چکیده : حس مذهبی یکی از احساسات فطری بشر است که در طول تاریخ به شکلهای مختلفی بروز یافته است.
زمانی بشر با پرستش بتها, این حس را ارضا نموده و زمانی نیز به چندگانه پرستی و یگانه پرستی رو آورده است, و در هر مورد آثار فرهنگی و تمدنی متأثر از آموزه های دینی از خود به یادگارگذاشته است.
تأثیری که آموزههای دینی برنخبگان وتوده مردم میگذارد، میتواند تمام انرژیها و فعالیتها را در جهت انقلابها, اصلاح تمدنها و فرهنگها به کارگیرد وآثار عظیمی را از خود به یادگار بگذارد , تا آن جا که برخی معتقدند تمدن بشری بدون وجودکلیسا و عبادتگاهها ممکن نبوده و نیست.
** دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت در ایران نیز به دلیل وضعیت سیاسی, اقتصادی و جغرافیایی خاص, آموزههای دینی در همه دورانها علاوه برحفظ اساس کشور, تمدن ساز بوده و هرگاه آموزهها به انحراف کشیده شده, یا خاصیت خود را از دست داده است, تحول آفرینی وحرکت ازفرهنگ گرفته شده, جامعه با نوعی بی هویتی و بی فرهنگی رو به رو شده و رو به اضمحلال گذاشته است.
نویسندگان در این مقاله با هدف بیان تاثیرآموزه های مذهبی در همه دوره های تاریخی بر فرهنگ وتمدن ایرانی با روش تحلیلی به بحث پرداختهاند و در پایان به این نتیجه رسیدهاند که دین و فرهنگ به عنوان دو مقوله در هم تنیده منسجم, آموزههایی میآفرینندکه میتواند در نقش روح فرهنگی, تحول آفرینی, بالندگی و رشد فرهنگ و تمدن را به دنبال داشته باشد.
واژگان کلیدی: دین، فرهنگ، تمدن، تربیت، تاریخ ، آزادی، آموزه ، اندیشه .
The Effect of Religious Educational Doctrines on the Iranian Culture and Civilization Hassan Ali Bakhtiar Nasrabadi.
Isfahan University Reza Ali Nowrozi Tarbiat Modares University Abstract Religious feeling is one of man’s natural feelings that has emerged in different ways throughout the history.
At one time man satisfied this feeling by worshiping idols and at another he turned to the Holy one, and due to his doctrines, man has left cultural and civilized works in each case.
The effect that religious doctrines have on the talented and the public can direct the whole energies and activities towards revolutions, improving the civilization and cultures, and it can leave behind great works so that some believe that without churches and places of worship, human civilization would have never existed and it would be improbable now.
Because of special political, economic and geographical conditions in Iran, religious doctrines have always maintained Iran and Iranian civilization, and whenever they deviate from their usual routes or they lose their effects, the culture stops moving ahead and the society begins to reach identity and cultural crises, and they are eventually overthrown.
In this paper, with the aim of explaining the effect of religious doctrines on Iranian culture and civilization throughout the history, the authors have applied the analytical approach and have come to the conclusion that religion and culture provide doctrines that can result in the change and development of culture and civilization.
Key words: religion, Culture, civilization, education.
مقدمه : در ایران به دلیل وضعیت مذهبی و سیاسی خاص ، آموزههای دینی در هر زمان بر فرهنگ و تمدن مؤثر بوده, نقش اساسی را ایفا نموده است؛ به طوری که هر گاه جدایی و شکاف بین آموزهها و فرهنگ به وجود آمده، فرهنگ هویت خود را از دست داده, دچار یک نوع سقوط و سر در گمی شده است.
برای روشن شدن نقش آموزههای دینی بر فرهنگ و تمدن, بهتر است ابتدا مفهوم هر یک را مشخص نماییم: دین: به معنای کیش وآیین است و در اصطلاح به راه و رسم و برنامهای گفته میشود که توسط شخصی به نام پیامبر برای هدایت بشرآورده شده است.
دین یک نهضت همه جانبه و به سوی تکامل است که کارکردهای زیادی دارد.
برخی از آنها عبارتند از : الف) اصلاح فکروعقیده : هیچ فردی یافت نمیشود که تهی از افکار و اندیشهها باشد، اما ممکن است برخی از افکار او نادرست باشد.
دین افکار و عقاید بشر را اصلاح می نماید و به سؤالات اساسی او نظیر (( ازکجا آمده ام؟
برای چه آمده ام؟
به کجاخواهم رفت؟)) پاسخ می دهد .
ب) پرورش اصول اخلاقی: اصولاً مذهب پشتوانه اخلاق است و بدون ضمانت مذهب, اخلاق یک حسابگری تنها بیش نیست و چون بدون دین احساس تکلیف از میان میرود (دورانت[1] , 1379, ص444 ), کارآمدی اخلاق نیز از بین می رود.
[1] - Durant ج) اصلاح روابط افراد اجتماع : دین پشتوانه اصول اجتماعی نیز هست.
اصول اجتماعی در افراد مذهبی به صورت یک تکلیف مقدس در می آید .
وبه قول هوفدینگ[2] دین حافظ ارزشها و روابط اجتماعی است ( دورانت , 1379, ص 444 ).
[2] - Hoffding د) حذف هرگونه تبعیض های ناروا: افراد مذهبی همه انسانها را مخلوق خدا می دانند و به عدالت اعتقاد دارند و برآن پافشاری می کنند ( سبحانی , 1372, ص 14) و با هر گونه تبعیض به مبارزه برمیخیزند.
تمدن: ترکیبی از امنیت, فرهنگ، نظم وآزادی است که امنیت و نظم را از راه اخلاق, قانون و اقتصاد تأمین میکند و فرهنگ را از راه تسهیلاتی که برای رشد علم, آداب و رسوم و هنر لازم است فراهم می نماید.
ناگفته نماند که تمدن امر پیچیده و ناپایداری است که به عوامل گوناگونی وابسته است و هر یک از این عوامل می تواند مایه عظمت یا انحطاط کشور شود ( دورانت , 1379, ص298).
برخی از این عوامل عبارتند از : 1-پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی؛ 2- سازمان سیاسی؛ 3- سنن اخلاقی؛ 4- کوشش درراه معرفت وبسط هنر( ویل دورانت, به نقل ازولایتی , 1378, ص75) .
به عبارت دیگر, تمدن پدیدهای درهم تنیده است که جمیع رویدادهای اقتصادی, اجتماعی, سیاسی, هنری, ادبیات و علم را درخود گردآورده است (هنری لوکاس، به نقل ازولایتی ,1378, ص75) و این که تمدن چگونه به وجود می آید, بعضی آن را محصول نبوغ اقلیت مبتکر و نوآور می دانند و میگویند تمدنها را اقلیتها و اشخاص هوشمند و برجسته پدید آوردهاند و بقیه ازآن اقلیت تبعیت کردهاند (توین بی, به نقل ازولایتی , 1378, ص75).
فرهنگ: فرهنگ ریشه در توسعه و انتقال اعتقادات بشردارد ( بودن 1 ودیگران, 1989) و به معنای روش سازمان یافته زندگی است که شامل ارزشها, هنجارها و مؤسسات و نهادها میشود و بنا به تعریقی دیگر: فرهنگ مجموعهای از آداب و سنتهای فردی و اجتماعی است که با توجه به شرایط اجتماعی و مقتضیات محیطی شکل گرفته و معنا پیدا میکند ( ولایتی , 1378, ص74).
بعضی فرهنگ را همان تمدن میدانند و معتقدند که این دو, رابطه مفهومی تنگاتنگی دارند که در عین حال میتوان معانی متفاوتی را از این دو واژه استخراج نمود: 1- مترادف بودن فرهنگ باتمدن : در سنت انگلیسی – فرانسوی مفهوم فرهنگ اغلب مترادف با تمدن به کار میرود (کرامبی , 1367, ص 10) و از نظرآنان فرهنگ یا تمدن کلیت در هم بافتهای است که شامل : دانش , دین , هنر, قانون , اخلاقیات , آداب , رسوم وهرگونه توانایی وعادتی که آدمی به عنوان عضوی ازجامعه به دست میآورد، میشود (آشوری, 1357, ص 39).
2- گسترش معنای تمدن به گونهای که شامل فرهنگ نیز بشود (گاستون ,1371, ص). در مورد تمدن میتوانیم بین صورت خارجی و روح درونی آن تمایز قایل شویم (فوکوتساوا, 1364, ص 23) یعنی روح درونی در حدی است که فرهنگ را نیز در بر می گیرد.
3-گسترش فرهنگ به گونه ای که شامل تمدن بشود (آشوری , 1357): در این حالت فرهنگ شامل تمامی کارهای اجتماعی به گسترده ترین معنای آن مانند زبان, زناشویی, نظام مالکیت, ادب وآداب صناعات و هنراست (باتامور,1370, ص 79 ) که تمدن را نیز شامل میشود.
4-تفکیک بین فرهنگ وتمدن : دوتفاوت عمده بین این دو وجود دارد: فرهنگ جنبه ذهنی، معنوی و فردی دارد و تمدن جنبه عملی، عینی واجتماعی.
فرهنگ وسیعتر، قدیمیتر و تمدن جوانتر و محدودتر است (اسلامی , 1345, ص79 ؛ باتامور,1370, ص 79 ).
ظاهراً چنین به نظر میرسد که این دو مفهوم تعریف واحدی که مورد قبول همگان یا لااقل محققان علوم اجتماعی باشد ندارند, اما در یک توافق جمعی میتوان گفت که منظور از تمدن یک مجموعه (نظام) فرهنگی است که از خصایص فرهنگی عمده و مشابه چند جامعه خاص تشکیل شده است؛ مثلاسرمایه داری غربی را میتوان به عنوان یک تمدن توصیف کرد, زیرا شکلهای خاص علم, فنآوری, مذهب, هنر و دیگر خصایص آن را باید در چند جامعه متفاوت پیدا کرد (باتامور ,1370, ص137).
در این تلقی فرهنگ بیشتر ویژگیهای قومی را متبلور میسازد, ولی تمدن بر فرهنگهایی اطلاق میشود که فراتر از هویتهای جمعی شکل گرفته است .
در ارتباط دین با تمدن و فرهنگ می توان گفت که دین در ساخت تمدن و فرهنگ مؤثراست و آنها را شکل میدهد و گاهی نیز از آنها شکل میپذیرد.
با یک نگاه کوتاه میتوان دید که پیدایش مدارس و آموزشگاههای دینی قدرتهای بزرگی بودهاند,که توانستهاند برفکر, تمدن و فرهنگ ملل اثرات قابل ملاحظه ای داشته باشند و از آنها نیز تاثیر بپذیرند.
در ارتباط دین با تمدن و فرهنگ می توان گفت که دین در ساخت تمــــدن و فرهنگ مـــؤثراست و آنها را شکل میدهد و گاهی نیز از آنها شکل میپذیرد.
با یک نگاه کـــــوتاه میتوان دید که پیدایش مدارس و آمــوزشگاههای دینی قدرتهای بزرگی بودهاند,که توانستهاند برفکر, تمدن و فرهنگ ملل اثرات قابل ملاحظه ای داشته باشند و از آنها نیز تاثیر بپذیرند.
به عقیده بنیامین کید[3] (( برای رهایی دادن مردم ازتوحش , دین ضروری است؛ چه تمام تمدن برپایه ضمانتهای فوق طبیعی که دین به اخلاق داده بناشده)) و تارد[4] زندگی شریف و احترام آمــیز بعضی از بی دینان را مــــدیون تاثیر و نفوذ مداوم تربیت دینی اطرافیان آنها می داند (دورانــت, 1379, ص444).
پلوتارک[5] میگوید: «بنای یک شهر روی زمین آسانتر است از بنای دولتی بدون دین.
و ناپلئون نیز میگوید: اگردستگاه پاپ نبود, مجبور بودم آن را بسازم» ( دورانت , 1379, ص 445).
[3] - Kidd [4] - Trade [5] - Plutarch اصولا ً دین با فطرت انسانها سازگاراست[6] و به دلیل فطری بودن میتواند در ایجاد انگیزه, حرکت و رشد انسانها مؤثر باشد و شاید نقش کلیدی دین در پاسخگویی به نیازهای انسان با توجه به مقتضیات زمان, همین فطری بودن آن باشد.
6 - فأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاٌ فطرتَ الله الّتی فَطَر الناسَ علیها...
(روم:30).
ایران باستان وآموزه های دینی در ایران قبل ازاسلام چند دین به عنوان ادیان برتر در ایران تسلط داشت.
اینک به بررسی آموزههای آنها بر فرهنگ و تمدن ایران میپردازیم و برای سهولت کار, این بحث را به سه قسمت تقسیم میکنیم: 1- اعتقادات پیش از زردشت : چنانچه ازکتب تاریخ باستان بر میآید, آریاییها درآستانه استقرار در ایران, معتقد به نوعی طبیعت پرستی ثنوی بودند, یعنی برای جلب سود و دفع ضرر عوامل سودبخش و زیان آور ر اپرستش میکردند و این مساله در نقاشیها و آثار باستانی آن دوره هویداست .
2-دین زردشت و آیین او : زردشت پیام آور اندیشه نیک, گفتار نیک وکردار نیک بود وآیین او به عنوان عامل مهم در اصلاح فرهنگ ایران زمین دخالت داشته تا آن جـا که در اسطورههای ایران زمین, آیین زردشت محور رهایی ازسرگردانیها و همداستانی با همه نیکان و راستان هفت کشور زمین است و اهورا مزدا سمبل همه خوبیهاست که مرد نیک میتواند جلـوهای از آفرینش او باشد و باید در نیکی جهان و جهانیان بکوشد ( شریعتمداری , 1369, ص92) .
زردشت خدمت به جامعه وعدالت را به عنوان ارزش مــدنظر داشته و بر تربیت فرزند دانا و توانا تاکید کرده؛ به طوری که در دعاهای او آمده است : اهورامزدا فرزندی به من عطافرما که با تربیت و دانا بوده و در هیأت اجتماعی داخل شده و به وظیفه خود رفتار نماید.
فرزند رشید و محترمی که احتیاج دیگران را برآورد.
فرزندی که بتواند درترقی و سعادت خانواده, شهر ومملکت خود بکوشد(شریعتمداری ,1369).
البته علی رغم توصیههای عالی زردشت, افکار او بعد از مدتی, تحت تأثیر خرافات و احساسات منفی قرارگرفت و روحانیون زردشتی متعصب، به آزار پیروان سایر ادیان که رعیت ایران به شمار میآمدند، پرداخته و اطمینان و اعتماد را ازبین بردند (کریستین سن , 1351, ص290 ).
سرانجام به خاطر عدم روحیه تقوا وآزادگی موبدان و آلوده شدن دین به خرافات, دین زردشت بتدریج ارزش و اهمیت و تاثیرگذاری خود را از دست داد.
البته هنوز در فرهنگ ما بقایایی از آداب و رسوم زردشتی نظیر احترام به آتش و از بین بردن پلیدی نقش اسطورهای به خود گرفته است.
3-سایرادیان : ادیان دیگری نیزدرمناطق مختلف ایران باستان رواج داشت که ازآن جمله میتوان به یهودیان و نصارا اشاره کرد (کریستین سن , 1351: ص 290).
علاوه بر اینها, در این زمان فرقه مانوی منشأ دوگانه پرستی، زهد و ریاضت بود و فرقه مزدکیه که نوعی بدبینی را نسبت به زندگی دنیوی ترویج می داد, رونق داشت.
مزدک ریشه کینه و عداوت بین مردم را نا برابری میدانست و ریشه آن را حب دنیا میدانست.
او معتقد بودکه باید از توانایان گرفت و به بینوایان داد (درانی , 1376, ص37-35 ).
از زمان تسلط سلوکیان, دین بودا در نواحی شرقی ایران رواج یافت (کریســتین سن , 1351, ص 290).
ظهور وگسترش ادیان متفاوت, باورها و ارزشهای دینی در این زمان زمینه انتخاب و اثر بخشی آموزههای دینی را گسترش بخشید, به طوری که این آموزهها با تأثیر بر خانواده و مراکز تعلیمی, زمینهساز فرهنگ و تمدن پویایی شدند؛ فرهنگی که میتوانست در نجوم، ریاضیات، طب، حقوق و فلسفه گفتنیهای زیادی داشته باشد.
آموزه های دینی وفرهنگ ایرانی مردم آریایی بیشتر به امور جاری زندگی و تأمین آسایش و امنیت توجه داشتند.
آریاییهای قدیم معتقد بودند که در سراسر عالم هستی و در درون موجودات, قانون و نظامی استوار و تغییر ناپذیر برقرار است.
زمین وآسمان را زوجی تصور میکردند و معتقد بودند که آدمیان و سایر موجودات فرزندان آن دو بودند.
پرستش خورشید وآتش ازکهنترین آیین های آریایی بود .آنان به قوای نامریی نیز اعتقاد داشتند وآن را بر امور جهان مؤثر می دانستند.
ازگفتههای ((هردوت)) بر میآید که پارسیان خورشید, ماه, زمین, آتش و باد را پرستش میکردند و بتکده و قربانگاه نداشتند.
به طورکلی تصورات آنها راجع به خدا بالاتر و پاکتر از تصورات سایــر ملل آن زمان بود.
آنها خدای بزرگ را موجود مجرد که دیـده نمیشود میدانستند و او را پرستش می کردند (درانی , 1376، ص31-32).
در دوران هخامنشی آیین اهورامزدایی در سراسر شاهنشاهی توسعه یافت.
پرستش اهورا با نام داریوش همراه شد؛ به طوری که خانواده هخامنشیان و قبایل پارسی اهورامزدا را خدای قبیله خویش میدانستند.
البته, باید بیان کرد که در زمانی پیش از هخامنشیان, زردشت دین نوینی بینانگذاری کرد که مردم ایران این دین را پذیرفتند و با آیینهای کهن آنان آمیخته شد و بدین گونه آیین زردشتی جدیدی پدیدآمدکه درآغاز حکومت هخامنشی آیین نیمه رسمی ایرانیان گردید ( پنبرگ ,1359, ص23).
بعد از هخامنشیان در زمان سلوکیان اعتقادات یونانیها در ایران رواج داده شد و اشکانیان بر یک مذهب خاص تأکید نداشتند و اقوام مختلف ادیان متفاوتی داشتند و خدایان گوناگونی را ستایش میکردند.
ساسانیان دین زردشت را در ایران رسمی نمودند و آیین زردشت و روحانیت تکیه گاه آنان در مسایل سیاسی و مذهبی بود.
اوستا در زمان ساسانیان مرتب و مدون شد و شاپور اول, آنچه را دانشمندان راجع به علم طب، ستاره شناسی، فلسفه و جغرافیا نوشته بودند, از یونان و هند و سایر جاها جمع کرد و به اوستا افزود.
در زمان او, اوستا به طور رسمی قانون مملکتی شناخته شد (مشیرالدوله , 1345, ص254 ).
تأثیرعمده دین زردشت برآموزش و پرورش و فرهنگ جامعه ایرانی آن بود که هر زردشتی باید قسمتهایی از تعالیم اوستا راحفظ باشد و این امر به ایجاد یک نوع وحدت نظر، عمل، اندیشه،گفتار وکردارمیان ایرانیان کمک میکرد و بهترین وسیله برای هماهنگ ساختن اندیشهها و انتقال فرهنگ ایرانی به نسلهای آینده بود و روح معنوی و یکپارچهای را در جامعه ایران به وجود میآورد که تجلی آن در رواج مدارس و معابد مذهبی خود را نشان میداد (حکمت, 1350, ص 120).
درکنار بیشتر معابد و مدرسهها کاهنان به پسران و دختران خط نویسی وحساب را میآموختند و اصول وطن پرستی و نیکوکاری را در روح آنان تقویت میکردند و بعضی از ایشان را برای کار بزرگ نویسندگی و اموردیوانی آماده میساختند(دورانت, 1365, ص93) .
باگسترش دین زردشتی خاصه دردوره های متأخرساسانی, تربیت کودکان وجوانان وسوق دادن آنان به ارزشهای دینی مهم شد و از زمانی که کودک در بطن مادر قرار داشت, تربیت اوآغازمی شد.
مادر دارای وظایفی چون نیایش به درگاه اهورا مزدا بود تا وضع حملی آسان داشته باشد وخداوند شیرخوب و فراوان به او عطا فرماید تا طفل در دامانش به آسانی ونیکی پرورش یابد.
درنه ماهگی کسان زن باردار, موبدان را به منزل دعوت کرده تا برای سلامت زن, جنین و سهولت وضع حمل دعا بخوانند, والدین در رعایت نظافت و بهداشت کودک میکوشیدند و بر او دعاهای مخصوص میخواندند و هر سال روز تولدش را جشن میگرفتند و در هر زاد روزی برای سلامت او درختی می کاشتند (درانی, 1376, ص38).
کودکان را به طور معمول تا سن پنج سالگی پیش پدر نمیبردند و تا سن هفت سالگی از هر نوع مجازات معاف میداشتند.
از هفت سالگی که اندک اندک سن تمییز عقلی فرا میرسید, در تعلیم او میکوشیدند و به فراگرفتن درسهای مختلف وادارش میکردند (حکمت, 1350, ص 47-49) کودک پیش از هفت سالگی به حفظ کردن قطعاتی از اوستا واداشته میشد.
در اوستا زردشت برای کسب دانش و خرد درکودکی اهمیت بسیاری قایل بود و به دانشمندان توصیه میکرد که اگر شخصی بیگانه یا همکیش، برادر یا دوست برای تحصیل دانش و هنر نزد تو آید, باید او را بپذیری وآنچه خواهد به او بیاموزی, تربیت را باید مانند زندگی مهم شمرد و هرکسی باید به وسیله پرورش و فراگرفتن خواندن و نوشتن خود را به پایگاهی ارجمند رساند و با رعایت دستورات مذهبی و استفاده از پندنامهها قانون و نظم را محفوظ بدارد.
چنان که پیداست, در نص اوستا آموزش و پرورش همگانی وظیفه همه افراد جامعه بوده است اگرچه درعمل, آموزش درخدمت روحانیون و اشراف زادگان قرارگرفته و عامه مردم از آن محروم بودند.
در پندنامه, زردشت پدر و مادر را مسؤول تربیت فـرزند میداند و آنها را در اعمال نیکی که طفل انجام میدهد, شریک دانسته است و چنانچه پدر و مادر در پرورش کودک غفلت کنند, ازعواقب اعمال زشت او برخوردارخواهند شد( درانی , 1376,ص 39).
علاوه بر رفتار خانواده, دین و سازمانهای دینی از یک سوتمام کردارهای اجتماعی و سیاسی اقتصادی جامعـه را مشروعیت میدادند و دیگر نهادهای فرهنگی را در انتقال ارزشهای دینی با خود همسو میکردند تا حدی که نظامهای عقیدتی با نهادآموزش و پرورش و نهادهای دیگر متحد و یگانه میشدند (تکمیل همایون ,1360, ص 309 ).
اندیشههای دینی از آموزش جدا نبود.
در پندنامه آذرباد مارسپندان آمده است: زن و فرزند خود را از تحصیل دانش وکسب هنر باز ندار تا غم و اندوه برتو راه نیابد و در آینده پشیمان نگردی.
اگر تو را فرزندی خردسال است, او را به دبستان فرست, زیرا فروغ دانش دیدگان را روشن و بینا کند.
در این دوره برآموزش و پرورش زنان نیز تأکید میشد و مادر تربیت شده با ارزش بود.
کمال جسمانی به اندازه کمال فکری و معنوی اهمیت داشت.
به همین دلیل تیراندازی، نیزه پرانی و اسب دوانی جزء برنامهها بود.
در آگورا آموزش تخصصی وجود داشت و متخصصان مورد نیاز در آن جا تربیت میشدند.
علی رغم اختلافات طبقاتی و مشکلاتی که وجود داشت، آموزههای دینی آن زمان برای ایرانیان دستاوردهای مهمی را به دنبال داشت که آثار آن هنوز در فرهنگ این سرزمین باقی است.
آموزههای دینی و ایران اسلامی: در اواخرحکومت ساسانیان جامعه دچارکشمکش سیاسی شده بود و بر اثر ضعف اندیشهها, افکار و حاکمیت طبقاتی, آموزههای مذهبی توان پاسخگویی به نیازهای جامعه را نداشتند.
لذا مردم ایران منتظر یک مذهب نجات بخش بودند که این مسأله با ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و گردآمدن ملل گوناگون در زیر یک پرچم واحد تحقق یافت و تمدن عظیمی به وجود آمد که در جامعه شناسی و تاریخ آن را به نام تمدن اسلامی میشناسند.
در این تمدن ملتهای گوناگون ازآسیا, آفریقا و اروپا سهیم شدند ولی ایرانیان در این تمدن سهم ویژه ای داشتند ( مطهری , 1373, ص 122) .
تقی زاده درخطابه تحولات اجتماعی و مدنی ایران درگذشته چنین میگوید : اسلام ...آیینی نو دارای محاسن, اصول و قوانین منظم بود و انتشارآن روح تازه و ایمان قویتری دردل مردم دمیدوبه تدریج باتمدن ایران ترکیب وجوش خورد وفرهنگ ایرانی را اثربخش نمود (معین , 1348, ص 16).
ظهور دین اسلام یکی از بزرگترین انقلابها و تحولات بشری بود که در اول سده هفتم میلادی شروع شد و به تدریج در مدت کوتاهی تمام شبه جزیره عربستان را فراگرفت و پس از آن به کشورهای مجاورکه دارای برجستهترین تمدن و فرهنگ آن عصر بودند، روآورد و تغییرات و تحولات شگرفی را در آن کشورها به وجودآورد که از شگفتیهای پر رمز حیات بشری است.
اسلام وابستگی های بیهوده زندگی را از میان برد و آثار عمیقی در دل و فکر مردم آفرید و نه تنها عربستان مرده و صحرای بیآب و علف، و بی سر و صدایی را که مردمش – جز تعداد انگشت شماری – ناشناس بودند, به عربستان پر سروصدایی تبدیل کرد, بلکه منشأ پیدایش فلسفهها و اندیشههای نوینی در تمدن مردم آن زمان گردید.
اسلام به منزله دینی آسمانی و مدافع عدالت خواهی و پرهیزکاری علیه ستمکاری و بیداد قیام کرد و اندیشههای آن مانند آبهای خنک وگوارا، در دل تشنه عاشقان علم و در مغز متفکران جا گرفت.
لذا استعدادها تحقق یافت و خـمیرمایه اصلی برای تحول و رشد فرهنگی میسر گردید (رهنما, 1352, ص 75).
آنچه زمینه ترقیات علمی وپیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت، درحقیقت تشویق مسلمین به علم, نشاط معنوی, روح وحدت و یگانگی در سایه عدالت، تعاون بود که آگاهی را جانشین تعصبات دنیای باستان کرد اسلام بود و هدایت مسلمین به علم ومعنویت راه توسعه, تکامل, صنعت, علوم پایه وعلوم انسانی را تسهیل کرد و در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح وتساهل با اهل کتاب و علاقه به علم وحیات را توصیه نمود (زرین کوب ,1355, ص 13).
اسلام فکرحکومت اشرافی وبه اصطلاح اریستوکراسی را از میان برد و فکر دیگری را که از لحاظی به دموکراسی, آزادی, معنویت و حکومت مردمی نزدیک بود، به وجود آورد (مطهری , 1373, ص368) و در نهایت با به وجودآوردن زمینههای سالم حیات سیاسی و اجتماعی اسلام آغازگر تمدن و فرهنگ نوینی در این سرزمین شد.
تأثیرآموزه های تربیت دینی درایران اسلامی: تأثیر گذاری آموزههای اسلامی بر فرهنگ و تمدن ایران, در دو مقوله کالبدها و محتوای آموزشی تجلی یافت که در نهایت منجر به زایش اندیشههای پیشرفتهای در ذهن دانشمندان اسلامی گردید و رشد فرهنگ ایرانی را به ارمغان آورد.
الف ) کالبدها علوم مختلف در مدارس تدریس میشدکه این مسأله مقدمات دانشگاههای اسلامی را فراهم نمود و نقطه عطفی برای رشد فرهنگ و تمدن ایرانی گردید.
کالبدها در قالب فضاهای آموزشی و کتابها و آداب تعلیم و تربیت تجلی یافت که به آن پرداخته میشود.
در جامعه اسلامی آموزش از مسجد شروع شد و به اندک زمانی آموزش از مسجد به اولین مدارس کشیده شد.
به دلیل اهمیتی که اسلام برای تعالیم قرآنی قایل بود, هسته مرکزی آموزش را قرآن تشکیل میداد (چگینی ودیگران, ص 18-19) و قرآن مسلمین را به رشتههای مختلف علوم سوق میداد.
لذا در ایران برنامه درسی در سطح آموزش ابتدایی وسیعتر از سایرکشورها بود.
گذشته از قرآن, حدیث و شناخت قوانین مذهبی، تاریخ, خطاطی, شعر و نثر تدریس میشد.
آموزش عربی از درسهای مهم بود و مراکز آموزشی ایران به آن فوق العاده اهمیت میدادند (چگینی ودیگران, ص 19).
بنابراین, در این برهه از زمان کسب دانش آزادی و معنویت دارای ارزش بسیاری بود و بر یادگیری علوم تأکید میشد.
از قرون دوم هجری به بعد مسجدها مرکز آموزشهای مذهبی شد.
آموزش در مساجد به دو صورت انجام می شد.
در یک شکل آن, معلم برسر منبر میرفت و درباره مسایل دینی برای عدهای بسیار زیاد سخن میگفت.
شمار افراد حاضرگاه به هزاران نفر میرسید.
شکل دیگرآموزش حلقهای بودکه هرگروه از طرفداران فرقههای مختلف اسلامی به دور عالمی حلقه میزدند و درباره مسایل مذهبی با او به بـحث می پرداختند.
آموزش علوم , شکل دیگری داشت که جای آن بیرون ازمسجد بود.
در این آموزش طالب علم به شاگردی مردی دانا در میآمد و با او چندان به سرمیبرد که دانش مورد نظر را بیاموزد.
رفتن به سفری دراز برای درک محضر مردی دانا, یکی از ویژگیهای این آموزش بود.
از مؤسسات دیگری که نقش آموزشی داشتند، میتوان به کتابفروشیها و مراکز تجمع ادیبان اشاره کرد.
همه این مؤسسات بر روی هم یک نظام آموزشی را تداعی میکرد که به تعبیر امروز ما آموزش عالی نامیده می شود (چگینی ودیگران , ص 20-22).
با گسترش جامعه اسلامی, مدارس و مراکز علمی در شهرهای مهم اسلامی به پشتیبانی مادی ثروتمندان و زمامداران گسترش یافت که انتخاب و انتصاب استادان در مدارس برعهده عالمان و زمامداران بود.
از جمله مدارس معروف آن عصر که سازمان معین و مرتبی داشت، نظامیهها بود که توسط خواجه نظام الملک درشهـرهای مهم ازجمله بغداد بنا شده بود و از نظر آموزشی همانند دانشگاههای امروزی بود.
مخارج آن از طریق موقوفات تأمین میشد و دانشجویان شبانه روزی بودند و پوشاک و خوراک خود را از مدرسـه دریافت میکردند.
توجه به علم و مرکز آموزشی باعث باروری دانشمندانی بود که ثمره کار آنان هزاران هزارکتاب علمی, ادبی واجتماعی بودکه تحولات عمیقی در فرهنگ این سرزمین به وجودآورد ( درانی , 1376, ص79-86 ).
البته هجوم مغولان و تیموریان ضربه جبران ناپذیری را به فرهنگ و تمدن ایران زد؛ به طوری که این هجوم سبب نابودی بسیاری ازمدارس،کتابها و مراکزآموزشی شد و تا تشکیل حکومت صفویان مراکزآموزشی و مدارس رونق نیافت.
با ظهور صفویه مذهب شیعه مذهب رسمی گشت و مدارس به مؤسسات تبلیغی و شیعی تبدیل شدند و برنامه های درسی محدودشد.
در این مدارس قرآن, فلسفه و فقه اسلامی تدریس میشد و به علوم و ریاضیات کمتر توجه میشد.
البته, در این زمان شیخ بهایی و حرعاملی و بسیاری از اندیشمندان تشیع ظـهورکردند و زمینه ساز تحولاتی در دنیای اســـــلام گردیدند (چگینی ودیگران , ص 24).
با توجه بیش ازحد به جزییات مذهب و غافل شدن از روح حیات بخش اسلام در اواخر زمان صفویه پویایی وخلاقیت در میان مردم از بین رفت و همزمان با این حادثه, فرهنگ غرب رشد نمود و روز به روزگرایش به سمت تمدن غربآغازگردید و خود باختگی مسلمانان را به دنبال آورد.
این خود باختگی به اندازه ای بود که در دوره قاجاریه با وجود تلاش زیاد در ایجاد مدارس و با وجود مکتب خانهها, خانقـاهها, رباطها, زاویهها, تشکیلات اهل فتوت, بازارها و زورخانه ها کاری از پیش نرفت.
تا این که سر انجام امیرکبیر با نگرشی جدید چشم اندازهای روشنی از تمدن نوین را به روی ایران گشود, اما کار او نیز تداوم نیافت و به صورت ناتمام رها گردید.
ب :تجلی آموزه های مذهبی در اندیشه اندیشمندان فرهنگ ساز ابن سینا هدف فـرهنگ را تقویت ایمان , فضیلت, تأمین تندرستی, سوادآموزی وتعلیـــم هنر و پیشه میداند.
او به خواستهها و علایق نسل جوان توجه میکند.
تشویق و تهدید را در آموزش به کار میگیرد و اگر ترساندن مؤثر واقع نمیشد, تنبیه را به خدمت میگرفت و بر تربیت بدنی تأکید میکرد و معتقد بودکه جامعه باید از افراد دیندار و هنرمند برخوردار شود (صدیق , 1363, ص 137).
غزالی هدف ازفرهنگ وتعلیم وتربیت را رسیدن به خوشبختی در دنیا, پیروی از دین و رعایت اصول اخلاقی میداند.
او اهمیت حواس در آموزش را مورد تأکید قرار میدهد.
به اعتقاد او ذهن کودک گوهری نفیس و نقش پذیر است, و از این جهت حس تقلید در آنان قوی است و رفتار اشخاص بالغ تأثیر زیادی درتربیت کودکان دارد.
به نظر غزالی محیط, تشویق وتنبیه تأثیر زیادی در تربیت دارد و نقش انگیزش و عادت را نیز نباید از نظر دور داشت.
از نظر او خردمندی مهمتر از علم است و خردمندی و ویژگیهای اخلاقی مادرزادی است (صدیق , 1363, ص 157).
خواجه نصیرالدین طوسی مبنای روانشناسی تدریس را ارایه کرد و بر لزوم توجه به طبیعت کودک بویژه در انتخاب شغل تأکید ورزید.
او طرفدار آموزش دختران نیز بود و به پرورش شخصیت کودک و اهمیت پیروی از تمایلات وی اعتقاد داشت.
خواجه در تربیت اخلاقی به محیط پرورشی کودک اهمیت زیاد میداد.
از نظر او معلم باید به سرشت کودک پیببرد و استعدادهای نهفته او را کشف کند و او را به کار و حرفه ای وا دارد که توانایی انجام دادنش را دارد.
به نظرخواجه, برنامه تحصیل کودک باید شامل اصول دین, تاریخ, بهداشت, حفظ کردن اشعار, پرورش صفات نیک اخلاقی, آموزش آداب زندگانی, ورزش, بازی, صناعت و علم باشد (همایی , 1364 ) و فرهنگ باید زمینه رشد انسان را فراهم نماید .
سعدی تأثیر وراثت را در طبیعت آدمی بسیار مهم میداند.
به نظر او ویژگیهای هوشی و روانی هر کسی از پدر و مادرش به او میرسد.
در نتیجه, آموزش و پرورش نقشی محدود در تغییر شخصیت و نحوه تفکر و رفتار شخص دارد.
همنشینی درشکل دادن رفتار و تفکرکودک مؤثراست.
او معتقد است که تنها کوشش, علم وکاردانی برای سعادتمندی انسان کافی نیست, بلکه خواست خدا, اتفاق و بخت نیز در این کار تأثیر دارند.
سعدی توجه فوق العادهای به پرورش اخلاقی دارد و به همین جهت است که وارد جزییات آموزش و پرورش نشده است.
به نظر او انسان برای فهم امور و قضاوت درباره آنها باید حواس را به کارگیرد.
او هدف آموزش و پرورش را آموختن هنر و ایجاد عادتها و خوهای پسندیده میداند (صدیق ,1363, ص 157).
کیکاووس بن اسکندر آموختن پیشه را حتی برای توانگران و اشراف مهم میداند و پرورش شخصیت, روابط انسانی و تربیت حرفهای را از اجزای مهم آموزش وپرورش میداند.
او آموزش و پرورش را به دو قسمت عمومی و خصوصی تقسیم میکند و معتقد است که قوانین, مقررات, اصول و احکامی که همه افراد جامعه برای سعادت خود و رفاه جامعه باید بپذیرند, در قلمرو آموزش و پرورش عمومی است.
از نظر او در مرحله آموزش و پرورش خصوصی هر طبقه از مردم باید به فراخورکار و شغل خود آموزش یابند تا بتوانند به نحو شایستهای از عهده انجام دادن کارهایی که به آنها محول میشود برآیند.
فراگرفتن پیشهها, دانش پزشکی, نجوم, هندسه, فقه، موسیقی و آیین جوانمردی در قلمرو آموزش و پرورش خصوصی است (غروی ,1343).
روش تربیت صوفیان نیز متأثر از آموزههای تربیت دینی بود.
در تربیت آنها عمل اصلی وصال به حق بود.
لذا تربیت عبارت بود از پیمودن مراحل و یگانه شدن با حق یا رسیدن به کمال در سراسر زندگی.
برای دستیابی به این هدف روشهایی به کار میرفت که در فرقهها و شاخههای گوناگون تصوف مختلف بود.
صوفیان به ارزشهای اسلامی و اولیای دین ارج مینهادند و با پیمودن مراحلی, حالات ذهنی و رفتاری خود را به گونهای میپروراندند که خویشتن را در وجود معشوق یگانه بیابند و با او یکی شوند.
به عبارت دیگر, با خدا که اشیاء مظهر و جلوه گاه اویند همانند گردند, زیرا خدا در همه چیز و همه جا حاضر است.
عرفان ایرانی چهرهای از این گونه باور است که در حسین بن منصور حلاج نماینده پرقدرت عارفان آن عصر تجلی مییابد.
او با آموزههای مذهبی در برابرستمگریهای زمانه و به حمایت از مردم ستمدیده بر میخیزد و با فناکردن خود به هستی اصلی میرسد(چگینی و دیگران , ص 33) و اسطوره عرفان و ادبیات می گردد.