انسان موجودی واقعیت گر است . نوزاد انسان از ساعت اول زندگی که در جستجوی پستان مادر است ، پستان مادر را به عنوان یک واقعیت جستجو می کند . تدریجاً که جسم و ذهن کودک رشد می کند به آنجا می رسد که میان خود و اشیاء تفکیک می کند ؛ اشیائ را به عنوان اموری بیرون از خود و جدا از خود می نگرد . با اینکه رابط او و اشیاء یک سلسله اندیشه است و او از اندیشه به عنوان یک وسیله ، یک رابطه عمل ، استفاده می کند و می داند واقعیت اشیاء غیر از اندیشه هایی است که او در ذهن خویش دارد .
واقعیتهایی که انسان از راه حواس خود درک می کند که مجموع آنها را جهان می نامیم ، اموری هستند که خصوصیاتی ذیل از آنها جداناشدنی است .
1
محدودیت :
موجودات محسوس و مشهود ما ، از کوچکترین « ذره » تا بزرگترین « ستاره » ، محدودند ، یعنی به یک قطعه مکان خاص و به یک فاصله زمان خاص ، اختصاص دارند ؛ در خارج آن قطعه از مکان یا آن امتداد از زمان ، وجود ندارند .
بعضی از موجودات ، مکان بزرگتر و یا زمان طولانی تری را اشغال می کنند و بعضی مکان کوچکتر و زمان کوتاه تری را ، اما بالأخره همه محدودند به بخشی از مکان وب ه قدری از زمان .