زندگی امام حسین (ع) :
- امام حسین (ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید و در طول راه مکه به کربلا , تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان می داشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم.
- هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع) و مشرف شدن به زیارت قبرش و باز نمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد , لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزد می نماید و هدف هم جز این نیست و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى میگراید.
- روزى از محلى عبور می فرمود , عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاى خشکى می خوردند , امام حسین (ع) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , خداوند متکبران را دوست نمی دارد.
- شعیب بن عبدالرحمن خزاعى میگوید : چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید , بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند , علتش را از امام سجاد (ع) پرسیدند , فرمود :
این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه زنهاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا میرسانید.
یاران امام حسین (ع)
على بن الحسین ع مى گوید : پدرم این شعر را دو سه بار خواند تا فهمیدم و مقصود او را بدانستم و اشک چشمانم را گرفت. اما اشکم را نگه داشتم و خاموش ماندم و بدانستم که بلا نازل شده است.
عمه ام نیز اشعار برادر را شنید ، او زن بود و زنان رقت دارند ، و استعداد زارى. نتوانست آرام بگیرد. برخاسته و جامه خود را مى کشید ، نزد وى رفت و گفت :
اى واى از داغ عزیز. اى باقى مانده سلف و پناهگاه خلف. کاش آن روز که فاطمه مادرم یا على پدرم یا حسن برادرم ، از دنیا برفتند، زندگیم به سر رسیده بود.
امام (ع) نگاهى به او کرده گفت : خواهرم، شیطان بردبارى تو را نبرد.
زینب گفت : پدر و مادرم فدایت ؛ غم و اندوه را از من ربودى و آرامش بخشیدى.
امام در حالى که اشک از دیدگانش سرازیر شده بود گفت : چنانچه مرغ قطا (1) ، را در آشیانه اش به حال خود مى گذارند آرام مى خوابید.
زینب گفت : واى بر من ، تو را از من خواهند گرفت ! این قلب مرا بیشتر داغدار مى کند و بر جانم سختتر است.
آنگاه به چهره خویش زد و گریبان خویش را گرفت و آن را بدرید و بیهوش به زمین افتاد.
حسین (ع) از جاى برخاست و بدو پرداخت و آب به چهره اش ریخت و او را به هوش آورد و به وى گفت : اى خواهر از خدا بترس و از خدا تسلى خواه و بدان که زمینیان مى میرند و از اهل آسمانها نیز کسى باقى نمى ماند.سرانجام همه چیزها نابود شدنى است به جز ذات خدایى که همه آفریدگان را به قدرت خویش آفریده و خلق را برمى انگیزد که باز مى آیند و او خود یگانه است. جدم ، پدرم ، مادرم و برادرم همگى از من بهتر بودند. پیشوا و مقتداى من و همه مسلمانان پیمبر خداست.
حسین ع با این سخنان و امثال آن وى را دلدارى داد و گفت : خواهرم! من تو را سوگند مى دهم، و سوگند مرا رعایت کن و چون من کشته شدم بر من گریبان ندرى و چهره نخراشى و واى نگویى و فغان برنیاورى. < ادامه >
پرتوى از سیره و سخنان امام حسین (ع)
1 «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم ، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابی طالب عمل کنم.»
2 آن حضرت در مقام دیگرى فرموده است :
«بار خدایا ! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود.»
3 در برخورد با سپاه حرّ بن یزید ریاحى فرمود :
«اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید ، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و ما اهل بیت پیامبر (ص) ، به ولایت و رهبرى ، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز ، شایسته تریم»
4 و نیز در مقام دیگر فرمود :
«ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى نسبت به کسانى که آن را تصرّف کرده اند سزاوارتریم.»
از این دو بخش از سخن امام (ع) نیز به وضوح استفاده مى شود که آن حضرت خود را شایسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند ، نه یزید فاسد و دستگاه جائر او را.
بنابراین، هدف امام حسین(ع) در این قیام ، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.
5- امام حسین (ع) در هنگام سفر به کربلا فرمود :
راستى این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده و از آن جز نمى که بر کاسه نشیند و زندگى اى پست ، همچون چراگاه تباه ، چیزى باقى نمانده است.
آیا نمى بینید که به حقّ عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد ؟ در چنین وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمى بینم. به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که براى معیشت آنها باشد پیرامون آن اند ، و وقتى به بلا آزموده شوند دینداران اندکاند.
شهادت امام حسین
امام (ص ) بر زمین افتاد, بلند شد نشست تیرى را که در گلوى شریفش نشسته بود بیرون کشید سنان دوباره آمد با نیزه , چنان جسم شریفش را آزرد که حضرتش در خاک غلطید آنگاه به خولى بن یزیداصبحى گفت : سرش را جدا کن خولى خنجر در دست پیش رفت , ولى لرزه بر اندامش افتاد و بازگشت سنان خود از اسب پیاده شد و سر مبارکش را جدا کرد ((132)) .
شهادت امام به روایت خطیب خوارزم
فرزند رسول خدا(ص ) روى زمین افتاده بود شمر و سنان بالاى سرش آمدند, حضرت از تشنگى زبانش را در دهان مى چرخاند شمر با لگد بر سینه مبارکش کوبید و گفت : اى پسر ابو تراب ! مگر تونمى گویى پدرت ساقى کوثر است و به هر کس دوست دارد از آب کوثر بدهد صبر کن تا به دست اوسیراب شوى آنگاه به سنان گفت : سرش را جدا کن سنان امتناع کرد و گفت : نمى خواهم در قیامت پیامبر خصم من باشد شمر خشمگین شد بر سینه مبارک امام نشست دست به خنجر برد حضرت لبخندى زد فرمود: نمى دانى من کیستم که مرا مى کشى ؟ .
گفت : به خوبى مى شناسمت , مادرت فاطمه زهراست , پدرت على مرتضاست و جدت محمدمصطفى , ولى بى باکانه ترا مى کشم آنگاه شمشیر کشید و جسم شریف حضرت را زیر ضربات شمشیرگرفت و در نهایت سر مبارکش را جدا کرد ((133)) .
وقایع بعد از شهادت تاراج
چون حسین بن على (ص ) به فیض شهادت نائل آمد, عده اى از نامردمان برگرد پیکر پاکش جمع شدند و سلاح و لباسش را بین خود قسمت کردند آنگاه لشکر به خیام حرم یورش برد و تمام اموال اهل حرم را به تاراج برد, حتى چادرهاى زنان را از سرشان برداشتند ((135)) .
مردى را دیدند که زینت آلات فاطمه دختر امام حسین (ص ) را از او مى گیرد و در همان حال گریه مى کند فاطمه رو به او کرد و فرمود: چرا گریه مى کنى ؟
گفت : دختر رسول خدا را غارت مى کنم ومى خواهى گریه نکنم ؟ .
فرمود: حال که چنین است دست از این کار بدار.
گفت : هراسم از آن است که اگر من غارت نکنم دیگرى این کار را خواهد کرد ((136)) .
عامل اساسى
اساسى ترین عاملى که باعث شد خاندان بنى امیه على رغم عدم شایستگى , منصب خلافت پیامبراسلام را غصب کرده و سالها بر جهان اسلام حکم برانند و در مقابل , اهل بیت و فرزندان رسول خدا باتمام شایستگى و على رغم تمام سفارشات پیامبر اکرم (ص ) از صحنه سیاسى کنار زده شوند و گرفتاردسیسه و قتل و غارت اموى ها شوند, جهالت و ناآگاهى مردم آن زمان بود.
در واقعه کربلا در کنار تمام عواملى که مردم کوفه را به صحنه جنگ با امام حسین کشید, به وضوح مى توان عامل جهالت را مشاهده کرد.
به عنوان نمونه در حالى که مردم کوفه امام حسین (ع ) را به خوبى مى شناختند و دشمنان او را نیزتجربه کرده بودند, اکثر آنها تحت تاثیر تبلیغات بنى امیه , گمان مى کردند در یک جهاد مقدس شرکت کرده و با دشمنان خدا مى جنگند, به طورى که عمر سعد با تکیه بر این خیال باطل مردم , در عصر تاسوعا به عنوان فرمان حمله در میان لشکر کوفه ندا مى دهد: اى لشکر خدا! سوار شوید شما را مژده بهشت باد ((137)) همچنین در روایاتى که گذشت دیدیم که هیچ کس حاضر نمى شد کشتن امام حسین (ص ) را به عهده گیرد, چرا که مى دانستند کشتن او تجاوز به حریم رسول خداست مى گفتند: نمى خواهیم در قیامت پیامبر خصم ما باشد این در حالى است که همین مردم مقدمات شهادتش را فراهم کرده بودند و با این حال گمان مى گردند اگر آخرین ضربه را به عهده نگیرند باز هم مسلمان و پیرو پیامبر اسلامند و دلیلى ندارد که در روز قیامت رو در روى حضرتش قرار گیرند.