد .
مرحوم دکتر سچوکین در اثر پیشرو خود تحت عنوان ()(1936م.) توانست بر اساس اهدائیه یکی از نسخ خطی مورد بحث ، گروهی از نسخ خطی را به این خاندان نسبت دهد و نگاره های آنها با سبک خشن ، و شتابزده ای که یاد آور هنر عامیانه است ، اجرا شده است .
این نگاره ها (شماره 3و4) عموما در اندازه های کوچک و قالب افقی است و پیکره های ْنها بد قواره و ابنیه و عناصر منظره پردازی ، ناپخته و خامد ستانه ،و در یک زمینه ساده قرمز و یا زرد است .
پیکره ها معمولا سطح واحدی را اشغال کرده اند و نمود آن اغلب شبیه نمود آثاری است که دز سبک نگاره های یک قرن قبل بین النهرین به چشم می خورد ؛ ولی بعضی از پژوهشگران در این سبک نشانه هائی از سنت قبل از اسلام ایران و حتی بقایائی از دیوار نگاری دوره ساسانی را کشف کرده اند .
ولی بهر حال نگاره های دوره آل اینجو نسبت به نقاشی در باری همزمان آل جلایر حاوی عناصر چینی و مغولی کمتری است (به نقاشی دوره آل جلایر قبلا اشاره شد ).
حیات این سبک کوتاه بود و حدود بیست و پنج سال طول کشید ؛ از اخلاف مستقیم این سبک چیزی دانسته نیست و زمانی که آل مظفر در سال754/1353 جای آل اینجو را گرفتند .
عموما در اندازه های کوچک و قالب افقی است و پیکره های ْنها بد قواره و ابنیه و عناصر منظره پردازی ، ناپخته و خامد ستانه ،و در یک زمینه ساده قرمز و یا زرد است .
3- آل مظفر:شیراز (95-754/93-1353) نگاره های دوره آل مظفر که حکومت آنها تا فتح شیراز بدست تیمور در سال795/1393 طول کشید، با از اینکه از حیث جلوه و ظاهر تا حدودی ساده و مکتب ندیده و ایالتی است ، ولی اساسا نه به آثار احمد موسی و شمس الدین ، بلکه بیشتر به نگاره های متاخر کلاسیک تیموری و صفوی شباهت دارد .
در آنها افق بلند و وسیع جلوه بیشتری پیدا کرده است ؛ترکیب بندیهای بیشتر بلند تر است تا پهن تر ؛پیکره ها باریک و لاغر اندام و عروسک گونه با سرهای بزرگ و چهره هایی با زاویه سه چهارم است ؛طراحی،روشن و دلچسب،ولی گاهی هم نابجا و نچسب است ؛ اجرای آنها با دقت انجام شده است .
در واقع در بین آنها و سبک نگاره های دوره اینجو نمی توان شباهت زیادی را متصور شد .
با این همه در آثار دوره آل مظفر نوعی احساس ایالتی به نظر می رسد که اقتباس و منشا گیری آنرا از یک مرکز قوی و بغرنج به ثبوت می رساند ؛ این مرکز در این دوره فقط می تواند بغداد باشد .
لیکن با فقدان اثر تاریخداری از بغداد در دهه هفتاد سده هشتم/چهاردهم ،این فرضیه را نمی توان ثابت کرد .
نگاره های متقدم دوره آل مظفر در شاهنامه سال771/1370 دیده می شود که در کتابخانه توپ قاپی (1511.ﻫ ،شماره 5) محفوظ است و این نگاره ها از حیث تکنیک و حس نسبت به نگاره های باقی مانده از دوره آل جلایر از دهه 781/1380 بسیار پیشرفته است .
از نسخ خطی دوره آل مظفر فقط چند تا باقی است (آخرین آنها شاهنامه شهر قاهره است که در سال 795/1393 سال سقوط این سلسله تکمیل شده است ) اما سبک آنها در دوره کوتاه شکوفائی شان ،استوار منسجم و بی خطا بود و عناصر آن ،در قرن بعد در زادگاهش شیراز و نقطه دوردستی چون هند ادامه یافت .
4-دوره قاجاریه:تهران (1313-1210/1896-1796) لطفعلی خان زند آخرین فرد از خاندان زندیه پس از اینکه در جنگ با آقا محمد خان سر سخت و سخت کش نهایت دلاوری و شجاعت را از خود نشان داد ، سر انجام شکست خورده و دستگیر شد .
می گویند که وی پس از انتقال به تهران به دست خود آقا محمد خان به بد ترین وجهی در معرض بی حرمتی و بی سیرتی قرار گرفت و سپس کور و در نهایت خفه اش کرده اند سلسله جدید با این شیوه وحشیانه پا گرفت ،اما آقا محمد خان چندان زنده نماند تا از سلطنت سست پای خود را بهره ببرد .
چنانکه قبلا اشاره شد ،در سال 1212/1798بدست دو نفر از دوکران خود به قتل رسید و برادرزاده اش فتح علیشاه خوش تصویر و فتوژنیک(بنا به تعبیر امروزی) جای او را گرفت .
عجیب اینکه موسس سلسله یک نفر خواجه بود ،ولی جانشین او جبران جبران مافات کرد و حرمسرائی مرکب از چند صد نفر زن تشکیل داد چنانچه در موقع مرگ پنجهزار نفر باز مانده بلافصل داشت .
نخستین نقاش درباری قاجار ،میرزا بابا بود که قبل از قدرت گیری قاجار ها در استر آباد در خدمت آنها بود .
چندین نقاشی رنگ روغن بزرگ از او ،از اوایل سلطنت فتح علیشاه در دست است و از جمله آنها تک چهره تمام قد دقیق فتح علیشاه است که به کمپانی هند شرقی تقدیم شد و امروزه در روایط خود همه فن حریف بود و در جائیکه ضرورت ایجاب کرده به تهذیب ، نگارگری ، نقاشی لاکی و مینا کاری پرداخته است .
در اینجا می بایست از نسخه درخشان دیوان خود فتح علیشاه ( او با نام خاقان شعر می سرود ) نام برد که به عنوان هدیه به پرنس ریجنت ارسال شد و امروزه در کتابخانه سلطنتی قصر وینزور محفوظ است ( نگاره شماره 41 ) ، از آثار دیگر میرزا بابا لفافهای لاکی زیبا ، طرحهای گل و مرغ ، تذهیب های غنی و پربار ، تزئینات عالی حواشی با تصاویر پرندگان و حیوانات با رنگ طلایی ، دونگاره ( تک چهره های عالی از فتح علیشاه و آقا محمد خان ) است .
اما پس از سال 1225 / 1810 دیگر اثری از او دیده نشده و این شاید در نتیجه مشابهت اسم او با اسم میرزا بابا باشد که منزلش در تهران برای سفیر انگلیس سرگورازلی و کارکنان او اختصاص داده شد و او کسی بود که طبق گزارش سر ویلیام برادر سفیر در گزارشهای ماموریت خویش ، به خاطر اختلاس به قتل رسید .
«1 » مهر علی از نظر شهرت پس از میرزا بابا ولی از حیث دست کم مهارت هنری با او برابر بود .
سرویلیام 1 – سرویلیام اوزلی ، مسافرت در ممالک مختلف شرق ، 3 جلد ، لندن ، 23 – 1819 م ، جلد 3 ، صص 9 – 138 اوزلی او را نقاش زبردستی اعلام می کتند که یک رشته از تک چهره های خیالی تمام قد از قهرمانان و شاهدان گذشته در دیوارهای کاخ جدید اصفهان نقش زده و تعدادی از تک چهره ها ی زیبای فتح علیشاه از او در دست است .
یکی از بهترین آنها و شاید هم باشکوه ترین پرده نقاشی رنگ روغن ایران سابق در مجموعه آمری بود و امروزه در موزه نگارستان تهران قرار دارد .
در این پرده نقاشی شاه با تاجی بر سر ( تکسی یر این تاج را با تاج هخامنشیان مقایسه کرده است ) و ردای بلندی با حواشی گلدوزی زرین و چوبدستی جواهر نشانی در دست است که در راس آن پیکره هدهدی دیده می شود یعنی پرنده خرد و دانش حضرت سلیمان ، نقاشی شده است .
سایر تک چهره های بدیع مهر علی از فتح علیشاه در ایوان کاخ گلستان در تهران ( دو تصویر ) ، موزه ارمیتاژ لنینگراد ( دو تصویر : نگاره شماره 42 ) و تالار یادبود ویکتوریا در کلکته و موزه ورسای است .
مهر علی در نقاشی لاکی و پشت شیشه نیز مهارت و استادی داشت .
فتح علیشاه غره به جلوه و ظاهرش بود ( بی هیچ دلیلی ، چنانکه از این مک چهره ها معلوم می شود ) و لذا تعدادی از نقاشان درباری را به کار گرفت .
این دوره به دلیل جنگهای ناپلئونی ( ناپلئون در صدد اجرای طراحیهایی در هند بود ) و تجاوز روسها به شمال ایران ، دوره فعالیتعای گرم دیپلماتیک بود ؛ انگلستان در صدد بود تا ایران در اختیار طرح های ناپلئون و یا تزار روس قرار نگیرد .
شاه ایران در بین رقابت هیاتها و سفرای مختلف فرنگی حیران بود ، ولی هدایای مسرفانه آنها را با روی گشاده می پذیرفت و تک چهره های خود را بدون واهمه و یا درخواست توزیع می کرد .
تک چهره نگارستان احتمالا همانست که به جرج سوم تقدیم شد و ورود آن به لندن نیز گزارش شده ، ولی دیگر در مجموعه سلطنتی راه پیدا نکرد ؛ تک چهره ورسای به ناپلئون تقدیم شد ؛ تک چهره هایی که در لنینگراد به تزار ارسال گشت ؛ و تک چهره هایی که در لنینگراد است به تزار ارسال گشت ؛ و تک چهره هایی که در لنینگراد است و تک چهره کلکته هم احتمالا به امرای سند تقدیم شده و پس از جنگ سند و پس از جنگ سند در سال 1843 م .
به کلکته هماحتمالا به امری سند تقویم شده تقدیم شده و پس از جمگ سند در سال 1843 م .
به کلکته آورده شده است .چنانچه بعدا متوجه خواهیم شد مهر علی آن مایه عمر کرد که بزرگترین نقاش دوره بعدی قاججار یعنی ابوالحسن غفاری را تربیت کند ، اما از آثار متاخر او چیزی باقی نمانده است .
سومین نقاش سالهای نخستین سلطنت فتح علیشاه و با همان اهمیت (او تا سال 1262/1848در قید حیات بود) عبدالله خان بود .تک چهره زبیای اواز شاه در موزه ویکتوریا و آلبرت محفوظ است ولی مشهورترین اثر او که سیاحان بیگانه از اوزلی تا کرزن بدان صحه گذاشتند،فرسکوی عظیمی بود که سه طرف تالار بار عام را در کاخ نگارستان پوشانده بود (امروزه محو شده) و در سال 1227/1812 آنرا اجرا کرده است .
در این پرده ، فتح علیشاه با تاج دیده می شد که گروهی از فرزندان ملازم او بودند و دو ردیف از درباریان و سفرای بیگانه (از جمله سرگوراوزلی و ژنرال گاردان سفیر ناپلئون )در اطراف به چشم می خوردند ؛کل پیکره ها کمتر از 118 پیکره تمام قدنبود .
گفته می شود که مثنای کاملی از آن در وزارت امور خارجه ایران است؛ این پرده در اوایل قرن بیستم و احتمالا قبل از امحای اصل آن اجرا شده است .
چند مثنای کوچک شده آن برای سیاحان اروپائی کار شده و یکی از آنها در کتابخانه ایندیا آفیس (ضمیمه نسخ شرقی 1242-1239)محفوظ است .
در اواخر سلطنت فتح علیشاه نسل جدید و جوانتری از نقاشان وارد صحنه هنر ایران شدند .
بهترین آنها سید میرزا بود که علاوه بر اجرای چندین تک چهره عالی رنگ روغن ، از طرف شاه مامور شدتا یکی از لفافهای لاکی جدید مناسب با نسخه خمسه نظامی شاه طهماسب (کتابخانه بریتانیا ، نسخ شرقی 2265) رانقاشی کند و سپس به نقاشی یکی از گنجینه های کتابخانه سلطنتی که نیاز به باز سازی داشت ، بپردازد .
او این کار را با سبک دل انگیزی به انجام رساند و شاه را با ریش بلندش که به دست باد سپرده شده و گروهی از فرزندان دور او راگرفته اند ، در کسوت شکارچی بزرگ ، بهرام گور تصویر کرد .
احمد سنت چهره نگاری سلطنتی موثر مهر علی را ادامه داد و شاید هم از شاگردان او به حساب می آمد .او از چهره فتح علیشاه دو تک چهره زیبا تهیه کرد که یکی در سفارت انگلیس در تهران است و دیگری که شاه را مسلح و نشسته بر روی تخت جواهر نشان ، می نمایا ند قبلا به گونه عاریتی در موزه ویکتوریا و آلبرت به نمایش گذاشته شد .
محمد در نقاشی چهره های ماه وش فریبنده همراه با چشمهای درشت تخصص داشت و چند تا از این پرده ها را می توان در موزه ویکتوریا و آلبرت و موزه نگارستان مشاهده کرد .
پیکره های مردانه وی چندان دل انگیز نیستند .
جانشین فتح علیشاه نوه شجاع و تا حدودی غیر جذاب او محمد شاه بود که ابوالحسن غفاری که شاگرد مهر علی در زمان سلطنت وی (64-1249/48-1834) جلب توجه کرد .
نقاشی و اثر او باعث شد که شاه وی را به ایتالیا گسیل دارد تا آثار رافائل و سایر استادان ایتالیایی را مطالعه و بررسی کند .
زمانیکه او از ایتالیا برگشت، محمد شاه مرده و پسرش ناصر الدین جای او را گرفته بود .
شاه جدید خود دارای کمی قریحه نقاشی بود و دریافت که ابوالحسن از نقاشان پیشرو و زبردست ایام اوست.
ابوالحسن بقیه عمر خود را (ا در سال 1282/1866درگذشت )ب عزت و احترام و گمارش به مشاغل و سفارشها گذارند و ملقب به لقب بی سابقه «صنیع الملک»شد و با این لقب شهرت یافت .
مهمترین آثار او قبل از همه مجموعه ای از نقاشیهای بزرگ رنگ روغن است که امروزه در موزه باستان شناسی تهران محفوظ است و ناصر الدین شاه را نشسته بر تخت همراه فرزندان و وزرای اعظم (در مقابل او)و درباریان و سفرای خارجی (در تقلید از فرسکوی عظیم کاخ نگارستان کار عبدالله خان )نشان می دهد و سپس تذهیب بالغ بر 110 صفحه از نگاره های ترجمه فارسی شش جلدی سترگ هزار و یک شب است که امروزه در کتابخانه کاخ گلستان موجود است .
او در این پروژه عظیم در راس گروهی مرکب از سی و چهار نفر نقاش بود ،اما اکثر طراحیهای اصلی و تعدادی از نقاشی های پایان یافته آن از خامه خود او ترا ویده است.
لیکن عشق اولیه او چهره نگاری بود (روشن و غیر قابل دسترس) و از این هنر برای روز نامه هفتگی رسمی روزنامه دولت علیه ایران در دهه 1267/1850 و 1276/1860 برای کشیدن چهره ها بهره گرفت .
این چهره ها مرکب از یک سلسله چهره های بی ترحم و نافذ از شاهزادگان ،سیایتمداران و دیگران بود (نگاره شماره 43) .
در پاره پسین سلطنت طولانی ناصر الدین شاه فقط سه نفر نقاش از توجه ویژه ای برخوردار بودند .
اسماعیل جلایر نقاش محبوب شاه و فارغ التحصیل مدرسه صنایع مستظرفه بود که یک موسسه سلطنتی برای تعلیم شیوه های غربی به نقاشان ایرانی بود .
او در نقاشی رنگ روغن و نگار گری از جمله نقاشی لاکی زبردست و چیره قلم بود و نوعی مالیخولیای ملایم پیکره های او را فرا گرفته بود ، گفته شده کهاو در نهایت به پریشانی دماغ مبتلا گشت و خود کشی کرد .
محمود خان لقب مالک الشعرا و نقاش دربار را در خود جمع داشت و نوعی سبک عکاسانه را توسعه داد که آنرا در یک سلسله از مناظر کاخها و باغات سلطنتی به نمایش گذاشت .
محمد غفاری برادرزاده صنیع الملک در سال 1360/1941 در سن بالای 90 در گذشت .
او مدتی را در اروپا گذارند و سبک کامل غربی را کسب کرد و چهره های زیبا و صحنه هائی از زندگی ایرانی را با این سبک اجرا کرد .
او لقب (کمال الملک ) را که با به شهرت یافت ، از طرف شاه دریافت کرد .
خلاصله در اینجا باید به جلوه های کوچک نقاشان زمان چهار پادشاه قاجار پرداخت.
سر ویلیام اوزلی می گوید که هنگامی که هیات انگلیس در اصفهان بود ، تجار محلی با فروش طراحی های آبرنگ از تجار ، زنان و شخصیت های تاریخی(احتمالا تصاویری از نگارخانه مهر علی از شاهان باستانی و قهرمانان ایرین در عمارت نو ) و غیره سود خوبی داشتند .
تعدادی از این تصاویر در مجموعه های غربی باقی است و نوعی از هنر عالی توریستی و سیاحتی را تشکیل می داد و با « نقاشی کمپانی »معاصر هندی و نقاشیهای کاغذ برنجی (کاغذ نازک ) کانتون تطابق داشت و اینها به صورت مجموعه و پیچیده در آلبوم های لفاف ابریشمی و به تعدادی زیاد در جنب تجارت چای به اگلستان صادر می شد .
آنها از نظر کیفیت فرق می کردند ولی بهترین آنها دارای اجرا و تاثیر و نمود دل انگیزی بودند.
اوزلی ادامه می دهد که تعداد بی شماری از قلمدان های لاکی ، ائینه دانها و اشیا دیگر هم که قیمت آنها بر طبق کیفیت شان فرق می کرد ، عرضه می شد.
در واقع اصفهان در این زمان مرکز عمده نقاشی لاکی تا میانه قرن سیزدهم /نوزدهم بود وبزرگترین نقاشن لاکی این دوره عبارت بودند از نجف علی و فرزندان او کاظم و احمد وجعفر و برادر کهترش محمد اسماعیل که زیبا ترین آثار این ایام را با نقاشی لاکی پدید می آوردندکاظم و احمد در مینا کاری منقوش نیز مهارت داشتند.
اسماعیل لقب « نقاش باشی »داشت و در ایجاد صحنه هایی با پیکره های لاغر اندام به سبک اروپایی که برای او لقب فرنگی ساز را برای او به ارمغان آورده بود،معروف بود او بر روی صندوقچه ای که در موزه تاریخی برن موجود است ، صحنه هایی از محاصره هرات را به وسیله محمد شاه تصویر کرده ک دارای صدها پیکره ریز و کوچک است.
هنرمند همروزگار شیرازی او که تا حدودی همتراز او نیز بود ،آقا بزرگ بود ؛از او و از اسماعیل قلمدانهایی موجود است که تک چهره خود آنها بر رویشان تصویر شده است .
از دیگر هنرمندان بر جسته نقاشی لاکی در پاره پسین قرن سیزدهم/نوزدهم فتح الله شیرازی و صنیع و همایون بودند ؛ فتح الله شیرازی اغلب در قاببندهای منظره با حواشی گل رز از طرحهای دل انگیزی بهره می گرفت و صنیع همایون در اجرای موضوعات دقیق پیکره ای با سبک بسیار عالی غربی مهارت داشت .
هنر نقاشی پشت شیشه احتمالا در قالب نمونه هائی از باواریا وارد ایران شد و از اوایل قرن دوازدهم/ هجدهم به طور گسترده ای توسعه یافت .
به دلیل ماهیت شکنندگی مواد آن (صفحه هایی از شیشه بسیار نازک در اینها به کار می رفت )از این آثار چندان چیزی باقی نمانده ، ولی موزه مردم شناسی تهران دو یا سه تک چهره بزرگ از فتح علیشاه و فرزندان وی با این تکنیک دشوار دارد که مهر علی یکی از آنها را امضا کرده است.
مینا کاری منقوش بر روی طلا بیشتر در قالب پایه قلیان موجود است .
در اینجا نیز مثل نقاشی لاکی ، کیفیت به شدت فرق می کرد ، اما نمونه های زیبائی از ان به وسیله هنرمندانی چون باقر(نگاره شماره44) و علی(در زمان فتح علیشاه) و یا کاظم بن نجفعلی (در زمان ناصر الدین شاه )امضا شده و دارای دقت و ظرافت خاصی است .
کنت دو روشه شوار ()یکی از سیاحان چند بعدی و دقیقا اوئل دهه 1860م.این مینا کاری ها را با مینا کاریهای وارداتی فرانسه و سوئیس مقایسه کرده و نامطلوبی میناکاریهای سوئیسی را اعلام کرده است.
نقشمایه های معمولی آنها تک چهره های نیم تنه ای ، پیکره ها و گل ها بود .
قبلا در صحبت از ابوالحسن غفاری به لیتوگرافی (چاپ سنگی)اشا ره کردیم .
از دهه 1256/1840 چاپ سنگی بهترین شیوه تهیه متون کهن و عامیانه بود و تعدادی از آنها با طراحی های چاپ سنگی تذهیب می شد .
یکی از پرکارترین و موفقترین افراد در این زمینه علی قلی خوئی بود که تذهیب های او در شاهنامه فردوسی ، خمسه نظامی ،قزوینی و غیره گر چه ساده و خام بود ولی اغلب تاثیر زیادی داشت و نوعی حس شوخ طبعی را القا می کرد .
از سال 1276/1860 به بعد تاثیر و نفوذ ابوالحسن در سایر شاخه های هنر تصویری ایران کاملا چشمگیر بود (نگاره شماره 45).
مرگ ناصرالدین شاه در سال 1313/ 1896 حسن ختامی به جستار ما است ؛ نگارگری ایران در خلال قرن بیستم استقلال خود را از کف داد .
از یک طرف مشغول باز نمایی سبکهای کهن سابق (از جمله سبک صفوی ) شد که اغلب با مهارت و عشق و ایثار فوق العاده همراه بود ؛از طرف دیگر مخصوصا در سال های اخیر ،نقاشان ایران به فعالیت در جریان های مختلف نقاشی «پیشرو»غرب پرداختند .
این جریان نا گزیرانه به نوعی بی حاصلی و سترونی انجامید و در جعل سنجیده و حساب شده به تباهی رفت و جریان اولی نیز با مواریث هنری بهزاد و سلطان محمد هویت خود را از دست داد .
با توجه به تحولات سیاسی اخیر ، حدس اینکه در آینده چه اتفاق خواهد افتاد ، دشوار و غیر ممکن است.
)2( مناسبات تاریخی یبن ایران وشمال هند «هند در خلال سده ها و شاید هم هزاره ها ، بخش لاینفکی از «شرق باستان»بود که از حوزه مدیترانه تا دره رود گنگ امتداد داشت .در این جهان باستان ، نوع مشترکی از فرهنگ رواج داشت که دارای تاریخ پیوسته و مستمری بود ....»بدین صورت آ.ک.کوماراسومی () در کتاب خود با عنوان تاریخ هنر هند و اندونزی بر پیوند هایی تاکید می کند که از همان روزگاران دیرین ایران را هند متصل می کرد .
کشفیات اخیر باستانشناسی شباهت های موجود بین تمدن های شوش و بین النهرین را با تمدن هایی که از هزاره چهارم تا دوم در هاراپا () و موهنجو دارو ()در دره سند ،در بلوچستان و در جنوب شرقی افغانستان (کشفیات اخیر موندیگاک) شکوفا شد ، به ثبوت می رساند .
مهاجرت های آریاها (یا هندوایرانیها)به طرف پنجاب در خلال هزاره دوم قبل از میلاد ،هنوز هم یکی از منابع اصلی پیوند بین ایران و هند به شمار می رود .