1 آهنگ رشد جسمی سریع تر می شود و کودک دوره پرجنب و جوش قبل را به جوانی خستگی ناپذیر بدل می شود.
2 از لحاظ رشد عقلی کودک مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته و در آستانه تفکر انتزاعی قرار می گیرد.
3 تنوع خوی و خصلت با وضوح هرچه تمام تر آشکار می شود.
4 رقابت با خود و رقابت با دیگران را تکمیل می سازد.
5 برای نوجوان سؤالات متعددی مطرح می شود و در همان حال جواب های دیگران کمتر او را قانع می کند.
6 دوره وابستگی به سر آمده و نوجوان می خواهد زندگی مستقل خود را پایه ریزی کنند.
ماهیت مشکلات نوجوانان : مطالعات علمی نشان می دهد دوره ی نوجوانی دارای مشکلات بسیاری است که باید به شیوه ای رضایت بخش هم برای نوجوان و هم برای گروه اجتماعی او حل و فصل می شود.
نوجوانی برای خود فرآیند مشکل ساز است.
زیرا نوجوانان با نقش جدید خود در زندگی کاملاً سازگاری نیافته و در نتیجه اغلب سر درگم نامطمئن مضطرب است.
مهمترین این مشکلات عبارتند از: 1 اختلال در تصویر بدی 2 بحران هویت 3 مشکلات اجتماعی نشدن 4 مسئله ی روانی 5 ترس 6 نگرانی 7 خشم 8 عصبانیت 9 احساس حقارت 10 تعارض 11 اضطراب 12 دشواریهای تحصیل و اعتیاد راه حل و توصیه : 1 در برخورد با نوجوانان ملایم منطقی باشد.
2 هیچ گاه نظرات خود را به نوجوانان تحمیل نکنید.
3 تجارب موفقیت آمیز نوجوانان را افزایش دهید.
4 نوجوانان خود را با الگوهای رفتاری مطلوب آشنا کنید.
5 نسبت به احساسات و عواطف نوجوان خود بی تفاوت نباشید.
6 و … با نوجوانان چگونه رفتار کنیم ؟
نوجوانی دوره ای از زندگی فرد را تشکیل می دهد که حدفاصل پایان دوره ی میان سالی، کودکی و آغاز بزرگسالی است.
نوجوان به علت پایگاه مبهم خویش (یعنی نه کودک و نه بزرگسال) اغلب خود را با کودکان کم سن و سال تر در خانواده با والدین و معلمان و دیگر اعضای جامعه خود را در تعارض عاطفی می یابد.
پیامبر اکرم می فرمایند: به شما سفارش می کنم که نسبت به نوجوانان نیکی کنید.
زیرا آن ها نازک دل هستند.
نوجوان : نوجوان دوره ای از زندگی فرد را تشکیل می دهد که حدفاصل پایان دوره ی میان سالی کودکی و آغاز بزرگسالی است.
او می خواهد دیگران بدانند بزرگ شده است ولی احساس می کند که دیگران او را کاملاً درک نمی کنند وقتی مسئولیت کافی به او نمی دهند.
نوجوانان در مقابل عقاید و نظرات هم سالان خویش حساسیت خاصی دارند به طوری که به داوری و قضاوت آنان بیش از بزرگسالان ارج و ارزش می نهند.
عقاید کلی در مورد معتادان به مواد مخدر : برای پرهیز از جدلهای مکتبی بهتر است تعریف نسبتاً ساده و در عین حال دقیق سازمان جهانی بهداشت را بپذیریم.
طبق این تعریف، قربانی هر نوع وابستگی دارویی یا روانی به مواد مخدر معتاد شناخته می شود.
پیامدها: اگر مفهوم وابستگی مشخص کننده اعتیاد باشد، به ناچار با این مشکل روبه رو می شویم که معتادانی که رفتارشان هیچ نشانی از وابستگی دارویی یا روانی ندارد عملاً معتاد شناخته نشوند.
عکس این قضیه نیز صادق است، یعنی پذیرفتن تعریف سازمان جهانی بهداشت بدین معنا خواهد بود که استفاده مستمر از داروهای کاملاً «قانونی» را، که تجویز می شوند، وابستگی و اعتیاد به مواد مخدر تلقی کنیم.
شخصیت: شخصیت فرد به ساختار روانی او بستگی دارد.
به این معنا که «شخصیت»، با توجه به برخی از عوامل ساختاری ثابت، که با پایان بحران بلوغ برای همیشه شکل می گیرند، تعریف می شود.
فرد خواه بیمار باشد خواه سالم، ساختار بنیادی شخصیتی اش هرگز تغییر نمی کند.
هنگامی که برای مثال از شخصیتی با «ساختار روان نژند» سخن می گوییم، بدان معنا نیست که این شخصیت مبتلا به روان نژندی باشد، بلکه شخصیتی است که از جنبه اقتصادی روانی، عمیقاً و برای همیشه، براساس نمونه مشهور به «روان نژند»، یعنی اودیپی، مثلثی، و تناسلی شکل گرفته است.
این امر در مورد تمامی ص 5 و 6 جا مانده است «الف» موادی (عمدتاً توهم زا) را در برمی گیرد که مصرف درمانی آنها بسیار اندک است.
گروه دوم یا «گروه ب» به دو گروه کوچکتر ب1 (موادی با ارزش درمانی معتدل، بخصوص آمفتامین ها) و ب2 (موادی با ارزش درمانی فعالتر، مثل باربیتوریگ ها و بعضی داروهای خواب آور) تقسیم می شود، و دست آخر گروه سوم یا «گروه ج» است که موادی با ارزش درمانی مشخص و خط ناچیز (هرچند غیرقابل چشمپوشی) برای سلامت فرد را شامل می شود (انواع آرام بخشها، خواب آورها، مسکن ها و بسیاری مواد دیگر).
طبقه بندی را می توان براساس منشأ ماده مخدر انجام داد.
مواد مخدری که منشأ طبیع دارند (تریاک، شاهدانه، مشروبات الکلی)، موادی که جنبه درمانی دارند ولی عملاً از آنها استفاده نادرست می شود (خواب آورها، آرامبخشها، آمفتامین ها و غیره)، و بالاخره موادی که طی انواع «پژوهشها» به دست آمده اند.
(ال.
اس.
دی.
تی.
پی و غیره)، یا موادی که از آنها استفاده غیرمتعارف می شود (حلالهای فرار و غیره) طبقه بندی را می توان براساس تأثیر ماده مخدر بر ارگانیسم بدن انجام داد، مثلاً میزان مسمومیت آن را در نظر گرفت (مخدرهای مهلک، مخدرهایی که موجب اختلال شخصیتی می شود، یا موادی که اعتیاد می آورد) طبقه بندی را براساس تأثیر مواد در زمینه روانی فیزیولوژیکی (تغییرات سیستم اعصاب نباتی، فوق هرمی و غیره) هم می توان انجام داد.
دولت کانادا در سال 1969 روان گردانهای اصلی را به صورت زیر طبقه بندی کرد: مسکن ها و خواب آورها، محرکها، ضد اضطرابها و توهم زاها، بهت آورهای افیونی، حلالهای فرار، مسکن های ضد افسردگی و آرامبخشهای اصلی.
در فرانسه معمولاً طبقه بندی براساس گروه بندیهای بالینی اولیه ل.
لوین (1927) انجام می پذیرد.
«نسئه زا»، که هیجانات و برخی دریافتهای حسی را تخفیف می دهد (تریاک، کوکائین و غیره)، «فانتاستیکا» (خیال انگیز)، که توهمات را تقویت می کند (حشیش سرخپوستان، قارچها، وال.
دی)، «سکرآور»، که نخست باعث تحریک و سپس افسردگی می شود (الکل و حلالهای فرار): «خواب آورهای مصنوعی»، (مشخصاً بابیتوریگ ها)، «تحریک کننده ها»، که تحریک کننده فعالیتهای روانی هستند (دخانیات، قهوه، چای).
بعضی از طبقه بندیها صرفاً تجربی است (مثل طبقه بندی س.
دوشوسوا، 1971).
در این طبقه بندی مخدرهایی که اصطلاحاً موجب «پرواز» می شوند (حشیش، تریاک) از آنهایی که اصطلاحاً به «سفر» می انجامند (افیون، کوکائین، ال.
دی، آمفتامین) جدا شده اند.
در سال 1966، پ.
دنیکر، طبقه بندی مواد را به سه گروه مجزای زیر پیشنهاد کرد: مواد «پسیکولپتیک» (رخوت آور)، (شامل داروهای خواب آور، آرامبخش)، «مواد تحریک کننده»، که فعالیت ذهن را افزایش می دهند (آمفتامین و دیگر محرکها)، مواد «پسیکودیسلپتیک» (مختل کننده شعور)، (توهم زا، هذیان آور، بهت آور، الکل و مشتقاتش).
در اغلب تحقیقات همین طبقه بندی آخر مورد استفاده قرار می گیرد.
تأثیر عینی و تأثیر ذهنی مواد مخدر: مشاهدات و دستاوردهای کارشناسان مواد مخدر و داروشناسان و متخصصان فیزیولوژی اعصاب، تردیدی درباره تأثیر عینی مواد مخدر بر ارگانیسم بدن باقی نمی گذارد.
مشاهدات درمانگرانی که سالها، به قصد کمک، با معتادان سروکار داشته اند مؤید این نکته است که قوای جسمانی فرد معتاد به طور غیرقابل انکاری تحلیل می رود.
در عین حال باید اذعان کرد که محققان یا پزشکانی که از نظر حرفه ای صرفاً به مسئله مواد مخدر نمی پردازند، گاه با اشخاصی مواجه می شوند که طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت معتاد شناخته می شوند، ولی هنوز قوای جسمانی آنها چندان تضعیف نشده است.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که در کنار اثر عینی و فوری و شناخته شده مواد مخدر بر شخص، به مواردی نیز برمی خوریم که این تأثیر کندتر صورت می پذیرد یا حتی بسیار اندک است.
از طرف دیگر با معتادانی برخورد می کنیم که موقتاً با انواع مواد عجیب و غریب مانند جوهر خودنویس یا آب، و از همه بعیدتر با هیچ، یعنی تزریق سرنگ خالی، نشئه می شوند.
هرچند واضح است که کسی بدنی ترتیب معتاد نمی شود، اما در چنین مواردی نیز آثار ذهنی موقتی بروز می کند که از دیدگاه شخص معتاد، یا حتی شخص ناظر، با تأثیر مواد مخدر واقعی اشتباه می شود.
عوامل انسانی : جوی که بعضی از جوانان در آن مبادرت به استعمال دخانیات یا مخدر می کنند (البته به میزان اندک)، و حالتی که اعضای گروهی که به آن پیوسته اند مدعی احساس آن می شوند، باید همتراز داده های عینی در نظر گرفته شود و از طرف متخصصان مختلف مورد بررسی قرار گیرد.
این متخصصان، پدیده ها را در پرتو روش خاص علوم پایه مربوط به مسئله مخدر مورد مشاهده و بررسی قرار می دهند.
بدون همکاری فزاینده روان شناسان، نمی توان تحقیقی علمی و جامع را درباره مواد مخدر و تأثیر آنها بر «مجموعه شخصیت» معتاد به ثمر رساند.
ماده مخدر را نمی توان در یک فرمول شیمیایی و قابلیت فعل و انفعال آن خلاصه کرد، در واقع، مخدر پدیده ای است مشابه «مهمانخانه اسپانیایی» مشهور که در آن آنچه را که خود همراه برده ایم می یابیم: نیاز به نیرویی خارجی و سحرآمیز، انتخاب این یا آن ماده، فضای مصرف، دفعات مصرف، میزان مصرف، و مدت مصرف.
اینها مجموعه عواملی عاطفی هستند که باید به طور وسیعتری مورد مطالعه قرار گیرند.
مخدر «سنگین» و مخدر «سبک» : طی سالهای اخیر در سرتاسر جهان، بحث داغی بین کسانی که با تکیه بر داده های سم شناسی معتقدند هیچ گونه ماده مخدر کم خطر و «سبک» وجود ندارد، و آنهایی که مایلند بعضی از موادی که آنها را بی خطر تلقی می کنند آزاد شوند، در گرفته است.
طی سالهای اخیر در سرتاسر جهان، بحث داغی بین کسانی که با تکیه بر داده های سم شناسی معتقدند هیچ گونه ماده مخدر کم خطر و «سبک» وجود ندارد، و آنهایی که مایلند بعضی از موادی که آنها را بی خطر تلقی می کنند آزاد شوند، در گرفته است.
برای برخورد منطقی با این مبحث، ضروری است که ابتدا اطلاعات و داده های مختلف و ریشه ای مسئله مشخص شود: شخصیت معتاد و اهمیت قضیه : در بحث میان موافقان و مخالفان مخدر «سبک»، موضوع اصلی، نقش و تأثیر ماده مخدر در شکل اعتیاد موردنظر است.
حال چنانچه کسی وقت آن را داشته باشد و زحمت بررسی مشاهدات بالینی را بر خود هموار کند، بوضوح درخواهد یافت که گوش فرادادن به معتادان سابق یا کنونی ـ به شرط آنکه مختص گردآوری اطلاعات برای مداخله در امر درمان نباشد ـ اگر منجر به خوشبین شدن شخص ناظر در مورد عواقب درازمدت انواع اعتیادها (به هر نوع ماده مخدر) نشود، نمایانگر موارد زیاد استفاده نامنظم از مواد مخدر خواهد بود که دست کم به طور موقت، اختلالی در سلامتی یا موقعیت اجتماعی فرد ایجاد نمی کند.
از سوی دیگر، کم نیستند کسانی که شخصیتی بسیار آشفته و پیچیدگیهای جدی جسمانی و روانی دارند و در کمال صداقت به اعتیاد محدود و منحصر خود به یک ماده مخدر کم خطر اقرار می کنند.
این مشاهدات بالینی نیز نشان می دهد که مشکل اعتیاد را نمی توان فقط به اثر ماده مخدر مورد مصرف محدود کرد، هرچند برخی از مواد اساساً و بدون اینکه احتیاج به تجربه تأثیر آنها باشد، خطرناک شناخته می شوند.
عوامل بسیار دیگری در رابطه با شخصیت معتاد، در شدت و عواقب وابستگی مؤثر واقع می شوند که بعداً به بررسی آنها نیز خواهیم پرداخت.
آمار و مشاهدات بالینی شخصیت معتاد : در اینجا نباید تنها به طبیعت ماده مخدر مورد مصرف اکتفا کرد، بلکه توجه به رفتار و اجزای بنیادی تشکیل دهنده شخصیت نیز ضروری است.
آنهایی که معتقدند تمام مواد مخدر خطرناکند، فرضیه شناخته شده احتمال «بالا رفتن» مصرف، از مخدر کم ضرر به مخدر «سنگین» را پیش می کشند.
اما از آماری که ف.
کورته هم به آن استناد می کند، چنین برمی آید که توسل به رقم مطلق چنین احتمالی نسبتاً کم است.
و این یک نتیجه گیری صرفاً ریاضی است.
پزشکان نظر دیگری در این مورد دارند.
به نظر آنها، حتی اگر احتمال این خطر از نظر آماری هم ناچیز باشد، باید آن را به حساب آورد.
دارویی که مصرف آن خطر اعتیاد حتی به میزان کمن را داشته باشد، نباید بسادگی تجویز شود، حتی اگر مسلم شود که از جهات دیگر مصرف آن ضروری است، فروش آن باید فقط در شرایطی بسیار مشخص و معین مجاز باشد.
استدلال و نقطه نظر پزشکان، که باید به آن توجه کنیم، صرفاً عینی است و با نتیجه گیریهای آماری، یعن استدلال ریاضی، کاملاً تفاوت دارد.
از طرف دیگر، تجربه های بالینی نیز مانند داده های آماری نشان می دهد که مسئله بر سر سبکی یا سنگینی مخدر نیست، چرا که هردو، کثرت موارد «چند اعتیادی» را می پذیرند.
چند اعتیادی یعنی مواردی که چندین ماده با درجات مختلف اعتیاد، همزمان یا یکی پس از دیگری، مصرف می شوند.
در واقع رفتار چنین شخصیتی بسیار نگران کننده تر از رفتار کسانی است که تنها به یک ماده مخدر (به استثنای هروئین) بسنده می کنند و در نتیجه برگشت پذیرترند.
در این مورد هم جا دارد که مسئله روانی را در نظر گرفته و خود را به مسئله تأثیرات فیزیکی و کالبدی دارو محدود نکنیم.
شخصیت معتاد و عمل خلاف : وقتی از جنبه علمی مسئله صرف نظر کنیم و به افکار عمومی بپردازیم، درخواهیم یافت که قشرهای عمومی جامعه و همین طور رسانه های گروهی، غالباً مخدر «سبک» را با مخدرهای «مجاز» (یعنی موادی که به طور آزاد به فروش می رسند) یکی می دانند.
چنین سهوی، به دلیل پیامدهای مهمی که در عمل از آن حاصل می شود، جدل مخدر «سبک» و «سنگین» را مغشوش تر می کند.
بسیاری از مواد مخدری که امروز غیرقانونی هستند، تا چندی پیش آزادانه خریدوفروش می شدند.
در عین حال، ممنوع شدن آن دسته از موادی که امروز قانونی هستند (الکل، [در جوامع غربی]، اتر، حلالهای شیمیایی، و از این قبیل) نه آنها را مسمومتر از آنچه هستند می کند و نه موجب از میان بردن این نوع اعتیادها می شود.
تجربیات بالینی، برعکس، این باور را تقویت می کند که بخشی از هیجان یا جنون میل به مخدر در شخصیت فرد ناشی از تمایل به شکستن ممنوعیتی ساده است، در شرایطی که شکستن ممنوعیتهای معمول و جا افتاده دیگر (همچون ممنوعیتهای جنسی)، ظاهراً [در جوامع غربی] اهمیت و جاذبه خود را از نظر عاطفی و قانون شکنی از دست داده است.
مسئله واقعی : خلاصه کلام آن که نباید قضیه را فقط به مسئله مخدر «سبک» و «سنگین» محدود کرد، بلکه به عکس باید با دقت بیشتری به شخصیت فرد معتاد پرداخت و دید که در قالب این شخصیت با چه نوع معتادی روبه رو هستیم.
یعنی باید روشن کرد که ماده مخدر مورد مصرف چگونه و به چه میزان بر شخصیت فرد تسلط جبارانه پیدا می کند و در نهایت هر نوع ارتباط دیگر ار تحت الشعاع قرار می دند و احیاناً نابود می کند.
در ضمن باید دریابیم که آیا می توان امیدورا بود که استفاده از یک مخدر، که ما آن را خطرناک می شناسیم، در کوتاه مدت، بتواند در پر کردن ساده شکاف و ترکهای موجود در شخصیت فرد مفدی واقع شود یا خیر.
به عبارت دیگر، مصرف مخدر را در این مورد تلاشی بدانیم (البته با تحمل خساراتی) برای تربیت مجدد شخصیت مصرف کننده؛ تلاشی که بی تردید باید مورد بررسی قرار گیرد، بی آنکه در همه موارد و از پیش، آن را فاجعه آمیز تلقی کنیم.
نکته مشخص دیگر این است که نباید کسانی را که هنوز وابستگی ندارند معتاد بشناسیم و در مقابل افکار عمومی رسوایشان سازیم.
به همین اعتبار، جایز نیست جوانانی را که شخصیت آنها هنوز بدرستی شکل نگرفته و در نتیجه هنوز بسیار تأثیر پذیرند، به جرم اینکه شبی تعطیل توسط چند تازه معتاد، که در جستجوی مخدر رایگان بوده اند، ترغیب به امتحان ماده مخدر شده اند، آشکارا در بازداشت کم و بیش طولانی نگاه داریم.