مقدمه
از روزگاران بسیار دور، رنگ ها همواره پیرامون بشر را احاطه کرده و وی را تحت نفوذ خود درآورده اند، و چندی بیش نیست که ما قادر به تولید رنگ و استفاده از آنها شده ایم. تا پیش از قرن نوزده، فقط تعدادی رنگ و مواد رنگی شناخته شده بودند که بیشتر آنها ریشه آلی داشتند. گران نیز بودند، به طوری که استفاده از پارچه های رنگی و مواد تزئینی فقط در انحصار ثروتمندان بود. صدها هزار حلزون زندگی خود را از دست دادند تا امپراتور روم بتواند ردای بنفش خود را به تن کند، در حالی که رعایای او ناگزیر بودند به پوشیدن پارچه های پنبه ای یا کتانی ساده، پوست یا پشم حیوانات بسنده کنند.
فقط در 100 سال اخیر بوده است که وضع یاد شده سرا پا دگرگون شد : نخست، از ترکیب آنیلین[1]، و بعدها، از طریق مشتقات قطران ذغال و اکسیدهای متالیک، رنگ را به راحتی بدست آوردند. امروزه، هرچیزی را که بشر می سازد دارای رنگ است. هزارها رنگ- از هر رنگ و نمائی که قابل تصور باشد- بوجود آمده اند و تقریباً برای هر منظوری، رنگ خاصی فراهم است. علاوه بر این که ما رنگ آبی آسمانی، رنگ سرخ غروب آفتاب و رنگ سبز درختان و تمام رنگ های طبیعی را در اخیتار داریم، اشیاء ساخته شده به وسیله بشر، چراغ های نئون، تصاویر نقاشی، کاغذ دیواری ها و تلویزیون رنگی نیز پیوسته ما را شیفته و مسحور خود می سازند.
این استفاده روز افزون از رنگ ها، همراه با رقابت فزاینده میان تولید کنندگانی که مشتاق افزایش فروش محصولات خود هستند، تحول زیادی را در زمینه روانشناسی رنگ پدید آورده است، هرچند که وقتی این روانشناسی وارد صحنه بازاریابی می شود بسیاری از پژوهش های آن در معرض آزمون و خطا قرار می گیرد. مثلاً یک تولید کننده شکر می داند که نباید محصول خود را در بسته سبز رنگ عرضه کند، درحالی که زیبائی های یک شیشه دهن گشاد قهوه ای رنگ حاوی شکر مدت ها در قفسه می ماند تا به فروش برسد. رنگ های طبیعت در ما تأثیر گذارده اند، و این آثار به گونه ای ژرف و اجتناب ناپذیر در جان و روح ما جایگزین شده است. معذالک در مورد چیزهایی که خریداری می کنیم، از آزادی انتخاب، بکار بردن دوست داشتنی ها و غیر دوست داشتنی ها، سلیقه ها و سنت هایمان، برخورداریم.
به خاطر همین ملاحظات است که یک تولید کننده باید تحقیق نماید تا مطمئن شود که ما خریداران، جنس او را بر کالاهای مشابه ترجیح می دهیم. اگر محصول او شکر باشد، در این صورت او می داند که باید شکر خود را در یک بسته آبی رنگ و یا حداقل دارای یک زمینه آبی عرضه کند و به هیچ وجه از رنگ سبز استفاده نکند. ولی به احتمال زیاد دلیل آن را نمی داند. دلیلش این است که احساس فیزیولوژی انسان در رابطه با رنگ آّبی، «شیرینی» است. از سوی دیگر، رنگ سبز یک احساس «گس» را در انسان پدید می آورد. چه کسی خواستار شکر «گس» است. شرکت هواپیمائی که مسافرانش حاضر نیستند با شرکت هواپیمائی دیگری پرواز کنند، دلیل آن شاید این باشد که هواپیماهای شرکت مزبور تاکنون سابقه سقوط نداشته اند، یا این که بهترین هواپیما را در اختیار دارد، یا مهمانداران زن آن بسیار مؤدب می باشند، ولی شاید به این خاطر نیز باشد که آنها از خدمات یک مشاور شایسته رنگ استفاده کرده اند. در هواپیماهائی که رنگ های بکار رفته برای تزئین داخلی ما بین به طرز صحیحی انتخاب شده اند، در این صورت اضطراب ناشی از پرواز (حتی در ترسوترین مسافسران) تا حدودی کمتر شده و فشار عصبی کمتری را بر آنها وارد می سازدو آنان را با حالت نسبتاً آرامتری به مقصدشان می رساند.
درباره یک نقاشی یا یک عکس رنگی باید گفت که اهیمت روانی رنگ معمولاً کمتر آشکار است زیرا عوامل بیشمار دیگری نظیر موضوع، تعادل شکل یا فرم، تعادل میان رنگ ها، میزان تحصیل و تخصص تماشاگر و درک زیبایی شناسی او دست اندر کارند. وقتی که تأکید بیشتر بر یک یا دورنگ باشد، گاهی اوقات خصایص شخصی نقاش تحت الشعاع قرار می گیرد. برای مثال، بایداز وسواس گوگن[2] نسبت به رنگ زرد در آثار اواخر عمر او، نام برد. ولی به طرو کلی وقتی رنگ های متعدد برای خلق یک اثر بکار رفته اند، در این صورت فقط داوری زیبائی شناسی است که تمام اثر را ارزیابی کرده و تعیین می کند که آیا ما آن اثر را دوست داریم یا نه، بجای این که واکنش روانی ما نسبت به رنگ های خاصی را بسنجد.
در مورد رنگ های واحد، امکان دارد که واکنش روانی ما بیشتر بروز کند، خصوصاً وقتی که رنگ ها را از لحاظ ارتباط مستقیم آنها با نیازهای روانی و روحی انتخاب کرده باشند، بدان سان که در آزمایش لوشر انتخاب کرده اند. در این مورد، ترجیح دادن فلان رنگ و دوست نداشتن به همان رنگ، به معنای یک امر قطعی بوده و نشانگر یک وضعیت موجود ذهنی، یک معادل شدید، و یا هر دوی آنها می باشد. برای پی بردن به چگونگی آن، چرا این رابطه عمومی است و چرا مستقل از نژاد، جنسیت یا محیط اجتماعی وجود دارد، لازم است که نگاهی به تأثیر دیرین رنگ های طبیعت در انسان بیفکنیم.
منشاء اهمیت رنگ
زندگی بشر اولیه تحت تأثیر دو عاملی قرار داشت که خارج از کنترل او بودند. این دو عامل عبارت بودند از روز و شب و تاریکی و روشنایی،. شب محیطی را پدید می آورد که فعالیت بشر را متوقف می کرد و لذا بشر اولیه به غار خود پناه می برد و خود را در پوست حیوانات می پیچید و به خواب می رفت، و یا از درختی بالا می رفت و در انتظار فرارسیدن روز می ماند. روز موجب محیطی بود که در آن کار و عمل مقدور بود و لذا بشر اولیه دوباره دست به کار می شد تا توشه مواد غذائی خود را پر کند یا به جستجوی شکار بپردازد. شب، به همراه خود، بی حرکتی، آرامش و کاهش عمومی سوخت و ساز فعالیت جسمانی را به ارمغان می آورد. اما روز، به همراه خود، امکان کار و عمل و افزایش فعالیت جسمانی را می آورد و به انسان نیرو و هدف می داد. رنگ های مرتبط با این دو محیط، عبارتند از رنگ آبی متمایل به تیره آسمان شب و زرد روشن نور آفتاب.
لذا رنگ آبی متمایل به تیره رنگ آرامش و عدم فعالیت است، در حالی که رنگ زرد روشن رنگ امید و فعالیت است، در حالی که رنگ زرد روشن رنگ امید و فعالیت است. چون این رنگ ها نشانگر محیط های شب و روز هستند، از این رو عواملی بشمار می آیند که انسان را در کنترل خود دارند بجای این که عناصری باشند که در کنترل بشر قرار گیرند. به این جهت است که آنها را رنگ های غیرمستقل[3] توصیف می کنند، یعنی رنگ هایی که مستقلاً در طبیعت تنظیم می شوند. شب (رنگ آبی متمایل به تیره) بشر را ناگزیر کرد که از کار دست کشیده و استراحت نماید. ولی روز (رنگ زرد روشن) به فعالیت میدان عمل داد، بی آن که انجام فعالیت را الزامی می سازد.
از نظر بشر اولیه، فعالیت آئینی بود که به دو صورت ظاهر می شد : یا به شکار رفت و حمله می کرد و یا این که شکار می شد و از خود در برابر حمله دفاع می نمود. به عبارت دیگر، فعالیت های بشر یا در جهت پیروزی و بدست آوردن بود و یا در جهت دفاع از خود. عملیات مربوط به حمله یا پیروزی معمولاً با رنگ قرمز نشان داده می شود، در حالی که رنگ سبز مظهر دفاع از خود بود.
چون اعمال بشر اولیه، اعم از حمله (رنگ قرمز) یا دفاع (رنگ سبز)، خداقل در کنترل او بودند، لذا این عوامل و رنگ ها را «مستقل»[4] یا «خود- تنظیم کننده»[5] توضیف کرده اند. از سوی دیگر، حمله یک عمل اکتسابی [کسب مال یا قدرت] بوده و فعل صادره از آن «فعالیت» بشمار می آید، ولی دفاع فقط محدود به خود شخص می باشد و لذا یک عمل «غیرفعال»[6] است (صفر تنظر از این موضع که برای رام کردن یک ببر تیز دندان با کمک یک چماق، به چه مقدار عمل نیاز است!)
فیزیولوژی رنگ
آزمایش هایی که در آن افراد را واردار به تفکر درباره جنبه روانی رنگ قرمز سیر در زمان هایی با طول مدت مفتاوت کرده اند، نشان داده است که این رنگ سیستم عصبی را تحریم می کند، یعنی فشار خون را بالا می برد و تنفس و ضربان قلب را سریعتر می کند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تأثیر که بر سیستم عصبی و خصوصاً شاخه سپاتیک سیستم خودکار عصبی دارد، یک عامل محرک بشمار می آید. از سوی دیگر، آزمایش های مشابهی که در مورد رنگ آبی سیر صورت گرفته است، نتایج معکوسی را بدست داده است، یعنی فشار خون پایین آمده و از سرعت تنفس و ضربان قلب کاسته شده است. رنگ آبی مایل به تیره [سرمه ای] تأثیری آرام بخش دارد و اصولاً در شاخه پاراسمپاتیک سیستم عصبی خودکار عمل می کند.
شبکه های پیچیده اعصاب و رشته های عصبی را که توسط آنها بدن انسان و تمام اندام های آن کنترل می شود، می توان تحت دو عنوان اصلی گنجانید که عبارتند از : سیستم اعصاب مرکزی و سیستم اعصاب خودکار.
سیستم اعصاب مرکزی را می توان، با دقت کافی، اندامی دانست که وظایف فیزیکی و حسی[7] را در آستانه[8] آگاهی[9] و یا در بالای آن به عهده دارد. از سوی دیگر، اصولاً وظایف سیستم اعصاب خودکار محدود به وظایفی است که در زیر آستانه آگاهی صورت می گیرد، و به همین دلیل است که باید بر یک مبنای مستقل و خودکار عمل نماید. ضربان قلب، بالا و پایین رفتن ریه ها، هضم غذا، همگی آنها در واقع اعمال پیچیده و غیرارادی بدن ما هستند که در شمار وظایف سیستم عصبی خودکار قرار دارند.
سیستم اعصاب خودکار از دو شاخه مکمل یکدیگر تشکیل شده است که در اساس در مخالفت با یکدیگر عمل می کنند، یعنی سیستم اعصاب سمپاتیک و سیستم اعصاب پاراسمپاتیک[10]. رشته های عصبی هر دو سیستم مزبور به هر یک از دستگاه های بدن ما می رود که جنبه خودکار دارند. مثلاً ضربان قلب بستگی به تعادل این دو شخه از سیستم اعصاب خودکار دارد. معذالک براثر تأثیرات فیزیکی (نظیر کار و تلاش) یا احساسی و عاطفی (نظیر ترس، خشم و دلواپسی) سیستم اعصاب سمپاتیک بر پاراسمپاتیک غلبه می کند و تعداد ضربان قلب را افزایش می دهد. به طور کلی در شراتیط اضطراب، فعالیت شدید یا ضرروت محض، سیستم اعصاب پاراسمپاتیک تحت الشعاع اعصاب سمپاتیک قرار می گیرد. البته به محض این که حالت استرس [فشار روحی] برطرف شد، سیستم اعصاب پاراسمپاتیک برای عادی کردن شرایط بدن تلاش می کند. از این رو، سیستم اعصاب مزبور در شرایط آرامشس خاطر، شاخه مهمی از سیستم اعصاب خودکار بشمار می آید.
حتی امروزه نیز این مکانیسم کاملاً شناخته نشده است که چرا رنگ واقعاً «دیده می شود» و به عنوان رنگ شناخته می گردد. وقتی این پرسش ساده عنوان می شود که «چگونه ما رنگ را می بینیم؟» پاسخ هایی با عقاید مختلف بیان می شوند، و حتی مواردی نیز وجود دارد که این تردید به ما دست می دهد که پرسش مزبور خطاست و یا این که برفرض منطقی نادرستی استوار است. با این وصف ، به نظر می رسد که «نظریه تصاد[11]» هرینگ[12] فیزیولوژیست کاملاً با آنچه که به راستی در استفاده از آزمایش رنگ مشاهده می شود، انطباق دارد.
هرینگ این عقیده را ابراز داشت که «ارغوان بینائی[13]» (ماده ای است در سلول های استوانه ای شبکیه چشم که به رودوپسین[14] نیز مشهور است[15]) تحت تأثیر رنگ های رون بی رنگ می شود ولی وقتی در معرض رنگ های تیره قرار می گیرد و دوباره به حالت سابق بر می گردد. بنابراین، رنگ روشن یک اثر کاتابولیک (شکننده) بر روی این ماده دارد، در حالی که رنگ تیره از یک تأثیر آنابولیک (سازنده) برخوردار است. بنابر عقیده هرینگ، رنگ سفید ارغوان بینائی را در معرض کاتابولیسم[16] قرار داده و آن را می شکند؛ از سوی دیگر، رنگ سیاه موجب آنالیسم[17] می شود و آن را به وضع عادیش باز می گرداند. مشابه این تأثیرات در رنگ های مختلف قرمز- سبز و زرد- آبی مشاهده شده و منجر به یک «تأثیر متضاد» گردیده است که تمام رنگ ها را در شرایط روشنی یا تیره بودنشان شامل می شود.
معنای هشت رنگ
هریک از هشت رنگ با دقت انتخاب شده اند زیرا از از معنای خاص روحی و جسمی برخوردار می باشند، که اصطلاحاً «ساختار» رنگ نامیده می شود. این معنی یک اهمیت عمومی داشته و در سراسر جهان برای پیر و جوان، مرد و زن، تحصیل کرده و فاقد تحصیلات، متمدن و غیرمتمدن یکسان است. در واقع تنها محدودیتی که می توان برای کاربرد عمومی آزمایش قایل شد، عبارت است از ضرورت تماس با شخص تحت آزمایش. چنانکه این شخص قادر به درک آنچه که از او خواسته می شود باشد و ردیف های رنگ را ببیند (صرف نظر از این که کورنگ باشد یا نباشد) و رنگ ترجیحی خود را بیان کند، در این صورت انجام آزمایش مزبور در مورد او عملی است.
بسیاری از افراد تمایل به مخالفت شدید با «آزمایش های روانی» و خصوصاً آزمایشاتی دارند که مستلزم پاسخ دادن به پرسش های متعدد وقت گیر یای تنظیم کردن تعداد زیادی کارت است. از لحاظ تجربه به دست اندرکاران آزمای لوشر، این مخالفت شدید به ندرت در مورد آزمایش مزبور مشاهده است زیرا انجام این آزمایش از جاذبه و گیرائی برخوردار بوده، وقت کمی را می گیرد، و به هر تقدیر، کسانی که تحت این آزمایش قرار می گیرند با انتخاب رنگ ها «چیزی را از دست نمی دهند!» البته امکان زیادی وجود دارد که عدم تمایل آنها ناشی از افشاگری واقعی این آزمایش باشد.
در این فصل، معنا و اهمیت هر هشت رنگ به طور مفصل بیان شده است تا استفاده کننده از آن بتواند تفسیرهای ارائه شده در جدول ها را کاملاً درک کند.
رنگ خاکستری
1- Aniline
1- Paul Gaugin (1903-1848) نقاش معروف فرانسوی است. وی از رنگ های خالص (تند) استفاده کرد، زیرا این رنگ ها از قدرت برجستگی و بیان هنری بیشتری و بیان هنری بیشتری برخوردار بودند، و آنها را در فضاهای مسطح بکار برد. گوگن به رنگ زرد علاقه خاصی داشت و دو تابلوی او به نام های «مسیح زرد» و «گل ،تاب گردان» بسیار مشهور است. با این که گوگن رد زمره نقاشان پس از دوره امپرسیونیست می باشد، ولی برخی از ویژگی های سبک مزبور را در آثار خود حفظ کرده است.
1- Heteronmous
1- Autonomous
2- Self-regulating
3- نویسنده در اینجا واژه غیرفعال (Passive) را در معنای خاصی به کار برده است که مترادف با «عدم تحرک» است. واژه غیرفعال در اصطلاح روانشناسی به فردی گفته می شود که در حالت آرامش و عدم فعالیت به سر می برد و یا برای کنترل خوادث زندگی، کوششی از خود نشان نمی دهد.
1- منسوب به اعضای حسی، داده های حسی یا مکانیسم های عصبی موجود در فرآیندهای احساس
2- آستانه (Threshold) به معنای حدی است که افزایش آن سبب بروز اثر گردد (نظیر تحریکی که باعث ایجاد احساس می شود).
3- آگاهی و ادراک محض یم چیز، یک محرک یا یک فکر. گاهی اوقات معادل «ضمیر آگاه» است.
1- دستگاه عصبی وظیفه هدایت جریان عصبی از نقطه ای به نقطه دیگر بدن یا ارتباط موجود زنده با محیط خارج را به عهده دارد. در جانواران عالی (نظیر انسان) دستگاه عصبی از دو بخش اصلی مراکز عصبی (محرو مغز- نخاع) و رشته های عصبی (اعصاب یا ضمایم یاخته عصبی) دستگاه اعصاب مرکزی توده ای است از یاخته های عصبی که فعالیت های گوناگون را تنظیم می کند و در داخل جمجمه و ستون مهره ها قرار دارد. اعصاب محرک از آنها منشاء می گیرند و اعصاب حساس وارد آنها می شود.
دستگاه عصبی خودکار (نباتی) رشته های عصبی و گره های عصبی است که مراکز آن در مغز و مغیز تیره است و غده ها، رنگ های خونی، اندام های گوارشی، قلب و ماهیچه های صاف را عصبی می کند و عمل غیرارادی بسیاری از اندام ها را تنظیم می نماید. شاخه سمپاتیک دستگاه عصبی خودکار، بخشی از آن است که از ناحیه سینه ای و کمری مغز تیره منشاء می گیرد. این شاخه شامل رشته های عصبی و گره های عصبی است و رگ های خونی، اندام های گوارشی و درونی و غدد را عصبی می کند. شاخه پاراسمپاتیک از ناحیه جمجمه و مهره های خارجی مغز تیره منشأ می گیرد و شامل رشته های عصبی وگره های عصبی است. عمل این دستگاه بر خلاف شاخه سمپاتیک است. مثلاً سبب کوچک شدن مردمک چشم می شود (در حالی که اعصاب سمپاتیک آن را بزرگتر می کند).
1- Contrast Theory
2- Percy Theodore Herring (1967-1872) فیزیولوژیست معروف انگلیسیاست. وی کنش های بازتابی را در حیوانات مورد مطالعه قرار داد و آزمایش های تنفس مصنوعی را روی سگ ها انجام داد.
3- Visual Purple
4- Rhodopsin
5- رودوپسین (یا «راغوان شبکیه») رنگدانه قرمز مایه به بنفشی است که در قطعه خارجی سلول های استوانه ای شکل شبکیه یافت می شود.
6- کاتابولیسم (Catablism) هرگونه پدیده تجزیه ای است که در درون سلول زنده انجام گرفته و موجب تبدیل ترکیبات ساده تر می شود. این انرژی برای آنابولیسم و فعالیت های دیگر بدن لازم است.
7- آنابولیسم (Anabolism) یا «متابولیسم سازنده» عبارت است از پدیده تبدیل ترکیبات ساده به ترکیبات زنده، متشکل و سازمانیافته در موجودات زنده.