«سعادت»; مطلوب فطرى انسان
همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختىاند، از گرفتارىها به تنگ مىآیند و در صدد نجات از آنها برمىآیند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلافنظر دارند; یکى از آنها تعیین مصداق «سعادت» - همان گمشده فطریشان - است. همه مىخواهند خوشبختباشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آنها نمىدانند که خوشبختى واقعى کدام است.
بسیارى از مردم تصور مىکنند مطلوبفطرىآنهاهمین لذتهاى زودگذر دنیوى است. بنابراین، همه توان خود را صرف رسیدن به آن مىکنند و دنبال چیز دیگرى نمىروند. اینها تلاش نمىکنند تا دریابند سعادت واقعى کدام است.
دستهاى دیگر از مردم اجمالا مىدانند که لذتهاى زودگذر لیاقت دلبستگى را ندارد، مىبینند که هر روز مردم به یک چیز دل مىبندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مىکنند ولى هر قدر هم نسبتبه چیزى علاقهمند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقى نمىماند و از بین مىرود، مىبینند که آنچه مردمزندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمىماند