دانلود مقاله غزوات پ?امبر اسلام

Word 86 KB 13709 21
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • نبرد بدر
    شکوه قدرت‏ روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آن‏حدود عبور مى‏کند.

    پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد.

    از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز به‏طریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشان‏در معرض خطر قرار گرفته است.

    مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشتند چون این خبر را شنیدند، شتابان به سوى مدینه‏حرکت کردند.
    ریاست این کاروان با ابوسفیان بود.

    وى از راه اصلى خارج شد و به‏بیراهه زد و از کناره‏هاى ساحل دریاى سرخ به دور از چشم پیامبر و یاران‏مسلحش به حرکت خود ادامه داد و بدین وسیله از حمله مسلمانان به‏کاروان رهایى یافت.
    کفار قریش با آنکه از نجات کاروان تجارى خود آگاه شدند، همچنان‏به سوى مدینه حرکت مى‏کردند و به خود اجازه نمى‏دادند پیش از سرکوب‏مسلمانان وشکستن ابهّت آنان، به مکّه بازگردند.

    پیامبر به قصد تصرف کاروان قریش به سوى مکّه حرکت مى‏کردوقریش به قصد سرکوب مسلمانان به طرف مدینه مى‏آمد.

    درهمین حال‏این دو سپاه در سر چاهى موسوم به بدر با یکدیگر روبه‏رو شدند.

    پیامبر خود را براى جنگ به معناى واقعى، آماده نکرده بود، ولى قصدداشت بر اموال تجارى قریش دست یابد.

    امّا با این وجود، وى بازگشت‏به مدینه را شکست تلقى مى‏کرد؛ وبراى آنکه مبادا کفّار، با این کار طمع‏نابودى مسلمانان را درسر بپرورانند، به خود اجازه عقب‏نشینى‏وبازگشت نداد.

    این نخستین میدانى بود که مسلمانان در تاریخ جدید خود، در آن‏دست وپنجه نرم مى‏کردند.

    این جنگ در سال دوّم هجرى روى داد.

    شمار نیروى کفار از مرز 950 تن مى‏گذشت درحالى که تعداد مسلمانان‏تنها به 313 تن مى‏رسید.

    با همه این احوال، مسلمانان با پیروزى تمام‏این نبرد را به پایان رساندند وخسارتهاى فراوانى به دشمن وارد آوردندوبا عنایت خداوند آنها را تار و مار کردند.
    کفار قریش با آنکه از نجات کاروان تجارى خود آگاه شدند، همچنان‏به سوى مدینه حرکت مى‏کردند و به خود اجازه نمى‏دادند پیش از سرکوب‏مسلمانان وشکستن ابهّت آنان، به مکّه بازگردند.

    درهمین حال‏این دو سپاه در سر چاهى موسوم به "بدر" با یکدیگر روبه‏رو شدند.

    با همه این احوال، مسلمانان با پیروزى تمام‏این نبرد را به پایان رساندند وخسارتهاى فراوانى به دشمن وارد آوردندوبا عنایت خداوند آنها را تار و مار کردند.

    تاکتیک جنگ در جزیرهالعرب بدین‏گونه بود که نخست دو نفر درمیدانى که هر دو گروه متخاصم نظاره‏گر آن بودند، به نبرد مى‏پرداختند.

    زمانى که پهلوانان کشته مى‏شدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمن‏هجوم مى‏برد واین‏کار تا آنجا دنبال مى‏شد که‏یکى‏از دو گروه تارومار شود.

    با این حال پیامبر در جنگ بدر شیوه جدیدى را به اجرا گذارد.

    وى مثلثهاى جنگى را ترتیب داد که در نوع خود بى‏نضیر بودند.

    آن‏حضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایش‏یابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.

    خداوند نیز با سپاهیانى از ملائکه، که آنان را براى یارى پیامبرفرستاده بود، آن‏حضرت را یارى داد.

    سپاه کفار پس از آن که پهلوانانشان به دست نیرومند حضرت على علیه السلام‏از پاى درآمدند، راه گریز در پیش گرفتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.

    سرانجام این جنگ با هفتاد کشته از سپاه کفار، که اکثر آنان از سران‏ودلاوران بودند، و چهارده شهید از سپاه اسلام، هشت شهید از انصاروشش شهید از مهاجران، پایان یافت(11).

    توطئه نافرجام‏ این نبرد خونین، باب جنگهاى دیگر را به روى پیامبر که خود بادلیرى ونیرومندى و استقامت آنها را رهبرى مى‏کرد گشود.

    درحالى که‏این جنگ قریش را درپى انتقام و خونخواهى از کشته‏هایش‏برمى‏انگیخت، مسلمانان را به یارى خداوند مطمئن مى‏کرد و به آنان نیرومى‏بخشید، تا در برابر هر هجومى، از هر نوع که باشد، پایدارى‏واستقامت ورزند.

    شکست قریش در این جنگ موجب شد، که آنان در اندیشه توطئه‏وحیله بر ضد پیامبر باشند.

    به همین منظور آنان یکى‏از پهلوانان ودلیران‏خود را به مدینه فرستادند تا پیامبر را بفریبد و او را بکشد.

    امّا خداوند،این نقشه را نقش بر آب کرد.

    وقتى وى نزد پیامبر آمد، وآن‏حضرت با اوبه گفتگو نشست، وى را از توطئه‏اى که در سر داشت مفصلاً آگاه ساخت.

    این پهلوان قریش "عمیر بن وهب" نام داشت، او اسلام آورد و به مکّه‏بازگشت و فعالانه به تبلیغ اسلام همّت گماشت و بدین‏گونه توطئه‏مکارانه قریش خنثى شد.

    غزوه سویق‏ قریش دسیسه بى‏فایده دیگرى را به اجرا گذاشت.

    گروهى از آنان که‏شمارشان به دویست نفر مى‏رسید، به فرماندهى ابوسفیان، شبانه بر مردم‏مدینه شبیخون زده دو تن از آنان را کشتند.

    چون سپاه اسلام به رهبرى پیامبر، آنها را تعقیب کردند کفار تاب‏ایستادگى نیافتند واز میدان گریختند وبراى آن که بتوانند با راحتى وسبکى‏بیشتر بگریزند قسمتى از وسایل خود را بر جاى نهادند و خود فرار کردند.

    این جنگ به "غزوه سویق" شهرت یافت.زیرا مسلمانان در این جنگ‏مقدار فراوانى از خوراک سویق که توشه کفار بود، به غنیمت گرفتند.

    2- نبرد اُحُد این بار نیز ابوسفیان فرماندهى قریش را برعهده و پرچم کفر را به‏دست گرفت.

    و پنج هزار مرد جنگى در زیر آن جمع کرد و به طرف مدینه‏در حرکت شد.

    وقتى سپاه ابوسفیان به کوه احد در چند کیلومترى مدینه‏رسید، پیامبر با لشکرى که شمار آن از ششصد تن بیشتر نمى‏شد، به‏رویارویى وى شتافت.پیامبر در این نبرد، نقشه خیره کننده‏اى کشید.

    وى از کوه اُحُد به عنوان تکیه‏گاهى براى سپاهش استفاده برد و برشکافهاى کوه که در پشت سرش قرار داشت، گروهى مسلح را به‏فرماندهى "عبداللَّه" گماشت و به آنان فرمود که چه مسلمانان پیروزشوند، و یا شکست بخورند، نباید موقعیت خود را رها کنند.آنگاه‏فرمان داد مسلمانان یکپارچه بر کفار یورش برند.

    کفار، که تا آن هنگام‏با هجوم یکپارچه برخورد نکرده بودند، پس از مدتى نبرد خونبار تارومار شدند، و مسلمانان بر غنایم فراوانى دست یافتند.

    کسانى که پشت‏سر سپاه در شکاف کوه به نگهبانى مشغول بودند، دیدند که همرزمانشان‏در جمع غنایم از آنان پیش افتاده‏اند.

    از این رو آنان نیز به قصد جمع‏غنیمت موقعیت حساس خود را رها کردند، و به جمع غنایم پرداختند.

    هر چقدر که "عبداللَّه" آنان را از این کار منع کرد، مؤثر نیفتاد.

    وقتى کفار به رهبرى خالد بن ولید وضع نگهبانان تنگه را چنین دیدند ازپشت سپاه مسلمانان، بر آنان حمله بردند و ما بقى یاران "عبداللَّه" را ازپاى درآوردند وپس از آن بر مسلمانان تاختند و به کافرانى که از صحنه‏نبرد گریخته بودند، بانگ بازگشت سردادند.

    لشکر قریش، مسلمانان رادر محاصره خود گرفتند.

    شمار فراوانى از مسلمانان از عرصه نبردگریختند واین درحالى بود که مسلمانانى که از میدان فرار نکردند، مثل‏پیامبر وعلى‏علیه السلام وعده دیگر از مسلمانان فداکار، از این موقعیت‏بهره‏بردارى کردند.

    سرانجام حضرت على‏علیه السلام ده تن از پرچمداران سپاه‏کفر را به هلاکت رساند، تا جایى که پرچم کفار بر زمین افتاد، و انها باخوارى، راه گریز در پیش گرفتند.

    پس از این، مسلمانان غنایم زیادى به چنگ آوردند، اگرچه در این‏جنگ خسارتهاى جبران‏ناپذیرى نیز متوجه مسلمانان شد همچون‏شهادت حمزه بن عبدالمطلب پهلوان و دلیرمردى که پس از پیامبروعلى‏علیه السلام، سوّمین فرمانده سپاه اسلام به شمار مى‏رفت.

    پیامبر اسلام‏پس از شهادت حمزه وى را "سیّدالشهداء" نامید.

    تعقیب دشمن‏ ابوسفیان باقیمانده سپاه خود را در محلى بین مکّه و مدینه جمع کرد.

    پیامبر با آنکه خسارتهاى جنگى سنگینى را متحمل شده بود، و یارانش‏نیز دشواریهاى فراوانى را تحمل کرده بودند، به‏تعقیب ابوسفیان پرداخت.پیامبر به مکانى به نام "روحاء" رسید و چون به ابوسفیان دست‏یافت وى از هیبت آن‏حضرت دچار ترس و بیم شد و به مکّه گریخت.

    این حرکت پیامبر به انگیزه کسب قدرت و روحیه، آن هم پس ازشکست اُحُد، و نیز بازگرداندن موقعیت و ارج سپاه اسلام در دل کفار ازاهمیت فراوانى برخوردار بود.

    فرار پس از مدتى ابوسفیان هزار مرد جنگى گرد آورده همراه با آنان به‏سوى مدینه حرکت کرد.

    چون پیامبر این گزارش را دریافت کرد از مدینه‏خارج شد تا به "بدر" رسید.

    امّا کفار که از آمدن پیامبر اطلاع یافته بودند، گریختند.

    بعد از این‏نبرد، جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش به وقوع نپیوست مگر جنگ‏خندق که در آن قریش با عده‏اى دیگر از غیر قریش برضد اسلام باهم‏متّحد شدند.

    جنگ احزاب‏ فرماندهى جنگ خندق را ابوسفیان به عنوان فرمانده نیروهاى عرب‏در مکّه به عهده گرفت.

    وى قریش و اعراب را جمع کرد و با برخى ازیهودیان مدینه پیمان بست، و براى سرکوب مسلمانان دست به کار شد.

    جنگهایى که مسلمانان در زمان حیات پیامبر در آن شرکت مى‏جستندبه سه دسته تقسیم مى‏شدند.

    نوع اوّل جنگهایى بودند که میان آنان‏وقریش درمى‏گرفت و نوع دوّم جنگهایى که میان آنان و یهودیان رخ‏مى‏داد و نوع سوّم جنگهایى بود که بین مسلمانان و سایر اعراب که مانع ازپیشرفت و انتشار اسلام بودند، اتفاق مى‏افتاد.

    در جنگ خندق، هر سه نوع این جنگها به وقوع پیوست از این روبدان جنگ "احزاب" هم گفته مى‏شود.

    زیرا قریش با "بنى سلیم"و"اسد" و "فزاره" و "اشجع" و "غطفان" و با "بنى قریظه" و برخى‏از یهودیان مدینه براى جنگ با پیامبر هم پیمان شدند.

    نظر مسلمانان بر این قرار گرفت که در مدینه بمانند و بین خود واحزاب )دشمنانشان( خندقى حفر کنند.

    لشکر دشمنان همچون سیلى خروشنده و ویرانگرى که کوه و دشت رافرا مى‏گیرد به مدینه رسید.

    چون چشمشان به "خندق" خورد گفتند: این‏حیله‏اى تازه‏اى است.

    دو تن از دلاوران آنان به نامهاى عمرو بن عبدودّ وعکرمه بن ابوجهل از خندق گذشتند و میان خندق و مسلمانان ایستادندو فریاد مبارزخواهى سردادند.

    على علیه السلام به سوى شجاع‏ترین دلاور عرب‏در زمان خود، یعنى عمرو، رفت و او را بکشت.

    با مرگ عمرو، ترس‏وبیم در سپاه کفر حکمفرما شد.

    هر دو سپاه به سوى یکدیگر تیرانداختند.

    سپاه کفار بیش از بیست روز در پشت خندق اردو زدند، امّاسرانجام با خوارى و سرافکندگى پس از تحمل خسارتهاى معنوى و مادى‏فراوان به دیار خود بازگشتند.

    آوازه استقامت و پیروزى مسلمانان در برابر سپاه بى‏شمار کفر، درسرتاسر جزیرهالعرب پیچید.

    در این جنگ تعداد سپاهیان اسلام از سه‏هزار نفر تجاوز نمى‏کرد، درحالى که افراد سپاه کفار به دهها هزار تن بالغ‏مى‏شد.

    امّا با این همه پیروزى در این جنگ سرانجام نصیب سپاه اسلام‏شد.

    با پایان غزوه خندق، سلسله بزرگى از جنگهاى پیامبر با قریش خاتمه‏یافت.

    و بعد از این هیچ جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش روى نداد،مگر فتح مکّه که آن هم در واقع پیروزى نهایى مسلمانان بر کفار بود نه‏جنگ و خونریزى.

    در اینجا دو سلسله دیگر از جنگهاى اسلامى باقى مى‏ماند، نخست:جنگ مسلمانان با یهود و دوّم جنگهاى آنان با قبایل دیگر عربى.

    اسلام در مصاف با یهود 1 - بنى‏قینقاع‏ یهودیان وصله‏هاى ناهمگونى بودند که از ترس شمشیر پادشاهان‏وسلاطین در این دیار پدید آمده بودند.

    اکثریت قریب به اتفاق آنان که‏در مدینه سکونت داشتند؛ عبارت بودند از: بنى‏قینقاع، بنى‏نضیر،بنى‏قریظه، یهودیان خیبر، یهودیان فدک، یهودیان وادى قرن و یهودیان‏تیماء.

    بنى قینقاع، قبیله مرفهى بودند که کار زرگرى جزیرهالعرب را دراختیار داشتند.

    روزى یکى از زنان مسلمان نزد یکى از زرگران آنها رفت‏زرگر از وى خواست که روبندش را بردارد، امّا زن خواستِ او را اجابت‏ نکرد.

    زرگر، بدون آنکه زن بفهمد، گوشه لباس زن را به پشتش گره زد.

    چون زن برخاست لباسش بالا رفت و بدنش معلوم شد و زرگر یهودى به‏وى خندید.

    زن مسلمان بناى فریاد گذاشت.

    یکى از مردان مسلمان بر آن‏زرگر هجوم برد و او را کشت.

    یهودیان نیز بر آن مرد مسلمان حمله‏کردند، و وى را از پاى درآوردند.

    میان مسلمانان و یهودیان آتش نزاع شعله‏ور شد.

    پیامبر به سوى‏یهودیان رفت و آنان را نصیحت کرد که به آیین اسلام بگروند و نظام‏مقدّس آن را بپذیرند.

    امّا یهودیان وى را مسخره کردند و به آن حضرت‏پیشنهاد جنگ دادند.

    پیامبر به طرف دژهاى آنان روانه شد و 15 روزایشان را در محاصره خود گرفت.

    سرانجام یهودیان به صلح با پیامبر تن‏در دادند، و قرار شد با اموال وفرزندان وبستگانشان از مدینه خارج‏شوند و لوازم و وسایل خود را براى مسلمانان واگذارند.

    یهودیان نیز چنین‏کردند و از مدینه به اطراف شام رهسپار شدند.

    2 - بنى نضیر بنى نضیر نیز قبیله‏اى ثروتمند بود و پول و ثروت خود را به عنوان وام‏در اختیار مردم مى‏گذاشت.

    پیامبر به سوى آنان رفت و از ایشان خواستاروام شد.یهودیان درصدد برآمدند؛ آن‏حضرت را بکشند.

    از این رو به وى اصرار بسیار کردند که به خانه‏شان داخل شود.امّاپیامبر دعوت آنان را نپذیرفت و به دیوار تکیه داد.یهودیان تصمیم‏گرفتند سنگى از بالا بر سر آن‏حضرت بیفکنند.

    امّا سنگ به پیامبر نخوردو آن‏حضرت بدون آنکه از آنان وامى بگیرد به مدینه بازگشت و به آنان‏پیغام داد: "حال که پیمان مرا شکستید از دیار من بیرون شوید و براى این کار به‏شما ده روز مهلت مى‏دهم".

    به پیامبر گزارش دادند که یهودیان قصد ترک مدینه را ندارندومى‏گویند: تو هرچه مى‏خواهى بکن.

    پیامبر نیز به سوى آنان رهسپار شد و آنها را محاصره و خانه‏هایشان‏را ویران کرد.

    یهودیان از دژى به دژ دیگرى نقل مکان مى‏کردند، تا آن که‏عرصه بر آنها تنگ آمد و از پیامبر خواستند که به آنها اجازه دهد اموال‏ولوازمشان را از مدینه خارج نمایند امّا پیامبر این خواسته را نپذیرفت‏وسرانجام یهودیان اموال خود را به عنوان غنیمت براى مسلمانان برجاى‏نهادند و خود از مدینه بیرون رفتند.

    3- خیبر و دلاورى حضرت على‏ در سال هفتم هجرى با انعقاد پیمان صلح حدیبیه، پیامبر در اندیشه‏جنگ با یهودیان خیبر، که فشار روانى بر مسلمانان وارد مى‏آوردندوبرضد مسلمانان با دشمنان آنان همدست مى‏شدند، برآمد.

    وقتى‏نیروهاى اسلام به سوى یهودیان خیبر عزیمت کردند دیدند آنها هفت دژبسیار بلند دارند.

    مسلمانان روزهاى متمادى دژهاى یهودیان را درمحاصره خود گرفتند.

    با آن که عرصه بر یهود تنگ آمده بود، امّا آنان‏همچنان به مقاومت خود ادامه مى‏دادند تا آنکه سپاه اسلام، به رهبرى‏امیرالمؤمنین على علیه السلام دژها را یکى پس از دیگرى گشود.

    همچنین‏آن‏حضرت "مرحب" را از پاى‏درآورد و در بزرگ این دژ را که چهل جنگاور از بلند کردن آن ناتوان‏بودند، یک تنه از جا کند و آن را تا مسافتى دور پرتاب کرد.یهودیان بنى قریظه، نخست جزو هم‏پیمانان اوس بودند.

    سپس باپیامبر پیمان بستند؛ ولى در جنگ خندق به صفوف کفار پیوستند.

    پس ازآنکه جنگ خندق با پیروزى مسلمانان خاتمه یافت، پیامبر به لشگرش‏دستور داد تا به سوى بنى قریظه حرکت کند.سپاه اسلام، بنى قریظه را به مدت بیست و پنج روز در محاصره خودگرفتند.

    سپس امیرالمؤمنین علیه السلام دژهاى آنان را یکى پس از دیگرى‏بازگشود ودر نتیجه یهودیان به حکم رسول خدا گردن نهادند.

    پیامبر فرمود تا آنها را ببندند.برخى از افراد قبیله اوس نزد آن‏حضرت‏آمده به شفاعت از یهودیان پرداختند.آن‏حضرت فرمود: آیا دوست‏دارید مردى از میان شما درباره ایشان داورى کند؟

    گفتند: آرى.آنها نیزرئیس قبیله اوس، "سعد بن معاذ"، را برگزیدند.سعد نیز مطابق حکم‏تورات، کتاب مقدّس یهودیان، فرمان داد مردانشان را بکشند و زنانشان‏را به اسیرى گیرند.و این فرمان درباره آنها اجرا شد.

    4- یهودیان فدک تیماء و وادى قرن‏ این جنگ با به هلاکت رسیدن صد نفر از سپاه یهود و شهادت هفده‏نفر از سپاهیان اسلام، پایان یافت و مسلمانان از این رهگذر مال و سلاح‏و اسیران فراوانى را به غنیمت گرفتند.پس از این غزوه، یهود دیگر در جزیرهالعرب صاحب آن چنان ارج‏وشأنى نبود و آنان که از مقام سیادت و بزرگى برخوردار بودند بعد از این‏نبرد به خفت بندگى تن در دادند.به همین سبب یهودیان فدک و یهودیان تیماء رضایت دادند که‏زمینهایشان از آن رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد و خود در آن کار کنند و محصول‏به دست آمده را میان خود و پیامبر نصف کنند.

    طایفه دیگرى از یهودیان در محلى به نام "وادى قرن" زندگى‏مى‏کردند که تن به تسلیم نداده بودند.

    پیامبر به عزم جنگ با آنان روانه‏شد و با آنها جنگید و سرانجام این طایفه نیز مانند دیگر قبایل یهودى سرتسلیم فرود آورد.پیامبر در نبرد با قبایل عرب‏ جنگهاى دیگر پیامبر با سایر قبایل عرب بود.

    طوایف و قبایلی که برای جنگ با پیامبر برخاستند 1 - "بنى سلیم" این قبیله براى جنگ با پیامبر در جایى به نام"الکدر" گرد آمده بودند امّا همین که شنیدند پیامبر به سوى آنها حرکت‏کرده است، از ترس گریختند.

    2 - طوایف "بنى ثعلبه" و "محارب" به فرماندهى مردى که"دعثور" خوانده مى‏شد در "واحه غطفان" در اطراف نجد، براى جنگ‏با پیامبر اردو زده بودند.

    پیامبر به مقابله آنان شتافت.پیش از آن که‏شعله نبرد افروخته شود، پیامبر بر روى تپه‏اى خوابیده بود.

    "دعثور" که‏از این امر آگاه شده بود به سوى محلى که پیامبر در آنجا خوابیده بود رفت‏و با شمشیر آخته بر بالاى سر آن‏حضرت ایستاد و گفت: اکنون چه کسى‏مرا از کشتن تو باز مى‏دارد؟

    پیامبر فرمود: اللَّه.در همان زمانى که دعثورقصد کرد شمشیرش را بر پیامبر فرود آورد.

    جبرئیل او را به کنارى پرتاب‏کرد.

    پیامبر نیز فوراً برخاست و شمشیر او را برداشت و گفت: اینک چه‏کسى مرا از کشتن تو باز مى‏دارد؟

    دعثور گفت: عفو و گذشت تو.

    پیامبر از او چشم پوشید، و دعثور به اسلام گروید و قومش را نیز به‏اسلام فرا خواند و در نتیجه جنگى میان آنان رخ نداد.

    3 - "بنى سلیم" این طایفه بار دیگر تصمیم گرفتند با پیامبر نبرد کنندپیامبر نیز به جنگ آنان رفت.

    امّا پیش از آنکه حضرت با ایشان مواجه‏شود، از صحنه کارزار گریخته بودند.

    4 - طوایف "بنى ثعلبه" و "محارب" و "بنى غطفان" نیز مجدداًبراى جنگ با پیامبر در نجد گرد آمدند.

    پیامبر به جنگ آنان شتافت؛ولى دشمنان قبل از آغاز جنگ از رویارویى با آن‏حضرت گریختند و زنان‏و اموال خود را به عنوان غنیمت براى مسلمانان، رها کردند.

    5 - صحرانشینان "دومهالجندل" دومهالجندل منطقه‏اى در نزدیکى‏شام بود، و صحرانشینان در آنجا دست به غارت و شرارت مى‏زدند،بطورى که آسایش وامنیت آن منطقه‏را برهم زده بودند.

    پیامبر براى‏سرکوب‏آنان‏به سویشان روانه شد امّا پیش از آن که به آنان برسد ایشان ازآن منطقه گریخته بودند.

    6 - یکى دیگر از این جنگها، نبردى بود که میان مسلمانان و کفار درجایى به نام "موته" واقع شد.

    با آن که مسلمانان در این جنگ‏خسارتهاى فراوانى متحمل شدند، امّا سرانجام پیروزى را از آن خودکردند.

    چون پیامبر مستقیماً در این نبرد حضور نداشتند، ما سخن رادرباره آن کوتاه مى‏کنیم.

    همانطور که درباره سایر جنگهایى که پیامبر درآن شرکت نکرده بود، چنین کردیم.

    اینک مى‏پردازیم به فعالیتهاى مهم پیامبر که در دو راستاى سیاسى‏ودینى انجام گرفته بود و به گونه‏اى مختصر درباره آن سخن مى‏گویم: صلح حدیبیه‏ از همان زمانى که کفار قریش، مسلمانان و در رأس آنها رسول خدا رااز وطنشان، مکّه، بیرون راندند، آن‏حضرت در اشتیاق بازگشت به مکّه‏بود.

    چرا که مکّه سرزمین امن و مقدسى در پیشگاه خداوند به شمارمى‏رفت.

    از این گذشته چشم همه اعراب به این شهر دوخته شده بود.

    اما جنگهایى که در این هفت سال، تمام توجه و همّ پیامبر را به خودمشغول داشته بود و نیز ضعفى که پیامبر در یارانش مى‏دید، آن‏حضرت رااز حرکت به سوى مکّه، باز مى‏داشت.

    از این رو وقتى پیامبر فرصت را مناسب دید، در اندیشه بازگشت به‏مکّه برآمد و مسلمانان را از تصمیم خود آگاه کرد و فرمود: مى‏خواهدتنها براى اداى مناسک به مکّه رود.

    ولى مسلمانان با پیامبر خدا همراهى‏کردند، و از این رو پیامبر با یکهزار و چهارصد تن از مهاجران و انصار به‏سوى مکّه رهسپار شد.

    امّا کفار قریش دریافتند که ورود مسلمانان بدون تحمل هیچ آزارواذیتى به مکّه، شهرى که سالها پیش از آن رانده شده بودند، موجب‏شکست وسرافکندگى آشکارى براى قریش خواهد شد.

    بنابراین در صدد برآمدند تا از ورود مسلمانان به مکّه جلوگیرى کنند.

    وجلوداران سپاه خود را به طرف پیامبر و یارانش گسیل داشتند، تا دربرابر مسلمانان بایستند.

    رسول خدا نیز مسیر خود را از جاده اصلى تغییرداد تا با این سپاهیان درگیر نشود.

    کفار وقتى از تغییر مسیر پیامبر آگاهى‏یافتند که آن‏حضرت به بلندیهاى "المرار" در پایین مکّه رسیده بود.

    آنگاه پیامبر یکى از مسلمانان را به سوى قریش فرستاد، تا بدانها پیغام‏دهد که وى براى جنگ نیامده بلکه قصد به جاى آوردن عمره را دارد.

    قریش نیز فرستادگانى به سوى آن‏حضرت روانه کردند، و از وى‏خواستند تا از تصمیم خود منصرف شود.

    پیش از این نیز گروهى را براى‏مقاومت در مقابل پیامبر فرستاده بودند؛ که مسلمانان آنها را دستگیروهمگى را حبس کرده بودند.

    چون قریش بر جلوگیرى از ورود پیامبر به خانه خدا پافشارى‏مى‏کرد، آن‏حضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: ما هیچگاه از جنگ این‏قوم باز نمى‏گردیم و براى پایدارى در جنگ باز از مسلمانان تقاضاى‏بیعت نمود.

    مسلمانان نیز براى پیروزى یا شهادت به آن‏حضرت دست‏بیعت دادند.

    صلح نامه قریش وقتى گزارش بیعت جدید مسلمانان با پیامبر به قریش داده شد، آنان‏از این امر وحشت کرده، عده‏اى را براى صلح به نزد او فرستادند.

    پیامبرنیز با آنان صلح‏نامه‏اى منعقد کرد که مهم‏ترین بندهاى آن از این قرار بود: 1 - آتش بس میان دو گروه براى مدت دو سال.

    2 - هرکس به اردوى مسلمانان پناه برد باید بازگردانده شود ولى اگرکسى از مسلمانان به نزد کفار آمد، نباید تحویل مسلمانان داده شود.

    3 - مسلمانان باید امسال از انجام مناسک منصرف شوند و به جاى آن‏سال آینده به مکّه وارد گردند.

    4 - هر دو طرف مى‏توانند پیمان هرکس را که خواستند بپذیرند.

    این سیاست صلح‏جویانه و مسالمت‏آمیز که پیامبر آن را دنبال کرد،توانست راههاى بسته پیشرفت و پیروزى را در مقابل آن‏حضرت بگشاید.

    زیرا پس از تأمین امنیت و آسایش جبهه داخلى، آنان مى‏توانستند بادنیاى خارج جبهه خارجى رویارو شوند که این امر در گرو انعقاد این‏پیمان بود.

    تا فراسوى جزیرهالعرب: 1 - پس از امضاى این صلح‏نامه، پیامبر مستقیماً نامه‏هایى به تمام‏رهبران و فرمانروایان دولتهاى همسایه نوشت.

    آن‏حضرت نامه‏هایى به‏پادشاه روم، ایران، حبشه و قبط نگاشت.

    همچنین نامه‏هایى نیز خطاب‏به فرمانروایان بُصرى‏ و دمشق و حکمران بحرین و دو فرمانرواى عمان‏وحکمران یمامه درباره مسئولیّت رسالت خود و تبلیغ آن ارسال داشت.

    این نامه‏هادر نشر دعوت اسلامى و نابودى کفر از تأثیر شگرفى‏برخوردار بودند.

    برخى از مخاطبان پیامبر، به دعوت وى پاسخ مثبت گفته، اسلام‏آوردند، مانند فرمانرواى حبشه و حکمران بحرین و دو فرمانرواى عمان‏که البته این امر براى اسلام فتحى بزرگ به شمار مى‏رفت.

    امّا دسته‏اى‏دیگر از این پادشاهان واُمَرا، دعوت آن‏حضرت را رد کردند امّا همچنان‏حرمت پیامبر را پاس داشتند و او را تأیید نمودند.همچون پادشاه روم‏وقبط و یمامه.

    برخى از آنان نیز نه تنها دعوت آن‏حضرت را قبول نکردندبلکه وى را مورد اهانت قرار دادند، و دعوت او را به تمسخر گرفتند،مانند پادشاه ایران و فرمانروایان بُصرى‏ و دمشق.

    2 - در سال بعد پیامبر در رأس یارانش که با وى در حدیبیه حضورداشتند، به عزم عمره به سوى مکّه روانه شد.

    کفار میدان را براى‏آن‏حضرت خالى گذارده و خود از مکّه خارج شده بودند تا مبادا میان دوطرف برخوردى ایجاد شود.

    در واقع این عمل به منزله اجراى یکى از مفادصلح‏نامه‏اى بود که در سال گذشته میان مسلمانان و کفار به امضا رسیده‏بود.

    اینک پیامبر پس از هفت سال دورى از مکّه براى نخستین بار به آن‏شهر مقدّس گام نهاد.

    پیمان‏شکنى قریش و فتح مکّه‏ پیامبر پس از سه روز اقامت در مکّه به مدینه بازگشت.

    پس از این‏سال کفار قریش، برخى از مفاد صلح‏نامه را زیر پا نهادند.یکى از آن‏موارد، حمله آنان به قبیله "خزاعه" بود.

    این قبیله با پیامبر هم‏پیمان بودولى طبق مفاد صلح‏نامه قریش نمى‏بایست با هم‏پیمانان پیامبر وارد جنگ‏شوند، و بر ضد ایشان به دشمنانشان کمک و یارى دهند.

    با حمله قریش‏به قبیله "خزاعه" بر پیامبر روا بود که با قریشیان به جنگ به پردازد.

    آن‏حضرت نیز یارانش را گردآورده به همراه عده‏اى از قبایل مسلمانان که‏در اطراف مدینه سکونت داشتند به سمت مکّه در حرکت شد.

    او پیش ازحرکت به سوى مکّه، افرادى را به عنوان دیده‏بان و نگهبان بر مسیر راه‏گماشت تا مواظب باشند "جاسوسان" خبر خروج وى را به مکّیان نبرندوکار به‏جنگ نیانجامد زیرا آن‏حضرت قصد درگیرى وخون‏ریزى نداشت.

    چون پیامبر با سپاهش به "حى ظهران"، در نزدیکى مکّه، رسید به‏افرادش فرمود تا آتش فراوانى بیفروزند آنان نیز چنین کردند.

    این امرهراسى بزرگ در دل کفار انداخت.ابوسفیان که راه مکّه را زیر نظرگرفته بود، با دیدن آن همه آتش وحشت‏زده به نزد عبّاس، عموى پیامبر،رفت.

    عبّاس او را به نزد پیامبر برد.

    میان آنها گفتگوهایى رد و بدل شدوسرانجام ابوسفیان اسلام آورد.

    با مسلمان شدن ابوسفیان و برخى ازجنگ‏آوران قریش و رؤساى آنها، مکّه توان خود را براى مقابله از دست‏داد.

    بدین‏ترتیب، دیگر نیروى بازدارنده‏اى وجود نداشت تا از ورودپیامبر به مکّه جلوگیرى کند.

    پیامبر در این حمله نظامى، تاکتیکى بى‏مانند انتخاب کرد و همین‏تاکتیک عاملى بود تا از افزایش شمار کشته‏ها جلوگیرى نماید.

    تاکتیک‏پیامبر آن بود که پیش از ورود به شهر مکّه اعلام کرد هرکس سلاح خود رابر زمین بگذارد یا به خانه ابوسفیان پناهنده شود، و یا به خانه خودش‏برود، یا در کنار کعبه جاى گیرد، و یا در زیر پرچم ابو رویحه درآید،در امان است.

    آنگاه به سپاهیانش فرمود تا شهر را محاصره کنند و از هرطرف وارد شهر شوند و جز با کسانى که با آنها به مقابله مى‏پردازند،جنگ و ستیز نکنند.

    سپس پیامبر، بدون آنکه با حرکت مخالفى رودررو شود، به مکّه قدم‏نهاد.

    تنها برخوردى که روى داد، برخوردى بود که میان خالد بن ولید که‏از پایین مکّه وارد آن شهر شده بود، با عده‏اى از کفار به وقوع پیوست.

    خالد در این درگیرى دوازده نفر از کافران را به هلاکت رساند و یک تن ازمسلمانان نیز در این جنگ شهید شد.

    سپس پیامبر، ضمن خطبه‏اى که درخانه کعبه ایراد کرد، فرمان عفو عمومى نسبت به کلیه مشرکان را صادرفرمود.

    بافتح مکّه، مسلمانان پایه‏هاى‏حاکمیت مطلق خودرا بر جزیرهالعرب،که مردم آن مکّه را پایگاه دین و دنیاى خود به حساب مى‏آوردند،استحکام بخشیدند.

    نبرد حنین‏ آنگاه پیامبر فرمود تا بتهایى را که در حول و حوش مکّه پرستیده‏مى‏شد درهم کوفته از بین ببرند.

    پیامبر اطلاع پیدا کرد، که گروهى ازقبایل عرب همدست شده‏اند، تا به مکّه یورش آورند و مسلمانان رابکشند.

    قبایل هوازن وثقیف نیز جزو همدستان این گروه بودند.

    چون پیامبر نسبت به صحت این گزارش وقوف یافت، دوازده هزارنفر از مسلمانان را بسیج کرد و به رویارویى آنان گسیل داشت.

    سپاهیان‏دو طرف در وادى حنین با یکدیگر روبه‏رو شدند.در آنجا تنگه‏اى بود که‏دشمن پیش از مسلمانان، آن تنگه را به تصرف خود درآورده بود.

    وقتى مسلمانان بدان محل رسیدند، سپاه دشمن که در آن تنگه کمین‏کرده بود، بر آنان تاخت.

    در اثر این حمله، گروهى از مسلمانان گریختندوهرج ومرج درمیان لشکریان مسلمان حکمفرما شد.

    امّا پیامبر ثابت‏واستوار، برجاى ماند.

    برخى از مسلمانان نیز در کنار آن‏حضرت باقى‏ماندند.

    به تدریج دیگر مسلمانانى که از میدان گریخته بودند در نزدآن‏حضرت گرد آمدند وهمچون جبهه‏اى واحد بر کفار یورش بردندوصفوف آنان را درهم شکستند.

    دشمنان براى تقویت روحیه سپاهیان خود، همه وسایل و زنان خود رانیز به میدان نبرد آورده بودند، با فرار آنان، مسلمانان به غنایم فراوانى‏دست یافتند وپیامبر این غنایم و اموال به دست آمده را در کار تألیف‏قلوب قریش به کار گرفت.

    پس از پایان این جنگ، پیامبر در اندیشه‏بازگشت به مدینه شد.

    آغاز عصر درخشان جزیرهالعرب‏ پیش از بازگشت به مدینه، آن‏حضرت گروهى از لشکریان اسلام را به‏تعقیب کفار، که بار دیگر براى حمله به مسلمانان و برافروختن آتش‏جنگ گرد آمده بودند،فرستاد.

    یکى از این لشکرها، به سوى طائف که‏کفار را در خود پناه داده بود، عازم شد.

    دژهاى طائف بسى بلندتر از آن‏بود که مسلمانان یاراى دستیابى بدانها را داشته باشند.

    بنابراین، بدون‏آنکه بتوانند به درون دژها قدم نهند، بازگشتند.

    همین که پیامبر به مدینه‏رسید، هیأتهایى از نقاط مختلف جزیرهالعرب بر آن‏حضرت وارد شدندو یک به یک گرایش خود را به اسلام اعلان نمودند؛ و از آن‏حضرت‏درخواست مى‏کردند که تنى چند از مبلغان را براى تعلیم دستورات اسلام‏به میان آنها گسیل دارد.

    در سال هشتم، سوره برائت توبه نازل شد.

    با نزول این سوره،پایان دوره سیاهى و تباهى جزیرهالعرب و آغاز دوره درخشان آن اعلام‏گردید.

    پیامبر، حضرت على علیه السلام را به مکّه فرستاد تا این سوره را درمیان‏حجاجى که در منى گرد آمده بودند، بخواند.

    در آن سوره، به صراحت‏اعلان شد که مشرکان از این پس نباید به مسجدالحرام وارد شوند.

    زیرانجس هستند وخداوند از آنان بیزار است.

    همچنین در آن سوره آمده بودکه هیچ عهد وپیمانى از مشرکان پذیرفته نیست و ریختن خون مشرکان‏پس از چهار ماه دیگر، بر مسلمانان حلال و رواست.

    پس از این اعلان، هیچ کس در جزیرهالعرب نبود که اظهار شرک‏کند، مگر گروههایى اندک که از ترس مسلمانان گریخته بودند و پنهانى‏بر کیش گذشته خود پافشارى مى‏کردند.

    پیامبر درصدد جنگ با روم برآمد.

    عده‏اى از سپاهیان رومى در دیارشام که امارتى عربى ولى تحت نفوذ امپراتورى روم بود، به سر مى‏بردند.

    پیامبر همراه سپاهیان اسلام که تعداد آنان بیش از سى هزار نفر بود و ده‏هزار تن از آنان سواره و مجهز به سلاحهاى کامل بودند، به سوى نیروهاى‏رومى حرکت کرد.

    این اقدام پیامبر به خاطر شایعه‏اى صورت گرفت که در مدینه بر سرزبانها افتاده بود.

    مردم مى‏گفتند سپاه روم اندیشه جزیرهالعرب و سرکوب مسلمانان رادر سر دارد.

    امّا وقتى پیامبر با سپاهیانش به منطقه تبوک رسید، دانست‏که این شایعه بى‏اساس و دروغ بوده است.

    لذا با مردم آن دیار از در آشتى‏درآمد و بر "رومه" دست یافت.

    آنگاه پیامبر پس از آنکه مرزبانانى ازمردم خطه شام و حجاز برضد دشمنان به کار گماشت و تخم ترس و رعب‏از حمله ناگهانى مسلمانان برضد رومیان را در دل آنان کاشت، به سوى‏مدینه بازگشت کرد.

    منابع: سایت اینترنتی http://library.tebyan.net/subject1/book_70_1.htm شیعه در پیشگاه قرآن و اهل بیت ترجمه قسمتی از پانزدهم بحارالانوار (ترجمه علی تهرانی) الهیات و معارف اسلامى، آیت الله جعفر سبحانى.

    البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، دارالکتب العلمیه، قم.

    سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى، صدرا، چاپ سوم، 1366.

    صحیفه نور، وزارت ارشاد اسلامى.

    روزنامه جمهورى اسلامى.

کلمات کلیدی: پیامبر اسلام - غزوات

غزوات پيامبر اسلام 1- نبرد بدر شکوه قدرت‏ روزى به پيامبر خبر رسيد که يکى از کاروانهاى تجارى قريش از آن‏حدود عبور مى‏کند. پيامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربيرون آمد. از طرفى خبر حرکت پيامبر به کاروانيان رسيد و آنان نيز به‏طريقى اين خبر را

طرح‌ تحقیق‌ 1 طرح‌ موضوع‌ یکی‌ از دوران‌های‌ حساس‌ تاریخ‌ جهان‌، عصر بعثت‌ و نبوت‌ آخرین‌ پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است. مردی که‌ توانست‌ انسان‌ هایی‌ را پرورش‌ داده‌، بر روند تاریخ‌ تأثیر گذارد و مسیر آن‌ راتغییر دهد. در راستا بررسی‌ زندگانی‌ برخی‌ از این‌ کارگزاران‌ و همراهان خواندنی‌ و قابل‌ بررسی‌است‌ که‌‌ از میان آن‌ها سعد ابی‌ وقّاص‌، فرزندش‌ عمربن سعد و پسر ...

غزوات يعني سفرهاي جنگي پيامبر اکرم (ص) که شخصاً در آن شرکت داشت، بيست و شش غزوه بود. البته بعضي هم گفته‌اند بيست و هفت غزوه[1] بوده است. گروه اول رفتن پيامبر (ص) را به خيبر و وادي القري يک غزوه گرفته‌اند و آنها بيست و هفت غزوه به حساب آورده‌اند. جن

پرچم توحيد در تمام غزوات پيامبر به جز غزوه تبوک در دست امام علي‌(ع‌) بود و وي پرچمدار وجلودار سپاه بود و در غزوه تبوک از طرف پيامبر مأمور به حفاظت از مدينه شد. در اين مجال سعي بر آن است تا غزوات و جنگهايي که حضور حضرت علي‌(ع‌) در آنان‌سرنوشت ساز بو

است.يعني ناخودآگاه جوياي محبت و عاطفه است . دليل محکم براي اثبات ادعاي فوق همين گرايش طبيعي و غريزي انسان به اجتماع و زندگي اجتماعي است . تا در سايه اين اجتماع به نياز هاي فطري خويش دست يابد . دين اسلام به عنوان کامل ترين دين آسماني تاکيد ويژه اي بر

مهرورزي در اسلام : انسان به طور فطري موجودي عاطفي است.يعني ناخودآگاه جوياي محبت و عاطفه است . دليل محکم براي اثبات ادعاي فوق همين گرايش طبيعي و غريزي انسان به اجتماع و زندگي اجتماعي است . تا در سايه اين اجتماع به نياز هاي فطري خويش دست يابد . دين اس

از امام باقر (علیه السلام) از پدرانش، از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: همنشینی با بدان موجب سوء ظن به نیکان می شود و همنشینی با خوبان بدان را به خوبان می پیوندد و همنشینی فجار با نیکوکاران فجار را به نیکان ملحق می کند پس کسی که وضع او بر شما مشتبه باشد و دین و روش او را نشناسید به معاشرین او نگاه کنید. پس اگر معاشرین او اهل دین خدا بودند او نیز بر دین خدا است و اگر بر ...

-باج و خراج چیست؟ با مراجعه به کتابهای مختلف و افراد آگاه تعدادی از چیزهایی که به عنوان باج و خراج گرفته می شد نام ببرید. باج به معنی پول یا شیئی را به زور از کسی گرفتن و خراج یعنی پولی یا کالایی را باب ضرر و زیان به کسی دادن. در قدیم کشورهایی که با اسلام در جنگ بودند پس از شکست خوردن اگر مسلمان می شدند هیچ، و اگر می خواستند به دین خود (مسیحی، یهودی یا زرتشیت) بمانند 2 شرط اساسی ...

همسايه ها مي گن پسر همسايه بغلي رو گرفتن ! ? معاون وزير 3 تا خونه تو بهترين نقطه تهران داره ! ? شنيدم که احمد آقا رو به خاطر چک برگشتي گرفتن ! ? ولي من از دور و بري ها چيزهاي ديگه اي شنيدم و ... اين قبيل جملات را هر روز از زبان يکديگر مي شنو

((دوران زندگانی حضرت علی (ع) )) دوران زندگانی 63 ساله حضرت علی (ع) را می توان به پنج بخش تقسیم کرد : 1-از ولادت تا بعثت پیامبر اکرم (ص) 2-از بعثت تا هجرت 3-از هجرت تا رحلت پیامبر گرامی (ص) 4-از رحلت نبی اکرم (ص) تا خلافت ظاهری 5-از خلافت تا شهادت از ولادت تا بعثت حضرت علی (ع) در سال سی ام عام الفیل ( ده سال قبل از بعثت ) در خانه خدا چشم به جهان گشود . پیامبر اکرم (ص) ، علی (ع) ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول