چطور اتاق خواب کودک را بچینیم؟
دلتان میخواهد بچههایی درسخوان و باهوش داشته باشید؟
اگر میخواهیم انسانهایی موفق و فهمیده به جامعه و به دنیا تحویل دهیم اول از همه باید محیطی سالم و امن برای رشد کودکمان فراهم بیاوریم.
یکی از مهمترین نکاتی که در تاریخچه دکوراسیون داخلی به آن اهمیت داده شده نحوه چیدمان اتاق خواب است.
طراحی اتاق خواب کودکان بسیار مهم است.
شاید باورتان نشود اما چیدمان اتاق خواب کودک دلبند شما، از محل قرار گرفتن تخت گرفته تا انتخاب بهترین وسایل تزیینی و دیوارکوبها و...، تاثیر مستقیم در رفتار خوب و درسخوان شدن او در آینده دارد.
متاسفانه معمولا والدین به این نکات اهمیت زیادی نمیدهند.
به 6 نکته مهم در مورد نحوه چیدمان اتاق خواب کودک اشاره میکنیم: 1 – قاب عکسی از چهره خندان والدین را در اتاق خواب کودک بگذارید.
این کار نه تنها کودک را از بسیاری از مشکلات روحی و عاطفی که ممکن است او را در بزرگسالی تهدید کند، مصون میدارد، بلکه موجب میشود تا کودک هر زمان چشم باز میکند چهره خندان پدر و مادر خود را که در واقع ارکان اصلی زندگی او را تشکیل میدهند، در مقابل خود ببینید.
2 – تخت کودک را به عریضترین دیوار اتاق خواب تکیه بدهید.
مراقب باشید که کودک از روی تختش در اتاق را ببیند.
بهتر است دیواری که برای تکیه دادن تخت کودکتان انتخاب میکنید، مقابل دستشویی یا حمام نباشد چون میتواند سلامت کودکتان را به مخاطره بیندازد.
اگر دو فرزند دارید بهتر است از تختهای دو طبقه تا حد ممکن استفاده نکنید، چرا که کودکان نیاز دارند فضای باز و راحتی بالای سرشان داشته باشند و تختهای دو طبقه این امکان را از کودکی که در طبقه اول میخوابد، میگیرد و همین موضوع میتواند در آینده باعث فشار عصبی در او شود.
کودکی که در طبقه بالا میخوابد نیز از آنجا که یک فضای خالی در زیر محل خوابش وجود دارد احساس ناامنی میکند و همین حس میتواند در بزرگسالی تاثیرات بدی در روحیهاش بگذارد.
3 – گوشه مناسبی از اتاق را به مکانی برای مطالعه اختصاص دهید.
در گوشهای از اتاق کودک خود میز و صندلی و چراغ مطالعهای بگذارید و به او بفهمانید که مکان مناسب برای مطالعه و درس خواندن، همان است.
به این ترتیب به او نشان میدهید که چقدر درس خواندن و مطالعه برایتان اهمیت دارد.
4 – اتاق خواب کودک را به محیطی سالم تبدیل کنید.
تصاویر آب و دریا، آکواریوم یا وجود صدای آب میتواند محیط ناسالمی ایجاد کند و در آینده موجب بروز بیماری آسم در کودک شود.
5 – محیط و فضای اتاق خواب کودک را همواره تمیز و جمع و جور کنید.
کمدهای دیواری و کشوهای اتاق خواب کودک را همیشه تمیز و مرتب کنید.
هر چه فضای اتاق خواب باز و خالی از به هم ریختگی باشد کودک به همان میزان احساس آرامش بیشتری خواهد داشت و خلاقیت و قدرت تخیل او افزایش مییابد.
با جمع کردن وسایلی که ممکن است کودکتان تا یک یا دو ماه دیگر از آنها استفادهای نکند به چشم او استراحت بدهید.
6 – با استفاده از نور، رنگ و آثار هنری مثل نقاشی محیطی شاد برای کودک خود فراهم آورید.
اتاق خواب کودک باید به او روحیه ای شاداب ببخشد.
اطمینان حاصل کنید که نور اتاق کافی باشد.
سعی کنید دیوار اتاق خواب کودک خود را رنگ آبی نزنید چرا که این رنگ موجب افسردگی در کودک شما میشود و انرژی او را تحلیل میبرد.
رنگهای روشن همچون زرد، صورتی کمرنگ و سبز روشن میتواند انتخاب خوبی برای رنگ دیوار اتاق کودک باشد.
یکی از نکات مهم در مورد تزئین اتاق خواب کودک این است که از قرار دادن تصاویر حیوانات وحشی و درنده کاملا بپرهیزید.
در عوض عکسهایی را انتخاب کنید که حس خلاقیت و آرامش را در او تقویت کند .
اثر «احساس نااطمینانی در رفتار» در زندگی در غربت نا اطمینانی در رفتار نکتهای است که میخواهم در این قسمت قدری بیشتر بر روی آن تکیه کنیم چرا که تجربه کار بالینی با مراجعان نشان می دهد که این احساس از اصلیترین عوامل استرسزا در زندگی بعنوان مهاجر در یک فرهنگ دیگر است.
تحقیقات بسیاری نشان میدهند که مهاجران در رابطه با اثرگذاریشان در روابط روانی-اجتماعی احساس نااطمینانی میکنند و این احساس نااطمینانی اکثرا باعث میشود که تاثیرگذاری آنها بر پیرامونشان ناروشن باشد و به همین نسبت هم از پیرامونشان پاسخهایی دریافت میکنند که احساس غیر موثر بودن رفتارشان را در آنها تقویت میکند.
این پاسخهای غیرکارآمد فشارهایی را به آنها تحمیل میکند و آنها به خاطر پرهیز از جریحهدار شدن از ارتباط با دیگران دوری میکنند و در خودشان فرو رفته و اصل «تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابل» را در دنیایی تخیلی خود پیش میبرند.
این حالات به همین صورت نمیمانند.
فرد در این حال رفتهرفته بدون هوشیاری به آن خود را از روابط پیرامونش کنار میکشد و تمام وقتش صرف رودررویی با دنیای درونیاش میشود، و به نوعی خودمحوربینی میرسد و با چیزهای دنیای درونی خودش تنها میشود.
در جهان درونی تنها با الگوهای فکری خودش روبرو است.
این الگوها دیگر نیازی به صیقل پیدا کردن ندارند.
معیارهای سنجش و قضاوتش تنها از دنیای درون وی میآیند و از اصل مطابقت با واقعییت دور میافتند.
هر چه بیشتر به اینکار ادامه می دهند زندگی در عالم تخیل را آرامبخشتر می یابند و بیشتر به آن پناه می برند به حدی که به یک نوع گریز دائمی از واقعیت روی آورده و تا حد اختلالات شدید روانی پیش می روند.
شیوهای که روان ما به آنشکل کار میکند در علم زیستشناسی تعریفی را داریم از بیولوژی رفتار انسان که آنرا تحت عنوان سیستم اکولوژیکی میشناسیم.
معنای آن این است که انسان جهان مادی خویش را شکل میدهد و در رابطه متقابلی بین خود و محیطی که آنرا نیز خودش شکل میدهد بسر میبرد.
بر محیط تاثیر میگذارد و از تاثیری که بر محیط میگذارد مجددا خودش تاثیر میگیرد.
و این رابطه چیزی است که منجر به تکامل موجود زنده میشود.
شاید در روابط بین انسانی و روانی استفاده از کلمه اکولوژیکی (زیستی) قدری بیمسمما بنماید.
ولی این کلمه در اینجا نیز به این معنا است که انسان دائما در حال صیقل دادن به افکار, رفتار و احساسات خود است و اینکار را به شکل یک نوع عکسبرداری از دنیای بیرون انجام میدهد، سپس دنیای درونش را با آن عکس مقایسه میکند از نتیجه اینکار تاثیر میگیرد و این راهی است که بوسیله آن پلی بین دنیای درون و دنیای بیرون خود میزند تا دنیای بیرون را از آن خود بسازد و در این راه مجددا و همواره بر پیرامون خود که خود شکل داده تاثیر میگذارد و از تاثیر آن مجددا خود متاثر می شود.
این سیر به همین نحو تا انتهای حیات فرد همواره ادامه می یابد.
شاید در روابط بینانسانی و روانی استفاده از کلمه اکولوژیکی (زیستی) قدری بیمسمما بنماید.
این سیر دائمی تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابل راهی است که انسان توسط آن احساس بودن را لمس میکند.
این سیر را باید به شکل یک چرخه درنظر گرفت که دائم در حرکت است.
چرخهای که بنابر نوع جوابی که فرد به چیزها میدهد و پاسخی که از پیرامونش دریافت میکند به گردش ادامه میدهد.
هر چیزی در روابط انسانی به همین صورت پیش میرود.
برای مثال اکنون که شما مخاطب من هستید من نیز در حال شکل دادن به پیرامون خود هستم.
به این شکل که سعی میکنم تا با صحبتهایم دنیای فکریای را در اختیار شما قرار بدهم، و امید دارم که نتیجه این تاثیرگذاری به نوعی توسط عکسالعملهای شما نسبت به صحبتهای من دوباره به خود من برگردد.
یعنی شما آیینه صحبتهای من هستید.
و من از طریق عکسالعملهای شما درمییابم که چه گفتم.
نکته اصلی در این تصویر از زندگی روانی انسان این است که انسان همواره مشغول ساختن و شکل دادن به محیط زیست روانی و مادی خود است و در اینراه پاسخهایی را از پیرامون دریافت میکند، این پاسخها را با چیزهایی که در گنجینه تجربیات خویش دارد مقایسه و ارزیابی میکند و سپس یا به تایید آن تجارب میرسد و یا تحت شرایطی مجبور است در تجربیات خویش تجدید نظر کند و اطلاعات جدیدتری را روانه گنجینه تجربیاتش ساخته و در قدم بعدی از آنها در مقایسه و ارزیابی چیزهای بعدی استفاده کند.
ما انسانها بدون هوشیار بودن به این روند به این وسیله برای چگونه فکرکردن خود ساختارهایی میسازیم، این ساختارها به شکل نقشههایی در مغز ما در میآیند و ما مطابق آنها فکر، احساس و عمل میکنیم، یعنی بر پیرامونمان تاثیر میگذاریم.
بسیاری از وقایع یعنی چیزهایی که در دنیای بیرون اتفاق میافتند اختیارشان در دست ما نیست، شاید هم با جهت فکر و اندیشه ای که ما داریم و با هدفی که ما دنبال میکنیم همخوانی ندارند.
برای اینکه با فکر و هدف ما جور دربیایند ما بر آنها تاثیر میگذاریم و آنها را مطابق هدف خودمان صیقل میدهیم.
به زبانی سادهتر: ما بر پیرامونمان آنطوری تاثیر میگذاریم که میتوانیم و اجازه آنرا به خود میدهیم و آن نوع تاثیری را از پیرامون میگیرم که برایش آماده هستیم.
اگر زندگینامه یک فرد را بررسی کنید میبینید که در طول زندگی دو و یا سه هدف پایهای برای کل رفتارهای وی وجود دارد که این اهداف تا کنون جهت همه رفتارهای وی را تعیین کردهاند.
چیزهایی که در زندگی تجربه کردهاست هرکدام مانند حلقههای زنجیری هستند که هرکدام از آنها به حلقه قبلی و حلقه بعدی وصل است و نقاط وصل آن حلقهها با یکدیگر توسط آن دو سه هدف اصلی بوجود آمده است.
باید بگویم که این شکل از پیوند تجارب با یکدیگر بر پایه اهداف فرد، نقش اساسی در سلامتی روانی بازی میکند.
تاثیر درمانی موسیقی بر اسکیزوفرنی موسیقی درمانی افسردگی، تشویش و اضطراب، گوشه گیری و انزواطلبی را در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی کاهش میدهد.
این نکته را نتایج یک تحقیقات در بریتانیامشخص ساخته است.
یک بررسی در چهار بیمارستان، که توسط محققان در کالج امپریال لندن انجام شد، نشان داد تشویق بیماران در اینکه خود را از طریق موسیقی بیان کنند، منجر به بهبود نشانه های این بیماری میشود.
دکتر مایکل کرافورد، مدیر این مطالعه که نتایج تحقیق گروه خود را در مجله بریتانیایی روانپزشکی به چاپ رسانده است، در این زمینه میگوید: ما مواردی را که درمان های روانپزشکی به افراد مبتلا به اسکیزوفرنی کمک میکند را تجربه کرده ایم، اما استفاده از موسیقی تنها زمانی برای این افراد توصیه میشود که در شرایط نسبتا باثباتی هستند...
وی افزود: این بررسی نشان میدهد که موسیقیدرمانی به عنوان یک راه موثر برای این نوع افراد، بویژه زمانی که آنها به شدت "بدحال" هستند محسوب میشود.
یک درصد مردم در بریتانیا و امریکا دچار مشکل اسکیزوفرنی هستند.
این بیماری معمولا در اواخر دوران نوجوانی و اوایل دهه بیست سالگی آغاز میشود و با علائمی چون توهم، افکار بیهوده، شنیدن صدا و تغییرات رفتاری همراه است.
برای این بررسی، بیماران در دو گروه قرار گرفتند 1- گروهی که تنها درمانهای خاص را داشته اند.
2- گروهی که این نوع درمان ها را همراه با ترکیبی از موسیقی (شامل 8 تا 12 جلسه) دریافت کردهاند.
دکتر کرافورد و تیم او پس از بررسی آثار این درنانها در هر دو گروه، به این نتیجه دست یافتند در گروه دوم که موسیقیدرمانی نیز داشتهاند، بهبودی قابل توجهی به چشم میخورد.
اگرجه آنها نتوانستن به طور کامل نقش سایر عوامل تاثیرگذار در شدت این بیماری را مشخص کنند.
آنها معتقدند که بررسیهای بیشتری را باید برای دستیابی به این نتایج در آینده دنبال کنند.
دکتر کرافورد میافزاید: موسیقیدرمانی ممکن است در موارد خاصی که درمان اسکیزوفرنی با مصرف دارو حداقل بهبودی را به دنبال دارد، به طور قابل توجهی اثربخش باشد.
.http://secretprosperity.parsiblog.com/Archive14195.htm http://www.rawanshenasi.de/salamati%20wa%20bimari.htm