I از هالیوود تا کن
شاید هیچ جایی نیروها، تنشها و تقابل جهانی سازی فرهنگی (cultural globalization) بیش تر از جشنوارۀ فیلم کن محسوس و مشخص نباشد. جشنواره به طور سالانه، از سال 1946 (تنها با دو وقفه) در ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیا، کنار مدیترانه در شهر کن برگزار میگردید و برخلاف فیلمهای کمی که به دید عموم گذاشت توانست به رشد چشمگیری دست یابد، به گونهای که هزاران روزنامه نگار و علاقه مند را مفتون و مجذوب خود کند. جشنوارۀ فیلم کن به واسطۀ تلاش های انجمن فرانسوی برای فعالیت هنرمندانه و با تضمین وزارت های امور خارجه، آموزش و پرورش و مرکز سینمای ملی تأسیس شد. و اکنون درگذر سالها جشنواره خود را چنین معرفی میکند، «یک تریبون چند مخاطبۀ سالانه برای فیلم بینالملل» جایی که همۀ سبک ها، مدارس و اقشار جایگاه خود را یافتهاند.»
وجود مؤلفین خبره، بودجۀ بالا و آموزش ستارهها موجب شد تا در راستای غنا و فربهی تولیدات هالیوود گام های مؤثری برداشته شود. ولی در کنار همۀ اوصاف 2 تن از منتقدین روزنامۀ نیویورک تایمز، اسکات و دارکیش، نقدهای مشابهی را که نسبت به عملکردهای سالانۀ هالیوود صورت گرفته است، از دو دیدگاه مورد لحاظ قرار دادهاند. یکی دیدگاه کسانی که در استعمال لغات صحیح حساسیت ویژهای از خود نشان میدهند و جشنوارۀ فیلم کن را به دستاویز کردن سنت و هنر از طریق جاذبه های مادی ظاهری برای دستیابی به سودهای کلان متهم میکنند. دیگری از دیدگاه افکار مادی گراست که از افراط کن در بیان مسائل داخلی و سری درشگفتند. و انگار برای فیلم های سخت گریزی برای کاهش همیشگی مخاطب متخصص کارهای هنری وجود ندارد.
البته جشنوارۀ کن به خوبی از عهدۀ برقراری تعادل میان کیفیت هنری و فشار تبلیغاتی برآمده است و در واقع شهرت خود را نیز مدیون همین امر است. به بیان بهتر میتوان گفت سازماندهندگان کن از 2 لیمو، لیموناتی با نام کن در دستان خود ساختهاند. اما این همۀ ماجرا نیست. لین هیرشبرگ در روزنامۀ نیویورک تایمز جشنوارۀ 2004 را چنین توصیف میکند «تجسم دنیای شگفتآور فیلم آمریکا که گاهی در معنای واقعی به نقطهای از پوچی و مزخرفی میرسد». نکتهای که ممکن است در لابهلای فیلمها پنهان باقی بماند، مسئلۀ جهانی شدن است. در واقع موقعیتی برای تماشاچیان کاوشگر و فکور فراهم میآید که از طریق آن بتوانند در خلل فیلمها به خصوصیات روحی، روانی و مقتضیات کشور سازنده فیلم پی ببرند. (شرک 2) را آمریکا با هالیوود به دنیا معرفی میکند. چهرهای متفاوت از خیال که در آن زندگی یک غول سبز، عروسش و یک الاغ، دستخوش حوادث میگردد. شاید بتوان گفت که در این تلاش مخاطبان جهانی هالیوود به حد اعلی خود میرسند شرکت های هالیوود بزرگ کم کم از کشف زندگی و فرهنگ مردم آمریکا فاصله گرفتند و با استفاده از سرمایۀ منفی و با به کارگیری جاذبهای نسبی تا پایینترین موضوعات رایج متداول و مبتذل نزول کردند. و این فرصت مناسبی بود تا فیلم های هالیوود از اختصاصی بودن فرهنگ دور شده، در تمام فرهنگها و حاشیهها طنین انداز گردند و به فروش برسند. البته همۀ اینها به دور از هر گونه فیلم نامه و متن دقیق و نکات ظریف، ولی همراه با فعالیت و تأثیر ویژه بروز پیدا میکرد.
و البته نه آمریکا بلکه هالیوود باید پیشرفت خود را مدیون «یک دنیای خیالی» اختراع شده بداند. در نوامبر 2004 (شرک 2) سومین فیلم دنیا بود. لازم به یادآوری است که این تنها راه افزایش درآمدها نیست. الیور ایناف، کسی بود که از زاویهای دیگر به این مسئله نگاه میکرد. به اعتقاد او فشردن دکمۀ هیجان بشر از قبیل آزادانه بازگو کردن نهایت خشونت، رفتارهای جنسی و مادیگرایی از عواملی هستند که به راحتی موجب خشنودی و لذت طبع حیوانی بشر میشوند. مانند سرخکردنی های مک دونالد که به راحتی در سراسر دنیا توجه بشر را به سوی خود جلب میکند. فرانسویها و به ویژه کانادایی ها، در مواجهه با محصولات هالیوود خود را با دو فکر مییابند. آنها به عنوان مصرفکننده آمادگی کامل برای خریداری تمام محصولات هالیوود را دارند و سلطۀ بازار هالیوود در فیلم بینالملل به خوبی منعکسکنندۀ این امر است. از آنجاییکه 1 درصد از فیلم های نمایشی در آمریکا خارجی هستند، هالیوود 85 درصد از بلیط های فروش خود را به صورت جهانی نمایش میدهد. برطبق آمار صورت گرفته، فروش 2/9 میلیارد دلار در سال 2004، موجب رشد 80 درصدی نسبت به دهۀ پیشین خود بوده است. «انجمن آمریکایی حرکت تصویر» (MPAA)، گروه اعمال نفوذ و تجارت آمریکا، همراه با شرکای بینالمللی آنها، «انجمن حرکت تصویر» (MPA)، با همکاری یکدیگر توانستند پرچم سلطۀ جهانی هالیوود را در دست بگیرند. طبق شواهد موجود، اکنون فیلم های آمریکا در بیش از 150 کشور جهان به نمایش در میآیند. میتوان ادعا کرد، صنعت فیلم آمریکا توانسته است اکثریت تولیدات دیدنی را در میلیونها خانه در سراسر دنیا به خود اختصاص دهد. جای شگفتی است که هیچیک از شرکتها در سایر کشورها این کار را مشکل نیافتهاند. از یک سو پیوسته سهم بازار وطنی را نسبت به رقیب بزرگتر و ثروتمندتر آمریکایی خود از دست دادهاند و از سوی دیگر دولت آنها حاضر نشد در هیچ تلاش جهت حمایت از تلاش آنها گام بردارد. و این وضع تا جایی پیش رفت که نفوذ فرهنگ آمریکا در کانادا به حدی رسید که 75 درصد جمعیت آنها در حاشیۀ 100 مایلی آمریکا سکنی گزیدند، تنها 7/2 درصد از بلیط سینماهای داخلی کانادا در سال 2003 به فروش رسید. دولت این کشور در این اوضاع مجبور به حمایت از تولیدات فرهنگی خود گردید. در واکنش به این حضور گستردۀ رسانههای آمریکایی، کانادا اقدام به روندی قانونی کرد که هدفش حمایت و رهنمود کالاها و خدمات فرهنگی بود. این کشور تلاش کرد تا با ارائۀ کمک های مالی، پاداش های مالیاتی و ارائۀ سهمیهای معین در جهت حمایت از سینمای بومی گام هایی بردارد. این «مضمون کانادایی» را از طریق سینما به نمایش در میآورد و در تلویزیون و رادیو پخش میکرد. به دنبال کانادا، سایر کشورها از جمله فرانسه نیز سیاست های مشابه را برای دلایل یکسان تداوم بخشید. طبیعی است که سازمان (MPAA) از این گونه سیاستها بیزاری جوید. برای همین منظور سازمان (MPA) در سال 1945 برای واکنش به بالا رفتن جریان حمایتی که هدفش ممنوع و محدود شدن واردات فیلم های آمریکایی بود، در سال 1945 تأسیس شد.
محتوای صنایع (فیلم، تلویزیون، ویدئوی خانگی، چاپ و نرمافزار) موفق ترین صادرات آمریکایی هستند، با بالاترین منافع بینالمللی نسبت به سایر صنایع و ایجاد شغل در طی سه دورۀ متوالی. در سال 2001 صنایع سمعی بصری، آمریکا نزدیک به 530 میلیارد دلار (بیش از 5درصد از تولید عمدۀ داخلی) بدست آورده و به میزان 90 میلیارد دلار ارزش تولیداتش را به سایر کشورها صادر کرده است. این موفقیتها تا جایی پیش رفت که جک والنتی رهبر پیشین (MPAA) کسی که نیمۀ سال 1990 به عنوان قویترین تاجر پارلمان به رسمیت شناخته شد. این صنایع را به عنوان «جواهری در قلۀ تجارت آمریکا» توصیف کرد. مسلم است که ارزش صادرات «محتوای صنایع» و عظمت حجم در آمریکا، ارتباطی تنگاتنگ با موضوع اقتصاد در این کشور دارد. مذاکرهکنندگان تجارت آمریکا برای پاسخ به درخواست (MPAA) نهایت تلاش خود را مبنی بر روند دهۀ اخیر برای به حد اعلی رساندن درجۀ نائل شدن به آزادسازی سمعی بصری به کار گرفته و هر جا توانسته این کار را انجام داده است، که البته در این موضوع با مخالفانی هم رو به رو میباشد. سایر کشورهای مذاکرهکنندۀ تجارت که با آمریکا در ارتباط بودهاند، اغلب از یک مقاومت دشوار سخن میگویند که به سلطۀ رسانه های گروهی آمریکا تعبیر میشود. آمریکاییها همواره موضوع سنخیت فرهنگی را در نظر نمی گیرند که این خود پای جهانی شدن را پیش میکشد. بنابراین مذاکرهکنندگان تجارت آمریکا، نتیجه را در آزادسازی بخش سمعی بصری قلمداد میکنند. شایان ذکر است، موفقیت آنها در طول تاریخ نتیجۀ مذاکره یا شوری و تبادل افکار نیست. آنها همواره در مراحل گوناگون و مذاکرات تریبون های متفاوت از شیوۀ اعمال نفوذ به عنوان یک اهرم در برابر رقبای خود استفاده کردهاند. برای مثال: آمریکا همواره در مذاکرات دو جانبه با کشورهای ضعیفتر بر سیاست های خود تأکید میکند. این کشور موفقیتی را در توافق نامۀ تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) بدست آورده که بر اساس آن کانادا «فرهنگ اعتراض» خود را از طریق موافقتنامۀ دو جانبه حفظ میکند. به همین خاطر کانادا باید در مسئلۀ مقابله به مثل با آمریکا به طور واضح اعتراض خود را سودمند ببیند و به طور قطع حضور او در مذاکرات چند جانبه در سازمان تجارت جهان (WTO) لازم و ضروری است. چرا که آنجا بهترین مکان برای اعلام «توافق برای مخالفت» میباشد و نتیجۀ این حضور، رسمی کردن گروهها و احزاب برای ادامۀ مذاکرات آزادسازی تحتنظر موافقتنامۀ عمومی تجارت در خدمات GATS میباشد. سازمان MPAA و دولت آمریکا صنعت فیلم را که به درستی وسایل تفریحی مناسب هستند، مورد توجه قرار دادهاند. محصولات آمریکایی از دید مصرفکنندگان جهانی همیشه مافوق سایر محصولات انگاشته میشود و این خود مهمترین دلیل فروش فوقالعادۀ خارجی آنهاست. البته این امری مسلم است که آنها باید با رژیم تجارت چندجانبه نظارت شوند. شاید به همین دلیل است که هر نوع تلاشی جهت حمایت از محصولات فرهنگی داخلی از جانب بازار بینالملل مشکوک تلقی میشود. در پاسخ به این حمایتها از حربه های مختلفی استفاده میشود که از آن میتوان به سیستم حمایتی بیکفایت (حربه تحقیرآمیز کردن) و ارجاع به بسیاری از قوانین پذیرفته شدۀ حقوق بشر که مستقر بر اصول آزادی بیان و دسترسی به عقاید است، اشاره کرد. بسیاری از کشورها معتقدند که «تولیدات فرهنگی» نباید به عنوان یک کالا مانند سایر اجناس متصور شوند، بلکه به این گونه تولیدات باید به مشابۀ یک مقولۀ خاص از تولید توجه کرد که اثر بسیار عمیقی بر توسعۀ فرهنگی و اتحاد ملی دارد. مؤلفین دولت با نفوذ کانادا گزارشی را در سال 1999 برپا کردند که سوال های زیر را در برمیگرفت: آیا ما حقیقتاً به عنوان مصرفکننده و تولیدکنندۀ کالاها و خدمات تجاری تعریف شدهایم؟ آیا خودمان را آماده ساختهایم تا دوباره اهمیت تنوع فرهنگی را تصدیق کنیم و آیا توانایی هر کشور را برای حتمی ساختن اینکه داستانها و تجارب خود را در اختیار شهروندان و سایر دنیا قرار دهد، تائید کنیم؟ به دنبال روند اخیر، «تدابیر فرهنگی» کانادا شیوهای را به این شرح در پیش میگیرد، «پرورش یک محیطی که در آن تولیدات فرهنگی خلق، تولید و نگهداری شود و به فروش برسد و