چکیده:
واقعیتهایی در باره فقر
دولت ایالات متحد امریکاخانواده فقیر راخانوادهای تعریف میکند که "مجموع درآمدهایآن کمتر از مقداری است که برای رفع نیازهایحداقل خانوار ضروری است". برای محاسبه
"بودجه فقر" نیز حداقل هزینه غذایی خانوار را درسه ضرب باید کرد، بدین ترتیب خانوارهای بادرآمد کمتر از این مقدار (بودجه فقر)3 فقیرمحسوب میشوند. در سال 1997 میلادی بودجهفقر برای خانوار چهار نفره امریکایی 16400 دلار
سه نفره 12802 دلار و یک نفره 8183 دلار تعیینو محاسبه شده است.
فقیر کیست و کجا زندگی میکند
1. نژاد
اگر چه تعداد فقرای سفیدپوست دو برابر فقرایسیاهپوست و چهار برابر فقرای اسپانیایی زبان تباراست اما نرخ فقر در میان سیاهان و اسپانیایی زبانتبارها به مراتب بالاتر است. در میان اسپانیاییزبان تبارها نرخ فقر پورتوریکوئی تبارها با 36درصد و مکزیکی تبارها 31 درصد از بقیه بیشتراست، در حالی که کوبایی تبارها با نرخ 18 درصددر پایینترین مرتبه قرار دارند. نرخ فقر برای آسیاییتبارها 14 درصد و تقریبا نزدیک به 3ر13 نرخ کهمتوسط ملی در امریکا است.
2. فقر سالمندان
یکی از موفقیتهای مبارزه با فقر پایین آمدن نرخ فقرسالمندان است که در فاصله بین سالهای 1959 تا1997 از 35 درصد به 5ر10 کاهش یافت وقسمت اعظم این بهبودی نتیجه گسترش تامیناجتماعی طی این دوره بوده است.
3. کودکان
در سال 1997 در ایالات متحد 16 (6ر16 درصد)کودکان در فقر زندگی میکردند و این در حالیاست که نرخ فقر کودکان اقلیتها به مراتب بالاتربوده است.
4. محل زندگی
نرخ فقر در خارج از حوزههای مادرشهر تقریبا 13بیشتر از حوزههای مادرشهری در امریکاست. نرخفقر در مراکز شهرها دو برابر بیشتر از نرخ فقر درنقاط غیرمرکزی شهرهاست.
5. نوع خانوار
نرخ فقر برای خانوارهای با سرپرست زن شش برابراز خانوارهایی که در آنها زن و مرد مشترکاسرپرستی خانوار را بر عهده دارند بیشتر است.علل بالا بودن این نرخ فقر عبارتاست از:
الف) زنان سرپرست خانوار باید دائما بین اشتغالو مسئولیتهای خانوادگی در نوسان باشند.
ب) به طور متوسط حقوق و دستمزد زنان از مردانکمتر است.
ج) تعداد زیادی از خانوارهای با سرپرست زن ازحمایت و کمک پدر غایب فرزندانشان محرومهستند.
د) آموزش
نرخ فقر و سطح آموزش رابطهای معکوس با همدارند. نرخ فقر در میان افراد زیر دیپلم دو برابردارندگان دیپلم متوسطه و ده برابر فارغالتحصیلانآموزش عالی است.
نوع اشتغال فقیران
بیش از نیمی از خانوارهای فقیر آنهایی هستند که(سرپرست خانوار.م) کار نیمه وقت دارد و تنها 15آنها کار تمام وقت دارند. در صورتی که مزد هرساعت کار کمتر از 20ر8 دلار باشد، یک خانوارچهار نفری نیز حتی با کار تمام وقت هم ممکناست به خانواده فقیر تبدیل شود. بدین ترتیبشغل تمام وقت به تنهایی برای برون رفت از فقرکافی نیست مگر اینکه درآمد سرپرست خانوار ازحداقل دستمزد کمی بالاتر و بیش از یک نفر درخانوار شاغل باشد. در واقع تعداد زیادی ازخانوارهایی که از دایره فقر بیرون هستند و فرد اولخانواده ساعتی کمتر از 20ر8 دلار میگیرد ازاشتغال نفر دوم بهرهمند هستند.
فقر در مراکز شهرها
نرخ فقر در مراکز شهرها بیش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهای مادرشهرها این تفاوتحتی بیشتر است. برای نمونه در شیکاگو وفیلادلفیا نرخ فقر مرکز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههای شهر است. توزیع نژادی فقر درمراکز شهرها 1ر31 درصد برای سیاهپوستان و 12درصد برای سفیدپوستان است، در حالی که تنها5ر19 درصد فقیران سیاهپوست و 6ر6 درصدسفیدپوستان حومهنشین هستند.
انزوای محل اقامت یا جدایی نژادی
یکی از ویژگیهای شهرهای ایالات متحد جدایی وانزوای نژادی محلات است. نماد این واقعیت ایناست که بیش از 23 (قریب 70%) سیاهانی که درمادرشهرها زندگی میکنند در مناطق مرکزیشهرها اقامت دارند و تنها 13 سفیدها در این مناطقاقامت دارند. به عبارت دیگر تنها 13 سیاهان درمناطق حومهای شهرهای بزرگ اقامت دارند، یعنیدو برابر کمتر از سفیدپوستان. خواهیم دید کهتمرکز سیاهان در مراکز شهرها یکی از دلایلمحرومیت آنها از دسترسی به مشاغل حومهها ونرخ بالای فقر در مراکز شهرهاست.
واقعیتهایی در باره انزوای محلات نژادی
یکی از راههای کمی کردن میزان جدایی و انزواینژادی شاخص یا نمایه ناهمگنی است. اینشاخص نشانگر سهم عددی یک گروه نژادی استکه باید برای رسیدن به یک پیکربندی کاملا همگناز نظر فضایی جا به جا شوند یا دوباره اسکانیابند; شاخصی که در هر سرشماری ترکیب نژادیحوزههای کلانشهری را به طور کلی ترسیم کند. درسال 1990 به طور متوسط شاخص ناهمگنیبرای حوزههای کلانشهری امریکا رقم 69 درصدبوده است که بدان معناست که برای دستیابی بههمگنی کامل 69 درصد سیاهپوستان (یاسفیدپوستان) باید دوباره اسکان یابند.
همان طور که نمودار (1) شاخصهایناهمگنی حوزههای مادرشهری نشان میدهد اینشاخصها برای حوزههای مختلف تفاوت زیادی رانشان میدهند. این تفاوت هر چه حوزه مادرشهریبزرگتر باشد بیشتر است. این نمودار همچنینناهمگنترین شهرها را در مقیاس ملی نشانمیدهد، مضافا اینکه این شهرها در ایالتهایشمالی مرکزی قرار دارند و طی چندین دهه گذشتهمیزان انزوای نژادی در آنها تغییر زیادی نکردهاست.
علل انزوا و جدایی نژادی محلات
علل جدایی نژادی محلات چیست؟ عواملگوناگونی در این امر دخیل هستند وتفکیک اثرهایآن به صورت روشن کار مشکلی است.
1. رفتار های نژادی و تنش. سیاهپوستان وسفیدپوستان در رابطه با ترکیب همسایگان علایق
شاخصهای ناهماهنگی
حوزههای مادرشهری در آمریکا69
حوزههای مادر شهری آماری بزرگ (بالای یک میلیون)74
حوزههای مادرشهری آماری متوسط (بین 500 هزار تا یک میلیون)64
حوزههای مادرشهری کوچک (کمتر از 500 هزار نفر)57
دیترویت88
شیکاگو86
کلیولند85
میوواکی83
نیویورک82
سنلوئیس77
فیلادلفیا77
ایندیاناپولیس74
نمودار 1 شاخصهای ناهمگنی نژادی (The inddex of dissimilarity) در حوزههای آماری مادرشهرهایامریکا، منبع اداره سرشماری امریکا 1998.
متفاوتی را از خود بروز میدهند (کاین، 1985 وکلارک، 1991). در حالی که اکثر سیاهان الگویهمسایگی همگن را ترجیح میدهند سفیدها غالبا
خواهان جدایی نژادی هستند. علاوه بر اینسفیدها و سیاهها از الگوی همسایگی همگن تلقیمتفاوتی دارند: از دیدگاه یک خانوار سیاهپوست،الگوی همسایگی همگن الگویی است که در آنسفیدها و سیاهها به صورت برابر تقسیم شدهباشند. در حالی که الگوی مورد درخواست تعدادمعدودی از سفیدها الگویی است که 80 درصدساکنان سفید و تنها 20 درصد بقیه سیاه باشند.تنشهای نژادی در نواحی مسکونی حومههاموجب شده است که جز تعدادی از سیاهان،"پوست کلفت"20 بقیه آنجا را ترک کنند (میلز ولوبوئل، 1997).
2. تفاوت درآمد. به طور متوسط درآمدخانوارهای سیاهپوست از سفیدپوستان کمتر استو اینکه خانههای درون شهر ارزانتر هستند (همانمنبع). اگر چه پارهای از خانوارهای سیاهپوستخانههای ارزان قیمتتر مراکز شهری را ترجیحمیدهند اما این پدیده به طور کامل بیانگر درجهجدایی نژادی نیست. مطالعهای که گابریل وروزنتال در سال 1989 انجام دادهاند حاکی ازآناست که خانوارهای سیاهپوست با درآمدی برابرسفیدها و سایر ویژگیهای مشترک علاقه کمتری بهحومهنشینی از خود نشان میدهند. کاین (1985)این سؤال را طرح کرده است که اگر تصمیم درانتخاب محل اقامت مبتنی بر عوامل غیرنژادی(مثل درآمد، نوع خانوار، سن رییس خانوار) بود،چه تعداد خانوار سیاهپوست حومهها را برای محلسکونت انتخاب میکردند؟ پاسخ او این بود که6ر3 میلیون خانوار یعنی دو برابر تعداد موجود(در سال 1985).
3. تبعیض نژادی در بازار مسکن. تحقیقیدر باره پیدا کردن خانه از طریق بنگاههای معاملاتملکی نشان میدهد که دو نفر که، به استثنای نژاد،در شرایط یکسان باشند (مثل درآمد، سطحتحصیلات، تعداد اعضای خانواده) در بنگاه بهطور یکسان مورد استقبال قرار نمیگیرند. یینجر(1998) بر اساس این تحقیق نشان میدهد کهرفتار و برخورد با سیاهان و اسپانیایی زبان تبارهادر مقایسه با سفیدپوستان کاملا متفاوت است، بهاین معنا که به غیر سفیدپوستان تعداد کمتری منزلمعرفی میشود، آنها را به مناطق خاصی راهنماییمیکنند و مشاوره کمتری به آنها میدهند. برایمثال از میان ده مشتری سیاه خواهان اجاره منزلتنها یا نفر شانس کسب اطلاعاتی را دارد که به یکسفیدپوست عرضه میشود، همچنین سیاهان تنهایک چهارم سفیدپوستان از وجود خانههای خالیخبردار میشوند.
4. منطقهبندی21 حذفی در جوامع حومهنشین. مقامات محلی در حومه ها از سازوکارمنطقهبندی برای حذف خانوارهای کم درآمداستفاده میکنند. تعدادی از این سازوکارهایحذفی عبارتاند از معیارهای: حداقل مساحتزمین، ممنوعیت واحدهای مسکونی چندخانواری، حداکثر تراکم، گاراژ برای دو اتومبیل وهزینههای روزمره عمومی (شارژ). منطقهبندیحذفی تا حدودی ناشی از ملاحظات مالی است،مثلا اگر یک خانوار کم درآمد هزینه خدماتعمومی-محلی خود را نپردازد شهرداری یامقامات محلی میتوانند او را بیرون کنند. از آنجاکه در مجموع خانوارهای سیاهپوست درآمدکمتری از سفیدپوستان دارند منطقهبندی حذفیتاثیر زیادتری در اسکان سیاهپوستان دارد.
5. سیاست های مسکن. از نظر تاریخیسیاستهای خانهسازی دولت فدرال در جهتتشویق اسکان فقرا در مراکز فقیرنشین شهرها بودهاست. اکثر برنامههای خانهسازی دولتی در مناطقفقیرنشین اجرا شده وتا همین اواخر مجوزهایحمایتی برای اجاره خانه در همان مناطق صادرشده است. اخیرا مجوزهای قابل انتقال به جاهایدیگر بیشتر شده وتعداد افرادی که میتوانند درحومهها خانه اجاره کنند بیشتر شده است.