ظهور زرتشت
در فضائی که کاهنان، ساحران، آتشبانان بی شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خدای نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها میکشیدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهای ساختگی مافوق بشری تظاهر می نمودند؛ در محیطی که انسانها با وحشت و هراس به هر پدیده طبیعی مینگریستند و در هر گوشه ای به انتظار برخورد با موجودات عجیب و مافوق الطبیعه بودند.
در دورانی که بشر خود را اسیر نیروهای خارق العاده و رام نشدنی میدانست و امیدوار بود سرنوشت خویش را با شرک و بت پرستی، نیایش مردگان و هراس از زندگانی که با خرافات و شعائر و آداب بدوی آمیخته شده بود تحول بخشد.
ابرمردی ظهور کرد که پیام نافذ یگانه توحیدش و صدای پر طنین حق پرستیش مرزهای زمان و مکان را در هم ریخت و از لابلای قرون و اعصار تاریخ جهل را در نوردید و به فضاها و مکانهای دور پراکند.
او مبشر سرور و صفا و راستی و محبت بود و مبلغ اراده و اختیار و کار و فعالیت.
او بر آن شد که سرنوشت بشر را از کف اختیار خدایان و کاهنان، رمالان و سرداران و سردمداران بدر آورد و در دستهای پر توان و سازنده انسانهای راست پندار و راست کرداری که جز در مقابل حق سر فرود نیاورند قراردهد.
و همین امر موجب اشاعه سریع اندیشه های او و سربلندی ایرانیان آگاه گردید.
سرودهای مذهبی که از اعصار بسیار کهن بنام (گاثاها) بر جای مانده است بخشی از پیام های زرتشت است که با رسالتش انقلاب فکری عظیمی را در اندیشه بشری پایه گذاری کرد.
این اندیشه والا هر چند ابتدا به ظاهر پیروان بسیار نیافت ولی در بسیاری از مکاتب فکری و مذهبهای دورانهای بعد اثر خود را بجای گذاشت.
او مبشر سرور و صفا و راستی و محبت بود و مبلغ اراده و اختیار و کار و فعالیت.
این اندیشه والا هر چند ابتدا به ظاهر پیروان بسیار نیافت ولی در بسیاری از مکاتب فکری و مذهبهای دورانهای بعد اثر خود را بجای گذاشت.
آریاها احساسات و عواطف و معتقدات خود را بیشتر در لباس شعر و سرود نمایان می ساختند و گفتار منظوم از هنرهای جالب توجه آنان بشمار میرفت.
به ویژه میتولوژی و اسطوره های مذهبی و فولکلوریک خویش را به صورت حماسه و شعر میسرودند که حفظ کردن و انتقال آنها نیز بسیار آسانتر صورت میگرفت.
سرودهای ریگ ودای آریاهای هند از کهن ترین نمونه های این اسطوره ها و معتقدات مذهبی منظوم است.
سرودهای زرتشت و سرانجام سروده های نغز و دلکش گویندگان قدیم پارسی را که در ادبیات جهان بی نظیر است میتوان نشانه های جوان تری از این هنر آریایی دانست.
گاث یا به زبان اوستای قدیم "گاثا" به معنی سرود است و در زبان سانسکریت یا زبان آریائیان هند، نیز همین مفهوم را دارد.
در پهلوی یا زبان ایرانیان دوران ساسانی نیز "گاث" به معنی سرود بوده است.
نام حقیقی زرتشت به آنگونه که در گاثاها آمده «زرتوشتره اسپیتامه» است.
یونانیان، زرتشت را "زرو آستر" می نامیدند و معتقد بودند که این نام را کلمه آستر یا استر (ایستار) به معنی ستاره مشتق شده و مفهوم آن ستاره شناس بوده است.
پروفسور گیگر خاورشناس مشهور آلمانی معتقد است که برخی از یونانیها نام او را ترکیبی از کلمات زئیرا به معنی نیاز و استر (استار) به معنی ستاره میدانستند که رویهم مفهوم آنکه به ستاره نیاز می برد (یا مدد میگیرد که همان محاسبات نجومی است) داشته است.
بهمین جهت گاهی هم زرتشت را استروتوتم یا فرمانروای ستارگان (که همان عالم آگاه بر ستارگان باشد) می نامیدند.
رستاخیز زرتشت و تعلیمات وی آئین اوستا خود به خود بوجود نیامده بلکه دارای مؤسس است که از آن طریق مندرجات اوستا را با کیش قدیم آریایی و آئین شرک ایران مقایسه می کنند و تحولی را نمایان می بینند که تحقق پذیرفته و دین جدید در آنزمان تأسیس شده است.
از طرفی زرتشت در گاتها از خویشتن چون انسانی ساده سخن می گوید، نه چون یک وجود افسانه ای.
از خداوند متعال (اهورامزدا) به او وحی شده است که آئین خود را به هم میهنانش و همچنین خانواده ای که در زندگانی او سهم عمده داشته اند و در تبلیغات کمک کرده اند اعلام دارد، با این ترتیب مطالعه منشاء و مبدأ دین زرتشت به طریق قانع کننده ای مشکل و شاید غیر ممکن می باشد، زیرا مهمترین مدرکی که درباره این دین بدست ما رسیده است کتاب آسمانی همان دین می باشد که به نام (اوستا) موسوم و حقیقت امر این که کتاب اوستا هشتصد سال بعد از زرتشت پیامبر این دین نوشته شده است، این کتاب شامل سه بخش و از مبادی مختلف میباشد.
گاتها که قدیمی ترین قسمت های اوستا و شامل سرودها است در زمان هخامنشیان تدوین یافته و قسمتهای دیگر اوستا در زمانهای بعدی درست شده است، در زمان ساسانیان همه قسمت اوستا را جمع آوری کردند و هم در این دوره بود که اوستا (تمام کتاب اوستا) تدوین یافت و این خود در دوراه ای بود که آئین زرتشت دین رسمی و انحصاری سراسر ایران زمین شده بود.
زرتشت در کتاب مقدس اوستا (زاراتوشترا) خوانده شده است.
مطابق آنچه که از اوستا معلوم میشود، زرتشت در «مدی» بدنیا آمده و از میان طایفه ای از مغ ها برخاسته است و این طبقه و طایفه در حقیقت از مردم عاقل و اهل نظر و فیلسوف و دانشمند ملت ایران بود.
وقتی زرتشت به سن 20 رسید از دامهائی که افسونگران و جادوگران و احضار کنندگان ارواح برای او درست کرده بودند گریخت و از دنیا کناره گیری کرد و این عمل برای این بود که خود را آماده اجرای فرمان آسمانی که به او وحی شده بود نماید.
در سی سالگی به الهامات و وحی های آسمانی رسید که در آنها امشاسپند و (هومانو) که به معنی پندار نیک است بنظر او آمد؛ و او را به آسمانها برد و به خدا نزدیک کرد.
زرتشت دستورات خدائی را گرفت، به فواصل ده سال شش بار دیگر این الهامات به او دست داد، در چهل سالگی رسماً برای تبلیغ دین جدید به مبارزه و پیکار پرداخت.
بیش از دو سال از ظهور او نگذشته بود که توانست با تبلیغ مؤثر پادشاه عصر یعنی (ویشتاسب) را بدین خود برگرداند و به پشتیبانی همین پادشاه بود که زرتشت توانست همه ایران را به آئین زرتشتی آشنا کند و بدون ترس در همه جا دین خود را رواج دهد؛ زیرا دیگر نه از مجازات می ترسید و نه مانعی برای کار او وجود داشت، آنوقت گروه گروه مردم به دین او در می آمدند و همه ایران از آن آگاهی داشتند.
بیش از سی و پنج سال زرتشت به پشتیبانی و اجرای مراسم دین خود پرداخت و این بدون شک به کمک و پشتیبانی سلسله هخامنشی بود.
وی در سن هفتاد و هفت در جنگی مقدس که علیه یورش قبیله (هیاوآ) می کرد زندگی را بدرود گفت؛ و یا بقولی با هفتاد تن از پیروانش در پرستشگاه بلخ حین نیایش و ستایش اهورامزدا بدست "براتور" نام تورانی به شهادت رسید.
برخی از محققان نوشته اند که در دوران باستان چند نفر به نام زرتشت آمده اند که مروج عقاید زرتشت نخستین بوده اند؛ از جمله فریدون را زرتشت ثانی و جاماسب را زرتشت سوم دانسته اند که در زمان ویشتاسب پدر داریوش ظهور کرده است.
زرتشت به دو عالم معتقد است: یکی روحانی یا « مینو » و یکی جسمانی یا « گیتی » و آنچه در عالم است به دو قسم تقسیم می کند؛ تقدیر یا « بخشش » و فعل یا « کنش » و حرکات افعال انسان را سه قسم می کند؛ اعتقاد یا « منش »، گفتار یا « گویش »، رفتار یا « کنش »، و وقتی انسان به مرتبه سعادت عالی رسیده و، به یزدان نزدیک شده و اهل بهشت است که هر سه چیزش اصلاح و دارای: اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک شده باشد.
زرتشت می گوید، بنای آفرینش عالم بر اضداد است و این خاکدان میدان مبارزه نیکی و بدی یا جنود یزدان و اهرمن، و کائنات مابین گیر و دار این قوا واقعند و سعادت بشر بستگی به پیروی این دو چیز متضاد است و بهشت جاویدان منزل پیروان یزدان و صاحبان نیت و گفتار و کردار نیک است و دوزخ اتباع پلیدان و ارواح اهرمنی.
اعتقاد به ظهور آخرین منجی به موجب مقررات آئین زرتشت هر هزار سال از دختری باکره از نطفه زرتشت نجات دهنده ای نمایان می شود، در هزاره سوم یعنی آخرین دوره (سوشیانت) ظهور می کند، مردگان زنده می شوند؛ حوادث آسمانی موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها می گردد؛ فلز ذوب شده برای مؤمنین شیر سرد و برای دشمنان دین، دردناک است، مردم بدکار و شیاطین نابود می شوند، نیکوکاران به آب زندگی جاوید میرسند.
طبق مدرکی سوشیانت و بنا بر سند دیگر شخص زرتشت خودش آئین مزدا را تکریم و تقدیس می کند؛ خرای از جهان میرود و خوشی و شادی برقرار میگردد.
کرگ لینگر مینویسد: در دین زرتشت مفهوم بزرگی وجود دارد که نه در آئین مصریان قدیم دیده می شود و نه در اندیشه های بسیار عمیق هندو، آن این است که جهان دارای تاریخ است و از قانون تحول پیروی می کند، وضع فعلی جهان را به مرحله نهائی رهبری می کند، همه نیروها در کار خود باید به آن راه بروند، در نظر زرتشت دنیا از برنامه استمرار تاریخ پیروی می کند و میدان جنگ است، مبارزه ای پر شور، نیروها را مقابل یکدیگر قرار داده است و این امر واجب است و نتیجه آن تکامل مردم با تقوی و بهره مندی از زندگی جاویدان است.
جایگاه برزخ طبق آئین زرتشت بین بهشت و دوزخ جائی است که برزخ نامیده می شود، و این محل جای کسانی است که اعمال نیک و گناهان آنها یکسان است، این دسته در برزخ تا روز واپسین خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نیز بیرون خواهند آمد، زیرا دیگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.
تأثیر آئین زرتشت در یهودیان و دین مسیح بطوریکه بیشتر محققان معتقدند با بررسی دقیق می توان نفوذ آئین مزدا را در ادیان دیگر نمایان دید.
فتح بابل بدست کوروش کبیر موجب شد، میان ایرانیان و یهودیان رابطه برقرار گردد و به آنان اجازه داده شود که به کشور خویش بازگردند؛ در نتیجه، بسیاری از اصول آئین مزدا در میان یهودیان رواج یافت و سپس در معتقدات مسیحی نفوذ کرد، مکتب ثنوی، شیطان را در برابر خدا قرار میدهد؛ عقیده به فرشتگان و زندگی جاویدان و معاد از اصول مزدیستا است که در ادیان مذکور دیده می شود.
آئین بهائیت سیدعلی محمد باب بنیانگذار این فرقه سید علی محمد شیرازی است که در اول محرم سال 1235 هجری در شیراز متولد شد.
پدر او میرزا رضا بزاز شیرازی بود که در اوان کودکی وی زندگی را بدرود گفته بود و سختی ها و رنجهای سید علی محمد از همین زمان آغاز گشت.
پس از مرگ پدر زیر سرپرستی دائی خود سید علی که پیشه تجارت داشت قرار گرفت.
پس از رسیدن به سن بلوغ به آموختن درسهای ابتدایی فارسی و سپس به فراگرفتن ادبیات فارسی و عربی پرداخت و آنگاه در سلک طلاب علوم دینی درآمد.
در این مدت کارهای او عادی نبود، بدین طریق که از مردم کناره گرفت و در ریاضت کشی و چله نشینی و گرفتن ختومات می کوشید.
و نیز از ویژگیهای وی خوش نویسی و تند نویسی بود؛ بطوریکه در این هنر میان مردم مشهور شد و او را خوشنویس ماهری میشناختند.
اینها خصوصیاتی است که در شرح احوال اولیه او ثبت شده است.
بهرحال سیدعلی محمد شیرازی پس از پایان تحصیلات مقدماتی و فراگرفتن اصول ادبیات عرب و منطق در تجارتخانه دائی خود به امور داد و ستد پرداخت و پس از چندی به همراه دائی خود به بوشهر رفت و در تجارتخانه دائی خود به کارهای امور بازرگانی اشتغال ورزید.
وی در مدت اقامت در بوشهر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتابهای دینی و دعاهای وارده و ختومات و ریاضت میگذرانید و از این رو همیشه تنها بسر میبرد.
در مدتی که سیدعلی محمد شیرازی در بوشهر بسر می برد در اثر ریاضتها و خواندن دعاهای مداوم دارای افکار لطیف، شاعرانه و ساده شده بود و آمادگی زیادی برای پذیرش افکار تازه پیدا کرده و گویا اضطرابی نیز در فکر و خیال او پدیدار شده بود.
با این اوضاع و احوال و آمادگی ذهنی و جستجوگری در سال 1255 هجری در 20 سالگی به سوی کربلا رهسپار گردید و در آنجا با بعضی از شاگردان سید کاظم رشتی دومین پیشوای فرقه شیخیه که نزدیک بودن ظهور حضرت مهدی (عج) را تبلیغ میکرد آشنا شد و به راهنمایی آنان به نزد سید کاظم رشتی راه یافت.
در مدت زمان ماندن سیدعلی محمد شیرازی در کربلا و استفاده او از حوزه درس سید کاظم رشتی اختلاف است.
طبق نوشته خود سیدعلی محمد شیرازی، مدت یکسال در خدمت سید رشتی بوده است.
در روزهای آخر آن یکسال به همراه چند نفر از همدرسان خود مدتی به کوفه رفت و در مسجد بزرگ آن شهر که مسکن مرتاضان و معتکفان بود به ریاضت و چله نشینی و اعتکاف پرداخت.
پس از آنکه چله ای در مسجد کوفه گرفت، یعنی چهل روز در آنجا به ریاضت نشست؛ دوباره به کربلا رفت و در حوزه درس سید رشتی حاضر شد.
ولی این بار بیشتر در انزوا و تنهایی بسر می برد.
سیدعلی محمد شیرازی در سال 1257 هجری (1217 خورشیدی) از کربلا به شیراز مراجعت کرد.
در آنجا نیز همانند سالهای توقف در بوشهر و کربلا به خواندن دعاها و ختومات در انزوا گذرانید.
پس از مرگ سید کاظم رشتی دومین پیشوای فرقه شیخیه در سال 1259 هجری که در وصیت نامه خود نوشته بود ظهور امام غایب نزدیک است و بهمین علت جانشینی برای خود انتخاب نکرد.
سیدعلی محمد شیرازی در سال 1260 هجری (زمان حکومت محمدشاه قاجار) در شیراز خود را «باب» نامید.
(باب به معنی "در" است و منظور این نام دری است که مهدی موعود از آن طریق دستورهای خود را برای مردم صادر می کند) سپس به سال 1263 هجری خود را پیام آور مهدی (عج) دانست و کتابی بنام «بیان» منتشر کرد.
در این کتاب اصول آموزش دینی او بیان می شد.
باب می اندیشید که جوامع بشری پیوسته در حال پیشرفتند و رهبران این جوامع بنا به مقتضیات زمان عوض می شوند.
زمانهای بعدی با زمانهای پیشین فرق دارند و بایستی نظام و قوانین نوین ویژه زمان بر جامعه حکومت کنند.
نظام ها و قوانین پیشین به انگیزه کهنگی در دوره جدید نمی توانند نافذ باشند.
و خداوند قوانین تازه را از طریق پیام آور به جامعه ابلاغ می کند.
رهنمودهای پیام آور از راه کتاب مقدس به مردم ارائه می شود.
و بنابراین کتاب تازه جای کتاب قدیمی را میگیرد.
بنا به عقیده باب تورات را موسی ارائه داد.
عیسی انجیل را به مردم ارائه نمود و حضرت محمد قرآن را آورد.
سیدعلی محمد شیرازی که خود را پیام آور جدید میدانست ضمن کتاب «بیان» یعنی کتاب مقدس جدیدش، برابری تمام مردم از جمله زنان را اعلام داشت.
او تأکید کرد که به مرور زمان آموزشهای او در تمام جهان گسترده خواهد شد.
اما هم اکنون دین بابی فقط در پنج منطقه ایران یعنی آذربایجان، مازندران، عراق عجم(ایران مرکزی)، فارس و خراسان نفوذ خواهد کرد.
بهرحال سختی و فساد و فشار استبداد و وخامت اوضاع اقتصادی و معنوی و سیاسی، و مظالم حاکمان و مالکان زمان قاجار و نیز تلفات ناشی از بیماریهای مسری و ناامنی روح مردم آنزمان را بیش از پیش علاقمند به ظهور امام غایب و نجات بخش موعود می نمود که هدف و آرزوی نهایی همه ادیان است.
در چنین اوضاع و احوال نابسامان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که مردم منتظر ظهور نجات دهنده موعود بودند سیدعلی محمد شیرازی ادعای خود را اعلام داشت و داعیان وی به مردم میگفتند که او همان امام منتظر و مهدی موعود است که در انتظارش هستید.
شاید سید باب در آغاز باور نداشت که مردم دعوت او را زود اجابت کنند.
ولی در همان آغاز دعوت، کسان بسیاری مرید او شدند و بیشتر آنان همان شیخیان بودند که به استناد گفته های شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در جستجوی ظهور امام غایب در شهرها می گشتند.
در این زمان با توجه به موقعیت ناامیدانه مردم از بهبود وضع اجتماعی و اقتصادی جنبش سختی میان مردم شیعی مذهب افتاد و اغلب کسانیکه دلشان برای دیدن طلعت امام زمان پر میزد ندیده و نشناخته او را قبول کردند و به او ایمان آوردند.
در اندک مدت شورشی عظیم میان خاص و عام بلند شد، تا سرانجام نظام الدوله حسین خان قاجار که حاکم شیراز بود او را توقیف کرد و مدت شش ماه در زندان شیراز محبوس نگاهداشت.
از این تاریخ به بعد مردمی که مشتاق دیدار امام نوظهور بودند او را ندیدند.
زیرا دیگر آزاد نشد و تا آخر عمرش تحت نظر و یا در زندان گذرانید و این امر بیشتر باعث ابهت او در نظر مردم شد.
منوچهرخان معتمدالدوله، خواست که باب را از نزدیک ببیند و حقیقت امر را دریابد و چند نفر را فرستاد تا او را از زندان شیراز به اصفهان بردند.
بر حسب فرمان حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار که به سبب تمایلات عرفانی روابط خوبی با روحانیون نداشت، سید باب را از اصفهان به آذربایجان بردند و در شهر ماکو یعنی در شمالی ترین نقطه ایران که هم مرز کشورهای روسیه و عثمانی بود، بصورت تبعید نگاهداری کردند.
سیدعلی محمد باب در سال 1266 قمری در تبریز کشته شد.
ظهور فرقه بهائی پس از تبعید میرزا حسینعلی بهاء از ادرنه به "عکا" وی برای جلب پیروان جدید به فعالیت مستقل خود زیر عنوان "من یظهره الله" و "بهاءالله" افزود.
و مدعی نبوت و پیامبری شد و اظهار میداشت که ظهور او همان معادی است که سیدعلی محمد باب پیش بینی کرده بود به همین جهت بیشتر بابیان که به همراه او به عکا رفتند و یا آنان که بعد به او ملحق شده و یا ارتباط می یافتند بهائی خوانده شدند.
بهاءالله بوسیله مکاتبه از عکا به ایران، بابیان ایران را هم کم کم پیرو خود گردانید بطوریکه بیشتر بابیان بهائی شدند و بهاءالله را هم "من یظهره الله" دانستند.
او روش تازه ای برای بهائیان ساخت و تا آخر عمرش مدت بیست و چهار سال با کمال فراغت و آسودگی اساس آئین خود را در عکا استوار کرد.
رمز پیروزی میرزا حسینعلی بهاء در ادعای "من یظهره الله" خود چند عامل بوده است؛ یکی اینکه وی برادر جانشین سید باب بود و از آغاز خلافت صبح ازل نزد بابیان دارای احترام بود.
دوم اینکه او مردی باهوش و دوراندیش بود و اشتباهات باب و عوامل پیروزی او را مورد نظر قرار داده و خوب به اوضاع و احوال اجتماع و مذهب و زمان خود آشنا گردید.
از طرفی هم خود میرزا حسینعلی و هم جانشینانش از جمله پسرش عبدالبهاء نوشته اند که جانشین اصلی سید باب، بهاءالله بوده و برای مصلحت، ابتدا صبح ازل در ظاهر و بطور موقت بدان سمت به مردم معرفی شده بود تا توجه مخالفان متوجه بهاءالله نگردد.
میرزا حسینعلی بهاءالله نوشته ها و مقاله ها و رساله ها و کتابهایی به فارسی و عربی نوشت و عقاید و احکام مکتب خود را به عنوان وحی در آنها ایراد کرد.
تفاوت اساسی که میان نوشته های میرزا حسینعلی بهاءالله و سیدعلی محمد باب مشاهده می شود، این است که نوشته های بهاءالله هم از لحاظ ادبی و هم از نظر مفهوم و معنا عمیقتر و بهتر از نوشته های عربی باب می باشند.
مهمترین نوشته های میرزا حسینعلی بهاء به شرح زیر است: 1.
کتاب اقدس که به زبان عربی است و کوشیده است که جمله های آن را مانند جمله های قرآن ایراد کند، او این کتاب خود را وحی منزل شمرده است و دارای 470 آیه است، و شامل همه احکام و حدود آئین بهاء می باشد که در عکا نوشته شده است.
2.
کتاب ایقان که ظاهر آن به فارسی است، ولی بیشتر جمله ها و واژه های آن به عربی می باشد.
بهاءالله این کتاب را نیز وحی منزل شمرده و در آن به قول خودش خواسته حقانیت قیام باب و نبوت و اصول دین خود را مورد استدلال و توجیه قرار دهد.
از قرار معلوم آن را پیش از اقدس نوشته است.
3.
کتاب اشراقات که آن را به تقلید کتاب "بیان" سیدعلی محمد باب هم به عربی و هم به فارسی نوشته است که شامل بر احکام و حدود آئین بهاء است.
4.
کتاب هفت وادی که آنرا برای شیخ عبدالرحمن کرکوتی نوشته و چون کرکوتی از مشایخ صوفیان بود، بهاءالله مصطلحات صوفیان و عارفان را در آن بکار برده است.
5.
کتاب "الواح السلاطین" که آن هم به فارسی و عربی نوشته شده و عبارت است از نامه ها و الواح پراکنده ای که آنها را بهاءالله به پادشاهان و رئیسان جمهور کشورها نوشته است (حاوی 66 لوح).
علاوه بر اینها رساله ها و الواح دیگری نیز نوشته که به مجموع آنها "الواح بهاءالله" گفته می شود.
میرزا حسینعلی بهاء مؤسس مذهب بهاء به سال 1309 هجری در هفتاد و شش سالگی در شهر عکا زندگی را بدرود گفت و از سه زن او چهار پسر و دو دختر باقی ماندند.
یکی از آنها میرزا عباس، ملقب به عبدالبهاء است که جانشین او گردید.
آئین مانی در قرن سوم میلادی آئین دیگر همگانی یعنی (آئین مانوی) در اطراف مرزهای مشترک ایران و بابل نمایان گردید.
مؤسس آن مانی یا مانس نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشکانیان (پارتیان) میرسید.
نام پدرش تیک (پاتک) یا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بین النهرین رفته بود.
وی به سال 215 یا 216 میلادی (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرین پادشاه اشکانی) در قریه ماردینر در ولایت «مسن» ناحیه نهر کوتاه در بابل باستانی متولد شد.
پس از فرا گرفتن علوم متداول زمان خود به آئین مغتسله که یکی از فرقه های گنوسی است و در آن زمان در نواحی بین فرات و دجله ساکن بودند درآمد؛ ولی بعد هنگامی که از ادیان زمان خود مانند زرتشتی و مسیحی و آیین های گنوسی به ویژه مسلک ابن دیصان و مرقیون آگاهی یافت، منکر مذهب مغتسله گردید.
مانی آئین زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت و بقول خودش در سیزده سالگی (سال 228 میلادی) چند بار مکاشفاتی یافت و فرشته ای اسرار جهان را بدو عرضه داشت و سرانجام پس از آغاز دعوت آئین خود در سال 242 میلادی خویش را فارقلیط که مسیح ظهور او را خبر داده بود معرفی کرد.
چنانکه در سرودی که به زبان پهلوی سروده گوید: «من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.» مانی در باب آفرینش می گفت: در آغاز خلقت دو اصل وجود داشته است.
یکی نیک و دیگری بد.
نور را خالق خیر و تاریکی را خالق شر میدانست و میگفت: انسان در این میان مختار است به جلوه های دو اصل مذکور، یعنی به بدی: که تیره اندیشی، نادرستی، خودخواهی احمقانه، کشتار، حق کشی و غیره است.
یا به نیکی که روشن اندیشی، مهربانی، دوستی، گذشت، اتحاد، صمیمیت، غمخواری دیگران و غیره است توجه و کمک کند.
اگر به نیکی توجه کند، رستگار و اگر به بدی عمل کند سرافکنده و معذب خواهد شد.
و حاصل آنکه تمایل به نیکی باعث سرافرازی و عروج و بقا و تمایل به بدی سبب اضمحلال و فنای آدمی می گردد.
او می گفت: در حقیقت روشنائی و تاریکی، یا نیکی و بدی (یا روح و ماده) هستند که بعلت اصل غیر قابل تغییر سرنوشت سرشت خود مجبورند به مسیر تعیین شده ازلی خویش ادامه دهند.
زیرا در اصل: از نیک و بدی ناید و از بد ثمر نیک این گفته مانی است که او گفته به تفکیک (رفیع) در این میان فقط انسان است که با تعیین و انتخاب مسیر تمایلی یا مصلحتی خود میتواند به یکی از آن دو راهی که در پیش دارد عمل کند و یا بهتر بگوئیم: نیکی و بدی دو راه تعیین شده قطعی است و هر انسانی عامل انتخاب و ادامه حرکت آن دو در وجود خود است.
مانی ابتدا پیرو یکی از فرقه های مسیحی ماندائی یا زارئیان بود.
این دسته حضرت یحیی را پیغمبر حقیقی میدانست و عیسی را دروغگو می شمرد، با بی همسری و ریاضت در زندگی مخالفت داشت.
مانی پس از مطالعه آئین زرتشت خود را مصلح آن شناخت.
هند را سیاحت کرد و با عقاید بودائی آشنا شد، سپس به ایران بازگشت و به تبلیغ دین جدید پرداخت و آن را با ادیان زرتشتی و بودائی و مهری و مسیحی مطابقت داد، ولی تحت تعقیب روحانیان زرتشتی قرار گرفت و محکوم گردید و در سال 276 میلادی در شصت سالگی مصلوب شد.
اصل و مبدأ آئین مانی و علل ظهور آن پس از سقوط و انقراض دولت اشکانیان و گسترش آئین مسیح که تغییر شکل یافته آئین مهر بود (مشابهت های دینی مسیح با آئین مهر آنقدر زیاد بود و به قدری در ساختن دین مسیح از آئین مهر کمک گرفته شده بود که برای پیروان آئین مهر آسان بود که دین مسیح را بپذیرند؛ بدون اینکه احساس کنند از دین اصلی خود زیاد فاصله گرفته اند: 1.
علامت صلیب که خاص آئین مهر بود و بر پیشانی سربازان مهر داغ یا خال کوبی می شد، علامت دین مسیح قرار داده شد.
روز یکشنبه که روز خورشید بود بیشتر در اثر تلقین پیروان مهر روز اول هفته مسیحیان شد و آن را روز خدای ما خواندند.
(Day of our Lord) 3.
روز تولد مهر که در اول زمستان یعنی هنگام بلند شدن روزها پس از رسیدن به کوتاهترین زمان خود بود و روز تولد مهر شناخته می شد، مسیحیان به عنوان روز تولد مسیح شناختند و آن را عید کریسمس یا نوئل خود قرار دادند.
مسیح مانند مهر در غار یا (دالان دراز) پا به عرصه وجود می نهد و مانند او از سنگ برخاسته به آسمان میرود.
میهمانی مقدس آخرین شام به طوری که در انجیل آمده با شام آخرین شب مهر شباهت دارد.
6.
هر دو از مادرانی باکره به وجود می آیند.
7.
هیچیک زن نمیگیرند.
8.
مهر با کشتن گاو موجب زنده شدن موجودات و تجدید حیات یافتن آنان میگردد و حضرت مسیح نیز مردگان را از گور بر می خیزاند.
9.
غسل تعمید در آئین مهر از ضروریات بود و همین امر جزو آداب اصلی مسیحیت گردید.
10.
در جزو مراسم و آداب مهر این بود که همه حاضران در خوردن از یک قطعه نان و آب ممزوج با شراب به عنوان هئومه شرکت میکردند و پیروان مسیح نیز در کلیساها نان و شراب میخورند.
11.
میترا در پایان جهان به این عالم باز میگردد، تا جهان را پر از عدل و داد کند و اشخاص صالح و درستکار را از اشخاص گناهکار جدا کند و به درستکاران شیر مقدس یعنی هئومه ممزوج با روغن بدهد تا عمر جاوید یابند و حضرت عیسی نیز در پایان جهان به این دنیا باز خواهد گشت.
12.
جزو مراسم آئین مهر - ناقوس و روشن کردن شمع هست که هر دو در دین مسیح نیز به چشم میخورد.
13.
مهر ایزد عهد و پیمان است، و جالب است که کتاب انجیل را نیز کتاب عهد جدید می نامند.) مغرب زمین دین مسیح را به ایران فرستاد و در مقابل این آئین به مرور در ایالت مرزی ارمنستان و نواحی دیگر بطور کامل بسط و انتشار یافت.
درست در همین زمان بود که دین مانی در ایران به وجود آمد.
دین مانی در حقیقت واقع: آئینی است که از ترکیب دین زرتشت و دین مهر و مسیحیت به وجود آمده است، میخواست دینی یگانه و مشترک بین آنها بسازد و اگر این فرض به موفقیت منجر می شد و مورد قبول همه واقع می گردید، خطر بزرگ دو دستگی دین و اختلافات آنها برای همیشه رخت بر می بست.
مانی وقتی به سن 27 رسید (242 میلادی) روزی که شاپور اول تاجگذاری می کرد برای نخستین بار به انتشار دین خود پرداخت.
شاپور اول گفتار مانی را پذیرفت و به اتباع خود دستور داد چنان کنند.
اینکار بر زرتشتیان سخت ناگوار آمد و موبدان اجتماع کردند تا وی را از این عقیده منصرف سازند.
ولی شاپور درخواست آنها را نپذیرفت.
مانی در اثبات عقیده خود کتابهایی چند پرداخت، از جمله کتاب "کنزالاحیاء" است در شرح آنچه در نفس از جهت روشنائی مایه خلاص و از جهت تاریکی مایه فساد است.
و در این کتاب افعال نکوهیده را به ظلمت نسبت میدهد.
کتاب دیگری دارد بنام "شاپورگان" که نفس رهائی یافته و نفس درآمیخته با اهریمنان و آلوده به کژی را شرح میدهد، و نیز کتابی دارد بنام "الهدی التدبیر" و دوازده انجیل که هر انجیل را به حرفی از حروف تهجی نامیده و نماز را بیان نموده و آنچه باید در خلاص روح بعمل آید توضیح داده است.
کتاب دیگر وی "سفرالاسرار" است که آیات و معجزات انبیاء را مورد طعن قرار داده است و بسیاری کتابها و رساله های دیگر.
شاپور مدت ده سال به کیش مانی وفادار ماند، تا اینکه موبد موبدان نزد او رفت و گفت: این مرد دین ترا فاسد کرده است، مرا با او روبرو کن تا با او مناظره و مباحثه کنم.
شاپور آنها را روبرو کرد.
موبد موبدان در صحبت برتری یافت و شاپور اول از ثنویت دین مانی برگشت و به مذهب زرتشت درآمد.
موبدان در صدد قتل مانی برآمدند.
مانی ایران را ترک گفت، زیرا شاپور اول او را به کشمیر تبعید کرده بود.
وی پس از هند به ترکستان رفت و سپس به چین رهسپار گردید.
در چین طرفداران زیادی دور او جمع شدند.
این طرفداران جدید بیشتر ترکان آن دیار بودند و از همینجا بود که آوازه شهرت کارهای مربوط به نقاشی و تصویر گری او با آموزش جدید از صنعت گران چینی آغاز گردید.
واقعه اعدام مانی پس از مرگ شاپور ساسانی در سال 272 میلادی مانی به ایران بازگشت.
هرمزد اول مانی را به چشم احترام مینگریست، اما وهرام (بهرام) اول برادر هرمز اول که پادشاهی عشرت طلب و سست عنصر بود؛ مانی را بدست روحانیون زرتشتی سپرد و آنان وی را چندان عذاب دادند تا زندگی را بدورد گفت.
بنابر یک روایت مانی، مصلوب شد و برخی گویند زنده زنده پوست او را کندند.
بعدسرش را بریدند و پوست او را پر از کاه کرده به یکی از دروازه های شهر گندیشاپور خوزستان بیاویختند (275 یا 276 میلادی) و از آن پس آن دروازه به باب مانی موسوم گشت.
مانی مخترع خط جدید هم بوده دارای حروف مصوته، که کتابهای مانویان پارتی زبان و پارسیک زبان و سغدی زبان و غیره به آن خط که مشتق از سریانی و ساده تر از آن است، نوشته شده.
مانی 6 کتاب نوشته و منشورهای بسیار به اصحاب و پیروان خود و شاید دیگران هم فرستاده که اسامی عده ای از آنها در ضمن فهرست 76 رساله مانی و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن ندیم به ما رسیده است.
پنج کتاب را به زبان آرامی شرقی (که مانی در سرزمین آنان بزرگ شده بود) نوشته و یک کتاب هم به نام "شاهپورگان" به پارسیک یعنی زبان جنوب غربی ایران نگاشته که بیشتر مندرجات آن راجع به معاد بوده است.
یکی از کتابهای مانی معروف به "سفر الجبابره" است که قطعاتی از آن به زبانهای ایرانی بدست آمده و در زبان ایرانی به نام کتاب "کوان" [ ک ] خوانده می شد که جمع "کو" و مشتق از لغت اوستائی "کوی" [ ک ] است که در زمان ساسانیان به معنی "جبار" استعمال می شده است.
دیگر "کنزالاحیاء"، "سفرالاسرار"، "فرقماطیا" که در مآخذ ایرانی ظاهراً "بنگاهیک" و در لاتینی شاید همان "اپیستو لاخوندار منتاء" معروف است.
دیگر انجیل زنده یا انجیل مانی را باید نام برد.
این کتاب که قطعاتی از آن در آثار تورفان بدست آمده بر 22 قسمت مطابق 22 حرف تهجی آرامی بنا شده بوده است، و ظاهراً یک جلد آلبوم تصاویر که مبین و نشان دهنده مطالب کتاب بوده و در یونانی "ایقون" و در زبان پارتی "اردهنگ" و در پارسیک "ارتنگ" و در قبطی "ایفونس" و در کتابهای مانوی چینی "تصویر دو اصل بزرگ" نامیده می شد.