چکیده تحقیق «ماز پیترسن»:
آزمایش ماز ذهنی پیترسن می باشد که در این آزمایش می خواهیم بدانیم که کوشش و خطا چه تأثیری روی یادگیری فرد دارد. در این آزمایش ما به یک ماز نیازمندیم که ماز ذهنی پیترسن « برای بزرگسالان» می باشد. این ماز که از 12 شاخه تشکیل شده است و یک شاخه نیز برای ورود به راه اصلی وجود دارد. شاخه ها در امتداد یکدیگر قرار دارند به طوری که هر شاخه « شاخه قبلی» خود را قطع می کند و باعث تشکیل یک راه اصلی و یک راه فرعی می شود که هر کدام از راه های اصلی و فرعی برای خود اعداد دارند به طوری که آزمودنی در هر شاخه بر سر دو راهی می رسد. ابتدا آزمایشگر دو عدد 14 و 19 را برای آزمودنی می خواند و او نیز باید یکی از آنها را انتخاب کند. اگر عدد 14 را انتخاب کرد آزمایشگر اعداد 19 و 21 را برای او می خواند و اگر آزمودنی 19 را انتخاب کرد آزمایشگر دو عدد دیگر را که بر سر راه آزمودنی وجود دارد را برای او می خواند یعنی اعداد 14 و 17 و این کار را تا بدانجا ادامه می دهند تا آزمودنی به مقصد رسد و بر اثر کوشش و خطا بتواند بدون غلط سه بار از ابتدا به مقصد برسد آزماینده پاسخهای آزمودنی را ثبت و تعداد غلط های او را می شمارد. این آزمایش به صورت مطالعه موردی (Case study) بوده و آزمودنی مردی 24 ساله می باشد.
پس از بررس نتایج بدست آمده این نکته حاصل می گردد که آزمودنی هر چه به مراحل آخر نزدیکتر می شود (پس از 13 مرحله) از تعداد خطاهای او کاسته شده و این فرضیه که کوشش و خطا باعث یادگیری می شود تأیید می گردد.
چکیده تحقیق «ماز u شکل»:
در این آزمایش (ماز u شکل) سعی ما بر این است که نشان دهیم کوشش و خطا چه تأثیری روی یادگیری دارد آیا یادگیری را افزایش می دهد. در این آزمایش ما به یک کرونومتر برای ثبت زمان و یک ماز u شکل نیازمندیم. آزمایش با اعلام آمادگی آزمودنی شروع می شود و او باید انگشت خود را روی مبداء شروع ماز قرار دهد. ماز از 10 مرحله تشکیل شده و هر مرحله شامل یک شکل U می باشد که دو راه به سمت راست و چپ دارد که یکی بن بست است و دیگری راه اصلی و همه آنها به هم مرتبط هستند که آزمودنی باید آن ها را ارائه دهد تا به مقصد برسد. آزمایشگر باید زمان و خطاهای آزمودنی را محاسبه کند.
آزمودنی باید این کار را آن قدر انجام دهد تا پس از سه بار متوالی و بدون خطا مسیر ماز را طی کند. تنها در این صورت است که می توان گفت یادگیری صورت گرفته است.
این آزمایش از نوع مطالعه موردی (Case study) می باشد که در آزمایشگاه روانشناسی دانشکده انجام شده است. پس از اتمام اجرای آزمایش و ثبت نمرات، مراحل آزمایش تجزیه و تحلیل شدند و با هم مقایسه گردیدند که پس از این کار نتیجه گرفته می شود که آزمودنی هر چه به مرحله پایانی (مرحله 15) نزدیکتر می شود از تعداد خطاهای او کاسته شده و زمان نیز از 45 ثانیه به 15 ثانیه کاهش یافته است. پس این فرضیه که تکرار و تمرین موجب کاهش زمان و افزایش یادگیری می شود تأیید می گردد.
مقدمه:
حافظه از بعضی جهات مرکز شناخت است. بدون حافظه شناخت چندان معنایی ندارد، زیرا هیچ کدام از محصولات آن باقی نخواهد ماند. روان شناسان بین سه نوع حافظه تمایز قائل اند: حسی کوتاه مدت (فعال) و بلندمدت.
داشتن اطلاعات در حافظه برای قابل کاربرد کردن آن کافی نیست؛ اطلاعات برای در دسترس بودن باید سازماندهی شود. شاید به همین دلیل اکثر افراد چیزهای کمی از دوران کودکی خود به یاد دارند. سازمان دهی زمانی واقع می شود که اطلاعات از حافظه فعال (کوتاه مدت) به حافظه طولانی مدت از طریق فرآیند رمزگذاری منتقل شود؛ فرآیندی که اطلاعات از طریق آن با طرحواره و مفاهیم قابل دسترس تعبیر و تفسیر میشود برای مثال فرض کنید از کودکی خواسته می شود نام تک تک پادشاهان ایرانی را بگوید (از حفظ کند). او بحای اینکه همه را جداگانه از بر کند آنها را به سلسله های مختلف تقسیم می نماید، چون می داند که بدین وسیله بهتر می تواند از عهده حفظ کردن آنها برآید.
سازماندهی در ضمن در فرآیند بازیابی (retrieval) و یا یافتن اطلاعات به کمک حافظه نیز مؤثر است. هر بار که اطلاعات را از حافظه طولانی مدت به حافظه فعال منتقل می کنیم، مرور ذهنی می کنیم، گسترش می دهیم و آن را رمزگذاری می کنیم همین یکی از علت های این امر است که ما اطلاعاتی را که بارها مرر کرده ایم بهتر به خاطر میسپاریم- ما آن را در دستگاه طرحواره ها و مفاهیم به طرق بیشتری ادغام می کنیم، بدین ترتیب راه های بسیاری برای بازیابی آن وجود دارد.
ادبیات تحقیق:
در این آزمایش سعی بر این است که بدانیم آیا قادریم از طریق کوشش و خطا اطلاعاتی را به حافظه دراز مدت انتقال دهیم؟ با توجه به اینکه آزمایش مربوط به کوشش و خطا است و ارتباط مستقیمی با حافظه دارد، پس ما به بررسی این دو مطلب (کوشش و خطا، حافظه) می پردازیم.
حافظه: پژوهشگران دست کم سه مرحله متمایز در حافظه را شناسایی کرده اند: حافظه حسی (Sensory memory)، حافظه حسی عبارت است از اندوزش اولیه اطلاعات در حواس، مانند یک تصویر دیداری یا یک الگوی شنیداری. حافظه کوتاه مدت (STM) یک حافظه کار است و در آن اطلاعاتی برای مدت کوتاه اندوزش و پردازش می شود حافظه دراز مدت (LTM) در برگیرنده: اطلاعات و تجربه هایی است که برای استفاده در آینده اندوزش شده اند (اتکینسون و شیفرین – 1968).
دوام اطلاعات در حافظه حسی حالت گذرا دارد تصویر های ذهنی دیداری به مدت «4/1» تا «2/1» ثانیه و صداها اندکی بیشتر تا «4» ثانیه پایدار می مانند. اگر چه این زمانها خیلی کوتاه به نظر می رسند، ولی دسترسی «4» ثانیه ای به اطلاعات شنیداری برای تحلیل مجدد چیزی که شنیدهایم به طور کلی کافی است و گفته های مشخص پیش از آنکه صداها کاملاً محو شوند تحلیل می گردند.
یک صدا یا تصویر ذهنی دیداری حداکثر 30 ثانیه در حافظه کوتاه مدت پایدار می ماند پترس و پترسن- 1995).
گنجایش ما برای نگهداری اطلاعات در حافظه کوتاه مدت تقریباً محدودبه «7» ماده اطلاعاتی است این گنجایش محدود را می توان یک نقص جدی دانست مگر اینکه بدانیم چگونه از حافظه کوتاه مدت به نحو موثر استفاده می کنیم روان شناسی به نام جورج میلر مشکل گنجایش حافظه کوتاه مدت را در مقاله مشهوری (1956) با عنوان عدد سحرآمیز«7» به اضافه منهای «2» تشریح کرد.
برخلاف مراحل حافظه حسی و حافظه کوتاه مدت، گنجایش حافظه دراز مدت محدود نیست. اطلاعات در حافظه درازمدت می تواند تا زمانی که ما زنده هستیم پایدار بماند، و هرگز برای اندوزش اطلاعات تازه جا کم نمی آید( کلاتزکی ، 1984). با وجود این برای سودمند بودن اطلاعات اندوزش شده آنها را باید به نحوی سازماندهی کرد که هنگام مراجعه در دسترس باشند و با ورود اطلاعات تازه اصلاح شوند.
یادگیری از راه کوشش و خطا:
اکثر روان شناسان و پرورشکاران معتقدند که ما رفتارهای گوناگون خود را از راه های گوناگونی یاد میگیریم. اغلب رفتارهای پیچیده انسان صرفاً با استفاده از یک روش یاد گرفته نمی شود.
در یکی از نظریه های یادگیری، یادگیری چنین تعریف شده است تداعی بین چندین محرک بیرونی ( غذا، رنگ، مار) و یک پاسخ (ترشح بزاق، پلک زدن، تغییر در فشار خون)یادگیری تداعی بین درک و یک پاسخ شرطی شدن (Couditioning) نامیده میشود. نوعی از این یادگیری که شرطی شدن کلاسیک نام دارد، شامل یادگیری پاسخ های بازتابی و غیرارادی به محرک هایی است که به طور طبیعی چنین پاسخهایی را ایجاد نمی کنند نوع دیگر از شرطی سازی موسوم به شرطی سازی کنشگر یعنی همان دربردارنده یادگیری پاسخ های ارادی به محرک ها از طریق پیامدهای پاسخهای پیشین است. یکی دیگر از نظریه های یادگیری که ارتباط بیشتری با فرایندهای تفکر دارد نظریه یادگیری شناختی است. در این نظریه فرض بر آن است که شامل چیزی است بیشتر از افراد پاسخ های قابل مشاهده به محرک ها. طرفداران این نظریه معتقدند که یک عنصر درونی و ذهنی در یادگیری وجود دارد که نمی توان همواره آن را مستقیماً مورد مشاهده یا اندازهگیری قرار داد، در نتیجه آنها فرآیندهای تفکر را که زیربنای رفتارهای قابل مشاهده هستند، بررسی میکنند.