نشانه های هیجانی افسردگی:
وقتی از یک بیمار افسرده سؤال می شود که چه احساسی دارد، رایجترین صفتهایی که به کار می برد عبارت اند از:
«غمگین، دمغ، بدبخا، درمانده، ناامید، تنها، ناخشنود، اندوهگین، بی ارزش، شرمنده، حقیر، نگران، بی مصرف گناهکار.»
غم برجسته ترین و فراوان ترین نشانه های هیجانی در افسردگی است. غم آنچنان بر زددگی یک بیمار حاکم بود که او تقریباً در تمام ساعات بیداری خود گریه می کرد. او به خاطر گریه بیش از حد نمی توانست از عهده مکالمه اجتماعی بر آبد. این حالت با چنان شدتی در درمان رخ داد که تقریباً هیچ درمانی صورت نگرفت. این خلق مالیخولیایی در اوقات روز فرق می کند. عموماص افراد افسرده هنگام صبح احساس بدتری دارند، و وقتی روز سپری می شود، به نظر می رسد خلق آنها اندکی سبک می شود، همراه با احساسهای غم، احساسهای اضطراب نیز اغلب در افسردگی وجود دارند. فقدان مسرت، از بین رفتن شادی زندگی، تقریباً به اندازه غم در افسردگی فراگیر است. فعالیت هایی که قبلاً موجب احساس خشنودی می شوند، کند و یکنواخت می شوند. بی علاقگی معمولاً در آغاز فقط در چند فعالیت، مثل کار وجود دارد. اما زمانی که شدت افسردگی افزایش می یابد، بی علاقگی عملاً به هر فعالیتی که شخص انجام می دهد گسترش کی یابد. لذت ناشی از تفریحات، سرگرمی و خانوده. کاهش می یابد. افراد معاشرتی که قبلاً از رفتن به میهامانی لذت می بردند، از گردهمایی های اجتماعی خودداری می کنند. بالاخره، حتی کارکردهای زیستی، نظیر خوردن و میل جنسی، جاذبه خود را از دست می دهند. نود و دو درصد از بیماران افسرده، دیگر از دلبستگی های موجود در زندگی خود احساس خشنودی نمی کنند، و شصت و چهار درصد بیماران افسرده احساس خود نسبت به دیگران را از دست می دهند.(به نقل از روزنهان و سلیگمن: ترجمه سید محمدی، 1379 شناخت درمانی در درمان افراد افسرده)
پک(1968) ابتدا شناخت درمانی را روی افسردگی اجرا می کرد. در مورد افسردگی بیش از هر اختلال دیگری تحقیق شده است. مفهوم بندی هایی که در مورد افسردگی لایه شده عبارتند از فرایاد شناختی، مارپیچ نزولی افسردگی و جامعه گرایی و خودمختاری. این مبانی نظری افسردگی، چارچوبی برای کاربرد راهبردهای شناختی و دیگر راهبردها فراهم می آورند.
فرایاد شناختی[1] به نگاه منفی افسرده ها در مورد خودشان، دنیا و شکست هایشان اشاره دارد. طبق دیدگاه ادراک خویشتن، افسرده ها خودشان را از انسان های بی ارزش، تنها و بی عرضه می دانند. در عین حال دنیا را مملو از توقعات طاقت فرسا و موانعی می دانند که اجازه نمی دهند آنها به اهداف شان برسند. افسرده ها نگاه غم انگیزی به آینده دارند آنها معتقدند شدیدتر می شود و موفق نخواهند شد. چنین ادراک هایی باعث می شود مردود و نا امید، خسته و بی تفاوت شوند. تحریف های شناختی آنها نیز همان تعریف هایی است که اشاره شد.
یک دیدگاه نظری دیگر در مورد افسردگی، مارپیچ شناختی[2] است. مارپیچ نزولی افسردگی که با ترایا و شناختی رابطه دارد، روابط طرحواره ها، افکار خودکار منفی، خلق و ادراک های منفی را نشان می دهد. عقاید بنیادی و طرحواره های افسرده در مورد شکست، زمینه ساز برخی واکنش ها در آنها می شود.
یک (1983) با بررسی بیشتر افسردگی دریافت دو بعد دیگر هم در افسردگی مهمند: وابستگی اجتماعی و خودمختاری اگرچه یک نفر می تواند به طور همزمان از لحاظ اجتماعی وابسته و خودمختار باشد ولی انسان ها معمولاً به یکی از این دو، گزایش بیشتری دارند. انسان های خود مختار به طور کلی شخصیتی هدفمند، مستقل و مصمم دارند. در هنگام افسردگی از این که نمی توانند خود پندار خویش را حفظ کنند ناراحت می شوند. ولی شخصیت های سلطه پذیر به وابستگی، نزدیکی و توجه و مراقبت دیگران اهمیت می دهند. آنها در هنگام افسردگی حساسیت خاصی نسبت به طرد شدن و از دست دادن روابط میان فردی پیدا می کنند.(به نقل از شارف، ترجمه فیروزبخت)
به هنگام افسردگی چه کاری باید انجام دهیم:
اولین مسأله یادآوری این حقیقت است که همه مردم در دوره یا دوره هایی از زدنگی خود دچار افسردگی می شوند. برای ارزیابی این که چرا افسردگی شده اید زمانی را در نظر بگیرید. در بسیاری از موارد احساس غمگینی واکنشی مورد انتظار و متناسب به یک فشارزا و یا موقعیت است؛ بهرحال وقتی احساس غمگینی برای مدت زمانی طولانی تداوم یافت و یا در توانایی شما در عملکردهایتان تداخل کرد عاقلانه خواهد بود اگر در تغییر وضعیت تان بکوشید. بعضی از کارهایی که می توانید انجام دهید اینها هستند.
به روزهایتان ساختار دهید. اهداف روزانه کوچکی را انتخاب کردهخ و سعی کنید که به آنها عمل کنید.
برای هر روز فعالیت های لذت بخش و شادی آور در نظر بگیرید. به خود بگوئید که چیزی برای لذت بردن وجود دارد که مستلزم صرف مقداری نیرو از جانب شماست.
به ورزشهای پر تحرک از قبیل شنا، دو و تنیس بپردازید.
به اندازه کافی استراحت و خواب داشت باشید، اما در آنها افراط نکنید.
ار رژیم های غذایی متعادل استفاده کنید. خوردن غذاهای شور را قطع کنید.
به خود اجازه تجریه کردن احساسات خود را بدهید. اگر به گریه کردن احساس نیاز می کنید، گریه کنید.
اگر عصبانی هستید راهی مطمئن برای بیان خشم خود در مدت زمانی کوتاه پیدا کنید.
کاغذی بر دارید، چگونگی احساس و تفکر خود را یادداشت نمائید. این روش راهی مطمئن برای تجربه احساسات خودتان در تضاد با نگهداری آنها در درون، می باشد.
با هرگونه خودگویی یا پیامدهای منفی که ممکن است به خودتان بدهید، مبارزه کنید. به آنچه که فکر می کنید درست، واقعی و ملموس است چنگ بزنید و از نتیجه گیریها و فرضیه سازی های شتاب زده خودداری نمائید. به مواد منفی تمرکز نکنید.
یک تیم حمایتی از افراد خوب برای خود فراهم کنید. شامل هر کسی که می تواند حمایت کننده، تشویق کننده و متعادل کننده باشد. (به نقل از بروشور حوزه معاونت دانشجویی و فرهنگی مرکز مشاوره دانشجویی دانشگاه تهران)
دیدگاههای نظری درباره افسردگی:
بالبی مهتقد است که نیاز به تماس از بدو تولد در کودک وجود دارد و اصطلاح دلبستگی در چهارچوب نظریه وی، منعکس کننده یک نیاز اجتماعی نخستین است.
بالبی مفهوم دلبستگی را بر اساس چند خصیصه مهم توصیف کرده است:
- رفتار دلبستگی شامل هر نوع رفتاری است که پیامد آن، حفظ یا به دست آوردن مجاورت فرد مورد توجه باشد اهمیت آن دز زندگی انسان لا اقل در رفتارهای تغذیه و جنسی است.
- رفتار دلبستگی که در آغاز به صورت واکنشهایی به منظور حفظ مجاورت کودک و والدین است بتدریج در خلال تحول بهنجار، برای تضمین روابط عاطفی آن، در سراسر زندگی همواره حاضر فعالند، به هیچ وجه به دوره کودکی محدود نمی شوند و وجود آنها در فرد بزرگسال را نمی توان یک واپس روی مرضی به مرحله پائین تر و یا رفتاری رشد نایافته تلقی کرد. دیدگاه اخیر که تقریباً تمامی نظر به پردازان روان تحلیل گری از آن دفاع کرده اند، ناشی از مفهوم سازیهای برخاسته از نظریه دهانی و ثانوی دانستنی دلبستگی است. در حالی که بالبی، رفتار مرضی را ناشی از انحراف از خط تحول می نامند انحرافی که معمولاً در همه سنین نوعی دلبستگی اضطراب آمیز را در پی دارد.