یادگیری چیست؟
فرایند تغییر رفتار بر اثر تجربه یاد بگیریم مقدمه با توجه به تعریفی که از یادگیری میشود و آن را تغییرات کم و بیش دائمی رفتار در نتیجه تجربه میدانند، میتوان تصور کرد که با انواع یادگیری در زندگی مواجه خواهیم بود، به این دلیل که فرد از زمان تولد تا سالمندی تجارب مختلفی در حوزههای مختلف کسب میکند.
تلاشهای مکرر برای راه رفتن ، سخن گفتن ، غذا خوردن ، ارتباط با همسالان ، دفاع از خود ، مطالب آموزشگاهی ، مهارتهایی مثل رانندگی ، یادگیری مشاغل و ...
نمونههایی از یادگیریهایی هستند که فرد در طول زندگی خود به شیوههای مختلفی آنها را یاد میگیرد.
نظریه پردازان مختلف انواع مختلف یادگیری را معرفی کردهاند.
یادگیری کلامی یادگیری کلامی نوعی از یادگیری است که زمانی حاصل میشود که محتوای آموخته شده بوسیله فرد شامل واژهها ، هجاهای بیمعنی ، یا مفاهیم میشود.
زمانیکه دانش آموزی سعی میکند زبان جدیدی را یاد بگیرد و شروع میکند به یادگیری کلمات و لغات ، در واقع از یادگیری کلامی بهره میبرد.
همچنین دانش آموزی که سعی میکند بخشی از کتاب زیست شناسی را یاد بگیرد، مثل اصطلاحات و مفاهیم مربوط که در آن بخش ارائه شده است در واقع از یادگیری کلامی استفاده کرده است.
یادگیری کلامی در مقابل یادگیری حرکتی قرار دارد و هر چند فرض میشود که یادگیری کلامی از لحاظ و شناختی در سطح بالاتری قرار دارد.
این مساله یادگیری کلامی را در مقامی ممتازتر از یادگیری حرکتی قرار نمیدهد.
ابزاری که برای بررسی یادگیری کلامی مورد استفاده فراوان و سودمند قرار گرفته است، لیست مربوط به هجاهای بیمعنی بوده است.
در این نوع از آزمایشات فهرستی از هجاهای بیمعنی را به آزمودنیها میدادند یا برایشان میخواندند و در فواصل زمانی معین از آنها میخواستند هجاهای خوانده شده را یادآوری کنند.
میزان مواد یادآوری شده ، معرف میزان یادگیری کلامی فرد بوده است.
یادگیری حرکتی یادگیری حرکتی نوعی از یادگیری است و زمانی حاصل میشود که محتوای آموخته شده بوسیله فرد شامل مهارتهای حرکتی است.
به عبارتی زمانیکه فرد تلاش میکند سلسلهای از حرکات را یاد بگیرد تا بتواند مهارتی را به صورت مناسبی انجام دهد از یادگیری حرکتی استفاده کرده است.
یادگیری شنا کردن ، پرتاب توپ ، دوچرخه سواری و ...
نمونهای از یادگیریهای حرکتی هستند.
یادگیری حرکتی میتواند طیفی از یادگیریهای حرکتی را شامل میشود.
برخی از این یادگیری ساده و سطحیتر هستند، مثل پرتاب یک توپ ، برخی پیچیدگی بیشتری دارند، مثل شنا کردن و برخی از پیچیدگی و ظرافت خیلی بالایی برخوردار هستند، مثل نواختن یک ساز مانند ویولون که مستلزم یادگیری حرکتی به مقدار زیاد است.
تمرین در این نوع یادگیری اهمیت فوقالعادهای دارد.
هر چه میزان تمرین فرد در این نوع حرکات بیشتر باشد مهارت او عمیق خواهد بود.
یادگیری مشاهدهای یادگیری مشاهدهای عبارت است از یادگیری که از طریق آن موجود زندهای از رفتار موجود زنده دیگر تقلی میکند، سرمشق میگیرد یا ادای آن را درآورد.
به این نوع یادگیری سرمشق گیری و یادگیری اجتماعی نیز میگویند.
کودکی را تصور کنید که رفتارهای مادر را در هنگام آشپزی یا کار خانه داری مشاهده میکند.
مدتی بعد در بازیهای خود همان کارهایی را که از مادر در خود مشاهده کرده انجام میدهد.
بیشتر یادگیریهای کودکان مشاهدهای است.
در واقع آنها بطور مرتب در تقلید از رفتارها و حرکاتی هستند که مشاهده میکنند.
آلبرت بندورا روان شناس و همکارانش نقش بسیار عمده ای در تثبیت مفهوم یادگیری مشاهده داشتهاند.
آنان در یک مجموعه از آزمایشهای خود به نحو متقاعد کنندهای اثبات کردند که کودکان گاهی از رفتار پرخاشگرانه یک سرمشق بزرگسال تقلید میکنند.
این مسیر تحقیق موجب شده است که نگرانی در مورد تاخیر تماشای رفتار پرخاشگرانه بزرگسالان سرمشق در تلویزیون بر اعمال کودکان مورد توجه قرار گیرد.
یادگیری اجتنابی یادگیری اجتنابی زمانی اتفاق میافتد که یک موجود زنده این توانایی را پیدا میکند که با استفاده از نشانه یا علامتی خاص از تماس با محرکی زیانآور اجتناب کند.
به عبارتی فرد سعی میکند ار موقعیتهایی که برایش آزار دهنده هستند اجتناب و دوری کند.
تصور کنید که کودکی یکبار با دست زدن به یک بخاری دست خود را میسوزاند و از آن پس از نزدیک شدن به بخاری خودداری میکند.
این کار کودک نشانهای از یادگیری اجتنابی است.
این نوع یادگیری در بررسی علل مربوط به برخی روان رنجوریها مثل انواع اضطراب مورد توجه است.
به عنوان مثال خوبی اجتماعی که نوعی ترس و اضطراب مربوط به قرار گرفتن در محیطهای شلوغ و گروههاست، با یادگیری اجتنابی ارتباط دارد.
بطوری که فرد سعی میکند از محیطهای پرجمعیت که برای او آزار دهنده هستند، دوری کند و این افراد به هیچ وجه حاضر نیستند در چنین جلساتی شرکت داشته باشند.
هر چند این ترس و اضطراب و اجتناب نیز درجاتی متفاوت در افراد مختلف دارد.
یادگیری تصادفی یادگیری تصادفی نوعی از یادگیری است که بدون مقصود ، تلاش یا نیت خاصی صورت می گیرد.
بطوری که بدون اینکه هدف یادگیری مورد خاصی وجود داشته باشد، یادگیری اتفاق می افتد.
حتما برایشان پیش آمده است که بدون تلاشی برای یادگیری شعر و محتوای یک ترانه کرده باشید و بدون اینکه حتی چنین منظوری داشته باشید یک روز متوجه میشوید که متن آزاد بطور کامل و یا قطعاتی از آنرا زمزمه میکنید.
یادگیری نهفته یادگیری نهفته یادگیری است که در هنگام اکتساب در عملکرد شخص به حالت پنهانی و ابراز نشده باقی میماند.
به عبارتی یادگیری در یک موقعیت زمانی اتفاق میافتد و مدتها نهفته باقی میماند تا در موقعیت مورد نیاز خود را نشان میدهد.
رفتارهای معلمی نمونهای از رفتارهایی هستند که به صورت یادگیری نهفته ممکن است آموخته شوند.
فرد تا زمانیکه به عنوان یک معلم در کلاس قرار نگیرد این رفتارها را از خود نشان نمیدهد، در حالیکه آنها را در طول تحصیل خود از معلمان خود آموخته است.
یادگیری نهفته اهمیت زیادی برای والدین ، معلمان و دست اندرکاران آموزش دارد.
چرا که آنها غالبا از عملکرد کودکان و دانش آموزان دچار یاس میشوند و گاهی فکر میکنند که فرد یا شاگردشان هیچ یاد نمیگیرند یا بسیار کم میآموزند.
در حالیکه در آینده ممکن است آنچه یاد گرفته است به شیوه امیدوار کنندهای بروز کند.
نباید یادگیری نهفته را با یادگیری تصادفی اشتباه کرد و یادگیری تصادفی لزوما پنهان نیست و ممکن است در هر مقطعی در عملکرد شخص ظاهر شود.
مغز و یادگیری امروزه این امر که به ازاء فعالیتهای مختلف بدنی و فکری، مناطق مختلفی از مغز فعالیتهای ویژهای از خود نشان میدهند توسط تکنیکهای ویژه تصویربرداری منجمله FMRI به اثبات رسیده است.
این تصویربرداریها بخوبی نشان میدهند که هنگام فعالیتهایی نظیر خواندن، نوشتن، صحبت کردن و...
تنها بخشهای معینی از مغز فعالیت شدیدتر میکنند بهنحویکه بنظر میرسد این مناطق مسئول اصلی و یا بعبارت دیگر منشاء کنترل و هدایت فعالیت مورد نظرهستند.
از طرف دیگر وقتی به روند تکامل انسان رجوع کنیم خواهیم دید که انسان امروزی از نظر (ژنتیک تعیین کننده) ساختار مغزی تقریباً هیچ تفاوتی با انسانهای اولیه مثلاً سی هزار سال پیش ندارد.
اگر یک انسان عصر حجر را طی یک آزمایش فرضی به زمان حاضر منتقل میکردیم مغز او براحتی توانایی فراگیری تمام فعالیتهایی را که یک انسان امروزی انجام میدهد داشت.
اگر انسان عصر حجر نه خواندن و نوشتن میدانسته و نه خیلی از فعالیتهای پیچیده مغزی انسان امروزی را انجام میداده چرا دارای همان مناطق مغزی است که انسان امروزی دارد و از آنها برای کارهای پیچیدهتر استفاده میکند؟
با اینکه جواب این سؤال هنوز دقیقاً معلوم نیست ولی بنظر میرسد که خود قابلیت شکلگیری فعالیتهای مغزی متناسب با نیازهای محیطی محصول اصلی تکامل بوده است.
بعبارت دیگر تکامل با بوجود آوردن ارگانی که قابلیت ویژه یادگیری مهارتهای مختلف را دارد توانسته نقش خود را در فرآیند انتخاب طبیعی بخوبی ایفا کند.
مقایسه این مساله با تکنولوژی امروز میتواند به اینصورت باشد: مغز مانند یک سیستم کامپیوتر عمل میکند که سخت افزار آن بمدت طولانی آپگرید نشده است ولی نرمافزار سیستم عامل و برنامههای کاربردی آن بمرور زمان پیشرفتهتر شدهاند.
وجود مغز با این قابلیت ویژه خود بعنوان تنها ارگانی که انسان میتواند متناسب با نیازهای محیطی خود فعالیتهای جدیدی را برای آن برنامهریزی کند بی اغراق یکی از بزرگترین شاهکارهای تکامل است.
این مقایسه و مشاهده ساده بخوبی پرده از تواناییهای وسیع مغز بر می دارد که هنوز کشف نشدهاند چون شرایط محیطی لازم برای بروز آنها فراهم نشدهاند.
در واقع کاری که انسان توسط قدرت (تقریباً نامحدود) مغز خود تا بهحال انجام داده اعم از ابداع روشهای مختلف برای انجام کارهای فوقالعاده سخت و شناخت طبیعت نوعی مورف یا تغییر شکل پیداکردن بودهاست.
با این تفاوت که حیواناتی نظیر اسکوئید یا آفتابپرست یا بعضی از نرمتنان دریایی برای زنده ماندن و رفع نیازهای حیاتی خود به تغییرشکل فیزیولوژیکی و ظاهری متوسل میشوند در حالیکه انسانها از مغز خود استفاده میکنند تا روشی یا وسیلهای را ابداع کنند که بتوانند نیازهای محیطی خود را بهتر برآورده کنند.
انسانی که استفاده از ابزار شکار را یاد گرفته انسانی متفاوت با انسان بدون این مهارت است و همه این تغییرات تنها بوسیله این قابلیت ویژه مغز که توضیح داده شد امکان پذیر است.
تکمیلی (در ارتباط با کامنت سولوژن): من معتقد نیستم مغز بشر در خلال چند هزار سال گذشته دچار تفاوتهای ساختاری فیزیکی قابل توجهی شده باشد.
حداقل من مقالهای ندیدهام که بر اساس یافتههای ژنتیکی چنین تغییر عمدهای را صریحاً اثبات کرده باشد.
تفاوتهایی که ما در سطح هوش و استعداد و تواناییهای انسان اعصار گذشته و حال میبینیم عمدتاً نه بدلیل تفاوت در ساختار مغزی (سخت افزار) بلکه بدلیل تفاوت برنامهریزی و تعلیم و تربیت (نرم افزار) میباشد.
چرا راه دور برویم.
همه ما امروزه از افراد مسن میشنویم که بحق ادعا میکنند بچههای امروزی با هوشتر از بچههای دو نسل گذشته هستند.
این حرف ممکن است در موارد خاص صادق نباشد ولی بصورت کلی میتوان گفت که صحیح است و واقعاً مشاهده میشود که یک بچه ۷ ساله امروزی بمراتب از بچه ۷ سالهای ۵۰ سال پیش هم اطلاعاتش بیشتر است و هم فعالیتهایی را آموخته که ۵۰ سال پیش حتی اختراع هم نشده بودند.
واضح است که در عرض ۵۰ سال اخیر جهش ژنتیکی خاصی که باعث تغییر در ساختار فیزیکی مغزبشر بشود رخ نداده ولی در عین حال ما شاهد تفاوت در قابلیتهای دو کودک با تنها دو نسل فاصله هستیم.
این امر به معنی آن است که تنها تفاوت بین این دو کودک در نوع برنامه ریزی مغز آنها بر اساس اطلاعات و دیتایی هست که از محیط خود دریافت کردهاند.
در عمل، ساختار مغز هر دو از نظر توانایی قبول این برنامه ریزی هیچ فرقی با هم ندارد.
قبول دارم که جواب دادن به این سؤال که در اختیار داشتن ابزار هوشمندی بدون آنکه بشر هنوز توانایی استفاده از آنرا در هزاران سال پیش داشته باشد از نظر فرآیند تکاملی مشکل است.
جواب اولیهای که به ذهنم میرسد (که قابل بحث و تکمیل هم است) باز بر اساس نگاه به مثال کامپیوتر بدست میآید.
وقتی ما یک کامپیوتر با سختافزار معین میسازیم که قدرت پردازش و حافظه آن ثابت است، این کامپیوتر بسته به نرم افزاری که بر روی آن نصب میشود میتواند قابلیتهای متفاوتی از خود نشان دهد.
مثلاً میتوانیم بر روی یک کامپیوتر پنتیوم ۴ هم سیستم عامل DOS نصب کنیم و هم ویندوز اکس پی.
واضح است که تفاوت نهایی عملکرد ایندو از زمین تا آسمان میباشد.
بنظر میرسد که طبیعت در فرآیند (الگوریتم) تکاملی ارگانی را بوجود آورده که فیالقوه توانایی برنامه ریزی در سطح بالایی دارد.
بیایید فرض کنیم که تغییر یا افزایش در قابلیت یادگیری و رشد هوشی انسان وابستگی زیادی به ساختار فیزیکی (حجم و سطح قشر کورتکس مغز) داشت.
در اینصورت چون تغییرات ژنتیکی که منجر به ایجاد تغییر در ساختار فیزیکی میشوند خیلی آهسته رخ میدهند (نه مثل دو برابر شدن قدرت پردازش تراشههای کامپیوتری در خلال هر ۱۸ ماه) در آنصورت شاهد اینهمه پیشرفت سریع دانش بشری در خلال چند هزار سال تاریخ بشری نبودیم.
درست استکه فرضیه تکامل داروین عملاً لقب «تدریجی» را یدک میکشد ولی در مورد تکامل مغز بنظر میرسد که لفظ تدریجی واقعاً در مقیاس و ابعادی خیلی بالاتر از مقیاس و ابعاد تکامل اندامهای دیگر قرار داشته باشد.