زرتشت
زَرتُشت، زردشت،زردهُشت یا زراتُشت(در اوستا زَرَثوشْتَرَ به تعبیری به معنی «دارنده روشنایی زرینرنگ» و به تعبیری دیگر «دارنده شتر زردفام» و سرانجان به معنای «ستاره زرین») نام پیامبر ایرانی و بنیادگذار دین زرتشتیگری یا مزداپرستی و سراینده گاهان (کهنترین بخش اوستا) است. بعضی پژوهشگران بر این باورند که زرتشت در روز ششم فروردین زاده شده ولی درباره تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد. برآوردها از ششصد تا چندین هزار سال پیش از میلاد تفاوت دارند. تولد زرتشت را در شمال غربی ایران در نزدیکی دریاچه چیچست (ارومیه) در روستای انبی دانستهاند. پس از اعلام پیامبری در سن ۳۰ سالگی، زندگی بر زرتشت در منطقه شمال غربی ایران سخت شد و او ناچار به کوچ به شمال شرقی ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ شد. در آنجا زرتشت از پشتیبانی گشتاسبشاه برخوردار شد و توانست دین خود را گسترش دهد. زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز پنجم دی ماه در نیایشگاه بلخ بدست یکی از تورانیان به نام توربراتور کشته شد
تبار و خانواده زرتشت
جد پدری زرتشت شخصی بود به نام پیترگتراسپه. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. مادر او دُغدو و پدر وی پوروشسب نام داشتند. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندان نژادگان (اشراف) و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست. زرتشت از همسر خود به نام هووی شش فرزند داشت. نام سه پسر ایشان ایسَتواسْتَرَه، اورْوْتَتْنَرَه، هْوَرْچیثْزَه و نام سه دخترشان فرینی، ثریتی و پوروچیستا بود. یکی از هفت شاگرد اصلی زرتشت به نام مَیدیوماه پسرعموی پیامبر بود. هر یک از فرزندان زرتشت وظایفی عمده بردوش داشتند. به عبارت دیگر پسر ارشد او روحانی، پسر دوم جنگجو و پسر سوم شبان بوده است. لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمده است صفت یا عنوان پیغمبر می باشد. به طوری که در اکثر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از ان نیست که مخلوقی از جانب خالق بخشنده، به خطاب اشوئی مخاطب شود. اشوزرتشت را از سلسله مهآبادیان نامیده اند .
خاستگاه زرتشت
از این پیامبر ایرانی در یشتهای کهن سخن میآید که در (اَریّانَ و یَوچَه) در ساحل رود (دائیتی) در سرزمین قبایل ایرانی متولد گردید در (زامیادیشت) زیستگاه زرتشت را در ناحیه ئی میداند که در آن دریاچه (کوسَویّ) است که مطابقتی با دریاچه هامون دارد. بهر تقدیر ناحیه (اَریانَّ و یوچَه) گاه خوارزم پنداشته میشود و گاه آنرا آذربایجان و بعضاً بدلیل مراسمی مذهبی که در ستایش (اَرُدویسورااناهیتا) میشود آنرا در سیستان ذکر کردهاند. امروز بر این باوریم که گاهان اثری قبل از زرتشت پیامبر محسوب میشود تاریخ موجودیت زرتشت را نمیتوان بطور قطع مشخص نمود که احتمالاً قدمت آن از ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد تا ۶۳۰ سال ق م میدانند. زرتشت از سرزمینی کهنی برخواست که مردمانش آریایی بودند
اندیشه زرتشت
زرتشت آزادی و اختیار را گزینشی برای مردم میداند. بهره کار هر کس همانست که انجام میدهد جبری برای اشخاص نیست نیکی اشخاص جز بهرهئی از نیکوئی و شر اشخاص جز شری برای وی نخواهد بود
زرتشتیگری
زرتشتیگری (مزداپرستی یا مَزدَیَسنی) یکی از دینهای ایرانی است که پیرامون ۱۲۰۰ (پیش از میلاد) تا ۱۴۰۰ (پیش از میلاد) از سوی پیامبر ایرانی، زرتشت اسپنتمان، پایهگذاری شد. زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش چندخداباور آریائیان پرداخت. زرتشتیگری عناصری از یکتاپرستی و دوگانهپرستی را در خود دارد. بیشتر پژوهندگان بر این باورند که دین زرتشت تأثیر بسیار بزرگی بر یهودیت و مانیگرایی و بطور غیرمستقیم بر مسیحیت و اسلام داشته است. کتاب مقدس زرتشتیان اوستا است. از بخشهای گوناگون این کتاب بخشی به نام گاهان (سرودها) سخنان خود شخص زرتشت بوده است.
خدای نیکسرشت در دین زرتشت، اهورامزدا (سرور دانا) نام دارد و پرستیده میشود. نیروی مخالف اهورامزدا و قطب بدیها اهریمن نام دارد. زرتشتیان امروزی خود را یکتاپرست میدانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدیها مینامند نه یک خدا. در زمان ساسانیان مردم به دو دسته تقسیم میشوند طبقه مردم معمولی و بزرگان. یکی از افراد طبقه بزرگان روحانیون زرتشتی بودند .
آیین ها و جشنهای دینی زرتشتیان
سدره پوشی
سدرهپوشی یکی از آیینهای زرتشتیان است.
سَدره پیراهنی است گشاد، سپیدرنگ و بییقه و با آستینهای کوتاه و بلندا تا زانو و دارای دو کیسه بسیار کوچک، یکی در جلوی سینه و نزدیک قلب که گریبان خوانده میشود و دیگری در پشت که گُرده نامیده میشود. آستینهای آن بدون آستر است که از پارچه سفید و در قدیم از جنس کتان تهیه میشده است. در جلو سدره از گریبان به پایین چاکی دارد که تا سینه میرسد و در انتهای آن کیسه کوچکی قراردارد که کرفهکیسه نام دارد. هر بخش از سدره کاربردی نمادین دارد. گُرده نشانه مسئولیتها و وظیفههایی است که هرکس به عهده دارد و باید بدرستی انجام دهد. گریبان که کیسه کرفه یا کیسه کار نیک هم خوانده میشود، یادآور است که همه کردارهای نیک روی هم انباشته شده و آدمی را به خوشبختی میرساند. نزدیک قلب بودن آن نشانهای است که کارهای نیک باید قلبآ و خالصانه انجام شود. کرفهکیسه به باور زرتشتیان گنجینه زرتشتیان (اندیشه نیک، گفتارنیک، کردارنیک) است و پوشنده باید بکوشد که وجودش را با این سه صفت آراسته کند.
سپیدی آن نماد پاکی و بی غل و غش بودن است.
برابر با یک روش کهن و پذیرفته شده باستانی، همه جوانان دختر و پسر باید آیین سدرهپوشی را انجام دهند تا زرتشتی شناخته شوند. امروزه در ایران کودکان زرتشتی میان سنین هفت و یازده سدره پوش میشوند. سدرهپوشی به منزله زایش نوین است. از همین رو این آیین را «نوزاد» یا «نوزات»(در گویش دری گجراتی NAVJOT) نیز مینامند. آیین سدرهپوشی باید در بامداد انجام شود ولی امروز در ایران، به دلایل عملی، پس از نیمروز برگذار میشود.
پس از پوشیدن سدره بر روی آن و بر گرد کمر کُستی میبندند .
واژهشناسی
واژه سدره در اوستا (vohumanu vastra) است که به معنی جامه نیکاندیشی میباشد. برخی این واژه را که در نسکهای پهلوی شپیک SHAPIK خوانده شده را برابر با پیراهن شب دانستهاند.در برخی از نسکهای دینی زرتشتیان این پوشش را پیراهن خواندهاند.
درباره خود واژه امروزی سدره گروهی آن را از ریشه vastra در زباان اوستایی میدانند که برابر رخت و جامه است.گروهی آن را برساخته از دو واژه پارسی سود و رَه دانستهاند و اینگونه آن را سودراه و سودمند و راه سود معنا کردهاند.برخی هم آن را گرفته شده از واژههای عربی صدره(نیمتنه) و ستره(پوشش) دانستهاند .
همپرسی با زرتشت
اند یشه و بینش زرتشت، که سرآمد فرهنگ و ستاره ی اد ب و فلسفه ی جهانیان بوده، برای ما ایرانیان بیگانه و شاید هم نا مفهوم باشد. چرا که ما قرنها و هزاره ها در زیر ستم نا مردمانی بی فرهنگ از خود بیگانه مانده ایم. چرا زرتشت را که در روایت های کهن یونان، در نماد سرآمد ستاره شناسان، آموزگار و روان فیثاغورس، سقراط و افلاطون، می ستایند از فرهنگ ایران بد ور افتاده است؟
نخستین پرسش این است، این چه اند یشه و یا آموزه ی بوده است، که فرمانروایان و متولیان مذهبئ ایران هزاران سال در تحریف و خشک سازی آن کوشیده اند؟
دوم اینکه آیا امکان این وجود دارد که به بنمایه های بینش و اند یِشه ی این فرهنگ آفرین ایران پی برد؟
در این نوشتار کوشش می شود که پاسخی برای پرسش دوم جستجو شود. چون راز پرسش و پاسخ یکم، ستیزه جویی بد کاران و اند یشه سوزان، در یافتن پاسخ دوم، نشانه های بهمنشی زرتشت، نهفته است.
همان طوریکه هر باور و عقیده ای، در طول زمان، نسبت به نیازهای اجتماع و امکانات پیروان آن در حال تغییر است، آموزه و بینش زرتشت هم، نه تنها بعد از اسلام بلکه بیشتر در زمان ساسانیان، پیوسته به وسیله ی موبدان و به خواست پادشاهان، د ستکاری و دگرگون شده است. بطوریکه باز شناسئ کامل اند یشه ی زرتشت، امروز برای هر پژوهنده کاری بس دشوار وشاید هم ناممکن باشد.
تصویر خدا در بینش هر مردمی بازتاب شیوه ی حکومت و شهریارئ همان مردم است. برائ نمونه: الله در تصور تازیان بسان صاحب پرقدرت و ثروتمند یک طایفه است که بر شترها و گوسفندان خود اختیار مطلق دارد. ولی همین الله وقتیکه، با کشتار و ستم فراوان، خود را به ایرانیان تحمیل می کند در قالب شاهی مقتد ر بر آنها حکم می راند. چون فرهنگ ایرانیان در دوران کشورآرایی بوده برای الله هم دیوان و د فتر و نایب و .... می سازند.
همین طور هم اهورا مزدا، گسترنده ی خرد در جانها، در نهاد پادشاهان ساسانی نمی گنجد. زیرا اگر خود مردم از اهورا و از مزدا سرشته شده باشند و اهورامزدا از آنها، همه همگوهر خدایان و خردمند و جوینده هستند و هیچ کس خود بخود دانا نیست که نشان فرمانروایی بر دیگران داشته باشد. در بینش چنین مردمانی شاه کاردان و کارگزار مردم است نه فرمانروای آنها. به همین سبب اهورامزدا در زمان ساسانیان به خدایی دانا و بریده از مردم تبدیل می شود همانطور که خود پادشاهان ساسانی می خواستند باشند. در حالیکه همین اهورامزدا در دوران هخامنشی ها در جان و خرد همه ی مردمان نهفته و هرگز از مردم جدا نبوده است. با همه ی کوشش موبدان و نیروی زمامداران ساسانی نتوانستند چنین بینش شگرفی را از بن دگرگون سازند. ولی با هجوم تازیان بی فرهنگ به ایران نه تنها اند یشه ی زرتشت بلکه هر بینش و دانشی در زیر ستم وحشیانه ی این نامردمان به نا بودی محکوم بود. ّبعد از چند سد سال پیروان زرتشت، برای اجازه زنده ماندن از تازیان، خرده اوستا را جمع کرده تا صاحب کتاب باشند و با پرداختن جزیه از کشتن شدن رهایی یابند. راه رهایی تنها خفت، خواری، ستمکشی و خد مت به مجاهد ین تازی نبود بلکه بایستی پیمان کنند که هرگز کتابت و تبلیغ دین خود را نخواهند کرد و هنوز که هنوز است زرتشتیان، بهد ینان، خود بر این پیمان پافشاری دارند یا به این خود باختگی عادت کرده اند.
اگر امروز در گاهان مینوی، یسن ها و یشت های اوستا، یعنی در هفده سرود و ترانه های بر جای مانده، بنگریم به ویرانه ای برخورد می کنیم که در آن نه مینو( منش = من اش)، نه یسن و یشت (جشن های سرور آور مهر)، نه اهورامزدا (برافشانده ی جان و خرد) و نه زرتشت ( سپتمان، فرشکرد= نو کننده ی اندیشه در جهان) را با چهره های خودشان می بینیم. در این ویرانه و ویرانه سازی، تنها خشونت و بی دادگرئ مسلمانان نمایان نیست بلکه خود باختن و خود ستیزئ موبدان زرتشتی آشکارتر است، مینو را به" راه اند یشه" و اهورا و مزدا را به "خدای دانا" ترجمه می کنند.
در بنمایه های واژه ها در همین ویرانه سرای می توان دید که نه مینو به مفهوم" راه اند یشه" است و نه اهورامزدا " خدای دانا" است.