خاندانی که رسول خدا درمیان آنها به دنیا آمد از بهترین خاندان عرب و شریفترین آنها بود...
میدانیم که علیبنابیطالب(ع) عموزاده رسول خدا بود و از نظر شرافت خانوادگی با آن حضرت سهیم و شریک بوده و پدر آن حضرت یعنی حضرت ابوطالب عموی رسول خدا، در زمان خود بزرگ خاندان بنیهاشم بود و افتخار کفالت رسول خدا و سرپرستی رهبر گرامی اسلام نیز نصیب او گردید.
چنانچه از روایات معتبر شیعه استفاده میشود، مقام شامخ وصایت انبیاء پس از عبدالمطلب به وی منتقل شده و میراث انبیای الهی بدو رسیده بود و بر طبق حدیثی امیرالمومنین (ع) فرمود:(به خدا سوگند پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هیچگاه بتی را پرستش نکردند.
از آن حضرت سؤال شد: پس چه چیزی را پرستش میکردند؟
فرمود: آنها به سوی خانه کعبه نماز میخواندند و تمسک به آیین ابراهیم(ع) داشتند.) و همانگونه که در روایات آمده است حضرت ابوطالب ایمان خود را از سران قریش و کفار مکه پنهان میداشت تا بهتر بتواند آن مسئولیت تاریخی و رسالت الهی و مهم خود یعنی دفاع از رسول خدا(ص) و نصرت دین اسلام را به اتمام رسانده و به اصطلاح از آنها تقیه میکرد تا سخنانش مؤثرتر و حمایتش کارگرتر باشد.
فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمومنین(ع) نیز از قریش و از خاندان بنیهاشم است.
فاطمه از زنان سابقهدار در تاریخ اسلام است و به خاطر محبتهایی که در دوران کودکی به رسول خدا کرده بود، شدیداً مورد علاقه آن حضرت بوده و پیغمبر خدا تا زنده بود از محبتهایی که این بانوی بزرگ اسلام در کودکی به آن حضرت کرده بود، یاد میکرد و دربارهاش دعای خیر میفرمود.
چون فاطمه برای آن حضرت همانند مادر مهربانی بود که او را چون عزیزترین فرزندان خود تربیت و بزرگ کرد.
درباره ایمان این بانوی محترمه به خدای تعالی و پیمبران الهی حتی قبل از نبوت نوشتهاند و شیعه و اهل سنت آن را نقل کردهاند که چون درد زاییدن بر او فشار آورد و هنگام ولادت آن حضرت گردید، فاطمه به کنار خانه کعبه آمد و با این چند جمله نارحتی خود را به پیشگاه خدای تعالی اظهار کرده، گفت: (پروردگارا من ایمان دارم به تو و همه پیمبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و او که این خانه کعبه را بنا کرد.
پرودگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان) از نظر روایات مسلم است که وفات فاطمه بنت اسد در مدینه اتفاق افتاد و در همان شهر مدفون گردید و اما تاریخ قطعی آن در دست نیست و از نقل صاحب اسدالغبه استفاده میشود که فاطمه پس از جریان ازدواج امیرالمومنین (ع) از دنیا رفت و روی این نقل وفات آن بانوی مکرمه در سالهای سوم وچهارم هجرت اتفاق افتاده است.
عمر فاطمه را در وقت وفات برخی شصت و پنج سال و برخی دیگر شصت سال ذکر کردهاند.
این بانوی فرخنده شش فرزند یعنی چهار پسر و دو دختر به ابوطالب عنایت فرمود.
میان محدثین محشور است که امیرالمؤمنان در سیزدهم رجب، سی سال پس از عامالفیل به دنیا آمد.
شیخ طوسی (ره) در کتاب تهذیب فرموده: ((آن حضرت در شهر مکه و در خانه کعبه و در روز جمعه سیزدهم رجب سی سال پس از عامالفیل ولادت یافت.)) علامه امینی رحمهالله در جلد ششم الغدیر داستان ولادت آن حضرت را در خانه کعبه از بیشتر از بیست کتاب از کتابهای اهل سنت و بیش از پنجاه کتاب از کتابهای علمای شیعه نقل کرده است.
اصل حدیث مطابق آنچه شیخ صدوق و محدثین دیگر شیعه رضوانالله علیهم نقل کردهاند از یزیدبن قعنب روایت شده که گوید: ((من و عباسبن عبدالمطلب و جمعی از قبیله بنی عبداعزی رو به روی خانه کعبه در مسجدالحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنتاسد که درد زایمان او را ناراحت کرده بود، پدیدار گشته و نزد خانه آمد و گفت: پروردگارا من ایمان دارم به تو و به همه پیغمبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد.
پرودگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان.
یزیدبنقعنب گوید: ناگهان دیدم قسمت پشت خانه کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز (مانند نخست) به هم پیوست، ما که چنان دیدیم خواستیم قفل در را باز کنیم ولی در باز نشد و دانستیم که (سری در این کار هست و این ماجرا) از جانب خدای تعالی است.
این مطلب بسرعت در شهر پیچید و مردم در سر هر کوی و برزن از آن بحث و گفتگو میکردند و زنان پردهنشین نیز از این ماجرای شگفتانگیز باخبر شده و از آن سخن میگفتند.
سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد، فاطمه از همان مکان بیرون آمد و علی (ع) را در دست داشت و به مردم میگفت: (( خدای تعالی مرا به زنان پیش از خود برتری بخشید زیرا آسیه دختر مزاحم خدای عزوجل را در مکانی پرستش کرد که جز به صورت اضطرار و ناچاری نمیبایستی پرستش او را نمود و مریم دختر عمران نخله خشک را حرکت داد تا از آن رطب تازه خورد و من در خانه خدا رفتم و از روزی و میوه بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیروی آیم هاتفی ندا کرد که ای فاطمه نام این مولود را علی بگذار که خدای علیاعلی فرماید: من نام او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم و من مشکلات علم خویش او را واقف ساختم و اوست کسی که بتها را در خانه من میشکند و اوست کسی که بر پشتبام خانهام اذان گوید و مرا تقدیس کند و وای به حال کسی که او را دشمن داشته و نافرمانیش کند.
از افتخاراتی که نصیب علی(ع) شده این است که تربیت وی در دامان رسول خدا انجام شد و از کودکی در کنار آن حضرت بود.
و به گونهای که مورخین نوشتهاند سبب آن بود که قریش دچار خشکسالی و مضیقه سختی شد و ابوطالب مردی عیالوار بود و از نظر مالی نیز در مضیقه و فشار قرار داشت و برادرش عباسبن عبدالمطلب مردی ثروتمند بود و وضع مالی خوبی داشت.
محمد(ص) که در آن وقت به خاطر ازدواج با خدیجه جدای از ابوطالب زندگی میکرد و ثروت خدیجه نیز در اختیار آن حضرت قرارگرفته بود به عمویش عباس فرمود: برادرت ابوطالب عیالوار است و خود شاهد این خشکسالی و سختی هستی، بیا نزد او برویم و بار مخارج او را سبک کنیم.بدین ترتیب که من یکی از فرزندانش را برگیرم و تو نیز یکی را.
عباس پذیرفت و به اتفاق آن حضرت ابوطالب رفتند و منظور خود را با او در میان گذارده گفتند: ما برای سبک کردن بار سنگین خرجی را که به عهده داری نزد تو آمدهایم و پیشنهاد بردن دو تن از فرزندان او را بیان کردند.
ابوطالب گفت: اگر عقیل را برای من بگذارید هر چه خواهید بکنید، و هر که را خواهید ببرید.
اینجا بود که محمد(ص) علی را برگرفت و نزد خود برد و عباس نیز جعفر را برداشته و پیش خود برد.
علی(ع) دوران کودکی خود را در خانه رسول خانه(ص) گذارند و در دامان آن بزرگوار تربیت شد تا آنکه برطبق نقل مشهور به سن ده سالگی یا دوازده سالگی رسیده بود که رسول خدا(ص) مبعوث به رسالت شد.
علی(ع) نخستین مردی بود که به رسول خدا(ص) ایمان آورد.
او از کودکی در خانه رسول خدا(ص) بود و همچون فرزندی برای آن حضرت به شمار میرفت و انجام کارهای او را بر عهده داشت.
و شب و روز نزد رسول خدا بود و محرم اسرار زندگی او گردیده بود و با توجه به علاقه شدیدی که بین آن دو وجود داشت، به همانگونه که رسول خدا در آغاز نبوت رسالت خود را به همسرش خدیجه خبر داده و او را به دین خود دعوت کرده بود، علی(ع) ر نیز در جریان آیین الهی و رسالت خود قرار داد و او را به آیین جدید دعوت نمود.
رسول خدا(ص) نیز عنایت خاصی داشت تا هر چه بر او نازل میشود به علی یاد دهد و او را به عنوان بهترین و کاملترین شاگرد خود برای آینده اسلام تربیت نماید.
شاهد این گفتار نیز روایت دیگری است که در مناقب آمده: ((و روایت کشده که هرگاه در شب به پیغمبر وحی میشد پیش از آنکه آنشب را صبح کند آنچه را بر او وحی شده بود به علی خبر میداد و اگر در روز بر او وحی میشد، شب نمیکرد تا آن را به علی یاد دهد....)) لیله المبیت سیزده سال پرماجرای توقف رسول خدا(ص) را پس از بعثت در شهر مکه پشت سر میگذاریم.
در سالهای آخر این رسالت بزرگ در مکه یعنی دهم و یازدهم دو حامی بزرگ و دو پشتیبان باوفای رسول خدا یعنی ابوطالب و خدیجه از دنیا رفتند و ادامه کار برای پیامبر بزرگوار اسلام در مکه مشکلات زیادی داشت که سبب اصلی آن جرئت و جسارت بیشتر دشمنان نسبت به آن حضرت بود.
به دنبال همین جسارت و جرئت زیاد دشمنان اسلام بود که در پی یک نشست و شور دستجمعی مشرکان تصمیم به قتل پیامبر اکرم(ص) گرفتند و شبی که خواستند این تصمیم را عملی کنند رسول خدا به دستور پرودگار خود از شهر مکه خارج و از طریق غار ثور عازم یثرب گردید.
اینبار رسولخدا(ص) خطرناکترین و در عین حال حساسترین مأموریتها را به علی(ع) سپرد و او را مأمور کرد تا در بستر آن حضرت بخوابد و برد مخصوص او را به خود پیچید و خود آن حضرت پس از تاریک شدن شب از خانه خارج شد و به سوی غار ثور حرکت کرد.
باری علی(ع) آن شب را تا به صبح در بستر رسول خدا خوابید و با اینکه هر لحظه بیم آن میرفت که پانزده نفرمرد قوی هیکل بر سر او بریزند و او را قطعه قطعه کنند، همچنان ثابت و استوار در جای آن حضرت خوابید تا چون هوا روشن شد و فجر طالع گردید، یک مرتبه به درون خانه ریختند و در این وقت علی(ع) که خیالش از جانب رسول خدا آسوده شده بود، ناگهان از جا برخاست و آنها مشاهده کردند که خفته در بستر علی(ع) است و آنکس که از سرشب تا به صبح سنگها را بر سر و بدن خوی میخرید وی بوده و کسی را که به دنبالش آمده بودند و میخواستند او را بکشند از دست آنها گریخته است.
علی(ع) در این وقت به روی آنها فریاد زد: ((چه خبر است؟)) مشرکان که سخت ناراحت شده بودند، گفتند: ((محمد کجاست؟)) علی(ع) فرمود: ((مگر مرا به نگهبانی او گماشته بودید؟)) مگر شما او را به اخراج از این شهر تهدید نمیکردید؟
او هم با پای خود از شهر شما رفت!)) طبق دستور رسول خدا(ص) علی(ع) پس از هجرت آن بزرگوار چند روز در مکه ماند که بنا به گفته مشهور مورخان سه روز بیشتر نبوده تا بدهیهای رسول خدا پرداخته و امانتهایی را که نزد وی بود به صاحبان آنها بازگرداند.
سپس فواطم یعنی فاطمهزهرا (س) فاطمه بنتاسد و فاطمه دختر زبیربنعوام را برداشته و به قصد هجرت به سوی مدینه و الحاق به رسول خدا حرکت کرد.
به گفته برخی از اهل تاریخ چند زن و مرد دیگر نیز بدانها ملحق شده و یک کاروان کوچکی را تشکیل داده و به راه افتادند.
علی (ع) در این سفر بسیار رنج کشید و حتی با دشمنان اسلام درگیر شده و ناچار به جنگ و زد و خورد گردید.
روزی که رسول خدا(ص) از غار ثور به سوی مدینه حرکت کرد بر طبق گفته مشهور روز اول ربیعالاول بود و روزی که به محله قباء، نخستین محله مدینه وارد شد، روز دوازدهم آن ماه بود.
یعنی فاصله ما بین مکه و مدینه را دوازده روز پیمود و سپس در محله قباء توقف کرد.
از ابی رافع روایت کردهاند که علی(ع) با پای پیاده فاصله راه مکه تا مدینه را طی کرد و به همین جهت پاهای مبارکش ورم کرده و زخم شده بود.
چون رسول خدا(ص) از ورود وی مطلع گردید، فرمود: ((او را نزد من آرید)) به آن حضرت عرض شد: ((نمیتواند راه برود؟)) رسول خدا برخاست و نزد وی آمد و هنگامی که علی را دید او را دربرگرفته و چون پاهای او را مشاهده کرد که متورم شده و خون از آنها میچکد، گریست و آب دهان خود را در میان دستها ریخت و به پاهای علی مالید و برای شفای آن دعا کرد و از آن پس تا علی زنده بود از درد پا شکایت نکرد.
نخستین کاری را که رسول خدا پس از ورود به مدینه انجام داد، بنای مسجد مدینه بود که به دستور حضرت زمین آن را خریداری کردند و شروع به ساختمان مسجد کردند.
رسول خدا نیز مانند دیگر مسلمانان در کار ساختن مسجد شرکت میکرد و سنگ و خاک به این طرف و آن طرف میکشید ومسلمانان برای سرگرمی خود ارجوزه میخواندند.
سرانجام وقتی کار مسجد به پایان رسید رسول خدا(ص) و جمعی از مهاجرین برای خود ااقهایی در اطراف مسجد و متصل به آن ساختند و هر کدام درز از اتاق خود به طرف مسجد باز کردند که در هنگام نماز و اوقات دیگری که میخواستند به مسجد بروند از همان درها رفت و آمد میکردند، تا پس از چندی از طرف رسول خدا(ص) دستور آمد که: ((همه درها را ببندید جز در خانه علی.)) و چون اصحاب زبان به اعتراض گشودند که چگونه شد که درهای خانه ما را بستی و در خانه علی(ع) را باز گذاشتی؟
در پاسخ فرمود: ((من از پیش خود این کار را نکردم که درهای شما را ببندم و در خانه علی را باز کنم، بلکه خدای تعالی بود که در خانه علی را باز کرد و در خانه شما را مسدود نمود.)) چند ماهی از ورود رسول خد به مدینه نگذشته بود که آن حضرت طی مراسمی میان اصحاب خود از مهاجر و انصار پیمان برادری و اخوت بست و آنها را با یکدیگر برادر کرد و خود رسول خدا نیز با علیبن ابیطالب پیمان برادری بست و بدو فرمود: ((تو برادر منی و من هم برادر تو هستم.)) علی(ع) در بدر سال دوم هجرت فرا رسید مشرکین مکه نخست به عنوان نجات کاروان و سپس به منظور جنگ با مسلمانان به بدر آمدند.
رسول خدا نیز با اصحاب و یاران خود قبل از ورود لشگر قریش به بدر آمده بودند.
بر طبق نقل مشهور از اهل تاریخ، روز هفدهم ماه رمضان بود که دو لشگر در برابر یکدیگر صفآرایی کردند.
لشگر اسلام سیصد و سیزده نفر بودند و لشگر قریش حدود یکهزار نفر و به گفته برخی نهصد و پنجاه نفر بودند.
در میان لشگر اسلام فقط شش زده و هشت عدد شمشیر وجود داشت.
نخست از میان لشگر قریش عتبه، شیبه و ولید، فرزند عتبه.
که هر سه از شجاعان قریش و از بزرگان آنها بودند، (ریاست لشگر قریش با عتبه بود) به میدان آمده و مبارز طلبیدند.
از سوی لشگر مسلمانان نیز سه تن از انصار مدینه به نامهای عوف، معوذ و عبداللهبنرواحه به جنگ آنها رفتند اما وقتی خود را معرفی کردند عتبه با تکبر و به صورت تحقیرآمیزی گفت: ((ما را به شما نیازی نیست، کسانی باید به جنگ ما بیایند که همشأن ما باشند.)) رسول خدا(ص) فرمود: ((ای عبیدهبنحارث، ای حمزه، و ای علی برخیزید.)) و چون به میدان آمدند و عتبه آنها را شناخت با غرور و نخوت گفت: ((آری شما همشأن ما هستید و سپس به یکدیگر حمله کردند.)) عبیدهبنحارث با عتبه درآویخت، حمزه به جنگ شیبه رفت و علی(ع) به ولید حمله برد.
حمزه و علی(ع) شیبه و ولید را به قتل رسانده و به کمک عبیدهبنحارث که عتبه نبرد میکرد، آمدند و عتبه را نیز به قبل رساندند.
پس از قتل این سه، جنگ تنبهتن و حمله عمومی آغاز شد و خدای تعالی نیز یاری کرد و مشرکان با اینکه از هر جهت بر مسلمانان برتری و تفوق داشتند، بسختی شکست خورده و با به جای گذاردن هفتاد کشته و هفتاد اسیر میدان جنگ را ترک کرده و بسرعت به سوی مکه گریختند و بزرگترین پیروزی نصیب مسلمانان گردید.
عاصبنسعید، طعیمهبنعدی که از سران کفر و ضلالت بودند و نوفلبنخویلد که از سختترین دشمنان رسول خدا(ص) به شمار میرفت و قریش او را در کارها پیوسته مقدم میداشتند و از او اطاعت و پیروی میکردند همه به دست علی(ع) به قتل رسیدند.
ابننوفل کسی است که وقتی رسول خدا(ص) شنید که وی در جنگ حاضر شده دربارهاش نفرین کرد و از خدای خود دفع او را درخواست نموده گفت: ((خدایا مرا از شر نوفل آسوده ساز.)) و چون در پایان جنگ شنید که نوفل به دست علی(ع) کشته شده تکبیر گفت و شکر خدای را به جای آورده گفت: ((سپاس خدای را که نفرین مرا درباره او اجابت کرد.)) ازدواج علی(ع) چون فاطمه(س) به سن رشد رسید بزرگان اصحاب آن حضرت از مهاجر و انصار برای خواستگاری فاطمه(س) به نزد رسول خدا(ص) آمدند.
پاسخی که پیغمبر خدا به همه آنها میداد این بود که من در مورد ازدواج فاطمه منتظر فرمان و دستور خدا هستم و کسی که تا به آن روز به این عنوان نزد پیغمبر(ص) نرفته بود، علی(ع) بود.
روز عمر با ابوبکر که هر کدام برای خواستگاری رفته بودند و همان پاسخ را شنیدند با خود گفتند: چنین به نظر میرسد که رسول خدا(ص) فاطمه را برای علی نگاه داشته، خوب به نزد علی برویم و او را برای این منظور نزد پیغمبر بفرستیم.
و از آن سو جبرئیل نیز نازل شده و دستور ازدواج فاطمه با علی(ع) را از طرف خدای تعالی به پیغمبر ابلاغ کرد.
عمر و ابوبکر به جستجوی علی(ع) رفته و او را در نخلستان مشغول آبیاری درختان خرما پیدا کردند.
پیشنهاد خواستگاری فاطمه(س) را از رسول خدا(ص) بدو دادند و علی(ع) نیز که خود مایل به اینکار بود با پیشنهاد آن دو نفر دست از کار کشید و پس از آن که وضو ساخته و دو رکعت نماز خوانده به خانه رسول خدا(ص) آمد ولی شرم و حیا مانع شد که منظور خود را بر زبان آورد، رسول خدا(ص) از وضع ورود و نظر کردن بر چهره علی(ع) مقصود او را دانسته و بدو گفت: ((برای خواستگاری فاطمه آمدهای؟)) و چون پاسخ مثبت شنید از او پرسید: ((برای انجام این کار از مال دنیا چه داری؟)) علی(ع) عرض کرد: ((شمشیری و اسبی و زرهام و شتر آب کشم.)) پیغمبر(ص) فرمود: ((اما شتر آبکش و شمشیر و است را که نمیتوانی صرف این کار کنی و همه آنها مورد حاجت توست، ولی زره خود را میتوانی بفروشی و صرف این کار کنی.)) علی(ع) به بازار آمده و زره خود را به 480 درهم فروخت و آن پول را آورده در دست پیغمبر ریخت و آن حضرت نیز مقداری از آن پول را به مقدادبناسود داد تا جهیزهای برای فاطمه تهیه کند.
مقداد هم به بازار رفته و سنگ آسیایی با ظرفی برای آب و تشکی از پوست خریداری کرده، و نزد رسول خدا(ص) آورد و آن حضرت به کمک یکی از زنان وسایل ازدواج و زفاف زهرا(س) را فراهم کرد.
پس از جنگ بدر مراسم زفاف و عروسی انجام شد.
علی(ع) در احد جنگ احد با مشکلات و گرفتاریهایی که برای مسلمانان در پی داشت و همچنین شهید شدن هفتاد تن از یاران باوفای رسول خدا و عزیزان اسلام به علت نافرمانی لشگریان از دستور پیامبر خدا آزمایش بزرگ و عظیمی نیز برای مسلمانان بود و مؤمنان و منافقان از یکدیگر مشخص شدند.
این حقیقت را خدای تعالی در چند آیه از سوره مبارکه آلعمران بیان فرموده است.
امیرالمؤمنین(ع) در این امتحان بزرگ به اتفاق همه تاریخنویسان از همه مسلمانان سربلندتر و ثابت قدمتر بود.
بدانگونه که از روایات استفاده میشود بجز علی(ع) و یکی دو نفر دیگر مانند ابودجابه و سهلبنحنیف، بقیه از میدان جنگ گریختند و در میان آن چند نفر باقیمانده نیز فداکاری و شجاعتی که از علی(ع) ظاهر گردید از دیگران ظاهر نشد.
در پارهای از روایات آمده است که تنها علی(ع) به جای ماند و بقیه همگی گریختند.
در این جنگ نیز همانند جنگ بدر رقم کشتهشدگانی که از دشمنان اسلام به شمشیر علی(ع) بتنهایی کشته شدند بیش از همه مقتولانی بودند که به دست سایر مسلمانان به قتل رسیدند.
بد نیست بدانید که لشگر دشمن در این جنگ حدود سههزار نفر و لشگریان اسلام هفتصد نفر بودند.
محل وقوع جنگ نیز دامنه کوه احد- یک فرسنگی شهر- بود که هم اکنون قبور شهدای احد در آنجا قرار دارد.
در این جنگ به خاطر پایداری و شجاعت مسلمانان و بخصوص حضرت امیرمؤمنان(ع) بیست و دو تن و به قولی بیست و هشت تن از مشرکین به قتل رسیدند.
به گفته ابنابیالحدید دوازده تن از آنها به شمشیر علی(ع) کشته شدند.
در این جنگ نیز همانند جنگ بدر پیروزی از آن مسلمانان بود.
اما نافرمانی جمعی از مسلمانان فاجعه آفرید و دشمن از پشت سر بدانها حمله کرد و موجب مصیبتهایی برای آنها گردید.
مفضلبنعبدالله از ابنعباس حدیث کند که گفت: ((برای علیبنابیطالب(ع) چهار فضیلت است که برای هیچ کس نیست: او نخستین مردی است در میان نژاد عرب و نژادهای دیگر که با پیغمبر(ص) نمازگزارد.
او پرچمدار آن حضرت در همه جنگها بود.
او کسی است که در روز جنگ احد با پیغمبر(ص) به جای ماند و مردانه تا پایان کار جنگید و در حالیکه مردم دیگر گریختند.
او تنها کسی بود که در میان قبر پیغمبر(ص) رفت و جنازهاش را در میان گور گذاشت.
در جنگ احد شانزده ضربه بر بدن علی(ع) وارد شد که هر کدام از آن ضربتها، حضرت را به زمین انداخت و کسی جز جبرئیل(ع) او را از زمین بلند نمیکرد.
علی(ع) در خندق شوال سال پنجم هجرت فرا رسید.
مشرکین مکه با همدستی یهودیان باقیمانده در مدینه و استمداد مکه با همدستی یهودیان باقیمانده در مدینه و استمداد از احزاب و قبایل مختلف با بیش از دههزار مرد جنگی به قصد اینکه پیغمبر و مسلمانان را یکسره کرده و به خیال خود برای همیشه فکر خود را از آنها راحتکنند به سمت مدینه حرکت کردند.
روزی که اینها به مدینه رسیدند به تحریک حیبناخطب یهود بنیقریظه که با رسول خدا(ص) پیمان عدم تعرض بسته بودند، پیمان خود را شکسته و آماده جنگ با مسلمانان شدند و برنگرانی مسلمانان و مردم مدینه بیش از پیش افزوده شد.
شهر مدینه و مسلمانان از هر سو مورد تهدید دشمنان خارج و داخل قرار گرفتند.
با بسته شدن و در محاصره گرفتن راهای ورود و خروج شهر و اشتغال مردم به حفر خندقی که به صلاحدید سلمان میخواستند دور قسمتی از راههای ورودی شهر حفر کنند تا جلوی هجوم دشمن را بگیرند از نظر آذوقه و خوراربار سخت در تنگا واقع شده و در مضیقه و فشار قرارگرفتند.
هر روزی که بر این محاصره و سختیها افزوده میشد برنگرانی و گرفتاری مسلمانان و فرار منافقان از میدان نبرد اضافه میگشت.
این نگرانی و وحشت وقتی به حد اعلای خود رسید که عمروبنعبدود تنی چند از بزرگان و دلاوران لشگر قریش تنگایی از خندق را پیدا کردند و توانستند با نهیب زدن به اسبان خود و پریدن از روی آن خود را به این سوی خندق که مسلمانان قرار داشتند رسانده و اسبهای خود را به جولان درآورند.
در این میان عمروبن عبدود که او را شجاعترین مرد عرب و با هزار مرد برابر میدانستند خود را به جلوی صفوف مسلمانان رسانده و مبارز طلبید و چون دید کسی پاسخ او را نمیدهد شروع به تمسخر و استهزا نموده و سخنانی در سرزنش مسلمانان بر زبان راند، و بجز علی(ع) که هر بار او مبارز میطلبید از جا برمیخاست و رسول خدا او را مینشانید، دیگر کسی نبود که پاسخ او را داده و جرئت رفتن به میدان او را داشته باشد.
نه تنها حرئت رفتن به میدان عمرو را نداشتند، بلکه دیگران را نیز از جنگ با او میترساندند و دل همه را خالی میکردند....
در حدیث مرفوع آمده است که رسول خدا(ص) هنگامی که علی(ع) در برابر عمرو قرار گرفت فرمود: ((همه ایمان با همه شرک روبهرو گردید.)) ابوبکربنعیاش گفته است: ((براستی علیبنابیطالب ضربتی زد که در اسلام از آن میمونتر و پربرکتتر نبود و آن ضربتی بود که در جنگ خندق زد و ضربتی نیز به آن حضرت زدند که در اسلام از آن ضربت شومتر نبود و آن ضربت ابنملجم لعنهاللهعلیله به آن حضرت بود.)) این حدیث در کتابهای شیعه و سنی متواتر است که رسول خدا درباره ضربتی که علی(ع) در آن جنگ زد و عمروبنعبدود را بدان کشت فرمود: همانا ضربت علی در روز (جنگ) خندق از عبادت جن و انس برتر بود.)) موضوع: زندگانی امیرالمؤمنین (ع) نام استاد: جناب آقای ارشادی نیا گردآورنده: شیوا سیف آبادی موضوع: زندگانی امیرالمؤمنین (ع) نام استاد: جناب آقای نوایی گردآورنده: سارا باقری زمستان 84