دانلود مقاله بررس? نقش عدل در اسلام

Word 89 KB 13682 27
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • دومین اصل از اصول دین مبین اسلام، « عدل» است.
    برای عدل، چندین معنی ذکر شده است که در ذیل، فهرست وار، بیان می شود .
    موزون بودن اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن، از حیث کمیت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را محقق نماید باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن باید به قدر لازم وجود داشته باشد.
    یک اجتماع متعادل به کارهای فراوانی از قبیل امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و ...

    احتیاج دارد .

    این کارها باید میان افراد تقسیم شود و برای هرکدام از آن کارها به اندازه ای که لازم و ضروری است، افرادی گماشته شود.
    معنی دیگر عدل تساوی و نفی هر گونه تبعیض است
    گاهی می گویند: فلانی عادل است .

    منظور این است که هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود.


    بنابراین، عدل یعنی مساوات .

    اگر مقصود از این معنی، این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت، عین ظلم است.
    بنابراین، عدل یعنی مساوات .

    اگر مقصود از این معنی، این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت، عین ظلم است.

    اما اگر مقصود این باشد که عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینه استحقاقها است البته این معنی درست است.

    عدل، چنین مساواتی را ایجاب می کند، و چنین مساواتی از لوازم عدل است.

    به این معنی که هرکس هر اندازه که لیاقت و استحقاقی که دارد، امتیاز می گیرد.

    معنای دیگر عدل، رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر صاحب حق، حق او را.

    و ظلم عبارت از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران می باشد .

    معنی حقیقی عدالت بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند.

    این عدالت متکّی به دو چیز است: الف ـ حقوق و اولویت ها یعنی افراد بشر، نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا می کنند .

    مثلاً کسی که با کار خود، محصولی تولید می کند، طبعاً نوعی اولویت نسبت به آن محصول پیدا می کند و منشاء این اولویت، کار و فعالیت اوست.

    ب ـ امر دیگر، خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه هایی را که به « اعتباری» معروف هستند، استخدام می کند و با استفاده از آن اندیشه ها به مقاصد طبیعی خود نائل می آید .

    آن اندیشه ها، یک سلسله اندیشه های «انشائی» یا امری است که با « باید» ها مشخص می شود.

    از آن جمله، این است که برای اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند باید حقوق و اولویت ها، رعایت شود.

    رعایت استحقاقها در افاضه وجود معنی این سخن این است که موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی، با یکدیگر متفاوتند.

    هر موجودی در هر مرتبه ای که هست، از نظر قابلیت فیض گرفتن استحقاقی خاص به خود دارد .

    ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است، به هر موجودی، آنچه را که برای آن موجود ممکن است، از وجود و کمال، اعطا می کند و هیچگاه از دادن فیض و کمال به مخلوقات خودداری نمی کند.

    عدل الهی در نظام تکوین، یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال که استحقاق و امکان آن را دارد، دریافت کند و ظلم یعنی، منع فیض و خودداری از جود و بخشش به وجودی که استحقاق آن را دارد .

    میانه روی و اجتناب از افراد و تفریط به عبارت دیگر، هر چیزی را به جای خود نهادن.

    منظور از عادل بودن خداوند سبحان، این است که استحقاق شایستگی هیچ موجودی را معطّل نمی گذارد و به هرکس، هرچه استحقاق دارد می دهد.

    عدل در موارد زیر کاربرد دارد: الف ـ عدل در آفرینش: به این معنی که خداوند سبحان، هر موجودی را چنان که باید و شاید، آفریده و آنچه شایسته اش بوده است، به او داده است .

    مقدری که به گِل، نکهت و به گُل جان داد به هر که هر چه سزا دید حکمتش، آن داد ب ـ عدل در قانون گذاری: یعنی قوانین الهی، نسبت به تمام طبقات، بر اساس حکمت و مصلحت، به طوری که از حدود قدرت بشر خارج نباشد، وضع شده و آنچه که برای زندگی و سعادت و رشد جسمانی و روحانی افراد و اجتماعات بشری، لازم بوده رعایت شده است.

    ج ـ عدل در پاداش و کیفر: به این معنی که خداوند سبحان، در مقام مجازات، به هیچ وجه به کسی ستم روا نمی دارد، بلکه اعمال هرکس را با ترازوی عدالت، سنجیده، مجازاتی در خور آن مقرر می دارد.

    عدل الهى مقدمه: عدل الهى یکى از مباحث مهم در اسلام است.

    در این مقاله عدل در خلقت و عدل در قانونگذارى (تشریع) و رابطه عدل با حسن و قبح عقلى مورد بحث قرار گرفته است.

    یکى از مسائلى که درعلم کلام مورد بحث واقع شد مساله عدل الهى بود، که آیا خداوند عادل‏است‏یا نه؟این مساله خیلى اهمیت پیدا کرد و شاخه‏ها و متفرعات زیاد پیداکرد، دامنه‏اش قهرا به مساله اصل عدالت اجتماعى که مورد بحث ماست نیز کشیده شد.این مساله از مساله حادث بودن و قدیم بودن کلام‏الله هم با آنکه آن مساله فتنه‏ها بپا کرد و خونها برایش ریخته شد بیشتر اهمیت پیدا کرد به طورى که به واسطه نفى‏و اثبات در این مساله - یعنى مساله عدل - متکلمین دو نحله شدند: عدلیه و غیر عدلیه.عدلیه یعنى طرفداران‏اصل عدل الهى، و غیر عدلیه یعنى منکرین اصل عدل الهى.

    متکلمین شیعه عمومااز عدلیه هستند، و به همین جهت از همان زمان قدیم معمول شد که‏شیعه بگوید اصول دین اسلام پنج تاست: توحید، عدل، نبوت، امامت،معاد، یعنى از نظر اسلام‏شناسى‏شیعى اصول اسلام پنج تاست.

    در مساله عدل الهى در دو قسمت بحث‏شد: یکى اینکه‏آیا خلقت و تکوین عالم از آسمان و زمین، از جماد و نبات و حیوان، از دنیا و آخرت، بر موازین عدالت و موافق عدالت است ودر خلقت و آفرینش به هیچ موجودى ظلم نمى‏شود و این عالم به عدل برپاست؟آیا «بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) ؟یااینکه خداوند چون اراده و مشیتش مطلق است و هیچ چیز نمى‏تواند اراده او رامحدود کند، فعال ما یشاء است، یفعل ما یشاء (2) و یحکم مایرید (3) ، خلقتش تابع هیچ میزان و هیچ قاعده و قانونى نمى‏تواند باشد،هر چه او بکند عدل است نه اینکه هر چه مقتضاى عدل است او مى‏کند.

    لهذا در جواب این سؤال که آیا خداوند در قیامت‏بر وفق موازینى که موازین عدل است رفتار مى‏کند و طبق حساب و قاعده‏اى یکى را به بهشت مى‏برد و دیگرى را به جهنم،یا اینطور نیست؟آنها گفتند اینطور نیست، هیچ قانون و ناموسى نمى‏تواند حاکم بر فعل حق باشد، هر قانون و ناموسى‏تابع فعل او و امر اوست، عدل و ظلم هم تابع فعل اوست.اگر او مطیع را به جهنم ببرد و عاصى را به بهشت، باز هم چون اوکرده عدل است.اراده او و فعل او تابع میزانى و خاضع در برابر قانونى نیست، همه قوانین و موازین تابع اراده او هستند.

    این یک قسمت درباره اصل عدل که راجع به اساس خلقت‏موجودات و نظام عالم بود که آیا موافق با میزان عدل است‏یا نه؟

    قسمت دیگرى مربوط به نظام تشریع است، مربوط‏به دستورهاى دینى است، مربوط به این است که دستورهاى الهى که به وسیله پیغمبراکرم(ص)رسیده و به نام شریعت و قانون اسلامى خوانده مى‏شود چطور؟

    آیا نظام تشریع تابع میزان عدل است‏یا نه؟آیا عادلانه‏وضع شده و هر حکمى تابع یک حقیقت و یک مصلحت و مفسده واقعى است، یا اینطور نیست؟

    وقتى که به قوانین شریعت اسلام نگاه مى‏کنیم مى‏بینیم‏یک سلسله چیزها تحلیل و تجویز و بلکه واجب شده و یک عده امور دیگر بر عکس تحریم شده و ممنوع شناخته عدل تکوینى در این قسم از عدالت، سخن در پیرامون وظایف و تکالیف الهى بر بندگان و پاداش روز جزا نیست، بلکه محور بحث در این قسم نظام آفرینش و اینکه این نظام بر اساس عدل و داد استوار است مى‏باشد.

    معنى عدل در آفرینش این است که در جهان آفرینش تعادل حکومت مى‏کند و سراپاى جهان موزون و متعادل بوده و در ترکیب اجزا آن، تناسب و تعادل کاملا رعایت‏شده است.

    اثبات این نوع عدالت بر عهده بررسى نظم جهان است و بشر با بررسیهاى علمى تا آنجا که دست‏یافته غیر از نظم و حساب و تناسب و اینکه هر چیزى بجاى خویش نیکو است چیزى نیافته است.

    و اینکه در روایت آمده:«بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) زمین و آسمانها بر عدل استوار است مطلب بسیار متینى مى‏باشد زیرا اگر فاصله کرات و وضع و حرکتهاى آنها با حساب معین و متعادلى انجام نمى‏گرفت هر آن محکوم به نیستى و زوال بودند.

    عدل چیست؟

    اولین مساله‏اى که باید روشن شود این است که عدل چیست؟

    ظلم چیست؟

    تا مفهوم اصلى و دقیق عدل روشن نشود هر کوششى بیهوده است و از اشتباهات مصون نخواهیم ماند مجموعا چهار معنى و یا چهار مورد استعمال براى این کلمه هست: الف- موزون بودن: اگر مجموعه‏اى را در نظر بگیریم که در آن اجزا و ابعاد مختلف بکار رفته است و هدف خاصى از آن منظور است‏باید شرایط معین در آن از حیث مقدار لازم هر جزء از لحاظ کیفیت ارتباط اجزا با یکدیگر رعایت‏شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه مى‏تواند باقى بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا نماید مثلا یک اجتماع اگر بخواهد باقى و برقرار بماند باید متعادل باشد یعنى هر چیزى در آن به قدر لازم (نه به قدر مساوى) وجود داشته باشد شک اجتماع متعادل به کارهاى فروان اقتصادى سیاسى فرهنگى قضائى تربیتى احتیاج دارد و این کارها باید میان افراد تقسیم شود وبراى هر کدام از آن کارها به آن اندازه که لازم و ضرورى است افراد گماشته شوند.

    ازجهت تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این است که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات بودجه و نیرو مصرف گردد اینجاست که پاى «مصلحت‏» به میان مى‏آید یعنى مصلحت کل مصلحتى که در آن بقاء و دوام کل و هدفهایى که از کل منظور است در نظر گرفته مى‏شود از این نظر «جزء» فقط وسیله است‏حسابى مستقل و براى خود ندارد.

    همچنین است تعادل فیزیکى یعنى مثلا یک ماشین که براى منظورى ساخته مى‏شود و انواع نیازمندیها براى ساختمان این ماشین هست اگر بخواهد یک مصنوع متعادل باشد باید از ماده‏اى به قدرى که لازم و ضرورى است و احتیاج ایجاب مى‏کند در آن به کار برده‏باشد.

    تعادل شیمیایى نیز چنین است هر مرکب شیمیایى فرمول خاصى دارد نسبت‏خاصى میان عناصر ترکیب کننده آن هست تنها با رعایت آن فرمول و آن نسبتها که متفاوت است تعادل برقرار مى‏شود و آن مرکب بوجود مى‏آید.

    جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود نظم و حساب و جریان معین و مشخصى نبود در قرآن کریم آمده است: و السماء رفعها و وضع المیزان (1) همانطور که مفسران گفته‏اند مقصود این است که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده‏است در هر چیز از هر ماده‏اى به قدر لازم استفاده شده است فاصله‏ها اندازه‏گیرى شده‏است در حدیث نبوى آمده است: بالعدل قامت السموات و الارض (2) «همانا آسمان و زمین به موجب عدل برپاست.» نقطه مقابل عدل به این معنى بى تناسبى است نه ظلم لهذا عدل به این معنى از موضوع بحث ما خارج است.

    بسیارى از کسانى که خواسته‏اند به اشکالات مربوط به عدل الهى از نقش تبعیضها، تفاوتها و بدیها جواب بدهند، به جاى آنکه مساله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کرده‏اند و به این جهت قناعت کرده‏اند که همه این تبعیضهاو تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلى عالم لازم و ضرورى است.

    شک نیست که ازنظر نظام عالم و از نظر تناسب ضرورى در مجموعه ساختمان جهان وجود آنچه هست ضرورى است ولى این مطلب جواب شبهه ظلم را نمى‏دهد.

    بحث عدل به معنى تناسب در مقابل بى‏تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است ولى بحث عدل در مقابل ظلم از نظر هر فرد و هر جز مجزا از اجزا دیگر است در عدل به معنى تناسب در مقابل بى تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است در دل به مفهوم اول مصلحت کل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم مساله حق فرد مطرح است لهذا اشکال کننده برمى‏گردد و مى‏گوید من منکر اصل تناسب در کل جهان نیستم ولى مى‏گویم رعایت این تناسب خواه ناخواه مستلزم برخى تبعیضها مى‏گردد آن تبعیضها از نظر کل روا است و از نظر جزء نارواست.

    عدل به معنى تناسب توازن، از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است.خداوند علیم و حکیم به مقتضاى علم شامل و حکمت عام خود مى‏داند که براى ساختمان خود چیزى از هر چیزى چه اندازه لازم و ضرورى است و همان اندازه در آن قرار مى‏دهد.

    ب- معنى دوم عدل تساوى و نفى هر گونه تبعیض است گاهى که مى‏گویند فلانى عادل است منظور این است که هیچگونه تفاوتى میان افراد قائل نمى‏شود بنابراین عدل یعنى مساوات.

    این تعریف نیازمند به توضیح است اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب مى‏کند که هیچگونه استحقاقى رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود این عدالت عین ظلم است اگر اعطاء بالسویه عدل باشد منع بالسویه هم عدل خواهد بود جمله عامیانه معروف:«ظلم بالسویه عدل است‏» از چنین نظرى پیدا شده است.

    و اما اگر مقصود این باشد که عدالت‏یعنى رعایت تساوى در زمینه استحقاقهاى متساوى البته معنى درستى است عدل ایجاب مى‏کند اینچنین مساواتى را و اینچنین مساوات از لوازم عدل است ولى در این صورت بازگشت این معنى به معنى سومى است که ذکر خواهد شد.

    ج- رعایت‏حقوق افراد و عطا کردن به هر ذى حق او را و ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران معنى حقیقى عدالت اجتماعى بشرى یعنى عدالتى که در قانون بشرى باید رعایت‏شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنى است این عدالت متکى بر دو چیز است: یکى حقوق و اولویتها، یعنى افراد بشر نسبت‏به یکدیگر و درمقایسه با یکدیگر نوعى حقوق و اولویت پیدامى‏کنند مثلا کسى که با کار خود محصولى تولید مى‏کند طبعا نوعى اولویت نسبت‏به آن محصول پیدا مى‏کند و منشا این اولویت کار و فعالیت اوست همچنین کودکى که از مادر متولد مى‏شود نسبت‏به شیر مادر حق و اولویت پیدا مى‏کند و منشا این اولویت دستگاه هدفدار خلقت است که آن شیر را براى کودک بوجود آورده است.

    یکى دیگر خصوصیت ذاتى بشر است که طورى آفریده شده است که در کارهاى خود الزاما نوعى اندیشه‏ها که آنها را اندیشه اعتبارى مى‏نامیم استخدام مى‏کند و با استفاده از آن اندیشه‏هاى اعتبارى به عنوان «آلت فعل‏» به مقاصد طبیعى خود نائل مى‏آید آن اندیشه‏ها یک سلسله اندیشه‏هاى «انشائى‏» است که با «باید» ها مشخص مى‏شود از آن جمله این است که براى اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند «باید» حقوق و اولویتها رعایت‏شود و این است مفهوم عدالت‏بشرى که وجدان هر فرد آن را تایید مى‏کند ونقطه مقابلش را که ظلم نامیده مى‏شود محکوم مى‏سازد.

    مولوى در اشعار معروف خود مى‏گوید: عدل چبود؟

    وضع اندر موضعش ظلم چبود؟

    وضع در ناموضعش عدل چبود؟

    آب ده اشجار را ظلم چبود؟

    آب دادن خار را موضع رخ، شه نهى،ویرانى است موضع شه؟پیل هم نادانى است این معنى از عدل و ظلم به حکم اینکه از یک طرف بر اساس اصل اولویتها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتى بشر ناشى مى‏شودکه ناچار است‏یک سلسله اندیشه‏هاى اعتبارى استخدام نماید و «باید»ها و «نباید»ها بسازد و «حسن و قبح‏» انتزاع کند از مختصات بشرى است و در ساخت کبریائى راه ندارد زیرا همچنانکه قبلا اشاره شد او مالک على الاطلاق است و هیچ موجودى نسبت‏به هیچ چیزى در مقایسه با او اولویت ندارد او همچنانکه مالک على الاطلاق است «اولى‏»ى على الاطلاق است او در هر گونه تصرف کند در چیزى تصرف کرده که به تمام هستى به او تعلق دارد و ملک طلق او است از اینرو ظلم به این معنى یعنى به معنى تجاوز به اولیت دیگرى و تصرف در حق دیگرى و پا گذاشتن در حریم دیگرى درباره او محال است و از آن جهت محال است که مورد و مصداق نمى‏تواند پیدا کند.

    د- رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت‏به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد بعدا خواهیم گفت که موجودات در نظام هستى از نظر قابلیتا و امکان فیض‏گیرى از مبدا هستى با یکدگرمتفاوتند هر موجودى در هر مرتبه‏اى هست ازنظر قابلیت استفاضه استحقاقى خاص به خود دارد ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض على الاطلاق است‏به هر موجودى آنچه را که براى او ممکن است از وجود و کمال وجود اعطا مى‏کند و امساک نمى‏نماید عدل الهى در نظام تکوین طبق این نظریه یعنى هر موجودى هر درجه از وجود و کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت مى‏کند ظلم یعنى منع فیض و امساک وجود از وجودى که استحقاق دارد.

    از نظر حکماى الهى صفت عدل آنچنانکه لایق ذات پروردگار است و بعنوان یک صفت کمال براى ذات احدیت اثبات مى‏شود به این معنى است و صفت ظلم که نقص است و از او سلب مى‏گردد نیز به همین معنى است که اشاره شد.

    حکما معتقدند که هیچ موجودى «برخدا» حقى پیدا نمى‏کند که دادن آن حق «انجام وظیفه‏» و « اداء دین‏» شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که بدقت تمام وظائف خود را در برابر دیگران انجام مى‏دهد عدل خداوند فضلش را از هیچ موجودى در هر حدى که امکان تفضل براى آن موجود باشد دریغ نمى‏داردو واین است معنى سخن على (علیه السلام) در خطبه 124 نهج البلاغه که مى‏فرماید: «حق یکطرفى نیست هر کسى که برعهده دیگرى حقى پیدا مى‏کند دیگرى هم بر عهده او حقى پیدا مى‏کند تنها ذات احدیت است که بر موجودات حق پیدا مى‏کند و موجودات در برابر او وظیفه و مسئولیت پیدا مى‏کنند اما هیچ موجودى «بر او» حق پیدا نمى‏کند» اگر با این مقیاس که تنها مقیاس صحیح است‏بخواهیم بررسى کنیم باید ببینیم درمیان همه آن چیزهایى که «شر»، «تبعیض‏»، «ظلم‏» و غیره پنداشته شده است آیا واقعا موجودى از موجودات امکان وجود در نظام کل هستى داشته و وجود نیافته است و یا امکان یک کمال وجودى در نظام کلى داشته و از او دریغ نشده است؟

    آیا به یک موجودى چیزى داده شده که «نبایست‏» داده شود؟

    یعنى آیا از ناحیه ذات حق بجاى آنکه خیر و رحمت افاضه شود چیزى داده شده که نه خیر و رحمت‏بلکه شر و نقمت است و نه کمال بلکه عین نقص است؟

    صدر المتالهین در جلد دوم «اسفار» ضمن بحث از «صور نوعیه‏» فصلى دارد تحت عنوان «نحوه وجود کائنات (موجودات حادثه به حدوث زمانى) چه نحو وجود است؟».

    وى در آن فصل به مفهوم و معنى عدل الهى مطابق مذاق حکما اشاره مى کند.

    مى‏گوید: «در گذشته دانستنى که مبارزه ماده و صورت دو سبب نزدیک امور طبیعى هستند و از بحث در تلازم آنها نتیجه گیرى شد که یک سبب فاعلى مافوق مادى نیز در کار است‏بعدا در بحث‏حرکات کلیه اثبات خواهیم کرد که حرکات غایت مافوق مادى دو سبب دور موجودات مادى مى‏باشند.

    اگر آن دو علت دور در پیدایش امور مادى کافى نمى‏بود موجودات مادى براى همیشه باقى بودند و فنا و نیستى را در آنها راه نبود و از اول همه کمالات براى همیشه باقى بودند و فنا و نیستى را در آنها راه نبود و از اول همه کمالات شایسته خود را دارا بودند و اولشان عین آخرشان بود اما آن دو علت دور کافى نیست دو علت نزدیک ماده و صورت نیز موثرند و از طرفى میان صور تضاد برقرار است و کیفیات اولیه فساد مى‏پذیرفتند و هر ماده‏اى قابلیت صور متضاد را دارد از اینرو هر موجودى دو نوع شایستگى متضاد پیدا مى‏کند و دو نوع اقتضاى اقتضاء دارد که باقى بماند و وضع موجود را حفظ کند و ماده اقتضا مى‏کند که تغییر حالت دهد و صورتى دیگر ضد صورت اولیه بخود بگیرد و چون امکان پذیر نیست که این دو استحقاق و او اقتضاى متضاد در آن واحد برآورده شود زیرا ممکن نیست که ماده در آن واحد صورتهاى متضاد داشته باشد و بخشش الهى ایجاب مى‏کند تکمیل ماده این عالم را که سافل‏ترین عوالم است - به وسیله صورتها از این نور حکمنت الهى حرکت دورى و زمان لا انقطاع و ماده متغیر را مقدر فرمود که دائما صورتها در امتداد زمان تغییر کنند و جا عوض نمایند و به حکم ضرورت هر حال و صورتى به مدت معین اختصاص یابد و هر صورت و حالتى بهره خویش را از هستى ببرد و نیز چون ماده مشترک است هر صورتى نزد صورت دیگر حقى دارد که سزاوار است‏به صاحبش رد شود «عدل‏» ایجاد مى‏کند که ماده این صورت به آن یکى داده شود و ماده آن یک به این و به این ترتیب ماده در میان صورتها دست‏بدست مى‏شود به خاطر همین‏«عدل‏» و رعایت استحقاقهاست که نظام عالم بر بقاء انواع است نه افراد.» سخن که به اینجا رسید پرسش دیگرى پیش مى‏آید و آن اینکه همه اشیاء با یک نسبت متساوى در برابر خداوند قرار گرفته‏اند استحقاقى در کار نیست تا عدل به معنى رعایت استحقاقها مصداق پیدا کند اگر عدلى درباره خداوند صادق باشد عدل به معنى رعایت تساوى است زیرا از نظر استحقاقها چنانکه گفته شد تفاوتى در کار نیست پس عدل به معنى رعایت استحقاقها و عدل به معنى رعایت تساوى درباره خداوند یک نتیجه مى‏دهد علیهذا عدل الهى ایجاب مى‏کند که هیچگونه تبعیض و تفاوتى در میان مخلوقات درکار نباشد، و حال آنکه انواع تفاوتها هست هر چه هست تفاوت و تنوع و اختلاف سطح است.

    پاسخ این است که مفهوم حق و استحقاق درباره اشیاء نسبت‏به خداوند عبارت است از نیاز و امکان وجود یا کمال وجود هر موجودى که امکان وجود یا امکان نوعى از کمال وجود داشته باشد خداوند متعال به حکم آنکه تام الفاعلیه و واجب الفیاضیه است افاضه وجود یا کمال وجود مى‏نماید عدل خداوند - همچنانکه از صدر متالهین نقل کردیم - عبارت است از فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتى که امکان هستى یاکمال در هستى دارند بدون هیچگونه امساک یا تبعیض.

    اما اینکه ریشه اصلى تفاوت امکانات و استحقاقها در کجاست؟

    چگونه است که با اینکه فیض بارى تعالى عام و لا یتناهى است اشیاء در ذات خود از نظر قابلیت و امکان و استحقاق متفاوت مى‏شوند مطلبى است که به حول و قوه الهى ضمن پاسخ به ایرادها و اشکالها تشریح خواهد شد.

    ایرادها و اشکالها اکنون ببینیم پرسشهایى که در این زمینه مطرح مى‏شود مجموعا چه پرسشهایى است؟

    اولین پرسشى که در این زمینه هست این است که چرا در جهان تبعیض و تفاوت وجود دارد چرا یکى سفید واست ودیگرى سیاه یکى زشت است و دیگرى زیبا یکى سالم است و دیگرى علیل؟

    بلکه چرا یکى انسان است و دیگرى گوسفند یا کرم خاکى؟

    یکى جماد است و دیگرى نبات؟

    یکى شیطان است ودیگرى فرشته؟

    چرا همه مانند هم نیستند چرا همه سفید یا همه سیاه نیستند؟

    چرا همه زیبا و یا همه زشت نیستند؟

    و اگر بنا است تفاوتى در کار باشد چرا آنکه سفید ست‏سیاه نشد و آنکه سیاه است‏سفید نشد؟

    چزا آنکه زشت است زیبا نشد و آنکه زیبا است زشت نشد؟

    پرسش دیگر در مورد فناها و نیستها است چرا اشیاء موجود مى‏شوند و سپس معدوم مى‏گردد چرا مرگ مقدر شده است چرا انسان بدنیا مى‏آید و پس از آنکه لذت حیات را چشید و آرزوى جاوید ماندن در اوزنده شد به دیار نیستى فرستاده مى‏شود؟

    رابطه این پرسش با مساله عدل و ظلم از این راه است که گفته مى‏شود عدم محض به از وجود ناقص است هر چیزى و هر کسى تا موجود نشده حقى ندارد اما همینکه موجود شد حق بقا پیدا مى‏کند اگر اشیا اصلا بوجود نمى‏آمدند در آسایش و سعادت بیشترى بودند از اینکه آورده و سپس با ناکامى برده شوند پس چنین آوردنى ظلم است.

    پرسش دیگر این است که گذشته از مدت محدود هستیها و پیدایش فناها و نیستها وجود نقصها از قبیل جهل، عجز، ضعف، فقر براى چیست؟

    ارتباط این مساله بامساله عدل و ظلم نیز از این راه است که تصور مى‏شود منع فیض علم و قدرت و قوت و ثروت به موجودى که نیازمند به آنهاست ظلم است در این اشکال فرض شده که آنکه نیامده است‏حقى ندارد اما همینکه آورده شد طبعا حقى از نظر لوازم حیات پیدا مى‏کند پس جهل و عجز و ضعف فقر و گرسنگى و غیره نوعى ممنوعیت از حق است.

    پرسش دیگر این است: گذشته از تبعیضها و تفاوتها و گذشته از اینکه هر چیزى جبرا محکوم به فنا است و گذشته از اینکه برخى موجودات که به دنیا مى‏آیند برخى از لوازم حیات از آنها دریغ مى‏شود وجود آفات وبلایا ومصائب که در نیمه راه یک موجود را به دیار نیستى مى‏برد و یا در مدت هستى او را مقرون به رنج و ناراحتى مى‏کند براى چیست؟

    میکروبها، بیماریها، ظلم و اختناق‏ها، سرقتها، سیلها، طوفانها، زلزله‏ها، جداییها، مصیبتها، جنگها، تضادها، شیطان، نفس اماره و غیره، براى چیست؟

    اینها انواع پرسشها را با اندکى اختلاف عناوین دیگرى که آنها نیز مانند عدل و ظلم از مسائل الهیات است مى‏توان طرح کرد از قبیل مساله فایات در علت و معلول از مسائله عنایات الهى در بحث صفات واجب گفته مى‏شود اگر غیت و هدفى در خلقت مى‏بایست که نه پدیده بى‏فایده‏اى آفرید شود و نه پدیده‏اى زیان آور و هم این که هیچ پدیده مفیدى متروک و معدوم نماند وجود تبعیضها و تفاوتها و نیستها و جهل‏ها و عجزها نشانه این است که پدیده‏هاى لازمى که مى‏بایست آفریده شده‏اند و این جریان با حکمت‏بالغه الهیه و با عدل به مفهوم توازن و تعادل نیز جور نمى‏آید.

    عین همین مسائل با اندکى اختلاف تحت عنوان خیر و شر درمساله توحید قابل طرح است.

    صورت اشکال این است ه در هستى دوگانگى حکمفرماست پس باید دو ریشه‏اى باشد حکما مساله عنایت الهیه طرح مى کنند که مربوط به حکمت‏بالغه است در اینجا است که گفته مى‏شود عنایت الهى ایجاب مى‏کند که هر چه موجود مى‏شود خیر وکمال باشد و نظام موجود نظام احسن باشد پس شرور و نقصان آن که ضربه به نظام احسن مى‏زنند نمى‏بایست موجود شوند و حال آنکه موجود شده‏اند.

    ما این مساله را تنها از ناحیه عدل و ظلم مطرح مى‏کنیم ولى خواه ناخواه جنبه‏هاى دیگر مساله نیز ضمنا طرح و حل خواهد شد و چنان که گفتیم و معدل آنگاه که در مقابل ظلم قرار مى‏گیرد به معنى رعایت استحقاق است نه به معنى توازن یا تساوى و البته همانطور که اشاره شد رعایت استحقاقها در مورد ذات حق آنچنان است که حکما درک کرده و رسیده‏اند نه آنچنانکه دیگران پنداشته‏اند.

    «عدل‏» از اصول دین در سایر مسائل الهیات اگر شبهات و اشکالاتى هست‏براى طبقه متکلمین و فلاسفه و اهل فن مطرح است آن مطالب هر چند دشوار باشد ولى چون از قلمروى افکار عامه مردم خارج است اشکال و جواب آنها هر دو در سطحى بالاتر از سطح درک توده طرح مى‏شود اما ایرادها و اشکلهاى مساله «عدل الهى‏» در سطح پائین و وسیع عامه نیز جریان دارد در این مساله هم دهاتى بیسواد مى‏اندیشد و هم فیلسوف متفکر.

    از این جهت مساله «عدالت‏» داراى اهمیتى خاص و موقعیتى بى‏نظیر است و همین جهت را مى‏توان توجیهى فرض کرد براى اینکه علماى اسلامى (شیعه و معتزله نه اشاعره) عدل را در ردیف‏«ریشه‏هاى دین‏» قرار دهند و دومین اصل از اصول پنجگانه دین بشناسند و گرنه‏«عدل‏» یکى از صفات خدا است و اگر بنا باشد صفات خدا را جزء اصول دین بشمار آوریم ولى علت اصلى اینکه عدل در شیعه از اصول دین شمرده شد امر دیگر است و آن اینکه: شیعه با اهل سنت در سایر صفات خدا اختلافى نداشتند و اگر هم داشتند مطرح نبود; ولى در مساله عدل اختلاف شدید داشتند و شدیدا هم مطرح بود بطورى که اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل علامت «مذاهب‏»شمرده شد که مثلا شخص شیعه است‏یا سنى است معتزلى ست‏یا اشعرى.

    عدل به تنهایى علامت اشعرى نبودن شمرده مى‏شد عدل و امامت تواما علامت تشیع بو این است که گفته مى‏شد اصول دین اسلام سه چیز است و اصول مذهب شیعه همان سه چیز است‏بعلاوه اصل عدل و اصل امامت.

    عدل و حکمت قبلا گفتیم که در میان صفات پروردگار دو صفت است که از نظر شبهات و ایرادهاى وارده بر آنها متقارب و نزدیک به یکدگرند: عدالت، حکمت.

    منظور از عادل بودن خدا این است که استحقاق و شایستگى هیچ موجودى را مهمل نمى‏گذارند و به هر کس هر چه را استحقاق دارد مى‏دهد و منظور از حکیم بودن او این است که نظام آفرینش نظام احسن و اصلح یعنى نیکوترین نظام ممکن است.

    خواجه نصیر الدین طوسى مى‏گوید: جز حکم حقى که حکم را شاید نیست حکمى که ز 0حکم فزون آید نیست هر چیز که هست، آن چنان مى‏باید آن چیز که آن چنان نمى‏باید نیست لازمه حکمت و عنایت‏حق این است که جهان وهستى غایت و معنى داشته باشد آنچه موجود مى‏شود یا خود خیر است و یا براى وصول به خیر است.

    «حکمت‏» از شؤون علیم بودن و مرید بودن است و مبین اصل‏«علت غائى‏»براى جهان مى‏باشد ولى «عدالت‏» ارتباطى به صفتهاى علم و اراده ندارد عدالت‏به مفهومى که گفته شد از شؤون فاعلیت‏خداوند، یعنى از صفات فعل است نه از صفات ذات.

    اشکال مشترک در مورد«عدل‏» و «حکمت‏» پروردگار، وجود بدبختیها و تیره‏روزى‏ها و به عبارت جامع‏تر «مساله شرور» است.«مساله شرور» را مى‏توان تحت عنوان‏«ظلم‏» ایراد بر عدل الهى بشمار آورد و مى‏توان تحت عنوان‏«پدیده‏هاى بى‏هدف‏» نقضى بر حکمت‏بالغه پروردگار تلقى کرد و از اینرو است که یک از موجبات گرایش به مادیگرى نیز محسوب مى‏گردد مثلا وقتى تجهیزات «دفاعى‏» و «حفاظتى‏» موجودات زنده را در برابر خطرها، شاهدى بر نظم و حکمت الهى مى‏گیریم فورا این سؤال مطرح مى‏شود که اساسا چرا باید خطر وجود داشته باشد تانیازى به سیستمهاى دفاعى و حفاظتى باشد چرا میکروبها آسیب رسان وجود دارند تا لازم شود به وسیله گلبولهاى سفید با آنها مبارزه شود؟

    چرا درنده تیز دندان آفریده مى‏شود تا احتیاجى به پاى دونده و یا به شاخ و دیگر وسائل دفاع باشد؟در جهان حیوانات از طرفى ترس و حس گریز از خطر د رحیوانات ضعیف و شکارشدنى وجود دارد و از طرف دیگر سبعیت و درنده خوئى در حیوانات نیرومند و شکار کننده قرار داده شده است‏براى بشر این پرسشها و اشکالات که حل آنها نیازمند به تجزیه و تحلیل هاى دقیق و عمیقى است مانند یک گرداب مهیب گروههائى را در خود فرو برده است براستى در اینجا باید گفت: در این ورطه کشتى فرو شد هزار که نامد از او تخته‏اى در کنار

کلمات کلیدی: عدل در اسلام

دومين اصل از اصول دين مبين اسلام، « عدل» است. براي عدل، چندين معني ذکر شده است که در ذيل، فهرست وار، بيان مي شود . موزون بودن اگر مجموعه اي را در نظر بگيريم که در آن، از حيث کميت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کيفيت، ارتباط اجزاء با يکديگر رعايت شود،

در حقوق اساسی کشورها، مجلس و قوه مقننه عموما به عنوان مظهر قدرت و حاکمیت مردم و مصداق روشن "جمهوریت" انگاشته شده است. بر این اساس ، جایگاه قوه مقننه در حاکمیت همچون جایگاه "سر" در بدن انسان تصویر شده و نقش "تدبیرگری" را برای آن قائل شده‌اند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مجلس و قوه مقننه از جایگاه رفیعی برخوردار است و تبلور اراده ملت می‌باشد. با توجه به اینکه در آستانه ...

مقدمه: مردم در آغاز یک دسته بودند و اختلافی در میان آنها وجود نداشت کم کم دسته ها و قبایل بوجود آمدند و چون که بخاطر گذراندن زندگی روزمره با یکدیگر داد وستد داشتند اختلافات و تضادهایی در میان آنها پدیدار شد که باید رفع خصومت می‌شد. هر گاه اختلاف در میان خانواده بود رییس خانواده رفع خصومت می‌کرد و اگر بین دو نفر در اجتماع اختلافی پیش می‌آمد ابتدائاً ممکن بود طرفین خودشان توافق ...

پیشگفتار انقلاب اسلامی ایران، تنها یک جهاد و مبارزه سیاسی برای تغییر یک حکومت یا رژیم طغیانگر و ظالم و مستبد نبود، بلکه نهضت بیداری یک ملت در برابر صف خودکامگی، استعمار و از خودبیگانگی بود. حرکت بیداری برای مقابله با استعمار و برکندن مبانی فرهنگی ، اعتقادی و آئینی یک ملت بود. حماسه‌ای برای احیاء آئین و فکر و اندیشه دینی، اعتقادی و باورهای دیرین و پا بر جای یک ملت بزرگ بود. یک ...

علیرغم مجاهدت و تلاشهایى که مردانى چون سید جمال الدین اسدآبادى، نائینى، نورى، مدرس، کاشانى، و فداییان اسلام به رهبرى نواب صفوى انجام داده‏اند و اگر چه در تحقق بسیارى از اهداف ملى نقش اساسى داشتند، موفق نشدند اسلام را به عنوان ایدئولوژى انقلاب در باور توده‏هاى وسیع و على الخصوص انقلابیون جوان جاى دهند.تا اینکه از سال 1341 امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى با شناخت دقیق مشکلات مذکور ...

زکات گامی‌ عملی‌ در تکوین‌ اقتصاد اسلامی‌ چکیده‌: در این‌ مقاله‌، با استناد به‌ آیات‌ قرآن، روایات‌ و همچنین‌ با در نظر گرفتن‌ اصول‌ زیربنایی‌ نظام‌ حقوقی‌ اسلام‌، نگارنده‌ می‌کوشد تا زکات‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ وظیفه ‌ اجتماعی‌ معرفی کند. با دقت‌ در دلایل‌ یاد شده‌ روشن‌ می‌شود که‌ زکات‌ صرفاً یک‌ وظیفه ‌ فردی‌ - اخلاقی‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ جهت‌ تأمین‌ نیازهای‌ مالی‌ جامعه ‌ اسلامی‌ ...

تحولات نوین در اقتصاد اسلامی با توجه به نهادهای مالی اسلام، اقتصاد های نوظهور اسلامی که به دنبال تدوین ایده های اقتصاد اسلامی و اقتصاد های بازارهای مالی هستند، در چارچوب روش های جدید مورد بررسی قرار می دهد.پس از جنگ جهانی دوم و در پی استقلال ملت های مسلمان از قدرت های استعمارگر، نیاز به اقتصاد اسلامی هرچه بیشتر نمایان شد. در این برهه، کشورهای اسلامی با چالش توسعه و خودکفایی ...

بنام خدا مقدمه: در حقوق جزاي اسلامي اصول بسيار مهمي ديده ميشود که نه تنها در آن ايام بلکه در شرايط فعلي هم اهميت خود را حفظ نموده اند. يکي از اين اصول بسيار مهم و در رأس آن و به تعبيري يکي از اصول مسلم مذهب اسلام در امور کيفري اصل معروف قبح عقاب

تهران ، خبرگزاري جمهوري اسلامي ???/??/??? javascript:history.back(); داخلي. سياسي. مجلس. در حقوق اساسي کشورها، مجلس و قوه مقننه عموما به عنوان مظهر قدرت و حاکميت مردم و مصداق روشن "جمهوريت" انگاشته شده است. بر اين اساس ، جايگاه قوه مقننه در ح

مجموعه دستاوردهاي مادي و معنوي بشر در طول تاريخ را فرهنگ مي‏نامند. تبادل فرهنگي ملت‏ها نيز که در طول تاريخ در بستري طبيعي ادامه داشته براي تازه‏ماندن معارف و حيات فرهنگي بشر امري ضروري است و جامعه‏ي انساني را در مسير سعادت واقعي به پيش مي‏برد.

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول