مقدمه
مسئله قضا و قدر در میان مسلمین سابقه طولانی دارد. از صدر اسلام قرن اول هجری در میان مسلمین مطرح بود و مفسرین ، فلساسفه و عرف و حتی شعرا و ادبا درباره آن بحث کرده اند ، هیچ چیز با اندازه آینه انسان آزادی خود را از دست رفته و خوشتن را مقهور و محکوم نیرومند ترند خود مشاهده کند و تسلط مطلق و بی چون و چرای او را بر خود احساس کن روح او را فشرده و افسرده نمی سازد
می گویند بالاترین نعمتها آزادی است و تلخ ترین دردها و ناکامیها احساس مقهوریت است. آن ( تسلیم و رضا ) که از نبودن ( چاره ) و مقهور دیدن خود ( در کف شیر نر خونخوار ) پیدا شود از هر آتش برای روح آدمی گدازنده تر است.
این در صورتی است که انسان خود را مقهور و محکوم انسانی دیگر زورمندتر یا حیوانی قوی پنجه تر از خود مشاهده کند اما اگر آن قدرت مسلط یک قدرت نامرئی و مرموز باشد و تصور خلاصی از آن و تسلط بر آن تصور امر محال باشد مسلماً صد درجه بدتر خواهد بود. این مسئله از مسائلی است که برای ذهن همه کسانی فی الجمله توانایی اندیشیدن در مسائل کلی دارند طرح می شود و مورد علاقه قرا می گیرد. زیرا هر کس طبعاً علاقمند است بداند آیا یک سرنوشت محتوم و مقطوعی که تخلف از آن امکان پذیر نیست مسیر زندگانی او را تعیین می کند و او از خود در این راهی که می رود اختیاری ندارد؟ ( مانند پرکاهی است در کف تند بادی ) یا چنین سرنوشتی در کار نیست و او خود می تواند مسیر زندگی خود را تعیین کند.