عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ایران
در مقام تحلیل انقلاب اسلامى ایران، یک رویکرد، آن را ملهَم از نهضت حسینى و مکتب عاشورایى مىداند و در همین بستر با بررسى عوامل اصلى محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقیه انقلاب نیز دانسته، بر حفظ و استمرار
آنها پاى مىفشارد.
نویسنده در این مقاله با مفروض گرفتن تأثیر پذیرى انقلاب اسلامى ایران از نهضت امام حسین(ع) به دنبال نشان دادن نوع تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن است و در این راستا عناصر رهبرى، مکتب و ملت را در هر دو حرکت با معرفى شخصیت رهبران جبهههاى حق و باطل به بحث مىگذارد.
مقاله حاضر مىکوشد، به این سؤالات پاسخ دهد:
1.
آیا عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثیر گذاشته است؟
2.
اگر عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثیر داشته در چه زمینهها و به چه صورتى بوده است؟
3.
آیا عاشورا، همانگونه که در پیدایش و پیروزى انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت، قادر است بر تداوم آن نیز تأثیر بگذارد؟
نیل به اینمقصود و هدف، چگونه و از طریق پیمودن چه راههایى امکانمىیابد؟
مقدمه
اگر چه تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلّم و بدیهى است، به همین دلیل، آن را به عنوان مفروض برگزیده است، اما به جهت آن که بر خوانندگان نیز این قطع و یقین حاصل شود، دو دلیل در اثبات آن اقامه مىکنیم: دلیل اوّل: امام خمینى(ره) به شکلهاى مختلف بر چنین تأثیرى اشاره کردهاند.
بهعنوانمثال:
«حجت ما براى این مبارزهاى که بین مسلمین و...این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و
لزوم این عمل...عمل سیدالشهدا (ع) است...حجتمان براین است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صدهزار از ما کشته بشود براى رفع ظلم...براى اینکه دست آنها را از این مملکت اسلامى کوتاه کنیم، ارزش دارد.
حجتمان هم کار حضرت امیر(ع)، و سیدالشهداست.»
گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینهزنى و نوحهسرایى نبود، br>15> خرداد پیش مىآمد ...
تمام این وحدت کلمهاى که مبدأ پیروزى ما شد، براى خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگوارى و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد...
اگر قیام سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمىتوانستیم پیروز شویم.
...
انقلاباسلامى ایران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است.
کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او
اسلام زنده نگه داشته مىشود.
دلیل دوم: بیشتر منابعى که زمینههاى زایش عاشورا و انقلاباسلامى را کاویدهاند، به مشترکات فراوان این دو اشاره دارند، از جمله:
الف.
در باره عاشورا، برخى نوشتهاند:
فرهنگ و تعالیم عاشورا داراى زمینههایى است که نمونههایى از آن عبارتند از:
.1 فرهنگ شهادت،
2.
فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،
3.
فرهنگ طاغوت ستیزى و طاغوت
زدایى،
4.
اصل پیروى از رضاى خدا و مصالح مسلمین،
5.
فرهنگ پیشگیرى از جرم و فساد
قبل از وقوع آن،
6.
فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر.
ب.
دیدگاه امام خمینى(ره) در باره انگیزههاى قیام امامحسین(ع) عبارت است:
1.
عمل، به تکلیف الهى، 2.
تشکیل حکومت اسلامى، 3.
نشر اسلام و بقاى آن، 4.
امر به معروف و نهى
از منکر، 5.
نجات اسلام از خطر تحریف، 6.
اصلاح امت و جامعه اسلامى، 7.
ظلم ستیزى عدالتخواهى.
ج.
در باره انقلاباسلامى.برخى عوامل پیدایش انقلاباسلامى را به این شرح توضیح
عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ایران در مقام تحلیل انقلاب اسلامى ایران، یک رویکرد، آن را ملهَم از نهضت حسینى و مکتب عاشورایى مىداند و در همین بستر با بررسى عوامل اصلى محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقیه انقلاب نیز دانسته، بر حفظ و استمرار آنها پاى مىفشارد.
نویسنده در این مقاله با مفروض گرفتن تأثیر پذیرى انقلاب اسلامى ایران از نهضت امام حسین(ع) به دنبال نشان دادن نوع تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن است و در این راستا عناصر رهبرى، مکتب و ملت را در هر دو حرکت با معرفى شخصیت رهبران جبهههاى حق و باطل به بحث مىگذارد.
مقاله حاضر مىکوشد، به این سؤالات پاسخ دهد: 1.
2.
3.
نیل به اینمقصود و هدف، چگونه و از طریق پیمودن چه راههایى امکانمىیابد؟مقدمه اگر چه تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلّم و بدیهى است، به همین دلیل، آن را به عنوان مفروض برگزیده است، اما به جهت آن که بر خوانندگان نیز این قطع و یقین حاصل شود، دو دلیل در اثبات آن اقامه مىکنیم: دلیل اوّل: امام خمینى(ره) به شکلهاى مختلف بر چنین تأثیرى اشاره کردهاند.
بهعنوانمثال: «حجت ما براى این مبارزهاى که بین مسلمین و...این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و لزوم این عمل...عمل سیدالشهدا (ع) است...حجتمان براین است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صدهزار از ما کشته بشود براى رفع ظلم...براى اینکه دست آنها را از این مملکت اسلامى کوتاه کنیم، ارزش دارد.
حجتمان هم کار حضرت امیر(ع)، و سیدالشهداست.» گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینهزنى و نوحهسرایى نبود، br>15> خرداد پیش مىآمد ...
...
کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته مىشود.
دلیل دوم: بیشتر منابعى که زمینههاى زایش عاشورا و انقلاباسلامى را کاویدهاند، به مشترکات فراوان این دو اشاره دارند، از جمله: الف.
در باره عاشورا، برخى نوشتهاند: فرهنگ و تعالیم عاشورا داراى زمینههایى است که نمونههایى از آن عبارتند از: .1 فرهنگ شهادت، 2.
فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل، 3.
فرهنگ طاغوت ستیزى و طاغوت زدایى، 4.
اصل پیروى از رضاى خدا و مصالح مسلمین، 5.
فرهنگ پیشگیرى از جرم و فساد قبل از وقوع آن، 6.
ب.
دیدگاه امام خمینى(ره) در باره انگیزههاى قیام امامحسین(ع) عبارت است: 1.
امر به معروف و نهى از منکر، 5.
ج.
در باره انقلاباسلامى.برخى عوامل پیدایش انقلاباسلامى را به این شرح توضیحدادهاند: 1.
مذهب، 2.
سلطه بیگانگان، 3.
رهبرى حضرت امام خمینى(ره)، 4.
شعار جدایى دین از سیاست، 5.
اسلام زدایى نظام حاکم، 6.
بیگانه بودن نظام حاکم با مردم، 7.
تحقیر شخصیت انسانى مردم، 8.
وحدت و یکپارچگى ملت.
د.
برخى زمینههاى انقلاب را به این شرح بر مىشمارند: 1.
ایجاد نارضایتى عمیق درمردم از شرایط حاکم، 2.
وجود رهبرى و ساختارهاى اجتماعى و سیاسى بسیجگر، 3.
گسترش روحیهانقلابى و مشارکت مردمى، 4.
سترش و پذیرش اندیشه حکومت اسلامى، 5.
مبارزه خشونت بار مردم با دولت.
بنابراین، شناخت و تبیین عوامل مؤثر در شکلگیرى انقلاباسلامى، بدون توجه به نقش و تأثیر نهضت بزرگ امامحسین(ع)، شناختى ناقص و به دور از واقع است.
البته، اجمالى که از تأثیر عاشورا بر انقلاباسلامى سخن گفتیم، براى درک عمیق این تأثیر، نارساست، ثانیاً بدون قالب بندى و پراکنده است.
از این رو، مقاله تلاش خواهد کرد تأثیر عاشورا در پیدایش انقلاباسلامى را در سه قالب: رهبرى، ایدئولوژى (اسلام) و مردم نشان دهد، زیرا بیشتر منابع مربوط به انقلاب اسلامى، این سه عامل را تنها عوامل زادن انقلاباسلامى و تداوم آن بیان مىکنند: 1.
«پیروزى انقلاباسلامى، بطلان بسیارى از نظریهها را به اثبات رساند و ثابت کرد نباید هر پدیدهاى را در لابراتور تجربى آزمایش کرد.
پیداست این همه، جز از طریق امدادهاى الهى و فرهنگ غنى اسلام و رهبرى خردمندانه امام خمینى و فداکارىهاى ملت سلحشور و اتحاد و همدلى همه اقشار ملت امکانپذیر نبود.» 2.
«عامل اصلى که موجب بروز و پیروزى انقلاباسلامى گردیده است، عامل اسلام زدایى شاه بوده ست...مسلّماً غیر از این عامل، باید عامل وحدت بخش و حرکت آفرین رهبرى دینى و مرجعیت والا مقامى نظیر امام خمینى را نباید به باد فراموشى سپرد...بنابراین، مهمترین عوامل بروز و پیروزى انقلاب را باید در دو مفهوم کلى دید: الف.
روح اسلام خواهى و خداخواهى مردم (امت) ب.
رهبرى دینى مورد قبول عامه مردم(امام).» 3.
«امام به عنوان وصل میان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سیاسى - انقلابى اسلام را بدان بازگرداند.
همانگونه که مکتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سهعامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مىآیند، همین سه عامل به عنوان عوامل مبقیه انقلابنیز محسوب مىگردند.» رهبرى در رأس قیام عاشورا، امامحسین(ع) و در فراز انقلاب اسلامى، امام خمینى(ره) قرارداشت.
یزید بن معاویه و محمدرضا پهلوى در سوى دیگر این دو نهضت بودند.
1.
حسین بن على(ع) امام خود را این گونه معرفى مىکند: «ما دودمان پیامبریم و به عهدهدارى این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانى که به ناحق مدعى آنند و میان شما به ستم و تجاوز حکومت مىکنند، سزاوار تریم».
حسین(ع) خطاب به ولید، هنگامى که از او خواست با یزید بیعت کند، فرمود: «ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتایم.
خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است.» امام در اعتراض به سخنان معاویه در مدینه که فضایل یزید را برمىشمارد، فرمود: «کسى را وانهادهاى که از نظر پدر و مادر و صفات شخصى از یزید بهتر است!» معاویه گفت: گویا خودت را مىگویى؟!
حضرت فرمود: آرى.» در جاى دیگر فرمود: به خدا قسم!
من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر یزید است، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.» 2.
یزید بن معاویه امامحسین(ع) در نامهاى به معاویه نوشت: «جوانى را به ولایت امر مردم تعیین کردهاى که شراب مىخورد و با سگ، بازى مىکند!
به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهاى.
چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت محمد(ص) مىگمارى؟!
شرابخوار که امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امت امین باشد؟!» «یزید، خودش گواه رأى اوست.
او براى همان کارهایى که مشغول است مثل بازى با سگها، کبوتربازى، نوازندگى و عیاشى، بهتر است.
بیش از این بار ستم بر دوش مکش.» یزید در سه سال پادشاهى، سه جنایت فجیع مرتکب شد: اوّل، در 61هجرى، امامحسین(ع) و خاندان عصمت و طهارت و یاران او را بهشهادترساند.
دوم، در 63 هجرى، به مدینه حمله کرد و به مدت سه روز، یاران وى مردم شهر را کشتند؛ اموال آنان را به غارت بردند و زنانشان را غاصبانه به مِلک خود درآوردند.
سوم، در 64 هجرى، به بهانه سرکوبى عبدالله بن زبیر که در خانه خدا پناه گرفته بود، به مکه حمله برد و خانه خدا را با منجنیق به سنگ و آتش بست.
امام خمینى(ره) مقام معظم رهبرى در معرفى حضرت امام(ع) فرمود: «امامخمینى(ره) آنچنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ، به جز انبیا و اولیاى معصومین(ع) به دشوارى مىتوان کسى را با این ابعاد و با این خصوصیات تصور کرد...آن بزرگوار، قدرت ایمان را با عمل صالح، اراده پولادین را با همت بلند، شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت، صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت، ابهت و صلابت رهبرى را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت.
الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتى دست نیافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیر گونهبود.» ایشان در جاى دیگر فرمود: «او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نیایشگر نیمه شبها و روح بزرگ زمان ما بود.
او الگوى کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامى بود.
او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را درجهان به اهتزاز در آورد و ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیت و خودباورى بخشید و او صلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد و امید را در دلهاى ملل تحت ستم جهان زنده کرد.
امام خمینى(قدس سره) پدر مهربان، معلم دلسوز، مرشد حکیم، دیدهبان همیشه بیدار، طبیب درد و درمان شناس، سروش رحمت خدا بر امت، یادگار انبیا و اولیا در زمین بود...امام خمینى(قدس سره) یک حقیقت همیشه زنده است.
راه او، راه ما؛ هدف او، هدف ما و رهنمود او، مشعل فروزنده ما است.» 4.
محمد رضا پهلوى یکى از نویسندگان مىنویسد: «شاه فردى بود که آن قدر از اموال این ملت بیچاره را به حسابهاى شخصى خود در بانکهاى خارج واریز کرد که طبق آمار منتشره در سالهاى پس از پیروزى انقلاباسلامى، سود خالص سرمایه گذارىهاى شاه در دنیا در هر دقیقه بیشاز شصت هزار دلار و سود سالانه او بالغ بر سه میلیارد دلار بودهاست.» از خیانتهاى بزرگ شاه به ملت ایران، جشن تاجگذارى بود که از بیستم مهر تا بیستم آبان 1346 برگزار شد.
بخشى از هزینههاى این جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد و 368 حبه مروارید به وزن دوکیلو و هشتاد گرم و از نظر قیمت، غیر قابل تخمین.
تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهى از جواهرات دیگر و طلا به قیمت تخمینى چهارده میلیون دلار.
پیراهن همسر شاه مزیّن به چهل هزار الماس.
وان حمام بلورین 75هزار دلار و هزینه درشکه مخصوص 150 هزار دلار.
امام خمینى(ره) بیش از هر کس، به امامحسین(ع) شبیه بود و محمدرضا پهلوى به یزید بن معاویه.
و این مقایسه که از سوى روحانیت و مردم صورت مىگرفت، از عوامل بروز وپیروزى انقلاب اسلامى به شمار مىرود.
براى تأیید این سخن، مىتوان به بخشى از یک سند از مجموعه اسناد منتشره شده سفارت آمریکا استناد کرد: روحانیون مسلمان کشور از جمله جسورترین منتقدین شاه به حساب مىآیند.
در یکى از بحثهاى مرسوم احساسى، شاه را با یزید که مسؤول قتل امامحسین[ع] در قرن هفتم بود مقایسه مىنمایند.
این رویداد تاریخى شیعه، هسته اصلى اسلام مرسوم در ایران بود و هر ساله در صدها نقطه از کشور با برپایى نمایشهاى دراماتیک نحوه قتل امامحسین(ع) و خانوادهاش را در اذهان زنده مىکنند.
چرا چنین مقایسهاى به پیروزى انقلاباسلامى مدد رساند؟
به آن دلیل که، حاصل این مقایسه آن بود که در یک سو امامِ نور و در سوى دیگر امام شرّ را مىدیدند.
به بیان دیگر، در امام عادل زمان، صفاتى را مىیافتند که به اسلام واقعى نزدیکتر بود و از اینرو، وى راحسین زمان و شایسته دفاع مىدیدند.
بخشى از این صفات را مرور مىکنیم: 1.
تکلیف گرایى وقتى دو نفر از سوى والى مکه براى امامحسین(ع) امان نامه آوردند تا از ادامه سفر بازش دارند، فرمود: «درخواب، پیامبر خدا را دیدم.
به چیزى فرمان یافتم که در پى آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم.» زمانىکه فرزدق از اوضاع نامطمئن کوفه گزارش داد، امام فرمود: «اگر قضاى الهى بر همان چه که دوست مىداریم، نازل شود، خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم...و اگر تقدیر الهى میان ما و آن چه امیدداریم، مانع شد، پس کسى که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است.» امامخمینى(ره) هم در این باره فرمود: «حضرت سیدالشهدا تکلیف براى خودش دانستند که بروند و کشته بشوند و محو کنند آثارمعاویه و پسرش را.» امامخمینى(ره) با درک پیام عاشورا، در سراسر زندگى سیاسى اجتماعى خویش بر معیار تکلیف عمل کرد و حرکت نمود و عقیده داشت: «همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور [به] نتیجه.» به هنگام پذیرش قطعنامه 598 فرمود: «شما را مىشناسم، شما هم مرا مىشناسید.
در شرایط کنونى آن چه موجب امر [قبولى قطع نامه] شد تکلیف الهىام بود.» 2.
قاطعیت و شجاعت ایمان راسخ به اداىتکلیف، شجاعت و قاطعیت مىآفریند.
به این دلیل، امامحسین(ع) پس از برخورد با سپاه حر فرمود: «شأن و موقعیت من، موقعیت کسى نیست که از مرگ بهراسد.» در جایى دیگر فرمود: «نه دست ذلت به اینان مىدهم و نهچون بردگان فرار یا اقرار مىکنم.» تعبیر امامخمینى(ره) از شجاعت و قاطعیت امامحسین(ع) این بود که «ماه محرم، ماهحماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد، ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد.
» امام با درس گرفتن از عاشورافرمود: «من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام مىکنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین مابایستند، ما در مقابل همه دنیاى آنان خواهیم ایستاد و تا نابودى تمام آنان از پاىنخواهیمنشست.» بنابراین جاى شگفتى نیست که بفرماید: «والله من به عمرم نترسیدم.» 3.
اتکال به خدا امامحسین(ع) در پاسخ به سخنان ضحّاک بن عبدالله مشرقى،مبنى بر آمادگى کوفیان براى جنگ با سیدالشهدا فرمود: «حسبى الله و نعم الوکیل؛ خدا براى من بس است و او خوب پشتیبان و تکیه گاهىاست.» حسین بن على(ع) در صبح عاشورا با آغاز حمله دشمن، در نیایش به درگاه خدا، اتکالواعتماد به پروردگار در گرفتارى و پیشامدهاى سخت را ضرورى دانست و خدا رابهعنوان عامل پشتگرمى و اطمینان نفس و نیروى حمایتگر و پشتیبان خویش خواند.
امامخمینى(ره) نیز به پیروى از جدش با اتکاى بر قدرت لایزال الهى به تنهایىوبادست خالى قیام کرد و به نتیجه رسید و در طول دوران انقلاب هیچگاهمأیوسنگشت.
این صفات و صفات متعدد دیگر نشان مىدهد یک عامل جاودانگى قیام عاشورا و به تأثیر از آن، عامل پیروزى انقلاباسلامى در بُعد رهبرى الهى آن دو بود.
اسلام دین اسلام و مذهب تشیع از عوامل انقلاب حسینى(ع) و انقلاب خمینى(ره) بودند.
اسلامى که امامحسین(ع) و امامخمینى(ره) منادى آن بودند، با اسلام اموى، زبیرى وامریکایى تفاوت داشت.
اسلام بنىامیه و اسلام عبدالله بن زبیر و اسلام آمریکایى، هیچگاه قادر به انقلاب و جاودانه شدن نبودهاند.
باید اثبات کرد اسلامِ امامحسین و امامخمینى یکسان و با اسلام دیگران متفاوت بود:«حرکت امام نه تنها موج جدید بازگشت به اسلام را که در میان اقشار تحصیل کرده و دانشجویى پا گرفته بود، در ابعاد گستردهاى تقویت نمود، بلکه در رابطه مذهب و سیاست و مذهب و حکومت داران تغییرات تاریخى پدید ورد...[ایشان] در ظرف دو دهه توانستند چهره نوینى از اسلام بسازند.
چهرهاى مترقى، انقلابى، مبارز.
چهرهاى که از خودهمحکومت و سیاست داشت و هم اقتصاد و آیین کشوردارى.
اسلامى که به خفقان،دیکتاتورى و استبداد پایان مىداد و به جاى آن آزادى، حرمت اندیشه و تأمین حقوق اجتماعى انسانها را جایگزین مىساخت.
اسلامى که به نفوذ ابرقدرتها در ایران پایانمىداد و به جاى آن ایرانى مستقل و متکى به خود مىساخت.
اسلامى که ساد مالى و حکومتى رژیم را از بین مىبرد و به جاى آن نظام امین و مردمى با کارگزارانى صدیق و مؤمن بر پا مىنمود.
در یک کلام، این اسلام احیا شده همه آن چیزى بود که رژیم شاه نبود و همه آن چیزهایى را پدید مىآورد که رژیم شاه نخواسته یا نتوانسته بود پدید بیاورد.
با چنین تصویرى بود که اسلام توانسته بود بر قلوب طیف گستردهاى از اقشار و طبقات مختلف جامعه ایران [تأثیر بگذارد]...با چنین تصویرى از...اسلام توانست میلیونها نفر را دراعتراض و مخالفت با رژیم شاه به حرکت درآورد.» امامحسین(ع) در نامهاى به مردم بصره مىنویسد: «شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت مىکنم، زیرا در شرایطى قرار گرفتهایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جاى آن بدعت قرار گرفته است.» نیز در جاى دیگر فرمود: «من براى تفریح و تفرج و استکبار و خود بزرگبینى، نیز براى فساد و خرابى و ظلم و ستم و بیدادگرى قیام نکردم، بلکه خروج من براى اصلاح امت جدم محمد صلى الله علیه وآله است.
مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آیین و روشپدرم على بن ابى طالب علیه السلام رفتار کنم.» سخنان امام(ع) نیز نشان مىدهد او منادى اسلامى است که با اسلام یزید فرق مىکند.
همچنان که اسلامى که امام منادى آن بود، همان اسلام حسینى و مخالف اسلام پهلوى بود.
اسلام امام حسین(ع) و اسلام امام خمینى(ره) چه تفاوتهایى با اسلام یزیدى و اسلام پهلوى داشت؟
به برخى از تفاوتها اشاره مىکنیم:1.
تقیّه تقیه ریشه در قرآن و سنت دارد.
در قرآن مىخوانیم: «مؤمنان، به جاى مؤمنان کافران را به دوستى نگیرند.
هر که چنین کند، پیوندى با خدا ندارد، مگر آن که از آنها ترسى داشته باشد.» در سیره پیامبر آمده است: زمانى که عمار با چشمان گریان، نزد پیامبر(ص) آمد و از اینکه خدایانِ مشرکان را ستایش کرده، شرمسار بود، پیامبر کارى را که براى حفظ جانش انجام داده بود، تأیید کرد.
اما این حکم قطعى براى همه زمانها و مکانها نیست.
به همین دلیل، امامحسین(ع) تقیه را در آن مقطع حرام کرد.
از این رو روز هشتم ذى الحجه 60هجرى، باتبدیل حج تمتع به عمره تصمیم به قیام علنى علیه یزید گرفت و عزم خروج به سوى کوفه کرد.
افراد مختلف از دوست و دشمن ایشان را از این کار منع کردند و به همراهى با جماعت فرا خواندند ولى امام پیشنهاد همه را رد کرد و در پاسخ نمایندگان والى مکه فرمود: «لى عَمَلى و لَکُم عَمَلُکُمْ أنتُم بَریئُونَ مِمّا أَعمَلُ و أَنَا بَرى ممّا تَعْمَلُونَ؛ عمل من براى من و عمل شما براى خودتان است.
شما از کار من بیزارید و من از کارهاى شما بیزارم.» امام خمینى(ره) پس از حادثه حمله دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه در 1342 در تلگرافى به آیات عظام تهران نوشت: «اینان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مىکنند.
شاه دوستى یعنى غارتگرى،هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش.
شاه دوستى یعنى ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههاى اسلام، محو آثار اسلامیت.
شاه دوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم.
شاه دوستى یعنى کوبیدن روحانیت واضمحلال آثار رسالت.
حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است.
قرآن ومذهب در مخاطره است.
با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ مابلغ.»افشاگرى امام خمینى که متأثر از افشاگرى حسینى(ع) بود، در آگاهى بخشیدن به مردم و فروپاشى رژیم شاه تأثیر فراوان گذاشت.
از شمار این افشاگرىهاى شجاعانه، سخنرانى معظمله علیه کاپیتولاسیون است که به تبعید امام(ره) به ترکیه و عراق انجامید.
بدعت ستیزى حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: «هر بدعتى که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهد، ولیّى از دودمان من عهدهدار آن است که از ایمان دفاع کند و با الهام الهى زبان بگشاید و حق را علنى و روشن سازد و نیرنگ مکاران را باز گرداند.» از این رو امامحسین(ع) در نامهاى به بزرگان بصره نوشت: «شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت مىکنم.
همانا سنت مرده و بدعت زنده شدهاست.» آن روى دیگر بدعت ستیزى، اصلاحگرى است که امامحسین(ع) از آن داد سخن داده بود.
امام(ع) در یکى از خطبههایش در این باره فرمود: «آیا نمىبینید که به حق عمل نمىشود و از باطل اجتناب نمىگردد؟
پس در چنین وضعى باید مؤمن با مبارزهاش مشتاق دیدار خدا باشد.» امامحسین(ع) در راه کوفه به فرزدق بر مىخورد و مىفرماید: «اى فرزدق!
اینجماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پیرو شیطان شدهاند.
در زمین به فسادمىپردازند.
حدود الهى را تعطیل کرده، به میگسارى پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان رااز آنِ خویش ساختهاند.
من سزاوارترم که براى یارى دین خدا برخیزم.
براى عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آن که کلمهالله برترى یابد.» امامخمینى(ره) بدعتستیزى و اصلاحگرى قیام عاشوراى حسینى را مورد تأیید قرارمىدهد و مىفرماید: «تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمدهاند...و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فداى جامعه شود...سیدالشهدا(ع) روى همین میزان آمد.
رفت و خودش و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد، که باید فداى جامعه بشود.
جامعه باید اصلاح بشود.» نیز فرمود: «سیدالشهدا(ع) وقتى مىبیند که یک حاکم ظالمى، جائرى در بین مردم دارد حکومت مىکند، تصریح مىکند...باید مقابلش بایستد و جلوگیرى کند.
هر قدر که مىتواند، با چند نفر،با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود، لکن تکلیف بود آن جا که باید قیام بکند وخونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند.» امام (ره) به تأسى از قیام عاشورا، راه خویش را بدعتزدایى و اصلاحطلبى قرارداد.
وى در این باره فرمود: «ما باید سعى کنیم تا حصارهاى جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى (ص) برسیم، و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانىمىخواهد و دعا کنید من نیز یکى از قربانىهاى آن گردم.» معظمله افزود: «اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم.» همانطورى که مشهود است، بدعتستیزى امامحسین(ع) هدف امامخمینى(ره) درنهضت بزرگ انقلاب اسلامى قرار گرفت.
شهادت طلبى اسلام حسینى(ع) بر شعار و شعور «اِحْدَى الحُسْنییْنِ»، «مَرحباً بالقتل فى سبیل الله» و « أرى الموت إلّا سعاده» استوار است.
در یکى از نیایشهاى امامحسین(ع) در روز عاشورا مىخوانیم: «خدایا!
دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.» و در جاى دیگر فرمود: «مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.» شهادتطلبى امام معصوم(ع) ناشى از اعتقاد به جهاد بود.
از این رو فرمود: «من سزاوارترین کسى هستم که به یارى دین خدا برخیزم و شریعت مطهر او را عزیز بدارم و در راه او جهاد کنم تا کلام الهى برترین شود.» در زیارت نامههاى امامحسین(ع) نیز واژههاى جهاد و شهادت را فراوان مىیابیم.
به عنوان مثال: اَلزّاهِدُ الذّائدُ الْمُجاهِدُ، جاهَدَ فیکَ المُنافِقینَ وَ الْکُفّارَ، جاهَدْتَ فى سَبیلِ اللّهِ، جاهَدْتَ الْمُلْحِدینَ، جاهَدْتَ عَدُوَّکَ، جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ و...در باره شهداى دیگر نیز این تعبیرات دیده مىشود: جاهَدْتُمْ فى سَبیلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّکُمْ جاهَدْتُمْ فى سَبیلِ اللّهِ، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحیدِ اللّهِ، جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ.
امام امت(ره) به تأثیر شهادت و مجاهدت حسینى بر انقلاب اسلامى اعتراف داشت.
ازاین رو فرمود: «نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب، به پیروى از نهضت مقدس حسینى چنان سازنده و کوبنده بود که مردانى مجاهد و فداکار تحویل جامعهداد.» باز از ایشان مىخوانیم: «عاشورا، قیام عدالتخواهان، با عددى قلیل و ایمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود، و دستور آن است که این برنامه، سر لوحه زندگى امت در هرروز و درهر سرزمین باشد.
روزهایى که بر ما گذشت، عاشوراى مکرّر بود و میدانها و خیابانها و کوى و برزنهایى که خون فرزندان اسلام در آن ریخت.» حضرت امام(ره) در بیاناتى دیگر، بر تأثیر شهادت و جهادطلبى حسین(ع) برانقلاباسلامى اشاره دارد: «مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانى با سرافرازى بایستند...
خط سرخ شهادت، خط آل محمد و على است، و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریّه طیّبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است ...
من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساختهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.
...در این انگیزه[شهادت] است که همه اولیا شهادت را در راه آن به آغوش مىکشند و مرگ سرخ را «أحلى مِن العسل» مىدانند و جوانان در جبههها جرعهاى از آن را نوشیده و به وَجْدآمدهاند.» 4.
عدالت خواهى عدالت فرمان خدا و رسول است.
على(ع) فرمود: «العدل حیاه الأحکام؛ عدالت مایه حیات و بقاى احکام اسلام است.» حرکت امامحسین(ع) و قیام عاشورا بر پایه عدالت اتفاق افتاد.
امام(ع) نامهاى به بزرگان کوفه نوشت و تکلیف و مشخصه امام راستین را حکومت طبق قرآن و قیام به قسط و حق بر شمرد:«فَلَعَمْرى مَا الْإمامُ إلَّا الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».
در سخن دیگر.
حرکت خویش را براى اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ایمنى یافتنبندگان خدا یاد کرد: «وَیَأْمَن الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ.
در زیارت اباعبدالله الحسین(ع) مىخوانیم: «شهادت مىدهم که تو به قسط و عدالت دستور دادى و به دین دعوت کردى.» مسلم پس از دستگیرى، خطاب به ابنزیاد فرمود: «ما آمدهایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم.» امامخمینى(ره) بر عدالتخواهى نهضت حسینى(ع) تأکید دارد: «شهادت [امامحسین] براى این بود که اقامه شود عدل الهى...
سیدالشهدا سلام الله علیه از همان روز اوّل که قیام کردند براى این امر، انگیزهشان اقامه عدل بود...
سیدالشهدا سلامالله علیه که همه عمرش را و همه زندگیش را براى رفع منکر و جلوگیرى از حکومت ظلمو جلوگیرى از مفاسدى که حکومتها در دنیا ایجاد کردهاند، تمام عمرش را صرف این کردو تمام زندگیش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و ازبینبرود...
زندگى سیدالشهدا، زندگى حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگى همه انبیاى عالَم، همه انبیا از اوّل، از آدم تا حالا همهشان این معنى بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را مىخواستند.» تأثیر عنصر عدالتخواهى قیام عاشوراى حسینى(ع) را در سخنان امام(ره) مشاهدهمىکنیم: «سیدالشهدا سلام الله علیه وقتى مىبیند که یک حاکم ظالمى، جائرى در بین مردم داردحکومت مىکند، تصریح مىکند حضرت که اگر کسى ببیند که حاکم جائرى در بین مردمحکومت مىکند، ظلم دارد به مردم مىکند، باید مقابلش بایستد و جلوگیرى کند، هرقدر که مىتواند، با چند یا چندین نفر...مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهدااست؟!ماچرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان مىدهیم؟
آن هم در ماجراى دفعسلطان جائرى که مىگفت مسلمانم مسلمانى یزید هم مثل مسلمانى شاه بود.
اگر بهتر نبود، بدتر نبود.» سیدالشهدا سلام الله علیه...اساس لطنت را شکستند...اساس سلطنتى که مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد.
حضرت یدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد.» با توجه به آنچه گذشت معلوم شد که رهبرى انقلاب از لحاظ ایمان، روحیه، شجاعت و عدالتطلبى رهرو امام حسین بود و مردم با توجه به این همسانى، به رهبرى انقلاب گرویدند و در اجابت دعوت ایشان براى تداوم عاشوراى حسینى، انقلاب کردند و این از وجوه بارز تأثیر گذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى بود.
مردم در هیچ قیام و نهضتى، به اندازه قیام عاشورا تغییرات انسانى به وقوع نپیوسته است.
این تغییرات هم در جبهه امامحسین(ع) و هم در جبهه یزید اتفاق افتاد.
در جبهه حق، امام(ع) همسر، خواهر، دخترانش و زنانى چون مادر وهب، همسر زهیر بن قین و زنانى را در کنار پدران، همسران و برادرانشان به همراه دارد.
به بیانى، از طفل شش ماهه (علىاصغر) تا پیر مرد نودساله(حبیب بن مظاهر) حاضرند.
در جبهه باطل، جوّزدگى و ترس و تردید و هیجده هزار دعوت کننده مىبینیم.
در یک طرف، صدق و صفا و صمیمیت، در طرف دیگر، خیانت، خدعه و خودپرستى مشاهده مىشد.
یکى از صاحبنظران عامّه مردم آن زمان را به هفت دسته تقسیم کرده است: 1.
مردمى که از روزگار رسول خدا(ص) تا سالهاى نخست حکومت عثمان، سادگى اسلام را دیده بودند و از عدالت اسلامى آگاهى داشتند، سپس آن دوره را با آن چه جاى آن را گرفت مىسنجیدند و بر روزگار گذشته دریغ مىخوردند...
گروهى که پاى بند دین و اجراى احکام اسلام بودند و مىدیدند چگونه حدود شریعت معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول (ص) بازیچه حکومتها گردیده است.
اینان خون دل مىخوردند و روى به خدا بردند که خدایا!
برسان آن را که بدعتها بزداید و سنتها را زندهنماید.3.
گروهى که سالها پیش براى شرکت در فتح اسلامى و برخوردارى از غنیمتهاى جنگى از بیابانهاى نجد و تهامه به راه افتاده بودند و در پادگانها به سر مىبردند.
آسیبهاى جنگى براى آنان بود و بهره گرفتن از یتالمال براى دیگران، بدین رو فرصت مىبردند تا برخیزند و حق خود را بگیرند.
4.
مردمى از ایران که پیش از در آمدن سپاهیان مسلمان بدان سرزمین جاهى یا نانى داشتند و آن را از دست دادند، ناچار روبه عراق نهادند، بیشتر در کوفه و کمتر در بصره رخت افکندند.
ازعجم رانده و در دیده عرب خوار، به ظاهر آرام و در نهان دست به کار.
5.
مردمى که داستانهاى درگیرى لخمى و غسّانى را دهان به دهان شنیده بودند و به خاطر داشتند که پدرانشان سالها با مردم سرزمینهاى شمال عربستان مىجنگیدند و اکنون مىدیدند شام مرکز خلافت اسلامى است و عراقیان ریشخند شامیاناند.
6.
کسانى که فریب وعدههاى دروغین معاویه را خوردند و على(ع) و فرزند او را رها کردند و چون معاویه بر مسند نشست، آنان را از خود راند.
این روش حکومتهاى خودکامه بوده و هست.
7.
سودجویانى که بهرهگیرى را در اوضاع آشفته مىبینند و مىکوشند تا چنین پیش آید و از آن بهره گیرند.
و حال افراد فراوانى از این گروههاى هفتگانه امام را به کوفه دعوت کردهاند و امام در اجابت این دعوتها رهسپار کوفه است.
امامحسین(ع) بارها بر اینکه علت قیام و حرکت، دعوت مردم است، تأکید کرد.
به عنوانمثال: 1.
امام(ع) پس از برخورد با سپاه حر که راه را بر او بستند، فرمود: «من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامهها و فرستادههاىتان رسید که: نزد ما بیا که پیشوایى نداریم» 2.
در جاى دیگر، حضرت از انگیزه نامهنگارى و دعوت کوفیان این گونه یاد مىکند: اِنَّ اَهْلَ الْکوفَهِ کَتَبُوا اِلَىَّ یَسألونَنى اَنْ اُقْدِمَ عَلَیْهم، لِما اَرْجُوا مِنْ اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَهِ الْبِدَعِ؛ کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند که نزد آنان روم، چرا که امیدوارم نشانههاى حق زنده گردد و بدعتها بمیرد.» 3.
باز امام(ع) در این باره سخنانى دارد:«مردم!
شما به من نامهها نوشتید و پیام فرستادید که به سوى شما بیایم و وعده دادید که دست از یارى من برندارید و پیمان شکنى نکنید.» تأثیر قیام کربلا نیز در قشرهاى مختلف مردم نمایان بود، از جمله اعتراض عبدالله بن عمر به یزید، پنج سال عزادارى مداوم در مدینه، قیام عبدالله فرزند حنظله غسیلالملائکه (واقعه حَرَّه)، قیام در مکه، اعتراض در بصره، قیام در کوفه، نهضت توابین، قیام مختار بن ابىعبیده ثقفى، قیام زید بن على(ع) و یحیى بن زید، قیام خراسان و سقوط امویان.
نتیجه اینکه در پى دعوت از امام(ع)، انقلاب حسینى(ع) آغاز شد.
با کنارهگیرى آنان، قیام امام به ظاهر شکست مىخورد، وپس از آن، قیام و حرکتهاى مردمى، قیام عاشورا و پیامهاى آن را زنده نگه داشت.
امامخمینى(ره) باالگوگیرى و درک اهمیت نقش مردم در هر حرکت انقلابى و اجتماعى، به آگاهى بخشیدن در یک دوره پانزده ساله(1342 تا 1357) پرداخت؛ فرصتى که امامحسین(ع) به آن دست نیافت.
البته اگر هم دست مىیافت، شاید مردم پس از آگاهى از سفاکى و جنایات یزید، باز به یارى امام(ع) نمىآمدند، زیرا تفاوتهاى زیادى بین مردم ایران و مردم آن دوره عراق وجود دارد.
امامخمینى بر این نکته تأکید دارد: «من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على صلوات الله و سلامه علیهمامىباشند.» شرکت گسترده و نقش مردم در پیروزى انقلاب اسلامى انکارناپذیر است.
امامخمینى در این باب سخنى دارد: «انقلاباسلامى که دستاورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید[است]...
اگر نبود دست تواناى خداوند، امکان نداشت یک جمعیت سى و شش میلیونى با آن تبلیغات ضد اسلامى...ممکن نبود این ملت با این وضعیت، یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد و فریاد اللهاکبر و فداکارىهاى حیرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهاى داخل و خارج را کنار زده و خود مقدرات کشور را به دست گیرد.» اما نکته جالب در این روند پیوند و الگوگیرى مردم از عاشوراى حسینى(ع) و حرکت از مساجد و تکایا است.
به چند نمونه دراین باره توجه کنید: «تظاهرات 250 تا 400هزار نفرى باتوجه به جمعیت 1/5 میلیونى تهران در روز عاشوراى 1383ق./ 13خرداد 1342ش.
از مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام (میدان شاه)آغاز و به مسجد امام (مسجد شاه) ختم شد.
» «سخنرانى معروف امام(ره) در عصر عاشوراى 1383ق./ 13خرداد 1342 در مدرسه فیضیه آغاز شد که منجر به دستگیرى و بازداشت و زندانى شدن امام(ره) گردید و در اعتراض به دستگیرى امام، حرکتهاى مردمى در مساجد شهرهاى مختلف شکل گرفت.» «راهپیمایى دوازدهم محرم 1384ق./ 1343ش.
از مسجد امام آغاز گردید.
این راهپیمایى براى بزرگداشت پانزده خرداد صورت گرفت که امام(ره) آن را ایام الله نامیده بود.
سربازان رژیم شاه نیز به سرکوب آن پرداختند.» «در سالگرد قیام مردم و کشتار آنان توسط رژیم پهلوى، صدها نفر از طلاب و روحانیون قم در مدرسه فیضیه در پانزده خرداد 1354ش.
اقدام به تجمع، سخنرانى و تظاهرات کردند.
نیروهاى امنیتى و انتظامى با طلاب درگیر، تعدادى را زخمى، تعدادى را زندانى، تبعید یا به سربازى رستادند.» «داریوش همایون مىگوید: پس از مرگ پسر [آیه الله]خمینى، آن مجلس یادبودى که برایش در مسجد ارگ برگزار کردند، نقطه تجمعى شد براى همه قشرهاى پیشرو و لیبرال وآزادى خواه و جبهه ملى و چپ، هر چه که بود، غیر از نظام حکومتى، چهرههاى برجستهاش آنجا ظاهر شدند.
پیدا بود که رهبرى مذهبى توانسته است که همه اینها را جمع بکند و بسیجبکند.» «قیام نوزده دى 1356ش.
در اعتراض به چاپ مقاله توهینآمیز علیه امام (ره) و در کنارحضرت معصومه(ع) شروع گشت که نقطه عطفى در تاریخ انقلاب اسلامى است.
در این روز تعدادى شهید شدند.» «حدود چهارمیلیون نفر در تهران در عاشوراى 1399ق./ 1357ش.
علیه رژیم شاه دستبه تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سردادند.
پس از آنها ژنرال هایزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گردید یک چهره به ظاهر ملى را به عنوان نخستوزیر برگزیده و خود، ایران را ترککرد.» «مردم براى نشان دادن همبستگى و عزم خود بر ادامه مبارزه تا برپایى جمهورى اسلامى، راهپیمایى عظیم اربعین را برپا کردند که در آن فریاد اللهاکبر و درود بر خمینى توسط چند میلیون زن، مرد و کودک، دنیا را به تعجب و حیرت واداشت.» ارتباط بین مردم، عاشورا، مسجد و انقلاباسلامى را در گزارشهاى ساواک مشاهده مىکنیم، به عنوان مثال: شهربانى کل کشور از: کمیته مشترک ضد خرابکارى به: ریاست پلیستهران، تاریخ: 18/9/1351 موضوع: مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد همانطورى که اطلاع دارند از فعالیت مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد که اقدامات آنها مخالف مصالح کشور بود، جلوگیرى به عمل آمد تا با مذاکره با مسؤولین مساجد و حسینیه مزبور اقدامات آنها در آینده با مصالح کشور هماهنگى داشته باشد.
على هذا نظر به این که توافقهایى که با واقفین و هیأت مؤسس مساجد و حسینیه موصوف به عمل آمده، از این به بعد کلیه مسائل مربوط به این سه مؤسسه مذهبى زیر نظر مستقیم سازمان اوقاف خواهد بود و سرکار سرهنگ خدیوزاد به نمایندگى از طرف سازمان اوقاف بر فعالیتها و هرگونه فعل و انفعالات مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد نظارت مستقیم خواهد داشت.سرّى وزارت جنگ فرماندارى نظامى تهران و حومه از: ستاد فرماندارى نظامى تهران و حومه (رکن2) تاریخ: 7/9/1357 موضوع: دستور العمل تشکیل مجالس عزادارى در ماههاى محرم و صفر 1.
منظور: برقرارى روش یکنواخت و پیش بینىهاى لازم جهت برگزارى مجالس عزادارى در ماههاى محرم و صفر سال 1399 هجرى قمرى.
هدف: جلوگیرى از هرگونه بىنظمى و اخلال در جریان برگزارى مجالس عزادارى.
اجرا: الف) از طریق دولت به طور قاطع طى اعلامیهاى نکاتى را که مردم بایستى در ایام عزادارى ماههاى محرم و صفر رعایت نمایند، وسیله دستگاههاى ارتباط جمعى ابلاغ مىگردد.
ب) در شهرهایى که مقررات حکومت نظامى برقرار مىباشد، اجراى دستورات در باره نحوه برگزارى مجالس عزادارى با فرماندارى نظامى بوده و در سایر شهرها با شهربانى و ژاندارمرى محل مىباشد.
پ) مجالس عزادارى در مساجد، تکایا و حسینیهها در تهران و شهرستانها محدود گردد، بهطورى که در حوزه استحفاظى هر کلانترى بیش از دو مجلس تشکیل نشود...