رفتار اجتماعی
انسان درون اجتماع زندگی میکند و لاجرم رفتارهایی که از او سر میزند، بخشی از آنها در ارتباط با تعاملات اجتماعی است و یا به نحوی از طرف عوامل اجتماعی تحت تاثیر قرار میگیرد. بطوری که رفتار یک فرد در تنهایی متفاوت از رفتاری خواهد بود که در مجمع از خود نشان میدهد. رفتار اجتماعی یعنی هر رفتار که متضمن کنش متقابل دو یا چند انسان باشد.
انسان به عنوان یک موجود اجتماعی از همان بدو تولد گرایشات اجتماعی از خود نشان میدهد. نیاز به کسب حمایت و امنیت انحراف مراقبین شاید اولین نشانههای نیازمندی فرد به عوامل بیرونی است. لبخند اجتماعی را که در حدود ماههای اول زندگی در نوزاد دیده میشود، به عنوان اولین ارتباطات او با محیط اجتماعی خویش میدانند. این لبخند در تمامی نوزادان دیده میشود که به نظر میرسد، کارکرد عمده آن جلب توجه اطرافیان و برقراری یک نوع ارتباط ساده با اجتماع است.
شروع زودرس چنین رفتارهایی حاکی از اهمیت روابط و رفتارهای اجتماعی برای فرد است. هر چند اینگونه رفتارها مختص انسان نبوده و در اغلب حیوانات نیز دیده میشود. نیاز به دوست داشته شدن ، نیاز به حمایت ، نیاز به کسب امنیت و نیاز به پیوند جویی از نیازهای اساسی انسان هستند که مازلو آنها را در سلسله مراتب نیازهای خود قرار داده است و به اهمیت آنها در خود شکوفایی فرد تاکید کرده است. روشن است در یک سوی این نیازها فرد و در سوی دیگر آن اجتماع قرار دارد. ارضاء این نیازها در ارتباط فرد با جامعه میسر خواهد بود.
رشد رفتار اجتماعی
ظهور و بروز رفتار اجتماعی شاید به همان ماههای اولیه زندگی نوزاد بر میگردد. زمانی که نوزاد لبخند اجتماعیاش را ظاهر میسازد و به این طریق هر چند به شیوهای ساده رابطه خود را با افراد خود برقرار میکند. تعامل نوزاد با محیط تداوم پیدا میکند. هر چند در آغاز افرادی که به عنوان اجتماع برای نوزاد شناخته میشوند، خیلی محدود بوده و اغلب شامل پدر و مادر و نزدیکان او میشود. اما بتدریج این روابط گستردهتر شده و به افراد بیشتری عمومیت پیدا میکند. بطوری که در سنین خاصی کم کم توجه فرد عمدتا معطوف به افرادی به غیر از افراد نزدیک خانواده او میشود.
در حدود ۴ - ۵ سالگی کودک توجه خاصی به همسالان خود پیدا میکند و علاقمند ارتباط بیشتری با آنهاست و شاید مدتهای زیاد علاقمند باشد وقت خود را با آنها بگذاراند. این روند نیز بتدریج گستردهتر میشود و در سالهای اولیه دبستان با علاقمندی بیشتری به برقراری روابط اجتماعی ظهور پیدا میکند. رفتارهای اجتماعی در این دوران عمدتا از طریق بازی با همسالان نمود پیدا می کند. کودک با برقراری تعاملات جدید با گروههای جدید همسالان رفتارهای جدید را میآموزد و در موارد زیادی آنها در رفتارهای اجتماعی خود منعکس میسازد.
در سن نوجوانی گرایش فرد به گروههای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود، بطوری که این دوران با این ویژگی اساسی مشخص میشود که فرد علاقه شدیدی به برقراری روابط اجتماعی از خود نشان میدهد. به عضویت گروههای مختلف در میآید و در تعامل با این گروهها رفتارهای اجتماعی خود را شکل میدهند. در سنین بعدی رفتارهای اجتماعی پختهتر شدهاند. فرد با انتخاب شغل ، ادامه تحصیل و انتخاب همسر رفتارهای گستردهتر اجتماعی پیدا میکند. نقش اجتماعی در این دوران مشخص شدهاند و فرد رفتاهای خود را بر اساس نقش خود در اجتماع و هویتی که بدست آورده تنظیم میکند.
انواع رفتار اجتماعی
رفتار اجتماعی را میتوان به دو نوع بسیار گستردهتر تقسیم بندی کرد: رفتار جامعه پسند و رفتار جامعه ستیز. رفتار جامعه پسند آن دسته از رفتارهایی را شامل میشود که مورد قبول جامعه بوده ، با قوانین و هنجار های جامعه مطابقت دارد. این نوع از رفتارها سازنده و در جهت پیشبرد اهداف یک گروه یا اجتماع هستند. مثل نوعدوستی ، از سوی دیگر رفتار جامعه ستیز رفتارهایی منفی هستند که با قوانین و معیارهای جامعه مطابقت ندارند. مورد قبول افراد جامعه نیستند و اغلب پیامدهای منفی اجتماعی را برای فردی که مرتکب این رفتارها میشوند به همراه دارند.
این دسته از رفتارها مخرب بوده و مانع پیشبرد اهداف گروه یا اجتماع هستند که فرد در آن قرار دارد. تعیین اینکه کدام رفتار پسند و کدام جامعه ستیز محسوب میشود، بر حسب منابع متعددی صورت میگیرد. دو منبع معتبر برای این بررسی قوانین رسمی در جامعه است و دیگر هنجارهای عرضی و فرهنگی آن جامعه. هر کدام از این منابع میتوانند منبع تعیین کننده برای جامعه پسند یا جامعه ستیز بودن یک رفتار اجتماعی باشند. هر چند در اکثر موارد بین این و منبع هماهنگی وجود دارد، ولی در مواردی نیز ناهمخوانیهایی بین آنها دیده میشود.
تفاوتهای فرهنگی در رفتارهای اجتماعی
هر چند اکثر رفتارهای اجتماعی در تمامی جوامع و فرهنگها معنیدار هستند و به آنها به عنوان رفتارهای جامعه پسند یا جامعه ستیز توجه خاصی مبذول میشود، اما برخی رفتارهای اجتماعی در برخی فرهنگها اهمیت شایان توجهی پیدا میکنند. انواعی از رفتارهایی مثل ازدواج ، روابط والد - فرزندی ، دوستی ، عضویت در گروهها ، رفتار اجتماعی با همسایگان ، نوع دوستی ، همرنگی و ... ، در جوامع متفاوت درجات متفاوتی از توجه را شامل خود میسازند. در جوامع روستایی رفتار ارتباطی با همسایگان به عنوان یک رفتار اجتماعی اهمیت خاصی مییابد، در حالیکه در شهرهای بزرگ و صنعتی چنین روابطی چندان مورد توجه نیست.
رفتار اجتماعی اولیه
کودک معمولی در دو ماهگی با دیدن چهرهٔ مادر یا پدر خود لبخند میزند. والدین که از چنین واکنشی شادمان شدهاند، دست بههر کاری میزنند تا لبخند کودک تکرار شود. در واقع، توانائی لبخندزدن در این سن و سال کم ممکن است از لحاظ تاریخی به این دلیل تکامل یافته باشد که پیوند والدین و کودک را تحکیم میبخشد. معنی این لبخندها برای والدین این است که نوزاد آنها را میشناسد و به آنها عشق میورزد، و از این طریق والدین را تشویق میکند که در واکنشهایشان نسبت به او محبت بیشتری نشان دهند. به این ترتیب نظام تقویتی متقابلی از تعامل اجتماعی ایجاد و حفظ میشود.
در سراسر دنیا، کودکان خواه در روستای دورافتادهای در آفریقا بزرگ شوند و خواه در خانوادهٔ طبقهٔ متوسط آمریکائی، همه در سن و سال مشابهی شروع به لبخندزدن میکنند. این امر نشانگر آن است که در این زمینه، رشد کودک نقشی مهمتر از شرایط پرورشی دارد. این واقعیت هم که لبخند زدن در نوزادان نابینا همزمان با کودکان برخوردار از بینائی آغاز میشود، باز دلالت بر آن دارد که لبخندزدن پاسخی فطری است (اطفال نابینا بهجای چهرهٔ والدین در برابر صدای آنها لبخند میزنند). (ایبل - ایبسفلت - Eibl-Eibesfeldt در ۱۹۷۰).
در سه یا چهارماهگی، نوباوگان افراد آشنای خانواده را میشناسند و آنها را بر دیگران ترجیح میدهند، چون با دیدن چهره یا شنیدن صدای آنها بیشتر غان و غون میکنند و لبخند میزنند. با این همه، در برابر افراد غریبه هنوز هم تاحدود زیادی پذیرا هستند. اما در حدود ۷ یا ۸ ماهگی تغییری در این پذیرش نامتمایز رخ میدهد. بسیاری از این نوباوگان وقتی غریبهای به آنان نزدیک شود (حتی وقتی در آغوش والدین خود باشند) ناراحتی یا پریشانی آشکاری نشان میدهند، و علاوه بر آن، هر وقت در محیط غریب و یا با فرد غریبهای تنها بمانند، بهشدت ناراحت میشوند. کودکی که قبلاً خونگرم و اجتماعی بوده و همیشه با خوشحالی از توجه مراقب خود استقبال میکرده، حالا هنگامی که والدینش میخواهند خانه را ترک کنند، بهطور تسلیناپذیر گریه میکند و پس از رفتن آنها نیز تا مدتی به گریه کردن ادامه میدهد.
در سراسر دنیا ، همهٔ کودکان ، حتی کودکان نابینا در سن و سال مشابهی شروع به لبخند زدن میکنند ، و این پدیده حاکی از آن است که زمان شروع لبخندزدن را بیشتر رشد و تکامل زیستی تعیین میکند تا شرایط پرورشی.
هرچند همهٔ کودکان در برابر غریبهها مضطرب نمیشوند، اما بهنظر میرسد این اضطراب بخشی از خلقوخوی ویژهٔ کودک شیرخوار باشد. تعداد نوباوگانی که چنین اضطرابی را تجربه میکنند، از حدود هشت ماهگی تا پایان سال اول زندگی، بهصورت چشمگیری افزایش مییابد. پدیدهای مشابه، و در عین حال متمایز از پدیدهٔ فوق، پریشانی ناشی از جدائی از والد است که تاحدودی وابستهٔ خلقوخوی فطری است. و در فاصلهٔ چهارده تا هیجده ماهگی به اوج خود میرسد و سپس بهتدریج کاهش مییابد. سرانجام، اغلب کودکان سه ساله در غیاب والدین خود به اندازهٔ کافی احساس امنیت میکنند و قادر هستند بهراحتی با کودکان دیگر و بزرگسالان در تعامل باشند.
بهنظر میرسد شدت و ضعف ترسهای مربوط به جدائی از والدین تنها بهمیزان کمی متأثیر از شرایط پرورشی کودکان باشد. الگوی کلی این ترسها در کودکان آمریکائی خانهپرورد و کودکانی نیز که مهدکودک میروند، یکسان است. شکل پریشانی کودکان هنگام دور شدن مادر نشان میدهد که هرچند درصد کودکانی که هنگام دور شدن مادر گریه میکنند در فرهنگهای مختلف فرق میکند، الگوی سنی پیدایش و کاهش این رفتار، همهجا بسیار مشابه است (گیگین، کرسلی - Kearsley و زلازو - Zelazo در ۱۹۷۸).
پریشانی کودکان هنگام دور شدن مادر
هرچند درصد کودکانی که هنگام رفتن مادر از اتاق گریه میکنند از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق میکند، ولی الگوی سنی ظهور و کاهش این پریشانی در فرهنگهای مختلف مشابه است (از کیگین، کرسلی و زلازو، ۱۹۷۸).
چگونه میتوان این الگوی زمانی منظم ترس را در کودکان توضیح داد؟ بهنظر میرسد دو عامل در ظهور و کاهش این ترسها در کار هستند. عامل اول رشد ظرفیت حافظه است. طی نیمهٔ دوم سال اول زندگی، توانائی بهیاد آوردن رویدادهای گذشته و مقایسهٔ گذشته و حال افزایش مییابد. این تغییر به کودک شیرخوار امکان میدهد رویدادهای غیرمعمول یا غیرقابل پیشبینی را کشف کند و بعضی وقتها از آنها بترسد. ظهور واکنش اضطراب در برابر غریبهها با ظهور ترس در برابر محرکهای گوناگونی که غیرمعمول یا غیرقابل انتظار هستند، همزمان است. صورتک ترسناک یا علی ورجه که به چهرهٔ نوباوهٔ چهارماهه لبخند میآورد غالباً نوباوهٔ هشت ماهه را بیمناک و پریشان میکند. بهتدریج که کودکان یاد میگیرند افراد غریبه و اشیاء غیرمعمول عموماً بیخطر هستند از شدت اینگونه ترسها نیز کاسته میشود.
این فرض نیز منطقی بهنظر میرسد که رشد حافظه در اضطراب جدائی دخالت داشته باشد. نوباوه نمیتواند غیبت والد خود را احساس کند مگر اینکه بتواند بهیاد آورد که والدش یک دقیقه پیش حضور داشته و سپس آن را با غیبت کنونی والد مقایسه نماید. وقتی والد اتاق را ترک میکند، نوباوه میداند که چیزی گم شده (حاکی از نوعی پایداری شیء) که میتواند احساس پریشانی ایجاد کند. بهتدریج که جدائیها و بازگشتها بهتر بهیاد میمانند، کودک بهتر میتواند بازگشت والد غایب را پیشبینی کند، و بههمین دلیل نیز اضطرابش کاهش مییابد.
عامل دوم، رشد خودپیروی (autonomy) در کودک است. کودکان یکساله هنوز تا حدود زیادی متکی به مراقبت بزرگسالان هستند، ولی کودکان ۲ یا ۳ ساله میتوانند خود به سراغ ظرف غذا یا قفسهٔ اسباببازی بروند. علاوه بر آن، این کودکان میتوانند خواستهها و احساسات خود را از طریق گفتار، بیان کنند. بنابراین، اتکاء آنها به مراقبان بهطور اعم، و مراقبان آشنا بهطور اخص، کاهش مییابد و دیگر حضور یا عدم حضور والدین برای آنها چندان مهم نیست.