مراحل یادگیری!
اصولاً برای آموختن هرعلمی و یا فراگرفتن هر کاری انجام چندین مرحله کاری ضروریست. برای کسی که میخواهد عمل یادگیری را سریع و صحیح، پشت سر بگذارد تا از آموختههایش استفاده کند، چارهای جز رعایت و انجام این مراحل وجود ندارد. هیچ تفاوتی در این وجود ندارد که میخواهیم حرفهای را یاد بگیریم، یا ورزشی را و یا درسی را، در تمام کارها این اصول برای یادگیری مشترک است و رعایت ترتیب آن الزامی میباشد. منتها در این مبحث روی سخن با دانشآموزان و کنکوریها میباشد و مقوله یادگیری دروس و آمادگی برای کنکور مد نظر میباشد. یادگیری دروس دارای پنج مرحله زیر است:
مرحله اول: ادراک
خیلی روشن است که برای یادگیری هر کار، ابتدا باید درک صحیحی از آن کار داشته باشیم و آن کار را به خوبی فهمیده باشیم. برای یادگیری یک درس ابتدا باید آن درس را مطالعه کنیم تا درک کنیم که این مبحث از درس چه چیزی را میخواهد به ما بیاموزد. معمولاً با یک یا دو بار روخوانی به این مهم دست مییابیم ولی برای فهم بهتر میتوانیم تا سه یا چهار بار روخوانی کنیم. بعد از چند بار روخوانی هر آنچه را که باید، فهمیدهایم و درکی نسبی از مطلب بدست آودهایم. و دیگر روخوانی کافی است. لازم به ذکر است که روخوانی بیشتر دیگر فایدهای ندارد و دیگر هر چقدر روخوانی کنیم چیز اضافهای نخواهیم فهمید. پس باید به سراغ مرحله بعد برویم.
مرحله دوم: تثبیت
پس از روخوانی و طی مرحله ادراک باید به سراغ یادگیری مطلب برویم. چون در مرحله ادراک چیزی را یاد نگرفتهایم بلکه فقط فهمیدهایم. مثل کسی که رانندگی را کاملاً میفهمد و به طور کامل با تئوری رانندگی آشناست وطرز بکارگیری دنده و کلاج و ترمز و فرمان را میداند ولی هنوز رانندگی نکرده است، پس رانندگی بلد نیست. باید پشت فرمان نشست واقدام به رانندگی کرد بنابراین برای یادگیری درس باید حل تمرینات کتاب را آغاز کرد. با حل تمرین است که شما مطلب فهمیده شده را یاد میگیرید. هر چقدر در این مرحله تامل کنید و بیشتر تمرین کنید بهتر است. دقیقاً برخلاف مرحله ادراک که بعد از چند بار روخوانی باید به مرحله بعد میرفتیم. بهترین منبع برای مرحله تثبیت تمرینات کتاب است و بعد از آن کتابهای تمرین معتبر مانند کتابهای دوسالانه کانون فرهنگی آموزش قلم چی. بعد از تمرین زیاد درس را یاد میگیرید، اما این پایان کار نیست. در کنکور فاکتور زمان مطرح است و کسی که در زمان کوتاه به سوالات بیشتری پاسخ دهد برنده است. پس باید علاوه بر یاد داشتن درس به آن تسلط کافی نیز داشته باشید.
مرحله سوم: تسلط
کسی که درس را بلد است اما به آن تسلط کافی ندارد مانند راننده تازه کاریست که گواهینامهاش را گرفته ولی جرات رفتن به خیابانهای شلوغ وتقاطعهای پر ترافیک را ندارد و هر آن احتمال تصادفش میرود. چاره چیست؟
چاره این کار انجام تمرینات خاص درغالب تست است. با انجام تمرین تست و در نظر گرفتن فاکتور زمان میتوانید تسلط خود را در درس زیاد کنید. یعنی بعد از حل تمرینات به زدن تست روی بیاورید. معمولاً اگر تست درسهای اختصاصی را دو روز بعد از مطالعه و تست درسیهای عمومی را سه یا چهار روز بعد از مطالعه بزنید بهترین نتیجه را میگیرید. زدن تست بلافاصله بعد از مطالعه و یا تمرین نتیجه بخش نیست چون جواب تمام سوالات در حافظه موقتتان وجود دارد و مانع از آن میشود که مغزتان فکر کند و به یاد بیاورید. لازم به ذکر است که اگر فاکتور زمانی را در تست زدن رعایت نکنید نتیجه خوبی نخواهد داشت چون تست بدون زمان میشود تمرین، و این کار مربوط به مرحله تثبیت است نه تسلط. بهترین منبع برای تست زدن استفاده از تستهای استاندارد میباشد. مثلاً تست کنکورهای سالهای گذشته و یا کتابهای آبی کانون فرهنگی آموزش قلمچی.
مرحله چهارم: ارزیابی
بعد از مطالعه درس و یادگیری آن بوسیله حل تمرین و در نهایت بالا بردن تسلط با تست، تقریباً بیشتر راه را طی کردهاید. حالا نوبت به آن میرسد که آموختهها و دانش خود را و میزان تسلطتان به آنها را مورد ارزیابی قرار دهید تا نقاط ضعف و قوت خود را بشناسید و ایرادات کارتان را معلوم کنید و در جهت رفع آن اقدام نمائید. امتحان دادن و شرکت در آزمون جای مناسبی برای ارزیابی یادگیری میباشد. اگر توان شرکت در آزمونهای کانون فرهنگی آموزش و یا سایر مؤسسات را ندارید خودتان میتوانید با تهیه تستهای مربوطه به مباحث مطالعه شده از خودتان آزمون بگیرید. آزمونی دقیقاً مانند کنکور، حتی میتوانید از خواهر یا برادر خود خواهش کنید تا نقش مراقب را بازی کرده و نگذارد شما تقلب کنید. البته اگر بتوانید در آزمونهای آموزشگاهها شرکت کنید نتیجه بهتری در این مرحله خواهید گرفت. پس از برگزاری آزمون کلیه نقاط ضعف خود را پیدا کرده و در جهت رفع آن اقدام کنید. چون اگر این کار را نکنید زحمات قبلی ر اهم به باد خواهید داد.
مرحله پنجم: جمعبندی
انجام چهار مرحله قبل برای یاد گرفتن مطالب جدید کافیست و این مرحله مربوط به جمعبندی آموختههایتان در پایان کارمیباشد. زمان جمعبندی معمولاً دو ماه قبل از کنکور شروع میشود و در این دو ماه شما باید به جمعبندی مطالبی بپردازید که در یکسال گذشته آموختهاید.
نکته:انجام مراحل بالا برای یادگیری کاملاً لازم میباشد و با حذف هر یک از این مراحل ضربه بزرگی به یادگیری وارد میآید که با انجام هیچ کاری نمیتوان خلع آن را پر کرد.
یادگیری را میتوان تغییر تقریبا دایمی رفتار که در نتیجه تمرین به وجود میآید دانست. آن دسته از تغییرهای رفتاری که ناشی از بلوغ و پختگی است یا بر اثر شرایط و اوضاع موقت سازواره پیدا شده است(نظیر خستگی یا حالات ناشی از مصرف دارو) در شمار یادگیری قرار نمیگیرد.[1] بر این اساس، یادگیری تغییری است که در توانایی انسان ایجاد شده و برای مدتی باقی میماند و نمیتوان آن را به سادگی به فرایندهای رشد و نمو نسبت داد.[2]
یادگیری به طور کلی، فعالیتی دگرگونساز است که افراد را برای مقابله با رویدادها و سازش با محیط آماده میسازد. یادگیری، در موقعیتهای مختلف و در اکثر سطوح زندگی حیوانی از بازتابهای شرطی جانوران تا فرآیندهای پیچیده شناختی افراد آدمی رخ میدهد.
یادگیری در حقیقت دارای مفهموم بسیار گستردهای است که در قالبهای دگرگونی، عادتشکنی، ایجاد علاقه، نگرشهای نو، درک ارزش و پیشداوری پدیدار میشود. شیوه ترکیب و کاربرد معلومات در استدلال، تفکر، نظریهپردازی، حل مساله، احساس و دگرگونیهایی که در کل شخصیت به وجود میآیند همه از یادگیری مایه میگیرند.[3] اما ادوارد تولمن(Edward Tolman) بین عملکرد و یادگیری تمایز قائل شد. وی با طرح مفهوم یادگیری نهفته(Latent learning)، بیان داشت که یادگیری ممکن است بلافاصله خود را در عملکرد فرد نشان ندهد.[4]
عدهای از روانشناسان، یادگیری را چنین تعریف کردهاند: یادگیری، تغییری است که بر اثر تجربه یا آموزش در رفتار موجود زنده پدید میآید. در این تعریف، مهمترین واژهای که نظر را به خود جلب میکند واژه "تغییر" است. زیرا رفتار فرد در زمانی که چیزی نیاموخته با زمانی که آن چیز را آموخته است تفاوت دارد.
واژه مهم دیگر در تعریف روانشناسان از یادگیری "رفتار" است. زیرا تغییر رفتار با تغییر ابعاد بدنی مانند طول، عرض، قد و وزن ارتباطی ندارد، بلکه بیشتر معلول یادگیری است نه دگرگونیهای بدنی.
برخی دیگر از روانشناسان نیز یادگیری را دگرگونیهای نسبتا پایدار در توانایی، گرایش یا ظرفیت پاسخدهی عنوان کردهاند. در این تعریف تاکید شده است که یادگیری پیش از تغییر رفتار پدید میآید.[5]
انواع یادگیری
یادگیری دارای انواع مختلفی است که عبارتند از: خوگیری، شرطیشدن سنتی، شرطیشدن فعال و آن چه یادگیری مختلط خوانده میشود.
در خوگیری، یاد میگیریم که از محرکی آشنا غافل باشیم بیآنکه پیامد ناگواری داشته باشد، نظیر یاد گرفتن بیتوجهی به تیکتاک ساعت. خوگیری، سادهترین نوع یادگیری است. شرطی شدن فعال و سنتی هر دو متضمن تشکیل تداعی یا ارتباط است و در نتیجه میآموزیم که برخی وقایع با هم رخ میدهند. در شرطیسازی سنتی میآموزیم که واقعهای به دنبال واقعه دیگر رخ میدهد و در شرطیسازی فعال میآموزیم که اگر به محرکی پاسخ خاصی بدهیم نتیجه خاصی خواهد داشت.
یادگیری مختلط، چیز متشکلی از تداعی و برقرار کردن ارتباط میان دو واقعه است. مثلا شیوهای که برای حل مشکلی اتخاذ میکنیم یا نقشهای که از محیط در ذهن طرح میکنیم نمونهای از یادگیری مختلط است.[6]
نوع دیگر از یادگیری، یادگیری از طریق بینش یا بصیرت(Insight Learning) است. این نوع یادگیری زمانی صورت میگیرد که یادگیرنده چگونگی روابط اجزاء یا عناصر موجود در یک پدیده را درک نموده و نسبت به کل مجموعه اشراف پیدا کند. این نوع یادگیری موثرترین و پایدارترین نوع یادگیری است. در این نوع یادگیری، یادگیرنده با ادراک دقیق پدیدهها و شناخت روابط میان اجزا و یا عناصر یک پدیده، فرصت کشف و آفرینندگی ذهنی را مییابد.[7]
تاریخچه یادگیری
بخش اعظم مطالعات اولیه درباره یادگیری را رفتارگرایان انجام دادهاند. فرض اساسی آنها عبارت بود از این که؛ روابط سادهای از نوع شرطی سازی، پایه اساسی هر نوع یادگیری است.[8]
مهمترین روندی که در مطالعه علمی یادگیری به وجود آمد استفاده از حیوانات در آزمایشهای مربوط به یادگیری بود. ادوارد ال. ثرندایک(Edward. Thorndike) پیشگام این تلاش در رابطه با درک یادگیری حیوانات از راه اجرای آزمایشها بود.[9]
شاید یکی از باسابقهترین اندیشهها درباره یادگیری، آن جنبهای باشد که به طور بنیادی بر تداعی رویدادهای ذهنی مبتنی است. در این فرض، یادگیری زمانی رخ میدهد که مثلا همزمانی یا تطابق آوای یک ملودی و خواننده آن به نحوی با هم پیوند مییابند که ملودی باعث شود خواننده را به خاطر آوریم.
یکی از قدیمیترین خطوط فکری که در روانشناسی یادگیری نوین منعکس شده است، از روانشناسان تداعیگرای انگلیسی قرن نوزدهم که تعدادی نظریه مربوط به نحوه پیوند اندیشهها را تدوین کردهاند، استخراج شده است. تداعیگرایان معتقدند که اکتساب یا آموختن یک اندیشه جدید به این موارد نیاز دارد.
1 مجاورت(Contiguity): به این معنی که، تاثرات حسی یا اندیشههای ساده با هم ترکیب شده و اندیشه نویی را شکل میدهند.
2 تکرار این رویدادهای مجاور.[10]
نظریههای معاصر یادگیری با الگوهای سنتی که گفته شد تفاوت آشکار دارند. مدلهای جدید یادگیری، عمدتا بیانگر این اندیشهاند که تداعیها در نتیجه یادگیری تشکیل و ذخیره میشوند. این نظریهها، برای توجیه یادگیری، مجموعه وسیعی از فرایندهای درونی را مطرح میسازند.[11]
بر طبق نظریه یادگیری شناختی، ارتباط بین محرک و پاسخ بر اساس مجاورت یا تقویت به یادگیری منجر نمیشود. بلکه پردازش اطلاعات در ذهن و به دست آوردن دانش و شناخت از ارتباط محرکها باعث یادگیری میشود. در این نظریه اعتقاد بر این است که یادگیری ممکن است صورت گرفته باشد، بی آنکه در رفتار ظاهری افراد مشاهده گردد.[12]
وجود گرایشها و مکاتب مختلف، ویژگی مهم در تاریخ روانشناسی یادگیری است و این بدان سبب است که یادگیری، جنبهها و انواع گوناگون دارد و هر یک از مکاتب بر جنبه بخصوصی از یادگیری تاکید کردهاند.[13]
روان شناسی چیست ؟(قسمت دوم)
گردآورندگان : ساره عابدزاده ،افسانه نیکانلو، ریحانه نیکانلو – اعظم خیرآبادی
یادگیری
1- ادراک و واقعیت نسبی هستند .
2- رفتار ، هدفدار است . فرایندهای ذهنی ( عقلی ) عمیقاً تحت تا ثیر هدف فرد هستند ، وهد ف
شخص هر گونه فعالیت یادگیری او را تعیین و هدایت می کند .
3)اعمال یا رویدادهای روان شناختی شخص بسیار مهمند و باید مورد تأکید قرار گیرند . روان
شناسان شناختی – میدان سعی دارند جهان را از دیدگاه چشمان یادگیرنده بنگرند .
4)موقعیت ( مجموعه شرایط زمانی و مکانی که فرد در آن قرار دارد ) مورد تأکید است . مطالعه با
تصویر کلی از موضوع آغاز می شوند .
5)رویدادهای روان شناختی را شرایط موجود در زمان رخ دادن رفتار تعیین می کنند ، ( این را
اصل همزمانی contemparaneity نامید . )
روان شناسی شناختی ، صراحت و روشن سیستم رفتار گرایی را ندارد ، روان شناسان شناختی نظر
واحدی ندارد ، زیرا هر یک جنبه هایی از یادگیری را مورد توجه قرار داده است .
بعضی از آنها به فرآیند زبان پرداخته اند ، برخی حل مسئله را مورد توجه قرار داده اند و عده ای
روی حافظه تحقیق و تأکید کرده اند .
یادگیری شناختی آن نوع یادگیری است که بدون تقویت آشکار یا شناخته شده انجام می گیرد ، و به
روابط میان آگاهی می یابد . به عبارت دیگر موقعیت های یادگیری شناختی آنهایی هستند که در آنها ،
بدون تقویت صریح ، تغییراتی در روش هایی که فرد داشته است پردازش می شود .
رفتارگرا و شناخت گرا
رفتارگرایان معتقدند که فرایند یادگیری اساسا برای همه یادگیرندگان برابر است اعم از کودک و
بزرگ ، انسان یا حیوان . به عقیده آنها مفاهیم محرک ، پاسخ و تقویت برای توضیح و تبیین چگونگی
انجام گرفتن یادگیری کافی هستند .
روان شناسان شناختی معتقدند که روش های بنیادی یادگیری انسان و حیوان متفاوتند ، و فرایندهای
شناختی انسان را نمی توان در حیوانات یافت . به نظر آنها یادگیری بزرگسالان با یادگیری کودکان
تفاوت دارد زیرا توانایی ها یا استعدادهای شناختی در بزرگسالان ، وسعت و رشد بیشتری دارند . در
توضیح و تبیین یادگیری ، باید فرایندهای شناختی را نیز که در طول یادگیری جای می گیرند ، به
حساب آوریم .
یادگیری نهانی یا یادگیری ناپیدا به آن نوع یادگیری گفته می شود که رخ می دهد اما تا دیر زمانی ، یعنی تا زمانی که اوضاع و احوال برای ظهور آن مساعد نشده اند ، در رفتار ظاهر نمی شوند .
یادگیری بینشی ، شخص گاهی در حل مسا له ای می ماند و هیچ پیشرفت آشکاری نشان نمی دهد
سپس نا گهان راه حلی به یاد می آید و یادگیری انجام می گیرد . پاسخ های آموخته در
موقعیت های مشابه دیگر نیز به کار می روند .
تقلید و سرمشق گیری یکی دیگر از انواع یادگیری های شناختی هستند که در یادگیری آدمی اهمیت
خاص و بسیاری دارندد . یادگیری تقلیدی و سرمشقی هنگامی رخ می دهد که ما از شخص دیگر -
شخصی که مورد توجه خاص ماست و ما را به خود جذب می کند – تقلید کنیم ، یا رفتار خود را به
مدل رفتار شخص دیگر در آوریم . روان شناسان جدید ، تقلید و مدل سازی را نتیجه استعداد ذاتی
بعضی از حیوانات از جمله انسان می دانند