عنصر امر به معروف :
در ساختمان نهضت حسینی سه عنصر اساسی وجود دارد و دخالت داشته است و مجموعاً سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است که این حادثه با اینکه از نظر تاریخی طول و تفضیل زیادی ندارد ، لکن از نظر تفسیری و پی بردن به ماهیت این واقعه مهم تاریخی ، بسیار پیچیده است و یکی از علل این که تفسیرهای مختلفی درباره این حادثه شده است و احیاناً سوء استفاده هائی از این حادثه عظیم و بزرگ شده است پیچیدگی این داستان از نظر عناصری که مؤثر در به وجود آمدن این حادثه بوده است ما در این حادثه به مسائل زیادی بر می خوریم در یکجا می بینیم سخن از بیعت خواستن از امام حسین(ع) و امتناع کردن امام از بیعت کردن است یک جای دیگر می بینیم سخن از دعوت مردم کوفه است و پذیرفتن امام دعوت را و در جای دیگر می بینیم امام بطور کلی بدون توجه به مسئله بعیت خواستن و امتناع از بیعت و بدون این که اساساً توجهی به این مسئله بکند که مردم کوفه از او دعوت کرده اند یا دعوت نکرده اند اوضاع زمان را و وضع حکومت وقت را انتقاد میکند و شیوع فساد را متذکر می شود.
تغییر ماهیت اسلام را یادآوری می کند حلال شدن حرام ها و حرام شدن حلال ها را بیان می نماید و آن وقت می بیند وظیفه یک ملت مسلمان این است که در مقابل چنین حوادثی ساکت نباشد در آن نظام می بینیم امام نه سخن از بیعت می آورند و نه سخن از دعوت نه سخن از بیعتی که یزید از او می خواهد نه سخن از دعوتی که مردم کوفه از او کرده اند ، قضیه از چه قرار است ؟آیا مسئله ، مسئله بیعت بود ، آیا مسئله مسئله دعوت بود ، آیا مسئله مسئله اعتراض و انتقاد بود و مسئله شیوع منکرات بود ، کدام یک از این قضایا بود و این مسئله را ما باید بر چه اساسی پی جویی کنیم و بعلاوه چه تفاوت واضح و روشنی میان عصر امام و دوره یزید با دوره های قبلی بود ، با دوره معاویه بود ، که امام حسن علیه السلام با معاویه صلح میکند ولی امام حسین علیه السلام به هیچ وجه سر صلح با یزید ندارد و چنین صلحی را جایز نمی شمارد.
حقیقت مطلب این است که همه این عوامل مؤثر و دخیل بوده است ، یعنی همه این عوامل وجود داشته است و امام در مقابل همه این عوامل عکس العمل نشان داده است پاره ای از عکس العمل ها وعمل های امام بر اساس امتناع از بیعت است ، پاره ای از تصمیمات امام بر اساسی دعوت مردم کوفه است و پاره ای از تصمیات امام بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهائی است که در آن زمان به هر حال وجود داشته است. همه این عناصر در حادثه کربلا مجموعه ای است از جریان ها و عکس العمل ها و تصمیم هایی که از طرف امام گرفته شده است، عامل اول مسئله بیعت است ، پس از آنکه اصحاب امام حسن علیه السلام آنقدر سستی نشان دادند امام حسن (ع) یک قرار داد موقت با معاویه امضاء می کند نه بر اساس خلافت معاویه و نه بر اساس حکومت معاویه ، بلکه یکی قرار داد موقتی با او امضاء می کند که برای یک مدت محدودی معاویه اگر می خواهد حکومت بکند حکومت بکند و بعد از آن مسلمین باشند به اختیار خودشان و آن کسی را که صلاح می دانند او را به خلافت انتخاب بکنند و یا بروند به دنبال آن کسی که تشخیص می دهند که از طرف پیغمبر منصوب شده است و بالاخره بدنبال خلیفه شایسته خودشان بروند تا زمان معاویه مسئله حکومت و خلافت یک مسئله موروثی نبود یک مسئله ای بود که تا آن وقت درباره او دو گونه فکر بیشتر نبود . یک فکر آن بود که خلافت شایسته کیست که پیغمبر بامر خدا او را برای خودشان خلیفه ای انتخاب بکنند و به هر حال این مسئله در میان نبود که خلیفه گذشته تکلیف مردم را برای خلیفه بعدی معین کند خودش برای خودش جانشین تعیین کند دیگری هم همینطور .
یکی از شرایطی که امام حسن وارد کردند و گنجانیدند در صلح نامه و معاویه به او عمل نکرد ، همین بود که معاویه حق ندارد تصمیمی برای مسلمین بعد از خودش بگیرد و به هر حال تصمیمش این بود که نگذارد خلافت از خانودانش خارج شود و بقول مورخین خلافت را بشکل سلطنت دربیاورد ولی خودش احساس می کرد که این کار فعلاً زمینه مساعدی ندارد درباره این مطلب زیاد می اندیشید و با دوستان خاصش در میان می گذاشت ولی جرأت اظهار آن را نداشت یعنی فکر نمی کرد که این مطلب عملی می شود ، آنطوریکه مورخین نوشته اند کسی که او را تشویق کرد بر این کار و مطمئن ساخت که این کار را بکن عملی است ، مغیره بن شعبه بود آن هم به خاطر طمعی که به حکومت کوفه بسته بود او حاکم و والی کوفه بود معاویه او را معزول کرد ناراخت بود از این معزولیت آمد به شام و برای اینکه به حکومت کوفه برگردد نقشه ای کشید و آن این بود که روزی یزید بن معاویه را دید به او گفت که من نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند گفت چطور ، گفت چرا معطل است، چرا تو را معرفی نمی کند به مردم به عنوان جانشینی خودش .
گفت پدرم فکر می کندکه این مطلب عملی نیست ، گفت خیر عملی است ، گفت چطور ؟ گفت شما کجا را فکر می کنید که مردم عمل نخواهند کرد اما شام هر چه معاویه بگوید اطاعت می کنند اما مردم مدینهاگر فالن کس را به مدینه بفرستید او در مدینه این وظیفه را انجام می دهد و از همه جا خطرناکتر عراق و کوفه است معاویه آنهم به عهده خودم بعهده من که این وظیفه را انجام بدهم یزید می رود پیش معاویه و می گوید مغیره بمن اینچنین گفته است معاویه بعد مغیره را می خواهد و مغیره با چرب زبانی و منطق قوی که داشت توانست معاویه را قانع کند که زمینه آماده است و کار کوفه را که از همه جا سخت تر و مشکل تر است خودام انجام می دهم در نتیجه معاویه دو مرتبه ابلاغ برایش صادر کرد که بر گرد و برو البته این فرمان بعد از وفات امام مجتبی علیه السلام است.
در سالهای آخر حکومت معاویه است جریانهائی دارد که مردم کوفه همان وقت هم قبول نکردند مردم مدینه هم قبول نکردند که خود معاویه مجبور شد آمد به مدینه رؤسای اهل مدینه را یعنی کسانی که مورد احترام مردم بودند امام حسین (ع) ، عبدالله بن زبیر ، عبدالله بن عمر را خواست و خواست با چرب زبانی بعنوان اینکه مصلحت اسلامی فعلاً ایجاب می کند که حکومت ظاهری در دست یزید باشد کار در دست شما باشد برای اینکه اختلافی بین مردم رخ ندهد شما بیائید فعلاً بیعت بکنید و عملاً زمام امور در دست شما باشد ولی هیچکدام از آنها قبول نکردند اینکار هم آنطوریکه باید و معاویه می خواست عملی نشد بعد با یک نیرنگی می خواست در مسجد مدینه به مردم بفهماند که اینها حاضر بودند به این کار و حاضر شدند که این نیرنگ هم نافرجام ماند ،معاویه در عین حال در وقت مردن سخت نگران پسرش یزید بود و مسائلی را به او گوش زد کرد ، گفت تو برای بیعت گرفتن با عبدالله بن زبیر چگونه رفتا رکن با عبدالله بن عمر چکونه رفتار کن ، با حسین بن عملی چگونه رفتار کن مخصوصاً با امام حسین که دستور داد با او با رفق و نرمی رفتار بکند که او فرزند پیغمبر است ، متانت عظیمی در میان مسلیمن دارد ، بترس از آنکه با حسین بن علی (ع) با خصومت رفتار کنی .
معاویه پیش بینی می کرد که اگر یزید با حسین بن علی (ع) با خصومت رفتار بکند و دست خودش را بخون امام حسین آلوده بکند دیگر نخواهد توانست خلافت بکند و خلافت از خانوادن ابوسفیان بیرون خواهد رفت ، معاویه بسیار زیرک بود . پیش بینی هایش مانند پیش بینی های هر مرد سیاسی دیگری غالباً درست از کار در می آمد و خوب می فهمید ، برعکس یزید اولاً جوان بود و بعد یک مردی بود که از اول در لباس بزرگ زادگی و اشراف زادگی بزرگ شده بود با لهو ولعب انس فراوانی داشت سیاست را واقعاً درک نمی کرد غرور جوانی داشت، غرور سیاسی داشت ، غرور ثروت داشت ؛ غرور شهوت داشت و این مخالفت در درجه اول به ضرر خاندان ابوسفیان تمام شد خاندان ابوسفیان هدفی جز حکومت و سلطنت نداشتند و برای همیشه از خاندان آنها بیرون آمد ، آنها هدف معنوی که نداشتند ، حسین بن علی کشته شد و به هدفهای معنوی خود ش رسید ، حسین بن علی کشته شد و به هدفهای خودشان بهیچ شکل نرسیدند بعد از آنکه معاویه در نیمه ماه رجب سال 60 می میرد ،یزید نامه ای می نویسد به حاکم مدینه که از بنی امیه بود ، در آن نامه مرگ معاویه را اعلام می کند و می گوید از مردم برای من بیعت بگیر چون می داند که مدینه مرکز است و چشم همه مردم به مدینه است در نامه خصوصی آن دستور شدید خودش را صادر می کند و می گوید ، حسین بن علی را بخواه و از او بیعت بگیر و اگر او بیعت نکرد سرش را برای من بفرست ، بنابراین یکی از چیزهائیکه امام حسین علیه السلام با او مواجه بود تقاضای بیعت یزید بن معاویه بود این چنین بود که گذشته از همه مفاسد دیگر ، دو مفسده در وجود این آدم بود که حتی در معاویه وجود نداشت یکی از آنها همین بود که بیعت با یزید تصویب و تثبیت خلافت موروثی بود از طرف امام حسین (ع) یعنی مسئله ، مسئله خلافت یک فرد نبود مسئله خلافت موروثی بود موضوع دوم که وضع را در آن زمان از هر زمان دیگر متمایز میکرد شخصیت خاص یزید بود که این مرد نه تنها یک مرد فاسق بود که یک مرد متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت.