برای اینکه تعریف روشنتری از مهیت و دامنه جامعه شناسی شهری به دست دهیم میتوانیم بگوییم، تجزیه و تحلیل شهر به عنوان یک واقعیت اجتماعی موضوع جامعه شناسی شهری است.
بنابراین جامعه شناسی شهری ، کلیه مسائل اجتماعی جامعه شهر نشین را دربر خواهد گرفت.
یکی از واقعتهای اساسی ، رابطه از تحت جامعه با سایر واقعیتهای اجتماعی است، مانند رابطه تراکم جمعیت و سازمانها و شیوه تفکر و زندگی اجتماعی.
نگاه اجمالی بدون اینکه بخواهیم کلیه جنبههای جامعه شناسی شهری را مورد بحث و بررسی قرار دهیم، منظور این است که اهمیت و ماهیت ملاحظات جامعه شناسی بر مسائل شهری روشن شود و برخی اطلاعات مربوط به اجتماع شهرها که اختصاصا معنای خاصی در بر دارد و نیز روشهای بررسی مسائل شهری را مورد مطالعه قرار گیرد.
در عمل ، امروز شهرسازان ، معماران و مهندسان تاسیسات شهری بیش از پیش به میزان قابل توجهی از ره آورد جامعه شناسی شهری استفاده میکنند و مفهوم شهر سازی و شهرنشینی را منحصر به جنبه معماری آن نمیدانند.
بنابراین لازم است زبان مشترکی نیز آنها را به یکدیگر پیوند دهد تا به درستی نظرات یکدیگر را درک کنند و در بهبود زندگی اجتماع شهرنشینی از آن استفاده کنند.
اما برای اینکه به درستی بدانیم جامعه شناسی شهری چیست و مشتمل بر چه مباحثی است بهتر است قبلا به عنوان یاد آوری جامعه شناسی را بطور کلی تعریف بکنیم.
پس جامعه شناسی ، مطالعه علمی واقعیتهای اجتماعی است که از سه جنبه ریخت شناسی ساختاری و فرهنگی و روانی مورد بحث و مطالعه قرار گیرد.
اختصاصات شهر اگر از جنبه مادی و خارجی را مورد نظر قرار دهیم، شهر بدوا انبوهی از افراد انسانی و فضایی را که در آن سکونت گزیدهاند شامل میشود.
در اینجا نظم جاری مربوط به مسائل زیر در خور توجه است.
جمعیت شهری (از نظر تعداد ، تراکم ، ترکیب و ساختمان و تحول) ، طرز پراکندگی و قرار گرفتن جمعیت در فضای شهر اصول تمایز بین قسمتهای مختلف فضای شهر و تاثیرات آن بر زندگی اجتماعی افراد و گروههایی که در آن زندگی میکنند.
از جهت دیگر ، شهر عبارتست از یک سازمان اجتماعی پیچیده است.
یعنی ، شهر تنها از تجمع افراد تشکیل نمیشود بلکه مشتمل بر گروههای مختلفی ، مانند خانواده ، طبقات اجتماعی ، کارگاهها و کارخانهها ، گروههای نژادی ، انجمنهای مختلف و غیره است.
میتوان سخن از یک نوع «روحیه شهری» یا «فرهنگ شهرنشینی» به میان آورد که با خوصیات اجتماعات غیر مشابه فرق دارد.
به عبارت دیگر ، سبک زندگی و شیوه فکر کردن و بروز احساسات و عواطف که بر حسب جوامع و منطق مختلفی که شهر جزئی از آن است متفاوت و بر حسب تارخ و خوصیات شهرها متغیر است، ویژگیهایی به زندگی شهرنشینی بخشیده است که خاص اجتماع مورد نظر یعنی شهر است.
مثلا استقلال افراد در مقابل سنن و آداب ، در شهرها افزایش مییابد و پذیرش افکار جدید ، مدپرستی ، خلاقیت ، نوآوری و تسامح فزونی میگیرد.
نکته دیگر اینکه ، شهر را نباید واحد مستقل و مجزا از جامعه دانست، یعنی نمیتوان آن را از واحدهای دیگر وابسته به آن جداگانه مورد مطالعه قرار داد.
زیرا: اولا شهر با منطقهای که در آن واقع شده است ارتباط کامل دارد.
یعنی از یکسو خوصیات منطقه در شهر تاثیر میگذارد و از وی دیگر شهر به تدریج کم و بیش خوصیات شهری خود را به منطقهای که خود جز آن است انتقال میدهد و در حقیقت منطقه و شهر عکس العملهای متقابلی در برابر یکدیگر دارند.
دوم آنکه ، شهر با یک کشور و کل اجتماعی که جزئی از آن است پیوند و وابستگی دارد، زیرا ساخت سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور در شهر منعکس میشود.
سوم آنکه ، شهر با نوع تمدن نظام اجتماعی که ملت و کشور را فرا گرفته است ارتباط کامل دارد.
جامعه شناسی شهری و مسائل اجتماعی شهر سکونت در "شهر" آثاری بر زندگی فردی و جمعی انسانها میگذارد که از حدود دو قرن پیش تاکنون، موضوع تأمل اندیشمندان اجتماعی بوده است...
سکونت در "شهر" آثاری بر زندگی فردی و جمعی انسانها میگذارد که از حدود دو قرن پیش تاکنون، موضوع تأمل اندیشمندان اجتماعی بوده است.
چند وجهی بودن این اثرات و نیز فرایندها و جریانات موجود در درون اجتماعات شهری، متفکران بسیاری را از علوم مختلف به خود مشغول داشته است.
جامعهشناسی شهری از جمله شاخههای معرفتی است که صرفاً و اختصاصاً "شهر" را بعنوان یک "محیط مخلوق" و به عنوان یک "محصول اجتماعی"، کانون توجه و مطالعهٔ خود قرار میدهد.
از منظر این علم، "شهرنشینی" مرحلهٔ گذار از اجتماع مبتنی بر علقههای خونی به جامعهٔ سازمان یافته مبتنی بر قراردادهاست.
شهر تولیدکنندهٔ فرهنگ است.
چون محیط شهری شیوههای خاصی از زیستن، کارکردن، رابطه برقرار کردن و مصرف کردن را بر ساکنانش عرضه میکند.
از این رو جامعهشناسی شهری پاسخ دهی به پرسشهایی را وظیفه خود میداند که برخی از آنها چنیناند: ▪ رشد و توسعهٔ شهرها تابع چه متغیرهایی است و آیا گسترش شهرها از الگوی واحدی تبعیت میکند؟
▪ عناصر بنیادی سازمان شهر کدامند؟
و این عناصر چگونه تحت تأثیر رفتار کنشگران تغییر میکند؟
▪ صورتهای فضایی متفاوت چه تأثیری بر انسجام گروههای اجتماعی ساکنان شهر دارد؟
▪ فضاهای شهری و عناصر بنیادین آن چگونه مایهٔ تحکیم یا تضعیف روابط گروههای اجتماعی ساکن در شهر میشوند؟
▪ چه رابطهای میان خصوصیات یک شهر به لحاظ کالبدی و اقتصادی (شیوهٔ تولید) و طبایع افراد ساکن در آن وجود دارد؟
▪ شهرها را چگونه میتوان اداره کرد به گونهای که هم منافع جمعی و هم در عین حال منافع فردی ساکنانش توأمان تأمین شوند؟
▪ سازمان قدرت در شهرها چگونه است و کدام گروههای اجتماعی سیادت دارند؟
نباید از یاد بُرد که "فقر شهری" و نابسامانیهای ناشی از کجروی و وقوع انواع جرائم در شهرها بود که نخستین دستمایههای مطالعات جامعهشناسی را فراهم ساخت.
اما این علم بمرور، مسائل و موضوعات پیچیدهتری را مورد تحلیل قرار داد که همگی بر محور زندگی شهری استوارند.
مسائل و موضوعاتی چون جنبشهای شهری، هویت شهروندی، وجود و گسترش مناطق جرم، مشارکت شهروندان و نهایتاً حکمرانی شهری از جمله مسائل متأخر در این علماند.
برای تبیین مسائل پیش گفته، رویکردهای نظری متعددی ارائه شدهاند که هر کدام جنبههایی از واقعیت زندگی شهری را پوشش میدهند.
دو رویکرد عمده در جامعهشناسی شهری کلاسیک وجود دارند که به اجمال میتوان آنها را چنین معرفی کرد: ۱) رویکرد بوم شناختی در جامعهشناسی شهری بر این پایه است که شهرها بطور اتفاقی رشد نمیکنند بلکه در واکنش به ویژگیهای مساعد محیط و بر مبنای سه فرایند مهم رقابت، تهاجم و جانشینی گسترش مییابند.
صاحبان این دیدگاه معتقدند، استقرار سکونتگاههای بزرگ شهری و توزیع انواع مختلف محلات در شهرها بر پایهٔ اصول مشابهی قابل درک است.
بعبارت دیگر الگوی واحدی برای رشد و تحول شهرها وجود دارد.
اشکال چنین دیدگاهی آن است که به اهمیت طرح و برنامهریزی آگاهانه در سازماندهی شهر، کمتر توجه شده و توسعه شهری را بعنوان یک فرایند طبیعی در نظر میگیرد.
۲) رویکرد دیگری در مطالعات جامعهشناسی شهری وجود دارد که بر طبق آن به شهرنشینی بعنوان یک شیوهٔ زندگی اجتماعی تأکید شده است.
براساس این دیدگاه، زندگی در شهر، اثراتی بر روابط اجتماعی میگذارد.
مثلاً در شهر، روابط بینام، سطحی، ناپایدار، سودجویانه و عقلانی است.
دیدگاههای فرهنگگرایانه به "پدیدهٔ شهر" در تداوم چنین رویکردی امروزه بوجود آمدهاند که شهر را بعنوان یک «سامانهٔ اخلاقی» تعریف میکنند.
در این دیدگاهها، شهرها محیطهای ناهمگنی از خرده فرهنگها تلقی میشوند که یک مدیریت شهری کارآمد میبایست به ایجاد تعادل و توازن و انتظامبخشی به چنین اجتماعی بیندیشد و کوشش کند.
بر این اساس به نظر میرسد گام نخست در ادارهٔ مقتدرانه و هوشمندانهٔ یک شهر آن است که اجتماعات شهری را بر مبنای کارکردهایشان گونهشناسی کنیم.
باید دانست نقطه ثقل حیات یک شهر چیست؟
شهر های بزرگ با مسائل پیچیدهای روبروهستند که در درجهٔ اول، شناخت عالمانهٔ آنها از وظایف جامعهشناس شهری است.
در قلمرو این مسائل میتوان به گسترش بیرویهٔ مناطق حاشیهنشین شهر اشاره کرد که کانونهای بالقوه برای ناهنجاریهای اجتماعی فراهم کرده است.
به دنبال چنین رشد بیرویهای، "جدایی گزینی فضایی" اتفاق افتاده است به این معنا که تفاوت و تبعیض در ارائه خدمات عمومی به ساکنان شهر و توزیع ناعادلانهٔ امکانات رفاهی و تجهیزات شهری در مناطق مختلف شهر به چشم میخورد.
چنین شرایطی، نارضایتی های عمومی را پدید خواهد آورد.
مدیریت شهری عقلانی میباید به تنوع خرده فرهنگها در شهر توجه نشان دهد و موضوع همجواری قومی، طبقاتی و مذهبی و چالشهای احتمالی ناشی از آن را نباید از نظر دور بدارد.
علاوه بر اینها موضوعاتی چون ارتباط در شهر، کیفیت فضاهای عمومی، کیفیت مداخلهٔ شهرنشینان در ادارهٔ امور شهر و محله از جمله موارد مورد اعتنا در حیطهٔ دانش جامعهشناسی شهری خواهند بود.
مبانى نظرى جامعهشناسى شهرى نظریه روان شناختی شهر تفکیک یا ترکیب نظریهها در جامعهشناسى شهرى از روزگاران کهن تا به امروز، صاحبنظران بزرگ اجتماعى، فلاسفه، جامعهشناشان و شهرسازان، شهر و نظام شهرنشینى را از دیدگاههاى خاص خود مورد توجه قرار داده، نظریههاى مختلفى در مورد آن ارائه دادهاند.
برخى از این نظریهها مربوط به منشأ شهرنشینى و تبیین علل و عوامل مؤثر در آن بوده و پارهاى از نظریهها به چگونگى تنظیم نظام و تشکیلات شهرنشینى و تأثیر آن بر روابط اجتماعى و شیوهٔ ادارهٔ شهرها و یا رابطهٔ شهرنشینى با نظامات وسیعتر اجتماعى و نوع تمدن و فرهنگ جوامع نظر داشته است.
نظریهٔ روانشناختى شهر ابنخلدون در تقابل میان بادیهنشینى و حضارت، صرفنظر از دیدگاه تاریخى خود بر ویژگىهاى روانشناختى بادیهنشینان و شهرنشینان تأکید مىورزد و این ویژگىها را عمدهترین وجود ممیزهٔ این دو نوع اجتماع مىداند: نه تنها عصبیت (که همبستگى قومى و قبیلهاى و خویشاوندى است و موجب دفاع و تهاجم مىشود) در شهرنشینان به کاستى مىگراید، بلکه ویژگىهائى روانى نظیر تجملپرستى، تقلید، تکیه بر نگهبانان و حکومت و ضعف روانى در برابر هجومها و ناملایمات از جمله این ویژگىها است.
ابنخلدون مىگوید: ”وضع زندگى بادیهنشینان به روشى است که به ضروریات قناعت مىکنند و از گام نهادن در مرحلهٔ فراتر از آن عاجز هستند ولى عادات و شئون زندگى شهرنشینان جزء این است“ آنها به مراحل برتر از حد ضرورت مانند امور تجملى و وسایل ناز و نعمت و کمال زندگى نیز توجه دارند...
بنابراین تندخوئى و خشونت بادیهنشینى پیش از نرمخوئى شهرنشینى بوده است.
شهرنشینان از اینرو که پیوسته در انواع لذتها و عادات تجملپرستى و ناز و نعمت غوطهور هستند و به دنیا روى مىآورند و شهوات دنیوى را پیشه مىگیرند، نهاد آنان به بسیارى از خوىهاى نکوهیده و بدىها آلوده شده است و به همان اندازه که خوىهاى ناپسند و عادات زشت در نهاد آنان رسوخ یافته است، از شیوههاى رفتارهاى نیک و نیکوئى دور شدهاند...
شهرنشینى پایان اجتماع و عمران است و سرانجام آن فساد منتهاى بدى و دورى از نیکى است...
بادیهنشینان از شهرنشینان دلیرتر هستند، زیرا شهرنشینان بر بستر آسایش و آرامش آرامیدهاند و غرق ناز و نعمت و تجملپرستى شدهاند...
از اینرو هیچگونه بانک و خروش سهمناکى آنان را برنمىانگیزد و هیچکس شکار ایشان را هم نمىرماند و در نتیجه خوى زنان و کودکان در آنان رسوخ یافته (مقدمهٔ ابنخلدون، جلد ۱، صفحات ۲۳۱ تا ۲۳۵).
بهطور کلى، دیدگاه روانشناختى ابنخلدون در مورد ویژگىهاى شهرنشینان مبتنى بر تفاوت روانشناسى نسلهاى مختلف در نحوهٔ ادارهٔ امور کشور است بهطورى که نسل اول بادیهنشینان که به شهرها هجوم مىآورند و قدرت را تصاحب مىکنند، هنوز از همبستگى و عصبیت شدید قومى برخوردار هستند.
نسل دوم به رفاه و تجملپرستى گرایش پیدا مىکنند و از شدت عصبیت آنها کاسته مىشود و انسجام روانشناختى آنان به سستى مىگراید و بالأخره نسل سوم فاقد عصبیت و همبستگى قومى مىشوند و ضعیف مىشوند و به تجملپرستى شدید و لاابالىگرى مىپردازند و با اندک هجوم بادیهنشینان از پاى درمىآیند و تاریخ دولتها به این ترتیب طى سه نسل (حدود یک قرن) دائماً تکرار مىشود.
اما ویژگىهائى که ابنخلدون براى شهرنشینان ذکر مىکند، صفات ناپسندى است که در مقایسه با بادیهنشینان و روستانشینان منفى تلقى مىشود، یعنى خصلت و صفات طبیعى مانند رشادت، شجاعت و پاکى و صداقت در شهرها از دست مىرود و انواع اخلاقیات و رفتارهاى ناپسند و دغلکارانه رشد و توسعه مىیابد.
علاوه بر ابنخلدون، جامعهشناسان دیگرى نیز دو مرحله بادیهنشینى با خصایص مثبت و طبیعى و شهرنشینى با خصایص منفى و نامطلوب را بهصورت نظریههاى دو وجهى و یا سه وجهى طبقهبندى مىکنند و در لحن بیان اکثریت آنان میان ضدیت با شهرنشینى بهدلیل فساد و تباهى که همراه دارد و ستایش و نیکو خصالى براى بادیهنشینان و روستائیان و مطلوبیت آن مورد بحث قرار گرفته است که به نحوى تیپ ایدهآل آن را مىتوان در ”اجتماع“ و ”جامعهٔ تونیس“ ملاحظه کرد.
همچنین مىتوان از نظریات زیمل در مورد مشکلات روانشناختى کلان شهرها و لوئیس ورث و ردفیلد که گذر از جامعهٔ قومى به جامعهٔ شهرى را مطرح کرده است نام برد.
فردیناندتونیس در نوع شناسى زندگى اجتماعى خود که بهنام اجتماع (Geminschaft) و جامعه (Geselschaft) شناخته شده، گذر از یک اجتماع طبیعى و نهادى شده را به یک سازمان اجتماعى مصنوعى که ویژهٔ عصر جدید است مطرح کرده و در آن بر جنبههاى منفى نوع دوم که جامعهٔ عقلانى و صنعتى عصر جدید و کلان شهرها را به یاد مىآورد تأکید مىورزد (۱).
به نظر تونیس در کلان شهرها پول و سرمایه آنقدر به وفور یافت مىشود که قادر است تا نیاز جهان به دانش و کالا و فن را برآورد و براى همهٔ ملل قانون و عقیدهٔ عمومى بسازد.
کلان شهر معرف اقتصاد حمل و نقل جهانى است.
صنایع جهان در کنار آن سر برآوردهاند، روزنامههاى آن جهانى به حساب مىآیند و ساکنین آن از چهار گوشهٔ عالم گرد آمدهاند (۲).
به هر حال اجتماع ابتدائى ساده و مطلوب است و جامعهٔ جدید و شهرنشین خشن و نامطلوب است.
در گماین شافت (اجتماع) انسانها بهطور طبیعى با هم متحد و هماهنگ زندگى مىکنند اما در گزلشافت ارزشها و سنتها ناهمگون هستند و علىرغم نزدیکى به یکدیگر افراد از هم جدا هستند.
در گزلشافت تونیس نظریهاى نزدیک به عقیدهٔ هابس صادق است که ”جنگ همه بر ضد همه“ به نوعى جنگ پنهانى و خشونتطلبى بالقوه بین مردم وجود دارد (۳).
(۱) .
نگاه کنید به: See: Tonnis, (Geminschaft and Geselchaft) Commaunity and Society, N.
Y Haper and Row 1963 (۲) .
Y Haper and Row 1963 به نقل از پیران، اطلاعات سیاسى و اقتصادى، شمارهٔ ۴۴-۴۳-۱۳۷۰، صفحهٔ ۶۸.
(۳) .
نگاه کنید: به صدیق سروستانى، انسان و شهرنشینى، نامهٔ علوم اجتماعى جلد اول شمارهٔ ۱ زمستان ۱۳۶۹ صفحهٔ ۲۰۰-۲۰۶.
به هر حال اجتماع را مىتوان زندگى ماقبل صنعتى و جامعه را حیات صنعتى و شهرنشینى دانست.
به نظر جرج زیمل در شهرهاى بزرگ و مخصوصاً در کلان شهرها، جمعیت عظیم و متراکم شهر و فشار آن به زندگى انسان، هویت فردى و آزادى او را به خطر مىافکند و این امر موجب انزوا و از خودبیگانگى او مىشود.
اما او معتقد است که انسان در شهر، در عین از خودبیگانگى، به نوآورى و خلاقیت مىپردازد.
جرج زیمل معتقد است که در کلان شهرها گروههاى وسیع و متعددى در حالت فعالیت و کنش و واکنش هستند، لیکن هدف آنها سودجوئى و انگیزههاى فردى است.
افراد در عین بیگانگى با خود و با یکدیگر به تعامل مىپردازند، بهطورى که ”گوئى انبوهى از بیگانگان براى نفع شخصى مجبور به تعامل اجتماعى شدهاند که این بهنوبهٔ خود، بیگانگى را دامن مىزند و با بزرگتر شدن جامعه بر وسعت آن افزوده مىشود“.
ملور (Mellor,j.R) معتقد است که زیمل در مقالهٔ ”کلان شهر و حیات ذهنى“ پنج موضوع اساسى را مطرح کرده است: ۱.
ساکنین شهرهاى بزرگ، زیر تأثیر تحرک و جوش و خروش فضاى شهر و تحتتأثیر محرکهاى زیستى، اجتماعى و روانى آن، خصایص تازهاى از خود بروز مىدهند و شخصیتى نو مىشوند.
۲.
سیطرهٔ اقتصاد پولى در کلان شهر که بر مبناى معامله، محاسبه و عقلانیت و حسابگرى بنا شده این خصایص را به افراد منتقل مىکند.
۳.
تکیه بر اقتصاد پولى، جهان را کمیتگرا مىسازد و لذا آدمیان وقتشناس، حسابگر و براساس دقایق و ”میلىمترها“ زندگى مىکنند.
۴.
در شهرها تقسیم کار اجتماعى و اقتصادى براساس تخصصها به حد اعلاء خود مىرسد.
رقابت، تخصصى شدن را بهدنبال دارد.
تمایزات منفرد افراد را تقویت مىکند که این بهنوبهٔ خود از خودبیگانگى را دامن مىزند و شکل و اندازهٔ محیط اجتماعى در آن مؤثر است.
۵.
معهذا، فرد در کلان شهر استقلال جدیدى بهدست مىآورد و تولدى تازه مىیابد که در سایر اشکال محیطهاى اجتماعى ممکن نیست و فرد مىتواند خود را در گروهها و فضاهاى گوناگون مطرح سازد و از فضاى محدود شهرهاى کوچک سنتى خارج مىشود و در زمینههاى مختلفى به ایفاى نقش مىپردازد.
فرد امکان مىیابد که ویژگىهاى شخصیتى و منحصر به فرد خود را تعالى بخشد، اما آزادى او نیز در چنبر حرص و آز نظام سرمایهدارى محدود و محدودتر مىگردد و حسابگر، غیراحساساتى، خشک و ماشینى مىشود.
لذا کلان شهر جایگاه پدید آمدن برخورد تناقض آلود آزادى و با خودبیگانگى انسان است (۴).
در نتیجه ”شهرنشین با مغز خود به محرکهاى بىشمار زندگى شهرى پاسخ مىدهد و نه با قلب خویش“ (۵).
(۴) .
Mellor, J.R .
Urban Sociology in an Urbanize Society, .
Routledge and Kegan paul,1977 .
نیز: کلان شهر و حیات ذهنى، در کتاب، مفهوم شهر، ترجمهٔ گیتى اعتماد (گروه مطالعات شهرى و منطقهاى، ۱۳۵۸ پیران، اطلاعات سیاسى و اقتصادى شماره ۴۳ و ۴۴ صفحات ۶۸-۶۹.
(۵) .
گیتى اعتماد، انسان و شهرنشینى، کتاب: مفهوم شهر صفحهٔ ۲۰۳.
دیدگاههاى زیمل در زمینهٔ ویژگىهاى زندگى در کلان شهر که بر جنبههاى منفى آن بیشتر تأکید کرده در عصر خود موجب انتقادات شدیدى نسبت به دیدگاه او شده بهطورى که او را به تعصب و پیشداورى یک جانبه در این سخنرانى متهم ساختهاند.
اما لوئیس ورث مقالهٔ ”کلان شهر و حیات ذهنى“ زیمل را بهترین مقاله دربارهٔ شهر از دید جامعهشناسى لقب داده است.
بر زیمل این انتقاد وارد است که او خصایص نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى دنیاى بزرگ سرمایهدارى صنعتى را به فضاى شهر نسبت داده و همه چیز را در کلان شهر خلاصه کرده است.
بهعلاوه این دیدگاه، به هیچ وجه در مورد کلان شهرهاى جوامع توسعه نیافته که برخى خصایص ما در شهرهاى دنیاى سرمایهدارى را دارند اما هنوز سن خانوادگى و روابط اجتماعى غیرصنعتى و حسابگرانه بر آنها حاکم است صدق نمىکند.
باید توجه داشت که علىرغم بدبینىهائى که برخى صاحبنظران نسبت به شهر ابراز داشتهاند و ویژگىهاى نامطلوبى که به آن نسبت دادهاند، معهذا انسان عصر جدید دائماً بهسوى شهرنشینى روى آورده و او را از این کار گریزى نبوده است.
یکى از منتقدین نظریهٔ تونیس و تا حدى زیمل، جامعهشناس شهیر فرانسوى امیل دورکیم است.
نامبرده نظر تونیس را در این مورد که جوامع صنعتى معاصر حالت مکانیکى و تصنعى دارند اما ساختار جوامع سنتى، طبیعى و انسانى است مردود مىشمارد.
دورکیم در کتاب ”تقسیم کار اجتماعى“ خود معتقد است که جوامع سنتى (ابتدائى) و صنعتى جدید تنها به لحاظ نوع تقسیم کار با یکدیگر تفاوت دارند و نمىتوان یکى را بر دیگرى برتر دانست.
بلکه سر و کار ما با دو تیپ اجتماعى با دو نوع تقسیم کار اجتماعى با کارکردهاى متفاوت است.
تفکیک یا ترکیب نظریهها در جامعهشناسى شهرى برخى از صاحبنظران مانند فلاناگن (Flanagen .
W.
Urban Socioloy, London, 1990 , p.
345 - 348) مجموعهٔ بینشها و مکاتب جامعهشناسى شهرى را در دو گروه اصلى زیر عنوان ”فرهنگگراها“ و ”ساختگراها“ جاى مىدهند و به لحاظ جامعهشناسى تعدد مکتب را نمىپذیرند.
تا به حال، روشهاى فرهنگگرا و ساختگرا در جامعهشناسى شهرى غالب اوقات در رابطه با ماهیت و نتایج زندگى شهرى، به نتایج اساساً متفاوتى منجر شده است.
هر یک از این دو نظریه حاوى برخى مفروضات زمینهاى در مورد نظام اجتماعى است که پرسشها و پاسخهاى نامشابهى را برمىانگیزد.
در جدول ویژگىهاى روششناختى متمایز فرهنگگراها و ساختگراها در مطالعات شهر سعى شده است تفاوتهاى موجود میان روشهاى فرهنگگرا و ساختگرا روشن گردد و با یکدیگر مقابله و مقایسه شود.
تضاد میان مفروضات بنیانى دو مکتب و تأکید هر کدام بر عرصههاى اساسى خاصى در جدول منعکس شده است.
بهعلاوه میان برخى دیدگاههاى اصلى و عمده آنطور که در اینجا عرضه شده شباهتهاى بسیار وجود دارد.
مفاهیم و قالبهاى مکتب فرهنگگرا دو امر مشترک دارند.
نخست این مفاهیم بخشى از سنت اصلى لیبرالى در جامعهشناسى شهرى است.
مفاهیمى که برخى موضوعات عمده و روشهاى اصلى آن را مىتوان در مکتب شیکاگو (نظرات پارک، بارجس و ورث) که تا نظریههاى کلاسیک (دورکیم، وبر و زیمل) پیش مىرود، جستجو کرد.
دوم، این جریان، محیط شهرى را عمدهترین متغییر تبیین کننده در توصیف آنچه در شهر واقع مىشود، در نظر مىگیرند.
شهر در این دیدگاه، الگوهاى فکرى و تعاملات کاملاً مشخص و متمایزى را ایجاد مىکند که معرف و جهت دهنده و هدایت کنندهٔ تغییرات در سطح جهانى است.
این امر در مورد محیطهاى صنعتى که در آن شهر ممکن است برحسب تئورى مورد نظر مولد از خودبیگانگى یا انسجام باشد، نیز صادق است.
در مورد جهان سوم، شهر ظرفى است که افکار جدید را در خود مىپروراند و تکنولوژى و شیوههاى سازماندهى (فرآیند بوروکراسى) را براى بخشهاى کمتر توسعه یافته به ارمغان مىآورد.
شهرها هم داراى ثروت زیاد و هم فقر هستند و تمام مراتب و درجات بینابین را نیز در برمىگیرد.
رقابت اقتصادى براى دستیابى به مکانهاى مناسب موجب ایجاد الگوى متمایز استفاده از اراضى شهرى است که در درون خود حفرههاى فقر را شامل مىشود و در آنجا الگوهاى رفتار بهنحوى تشویق مىشود که حلقهٔ فقر و عقبماندگى استمرار مىیابد و به فرزندان منتقل مىشود.
شیوهٔ کار ساختگرایان مشتمل بر مفروضات کاملاً متمایزى است.
شهر در این دیدگاه، نقطهٔ تراکم فعالیتهاى اقتصادى در درون یک نظام جهانى است که مشخصهٔ اصلى آن توزیع ناعادلانه و ناهموار ثروت و قدرت است.
اصول مهم و سازماندهندهٔ شهر جنبهٔ محلى ندارد بلکه تحتتأثیر عوامل جهانى قرار دارد و شهرها بیش از آنکه بیانگر تفاوتهاى جامعهشناختى باشند، تنها منعکس کنندهٔ این تفاوتها هستند.
رفتار و روابطى که در سطح منطقهاى بروز و ظهور مىکند، منشأ و ریشهٔ آنها در بیرون از عرضهٔ حیات شهر باید جستجو شود.
همچنان که شهر در جهان سوم گسترش مىیابد در خود نوعى توسعهٔ ناهموار و بىتناسب را استمرار مىبخشد و دائماً تشدید مىکنند، شهرها مراکز رفاه و امتیاز مىگردند در حالىکه ثروت واقعى ملت در مناطق روستائى که مردم آن در مقابل کار سخت درآمد ناچیزى دارند تولید مىشود.
شهرهاى جهان سوم ثروتها را از مناطق دور و نزدیک مىمکد و در مقابل منافع تجارتى آنها تحت سلطهٔ عوامل جهانى که در شهرهاى کشورهاى توسعه یافته متمرکز شدهاند قرار دارد.
در همان حال، تمامى بخشهاى جمعیت در درون شهرهاى کشورهاى غنى به یک نسبت پیشرفت نمىکنند.
از آنجا که سرمایههاى متراکمى که باید در زمین و یا ملک بهکار گرفته شود و منافع براى مجریان در برداشته باشد، خود به خود بازار مسکن را دچار تورم مىکند و فقرا را بهسمت مسکنهائى با حداقل امکانات مىراند یا آنها را آوارهٔ بیغولهها و کوچه و خیابان مىسازد.
در واقع شهر خود تعیین کنندهٔ سرنوشت خود نیست بلکه منعکس کنندهٔ آن چیزى است که بیرون از حیطهٔ قدرت او و در یک مقیاس جهانى اتفاق مىافتد.
اینگونه برخورد قاطع با مسئلهٔ شهر، هدف آن برجسته ساختن گرایشهاى مشهودى است که برخى خطوط فکرى را به هم نزدیک مىکند.
در هیچ مجموعهٔ تفکر و اندیشه یا نظریهاى شاید الگوهاى همبستگى تا این اندازه که بتوان آن را در یک جدول مقایسه کرد، آشکار نیستند.
در سنت فرهنگگرائى، اکولوژیستها را داریم که طرفدار تئورى مدرنیزاسیون نیستند.
از طرف دیگر با اقتصاددانانى سر و کار داریم که گاه و بیگاه در بحثهاى خود به قالب اکولوژیستها یا طرفداران مدرنیزاسیون درمىآیند.
زیرا در عمل این موضوعات به هم آمیخته مىشوند و بهخصوص این امر ممکن است به این واقعیت بستگى داشته باشد که اغلب کسانى که در کارهاى خود بر شهر تأکید دارند قادر نیستند از سنت وبر و دورکیم و زیمل و پارک برکنار بماند.
در همان حال فرهنگگراها یا اکولوژیستها نمىتوانند معناى دیدگاه اقتصادى را ندیده بگیرند (Hawley ,1984).