دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏

Word 77 KB 12306 18
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • «فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم‏».

    (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد.

    قوه‏نقادى و انتقادکردن به معناى عیب‏گرفتن نیست.

    معناى انتقاد، یک شى‏ء رادر محک قرار دادن و به وسیله محک‏زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص‏دادن است.

    مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایب‏آن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود.

    انسان باید در هر چیزى که از دیگران مى‏شنود نقاد باشد یعنى‏آن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند.

    صرف اینکه یک حرفى در میان مردم‏شهرت پیدا مى‏کند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر این‏نیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند.

    به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مى‏کردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مى‏شنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است.

    حدیثى است که من عین‏عبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرت‏عیسى مسیح نقل کرده‏اند.

    تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مى‏گیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانه‏تسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا».

    حدیث دیگر که فى‏الجمله از آن یادم هست راجع به اصحاب‏کهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیه ءامنوا بربهم و زدناهم‏هدى و ربطنا على قلوبهم‏» (2) ...

    معروف است که اینها صراف بوده‏اند،صیرفى بوده‏اند.

    این سخن را به این معنى گرفته‏اند که کار آنها صرافى بوده‏است.

    ائمه ما فرموده‏اند که در این نسبت که گفته‏اند اینها صراف طلا و نقره‏بوده‏اند، اشتباه شده است.

    نه، «کانوا صیارفه الکلام‏» صراف سخن بودند نه‏صراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بوده‏اند، مردمان دانائى بوده‏اند وچون حکیم بوده‏اند وقتى حرفى به آنها عرضه مى‏شد، آن حرف رامى‏سنجیدند.

    تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین‏»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مى‏شود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند.

    همین جمله‏اى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروف‏شده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت داده‏اند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همین‏جهت مى‏بینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مى‏گوید.

    الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهارده‏پانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعه‏معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کس‏آن وضع را مى‏دید مى‏گفت دیگر اساسا از روحانیت‏خبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کرده‏بودند.

    مقاله‏اى را من نوشتم.

    مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد که‏دیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مى‏رفتند و به مقامات عالیه‏مى‏رسیدند.

    آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه‏تان رامطابق زمان تربیت کنید.

    و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشسته‏اندشش تا انگشت دارند؟

    و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون‏مى‏کنم.

    البته من به حرف او گوش نکردم.

    بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قم‏پانزده سال طول کشید.

    بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمى‏اى که منتشرکردم کتاب‏اصول فلسفه بود.

    آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد.

    تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود که‏اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفته‏بود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو.

    بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه‏آمیزى تعریف کرده بود.

    حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید.

    همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مى‏کردى که دنبال این‏حرفها نرو.

    من اگر آن موقع حرف ترا گوش مى‏کردم الآن یک میرزابنویسى‏پشت میز اداره‏اى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مى‏کنى.

    غرض این‏جهت است که یک جمله‏هائى است که به ذائقه‏ها شیرین مى‏آید و مانندبرق رواج پیدا مى‏کند.

    اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلف‏برایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مى‏کند و بعضیها هم بدشانس و بدبخت‏مى‏باشند، اگر ملاحظه کرده باشید جمله‏ها هم اینطور است.

    بعضى جمله‏هایک جملات خوش‏شانسى هستند.

    این جملات بدون اینکه ارزش داشته‏باشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مى‏کنند و حال آنکه جمله‏هائى‏هست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمى‏کنند.

    این جمله‏«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم‏» جزء جملات خوش‏شانس دنیا است و شانس‏بیخودى پیدا کرده است.

    در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به این‏معنى و مفهومى که امروزیها استعمال مى‏کنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مى‏تواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مى‏کنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاق‏است.

    آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم.

    ممکن است مقصود از آداب‏امورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مى‏گویند.

    علاوه بر اخلاق، علاوه‏بر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازه‏دارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهت‏خیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند.

    در فنون است که انسان باید تابع‏زمان باشد.

    اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم‏» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم‏» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن است‏همان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد.

    مساله‏دیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیح‏بیشترى دارد مساله آداب و رسوم است.

    آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مى‏شود یعنى شارع روى آنها نظردارد.

    شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلام‏هیچ دستورى را گزاف نمى‏دهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم.

    مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایان‏عرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دین‏تشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است.

    مثلا اگرمى‏گوید مستحب است «اطاله الجلوس عند المائده ‏» یعنى طول‏دادن نشستن‏بر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم الله‏بگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید، اینها تشریفاتى نیست، حقایق است.

    اسلام به سلامت انسان‏اهمیت مى‏دهد، مى‏خواهد دندان، معده و اعصاب انسان سالم باشد.

    تنهابه جنبه‏هاى روانى نمى‏پردازد.

    آدمى که سر سفره با عجله غذا مى‏خورد،این خودش منشا مرض مى‏شود.

    این، یک حسابى است که به یک زمان‏اختصاص ندارد و براى تمام زمانها است اسلام مى‏گوید مستحب است لقمه‏را کوچک بردارید، مستحب است زیاد بجوید، مستحب است دست را قبل‏از غذا بشوئید.

    حدیثى است، نقل مى‏کنند که حضرت على (ع) مزرعه‏اى‏داشت.

    مردى است به نام «ابى نیزر» مى‏گوید روزى حضرت به مزرعه آمد،خودش کلنگ برداشت و در یک چاه فرو رفت، مدت زیادى در آن چاه عمل‏مقنى‏گرى انجام مى‏داد و خیلى هم به تندى کار مى‏کرد.

    یک وقت از چاه‏بیرون آمد در حالى که عرق از سر و صورت او جارى بود بعد فرمود آیا اینجاغذائى حاضر هست؟

    گفتم بله، مقدارى کدو ست‏خدمتتان بیاورم؟

    فرمودبسیار خوب، بیاور.حضرت برخاست و به سر نهر آبى رفت، دست‏خودش را با شن شست‏وقتى که خوب پاکیزه شد و خواست با دستهاى خودش آب بخورد گفت: «ان‏کفی انظف الآنیه ‏» دو دست من تمیزترین ظرفها است.

    بعد با ست‏خودش‏آب خورد.

    این حساب نظافت است.

    مستحب است‏خلال‏کردن مستحب‏است مسواک کردن.

    اینها دیگر زمان و مکان ندارد.

    اما آنهائى که من عرض‏کردم زمان و مکان دارد.

    این نکته را توجه داشته باشید که بعضیها جمود به‏خرج مى‏دهند خیال مى‏کنند که چون دین اسلام دین جامعى است، پس‏باید در جزئیات هم تکلیف معنى روشن کرده باشد.

    نه اینطور نیست.

    یک‏حساب دیگرى در اسلام است.

    اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب مى‏کند که‏اساسا در بسیارى از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستور نداشته‏باشد بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفى درآن امور نداشته باشند.

    از جمله حدیثى است به این مضمون: «ان الله یحب ان‏یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه‏» خیلى مضمون عجیبى است!

    خدادوست دارد در مسائلى که مردم را آزاد گذاشته است، مردم هم آزاد باشند.یعنى مسائل آزاد را آزاد تلقى بکنند، از خود چیزى درنیاورند.

    آنکه رخصت‏است را آزاد بدانند.

    امیرالمؤمنین مى‏فرماید: «ان الله حدد حدودا فلا تعتدوهاو فرض فرائض فلا تترکوها» یعنى خدا یک چیزهائى را واجب کرده است،آنها را ترک نکیند، یکى چیزهائى را هم ممنوع اعلام کرده است، به آنهاتجاوز نکنید «و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها» (3) خدادرباره بعضى از مسائل سکوت کرده است، البته فراموش نکرده بلکه‏خواسته است که سکوت بکند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشنددر آنچه که خدا مردم را آزاد گذاشته است‏شما دیگر تکلیف معین نکنید.

    پس آن موضوعى که عرض کردم یک سلسله آداب و رسوم در میان مردم‏هست که اگر آنها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جائى خراب‏مى‏شود و نه جائى آباد، و اگر ترک هم بکند همینطور، مسائلى است که خدادر آن مسائل سکوت کرده است.

    بشر یک حالتى دارد که هیچ وقت از او جدانمى‏شود و آن این است که علاقه‏اى به بعضى از تشریفات دارد.

    یک رازى‏است در این مسائل.

    دیگر نباید گفت‏حتما باید این کار را بکند.

    این،مساله‏اى بود که من امشب لازم دانستم درباره آن توضیحى بدهم.

    امشب‏مى‏خواهم قسمتى از عرایضم را اختصاص بدهم به یکى از خلقهاى ثابت‏همگانى تغییرناپذیر و نسخ‏ناپذیر که زمان هیچ وقت نمى‏تواند در آن تاثیرداشته باشد و آن موضوع عبادت و پرستش است.

    یکى از حاجتهاى بشرپرستش است.

    پرستش یعنى چه؟

    پرستش آن حالتى را مى‏گویند که در آن‏انسان یک توجهى مى‏کند از ناحیه باطنى خودش به آن حقیقتى که او راآفریده است و خودش را در قبضه قدرت او مى‏بیند، خودش را به او نیازمند ومحتاج مى‏بیند، در واقع سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق‏مى‏کند.

    این امر اساسا قطع نظر از هر فایده و اثرى که داشته باشد خودش‏یکى از نیازهاى روحى بشر است.

    انجام ندادن آن، در روح بشر ایجاد عدم‏تعادل مى‏کند.

    مثال ساده‏اى عرض مى‏کنم: اگر ما کجاوه‏اى داشته باشیم وحیوانهائى، خورجینهائى که روى این حیوانها مى‏گذارند باید تعادلشان‏برقرار باشد.

    نمى‏شود یک طرف پر باشد و طرف دیگر خالى.

    انسان دروجود خودش خانه خالى زیاد دارد.

    در دل انسان جاى خیلى از چیزهاهست.

    مثلا اگرمى‏گوید مستحب است «اطاله الجلوس عند المائده‏» یعنى طول‏دادن نشستن‏بر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم الله‏بگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید، اینها تشریفاتى نیست، حقایق است.

    فرمودبسیار خوب، بیاور.حضرت برخاست و به سر نهر آبى رفت، دست‏خودش را با شن شست‏وقتى که خوب پاکیزه شد و خواست با دستهاى خودش آب بخورد گفت: «ان‏کفی انظف الآنیه‏» دو دست من تمیزترین ظرفها است.

    هر احتیاجى که بر آورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل‏مى‏کند همانطور که دیشب عرض کردم اگر انسان بخواهد در تمام عمر به‏عبادت بپردازد و حاجتهاى دیگر خود را برنیاورد، همان حاجتها او راناراحت مى‏کند.

    عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال‏مادیات برود و وقتى براى معنویات نگذارد، باز همیشه روح و روان اوناراحت است.

    «نهرو» مردى است که از سنین جوانى لامذهب شده است‏در اواخر عمر یک تغییر حالى در او پیدا شده بود.

    خودش مى‏گوید من هم‏در روح خودم و هم در جهان یک خلاى را، یک جاى خالى را احساس مى‏کنم که هیچ چیز نمى‏تواند آن را پر بکند مگر یک معنویتى.

    و این اضطرابى‏که در جهان پیدا شده است، علتش اینست که نیروهاى معنوى جهان‏تضعیف شده است.

    این بى‏تعادلى در جهان از همین است.

    مى‏گوید الآن درکشور اتحاد جماهیر شوروى این ناراحتى به سختى وجود دارد تا وقتى که‏این مردم گرسنه بودند و گرسنگى به ایشان اجازه نمى‏داد که در باره چیزدیگرى فکر بکنند، یکسره در فکرتحصیل معاش و در فکر مبارزه بودند.

    بعد که یک زندگى عادى پیدا کردند (الآن) یک ناراحتى روحى در میان آنان پیدا شده است.

    در موقعى که از کاربیکار مى‏شوند تازه اول مصیبت آنها است که این ساعت فراغت و بیکارى‏را با چه چیز پر بکنند؟

    بعد مى‏گوید من گمان نمى‏کنم اینها بتواند آن ساعات‏را جز با یک امور معنوى با چیز دیگرى پر بکنند.

    و این همان خلاى است که‏من دارم.

    پس معلوم مى‏شود که واقعا انسان یک احتیاجى به عبادت وپرستش دارد.

    امروز که در دنیا بیماریهاى روانى زیاد شده است، در اثر این‏است که مردم از عبادت و پرستش رو برگردانده‏اند.

    ما این را حساب نکرده‏بودیم ولى بدانید هست، حقیقتا هست: نماز قطع نظر از هر چیز طبیب سرخانه است‏یعنى اگر ورزش براى سلامتى مفید است، اگر آب تصفیه شده‏براى هر خانه لازم است، اگر هواى پاک براى هر کس لازم است، اگر غذاى‏سالم براى انسان لازم است، نماز هم براى سلامتى انسان لازم است‏شمانمى‏دانید اگر انسان در شبانه روز ساعتى از وقت‏خودش را اختصاص به رازو نیاز با پرودگار بدهد، چقدر روحش را پاک مى‏کند!

    عنصرهاى روحى‏موذى به وسیله یک نماز از روح انسان بیرون مى‏رود.

    در یک جلسه که راجع‏به عبادت صحبت مى‏کردم گفتم نگوئید اسلام دین اجتماعى است، اسلام‏دین اخلاق است.

    چطور؟

    اسلام دین همه اینهاست.

    اسلام بالاترین حرف‏را درباره تعلیمات اجتماعى گفته است.

    مى‏فرماید:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم‏الناس بالقسط‏» (4) تمام پیغمبران را فرستادیم براى اینکه در میان مردم عدالت اجتماعى پیدا بشود.اسلام براى اخلاق خوب بالاترین حرفها را زده است.

    مى‏فرماید«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب و الحکمه‏» (5) .ولى آیا اسلام که ارزش تعلیمات اجتماعى را اینقدر بالا برده، از ارزش‏عبادت چیزى کاسته است؟

    ابدا، ارزش عبادت را هم یک ذره نکاسته است‏بلکه مقام عبادت را در مافوق همه اینها حفظ کرده است.

    از نظر اسلام‏سرلوحه تعلیمات، عبادت است.

    اگر عبادت درست باشد آن دو تاى دیگردرست مى‏شود و اگر عبادت نباشد آن دو تا واقعیت پیدا نمى‏کند.

    باور نکنیدکه یک کسى در دنیا پیدا بشود که در مسائل اخلاقى و اجتماعى مسلمان‏خوبى باشد ولى در مسائل عبادى مسلمان خوبى نباشد.

    ما براى آدم نمازنخوان‏چیزى از مسلمانى قائل نیستیم.

    امیرالمؤمنین فرمود بعد از ایمان به‏خدا چیزى در حد نماز نیست.

    پیغمبر اکرم فرمود نماز مثل چشمه آب گرمى‏است که در خانه انسان باشد و انسان روزى 5 بار در آن آب گرم شستشو بکند.«تعاهدوا امر الصلاه و حافظوا علیها» (6) (کلام امر است) یعنى رسیدگى به کار نماز بکنید، محافظت بر نماز بکنید.خداوند به پیغمبر مى‏فرماید:«و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها» (7) به خاندانت دستور بده که نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبرکن یعنى نماز زیاد بخوان و آن را تحمل کن.

    «ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من‏ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذین معک‏» (8) خدا مى‏داند که تو وافرادى که با تو هستند شبها بپا مى‏خیزید، عبادت مى‏کنید، خدا را پرستش‏مى‏کنید.

    «و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (9) اى پیغمبر!

    قسمتى از شب را تهجد بکن (بر او واجب بود) شاید که خدابه این حال ترا به مقام محمود برساند.

    امکان ندارد انسانى انسان کامل بشودبدون عبادت و پرستش.

    پیغمبر، پیغمبر است و همان عبادتها و همان‏پرستشها و همان استغفارها.

    امام صادق مى‏فرماید پیغمبر در هیچ مجلسى‏نمى‏نشست مگر اینکه 25 بار استغفار مى‏کرد، مى‏گفت «استغفر الله ربى و اتوب‏الیه‏».

    على بن ابى طالب امیرالمؤمنین است به اینکه وجود جامعى است، هم‏زمامدار عادلى است و هم عابد نیمه‏شبى همان عبادتها به على آن نیروهاى‏دیگر نظیر روشن‏ضمیرى را داده بود نباید ارزش عبادت را فراموش کرد.

    «عدى بن حاتم‏» نزد معاویه آمد در حالى که سالها از شهادت مولا گذشته‏بود.

    معاویه مى‏دانست که عدى یکى از یاران قدیمى مولا است.

    خواست‏کارى بکند که این دوست قدیمى بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید.

    گفت عدى!

    این‏الطرفات؟

    پسرانت چه شدند؟

    (عدى سه پسر داشت که در سنین جوانى دررکاب حضرت در جنگ صفین کشته شده بودند.

    مى‏خواست عدى راناراحت بکند بلکه او از مولا اظهار نارضایتى بکند.) عدى گفت در رکاب‏مولایشان على با تو که در زیر پرچم کفر بودى جنگیدند و کشته شدند.

    گفت‏عدى!

    على درباره تو انصاف نداد.

    گفت چطور؟

    گفت پسران خودش رانگهداشت و پسران ترا به کشتن داد.

    عدى گفت معاویه!

    من درباره على‏انصاف ندادم، نمى‏بایست على امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده‏باشم.

    اى کاش من مرده بودم و على زنده مى‏ماند.

    معاویه دید تیرش کارگرنیست.

    سبک این مرد این بود که وقتى مى‏دید کارش با خشونت پیش‏نمى‏رود، لین مى‏شد.

    الآن دیگر کار از این حرفها گذشته است.دلم مى‏خواهد چون تو زیاد با على بودى یک قدرى کارهایش را برایم‏توصیف بکنى که چه مى‏کرد.

    گفت معاویه!!

    مرا معذور بدار.

    گفت نه حتماباید بگوئى.

    عدى گفت‏حالا که مى‏خواهى بگویم، آنچه را که مى‏دانم‏مى‏گویم.

    نه اینکه مطابق میل تو سخن بگویم بلکه حقیقت را مى‏گویم.

    گفت‏بگو.

    این مرد شروع کرد به صحبت کردن درباره على.

    گفت‏یکى ازخصوصیات او این بود: «یتفجر العلم من جوانبه و الحکمه من نواحیه‏» مردى‏بود که علم و حکمت از اطرافش مى‏جوشید.

    معاویه!

    على آدمى بود که درمقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران نیرومند.

    با اینکه در میان مامى‏نشست و هیچ تکبرى نداشت و بدون امتیاز مى‏نشست اما خدا یک هیبتى از او دردل مردم قرار داده بود که بدون اجازه نمى‏توانستیم حرف بزنیم و...

    بعدگفت معاویه!

    من مى‏خواهم منظره‏اى را که به چشم خودم دیدم برایت‏بگویم.

    در یکى از شبها على را در محراب عبادت دیدم.

    دیدم مستغرق‏خداى خودش است و محاسنش را به دست مبارک گرفته مى‏گوید: آه آه ازاین دنیا و آتشهاى آن.

    مى‏گفت «یا دنیا!

    غرّی غیری‏».

    آنچنان عدى على راوصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت به طورى که با آستینش‏اشکهاى صورتش را پاک مى‏کرد.

    آن وقت گفت دنیا عقیم است که مانندعلى بزاید.

    و مناقب شهد العدو بفضلها و الفضل ما شهدت به الاعداء على مردى است که دشمنانش درباره فضل و فضیلت او گواهى دادند عبادت نیازی پایدار در انسان عبادت و پرستش نیازی پایدار در انسان (کتاب: مجموعه مقالات آیت الله شهید صدر عبادات اسلامی،نقش بسیار مهمی در تربیت انسان ایفاء می‏کند،و احکام عبادات،بخش حساسی از وظائف شرعی،و رفتار الهی یک انسان متدین را در زندگی روزانه‏اش تشکیل می‏دهد.

    نظام پرستش در آئین اسلام،نظامی است پایدار و ثابت.و با پیشرفت‏های مادی زندگی عمومی جز در مواردی ناچیز رابطه‏ای ندارد.یعنی اوضاع و احوال تکامل مادی در آن تاثیری بجای نگذاشته است.

    در حالی که جنبه‏های دیگر آئین اسلام با روند تکاملی زندگی در حال تغییر و تحول دائم است.روش کار،و نحوه پیاده کردن آنها،با خصوصیات دگرگون شده زندگی همراه است.

    مثلا«نظام معاملات و پیمان‏ها و قراردادهای بازرگانی هماهنگ با سایر نیازها عوض شده است.

    برای مثال انسان عصر فضا،همان گونه نماز و روزه‏اش را انجام می‏دهد و حج می‏گزارد که پدرانش در عصر آسیاب دستی برگزار می‏کردند.

    درست است نسبت به تهیه مقدمات نماز،انسان عصر فضا با دوران‏های سابق خیلی فرق کرده است.مسافرت حج برای مسلمانان امروز وسیله هواپیما صورت می‏گیرد،ولی در گذشته شتر مهمترین نقش را در نقل و انتقالات بیابانی داشت.پوشش نماز امروزه وسیله کارخانه‏های تمام- اتوماتیک و چرخ‏های عظیم صنعتی صورت می‏گیرد،ولی در گذشته پارچه‏ها همه دست بافت بود.و همینطور...اما اعمال و خواندنی‏های عبادات،همه بیکسان پایدار مانده است، زیرا تشریع آنها و نیازی که بشر بآنها دارد و باعث آنها شده،پایدار است و ارزش تشریع آنها به هیچوجه با پیشرفت پیوسته انسان،در تسلط بر طبیعت و بهبود وسائل زندگی،قابل تغییر و دگرگونی نیست.

    مقصود اینکه اسلام وظائف نماز،روزه،حج،زکات و دیگر عبادات را به صورت موقت نخواسته است،و هیچ گونه شرائط زمانی ندارد،بلکه این وظائف را کسانی که از وسائل فنی و تکنولژی جدید با استفاده از نیروی اتم،برخورد دارند،همان گونه انجام می‏دهند که انسانهای دوار گذشته،آنها که زمین را با وسیله شخم دستی کشت می‏کردند،انجام می‏داند.

    از آنچه گذشت نتیجه می‏گیریم مسئله‏ای را که تشکیلات عبادات،پاسخ می‏دهد،یکی از نیازهای پایدار انسان است.نیازی که انسان آن را با خود آورده،و در اعماق شخصیت او ثابت است.و تکامل پیوسته زندگی نمی‏تواند در آن تاثیری بگذارد،زیرا پاسخ ثابت نماز و سایر عبادات،نشان دهنده نیاز ثابت به آنست و از اینجا این پرسش پیش می‏آید که: آیا چه نیاز پایداری در زندگی انسان وجود دارد که از آغاز پیدایش انسان،دین نقش پاسخگوئی و تربیتی آن نیاز انسانی را به عهده گرفته است،و می‏خواهد نیاز زندگی انسان امروز را درست مانند نیاز زندگی انسان گذشته بیکسان پاسخ دهد و بر اساس پایداری این نیاز است که عبادات بر طبق احکام اسلام،تشریع گردیده است؟در نتیجه می‏خواهیم نقش مثبت عبادات را در زندگی انسان بررسی کنیم.

    ممکن است در وهله اول به نظر آید چنین نیاز پایداری در زندگی مورد قبول نیست،و هر گاه بین زندگی انسان امروز و زندگی انسان‏های گذشته دور،مقایسه‏ای بعمل آید معلوم می‏شود یکنواختی انسان‏ها را به هیچوجه نمی‏توان پذیرفت،زیرا ما می‏بینیم انسان بطور دائم از اوضاع و احوال زندگی چادر نشینی و قوم و قبیلگی که بر اساس بت پرستی و افکار و اندیشه‏های محدود و متحجر بنا شده بود،به سرعت فاصله می‏گیرد و دور می‏شود.این دوری ملازم با دگرگونی‏هائی در نیازها و آرمان‏های انسان می‏باشد،و در نتیجه روش برآوردن نیازهایش نیز دگرگون می‏شود.بنابر این،عبادات چگونه می‏تواند با ساختمان یکنواخت و ثابتش،نقش واقعی را در میدان زندگی انسان با پیشرفت‏های سریع وسائل و افزارهای زندگی ایفاء کند؟

    هر گاه عبادات مانند نماز،وضو،غسل،روزه و غیره در یکدوران زندگی برای انسان‏های بدوی مفید بود،بدلیل اینکه در تربیت‏خلق و خوی آنها تاثیر می‏گذاشت و الزام عملی برای حفظ نظافت بدن و لباسشان بود و می‏توانست آنها را از افراط در خوردن و آشامیدن باز دارد،ولی این هدف‏ها در زندگی انسان امروز،خود بخود انجام می‏گیرد و در برنامه زندگی یک فرد متمدن گنجانیده شده و از نظر رفتار اجتماعی این کارها را شخص خودبخود انجام می‏دهد.

    بنابر این دیگر نیازی به عبادات به صورتی که در زندگی انسان‏های گذشته دور،ضروری بود، نیست.عبادت‏ها دیگر نمی‏توانند نقش سازنده‏ای در تمدن بشر داشته باشند دیگر نمی‏توانند مشکلات تمدن امروز را حل کنند.

    باید دانست این نظر غلطی در مورد عبادات است،تکامل اجتماعی‏ای که در امر وسائل و افزارهای زندگی و تغییر شکل داس و چکش،به وسائل فنی و تکنولژی جدید به کمک نیروی برق و بخار،و در نتیجه تغییر و تکامل در رابطه انسان با طبیعت پیدا شده،ربطی به عبادات ندارد.

    هر گونه رابطه انسان با طبیعت از قبیل آهن آلات کشاورزی که رابطه با زمین و عمل کشاورزی است،از نظر مادی تغییر کرده و رو به تکامل گرائیده است.ولی عبادات رابطه بین انسان و طبیعت نیست تا تحت تاثیر عوامل مادی تکامل قرار گیرد.عبادات رابطه بین انسان و پروردگار اوست.این رابطه نقش بسیار مؤثری در توجه انسان به برادرش انسان دیگر،دارد و در رهگذر تاریخ،انسان را می‏بینیم با چند نیاز پایدار در زندگی روبرو است نیازهائی که با نیازهای انسان عصر روغن چراغ و نیازهای انسان معاصر،عصر الکتریسیته و اتم یکنواخت و یکسان عمل می‏کند تنظیم عبادات در اسلام پاسخ به نیازهای ثابت انسان،و مشکلاتی که جبنه موقت و مرحله‏ای ندارد،می‏باشد.عبادات پاسخ به نیازهای انسانی است که پیوسته در سازندگی فردی و اجتماعی خود در زندگی متمدن امروز با آن روبرو است و هنوز هم برای خود سازی در هدف‏های زندگی امروزش بدان‏ها نیازمند است.

    برای اینکه نیاز پرستش را به خوبی بشناسیم لازم است نقشه نیازهای انسان و مشکلات زندگی او را ترسیم کنیم و خطوط پرستش را در ارضای این نیازها و طرز چیرگی بر مشکلاتش را توضیح دهیم.

    این خطوط بشرح زیر است: 2)نیاز به خود یابی و از خود گذشتگی.

    3)نیاز به احساس مسئولیت درونی برای ضمانت اجراء.

    اما توضیح این خطوط: رابطه با مطلق یک سلاح دو طرفه است.

    کسی که با دقت،نظری بر ادوار تمدن بشر اندازد و تمدن بشری را در طول تاریخش بررسی کند،متوجه مشکلات فراوان و نگرانی‏های مختلف آن،در بسیاری از موارد و مسائل زندگی روزانه‏اش می‏گردد،ولی هر گاه بخواهد از صورت ظاهر این مسائل بگذرد و به عمق آنها فرو رفته روی مشکل اساسی انگشت بگذارد،می‏توان از میان انبوه مسائل و مشکلات پراکنده روزانه تنها یک مشکل حساس و مهم را دریافت.این مشکل دارای دو طرف یا دارای دو قطب متقابل است و انسان در طول تمدنش از هر دو طرف آن رنج می‏برد و هر دو طرف آن برای او اسباب زحمت‏شده است.

    این مسئله از یک زاویه دید،عبارتست از مشکل سرگردانی انسان،تباهی و بی‏پناهی او.و این جنبه منفی مساله است.و از زاویه دید دیگر،عبارت است از مشکل غلو در وابستگی به این معنی که حقایق نسبی را لباس مطلق پوشاندن و این جنبه مثبت مسئله را تشکیل می‏دهد.

    در آئین اسلام از نمونه بارز مشکل اولی بنام بی‏دینی و الحاد،و از نمونه آشکار مشکل دوم بنام شرک و بت پرستی،یاد شده است.

    مبارزات پی‏گیر و بی‏امان اسلام در برابر بی‏دینی و بت‏پرستی،در حقیقت مبارزه در مقابل همین دو مشکل،در طول تاریخ بوده است.

    هر دو مشکل در یک نقطه اساسی با هم برخورد دارند و آن عبارتست از جلوگیری و ممانعت از پیشرفت‏حرکت تکاملی انسان.حرکت تکاملی،خلاق و سازنده‏ای که شایسته مقام انسانست، زیرا مقصود از مشکل سرگردانی و تباهی انسان،یعنی گمراهی از مبدا خود در حرکت گسترده او در ابعاد مختلف زندگی‏اش،گمراهی در راهی سخت و پر دست انداز و دور و دراز، که می‏توانست از عنایات و الطاف واسعه او،هر گونه نیرو و کمکی دریافت کند و در مسیر هدف روشن خود،به راه افتد و راه خود را از طریق او،به همه عالم هستی بگشاید.تا جائی که پر و بال خود را از ازل تا به ابد بر همه وجود بگستراند.وضع خود را نسبت به او بسنجد،و پیوندش را با حدود و مشخصات جهان طبیعت مقیاس کند،و گرنه هر نوع حرکتی از انسان سرزند او را گمراه و تباه سازد،و چون از مطلق گسسته حرکتش،حرکتی کورکورانه همچون پر کاهی در برابر تند باد حوادث خواهد شد از هر عاملی کوچک یا بزرگ متاثر می‏شود و هیچ چیز تحت فرمان و تاثیر او نمی‏رود.هیچ نوع آفرینندگی از خود نشان نمی‏دهد و در مسیر زندگی‏اش در طول تاریخ موهبتی و عنایتی بچشم نمی‏خورد،مگر وقتی که با مطلق رابطه برقرار کند و به او وابسته شود و در یک حرکت هدفدار،خود را به او متصل سازد.

    چیزی که در اینجا مهم است اینکه خود این ارتباط از طرف دیگر چهره دیگری از مشکل را نشان می‏دهد.و آن مشکل افراط در پرستش است.مشکل مطلق گرفتن چیزهای نسبی، مشکل شرک که انسان پیوسته با آن مواجه بوده و می‏باشد.

    انسان برای اینکه قدرت تحرک پیدا کند مهرش را به این و آن می‏بندد و برای ادامه راه زندگی‏اش از این و آن مدد می‏طلبد،ولی مهری که به مطلق نباشد دیر یا زود به تدریج می‏خشگد و حتی از موفقیت نسبی هم تهی می‏شود و تا هر جا پیش رود سرانجام دل انسان از آن کنده می‏شود و فراتر از آن را می‏طلبد تا جائی که هیچ چیز نمی‏تواند او را به مقصودش برساند.

    به تعبیر دینی،خواسته‏های نسبی‏اش بجای اینکه در حد یکی از نیازهای طبیعی ارضا شود برمی‏گردد و خدای مورد پرستش میشود و هنگامی که امر نسبی‏ها جای مطلق را گرفت و برای او خدا شد،حرکتش را بخود اختصاص می‏دهد و نیروهای تکاملی و قدرت ابتکارش را خشکانده،او را از ایفای نفس طبیعی‏اش در مسیر تکامل باز می‏دارد: 4- لا تجعل مع الله الها «آخر فتقعد مذموما»مخذولا(اسرا/22) «با الله خدای دیگری برای خود مگیر،که از حرکت باز افتاده به توبیخ خود و بی‏پناهی گرفتار خواهی شد » این حقیقت در مورد همه خدایانی که انسان در طول تاریخ ساخته است صادق می‏آید.خواه در دوران پرستش بتها باشد،یا در دروه‏های بعد از آن.از عصر نظام قبیلگی گرفته تا عصر علم در هر دوره گروهی از این خدایان دروغین را می‏نگریم که راه را بر تکامل راستین بشری بسته‏اند،زیرا رفتار با آنها رفتار با مطلق یعنی پرستش بوده است.

    در نظام قومی و قبیلگی،انسان ابتدائی،همه مهر و علاقه‏اش را در پای قبیله می‏افشاند تا نیازهای او را-بحکم شرائط خاص زندگی‏اش-قبیله،برآورده سازد،آنگاه در این امر تا جائی غلو کرد و افراط نمود که دیگر هیچ چیزی را جز از دیدگاه قبیله و منافع قبیله‏اش نمی‏دید.و چون نگاهش به قبیله در حد پرستش مطلق شد،از پیشرفت باز گرفته شد و مانع راه تکامل او گردید.

    تا وقتی نظام علم آمد،علمی که بشر امروز تمام خلوص و حسن نیتش را به او سپرد.به این دلیل که راه انسان را علم به طبیعت،می‏گشاید،تا جائی در این مهر و علاقه پیش رفت که کارش بافراط کشید و علم را لباس مطلق پوشانید.انسان مفتون و دلباخته علم،بتی مطلق گونه از آن ساخت و آن را درست پرستید.اطاعت و دوستی‏اش را وظیفه خود دانست و به خاطر آن از تمام ارزش‏ها و حقایق دیگر که قابل اندازه‏گیری با مقیاس‏های علمی نبود و در زیر هیچ میکروسکوپی مشاهده نمی‏شد،دست برداشت و بر همه آنها خط بطلان کشید.

    بنابر این هر چیز نسبی و محدودی را که انسان از آن مطلق بسازد و در یک مرحله از زندگیش خود را بدان وابسته کند،در مرحله رشد فکری‏اش،قیدی و عائقی برای ذهن او می‏شود زیرا آن چیز محدود و نسبی نمی‏تواند همه جا با کاروان سیر تکاملی‏اش همراهی کند تا چه رسد او را مدد دهد.

    پس باید انسانیت در راه مطلق گام بردارد.

    و باید مطلق بر گزیده‏اش،مطلق واقعی باشد که بتواند به تمام ابعاد راه انسانیت پرتو افکند، و او را به راه راست تا هر جا پیش رود و به هر کجا بکشد در مسیر خط تکاملش راهبری کند،و از سر راه او همه خدایان مزاحم را بردارد تا سدی فرا راهش به وجود نیاورند.اگر این کار صورت گیرد،مشکل ما از هر دو طرف حل می‏شود ایمان به خدا تنها راه حل است این راه حل همان ایمان به‏«الله‏»است که در آئین آسمانی اسلام برای انسان زمینی توصیه شده است.ایمان به خدا،به عنوان تنها مطلقی که می‏تواند انسانیت را به راه تکامل برساند و دچار هیچ گونه تناقضی سر راهش نشود.

    ایمان به‏«الله‏»،هم جنبه منفی مشکل را حل می‏کند و هم جنبه مثبت آن را،اما جنبه منفی آن یعنی انسان را از خود گم کردگی و بی‏دینی و بی‏پناهی می‏رهاند.زیرا انسان را در وضع احساس مسئولیت قرار می‏دهد و تدبیر و اندیشه‏اش،و هر گونه حرکت و تلاشش را به جهان وابسته می‏سازد،و او را«خلیفه الله‏»روی زمین می‏گرداند.بدیهی است‏خلافت مسئولیت آفرین است.مسئولیت،انسان را بین دو قطب قرار می‏دهد،بین‏«الله‏»که مستخلف یعنی خلافت دهنده اوست و انسان در برابر او احساس مسئولیت می‏کند،و بین نتائج مترتب بر اعمالش که عکس العمل کارهای اوست.به عبارت دیگر،بین خدا«مبدا»،و معاد،یا بین ازل و ابد.آنگاه به این نتیجه می‏رسد که در این مسیر باید با مسئولیت،و هدفداری با گام‏های استوار حرکت کند.

    ایمان به خدا جنبه مثبت مشکل یعنی،افراط و زیاده‏روی در وابستگی را نیز حل می‏کند،زیرا وابستگی به غیر خدا،محدودیت می‏آورد و مانعی فرا راه انسان ایجاد می‏کند.ایمان به خدا می‏تواند این مشکل را از میان بردارد زیرا:

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

1. کاربردهاي تجاري – اکثر شرکتها تعداد زيادي کامپيوتر براي کارهاي مختلف ( توليد ، انبارداري ، فروش و حسابداري ) دارند . شايد در ابتدا اين کامپيوترها از يکديگر جدا باشند ، ولي در مرحله اي از کار براي يکپارچه کردن اطلاعات کل شرکت ، مديريت تصميم مي گير

يوگا در اصطلاح از همان ريشه لغت به معني يوغ است و در اصل نوعي رياضت است يعني به زير يوغ در آوردن تن و بريدن از پيوندهاي خويش از زندگي و کشتن نفس بر اساس برنامه هاي دقيق و سخت به منظور يکي شدن روح فرد با روح عالم وجود, اما يوگا, امروزه معني و مفهوم د

مقصود از تهیه ‌این مقاله به دست دادن گزارشی از نظرات گوناگون و متفاوت باستان‌شناسان در زمینه بنای تاریخی کنگاور است که برخی نظرات در پاره‌ای از موارد به سبب بعد نگرش و نوع تحلیل نسبت به سایر نظرات حیرت‌آور است. حیرت آور از حیث اینکه هنوز بخش عمده‌ای از اطلاعات و مدارک و اسناد در زمینه ‌این اثر تاریخی در پرده‌ای از ابهام قرار دارد و باستان‌شناسان و صاحب نظران هر کدام به استناد ...

فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آيه الله سيدحسن مدرس يکى از چهره هاى درخشان تاريخ تشيع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيرى هاى سياسى و اجتماعى وى براى مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبى است . او موقعيت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نم

مقدمه آن شب مکه حال و هواي ديگري داشت ، زمينش ، آسمانش و مردمانش گويي همه بي قرار بودند ، حتي پرندگان مهاجر و پرستوهاي مهاجر که شب هنگام از آسمان مکه مي گذشتند گويي نوعي جذابيت و کشش در آن سرزمين حس مي کردند و آنجا را امن يافتند . آن شب هر پر

ازدید همگان نور"جزء اساسی و ضروری در ساختمان است . که کار آن روشن کردن فضا به منظور قابل رویت ساختن آن است .در هنر ساختمان سازیی یا به عبارتی معماری نور یکی از اجزایی است که کنار عناصرو مفاهیم دیگر از قبیل ساختار" نظم فضایی "مصالح" رنگ و .... مطرح می شود و در طراحی به عنوان یک عنصر مجزا باید نقش خود را ایفاکند . ولی واقعیت این است که در بسیاری از موارد در ساختمان سازیو معماری ...

سرنوشت‌سازترین دگرگونی جهان پژوهشی در باب دگرگونی‌های اجتماعی و مسأله انتظار دگرگونی اجتماعی از مسائلی است که همواره ذهن دانشمندان را به خود جلب کرده است و هر کدام به فراخور وسع علمی خویش در این باره اظهار نظر کرده و علل و عوامل آن را با توجه به دیدگاه خود شرح و بسط داده‌اند. در این پژوهش با استفاده از سخنان بزرگانی همانند استاد مطهری، (به عنوان عالمی روشن اندیش که نسبت به ...

سرمقاله چشم به راه مهدی (عج)باید الگوی مولا ومقتدای را نیک بشناسد تا در فراز وفرود ایام ، توانایی موضع گیری مناسب را داشته باشد. امروز ملت های عالم می بینند که ظلم واستکبار ، داعیه قدرت منحصره جهانی را دارد وبه بهانه مبارزه با تروریزم ، کثیف ترین جنایات را انجام می دهد وبی منطق ترین تهدیدات را صریحاً وبطور آشکار اعلام می نماید. این جاست که نیاز به یک مصلح جهانی الهی که مأموریت ...

چکیده در این مقاله، عرضه نیروی کار مسلمان با استفاده از مدل کار فراغت نئوکلاسیک در دو بازار اجاره و مشارکت نیروی کار، تحلیل، و تابع و منحنی عرضه نیروی کار فرد و همچنین عرضه کل نیروی کار در اقتصاد اسلامی ارائه می‌شود. مقاله ابتدا به توضیح مدل کار فراغت در اقتصاد متعارف و چگونگی استفاده از آن جهت تحلیل عرضه نیروی کار می‌پردازد؛ سپس با تغییر برخی مفاهیم به کار رفته در این مدل، ...

مدیریت مقدمه :‏ موضوع بخش نخست این تحقیق از وظایف یا اصول مدیریت بحث مى‏کند. در مبحث وظایف مدیریت، مستقیماً از انسان بحث نمى‏شود، بلکه از امورى بحث مى‏شود که وظیفه مدیر است؛ مانند برنامه‏ریزى و کنترل برنامه‏ها، سازماندهى و بودجه بندى. البته از مباحث مدیریت، تحت عنوان «رفتار سازمانى» مطرح است که موضوعاتى هم‏چون انگیزش، رهبرى و قدرت در آن مطرح مى‏شود؛ - وظایف مدیریت چیست؟ مقدمه: ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول