مقدمه: رویکرد شناختی و روانی شناسی امروزه مورد توجه بسیار قرار گرفته است وبیشتر از هر رویکرد دیگری مورد تجربه واقع می شود (ای وی، ای وی و مورگان 1993،ص258) رویکرد شناختی معتقد است که ریشه رفتارهای انسان در نوع تفکر و نگرش وطرز تلقی های اوست برنز، 1367، ص 17) می گوید: «نخستین اصل شناخت گرایی است که حال اسنان نتیجه شناخت ها و تفکرات اوست.» با استفاده از تئوری ABC درمان شناختی- رفتاری پیشرفت بسیار زیادی از دهه 1970 تاکنون داشته است و اکنون یکی از راجترین اشکال درمان روان شناختی است (الیس، 1991،ص2) عبارت زیر نیز توضیحی از این توسط الیس است.
«در سالهای اخیر روان درمانیهائی که گرایش شناختی دارند.
نه فقط به دلیل پژوهش هایی که اثر بخشی آن را تأئید کرده اند، بلکه به دلیل شهرت عامی که یافته اند، موفقیت زیادی داشته اند و سهولت گرایش شناختی در درمان مستقیم باعث شده است که این شیوه نسبت به سایر شیوه ها مطبوعتر و کمتر تهدید کننده باشد.
(الیس، 1989، ص3) صدها مطالعه در تحقیقی کنترل شده نشان داده اند که RET و CBT مقایسه با سایر روش های روان درمانی به طور معنی دارتری به مراجعان کمک کرده اند تا کمتر پریشان باشند.
چند ده مطالعه دیگر نشان داده اند که آزمون هایی که برای سنجش باورهای غیر منطقی و نگرش مختل بر اساس تئوری ABC ساخته شده اند به طول معنی داری گروه های پریشان گروه های افراد کمتر پریشان را از یکدیگر متمایز می سازد.
(بایسدن 1980، دیجیوسپی، میلروترکسر 1959، الیس، 1979، هرلن و بمیس 1981، شوارتس،1982، وودز به نقل از الیس، 1991 ص2).
اساس شکل گیری نظریه منطقی-هیجانی ارائه مدل ABC درباره پریشانی هیجانی است (الیس 1962 الیس، a1997، b1977 به نقل از الیس، 1991 ص 3) بر اساس این رویکرد پیامدهای هیجانی پریشان کننده (Cها) به طور مستقیم از وقایع فعال ساز (Aها) پیروی نمی کنند.
بلکه تاثیر وقایع فعال ساز بر پیامدهای هیجانی به وسیله باورهای شخص (Bها) تحت تاثیر قرار می گیرد.
الیس (شفیع آبادی،1373، ص 126-122) بر مجموعه ای از باورها تاکید می کند.
که فرض می شوند رایجترین منبع های پریشانی هیجانی باشند.
این باورها مشتملند: اعتقاد فرد به این که لازم و ضروری است که همه افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تاییدش کنند.
اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است.
اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردن بد و شرور هستند و باید به شدت تنبیه شوند.
اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری از بعضی مشکلات زندگی و مسئولیت های شخصی فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.
اعتقاد فرد به اینکه اگر حوادث و وقایع طوری نباشد که او می خواهد.
بی نهایت ناراحتی و بیچارگی می آورد.
اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است.
اعتقاد فرد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تاخیر بیاندازد.
اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر تکیه کند.
اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت.
10-اعتقاد به اینکه انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملا برآشفته و محزون شود.
اعتقاد فرد به اینکه هر مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.
الیس می گوید این باورها منجر به این می شوند که افراد وقایع را بسیار ناراحت کننده تلقی کرده و مطابق با آن پاسخ خواهند داد این مدل اساسی محرک بزرگی برای دیدگاه شناختی که به رفتار درمانی و زمینه های وابسته مربوط می شوند، بوده است (الیس 1977) اساساً این باورها غیر منطقی تحت چهار عنوان قرار می گیرند: باور وحشتناک بودن باور مربوط به تحمل ناکامی پائین تقاضاها یا خواسته های مستبدانه ارزیابی از خود به صورت کلی هدف پژوهش حاضر این است که با توجه به نظریه الیس نشان دهد تفکرات غیر منطقی حاکم بر فرد می تواند میزان اضطراب فرد ارتباط داشته باشد.
بیان مسئله انسان عصر ما به دنبال آرامش روانی است.
دنیای امروز با پیچیدگی ها و ویژگی های خاص فرهنگ ماشینی انسان را درگیر و دار اضطرابهای کشنده ای قرار داده است که چهره زندگی را رنگ بس نازیبا زده و آن را غیر قابل تحمل ساخته است.
آرزوی هر انسانی آرامشی است که بتواند در آن مسیر زندگی خود را به سوی سعادت طی کند و اضطراب سدی است محخیط بر انسان و محاط در انسان که سراسر حیات درون و بیرون او تحت تاثیر خود قرار داده است و این سوال برای هر یک از ما مطرح است که ریشه اضطراب های انسان در چیست؟
و چگونه می توان به مقابله با آن پرداخت؟
با توجه به اینکه هر یک از مکاتب روان شناسی انسان و مشکلات او را از دریچه ای خاص مورد مطالعه قرار می دهد، بر اساس دیدگاه خود راه حل هایی برای مشکلات او مطرح میکند.
اساس طبقه بندی روان درمانی، تمرکز درمان بر روی یکی از جنبه های عملکرد روان میباشد.
این سه جنبه عبارتند از رفتار، عواطف و تفکر.
رفتار درمانی با تمرکز بر توری یادگیری و تغییر رفتار معتقد است که تمام رفتارها حاصل یادگیری است درمان عاطفی، عواطف متعارض و اظهار نشده فرد را ریشه مشکلات روانی می داند.
و درمان بر اساس تفکر معتقد است که رفتار بر اساس معنی که فرد به حوادث و پدیده ها می دهد شکل می گیرد و تغییر می کند.
این پژوهش بر اساس روش درمان عقلانی- عاطفی RET ) الیس 1970 و (Elis پی ریزی و دنبال شده است).
الیس معتقد است که دو اضطراب و اختلالات عاطفی نتیجه تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی هستند به نظر او افکار و عواطف کنشهای متناوب و جداگانه ای به شمار نمی آیند.
انسان به وسیله اشیای خارجی مضطرب و آشفته نمی شود بلکه دیدگاه و تصوری که از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطراب وی می شوند.
تمام مشکلات افراد از تفکرات موهومی سرچشمه می گیرند که از نظر تجربی معتبر نیستند.
(ناصری، شفیع آبادی1365).
سوال تحقیق: 1- آیا رابطه ای بین سطح تفکرات غیر منطقی و میزان اضطراب وجود دارد؟
ضرورت تحقیق: کلی می گوید: اختلال روانی عبارت است از استفاده از ساختارهای ذهنی که عدم صحت و کارایی آنها به اثبات رسیده است (شاملو 1368) اضطراب مفهوم اساسی در همه نظریه های شخصیت و یکی از عوامل مهم در اختلالات رفتاری است.
مطالعاتی که در زمینه هایی غیر از آسیب شناسی روانی، به ویژه در حیطه یادگیری و ادراک انجام گرفته نشان می دهد که تاثیر اضطراب فراتر از موارد بالینی بوده است (اسپیلبرگر 1996).
حدود 5 تا 20 درصد از مردم ممکن است از اضطراب حاد یا مزمن ناراحت باشند و زنها دوبار بیشتر از مردها از این اختلال در عذابند.
(احمدی 1368) همچنین گفته می شود که حدود 10 تا 14 درصد مراجعین به متخصصین قلب مبتلایان به نوروز اضطراب هستند.) (توحیدی،1364).
با توجه به اهمیت موضوع تفکر و گستره و حاکمیت آن در زوایای زندگی از طرفی و اهمیت موضوع اضطراب به عنوان ریشه اساسی همه بیماری های نوروتیک (فروید،1369) از طرف دیگر لازم به نظر می رسد که جایگاه تفکر در ایجاد اضطراب مشخص می شود تا بتوان از نحوه های تفکر اضطراب زا پیشگیری کرده و به اصطلاح آن بپردازیم.
اهداف پژوهش بررسی ارتباط تفکرات غیر منطقی یا اضطراب معرفی شیوه عقلانی- عاطفی الیس به عنوان یک شیوه درمانی فرضیه: 1-هرچه تفکرات غیر منطقی در فرد بیشتر باشد میزان اضطراب در فرد بالاتر است.
تعریف عملیاتی واژه ها تفکر: ونیکه معتقد است که تفکر به انعکاس، تعمق، عقیده، اندیشه، قضاوت یا خیال پردازی و به آنچه در ذهن می گذرد اطلاق می شود و از دیدگاه روان شناختی تفکر عبارت است از: سازمان یافتگی و دوباره یابی آموخته های گذشته در موقعیت کنونی.
تفکر منطقی: اسمیت و هرلینش (1371) تفکر منطقی را با اندیشیدن مترادف می دانند و معتقدند که تفکر منطقی با دیگر انواع تفکر از این جهت که به وسیله هدفی (حل مسئله) کنترل و هدایت می شود تفاوت دارد.
تفکر غیر منطقی: شفیع آبادی (1368) می نویسد: تفکر غیر منطقی از نظر الیس همان اندیشه باطل وهمی و خیالی می باشد که منجر به بروز اختلالات روانی می گردد.
در این تحقیق غیر منطقی آن چیزی است که از طریق تست سنجیده می شود.
اضطراب: پریشانی در عین حال روانی و بدنی که در اثر ترسی مبهم و احساس نا ایمنی و تیره روزی در فرد آدمی به وجود می آید.
معمولا اصطلاح دلهره را به حسهای بدنی که با اضطراب همراهند اختصاص می دهند.
(منصور، دادستان راد:1365) اضطراب در این پژوهش: آن چیزی است که از طریق تست (40 سوالی) اضطراب کامل سنجیده می شود.
فصل اول زمینه مسئله مقدمه در این بخش زمینه ای بر روان درمانی و تئوری ها و تحقیقات انجام شده در رابطه با مسئله تحقیق (ارتباط تفکرات غیر منطقی با بروز حالات اضطراب) مورد بحث قرار میگیرد.
بشر در ابتدا امراض روانی را پدیده ای ماورا الطبیعه می دانست و از طریق جن گیری به درمان امراض می پرداخت.
مثلا جمجمه را سوراخ می کرد و روح پلید را آزاد می کرد.
بقراط (460 تا 370 قبل از م) با تئوری های تازه خود اساس این علم را پایه ریزی کرد.
او مرکز فعالیت های بشر را مغز می دانست و اختلال در آن را سبب بروز اعتراض روانی او حمام، رژیم غذایی، گرفتن خون و موسیقی را علاج بیماری های روانی می دانست.
تلاشی که از زمان بقراط شروع شده بود به وسیله آریتوس Aritus و سورانوس Soranus ادامه یافت اما با مرگ یکی دیگر از علمای آن زمان به نام گالن Gallen (110-130 ق.م) متوقف ماند.
دانشمندان و حکما حالات نوروتیک را از روزگاران باستان می شناخته اند ملای رومی در مثنوی قصه کنیزکی که دچار سودای عشق شده بود را می گوید که چگونه ناکامی و محرومیت حالاتی از بیماری روانی را در او ایجاد کرده بود.
طبیب الهی با پرستش و پاسخ نخست از ممالک شهرها و کوی و برزن نام می برد تا به دیار معشوق می رسد و سپس نام معشوق را جستجو می کند و با تدبیر حکیمانه کنیزک را درمان می کند.
بیانات دانشمندان اسلامی چون بوعلی سینا درباره ادراک، احساس، عواطف که برای تبین آنها از زیر بنای زیستی استفاده های دقیقی انجام شده و متاسفانه به دلیل عدم آگاهی دانش پژوهان مسلمان و یا شاید سهل انگاری آنان نادیده گرفته شده است میدان بزرگی از تحقیق را در این زمینه پیش رو قرار می دهد.
در قرن شانزدهم شخصی به نام وایوز Vives یک قرن قبل از هایز و سه قرن قبل از فروید درباره افکار و تاثیر عواطف بر آن بحث می کرد و این نوشته ها شباهت بسیاری با نوشته های فروید دارد.
پاراسلوس Paraceluses و وایر Weyer نیز سعی بر جدائی روان شناسی طبی از الهیات کردند.
در قرن نوزدهم هر چند در زمینه آناتومی و فیزیولوژی اعصاب پیشرفت محسوسی روی داد هنوز توسعه روان شناسی در اختیار فلاسفه ای چون: بیکن (قرن 17) دکارت قرن 18 هابز، مالبوانش و اسپینوزا بود.
در1796 م.
ویلیام توک Tuke بیمارستانی در انگلستان ترتیب داد و فیلیپ پینل pinel در قرن 18 ریاست بزرگترین روانی فرانسه را به عهده گرفت و فرایک Fricke در سال 1795 در آلمان گامهایی در همین زمینه برداشت بنجامین راش Rash نیز در سال 1800 در آمریکا به اقدامات مشابهی دست زد.
ظهور مسمریزم Mesmerism در قرن نوزدهم و شناخت هیپنوتیزم در ایجاد پیسکوآنالیز و تئوری های جدید شخصیت تاثیر بسزایی داشت.
شارکو و برنهایم به منظور تحقیق و درمان از روش هیپنوتیزم کمک گرفتند.
پیرژانه Janet نیز با تحقیق در زمینه «از هم گسیختگی شخصیت» به پیشرفت این زمینه کمک کرد.
روان درمانی از سه جریان تاریخی ریشه می گیرد: روش جادوئی برخورد با مشکلات انسانی.
روش های تداوی مذهبی.
روش های علمی در روان درمانی، (احمد احمدی 1363).
با وجود انکه بشر از دیرباز به نقش سازنده و پر اهمیت روابط کلامی در تغییر طرز فکر، احساس و رفتار آدمیان واقف بوده و همیشه این شیوه را در ترغیب افراد به انجام اموری که مقبولیت اجتماعی داشته است به کار می داشته معهذا باید روان درمانی را به معنایی که امروز در روان شناسی بالینی مطرح است دانشی نوخاسته دانسن گرچه پینل در قرن 18 با سعی در شناخت هر چه بیشتر بیماران روحی و ایجاد روابط انسانی با آنان اصول روان درمانی را تا حدودی منظور داشت و با وجود انکه در همان قرن مسمر (Mosmer) پدیده رواین هیپنوتیزم را در درمان بعضی از ناراحتی ها به کار بست.
معهذا باید اواخر قرن نوزدهم را سالهای آغاز کاربرد منظم تکنیک های روان شناسی در درمان بیماری های روانی بدانیم.
شارکو (Charcot) با کاربرد هیپنوتیزم و برونر با تشویق و ترغیب بیماران به بیان آزادانه آنچه در درون دارند و فراهم داشتن محیطی که در آن بیمار بتواند بدون بازداری های گوناگون آنچه می خواهد بگوید فصل جدیدی را در درمان بیماری های روانی گشودند.
فروید که تحت تاثیر افکار شارکو و برونر بود و خود نیز مدتی هیپنوتیزم را در موارد معینی بهع کار برده بود با مطالعه دقیق روش های پیشنهادی این دو و تجربیاتی که خود اندوخته بود مکتب روان کاوی را بنیاد نهاد.
نهضت او انگیزه ای بود برای روان شناسان اروپائی و امریکائی که فصول جدیدتری بر کتاب روان درمانی بیفزاید و مکاتب نوینی را پیشنهاد نمایند (اخوت،1335) همزمان با فروید پاولف به قوانینی که حاکم بر ضوابط پاسخ ها و محرک های محیطی بود دست یافت.
او نشان داد که چگونه سگها را می توان در وضعیتی قرار داد که باعث بروز رفتار نوروتیک گردد.
پاولف بعدا از یافته های خود در مورد بیماری های روانی استفاده کرد.
ثورندایک واتسون و اسکینر در مورد یادگیری و شرطی شدن تحقیق کردند و قوانین یادگیری و شرطی های عاملی را بیان کردند.
و نحوه یادگیری رفتار غیر عادی را بیان کردند.
راجرز (Rogers)به مفهوم «خود» توجه کرد و مزلونیازهای انسانی را مورد تاکید قرار داد و فرانکل اشکال انسان را نداشتن معنایی در زندگی دانست.
مدل درمان علمی ابتدا بیشتر در پزشکی و به وسیله روان پزشکان انجام میگرفت.
ولی از اواسط قرن اخیر در رشته های دیگری مثل روان شناسی بالینی نیز پدید آمد.
روان درمانی به عنوان نوعی درمان برای انواع مختلف مشکلات عاطفی و رفتاری به کار رفت.
(احمد احمدی 1363).
در روان پزشکی تعدادی نظریه ها یا الگوها به عنوان مدل برای توجیه رفتار انسان مورد استفاده قرار می گیرند.
هر نظریه سبب شناسی روش درمانی مطابق خود را دارد که بر مدلهای توضیحی اساسی مختلف رفتار مبتنی است.
مثلا درمان های بیولوژیک اساسی بیولوژیک برای رفتار قائل است و مداخله های مطابق آن درمان های بیولوژیک، نظیر پسیکوف فارماکونویژک و الکتروشوک درمانی را در بر می گیرد.
سایر درمان ها رفتار را از دیدگاه هائی غیر بیولوژیک می بینند.
و مداواهایی مطابق آن به طور کلی اصطلاحاً روان درمانی نامیده می شود.
(کاپلان و سادوک 1990).
تعریف روان درمانی لوئیس ولبرگ (Wolberg, Lewis) یکی از بزرگترین روان درمان گری های جهان در تعریف روان درمانی می گوید: «روان درمانی عبارت است از درمان مشکلاتی که ماهیت عاطفی دارند.
این درمان بر اساس روش های روان شناختی و به وسیله یک فرد متخصص که با بیمار ارتباط خاص حرفه ای برقرار می کند و به منظور های زیر انجام می شود: برطرف کردن، تغییر دادن و یا متوقف کردن علائم بیماری.
مداخله در الگوهای نابهنجار رفتار.
تقویت رشد و تکامل جنبه های سالم و مثبت شخصیت.
(سعید شاملو 1367) منظور از روان درمانی درمان اختلالهای روانی به کمک تدابیر روان شناختی است (و نه تدابیر جسمانی و زیستی) این اصطلاح شیوه های درمانی گوناگونی را در بر میگیرد که همه معطوف به یاری دادن به بیمار روانی است تا قادر شود رفتار و احساساتش را به گونه ای تغییر دهد که بتواند از شیوه های بهتری برای کنارآمدن با فشارهای روانی و مردمان پیرامون خود بهره گیری کند (تکینسون و دیگران 1983).
مایو (Meyer, N-D) از درمان به عنوان داد و ستد یاد می کند و منظور او تمایل و توجه دو جانبه پزشک و بیمار در جریان درمان می باشد و تاکید می کند که پزشک الزاماً باید خود را از هرگونه توجیه ثابت اجباری که ناشی از عقیده به موازین علمی قبلی و روش های سابق است، پرهیز کرده دیدی کلی داشته باشد، به طور خلاصه می توان نظریه درمانی مایر را به شرح زیر بیان کرد: درمان روانی باید متوجه رفتار مداوم فرد در محیط یعنی در زمینه اجتماعی فرد باشد.
زیرا نمونه های بارز رفتاری در هر زمان ف رضی نماینده مقطعی از شخصیت است.
مفهوم این موضوع تهیه کامل شرح بیمار است.
درمان باید در اطراف هر یک از سطوح تلفیقی شخصیت که می توان آن را به عنوان مبدا اصلی اختلافهای کلی فرد، تصور نمود، متمرکز باشد (ایزدی 1356) روان درمانی به عنوان یک تکنیک درمانی در واژه نامه روان پزشکی چنین تعریف شده است: رسیدن به کششها یا سائق های غریزی واپس زده و دفاعهای فرد در برابر این کشش ها از راه تحلیل تداعیهای آزاد، تفسیر رویاها- هیجان ها و رفتارهای فرد.
(Rowe , 1984).
اهداف روان درمانی به نظر می رسد اهداف درمانی در شیوه های مختلف یکسان است اما تفاوت ظاهر آنها ناشی از نقطه شروع برای رسیدن به هدف نهائی است شاید با دقت بیشتر در همه نظریه ها به این نکته برسیم که هدف اصلی تمام شیوه های روان درمانی سازگاری مثبت فرد با محیط و خود و مایه گرفتن در حد ممکن از استعدادهای نهفته در فرد است و این امر حاصل نمی شود الا به دخالت در الگوهای نابهنجار به کار گرفته شده توسط فرد حال چه مستقیماً این دخالت انجام شود مثل رفتارگرائی و چه غیر مستقیم مانند شناخت گرائی به هر حال روان درمانگر می خواهد و باید علائم بیماری مراجع را تشخیص دهدو آنها را متوقف کند و تغییر دهد و فرد در به کارگیری توانائی هایش در جنبه مثبت یاری رساند.
احمدی (1363) اهداف روان درمانی را از نظر نویسندگان زیر چنین عنوان می کند: راجرز (Rogers.1951) حاصل از روان درمانی اضطراب کمتر مراجع است.
بوی و پاپن، (Boy & Popen 196): هدف روان درمانی کمک به فرد برای تحقیق بیشتر خود و کمال یافتن است.
پاترسون (Patterson, 1966): هدف روان درمانی حفظ بهداتش روانی و احترام به خویش است(احمدی 1363).
تایلر (Taylor, 1969): هدف درمانی تسهیل انتخاب های معقولی است که رشد بعدی فرد مبتنی بر آن انتخاب ها باشد (احمدی 1363).
نویسنده در ادامه می افزاید: روان درمانی به فرد کمک می کند تا یاد بگیرد که چه چیزی را لازم است انتخاب کند و پس از احراز لزوم چنین چیزی را انتخاب کند و به استقلال عملی در انتخاب های خود برسد.
از نظر بلاکر (Blicher, 1966): روان درمانی و مشاوره دو هدف دارد: الف) افزایش آزادی فرد با توجه به محدودیت هایی که به وسیله او یا به وسیله محیط بر او تحمیل شده است.
ب) افزایش کارایی فرد بدین وسیله که به خود نحوه کنترل محیط و پاسخ هایی مناسب نسبت به محیط را عرضه کند (احمدی 1363).
در روان درمانی تنها کافی نیست که مراجع به شناخت ماهیت مشکلات و تغییر فکر خود نسبت به انها و نیز تغییر بینش نسبت به زندگی و خود دست یابد، بلکه علاوه بر این کسب مهارت های جدید در زندگی توسط بیمار روانی و پیاده کردن افکار جدید درباره خود و مردم در زمینه های تازه ضروت دارد (محمد عثمان نجاتی.1367).
درجات روان درمانی روان درمانی بر اساس نوع بیماری و شدت آن و همچنین میزان کمکی که نیازمند است به چند سطح قابل قسمت است که از راهنمایی نسبتاً ساده ای برای درست دیدن مشکل به واسطه فرد مراجع شروع می شود تا حمایت و پشتیبانی برای گذراندن بحران و روان عمیق برای ایجاد تغییرات اساسی در بینش و رفتار.
(شاملو 1367) در این باره می نویسد: راهنمایی (Guidance): کوتاهترین و ساده ترین نوع روان درمانی است.
معمولا از هفت یا هشت جلسه بیشتر طول نمی کشد و هدف آن برطرف کردن مشکل روانی محدود و حادی است که فرد با آن دست به گریبان است.
در این شیوه روان شناسی به عمق خصوصیات روانی بیمار وارد نمی شود.
او فقط می خواهد بیمار بتواند در مورد وضع خود تصمیم بگیرد و یا بتواند با مشکلات خود بهتر بسازد، راهنمایی در مورد افرادی بیشتر موثر است که قبل از ناراحتی فصلی خود، اشخاص شاد و فعال و مفید و مشکل فعلی آنها را بر اثر تغییرات غیر منتظره ناگهانی ایجاد شده است.
روان درمانی تقویتی (Supportive Pyschtherapy): این نوع روان درمانی کمی عمیق تر از راهنمایی است بدین معنی که روان شناس در عین آنکه بیمار را به بیان مشکلات خود تشویق می نماید راجع به چگونگی پیدایش بیماری هم سوالات و نظراتی عرضه می کند و بیمار را به بیان مشکلات خود تشویق می نماید، راجع به چگونگی پیدایش بیمار هم سووالات و نظراتی عرضه می کند و بیمار را به حیطه تعمق درباره آنها می کشاند.
در واقع جلسه روان درمانی فرصتی برای بیمار است که در موقعیتی آرام و مطمئن به خود شناسی و اصلاح خصوصیات روانی خود بپردازد.
هدف روان شناس در این نوع درمان بیشتر برای جلوگیری از وخیم شدن وضع بیمار است و تا اندازه ای هم قصد دارد تعادل شخصیت او را برای سازگاری با محیط برقرار سازد و از وقوع بسیاری از ناراحتی های بعدی جلوگیری کند.
بازآموزی روانی (Reeducative Psychotherapy): شامل مجموعه روش هایی می شود که هدفهای آن عبارتند از کوشش عمدی برای سازگاری بهتر با شرائط زندگی، تغییر هدفهای فردی که قابل دسترسی نیستند به اهدافی که رسیدن به آنها امکان پذیر است و بالاخره استفاده کامل از استعدادها مهارتها، و خلاقیت های موجود در فرد برای بهتر زسیتن بدون آنکه الزاماً نسبت به انگیزه های ناخودآگاه و کشمکش های درونی بینش عمیقی داشته باشد.
روان درمانی عمیق (Deph Psychotherapy): شامل تمام روش های روان درمانی می شود و هذف آنها ایجاد تغییرات عمقی و پایدار در افراد است.
روان شناس به جای آن که تلاش خود را مصروف علائم و مشکلات آنی و فوری بیمار نماید سعی می کند عوامل پهنانی ناخودآگاه را بیابد که سبب اختلال در شخصیت بیمار شده است و او را از ادامه زندگی سعادتمند باز می دارد این عوامل عبارتند از: محرک ها، عواطف و احساسات طرز تفکر و خواسته های بیمار.
روش های روان درمانی با توجه به جنبه های سه گانه عملکرد روان درمانی به سه گروه اصلی تقسیم می شود رفتارگرایان با تاکید بر رفتار و اعتقاد به اینکه تمام رفتارها یادگرفته شده اند در درمان به شیوه های تغیین رفتار می پردازند.
روان کاوان با تاکید بر اینکه مشکلات روانی انسان ناشی از عواطف پنهان و تعهارض های اظهار نشده اوست بسان مامائی به انسان کمک می کند تا آنچه را در خود دارد بیرون بریزد و راه های مقابله با آن را دریابد.
و شناخت گرایان متعقدند رفتار انسان متغیر وابسته تفکرات اوست و بسته به اینکه چه معنایی به پدیده ها بدهد رفتار بهنجار یا نابهنجار خواهد داشت.
ورای نظریه ها و در عمل روان درمانگران بنا به مناسبات و نوع بیماری از شیوه های مختلف درمانی استفاده می کنند و یا از تلفیقی از آنها.
بیماری های روانی از نظر فروید بین «خود» و«نهاد» دشمنی ذاتی وجود ندارد و هرگاه ایگو (خود) بتواند به رشد کامل برسد و آن گونه که لازم است سازمانش را تنظیم کند و بر تمام قسمت های «نهاد» راه یابد هیچگونه اختلال عصبی به وجود نمی آید.
برای بروز بیماری عصبی فرمول ساده ای وجود دارد، «خود» کوشش کرده تا نیروها و قسمت های مشخصی از نهاد را به وسیله شیوه نامناسبی پایمال و این کوشش به نتیجه نرسیده است.
از سوی دیگر «نهاد» نیز در این مبارزه انتقام گرفته است .
بدین ترتیب بیماری عصبی نتیجه زد و خوردهایی است بین «خود» و «نهاد» که «سرانجام» خود در این مبارزه پیروز می شود.
زیرا در تمام این مدت خود کوشش می کند که سازش خود را با دنیای خارج حفظ کند، چیزی که باعث بروز بیماری می شود وقوع کشمکش بین دنیای خارج و «نهاد» نیست.
زیرا این برخورد غیر قابل اجتناب است و وظیفه همیشگی «خود» است که بین آن دو میانجی شود.
اصلی که باعث بروز بیماری می شود آن است که «خود» برای از بین بردن این اختلاف شیوه واپس زنی نارسا و نامناسبی را به کار برده است.
این اصل از حقیقت دیگری هم ناشی می شود بدین معنی که وقتی وظیفه سرکوبی به «خود» محول گردیده، «خود» رشد کافی نداشته و ناتوان بوده است.
(Freud.
1929).
فرضیه ها و مفاهیم بنیادی در روان کاوی روان شناسان باید قوانین و تعیین کننده های شخصیت بهنجار و همچنین درمان اختلالات روانی را مطالعه کنند.
ناخودآگاه یکی از وجوه پراهمیت شخصیت است.
خودآگاه ساختن آنچه در ناخودآگاه است درمان قاطع اختلالات نوروتیک می باشد.
مناسب ترین روش مطالعه شخصیت ارتباط نزدیک و دراز مدت بین بیمار و درمانگر می باشد.
به محض آنکه بیماران آنچه را در ذهنشان می گذرد گزارش کردند درمانگر این موضوعات و رفتارها را تحلیل و تفسیر می کند.
(Davidoff 1987) تداعی آزاد (Free association): یکی از روش های عمده ای که روانکاوی برای تسهیل فراخوانی تعارض های ناهشیار به کار می بندد تداع آزاد است.
به این ترتیب که درمانجو تشویق می شود تا قید و بند و از اندیشه ها و احساسات خود بردارد و هرآنچه را به ذهنش رسیده بدون دستکاری و سانسور بیان کند(Atkinson et at, 1983) مقاومت (Resistance): فروید (Freud) معتقد است که در موقع تداعی آزاد کنترل هایی که شخص به طور ناهشیار بر نکته ها و گوشه های حساس دارد موجب وقفه فکری یا مقاومت می شود.
همین گوشه های حساس است که روانکاو بایستی در آنها کاوش کند.
تفسیر (Interpretation): روانکاو می کوشد بر مقاومت دمانجو غالب آید و از راه تفسیر وی را به خودشناسی کامل تری رهنمون شود (Atkison et at, 1983) تعریف روانکاوی روان کاوی از دیدگاه تاریخی دارای سه معنی متفاوت است.
نخست به سیستم روان فروید اشاره دارد و به ویژه بر نقش ناخودآگاه و نیروهای پویا در کنش های روانی تاکید می ورزد دوم به شکلی از درمان اطلاق می گردد که در آغاز از تداعی آزاد استفاده کرده و سپس با تکیه بر تحلیل انتقال و مقاومت ادامه می یابد و سوم به عنوان وجه مشخصی رویکرد فرویدی و رویکردهای نوفرویدین ها به ویژه در زمینه روانکاوی تلقی می شود (برادران رفیعی،1369).
هدف روانکاوی و روان درمانی تحلیلی هدف عمده این نوع درمان ها کمک به بیمار برای بینش یابی به تعارض های ناخودآگاه است که بر امیال حل نشده کودکی مبتنی بوده و به صورت علائم تظاهر می کنند و نیز ایجاد الگوهای تعامل و رفتار بالغانه و خودآگاه.
(Kaplan & Sadock 1990) هدف روان درمانی تحلیل گرا این گرایش متکی بر همان اصول و روش های روان کاوی کلاسیک است منتهی با شدتی کمتر این نوع درمان دو نوع است: روان درمانی بینش گرا یا بیانی و روان درمانی حمایتی یا رابطه ای.
هدف حل تعارض ناخودآگاه روانی شبیه روانکاوی است اما تاکید بیشتری بر واقعیات زندگی روزمره شده و اهمیت کمتری بر پیدایش انتقال داده می شود.
در روان درمانی حمایتی جز اساسی روش، حمایت است تا ایجاد بینش و برای بیمارانی با ایگو شکننده مناسب است.
(همان منبع).
لازمه عمده روانکاوی ادغام تدریجی مواد سرکوب شده قبلی در ساختمان کلی شخصیت است.
این کار فرایندی آهسته است که ایجاب می کند روان کاو تعادلی بین تعبیر مواد ناخودآگاه و توانایی بیمار برای مدارای با آگاهی فزاینده برقرار نماید.
اگر این کار به سرعت انجام پذیرد این خطر وجود دارد که بیماران روان کاوی را به شکل ضربه ای تازه تجربه کنند.
(Kaplan & Sadoch 1988) از نظر هرونای (Hornery, N-D) هدف روان درمانی یاری نمودن فرد در مبارزه با تصویر مجازی، کاذب و آرمانی است که از خویشتن ساخته است (watts , 1362).
انسان از دیدگاه مکتب رفتار گرائی اسکینر اختیار و آزادی را در انسان نمی پذیرد و متعقد است که انسان مختار تصویر و برداشتی است که در غیاب یک توجیه علمی از رفتار انسان به او نسبت می دهیم.
انسان از دیدگاه این مکتب ذاتاً نه خوب است و نه بد بلکه یک موجود تجربه گراست.
انسان تا حدود زیادی ماحصل محیط خود است.
انسان بنابر فلسفه جبری بر اساس شرطی شدن زندگی می کند نه بر اساس عقاید.
فرضیه های رفتارگرائی دیویدوف (Davidoff, 1987) در مورد فرضیه های اساسی رفتارگرایی می نویسد: رفتارگرایان در عقاید زیر اشتراک دارند: روان شناسان بایستی حوادث محیطی (محرک) و رفتار قابل مشاهده (پاسخ) بپردازند.
یادگیری از طریق تجربه تاثیر عمده ای در رفتار دارد و نقطه مرکزی تحقیق است.
درون نگری را باید به نفع روش های عینی (آزمون و مشاهده) ترک گفت.
مطالعه رفتار حیوانی به موازات مطالعه رفتار انسان باید انجام شود، زیرا مطالعه و فهم ارگانیزم های ساده، سهل تر از ارگانیزم های پیچیده است.
کار روان شناسان اعم از توصیف، تفسیر، پیشگوئی و کنترل، بایستی هدف و نتیجه عملی داشته باشد.
روان شناسان همچنین باید متعهد به وظایف عملی باشند.
بیماری روانی از دیدگاه مکتب یادگیری رفتارگرایان بیماری روانی را یک فرایند یادگیری، عادات ناقص، ناکامی و نا متناسب با محرک های محیط می دانند.
شخص روان رنجور یادگرفته است به گونه ای رفتار کند که از لحاظ شخصی حقوقی یا اجتماعی قابل تأئید نیست.
ولپی روان نژندی را بر اساس نظریه اضطراب تبیین می کند و آن را یک رفتار اکتسابی تلقی می کند.
از نظر رفتار درمانگران بسیاری از حالات غیر عادی روانی به خصوص حالات افراد روان- نژند پاسخ های شرطی هستند که به نحوی تقویت می شوند و ادامه می یابند.
اضطراب جز سازنده معمولی و یا هسته ای رفتار روان نژندی به شمار می آید.
رفتار درمانی رفتار درمانی بر پایه نظریه یادگیری مطرح شده است و هدف آن حذف رفتار منحرف می باشد.
در این روش درمانگر برای آنکه مراجع مشکل خود را از راه بینش حل کند از چنین روش هایی استفاده نمی کند بلکه مستقیماً روی حذف رفتار عمل می کند بقول ولپی (Wolpe, N-D) وظیفه درمانگر قطع رابطه پاسخ های اضطرابی رویدادهای عامل اضطراب و پاسخ های ناسازگار مربوط به آن است.
توجه رفتار درمانی به آنچه در حال حاضر و تحت شرایط محیطی حاکم از فرد سر می زند می باشد.
تکنیک های رفتار درمانی حساسیت زدائی منظم Systematic Desontisitizative که عبارت است از ضعیف سازی یک پاسخ غیر انطباقی به کمک نیرومند سازی یک پاسخ مخالف یا ناهمساز با آن.
آموزش خود اعمالی (Assertive Traning): آموزش پاسخهای جرأت ورزی به وسیله تجسم موقعیت و بعد قرار گرفتن آن.