دانلود گزارش مهندس اعظم قلی‌ زاده پاشا مدیر ‌عامل شرکت ایران فولاد (ایرفو)

Word 50 KB 12889 11
مشخص نشده مشخص نشده مهندسی صنایع - مهندسی معدن
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مهندس اعظم قلی‌زاده پاشا                  

    مدیر ‌عامل شرکت ایران فولاد (ایرفو)

    کارآفرین برجسته‌ی بابلی

    مهندس! بهتر است در ابتدا سؤالی را مطرح کنم که همیشه در ذهنم بوده، چرا پاشایی‌ها این‌قدر باهوشند؟

    هوش، البته یک نعمت خدادادی است. بر اساس اصل وراثت، اگر اجداد و گذشتگان باهوش باشند، بچه‌ها و نسل‌های بعدی‌شان هم باهوش می‌شوند. ریشه‌ی ما پاشایی‌ها برمی‌گردد به یکی از همراهان و ملازمان امامزاده سید نظام‌الدین، نواده‌ی امام حسن (ع) که از نسل ترکان عثمانی و بسیار باهوش بود. خود امامزاده سید نظام‌الدین که در بند پی شرقی دارای بارگاه و مقبره‌ی زیارتی است، از مردان متّقی روزگار خود و انسان با‌کرامتی بود. او بعد از اقامت در روستای پاشامیر، تمام زندگی‌اش را وقف حضرت سیدالشهدا (ع) و مردم کرده ‌بود .

    چند سال دارید و روزگارتان در دوران تحصیل چگونه بود؟

    متولّد 1314هستم. سواد ابتدایی را در مکتب‌خانه آموختم . تقریباً 13ساله بودم که به بابل آمدم و در دبستان تربیت (با مدیریت آقای صابری) ثبت ‌نام کردم و از همان روز اوّل رفتم کلاس پنجم نشستم. ما آن‌قدر در شهر می‌ماندیم تا شب عید جادّه نداشتیم و برای رفت‌و‌آمد از کنار سجّادرود (سجرو) عبور می‌کردیم.

    پدرتان زنده‌اند؟

    نه! فوت کرده‌اند. ایشان شیخ‌نعمت‌الله و طلبه‌ی مدرسه‌ی صدر بودند و خواروبارفروش و معروف به سقط‌فروش بودند. کشاورزی هم می‌کردند. ما 3 برادر و یک خواهر هستیم. یک برادرم شغل کشاورزی دارد و برادر دیگرم مهندس کشاورزی است.

    تا پایان دبیرستان در مدارس بابل درس خواندید؟

    نه! ماجرای درس خواندن من طولانی است. کلاس هفت را در دبیرستان شاهپور بودم. بقیه‌ی سیکل اوّل (تا کلاس نهم) را به‌صورت شبانه در قم خواندم. بعد به بابل برگشتم و کلاس دهم و یازدهم را در رشته‌ی عمومی ریاضی دبیرستان قنّاد ادامه دادم. سال ششم را آمدم تهران و دانش‌آموز رشته‌ی ریاضی دبیرستان مروی شدم (351334). در همان سال دکتر اقبالی، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کردند که دانش‌آموزان رشته‌ی ریاضی می‌توانند درکنکور پزشکی شرکت کنند. چون به رشته‌ی پزشکی علاقه‌مند بودم. 3ماه تابستان همان سال نشستم و دروس رشته‌ی طبیعی را خواندم و همه‌چیز را به‌خوبی یاد گرفتم . امّا متاٌسفانه به‌ محض این‌که سر جلسه‌ی امتحان نشستم همه‌چیز را فراموش کردم. چیز عجیبی بود! حتّی یک مسئله‌ی ساده یادم نیامد. مجبور شدم به رشته‌ی اصلی‌ام بروم. در همان سال در کنکور دانشکده‌ی فنّی شرکت کردم. ظرف 3 روز تمام معلومات ریاضی‌ام بازآفرینی شد. خوشبختانه در دانشکده‌ی فنّی تهران در رشته‌ی مهندسی شیمی قبول شدم. آن موقع مرحوم بازرگان استاد ترمودینامیک و قبلاً نیز رئیس دانشکده‌ی فنّی بودند . در طول تحصیلات دانشگاهی‌ام جزو دانشجویان ممتاز دانشکده بودم و معمولاً بورسیه می‌گرفتم. بعد از 4 سال موفّق شدم در رشته‌ی مهندسی شیمی فوق لیسانس بگیرم .

    کی ازدواج کردید؟

    سال 1346. همسرم 10سال از من کوچکتر و خانه‌دار است.

    با هم تفاهم دارید؟

    (می‌خندد و خیلی محکم می‌گوید) بله! ایشان خانمی بسیار صبور، مقاوم و متّکی‌به‌نفس هستند و در تربیت و نگه‌داری بچه‌ها به من فشار نمی‌آورند، چرا که می‌دانند مشغله‌ی من زیاد است و خودشان باید کار‌ها را انجام بدهند. 7 تا بچه هم دارم، 4 پسر و 3 دختر.

    (به شوخی می‌گویم) یا ابوالفضل! این همه بچه در یک خانواده‌ی روشنفکر و تحصیل‌کرده!

    (با همان روی خندان می‌گوید) چه عیبی دارد؟ اساساً من معتقدم که تعداد بچه‌ها، وقتی سالم و با‌هوش باشند، باید زیاد باشد و مشوّق دوستان و همکاران متاٌهلی هستم که امکانات مالی و تربیتی دارند. آن‌ها موظّفند که فرزندان متدین و خدوم تحویل جامعه بدهند.

    مایلیم اسم آن‌ها و رشته‌ی تحصیلی‌شان را بفرمایید؟

    مهدی (متولد 47، دکترای اقتصاد از دانشگاه سوربن فرانسه)، مریم (متولّد 49 ، لیسانس زبان از دانشگاه تهران)، محمّد (فوق لیسانس مکانیک از دانشگاه خواجه نصیر)، زهرا (فوق لیسانس فیزیک از دانشگاه فردوسی مشهد)، علی‌حسین (مهندس مکانیک و دانشجوی دوره‌ی دکترا)، زینب (لیسانس حسابداری) و علیرضا (دانشجوی سال سوم مکانیک)

    برگردیم سر موضوع اصلی! لطفاً مراحل ورودتان به این کار بزرگ صنعتی را برای خوانندگان توضیح دهید.

    اجازه بدهید ابتدا از شرایط صنعت در زمانی که من از دانشکده‌ی فنّی فارغ‌التحصیل شدم، بگویم. در یک جمله بگویم، در آن موقع اصلاً چیزی به نام صنعت نداشتیم. یک کارخانه‌ی کوچک قند در کهریزک داشتیم که در حدّ یک کارگاه بود. کارخانه‌ی سیمان ری هم بسیار کوچک بود. صنعت دفاعی کشور هم در حدّ تولید تفنگ برنو بود که کارخانه‌اش در غورخانه (توبخانه‌‌)ی تهران قرار داشت. یک نساجّی (قائمشهر) داشتیم که اصلاً به‌حساب نمی‌آمد. محصولات و فرآورده‌های صنعتی مناسبی نداشتیم. بیشتر از خارج وارد می‌شد. ما در آن موقع مصرف‌کننده‌ی صرف بودیم. اولین کارخانه‌ی مدرنی که وارد ایران شد (صنعت ریخته‌گری) همان جایی بود که من در سال 1340مشغول شدم. صاحب این کارخانه آقای داود رجبی (وزیر راه کابینه‌ی اعلم و دکتر مصدق)، آدم با‌سواد و تحصیل‌کرده‌ای بود. او کارخانه را از سوئیس خریداری کرده بود و تحت نظارت کارشناسان سوئیسی، نصب و راه‌اندازی کرد. کارشناسان سوئیسی خیلی متکبّر و مغرور بودند. آن‌ها حتّی حقّ توحّش می‌گرفتند.

     

    حقّ توحش یعنی چه؟

    یعنی اگر یک ایرانی (به قول آن‌ها) وحشی‌گری می‌کرد و آسیبی به ایشان می‌رساند، دولت به آن‌ها غرامت می‌پرداخت. آن‌ها با وجود آن همه‌ ادّعا نتوانستند کارخانه را درست کنند، در نتیجه آن را به ورشکستگی کشاندند . حقوق کافی به کارگران نمی‌دادند (روزانه 35ریال) البتّه من ماهانه 000/10تومان حقوق می‌گرفتم و تن‌ها مهندس آنجا بودم. حدود 45 روز در آنجا کار کردم. چون از نخوت آن‌ها به ستوه آمده‌بودیم، یک روز استخاره کردم که آیا آن‌ها را از کارخانه بیرون کنیم یا نه؟ دیدیم آیه‌ی معروف "جاء الحق و زهق الباطل" آمد. وقتی نظر قرآن را دیدم روی این نظریه جدی شدم. به آقای مهندس شیرزاد (شریک آقای رجبی) گفتم: "من می‌توانم کارخانه را از این فلاکت و ورشکستگی، نجات دهم." شیرزاد با تعجّب و ناباوری گفت: "مگر می‌شود؟ این کارخانه 700 کارگر و کارمند دارد!" گفتم: "آن‌ها (سوئیسی‌ها) تمام ثروت شما را از بین برده‌اند." بالاخره شیرزاد راضی شد که موضوع را با آقای رجبی در میان بگذارد. آقای رجبی در آن روز‌ها به خاطر ورشکستگی در بستر بیماری بود. وقتی این پیشنهاد را شنید، خوشحال شد و پیغام داد: "قلی‌زاده اگر می‌تواند، بیاید درست کند." بعد گفت: "چی احتیاج داری؟" من هم نظر و نیاز‌هایم را مطرح کردم . اوّل 10 روز کارخانه را تعطیل کردم، چون می‌خواستم تمام دستگاه‌ها را به دقّت چک کنم و سازمان جدیدی به آن‌ها بدهم .

     

    کارشناسان سوئیسی چه شدند؟

    هیچ! با این‌که قرار‌دادشان 2 ساله بود، آن‌ها را با خفت و خواری یک‌روزه بیرون کردند. نتیجه‌ی تکبر و خود‌خواهی اصولاً چنین است.

    برخورد‌ کارگر‌ها چه‌طور بود؟

    بسیار عالی! واقعیت این است که من بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه بسیار پرانرژی بودم و احساس خوبی از خودم داشتم. اعتمادبه‌نفسم خیلی زیاد بود . هر وقت اراده می‌کردم با قدرت و اتکای به نفس جلو می‌رفتم. یک روز بعد از اخراج مفتضحانه‌ی کارشناسان خارجی 5 نفر از کارگران را جمع کردم. همه‌چیز را برایشان توضیح دادم و آن‌ها را به همراهی و مشارکت فراخواندم. این کار احساس خوبی در آن‌‌‌‌‌‌ها ایجاد کرد؛ انگار تازه از مادر متولد شده‌بودند . چون کارشناسان خارجی که با سگ‌های آموزش‌دیده، وارد کارخانه می‌شدند، متکبّرانه با کارگران برخورد می‌کردند و آن‌‌‌‌‌‌ها را حیوان صدا می‌زدند . بعد از 10 روز شروع به کار کردیم . قبلاً 97% محصول سوئیسی‌ها خراب در‌می‌آمد، ولی وقتی کار‌ها را خودمان به‌دست گرفتیم، محصولات کارخانه تا 97% سالم بودند. ما به‌طور معجزه‌آسایی بر مشکلات فایق آمدیم. رجبی هم وقتی این همه شور و اشتیاق را دید، خیلی خوشحال شد. به من گفت: "برایت ماشین می‌خرم و چنین و چنان می‌کنم." من گفتم: "نمی‌خواهم، تو به جای این کارها بیا حقوق معوّقه‌ی کارگران را پرداخت کن. تا به کارگران امکانات رفاهی ندهیم، هیچ چیز درست نمی‌شود . "گفت: ندارم." وقتی سماجت رجبی را دیدم مجبور شدم نقشه‌ای طراحی کنم. به 5 نفر از کارگرهایی که امین من بودند گفتم: "بیایید اعتصاب کنید و مرا گروگان بگیرید و اعلام کنید تا حقوق‌تان پرداخت نشود، آزادم نمی‌کنید !" این نقشه اجرا شد. آن‌ها مرا گروگان گرفتند. شب که شد یک گروهان ژاندارم و کماندو به کارخانه ریختند. آن‌ها خیلی ترسیده بودند و نگران جان من بودند . گفتم: "ژاندارم‌ها را برگردانید!" گفتند: "کار‌گرها تو را می‌کشند!" گفتم : "اگر شما قول بدهید که حقوق‌شان را پرداخت کنید، آن‌ها مرا نمی‌کشند ." بالاخره آن‌ها قول مساعدت دادند و کارگرانی که مرا به گروگان گرفته بودند، رهایم کردند.

    بدهکاری‌ها را پرداختند؟

    (با افتخار) بله که پرداختند! فردای آن روز چندین چمدان پول آوردند و بین کارگران توزیع کردند.

    کارشکنی هم می‌کردند؟

    بله خیلی زیاد! مثلاً موّاد اوّلیه را وارد نمی‌کردند. یک روز من بررسی کردم که چه کنیم تا کارخانه نخوابد. شنیده بودم در زنجان کوهی هست که صد‌در‌صد از جنس سنگ معدنی به فرمول 34 است. خودم رفتم پای کوه. دیدم پای کوه سرباز هست. تعجّب کردم. این نشان می‌داد که صد‌ها سال قبل عدّه‌ای آمدند اینجا و از این کوه آهن استحصال کردند، ناخالصی‌ها را ریختند و رفتند!

     

    یعنی خارجی‌‌ها این کار را کرده بودند؟

    بعید است. آن سرباز نشان می‌داد که این کار سالیان خیلی دور انجام شده . یعنی از گذشتگان ما آن‌قدر از لحاظ علمی و تکنولوژی پیشرفته بودند که توانستند سنگ معدن برداشت کنند. انگلستان مدّعی است که ذوب‌آهن از افتخارات آنان است، در حالی‌که قرآن کریم نحوه‌ی استفاده از سنگ معدن و استحصال آهن را به حضرت نسبت می‌دهد (حدود 000/5 سال قبل)

    بعد از سال 42 کجا رفتید؟

    از اواسط سال 42 در دانشگاه تهران تدریس می‌کردم. سال 43 کم‌کم فعالیت‌های زیرزمینی شروع شد. من ضمن مشارکت با دوستان انقلابی، از همان روز‌ها به تشویق مرحوم طالقانی، به فکر تاٌسیس یک شرکت ریخته‌گری افتادم . معتقد بودم خودمان باید مُبدع و خلّاق باشیم و نباید مرعوب غربی‌ها شویم . به قول مرحوم آیت‌الله طالقانی، ما مسلمان‌ها فقط حرف می‌زنیم. باید کار کرد. به همین خاطر در اساس‌نامه‌ای که در سال 46 برای شرکت نوشتیم، قول و قرار کردیم که ماشین‌آلات را وارد نکنیم، خودمان تکنولوژی را بومی کنیم و طرّاحی، ماشین‌سازی و ریخته‌گری جزو برنامه‌های ما باشد. من از همان اوّل مدیر‌عامل بودم. الان هم هستم .

    در این سال‌ها چه کارهای خاصّی انجام دادید؟

    کار خاص که چه عرض کنم. من در زمان جنگ، شرایط مهمّات و ابزار‌آلات جنگی را بدقت بررسی کردم. فهمیدم رزمندگان خمپاره و مهمّات کم دارند و امکانات لجستیکی ضعیف است. از سال 63 تصمیم گرفتم سمت و سوی تولیدات کارخانه را به ساخت خمپاره‌ی 120 میلیمتری میلیمتری تغییر دهم. دست به تولید زدیم و روزانه 2500 قبضه خمپاره تولید می‌کردیم. البتّه کارخانه‌های دیگر هم تدریجاً خمپاره‌های 60، 80 و 120 میلیمتری و گلوله‌ی توپ 150 میلیمتری را تولید می‌کردند.

    اجازه بدهید از شرایط فعلی شرکت ایرفو بپرسیم.

    خواهش می‌کنم. همان‌طور که گفتیم شرکت ایرفو حدود 40 سال در صنایع ریخته‌گری، حرارتی و ماشین‌سازی تجربه دارد، و در سال‌های 78، 79، 80 به‌عنوان واحد نمونه‌ی کشوری انتخاب شده و دارای گواهینامه‌ی‌iso9001 و گواهینامه‌ی ملّی ایران و برخوردار از چندین لوح تقدیر کشوری است .

    محصولاتش چیست؟

    دیگ چدنی شوفاژ سانترال، پکچ چدنی شوفاژ دیواری و زمینی (در دو مدل آشپزخانه و موتور خانه‌ای)، انواع یخچال‌ فریزر، لوله و اتّصالات چدنی فاضلاب، رادیوتور آلومینیومی، قطعات چدنی سنگین صنعتی و طراحی ماشین‌سازی خطوط تولید.

    تعداد کارگران و کارکنان شرکت چند نفر است؟

    300 نفر

    ببخشید! اجازه دارم بپرسم چند نفرشان همشهری هستند؟

    حدود 150نفر از همکاران ما اهل بابل هستند .

    مشکل اشتغال کی حل می‌شود؟

    این مشکل، البته یک مشکل است و همه باید برای حلّ آن امّا مسئولان و متولیان امور قبل از هر چیز همّت کنند. وظیفه دارند فرهنگ کار را نهادینه و درونی کنند. جوان اگر بخواهد کار کند، باید بلند‌پروازی را کنار بگذارد، در برابر مشکلات خم به ابرو نیاورد و احساس شکست نکند. دولت وظیفه‌ی سنگینی بر عهده دارد. در حال حاضر برای هر فرصت شغلی 000/40 دلار اعتبار لازم است. من طرح‌های زیادی در زمینه‌ی صنعت، کشاورزی و ... دارم که اگر امکانات و اعتبار باشد حدود 000/100 فرصت شغلی ایجاد می‌شود .

  • فهرست:


    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

آشنايي کلي با مکان کارآموزي اطلاعاتي که مي توانيم در اين زمينه ارائه کنيم يکي در مورد موقعيت مکاني کارخانه است که در استان تهران سهروردي شمالي -شهيد قندي - پلاک 110 واقع شده است مساحت تقريبي اين کارخانه 4000 متر مربع و داراي زير بناي 2000 متر مر

گزارش هيئت مديره به مجمع عمومي عادي صاحبان سهام مربوط به عملکرد سال 1384 فصل اول: ارکان مديريت در اين بخش خلاصه اي از نحوه شکل گيري و موضوع اصلي شرکت و اعضاء هيأت مديره و اهم تصميات آنها در سال مورد گزارش و کسب موفقيتهاي

چکیده بررسی‌های به عمل آمده از وضعیت علم و فناوری در کشور در اسناد برنامه‌های سوم و چهارم توسعه و ارزیابی انجام گرفته از چهار ساله اول برنامه سوم توسعه و نیز مطالعات تطبیقی نشان می‌دهد که متأسفانه ساختار مناسب علوم و فناوری در کشور بصورت فرابخشی بوجود نیامده و اکثر مطالعات آنرا به عنوان یک عامل بازدارنده می‌دانند. بررسی تحلیلی ساختار، زیر ساخت و ملزومات توسعه فناوری در ایران ...

الف)- تاریخچه شرکت پاکسان از سال 1341 رسماً فعالیت خود را در زمینه تولید مواد شوینده آغاز نمود. این شرکت تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بعنوان واحدی از گروه صنعتی بهشهر مشغول فعالیت بود. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، شرکت پاکسان مشمول قانون حفاظت و توسعه صنایع گردید واز آن پس تحت پوشش سازمان صنایع ملی فولاد ایران و زیر نظر مدیریت منتخب دولت جمهوری اسلامی ایران مساعی خود ...

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

فصل اول : تاريخچه شرکت ماشين سازي اراک با اهداف پشتيباني از صنايع بنيادين،انجام پروژه هاي گوناگون و توليد فرآورده هاي متنوع صنعتي در سال1347 در زميني به مساحت 36 هکتار در جوار شهر اراک تأسيس و در سال 1351 به عنوان اولين هسته صنعت سن

شرکت صنعتي پارس مينو ( سهامي عام ) در سال 1338 بصورت سهامي عام تاسيس وتحت شماره 6980 در اداره ثبت شرکت ها و مالکيت صنعتي به ثبت رسيد و در مهر ماه سال 1360 مشمول بند « ب » قانون توسعه و حفاظت صنايع ايران و تحت پوشش سازمان صنايع ملي قرار گرفت.

محمد شلیله این زمان دیگر نام اسماعیل عرفانی تنها بر روی کتاب هایی بر جای مانده است که آن زنده یاد در رشته حسابداری و حسابرسی تألیف کرده است و در آن مقطع خاص انتشارات دانشکده حسابداری و علوم مالی شرکت ملی نفت ایران منتشر می شد و اکنون در کتاب خانه های معتبر نگهداری می شود و تنها در بررسی های تاریخی تحولات دانش حسابداری در ایران به آن مراجعه می شود. پیش از این اما در دوران اخیر ...

-بخش معرفی: 1-1-نام ونشانی متقاضیان: حقوقی: نام شرکت:گلسان نوع شرکت:سهامی خاص تعداد سهام:10000 شماره ثبت:7865 محل ثبت:مشهد تاریخ ثبت:7/7/87 نام ومشخصات سهامدران عمده: نام ونام خانوادگی :اعظم عادلی تعداد سهام:3500 مبلغ سهام:5000 نام ونام خانوادگی :مریم غنی ابادی تعداد سهام:3500 مبلغ سهام:5000 2-1-مشخصات اجرای طرح: استان:خراسان رضوی شهرستان:مشهد ابعاد ومساحت محل اجرای طرح: زمینی ...

يکي‌ از عواملي‌ که‌ در سرنوشت‌ هر مؤسسه‌، گروه‌ و فرد اهميت‌ و ارزش‌ اساسي‌ دارد و آنها رادرنيل‌به‌ هدف‌ها ياري‌ مي‌دهد ; کيفيت‌ رابطه‌ آنها با افرادو مؤسساتي‌ است‌ که‌ باآنها سروکار دارند و همچنين‌با افکار عمومي‌ جامعه‌اي‌ است‌ که‌ در آن‌ به‌ فعالي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول