زنان کارآفرین در طول تاریخ تا چندی پیش فعالیت های اقتصادی بانوان بسیارنامشهود بود.
از زمانی که مردها برای شکار از خانه خارج می شدند، این زن ها بودند که بقیه امور را در دست می گرفتند.
اوراق حسابداری بر جا مانده، نشانگر حضور زنان در فعالیت های اقتصادی در مصر، بین النهرین، یونان و روم است.
در یونان گرچه زنان از نظر فیزیکی ضعیف و از نظر روانی ناپایدار محسوب می شدند ولی در معابد، گردانندگانی قدرتمند بودند.
در طرف دیگر دنیا، چین دارای احاطه اقتصادی بر آسیا بود و در آن تمام اعضاء خانواده برای گذران زندگی کار می کردند.
پس از فروپاشی روم در سال ۴۷۶ و ظهور مسیحیت در اروپا، کلیسای کاتولیک تنها عامل اجتماعی یکدست کننده شد و پادشاهی های کوچک فئودالی را هدف قرار داد.
به طوری که در سال ۸۰۰ روستاها تبدیل به مراکز تجارت و تولید شدند.
پس از رونسانس موجی از اختراعات و اکتشافات اروپا را در برگرفت که زن ها نیز در آن نقش داشتند.
در اوایل سال ۱۴۰۰ در ایتالیا گزارش هایی از زنان صنعتگر و اغذیه فروش به ثبت رسیده است.
در انگلیس محدودیت های صنفی و سنت های محلی فعالیت های اقتصادی بانوان را محدود می کرد ولی با این حال در سال ۱۷۰۰ سوابق مالیاتی، زنان را در اموری همچون وام دهندگی، پارچه فروشی ، هتل داری، قهوه فروشی و غیره کاملا فعال نشان می دهد.
در اروپا اغلب زمانی که مردان در سفر بودند همسرانشان مسئولیت اداره امور کاری را بر عهده داشتند و در شهر زنان هر نوع فروشگاهی را اداره می کردند.
در قرن ۱۸نظام صنفی نا منعطف بر اروپا و امریکا سلطه داشت ولی با وجود این زنان راهی برای فعالیت اقتصادی یافتند.
در لیون فرانسه زنان با راه اندازی کارگاه های زیر زمینی در صنعت تولید ابریشم کلاه و دگمه توانستند قیمت ها را شکسته و محصولات برتری تولید کنند.
در اواخر قرن ۱۸ فرانسه اعلام کرد که زنان در صورت ازدواج تمام اختیار قانونی خود را از دست می دهند .این محدودیت در انگلیس و امریکا نیز اعمال شد.
این در حالی بود که کار آفرینی در بین زنان اقشار پایین رواج و رونق بیشتری داشت.
با انقلاب صنعتی و تبدیل شدن روستاها به شهرها و پدید آمدن کارخانجات و افزایش نیاز به نیروی کار، قانون گذاری در آمریکا بر اساس اعطای "حق مالکیت و مذاکره در قراردادها" به زنان شروع شد.
قرن ۱۹ همراه با تغییرات وآشفتگی های سیاسی حاصل از جنگ جهانی اول و دوم، مانند دوره رکود اقتصادی امریکا بود.
در ژاپن حق رای از زنان گرفته شد ولی این باعث نشد که آن ها قهوه خانه ها و هتل هایی را راه اندازی نکنند در چین نیز با وجود مهاجرت مردان زنان آن ها کار و خانواده را مدیریت می کردند.
این در حالی بود که آن ها اصرار داشتند که وظیفه اولیه آن ها خانه داری است.
در سوئد نیز قوه مقننه تمرکز خود را روی تشویق زنان به تربیت فرزندان گذاشت.
درسال ۱۹۴۸کشورهای کمونیست تمرکز خود را روی صنایع بزرگ گذاشتند و پس از آن بسیاری از زنان برای دولت مشغول به کار شدند.
سال های ۱۹۷۰-۱۹۶۰ پایدارترین دوره رشد اقتصادی در دنیا بود.
آشفتگی اجتماعی در امریکا و اروپا منجر به شکل گیری حقوق مدنی و قانون گذاری مثبت برای زنان شد که آن ها را قادر ساخت کار خود را گسترش دهند.
سازمان های حمایتی مانند سازمان ملی بانوان شکل گرفت و اداره مشاغل کوچک آمریکا به کار آفرینی بانوان توجه ویژه کرد.
در سال ۱۹۷۷ زنان ۷% تجارت در آمریکا را داشتند.
که این آمار در سال ۲۰۰۳ به ۳۸ % رسید.
آمار زنان صاحب مشاغل درکشورهای اروپایی رشد کمتر ولی هنوز قابل توجهی داشت.
در سال ۲۰۰۳، آمار زنان صاحب مشاغل در فرانسه %۳۰، هلند و لوکزامبورگ هر کدام ۲۷%، دانمارک و انگلیس ۱۶% ، اطریش ۱۵% و یونان ۱۴% بود.
در ترکیه از سال ۱۹۹۰-۱۹۸۵ تعداد کارکنان زن به ۸۰% افزایش یافت و دولت اعتبارات ویژه ای برای زنان کار آفرین در نظر گرفت.
در ۱۹۹۴ در چین بانک ها شروع به دادن وام به کار آفرینان بخش خصوصی کردند.
مطالعات محدودی در مورد کارآفرینی در کشورهای آمریکای لاتین انجام شده است.
در کشورهای آفریقایی اکثر مشاغل پایین مانند فروشندگی بر عهده زنان بوده ولی طرح توسعه سازمان ملل حامی زنان کار آفرین در کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین است.
طرح آن ها شامل تربیت کار آفرینان و همچنین دسترسی آنها به اطلاعات درمورد کارآمد سازی تولید است.
بقیه طرح های سازمان ملل روی جنبه مالی کارآفرینی زنان تمرکز دارند.
بررسی تاثیر نابرابری جنسیتی بر کارآفرینی زنان در ایران طی سالهای اخیر، میزان قابل ملاحظهای از اندیشهها و آرای اجتماعی، در زمینه مسائل و محدودیتهای اشتغال زنان، به رشته تحریر درآمده است.
از طرف دیگر، اولویت جامعه برای حرکت در مسیر توسعه اقتصادی پدیده کارآفرینی را به موضوع مورد وجه محافل علمی تبدیل کرده است.
در این مقاله کوشش شده از تلفیق این دو قلمرو موضوعی برای تبیین نازل بودن سطح کارآفرینی زنان شاغل ایران استفاده شود.
نگارندگان این نوشتار ضمن به رسمیت شناختن تفاوتهای طبیعی زنان و مردان بر این باورند که نابرابریهای جنسیتی موجود در جامعه زنان ایران، که بیشتر جنبه اجتماعی وفرهنگی دارند، از قابلیت کارآفرینی زنان میکاهد.
در این زمینه به نقش خانواده، نظام تعلیم و تربیت، باورهای کلیشهای، ناهماهنگی انتظارات نقشی و مناسبات حاکم بر سازمان کار اشاره میشود.
1.مقدمه افزایش قابل ملاحظه زنان شاغل واقعیت انکارناپذیر جامعه ایران است.
با وجود این، تجربه اجتماعی حاکی از آن است که تعداد کمی از زنان شاغل کارآفرین هستند.
برای ظهور فعالیتهای کارآفرینانه وجود زمینهها و شرایط فرهنگی اجتماعی مناسب ضروری است.
مطالعه موانع کارآفرینی زنان به شناسایی محدودیتهای موجود، اصلاح مسیر آتی و در نهایت افزایش کارآیی فردی و اجتماعی آنان کمک میکند.
هدف این مقاله توضیح این امر است که نابرابریهای جنسیتی چگونه میتواند از قابلیت کارآفرینی زنان بکاهد.
هر چند که این مقاله بر مبنای روش بررسی اسنادی – نه پژوهش میدان – تنظیم شده است، نگارندگان آن کوشیدهاند در تشریح نظرات خود از یافتههای پژوهشی سایر محققان استفاده کنند.
2.تعریف کارآفرینی و کارآفرینان کارآفرینی یک نوع کنش انسانی است که در عرصه کار و فعالیت اقتصادی متبلور میشود.
با وجود این، اقتصاددانان به این امر اذعان دارند که کارآفرینی پدیدهای فرا اقتصادی است.
این بدان معناست که برخی ازپدیدهها که تاثیر عمیقی بر اقتصاد دارند، در اساس دارای ماهیت اقتصادی نیستند (دراکو،1993:13) کارآفرینی عمل کارآفرین بودن است.
این کلمه از اصطلاح فرانسوی entreprenure مشتق شده است که به معنای قبول مسئولیت، تعقیب فرصتها، تامین نیازها و خواستهها از طریق نوآوری و راهاندازی یک کسب و کار تجاری است.
(برچ،1986: 4).
کارآفرینی نظم اجتماعی اقتصادی سنتی را به چالش میطلبد و حتی ممکن است به تخریب آن بپردازد.
یکی از ویژگیهای کارآفرینی فقدان وجود قواعد و روشن و صریح است.
از آنجا که برای نظارت بر بازی کارآفرینی کتاب راهنما وجود ندارد، بنابراین برنده یا بازنده بودن و رفتار خلاف قاعده داشتن اجتنابپذیر است.
از این رو پذیرش این اصل که تمام نتایج کارآفرینی مثبت باشد یک توهم است (ماریسون، 1998: 3).
بنابراین فرد کارآفرین اگرچه هدفش ترقی وپیشرفت است، همواره آماده پذیرش خطر شکست است.
کارآفرینی اغلب خارج از چارچوب قواعد بوروکراسی به انجام میرسد.
برای مثال، کارتهای اعتباری را اولینبار بانکها ابداع نکردند، یا دستگاه زیراکس را شرکتهای بزرگ تجهیزات اداری به وجود نیاوردند.
بلکه این نوآوریها مصداق عمل کارآفرینانی است که اندیشهای جدید را به چنگ آورده، آن را بسط داده و با مساعی خستگیناپذیر خود تحقق موفقیتآمیز آن را به پیش بردهاند.
این قبیل نوآوریهای اغلب در یکی از پنج زمینه زیر تحقق مییابد: 1- معرفی محصول یا خدمت جدید به طوری که ارتقا کیفیت محصول یا خدمت موجود تلقی شود 2- ارائه روش جدیدی که بازدهی را افزایش دهد 3- گشایش بازار جدید یا افتتاح بازار صادرات در قلمرو تازه یا دستیابی به منبع جدید 4- فراهم نمودن مواد جدید، محصولات نیمهساخته یا موادجایگزین، و در نهایت 5- ایجاد سازمان جدید (برچ 1986: 26).
5- ایجاد سازمان جدید (برچ 1986: 26).
به این ترتیب کارآفرینان به قلب نظام اقتصادی تبدیل میشوند و میتوانند برای جامعه خود توسعه و رونق اقتصادی به همراه آورند.
برخی از برجستهترین خصوصیات فرد کارآفرین در جدول شماره (1) منعکس میباشد.
جدول شماره 1.
ویژگیها وخصوصیات رفتاری فرد کارآفرین منبع: (ماریسون،1998: 10) همانطور که ملاحظه میشود، خلاقیت و نوآوری، اتخاذ ریسک حسابشده، استقلال و جهتیابی به سوی موفقیت جزو مولفههای اصلی کارآفرینی است (واتسون و کارن، 1996: 25) چنانچه این ویژگیها بخشی از ساختار روانی و شخصیتی زنان شاغل باشد، در این صورت آنها میتوانند عملکرد (کنشی) کارآفرینانه داشته باشند.
اگر به نظر میرسد که زنان شاغل کمتر کارآفرین هستند، علت آن را باید در شرایطی جستوجو نمود که مانع کشلگیری چنین ساختار روانی و شخصیتی میشود.
3.عوامل محدودکننده کارآفرینی زنان بخشی از هویت انسان تحت تاثیر جنسیت او شکل میگیرد.
صرفنظر از تفاوتهای طبیعی که اعضای دو جنس از جنبههای جسمانی و روانی با یکدیگر دارند، جامعه نیز به نوبه خود بر دامنه این تفاوتها میافزاید.
از اینرو، گفته میشود جنسیت برخلاف جنس سازهای اجتماعی است زیرا دارای معانی و دلالتهای فرهنگی است (بورگاتا ومونتگمری،2000:1058).
اگر تفاوتهای طبیعی میان دو جنس مبنای ارزشگذاری و امتیاز دهی متفاوت باشد، در این صورت نابرابری جنسی به وجود میآید.
در افراطیترین شکل، چنانچه اعضای یک جنس نسبت به جنس دیگر پستتر شمرده شوند، به طوری که رفتار نابرابر با یک جنس عادلانه تلقی شود، در این صورت تبعیض رخ میدهد (رابرتسون، 1372: 420) از طریق فرآیند جامعهپذیری که از کودکی تا بزرگسالی به طور مداوم جریان دارد، هر فرد میآموزد از آن حیث که زن یا مرد آفریده شده باید چگونه بیندیشد، رفتار کند و احساس کند (یوربرگ، 1974: 1).
به این ترتیب هویت جنسی افراد ساخته و پرداخته میشود.
عنصرخود( self ) نیز در این فرآیند شکل میگیرد.
تحت تاثیر برچسبهای مربوط به هر جنس عنصر خود تکوین مییابد.
خود مجموعه ویژگیهای فردی در نظر گرفته میشود که عامل تفاوت و تشابه با دیگری است.
خود دارای سه بعد است که عبارتند از: خودپنداره، عزت نفس و معرفی خود.
خودپنداره عبارت است از مجموعه باورهایی که فرد در باره خود دارد.
عزت نفس ارزیابی است که فرد از ویژگیهای منحصر به فرد خود دارد.
جنبه سوم، یعنی معرفی خود، به رابطه بین خود و رفتار مربوط میشود (بدار، دزیل ولامارش، 1380: 32).
گرچه خود پدیدهای فردی و شخصی است، در خلاء ساخته نمیشود بلکه در جامعه و در فرآیند کنش متقابل با دیگران شکل میگیرد.
بر این اساس، چارلز هورتون کولی نظریه خود آینهسان را مطرح کرده است.
از نظر او این که در ذهن دیگران چگونه ظاهر میشویم، اینکه آنها درباره ما چه قضاوتی دارند، و تصوری که از قضاوت دیگران درباره خود داریم، خود ما را میسازد(ریتزر، 1374: 288).
خانواده، نظام تعلیم و تربیت، باورهای کلیشهای، رسانههای جمعی، هنجارهای اجتماعی رسمی و غیررسمی، شیوه تقسیم کار و توزیع منابع ارزشمند در انتقال نگرشهای جنیسیتی و ساختن خود انسان نقش موثری دارند.
بنابراین هویت جنسیتی یعنی تصورات، معانی، ارزشها و انتظارات مربوط به یک جنس از طریق تعامل اجتماعی در عرصههای مختلف به اسنان منتقل می شود و ساختار روانی و شخصیتی او را میسازد.
ساختار روانی که ترکیبی از ادراک، عاطفه و تکانه است، بر این واقعیت دلالت دارد که آدمی چگونه و چرا احساس میکند، اراده مینماید و ادراک میکند (گرث ومیلز، 1380: 54- 56).
شخصیت نیز نظام تمایلات فرد است.
نظامی که در آن نیازها هنجاری شدهاند و دارای سوگیری عاطفی، هنجاری و شناختی هستند.
تشکل و رشد شخصیت از طریق فرآیند جامعهپذیری و در برخورد با محیطهای اثباتی، اجتماعی و فرهنگی صورت میگیرد.
(چلبی، 1375: 227 – 230).
اگر فرهنگی جامعه با زنانه به شیوهای نابرابرانه رفتار کند، یعنی در مقایسه با مردان آنان را با ویژگیهای ضعیف یا منفی توصیف کند، یا اگر امکان دستیابی به فرصتها و منابع ارزشمند اجتماعی را به خاطر زنبودن برای آنان محدود سازد، در این صورت به تدریج این مولفهها جزئی از خودپنداره هویت زنان میشود.
ادراک منفی یا ضعیف از خود، عزت نفس پایین، ارزیابی ضعیف از توانمندیهای خود احتمال شکلگیری ساختار روانی و شخصیتی مساعد کارآفرینی را کاهش میدهد.
زیرا براساس ویژگیهایی که برای کارآفرین برشمرده شد در صورتی میتوان یک فرد را کارآفرین نامید که در اندیشه تغییر و بهبود شرایط کارش باشد، فکری نو در سر داشته باشد، در برابر عدم قطعیت پایدار باشد و از قدرت رهبری و بسیج منابع در جهت هدف برخوردار باشد.
در شرایط و فضای نابرابری جنسیتی این خصوصیات به سختی در زنان شکل میگیرد.
نمودار شماره 1.
تاثیر نابرابری جنسیتی بر محدودکردن کارآفرینی زنان بنابراین اگر به نظر میرسد نسبت اندکی از زنان شاغل ایرانی کارآفرین هستند، باید یکی از دلایل – و نه همه - آن را در تاثیر نابرابری جنسیتی بر ساختار روانی و شخصیتی زنان جستجود نمود.
زیرا تفاوتهایی که مردم در انجام دادن کاری خاص در شرایط نسبتا یکسان از خود نشان میدهند، ناشی از تفاوت ابعاد شخصیتی آنان است (چلبی، 1375: 264).
این نوشتار کوششی است جهت توضیح این اصل که نابرابریهای جنسیتی، که از طرق مختلف به زنان انتقال مییابد و نظام شخصیتی آنان را میسازد، چگونه از قابلیت کارآفرینی آنان میکاهد.
1-3 خانواده مولفه های مرتبط با نابرابری جنسی ابتدا از طریق خانواده به افراد منتقل میشود.
در اولین مرحله تکامل جنسی، گسستگی دختران و پسران از مادر به طرز متفاوتی رخ میدهد.
بر خلاف پسران، دختران به آرامی از مادرشان جدا میشوند.
آنها تا هر زمانی میتوانند مادر را در آغوش بگیرند یا از او تقلی کنند.
در نتیجه هویت و ادراکی که دختران از خود بدست میآورند با دیگری استمرار مییابد.
بنابراین فقدان رابطه نزدیک با دیگران، حرمت نفس آنها را تهدید میکند و وجود آن موجب تولید حساسیت و شفقت عاطفی است.
اما پسرها حس آگاهی از خود را از طریق کاهش ارتباط با مادر به دست میآورند، آنها یاد میگیرند که بچه ننه نباشند، استقلال از مادر به آنها هویتی مردانه میدهد.
(گیدنز، 1373: 185).
به علاوه ، والدین به استقلال یافتن دختران و پسران واکنشهای متفاوتی نشان میدهند.
پسرها زودتر از دختران همسال خود اجازه دارند در سنین پایین دور از محیط خانه بازی کنند و برای خرید یا تفریح با دوستان خود بیرون بروند.
والدین هنگامی که دخترشان فعالیتی را به تنهایی انجام میدهد اضطراب درونی خود را نشان میدهند، در حالی که در موقعیت مشابه نسبت به استقلال عمل فرزند پسر احساس غرور و شادمانی میکنند و با انتقال این حساس به فرزند پسر حس اعتماد به نفس او را تقویت میکنند (نوابی نژاد، 1379: 37).
نوع سرگرمیها و بازیهای دو جنس نیز به نابرابریهای جنسی میافزاید.
دختران معمولا به سرگرمیهایی مانند عروسک بازی که عواطف آها را پرورش میدهد و کمتر ذهن آنها را به تکاپو وادار میسازد هدایت میشوند.
در حالی که بازیهای پسران با تحرک جسمی، پرخاشگری و ارتباط بیشتر با طبیعت همراه است و اغلب قدرت تفکر و آفرینندگی آنان را تقویت میکند.
علاوه بر این، دختران در دوران نوجوانی محدودیت بیشتری برای تجربه و درک محیطهای مختلف دارند.
آنها معمولااز خطرات آشکار و پنهان ترسانده میشوند.
یافتههایی یک پژوهش تجربی نشان میدهد که 88 درصد از مادران ایرانی دختران خود را به مراتب کمتر از پسرها به استقلال، خودکفایی و پیشرفت تشویق میکنند (سیدان، 1378: 153).
چنین آموزههایی حتی در بسیاری از موارد دختران را دچار تردیدهایی جدی میسازد.
مطالعهای تجربی در مورد دختران تیزهوش نشان میدهد بسیاری از آنها به خاطر پرهیز از طرد شدن، سطح آرزوها و انگیزههای اجتماعی و شغلی خود را از مردها پایینتر میآورند و دچار ترس از عدم موفقیت میشوند.(بازرگان، 1376: 3).
2-3 نظام تعلیم و تربیت نظام تعلیم و تربیت به شیوههای متفاوت نابرابریهای جنسیتی را بازتولید میکند.
در مدرسه این امر از طریق محتوای منابع درسی، مرزبندی ارتباط بین دو جنس و رفتار معلمان صورت میگیرد.
به عنوان نمونه، نتایج یک تحقیق در مورد کتب درسی دوره ابتدایی نشان میدهد که منابع آموزشی تصویر ضعیفی از زنان منعکس میسازند.
جدول شماره 2.
تصاویر زن ومرد در کتابهای درسی ابتدایی منبع: (صداقت وزاهد، 1374: 4 – 10) همانطور که در جدول شماره 2 ملاحظه میشود، درکتابهای درسی دوره ابتدایی تصاویر مردان از نظر تعداد در صدر هستند و تصاویر زنان کمترین فراوانی را دارند.
جدول شماره 3.
اسامی زن و مرد در کتابهای درسی ابتدایی منبع: (صداقت وزاهد، 1374: 12) اطلاعات جدول شماره 3 نیز بیانگر آن است که مردان از نظر اسامی نام برده شده هم نسبت به زنان سهم بیشتر دارند.
صرفنظر از محتوا، نزد عموم مردم کمیت بر اهمیت و بزرگی دلالت دارد.
بنابراین فزونی تعداد زنان بر مردان میتواند به معنای ارزشمندی و اهمیت بیشتر آنان تلقی شود.
علاوه بر این، تحلیل کیفی تصاویر مردان و زنان هم بر این واقعتی دلالت دارد که گاهی زنان در نقشهایی نامطلوب نمایش داده شدهاند.
مانند زن رختشویی که نخی از لباس او آویزان است و گربهای با او بازی میکند.
لباس او را میشکافد و زن در برابر این واقعه دو دستاش را به سر و صورت میزند( مجتهدی، 1380: 5- 10).
نتایج پژوهش دیگری در بابت صفات منسوب به زنان و مردان در کتابهای فارسی دوره راهنمایی در جدول زیر منعکس است.
جدول شماره 4.
ویژگیهای اسنادی به دو جنس در کتابهای فارسی دوره راهنمایی 78-1377 یافتههای جدول شماره 4 نشان میدهد که مردان اغلب با صفتهای برتر اسنانی و زنان با ویژگیهای ظاهری شامل زیبایی و لطافت توصیف شدهاند.
همچنین در کتابهای درسی نقشهای اجتماعی دو جنس به طور صریحی از یکدیگر تفکیک شدهاند.
زنان بیشتر به اموری مانند خانهداری و فعالیتهای تربیتی مشغولند، در حالی که تصاویر مردان بیشتر به فعالیتهای حرفهای ، سیاسی و اجتماعی اختصاص یافته است (صداقت، 1374: 51) .
پژوهشی دیگر در مورد کتابهای حرفه و فن دوره راهنمایی نشان میدهد که تصاویر کتابهای دختران بر مهارتهایی از قبیل خیاطی، بافتنی، آشپزی و کودکیاری تاکید دارد اما پسران به اموری مانند مکانیک، راهسازی، صنایع و نجاری، میپردازند.
در این تصاویر زنان هیچگاه سازماندهنده, نظمبخش و هدایتگر فعالیتهای سیاسی - اجتماعی نبوده و بیشتر دارای نقشهای مطیع بودهاند ( سیدان، 1378، 153).
در کنار منابع درسی، تفکیک جنسی که پس از انقلاب اسلامی بین دانشآموزان دختر و پسر در مدارس ایران به وقوع پیوست، به طور ناخواسته بر تمایز دو جنس افزود.
اختصاص معلمان مرد به مدارس پسرانه و معلمان زن به مدارس دخترانه این وضعیت را تشدید کرد.
از آنجا که بخشی از هویت انسان در تعامل با غیر شکل میگیرد، جدایی دانشآموزان دختر و پسر موجب میشود این دو گروه نسبت به قابلیتها و توانمندیهای خود و دیگری تصوراتی غیرواقعبینانه داشته باشند و از جهت روانی از یکدیگر فاصله بگیرند.
از آنجاکه زمینههای برتر دانستن مردان نسبت به زنان در بستر فرهنگ جامعه فعال است جدایی بین دو جنس به فاصله اجتماعی دو گروه از یکدیگر منجر میشود.
نظام آموزشی نه تنه بر ساختار روانی افراد تاثیر میگذارد، بلکه آنها را برای ایفای نقشهای شغلی آتی آماده میسازد.
مدارس فنی و حرفهای که بیشتر بر آموزشهای کاربردی و عملی تاکید دارند، این امکان را فراهم میسازند که افراد با تکیه بر قابلیتها و توانمندیهای عملی خود و متناسب با نیاز جامعه به کار و فعالیت اقتصادی بپردازند.
این قبیل آموزشها نسبت به آموزشهای نظری که در رشتههای دیگر رواج دارد فراگیران را برای مواجهه با چالش های شغلی و ارائه راهکارهای بدیع آماده میسازد و در مجموع با اقتضائات کارآفرینی هماهنگی بیشتری دارد.
در ایران میزان بهرهمندی دختران و پسران از مدارس فنی و حرفهای نابرابر است.
اکثر دانشآموزان دختر تحت تاثیر سوگیری خانواده نسبت به سودمندی تحصیل در مدارس فنی وحرفهای مردد هستند.
برای مثال، در سال 1380 حدود 28962 نفر از دانشآموزان پسر استان تهران مشغعول تحصیل در مدارس فنی وحرفهای بودهاند درحالی که 14715 نفر از دختران یعنی حدود نصف جمعیت پسران در این مرکز به تحصیل میپرداختند (آمار آموزش و پرورش استان تهران).
لازم است به این نکته توجه نمود که همین تعداد از دختران نیز بیشتر در بخش حرفهای که شامل کودکیاری، خیاطی، صنایع دستی، طراحی و دوخت و دوز نمایش، تربیتبدنی و نقاشی است متمرکز هستند.
در حالی که پسران بیشتر در بخشهای فنی مانند الکترونی، تراشکاری و مکانیک تمرکز یافته اند این درحالی ست که در کشورهای اروپایی از آموزشهای فنیوحرفهای بیشتر استقبال میشود.
برای مثال 75 درصد از شاگردان آلمانی پس از چهار سال تحصیل در مدارس ابتدایی به مدارس حرفهای میروند و پس از شش سال فارغالتحصیل میشوند و برخی از آها یک سال دیگر ادامه میدهند و مدرک بالاتری به دست میآورند (سخاوت، 1380: 34).
حضور محدود دختران در مدارس فنی وحرفهای از یکسو ظرفیت اجرایی آنهارا محدود میسازد واز گرایش آنان برای حضور در حوزههای فعالتر اقتصادی مانند امور صنعتی، تولیدی و تجاری میکاهد.
2-3.
ناهمخوانی انتظارات نقشی زنان شاغل به طور همزمان دارای سه نقش همسری، مادری و شغلی هستند.
هر یک از این نقشها دارای مجموعهای از انتظارات مختلف است.
در مورد تعامل همزمان نقشهای مختلف زنان نظرات متفاوتی وجود دارد...
چلبی معتقد است هویتهای شغلی زنان اغلب تحتالشعاع نقشهای خانوادگی آنها است.
(1375: 240).
زیبر تحت عنوان ” فرضیه تجمع نقشها“ به منافع حاصل از تکثر نقشهای زنان اشاره می کند.
از نظر او امتیازات مرتبط با هر نقش مانند امنیت، منزلت حاصل از آن، فراهم آمدن امکاناتی جهت بهبود پایگاه اجتماعی، غنای شخصیت وارضای خاطری که فرد از آن بهرهمند میشود، بستگیهای اجتماعی جدیدو حمایت حاصل از آن ازجمله ثمرات ایفای نقشهای متفاوت است(نقل از احمدنیا، 1380: 75).
یافتههای یک پژوهش تجربی درباره زنان شاغل و خانهدار تهرانی فرضیه فوق را تایید میکند.
نتایج به دست آمده نشان می دهد که زنان شاغل در مقایسه با زنان خانهدار خود پنداره مثبتتری دارند و بهطور معناداری خود را باهوشتر، موفقتر، کمتر تنبل، مستقلتر و سختکوشتر احساس میکنند (خسروی،1378: 115).
در مقابل برخی از جامعهشناسان انتقادگرا به تضاد میان نقش خانوادگی وشغلی تاکید دارند.
برای مثال، از نظر هیبارد و پوپ تجمع نقشهای سنتی همسری و مادری و نقشهای جدید شغلی ممکن است به تضاد با نقش یا اضافهبار نقش منجر شود و سلامت زنان را به خطر اندازد.
علاوه بر این، احساس تقصیر واضطراب که حاصل این تصور است که آنها نتوانستهاند بهخوبی از عهده مسئولیت خانوادگی بربیایند از علل عمده لطمه به سلامت روانی زنان محسوب میشود (نقل از احمدنیا، 1380:74).
بوتل و گرینهاوس در مطالعه خود به این نتیجه رسیدهاند که ایجاد تعادل بین نقشهای کار وخانواده احتمال دارد با افزایش تضاد دوجانبه در درون نقشها همراه باشد.
برای مثال، تعارض خانواده با کار وقتی رخ میدهد که مسئولیتهای مربوط به نقش خانوادگی مانع انجامدادن کار شود.
همچنین نگهداری از بچه ممکن است مانع توجه کافی به مسائل شغلی شود.
تعارض کار با خانواده زمانی ایجاد میشود که فعالیتهای شغلی مانند ساعات طولانی کار انجامدادن وظایف خانوادگی را مختل سازد ( نقل از عباسی، 1381: 7).
توجه به این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که مسئولیت مادران در طول زمان افزایش مییابد.
وظایف مادران به نگهداری و حفاظت جسمانی از فرزندان محدود نمیشود، بلکه شامل توجه دقیقتر به رشد روانی، اجتماعی و فکری آنان نیز میباشد(بیلتن و دیگران، 1977: 219).
این در حالی است که بنابر قرارداد اجتماعی مردها کمتر مسئول تربیت فرزندان شمرده میشوند.
از آنجاکه لازم است مادران شاغل بخش قابل ملاحظهای از زمان خود را صرف فرزندانشان کنند, بنابراین انگیزه وفرصتشان برای توسعه فعالیتهای شغلی محدود میشود.
ناهماهنگی میان نقشهای زنان به شیوه دیگر نیز نمایان میشود.
براساس هنجارهای فرهنگی جامعه از زنان متأهل انتظار میرود اقدامات یا تصمیمات خود را با اجازه و نظارت همسر خودانجام دهند.
رعایت این قاعده کمک میکند تا زنان در فعالیتهای خود از تجربه، همفکر و حمایت شوهرشان برخوردار شوند.
اما به همین ترتیب گاهی نیز ناهماهنگی میان ترجیحات زن وشوهر میتواند مانع توسعه فعالیتهای شغلی زنان شود.
بنابراین در بعضی از موارد نوآوری، پیشگامی و توان محقق ساختن طرحهل و اندیشههای نو که از لوازم کارآفرینی است با انتظاراتی که از یک زن در نقش همسری میرود ناهماهنگ است.
نتایج تحقیقی دیگر در مورد 1065 تن از مادران شاغل در سطح تهران نشان میدهد که 3/14 درصد از پاسخگویان اشتغال خود را مانع انجام دادن شایسته وظایف مادری و 6/10 درصد از آنها کارکردن را مانعی در انجامدادن وظایف همسری و خانهداری میدانند.
در این میان 2/5 درصد از پاسخها نیز به این گزینه مربطو بود که تمایل به ترک شغل از سوی پاسخگویان در نیتجه مخالفتی است که شوهران نسبت به اشتغال آنها ابراز داشتهاند(احمدنیا، 1380: 78).
فشار روانی حاصل از ناهماهنگی میان نقشها پیامدهای مانند اضطراب و خستگی شغلی، کاهش سلامتی، تضعیف کیفیت زندگی زناشویی و نارضایتی از نقش والدینی را در پی دارد.
این شرایط بخش قابل ملاحظهای از زمان، انرژی و تعهد زنان را به خود اختصاص میدهد و از تمرکز آنها در فعالیتهای حرفهای میکاهد.
این درحالی است که نقش نانآوری و سرپرستی مردان با انتظارات شغلی آنها هماهنگ است و آنان از این جهت با محدودیت کمتری مواجه هستند و با سهولت بیشتری میتواندد به بسط فعالیتهای شغلی خود بپردازند.
پژوهشی که در مورد 20 زن کارآفرین ایرانی انجام شده است نشان میدهد که این افراد در مسیر فعالیتهای کارآفرینانه خود با مشکل نگهداری فرزند و مخالفت همسر یا اعضای خانواده، برخورد نامناسب مسئولان محلی و مشتریان مواجه بودهاند (صابر، 1381).
به این ترتیب این احتمال افزایش مییابد که زنان به ایفای حداقلی از انتظارات شغلی بسنده کنند و به تدریج از افقهای فکری دورنگرانه، درگیرشدن با مشکلات جدید، تلاش برای تغییر شرایط موجود و بهرهور ساختن آن، که جزء ضرورتهای کارآفرینی است، فاصله بگیرند.
ناهماهنگی انتظارات نقشی نه تنها اشتغال بلکه ارتقا به مقاطع بالاتر تحصیلات دانشگاهی را دشوار میسازد.
طی چند سال گذشته، نسبت ورود دختران به دانشگاه یا برابر پسران یا اندکی بالاتر بوده است.
برای مثال، در سال تحصیلی 1379- 80 حدود 5/50درصد از پذیرفتهشدگان در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی زن و مابقی مرد بودهاند ( آمار آموزش عالی ایران، 1380: 6) با وصف این، در مسیر ارتقای به سطوح بالاتر تحصیلی (کارشناسی ارشد و دکترا) نسبت زنان کاهش مییابد و بر نسبت مردها افزوده میشود.
جدول شماره5.
نسبت دانشجویان زن به مرد مراکز آموزش عالی به تفکیک مقاطع تحصیلی منبع: آمار آموزش عالی ایران- مؤسسه پژوهش وبرنامهریزی آموزش عالی همانطور که ارقام جدول شماره 5 نشان میدهد در ایران در سالهای 1376- 1379 حدود 60 درصد از دانشجویان دوره دکترای حرفهای و حدود 70درصد یا بیشتر از دانشجویان دوره دکترای تخصصی مرد بودهاند.
هر چند که صاحبنظران مبحث کارآفرینی به رابطه مستقیم میان تحصیلات بالا و کارآفرینی اشاره نکردهاند، با وجود این اگر دانش تخصصی و اطلاعات روزآمد یکی از تمهیدات لازم برای طراحی و ترکیب منابع موجود و استفاده از روشهای نوین انجام دادن فعالیتهای اقتصادی باشد، در این صورت محدودیت ورود زنان به سطوح بالای تحصیلی که عمدتا به خاطر غلبه انتظارات نقش همسری و مادری صورت میگیرد، به طور غیر مستقیم به یک عالم تقلیل دهنده کارآفرینی تبدیل میشود.
زیرا نقشها صورت ذهنی متناسب با خود را در انسان میآفرینند.
4-3.
باورهای کلیشهای باورهای کلیشهای یا قالبی مربوط به زنان به شیوهای دیگر بر ساختار روانی آنها تاثیر میگذارد.
باورهای کلیشهای برداشتهایی بیش از حد ساده و جانبدارانه از واقعیت هستند که نسبت به گروه خاصی اطلاق میشوند و در برابر تغییرات مقاومت میکنند.
این تصورات اغلب لحنی منفی دارند و با نگرشهای تعصبآمیز ویا تبعیض رفتاری آمیختهاند(جونز،1989:827).
بخشی از این باورها در قالب اشعار، داستانها و ضربالمثلها نمایان میشود.
از نظر خواجه نصیرالدین طوسی مردان باید از مخاطبه با عوام کودکان و زنان و دیوانگان و مستان احتراز کنند (سیدان، 1378: 19).
از فروغی بسطامی است که در فکر زن مپیچ که این رخنه فساد/ در خون گرم غوطه دهد جان مرد را (همان:43).
این عبارت به ناصرخسرو منسوب است که زنان چون ناقضان عقل ودیناند/ چرا مردان ره آنان گزینند.
یا جامی گفته است زن از پهلوی چپ آفرید/ کس از چپ هرگز راستی ندید (چابکی، 1374:39).
در ضربالمثلهای فارسی زنان با صفاتی مانند ناقصالعقل، خطرناک، قابل ترحم، بلا خبیث، بیوفا، و موجودی که با گریه کارش را پیش میبرد معرفیشدهاند(همان:21).
هرچند که تعمیم چنین مواردی به کل ادبیات و فرهنگی ایرانی جایز نیست و در متون ادبی به ویژگیهای مثبت زنان هم اشاره شده، با وجد این مصادیق یادشده به این واقعیت اشاره دارد که زبان فارسی مانند زبانهای دیگر دچار عارضه جنسیتگرایی است (پاکنهاد، 1380: 98).
این عبارات که در قالب گفتگوهای روزمره جریان دارد به تدریج بر نگرش زنان نسبت به خودشان و نگرش دیگران نسبت به زنان نفوذمیکند.
5-3.
مناسبات حاکم بر سازمان کار سازمانها از فرهنگ جامعه تاثیر میپذیرند.
مولفههای مرتبط با نابرابری جنسیتی از طریق مناسبات رسمی و غیررسمی بر ساختار وانی زنان وجهتیابی آنان نسبت به کارشان تاثیر میگذارد.
این قبیل نابرابریها در درون سازمان قبل و بعد از استخدام به اشکال مختلف مانند وجود معیارهای استخدامی نابرابر، دستمزد نابرابر برای کار یکسان، شانس بیشتری برای بیکاری، فرصت نابرابر برای آموزشهای جانبی، دستیابی نابرابر به منابع تولیدی، مشارکت نابرابر در تصمیمگیری، امکان نابرابر در ارتقای شغلی نمودار میشود (شادی طلب، 1377: 274).
یکی از مصادیق این نابرابری در نازل بودن میزان ارتقای زنان به سطوح مدیریتی مشاهده میشود.
طی سه دهه گذشته (1345- 1375)، تعداد مدیران از حدود 12 هزار نفر در سال 45 به 91 هزار نفر در سال 75 یعنی حدود 7/5 برابر رسیده است.
در این میان تعداد مدیران زن از 389 نفر به 2543 نفر یعنی 5/6 درصد رسیده است.
درنتیجه نسبت زنان مدیر از سال 45 تا سال 75 نه تنها بهبودی نیافته بلکه کاهش مختصری نیز داشته است.
این در حالی است که سهم زنان شاغل دارای تحصیلات عالی در کل شاغلان زن حدود 20 برابر شده است و از حدود ده هزار نفر در سال 1345 به رقم 389 هزار نفر در سال 1375 رسیده است.
پس علت عدم تحرک شغلی زنان به ردههای مدیریتی فقدان تحصیلات عالی آنها نیست (همان: 283- 286).
بررسی دیگری که درباره 50 نفر از مدیران سطح بالای سازمانها انجام شده نشان میدهد که اکثریت آنها بر انضباط کاری، وظیفهشناسی و تعهد زنان نسبت به مردان اذعان داشتهاند و نیمی از آنان از پرسنل زن راضیتر از پرسنل مرد بودهاند.
با این حال، در انتخاب افراد برای ردههای شغلی بالاتر در میان مردان و زنان با تحصیلات و تجربه مساوی، مردها را ترجیح میدهند (سفیری: 1377، 27).
از آنجا که رهبری و مدیریت جزو خصوصیات فرد کارآفرین است، عدم ارتقای زنان به مواضع مدیریتی موجب میشود ساختار روانی و نظام شخصیتی آنها در زمینه فعالیتهای کارآفرینانه شکوفا نشود.
ویژگیهایی که برای یک رهبر یا مدیر موفق برشمرده میشود عبارتند از سائق قوی برای قبول مسئولیت و تکمیل وظایف، پافشاری و پشتکار در تعقیب اهداف، ابتکار در حل مسائل، اعتمادبه نفس و احساس هویت فردی، تمایل به پذیرفتن عواقب تصمیمها و اعمال، آمادگی برای پذیرش و جذب فشار روانی، تحمل ناکامی و توان نفوذ در دیگران و ظرفیت سازمان دادن نظامهای تعامل اجتمای برای هدفی که در دست است (کریمی، 1377: 147).
حتی در موارد محدودی که امکان تصدی زنان در امر مدیریت به وجود میآید، گاه مشاهده میشود که آنان بر اساس تصور ضعیفی که از تواناییهای خود دارند از به عهده گرفتن مسئولیتهای خطیر امتناع میورزند.